Friday, June 29, 2007

افرین بر سهمیه بندی

مقاله امروز لبخند سیاست در روزنامه هم میهن را اینچا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Wednesday, June 27, 2007

جائی که غرور را به فقر فروخته اند


مقاله امروز شرق را درباره گونو و خسارتش به ایرانی ها بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

دو دینار و چهار در صد

گفتند مردی به سراغ بدهکار خود رفت که چند سالی بود قرض گرفته بود و پس نمی داد، به هیچ اشاره و پیامی وقعی نمی نهاد. نرسیده گفت برادر آمده ام به من بگوئی که ایا اصلا قصد داری طلب مرا بدهی یا نه. بدهکار طلبکارانه پرسید حالا این ده دینار این همه مرافعه دارد.
مرد بستانکار پاسخ داد ده نیست و صد دینارست و مرافعه ای هم نیست سئوالی کردم.

مرد گفت ای عجب مگر آن سال وبائی هفت دینار به جای تو برای خیرات ندادم. حتما یادت هست که آن سال در عروسی پسرکدخدا هم ده دیناری به تو دادم دم قهوه خانه . تابستانی بود خوب به يادم هست که بیست دینار در بسته ای گذاشتم زیر ناودان خانه تان. گفت و گفت و گفت تا رسيد که هفته پیش سی دینار را شمرده در بسته بقچه ای از بالای دیوار خانه ات به درون انداختم، پس ده دینار بیش تر نمانده است. بستانکار همان طور که چشم ها تنگ کرده بود و گوش می داد گفت برادر تو که انداختی می خواستی این ده دینار مانده را هم بیندازی، و مرا و خودت را از این زخمت خلاص کنی.

این حکایت ماست و استاندار محترم سیستان و بلوچستان که فرموده است 96 در صد [نه نود و پنج و نه نود و هفت] از طرح هائی که در سفر استانی دولت مصوب شد اجرائی شده و به نتيجه رسيده و از اين جهت استان سیستان و بلوچستان در مرتبه اول بين استان ها قرار دارد.

در جست و جوی آن ده دینار باقی مانده اين اطلاعات از مصاحبه آقای حبيب الله دهمرده استاندار سیستان و بلوچستان [شنبه، هم میهن] به دست می آید.

در سفر استانی دولت مجموع 66 مصوبه و 121 توافقنامه بين ادارات امضا شده است. در آن ميان طرح های اساسی و زيربنائی به توضیح درست استاندار یکی خط آهن و راه است و ديگری گاز رسانی به شهر ها، ساختن چند دانشکده، سد و آب‌رساني، ساخت و بهسازي مدارس و تاسیس بازارچه‌هاي مرزي .

و در اين زمينه ها به گفته استاندار برای گازرساني" بايد لوله ای 56 اينچي از عسلويه به طول 900 كيلومتر کشيده شود که پيش‌بيني اين بود كه مدت زمان براي احداث و تكميل آن سه سال باشد. اما پروژه با احتساب انشعابات داخلي بيش از 6/2 ميليارد دلار هزينه اجرايي در بر دارد". از سوی ديگر "اتصال راه‌آهن چابهار به شبكه ريلي كشور کمی بيش تر [از سه سال] طول می کشد و انشالله اگر بودجه تامين شود در سال 1387 تکمیل می شود" و از ميان طرح‌هاي آموزشی، برای تاسيس دانشکده علوم پزشكي زابل و دانشكده پرستاري و مامايي ايرانشهر بيش تر از بقیه کار شده یعنی ثبت نام به عمل آمده اما برای بقیه کارها باید منتظر بود. اما حدود 30 سد مخزني در دست مطالعه است كه برخي از آنها تا سه سال آينده مورد بهره‌برداري قرار خواهند گرفت ولي آغاز عملياتي شدن برخي از اين سدها كمي بيشتر طول مي‌كشد.

ما که اين ها را خواندیم ندانستم که اين طرح های عظيم جز 96 درصدست یا جز چهار در صد.

استاندار محترم در عين حال فرموده اند که "قبل از پيروزي انقلاب 150 ميليارد تومان اعتبار استان در زمينه‌ زيرساخت‌ها بود." معلوم نیست این رقم از کجا آمده و چطور محاسبه شده، مقصود قبل از پیروزی انقلاب چه سالی است، اگر سال 1356 باشد غلط است چرا که بايد کل بودجه آن سال را نگریست تا دريافت که اختصاص چنین رقمی به استانی امکان پذیر نبود، تازه اگر درست باشد بايد گفت گلی به گوشه جمالشان که وقتی کل درآمد نفتی 152 میلیارد تومان بوده، به همان اندازه برای استانی مانند سیستان و بلوچستان اعتبار گذاشته اند.

سخن ديگر استاندار این است:" بعد از سفر استانی اعتباري حدود 850 ميليارد تومان در زمينه بنگاه‌هاي كوچك زودبازده در اختيار افراد واجد شرايط قرار گرفت. اين بودجه به تنهايي بيش از دو برابر اعتباري است كه از پيش از انقلاب تا زمان سفر آقاي احمدي‌نژاد به استان سيستان و بلوچستان در اين زمينه تخصيص يافته است". البته اشکال کوچکی در این مقایسه و استدلال وجود دارد. در همه سال های مورد اشاره به نظر می رسد ستون و سرفصلی به اسم اعتبار برای "بنگاه های کوچک زودبازده" وجود نداشته و به طور طبیعی هر رقمی نسبت به صفر و هر ستونی نسبت به ستونی که موجود نباشد، بزرگ ترست. چنان که دولت های اینده اگر این روش را تقلید کنند خواهند توانست ستونی به اسم "بنگاه های کوچک زود بازده دیر برگردان" ابتکار کنند، هم وسیله خوبی برای تبلیغات است و هم می توان گفت در همه سال های تاريخ و از جمله در دولت احمدی نژاد به اندازه یک دهم اين اعتبار هم "در این زمينه" مصرف نشده است.

"از سال 1357 تا زمان سفر آقاي احمدي‌نژاد به استان سيستان و بلوچستان در سال 84 اين اعتبار[اعتبار زیرساخت ها] به دو هزار ميليارد تومان افزايش يافته بود. اما تنها در رابطه با سفر سال 84 هيات دولت به استان ما حدود 4 تا 5 هزار ميليارد تومان در زمينه زير ساخت‌ها اعتبار تخصيص يافته است. اين نشان‌دهنده حجم عظيم كاري است كه در رابطه با استان سيستان و بلوچستان انجام مي‌شود. اين اعتبار استان را دگرگون مي‌كند".

جواب خوش بينی استاندار روشن است. به فرض که آمار درست باشد که نیست، تخصیص اعتبار اگر قرار بود که استانی را دگرگون کند الان بايد مملکتی به دفعات دگرگون شده باشد. چرا که همان طور که توضیح داده اند اعتبارها بعد از انقلاب ده برابر شد، اما حاصلش چه بود مگر سیستانی احوالش دگرگون شد. اگر شده بود که رييس دولت و سخنگویانشان ناگزير نبودند اين همه بد گذشتگان را بگویند که چقدر نسبت به مناطق محروم بی توجه بوده اند. و جواب را باید وقتی به آقای استاندار تحویل داد که بدانند اعتبارها وقتی در سال 55 سه چهار برابر شد تازه مقدمات انقلاب فراهم آمد.

برای روشن شدن اين نظر بايد به يادشان آورد که وقتی بهای نفت در 1973 بالا و بالاتر رفت شاه دستور داد بخش هزينه برنامه پنج ساله برای کل کشور به 470 میلیارد تومان برسد [برای کل کشور و در پنج سال، اما البته با پولی که ارزشش در مقابل دلار آمريکا هفت تومان بود] از آن مبلغ می بايد کمی بیش تر از سیصد میلیارد تومانش را دولت سرمايه گذاری کند. کارشناسان گفتند نکنيد و چنين اعتباری را يکباره هزينه نکنيد که تورم می آورد و ابادانی نمی آورد. شاه با خشم گفت "اين نسخه هائی است که اين غربی های چشم ابی برای ما چيده اند. مزخرفات تافلر و بانک جهانی و صندوق بين المللی پول است که در معز کارشناسان ما کرده اند و می خواهند سلطه خودشان راهمیشگی کنند. در حالی که ايران از اين حد ها گذشته و تا پنج سال بعد یکی از پنج قدرت صنعتی جهان خواهد بود. گذشت آن زمانی که سفیران خارجی برای ما نسخه می پیچیدند و دستور می دادند که چکار کنیم" درست دو سال از زمانی که شاه آن دستور عجيب را بر خلاف نظر اقتصاددانان صادر کرده بود، و اين نطق انقلابی را ايراد کرد گذشت که گفت "دو سال پیش که اين برنامه رسيدگی می شد، من بودم، من تنها کسی بودم که هدف های بزرگ تر و مقاصد مشکل تر می خواستم، در همان وقت در ذهن من به خوبی روشن بود چه اتفاقی می افتد"[سخنرانی شاه سابق در سازمان برنامه و بودجه اسفند 1354]

و باز دو سالی گذشت، فقط دو سال، او رنگ پریده در تلویزیون گفت "صدای انقلاب شما را شنيدم".

اين دو سال ها کاملا تصادفی است و هیچ ربط معنا داری با دومین سالگرد انتخاب آقای احمدی نژاد ندارد.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Saturday, June 23, 2007

مه کانی دارد

مقاله امروز اعتماد ملی را این جا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Friday, June 22, 2007

زبان خدایارخانی

مقاله روز شنبه هم میهن را این جا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Thursday, June 21, 2007

خو کردن به زندگی در شفافیت

قرن بیستم را قرن اتم، قرن کامپیوتر، قرن فضا خوانده اند و ده ها نام شبیه به این. اما قرن بيست و یکم تا همين جا یک نام بيش تر نپذيرفته و آن قرن شفافیت است. به عطشی که جهانيان به دانستن از خود نشان می دهند و به گسترش تکنولوژی اطلاعات که هر روز دسترسی لحظه به لحظه به خبر را آسان تر می کند، جهانی نو در حال ساخته شدن است که زيستن در آن به زندگی در حباب شیشه ای می ماند. اما تن قرن بیستم و نوزدهمی ما تاب ندارد هنوز.

در قرن بیستم همه تلاش حکومت ها و قدرت ها اين بود که رادیو و تلویزیون ها و خبرگزاری ها را در اختيار گیرند تا در موقع خود از آن برای گرداندن نظر مردم بهره گیرند. اما در قرن پیش رو، تصرف رسانه های جهان شمول هر روز پرهزينه تر می شود، ناممکن تر و شايد بتوان گفت غيرلازم تر هم. ارتباط های آسان و فراهم اينترنتی که حضور در بزرگراه اطلاعاتی را آسان و ارزان کرده است، و به لحظه ای آدمی را به آدميان ديگر متصل می دارد، پديده بزرگ زمانه است.

زندگی در چنين فضائی دارد قدرت ها و داوطلبان موقعيت های اجتماعی را وادار می کند که به اين شفافيت خو کنند. چشمان "برادر بزرگ" که مراقبت دائمی بر حرکات بازيگران سیاست و هنر و اجتماع و اقتصاد دارد، زندگی قرن بيست و یکم را شکلی دیگر بخشیده و از جمله احزاب را تبديل به خانه های شيشه ای شفاف کرده است.

ماموران نیروی انتظامی ايران در جریان مبارزه با اوباش و بر هم زنندگان نظم جامعه، که بسيار کار خوبی هم هست، چند جا تندی کردند، تصويرش از طریق موبایل ها به لحظه ای در جهان پخش شد، حالا فرمانده هی فریاد بزند و کلمات درشت به کار گیرد که روحیه بازگرداند، واقعیتش این است که آن افسر و سربازی که دستش در کارست، بعدا می ترسد و مواظب حرکات خود خواهد بود. نه از فرمانده می ترسد بل از آن می ترسد که فرزندش فیلم او را دیده باشد در "یوتیوب". و همین ترس وی را کنترل می کند.

دولتمردان و صاحب نامان غرب، همان جائی که تکنولوژی اطلاعات در آن متولد شده و دارد شکل می گیرد، با رشد اين صنعت، و به همان شتاب، ناگزير می شوند یاد بگیرند که چطور با اين پدیده ها زندگی کنند، اما برای قدرتمندان شرقی دشوارست کار در نهادهائی، فعاليت سیاسی در احزابی، یا معامله و مذاکره در شرايطی مانند حباب شيشه ای، همه جانش پیدا. شرقی ها، به اندازه غربیان حريم خصوصی و حقوق شهروندی را محترم نمی دارند، اما در همین حال پوشیدگی را دوست دارند، در آن احساس امنيت می کنند، حوزه عمل خود را چنان تعريف می کنند که غريبه نبايد بدان پا بگذارد. وقتی هم به قدرت می رسند بيش تر می پسندند که همان حريم را گسترش دهند و حکومت را در حريم بگذارند.

مقاله اين قلم با عنوان خواب با گژدم [شنبه نوزده خرداد، هم میهن] گرچه همان پی آمدها را داشت که قابل پیش بينی بود، اما از اين رو کار بایسته ای بود، باید نوشته می شد که در راه تاسیس جامعه ای مدنی بايد همگان عادت کنند که هزينه رفتار خود بپردازند. کافی نیست که توقع داریم حکومت و دولت پاسخگو باشند. دیگران که هنوز به دولت نرسیده اند اما قصد آن را دارند هم بايد هزينه پرداز و مسوول باشند. تا چنین نشود جامعه مسوولیت پذیر شکل نمی گیرد.

معمولا همگان می دانند که دولت ها باید پاسخگوی مردم باشند و می دانند که اگر امروز هم از پاسخگوئی بگریزند، مانند همیشه تاریخ، روزی به زور به محکمه برده می شوند و امکان دارد در آن روز امکان دفاعشان ندهند. اما از یاد برده می شود که این حکم تنها در مورد دولت ها و دولتمردان صاحب قدرت جاری نیست. اوپوزیسیون جمهوری اسلامی که به علت دیرماندن – تا حالا بیست و هشت سال – خود صاحب خیمه وخرگاه شده است چه خوب که از هم حالا امور مدنی را تمرين کند و در عمل ارادت خود را به حق طلبی و دموکراسی نشان دهند. وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند.

اما از سوی ديگر از دید صاحب این قلم، سخن دبیر شورای عالی امنيت ملی هم پذیرفتنی نیست که به جای توضیح درباره آن سباستی که کار را به تحریم و صدور قطعنامه های شورای امنیت کشاند و کشور را به راستی منزوی کرد گفته است سیگنال هایی از داخل رفت و موجب تصويب قطعنامه های تحریم شد. و عده ای [وی از دو تن که محسن سازگارا و خانم حقیقت جو باشند نام برده] رفته اند به واشنگتن و به آن ها اطلاعاتی داده اند که موجب اين تصميم گیری ها شده است [نقل به مضمون].

به ده ها دلیل پذیرفتنی نیست که اعضای شورای امنيت سازمان ملل، عقل و رای و مصلحت و منافع ملی خود را به دو تن [ گیرم تمام مخالفان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را هم به آن ها اضافه کنیم] بسپردند و بر اساس نظر و اطلاعات آن ها در مجمع جهانی رای بدهند.

احتیاج به استدلال نیست، گوینده خود نیز می داند که چنین نفوذ کلامی در مخالفان پریشان جمهوری اسلامی [چه رسد به آن چند تن که به تازگی از ايران رفته اند] وجود ندارد. تازه باید پرسید چین و روسیه را چه کسی سیگنال داد که رای علیه جمهوری اسلامی دادند.

توجه دارید که آقای لاریجانی نمی گوید مخالفان مسلح ما که در عراق منزل دارند رفته اند اطلاعاتی به آمريکائی ها داده اند، که اگر می گفت قابل تامل بود. مجاهدین خود نیز پنهان نمی دارند، بلکه بدان مفتخرند که اطلاعات مربوط به فعالیت های هسته ای را به آمریکا داده اند. بر همین اساس برایشان مجازست که سایر اطلاعات را هم بدهند. ولی آقای لاریجانی این نمی گوید. بلکه به کسانی اشاره می کند که از تهران رفته اند. چرا این را می گوید چون سخنش قرارست زمينه محدودیت هائی را در داخل کشور برای ارتباط با دیگران ايجاد کند.

در دنیا معمول است و بر همین اساس شاید اشکالی نداشته باشد که دبیر شورای عالی امنیت ملی کشوری، برای پیشگیری و ممانعت از رفتار گل و گشاد و خارج از کنترل منقدان آن دولت، تهدید کند و برای آن ها بدین وسیله هشدار بفرستد که ایهالناس مواظب خود باشيد. به راستی هم در شرايط امروز ایران و جهان، موقع حساس است و اهل سیاست باید مواظب باشند که به ضد خود و علیه مردم و مخالف آرمان های خود کاری نکنند. اما سناریوی آقای علی لاريجانی خام بود. خوف آن دارد از شدت خامی، آن ها که بايد مخاطبش باشند هم آن را درنیابند. بهترین کار شفافیتی است که دنیا دارد به آن عادت می کند.

در راه تلاش برای ازادی گردش اطلاعات، سلامت بخشیدن به روند اطلاع رساندن، باید علاوه بر روزنامه نگارانی متعهد و صدیق، مخاطبانی در عطش صداقت و شفافیت داشته باشیم تا خبرسازان هم راه خود بدانند.

رسانه های ازادی طلب همچنان که از دستگاه قضا و عدالتخانه جمهوری اسلامی انتقاد دارند که افراد را به بهانه و اتهام جاسوسی و وابستگی به آمريکا و يا همکاری با آمريکا برای شورش و براندازی نرم [ به قول کیهانی ها براندازی مخملی] زندانی می کنند. اتهامی که به رامين جهانبگلو، علی فرح بخش، هاله اسفندیاری، علی شاکری و کیان تاج بخش نمی چسبد، بايد صاف و پوست کنده اخبار مربوط به همکاری، مشورت دهی، همرائی بخش ديگر را منعکس سازند، اما درست و دقیق. نبايد به خاطر پرهیز از روان شدن اتهاماتی که به ناسزا نثار خبررسان می شود، از افشای اعمال سیاسیون چشم پوشید.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Saturday, June 16, 2007

بزرگان آینده در کافه های امروز

این مصاحبه ای که چند هفته پیش آقای ارین با من کرد و امروز در صفحه ادب و هنر هم میهن درج است مصاحبه کر تحلیلی هم به مهربانی از من و فعالیت هایم کرده اند که در دنباله مصاحبه آمده است. اشکال متن های اچ تی ام ال این است که سئوال و جواب ها درش مشخص نمی شود در حالی که در عکس صفحات [پی دی اف] مشخص است که کدام بخش سئوال است و کدام جواب

عکس را هم آتی در یک روز بارانی از من گرفته قبل از آن که برای خواندن روزنامه به استارباکش بروم.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Friday, June 15, 2007

بر سر گنج جهان

مقاله امروز شنبه هم میهن را اینجا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Tuesday, June 12, 2007

پراندن بلبل بوشهری

مقاله امروز اعتمادملی را در اینجا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Sunday, June 10, 2007

مرجع پیداست

مقاله امروز روز را در این جا بخوانید

"- ترویج این فریب که دست هائی نمی گذارند کار انجام بشود، بدون آن که هرگز صاحبان آن دست ها افشا شود و نیز سکوت، انزوا و حذف کامل اجباری و يا داوطلبانه ديگر گروه های رقیب و مخالف دولت...

- بمباران خسته کننده و فریبکارانه واژه های "نشاط"و "شادابی"و "مردم" فارغ از هر برنامه یا گام عملی...

- اجرای پرهزينه پروژه نهضت سخنرانی در سراسر کشور، که با استفاده از امکانات و اموال دولتی و هزينه کردن اوقات مسوولان و کارگزاران نظام به اجرا در می اید و نتايج هدفمند و سودجویانه سیاسی آن به سود ... حزب های دولتی واریز می شود...

- انحراف افکار عمومی از ناکارآمدی و فریبکاری دولتمردان در انجام مسوولیت های اصلی و گریز از پاسحگوئی به مطالبات اساسی مردم.

- بت سازی از رييس جمهور به عنوان چهره ای "اندیشه گر" و "سیاستمدار" در سطح جهانی و امیدواری ملت به توانمندی های او در اینده ای موهوم در داخل کشور، محملی برای توجیه سیر ذلت و عقب نشینی از منافع و مصالح ملی در عرصه سیاست خارجی ...

- به کارگیری ابزاری دانشگاه و دانشگاهيان در راستای اهداف صرفا سیاسی، در اين عرصه گروه هائی از دانشجویان در فضاسازی و ایجاد بحران و نتیجه گیری سیاسی، و ساختن ادبیات سیاسی فریبکارانه ..."

[][][]

استاد بزرگواری به یکی از دانشجویان که سال ها پیش به صاحب مقامان بد گفته و گرفتار شده و سختی کشیده بود می گفت "تو اصرار نداشته باش که با صراحت غیرلازم خود را به خطر اندازی. تو سخن را بگو، مردم عاقلند مرجع آن را پیدا میکنند." سال ها گذشت تا به اهميت اين توصیه مهم واقف آمدیم. از همین روست که اصلا لازم نیست مشخص شود که آن چه نقل شد از صفحات 68 و 69 کتاب معجزه هزاره سوم نوشته خانم فاطمه رجبی است که پارسال آن را نوشته اند اما هر چه می گذرد، مردم مرجع اين اشارات را بهتر و بیشتر پیدا می کنند.

فقط کافی است که هر جا نام "خاتمی" یا "اصلاح طلبان" امده خواننده سه نقطه بگذارد. همان کاری که من کردم در نقل آن.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Friday, June 8, 2007

در خواب با گژدم

لبخند سیاست امروز هم میهن را در این جا بخوانید

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Sunday, June 3, 2007

نگرانی از تجمیع تازه واردان

این مقاله ستون لبخند روز شنبه هم میهن است. تا سایت روزنامه کاملا درست نشده این جا بخوانید

نکته ای که آقای ناطق نوری در توضیح علت مخالفت خود با طرح تجمیع يا همزمانی انتخابات ریاست جمهوری و مجلس گفته است، نکته حکیمانه ای است که در عین حال از دلشوره ای دیگر هم خبر می دهد. این که اگر انتخاباتی برگزار شود که در آن اکثریت کرسی های مجلس نو شود و در انتخاب ریاست جمهور هم شور و هیجانی که فراوان دیده شده، کار را به بی تجربه ای بسپارد، چه بر سر کشور خواهد آمد.

این نکته را شاید بتوان از بند بحث همزمانی انتخابات بیرون کشید و آن را در بستر بزرگ تری هم دید. چرا در نیروهای مسلح، و احیانا در وزارت خارجه، همه کس می داند که همگان را نمی توان در فرماندهی یا ریاست هیات های نمایندگی نهاد. نمی توان یک باره پراند و جهاند. و چرا در جایگاه های مهم تر از این چنین نگرانی وجود ندارد. یعنی می توان یک وزارت خانه تخصصی و يا یک شرکت بزرگ دولتی را به کسی سپرد که هرگز گذارش به آن جا نیافتاده است.

در مردم، و نه فقط در مردم ایران، میل غریبی وجود دارد به چهره های نو به عنوان مدیر و مسوول. همین روزها هر نشریه بریتانیائی که بخوانید مقاله ای دارد در باب این که چرا بلر زودتر نمی رود، یعنی یک ماه اعلام شده هم تحمل ندارند. فرانسوی ها بعد از انتخاباتشان – که قبل از آن هم به ژاک شیراک فهمانده بودند به ظرفیت قانون کاری نداشته باشد چون بیش از این تحملش را ندارند – دو هفته هم تاب نداشتند که تشریفات نقل و انتقال صورت گیرد و به پسر کوچک رییس جمهور منتخب سازکوزی یاد بدهند آداب و تشریفات الیزه را، تا دست به چیزی نزند که دست زدنی نیست. تا رییس تشریفات مجبور نباشد او را در جائی که دوربین هم صیدش کرده هشدار دهد. در ایتالیا می گویند در هر انتخابات یک امتیاز منفی متعلق به کسی است که سرکارست.

همزمان با این میل به جابه جائی که در مردم همه جهان هست، آدمیان وقتی به موقعيت و مقامی می رسند، میل طبیعی دارند برای کش دادن آن. در دور دست های تاریخ که قدرت نبود مگر موروثی و مادام العمر، کار چندان دشوار نبود. فقط دلاوری می خواست تا صاحب جاه با شمشیر و تدبیر در مقابل دشمن از مقام و موقع دفاع کند، اشکال از موقعی پدیدار شد که دموکراسی آمد، و دموکراسی اساسش بر گردشی بودن قدرت بود. پس در جوامع دموکراتیک قانون چنان نوشته شد که میل طبیعی مردم را احترام بگذارد. از گردش قدرت محافظت کند تا فاسد نشود، به گونه ای که اگر شخص یا اطرافیانش خواستند هم امکانش فراهم نشود. به ويژه که گاهی نه میل و خواست و قدرت طلبی، بلکه شرايط جامعه ایجاب می کند. میل به خدمتگذاری به مردم و کشور حکم می کند. اما در دموکراسی ها می گویند نه. مگر در شرايط استثنائی مانند آن که در زمان جنگ جهانی دوم در آمریکا ظاهر شد. ولی باز به روزولت امکان داده شد تا برای سومین بار هم در انتخابات شرکت کند و اگر مردم رای دادند بماند. و این در شرايط جنگی میسرست. ورنه کاری که در جمهوری های تازه مستقل شده شوروی سابق رخ می دهد و در شرق تمایل بدان شدیدست، دندانی است که در زادگاه دموکراسی مدت هاست که کشیده شده است. تا به همان میل طبیعی مردمی پاسخ داده شده باشد. همان بحث که الان در روسیه هم در جریان است.

اما هنوز پاسخ نگرانی آقای ناطق نوری را نیافته ایم. بلکه شاید باید گفت با اين حرف ها نگرانی بیش تر شد. اما جوامعی که به صندوق و رای و گردشی شدن قدرت تن دادند، خوب و زود، و احیانا بر اساس تجربه بدان دغدغه دچار شدند که رييس سابق مجلس از آن می گوید. این که مبادا از صندوق رای کسانی بیرون آیند که کار ندانند.

راهکار شناخته شده در جوامع صندوق مدار، مدارس و دانشگاه هائی است که مدیر سیاسی تربیت می کند. و احزاب که معمولا خود مدرسه ای هستند که شاخه های دانش آموزی و دانشجوئی دارند و صاحبان استعداد از نوجوانی در بسترش رشد می کنند. ناگهان از جای دیگر در راس نهاد اجرائی، آن هم در کشوری مانند ايران که دکان دولتش خیلی بزرگ است، سر در نمی آورند.

در آمریکا جورج بوش پدر اولین رییس جمهوری بود که قبلا سناتور و یا فرماندار[ شغل انتخابی] نبود. او از داخل سیستم اداری بالا آمده بود تا معاونت رييس جمهور و بعد ریاست. و گرچه سال ها وزير و سفیر و رييس سیا بود اما باز یگانه بود و ممکن است بعدها دیگر تکرار نشود. سناتوری و فرمانداری چرا. چون که قبل از رسیدن به کاخ سفید باز هم در مقابل رای مردم در مناطقی کوچک تر، قرار گرفته باشند. در کشوری مانند بریتانیا که از قدیم ترین نمونه های دموکراسی است نخست وزیر که بالاترین و مقتدر ترین مقام کشورست از میان نمايندگان مجلس انتخاب می شود [یک شرط] شرط دوم این که نمایندگان همفکرش در مجلس اکثریت داشته باشند [ یعنی که یکدست و همفکر بودن مجلس و دولت راستی هم بد نیست بلکه برای پیش برد روان کارها می تواند خوب هم باشد] و سوم این که همان نمایندگان دارای اکثریت او را به ریاست برگزیده باشند.

چنین فردی معمولا در اولین سال های انتخاب به نمایندگی مجلس، برای اداره دولت انتخاب نمی شود، و حتی قبل از انتخاب به وکالت مجلس، در انجمن های دانشجوئی، محلات، گروه های اجتماعی و داوطلبانه بايد امتحان ها پس داده، عیب و حسنش نمايان شده باشد.

حالا اگر به مقتضای نام ستون [لبخند سیاست] قرار باشد سخن از کلیات نازل شود و پا به زمين بگذارد. باید به امروز و الان کشور خودمان رسید.

سووال: آیا آقای محمود احمدی نژادی که امروز در برابر دوربین ها ظاهر می شود همان است که دو سال قبل دیده شد. پاسخ منفی است. یک سال دیگر بگذرد، باز تفاوت بيش از این خواهد شد. بسیاری از گفته ها که در دو سال پیش با انتقادها روبرو شد دیگر کم کم بر زبان نمی آید. راستی همین الان آن کاپشن که شبیه اش در بازار فراوان شده بود مگر نه که مدت هاست بر تن رييس دولت نیست. این تصور که می توان رییس جمهور بود و با اتوبوس از خانه به محل کار رفت چه شد. در پاسخ بايد گفت به همان سرنوشت دچار شد که همین خیال وقتی در سر آقای خاتمی بود. هر دو یک بار بعد از انتخاب شهر را به هم ریختند و به این خیال جامه عمل پوشاندند. سفرهای شهرستانی با وسایل نقلیه عمومی چه شد. بر سر ابراز انزجار از سفرها با خانواده و گروه سی چهل نفری همراه چه آمد. آن نفرت از هواپیمای تشریفاتی که موجب شد رييس دولت نرسیده به وزير راه دستور بدهد که این هواپیما را مصرف نکنند و فورا آن را به بهای خوب، و با سود کافی بفروشند [ یعنی رییس جمهور مظلوم گمان داشت خریدار خارجی هم به فرمان اوست و هر چه او گفت می خرد]

این ها را از باب انتقاد و تمسخر نیاوردم. نکته این جاست که این تغییرها تنها در مسائل گفته شده خلاصه نیست. بلکه در تصمیم سازی های عمده هم هست. در نوع رسیدگی به مستدعیات و عرایض عمومی هم به چشم می نشیند. در ابتدای کارست، خیرخواهی که بر سر گنج نفت می نشیند عینا و به تمامی شبیه جوانانی است که اول بار حقوق می گیرند. خیرخواهانه قصد می کنند همه محبت های مادر را پاسخ گویند و او را به سفر زیارتی به سوریه بفرستند، نه تنها مادر بلکه خاله و عمه را هم. پس آن گاه به همسایه ندار می رسند. آن روزهای اول اگر کسی در رهگذر وی به دریوزگی آید، خوش بخت آدمی است، چون از جوان اولین حقوق دریافتی در جیب، در جهان بذال تر نیست. کم کم و با گذر ماه هاست که او در می یابد باید برای آخر برج پس انداز داشت. می فهمد که همه دردها را نمی تواند چاره کند سهل است همه آرزومندان فامیل را نمی تواند به سوریه بفرستد. کم کم دیوار امکانات بلند می شود [ یعنی سر کشیده هست، حالا به چشم می آید] و در مقابل هر دستور آدمی، یک تبصره و ماده ای ظاهر می شود، شورش می کنی و فرمان می دهی که قانون برای خدمت به مردم است نه مردم برای قانون [ این را همه تازه وارد ها گفته اند اول کار]. اما چندان که می گذرد در می يابی که هر کدام از آن موازین که نادیده می ماند، پس لرزه هائی دارد که به جان می افتد.

جمله ای هست از آقای محمود احمدی نژاد که در زمان مبارزات انتخاباتی درباره مبارزه با حجاب گفته است و در عین صداقت پرسیده آیا مشکل جامعه بزرگی مانند ایران تار موی دخترهای ماست، و حالا این جمله را منقدان روزی هزار بار اگر بتوانند به رخ وی خواهند کشید تا بگویند پس این ماموران در خیابان ها چه می کنند و پس طرح ویژه چیست. اما این واقعیتی است که همه ما در بچگی موقع بازی شاه و وزیر به محض آن که شاه شدیم اول دستورهایمان، آزادی اسیران، سیر کردن شکم های گرسنه، بخشیدن از جواهرات سلطنتی به دختر فقیر مادر مرده بوده است. همه بخشایش و دهش تا آن که نوبت آن برسد که برای خوشی احوال وزیر مخصوص قبلی را به تیر ببندند، شلاق بزنند. و آنان که قبلا با او خرده حسابی دارند، مالیاتی داده اند و یا عوارضی گرفته اند بیایند و داد خود را با تلافی بستانند. در آن بازی هرگز پیش بینی نمی شد که به ریاست رسیده ای اما وقتی می خواهی بخشش کنی میگویند حد دارد، باید ردیف بودچه اش معلوم شود.

تازه باید عنایت شود که کشورهای دیگر چیزی به اسم درآمد نفت ندارند که دعوا بر سر نوع و اندازه تقسیمش بین مردم باشد، بلکه باید راه هائی برای کسب درآمد پیشنهاد کنند و از درآمد آن اگر بتوانند چیزی بین مردم پخش کنند. کشورهای دیگر نفتی ندارند که با مژده بردنش بر سر سفره مردم بتوان از آنان رای گرفت.

در آن سیستم ها، آن ها که درخود توانائی و شوق ریاست می بینند، تمرین ها را در محدوده های کوچک تر می کنند، سنجیده می شوند. رای به آن ها توسط مردم وقتی داده می شود که خوب به آداب مدیریت واقف آمده باشند. شان ریاست دانسته باشند. و اسکندرنامه ها و اندرزنامه ها خوانده. از جمله آداب سخن دانی را امتحان داده. آن وقت است که دیگر تغییرات چنان که رييس جمهور نهم در همین دو سال کرده است رخ نخواهد داد.

در آن زمان تجمیع [یا همزمانی] انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نه تنها مخالف مصلحت نیست بلکه حتی به جهت صرفه جوئی در هزینه ها و نیروها پسندیده هم خواهد بود.

چنان که یکی از روسای دولت های سابق ایتالیا گفته بود اگر مردم بدانند هر صبح تا شام در دفتر رییس دولت چه می گذرد، هرگز آن را آرزو نخواهد کرد. و این حکایت کسانی است که قبلا مشق صدارت کرده باشند و گرنه بدون دانستن آن داستان به گونه ای دیگر می شود. حالا خوب است که ایران نفت دارد به اندازه کافی، بهای جهانی هم بالا رفته است. ستار العیوب آمده است طلای سیاه.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook