Wednesday, March 10, 2010

ندانستن دشمن مان بود

خبر کوتاه است و می توان گفت در نگاه اول بی اهمیت. حکومت کامبوج تصمیم گرفته است خانه، محل زندگی و مرگ و همین طور گور رهبران خمرهای سرخ را همچنان که بود به یک محل توریستی تبدیل کند. و این حکایت گروهی است که در سی سال آخر قرن بیستم نام و آوازه اش در فضای سیاسی جهان حضوری مدام بود. همان ها که مظهر پلیدی و تباهی حکومتداری بودند.

خمرهای سرخ در اوایل دهه هفتاد به عنوان یک گروه مسلح مخالف حکومت سلطنتی کامبوج کار خود را آغاز کردند و بزودی در میان جوانان جهان – حتی اروپا – هوادارانی یافتند. پول پت رهبر این گروه از سوی همان هواداران به اسم قهرمان ضد سلطه و ضد امپریالیسم، چه گوارای این بخش از جهان لقب گرفت. چنان رفتار می کرد که هم پکن مائو و هم ویت نام هوشی مین وی را از آن خود می دانستند. گرچه گهگاه در روزنامه خود و در سخنرانی هایش به هر دو قدرت همسایه بد می گفت اما در پنهان ادعا داشت که این ها را برای سرگرم کردن مردم می گوید.

پول پت برای حرکات غیرمعقول خود دلایل گنگ و مبهمی را بیان می کرد. کس تا پایان کار ندانست او واقعا ایدئولوژی مارکسیسم و یا مائوئیسم اعتقادی دارد یا نه، و اگر آری به کدام دین و طریقت، سخنانی در ظاهر به سبک کتاب سرخ مائو اما عرفانی می گفت، از انتظاری دور و از بهشتی گمشده لاف می زد.
هدف جنبش خود را رسیدن به تمدنی که از بازسازی بدی ها ساخته می شود در سال صفر. اما در عالم واقع خمرهای سرخ از هم آمیختن بودائیسم با کمونیزم ساخته شد و یک جریان نامعمول از آن بنیان گرفت که بعد هم نشان داد که نه از جهت فلسفی و نه عقلائی ریشه ای نداشت.

چه در زمانی که برای قدرت می جنگید و چه سال هائی که در قدرت نشست علاقه ویژه ای به طرح های بدیع داشت طرح هائی که کسی از آن ها نشنیده باشد. چنان که همان ابتدا وزارت برنامه را تعطیل کرد و همه کار را چنان خلاصه کرد که در سه کمیته گنجید. در این سه کمیته تخلیه شهرها و بردن همه مردم شهرنشین به روستاها، انتشار پول و پخش آن بین مردم، موافقت با دور اول کشتار مخالفان. هیات دولتی که وی رییس آن شد بعدها گزارش دادند که هیچ اختیاری از خود نداشتند و همواره با طلسم ها و گفته هائی خاص مجذوب می شدند و آن طرح به عنوان مصوبه دولت تعیین می شد.

ابتدای کار خود را برادر اول [به مفهوم کامبوجی نوکر اول] خواند اما بعدها او را دکتر صدا می کردند و جهانیان هم که به او پول پت لقب داده بودند [خلاصه شده دو کلمه فرانسوی پولیتیک پتانسیل]. بر پایه مخالف و بدبینی مردم به حاکمان وقت آن کشور قدرت گرفت و سعادت کامبوجی ها را در شعارهای خود خواست اما مطابق نوشته معتبرترین بیوگرافی پول پت با مفهوم ایدئولوژیک سال صفر و دشمن سازی علیه گروه های بودائی، مسلمان، متفکرین تحصیل کرده غرب، تحصیل کرده های دانشگاه های کامبوج [که به گفته وی تا قبل از او همه فاسد بودند] و کسانی که با کشورهای غربی و ویت نام رابطه داشتند، و معلولان و چاق ها [که عنوان مرفهان رنج ناکشیده به آنان داده بود] بر سر کار آمد و محبوب مردم شد.

خمرهای سرخ، فقط چهار سال دولت را بلامنازع در دست داشتند اما با شعر و با شعارهای فریبنده چنان آتشی به جان کشور سبز کامبوج زدند و چنان فقری پدید آوردند و چنان اختناقی را پایه گذاشتند که در تاریخ معاصر جهان شبیه نداشت. جوانان تحریک شده و شبه نظامی را واداشتند در چهارراه ها دست های عابران را معاینه کنند. کسانی که دست نرم داشتند و کار فیزیکی نکرده داشتند به اردوگاه ها برده شدند. در ورودی دانشگاه ها، استادان را در یک هفته دستگیر کردند، حتی در بیمارستان ها پزشکان را با روپوش سپیدشان بردند و جراحان را از اتاق های عمل بیرون کشیدند.

مطابق آمار تائید نشده دو میلیون و هشتصدهزار نفر و بنا به آمار رسمی دومیلیون نفر یعنی بیست و یک در صد جمعیت کشور و 90 در صد تحصیل کردگان و نخبگان را کشتند. در گورهای جمعی نهادند که گاه خودشان کنده بودند. از نازی ها که آن همه بدشان را گفتند بدتر شدند و کاری کردند که ویت نام حامی اولیه شان حمله آورد تا آنان را برکند. تا به جنگل پناه بردند. در آن جا بیمار شدند و پزشکی باقی نگذاشته بودند پس خود به مداوایشان برخاست و "دکتر" لقب گرفت. اما در همین حال تا سال 1998 ماند و هسته ای از خمرهای سرخ ماندند.
دشمن اصلیش صدای آمریکا در شب ۱۵ آوریل ۱۹۹۸ اعلام داشت اعضای مانده خمرهای سرخ با تحویل پول پت به دادگاه بین المللی جنایت علیه بشریت موافقت کرده اند . اما همسرش اعلام داشت, او را وقتی که منتظر انتقال به نقطه ای دیگر بود , در رختخواب مرده یافتند, ادعا کرد که "دکتر" بر اثر سکته قلبی درگذشته است. پیش از آن سال ها بود خبر می رسید که از سرطانی جانگاه در رنج است و با گیاهان جنگلی خود را مداوا می کند.

جهانیان می خواستند کالبد این پدیده جنایت بار قرن بیستم را بررسی کنند و علت مرگش آگاه شوند اما خبر رسید که وی را در همان جنگل بنا به وصیتش سوزانده اند.

قصه تمام. یکی از وزیرانش که در دادگاه بین المللی علیه جنایت بشریت محاکمه شد، می گفت امروز هیچ نمی دانم چطور ما فکر کردیم او درمان همه دردهای ماست، دشمن همه بدی هاست و راه حل تمامی بغرنج ها. امروز که فکر می کنم ما خود درد بودیم، خود دشمن بودیم و بی اطلاعیمان دشمن بزرگمان بود.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Tuesday, March 2, 2010

آخرش هم این همه اغتشاش شد

اولش که این قصیده رپیه مهدی استاد احمد را در بهار خواندم فکر کردم به من طعنه می زند، بعد به خودم گفتم چرا برای خودت پپسی باز می کنی این همه هستند که در همین موضعند که شاعر دستشان انداخته. آخرش که بودم پیش خود گفتم نکند از زبان یکی از بچه هاست که در زندانند. شاید هم تحت تاثیر نامه عرب سرخی بودم که جوابی برای مریم خانم نوشته و اولش شرح داده که هم بندانش در چه حالند و همین شرح مرا برد به دورها و یادها.
باری شعر را با لبخند بخوانید

دستمو روی بالشت می کشم
یواش یواش به چالشت می کشم،
زشته، فدات بشم چه قدر عجولی
برای اون مواضع اصولی،
بذار یه کم اساسی تمرین کنیم
یه کم دموکراسی تمرین کنیم
یه ذره مشغول به گفتمان شیم
زود نباید وارد پارلمان شیم
یه کم با همدیگه تعامل کنیم
جنس مخالفو تحمل کنیم
یه ذره شبنامه و بولتن بدیم
به خواسته های همدیگه تن بدیم
پایه بحث مونو ده تن کنیم
پشت درا یه کم تحصن کنیم
فکر نکنی به سرعت یک - دو - سه ست
این کارا که پروژه نیست، پروسه ست،
می دونم این کف مطالباته
می فهمم اون چیزی که تو نگاته
فدای اون چشای لانگ شاتت
فدای اون سقف مطالباتت
اینا همش خواسته های منم هست
حرارت عشق، تو این تن هم هست
فکر نکنی توان شو ندارم
«به عهد خود هنوز استوارم»،
اما نمی دونم چرا نمی شه
یا نمی ذارن بشه یا نمی شه،
به هر جایی بلد بودم سر زدم
چقدر هی به این در، اون در زدم
چقدر حرفای اثر نکرده
دیگه چه قد فشار پشت پرده؟،
چه قدر نیش و انتقاد خوردم
آخرش هم به انسداد خوردم
آخرش هم اینهمه اغتشاش شد
همینجوری بیخودی ریخت و پاش شد...

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook