Wednesday, December 27, 2006

قصم بقای معمار منظر

این مقاله امروز اعتماد ملی
است که در دنباله همین صفحه هم می آید

معمار منظر كه پنجاه سال پيش در تهران نامدار بود و بسيار از خانه‌هاي بزرگ و اماكن عمومي را وي ساخته است رازي داشت كه خود مي‌گفت از اول كه از گرمسار به تهران آمد همين راز باعث رونق كارش شد. رازي كه از پدربزرگ آموخته بود که به او گفته بود آدم‌ها <قصم بقا> دارند

معمار اين دو كلمه را بر وزن <عهد خدا> ادا ميكرد. به همان معنا كه در اين دوران صفر مراد نيازاف را مجبور كرد كه مجسمه بزرگ خود را از طلا در وسط ميدان بزرگ تركمن باشي [پايتخت تركمنستان] نصب كند. روحنامه بنويسد و آن را كتاب الهي بخواند و نام خود و خانواده را بر ماه‌هاي سال بگذارد. به همه اينها معمار مي‌گفت قصم بقا. زود بود تا ما بدانيم مقصود معمار مكتب‌نرفته قصد بقا است، يعني آدم‌ها مي‌خواهند به نوعي بمانند، نام و يادشان بماند.

معمار منظر از همين رو و بر اساس آموخته‌هايش از هر كس سفارش ساخت خانه مي‌گرفت به او مي‌گفت بايد قلقي، خلاف معمولي، چيزي در خانه باشد كه هميشه شما را به ساكنان يادآوري كند و بعد از صدوپنجاه سال هم هر گاه ساكنان خانه به آن برمي‌خورند خدابيامرزي نثار باني آن كنند. مثلا در خانه‌اي پاگرد پله‌هاي پشت بام قناسي عجيبي داشت، يا ورودي انباري خانه ديگري چنان كوتاه بود كه همه وقت ورود سرشان به قفل‌انداز آن مي‌خورد، يا رف‌هاي اتاق گوشواره چنان بالا بود كه كسي به آساني نمي‌توانست غرابه‌ها و كوزه و خم و خمچه‌ها را آن بالا بگذارد يا پايين آورد. ‌

اين جناح راست ما هم گويا رمز كار معمار منظر را كشف كرده كه هر وقت فرصتي به دستش مي‌افتد چنان بنايي مي‌سازد كه تا سال‌ها بعد هر كس گذارش به آنجا مي‌افتد، يادي از آنها مي‌كند و خدابيامرزي نثارشان. اين جناح در مجلس تا اكثريت به دستشان مي‌افتد آن قصم بقا كه معمار مي‌گفت، باعث مي‌شود كه كاري خلاف معمول كنند. چنان كه يكي از همين بارها نظارت استصوابي شوراي نگهبان را در دامن جمهوري اسلامي ‌گذاشتند و از آن پس هرگاه نوبت انتخابات مي‌شود، مردمي كه به حق بايد به خود ببالند كه در وسط درياي حكومت‌هاي همه استبدادي و موروثي و مادام‌العمري پيراموني مدام صندوق رايشان به بارست، دچار چنان تلخكامي مي‌شوند و چنان التهاب جامعه را فرامي‌گيرد كه همه مي‌دانند. از آن زمان با هر انتخاباتي گروهي احساس مظلومي ‌مي‌كنند.

هر گاه صندوقي براي مجلس و يا رياست‌جمهوري گذاشته مي‌شود، جمال جناح راست [يا هر اسم ديگري كه معمول باشد] در نظرها ظاهر مي‌شود.

تازه جناح موصوف با آن شيرين‌كاري كه به كار آوردند و تخم نظارت استصوابي را در دهان‌ها شكستند، در ضمن شوراي نگهبان را كه تاسيسش از زمان مشروطيت خواست مردم بود تا <علماي عظام يا نايب آنان بر گردش كار مقننان نظارت به دقت كنند كه مبادا خلاف شرع انور در قوانين جاري شود> تبديل به اداره‌اي كردند كه ميلياردها بودجه دارد و دهها هزار نفر اردنانس و ابواب جمعي. نه فقط وقت انتخابات كه دائم به كارست تا احاد ملت را در نظر بدارد كه اگر بعد‌ها خيال نمايندگي به سرشان زد، مبادا عملي ناصواب از آنها سر زده و از چشم‌ها پنهان مانده باشد. جناح راست با اين حركات، انصاف بايد داد كه، قصم بقا كرده‌اند و به آن هنر كه در كار آوردند، تا در بر اين پاشنه مي‌چرخد راه صعود دوستان هموار و راه دخول رقيبان پر دست‌انداز است. در مجلس پنجم، قانون انتخاباتي نوشتند و دو سه باري آن را بازبيني كردند كه دغدغه بزرگش اين بود كه تبليغي در كار نباشد و كاغذي مصرف نشود تا جايي كه اندازه هر پوستر و كادر عكس‌ها هم در قانون آمد. اما چنان كه اين شيوه هم اثر نكرد و انتخابات به كسان ديگري راه داد كه قانونگذار شوند، با عجله به سراغ مطبوعات رفتند چرا كه گفته مي‌شد انتخابات مجلس ششم را اين مطبوعات ضاله فراهم آوردند وگرنه به قاعده از انتخابات با نظارت استصوابي نبايد چنان محصولي بدست مي آمد.

در اين دوره هم باز اعضاي محترم همان جناح [با تابلوي جديد اصولگرا] گويا خبري شنيده‌اند كه مشغول تغييرات و اصلاح قانون انتخابات شده‌اند و از همين‌ها پيداست كه قصم بقا دارند. شرايط انتخاب‌شوندگان را چنان تنگ كرده‌اند كه به نوشته طنزنويس خوش‌ذوق كم مانده بگويند كساني كه چهار سال در دوره ششم نماينده بوده‌اند، خودشان بهتر است كانديدا نشوند. يا به گفته آقاي اعلمي كم مانده نمايندگي اين دوره را مادام‌العمر كنند.

در اين ميان بايد پيري باتجربه پيدا شود و در گوش آن جناح بگويد كه قصم بقاي معمار منظر همه‌اش هم دروازه كوتاه و پله تيز نبود، او در هر خانه كه ساخت اگر نبش كوچه بود چندان گردشي در كنج آورد كه تا سال‌ها رهگذران به نرمي گردش كنج ديوار خدابيامرزي نثار كردند. گاه در ديوار رو به قبله سقاخانه كوچكي نشاند كه تشنگان را آبي از درون خانه برساند. سلام بر حسيني و عاقبت به خيري نثار باني.

كفترخان‌هايش از دور، هر كدام به غمزه‌اي بر سينه آسمان نشسته، هم‌الان در خيابان حاج شيخ هادي و در خيابان هدايت و ولي‌آباد هنوز چند ساخته معمار منظر [از آن جمله خانه جهانشاه خان صالح] هست، مي‌توان ذوق معمار را در آنها ديد. كه وقتي خانه تمام مي‌شد و ديگر عمله و بنا‌ها بايد مرخص مي‌شدند، مي‌داد چند درختي مي‌آوردند و در كوچه مي‌كاشتند. توتي، گردو بني، و به دروازه‌خانه پيچ خوشبويي تا رهگذران را فرح بيفزايد. اينها هم سر همان قصم بقا بود كه معمار مي‌گفت.

خانه‌هاي معمار منظر با بهارخواب‌ها، توت‌هاي پاكوتاه، حياط هر چقدر كوچك، پيچ امين‌الدوله، هاون سنگي كنار حوض نقلي، سكوي سنگي دم در، به كه بايد گفت، هزار بار دلنشين ترست از اين بناهاي بزرگ با پنجره‌هاي كوچك و راهروهاي تنگ كه جز به استصواب نمي‌توان در آن گام نهاد. نام باني را بهتر نگاه مي‌دارند و شان باقي را. قصم بقا اين است. ‌

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Tuesday, December 26, 2006

ایران در شورای امنیت

مقاله ای درباره گذشته ایران و شورای امنیت را در بی بی سی فارسی و يا همین جا بخوانید

قطعنامه تحريم ايران که سرانجام روز شنبه (23 دسامبر) و پس از کشمکش های یک ساله بين اعضای شورای امنيت سازمان ملل به اتفاق آرا به تصويب تمام پانزده عضو آن رسيد، يادآور روزهای تاسيس شورای امنيت سازمان است که پرونده شماره يک هم به نام ايران بود.

در ژانويه سال 1946 بر اساس تصميمی که کشورهای موسس سازمان ملل در جلسه بنيادگذاری در سانفرانسیکو گرفته بودند، اولين جلسه تشکيلات اداری سازمان ملل در لندن برپا شد و در حالی که هنوز دبيرکلی برای سازمان تعيين نشده و هنوز عضويت بسياری از کشورهای دنيا معلوم و قطعی نشده بود، چندان که اولين جلسه شورای امنيت برگزار شد، حسن تقی زاده سفير ايران در لندن اولين موضوع را که شکايتی عليه يکی از اعضای موسس بود (شوروی سابق) در آن مطرح کرد.
اولين پرونده
گرچه در جلسات اولين دوره مجمع عمومی سازمان ملل که نيم اول آن در لندن برپا شد شکايت ايران به طور کامل مطرح نشد و به جلساتی موکول شد که قرار بود در ساختمان در دست ساخت سازمان ملل در نيويورک برپا شود، اما در تاريخ سازمان ملل متحد، شکايت ايران به عنوان پرونده شماره يک شورای امنيت ثبت است، اولين شکايت يک عضو سازمان ملل از يک عضو [موسس] ديگر.
شکايت دولت ايران از اتحاد شوروی (سابق) بدان خاطر بود که يک سال بعد از پايان جنگ جهانی دوم در حالی که آمريکا و بريتانيا نيروهای نظامی خود را از ايران بيرون برده بودند، اما با تصميم ژوزف استالين رهبر اتحاد شوروی، ارتش سرخ در آذربايجان مانده بود و حضورش باعث تشکيل دولت فرقه دموکرات آذربايجان شده بود که از تهران تبعيت نمی کرد. فرقه دموکرات در نامه هائی به اولين اجلاس سازمان ملل خواستار آن شده بود که به رسميت شناخته شود.
از آن تاريخ تا روز شنبه اين هفته (23 دسامبر 2006) که قطعنامه تحريم ايران به تصويب رسيد، شورای امنيت 1550 جلسه تشکيل داده و نزديک به هزار و هفتصد قطعنامه صادر کرده است که بزرگ ترين حوادث جهانی در آن نقش و سهم بارزی دارد. سهم ايران از اين قطعنامه ها گرچه زياد نيست اما هر بار از لحظات تکان دهنده و پرجنجال بوده است.
دومين حضور
اما اگر در اولين جلسه شورای امنيت سازمان ملل، نماينده اتحاد شوروی عليه شکايت ايران و نظرات آمريکا و بريتانيا سخن می گفت و از دولت پيشه وری حمايت ها داشت، هشت سال بعد صحنه کاملا عوض شده بود.
دومين باری که بار ديگر پرونده ايران تبديل به مطرح ترين ماجرای سازمان ملل شده بود، تابستان سال 1951 و زمانی بود که دولت بريتانيا عليه دولت ايران به اتهام به خطر انداختن جان کارکنان بریتانيائی شرکت نفت انگلیس در آبادان شکايت داشت. نماينده بريتانيا در مخالفت شديد خود با دولت دکتر مصدق، خواستار صدور قطعنامه ای بود که عمليات ايران در بيرون راندن کارشناسان انگلیسی را محکوم و دولت ايران را به بازگرداندن آنها مجبور کند.
شوروی و يوگوسلاوی (سابق) با نظر دولت بريتانيا مخالفت کردند اما آمريکا، اکوادور، ترکيه و چين[چين ملی يا تايوان امروز که کرسی چين را در شورای امنيت در دست داشت] با طرح شکايت بريتانيا در شورای امنيت موافق بودند. اين قطعنامه گرچه به تصويب رسيد اما در نهايت پاسخ هوشمندانه ايران کار را به روالی ديگر انداخت. نماينده ايران ادعا کرد مدارکی در دست دارد که نشان می دهد دولت انگليس کتبا اصل ملی شدن صنعت نفت ايران را به رسميت شناخته است. پس از آن بود که نماينده هند اعلام داشت که ما از مساله اطلاعی زيادی نداريم و شنيده ايم که نخست وزير ايران می آيند که نظرات خود را به اطلاع شورای امنيت برسانند.
روز چهاردهم مهر سال 1330 هيات نمايندگی ايران به رياست دکتر مصدق وارد نيويورک شد و ژوزف آلسوپ تحليلگر برجسته آمريکائی در نيويورک هرالد تريبون نوشت موفقيت استثنائی ايران سبب تحريک و تهييج دولت های عربی شده و مصر آماده لغو معاهده خود [بر سر اداره کانال سوئز] با بريتانياست و در سراسر منطقه عکس العمل های نامساعدی به وجود آمده که موقعيت موسسات نفتی آمريکائی را نيز به خطر می اندازد.
به گزارش رسانه ها و خبرگزاری های بين المللی، روزی که دکتر مصدق به مقر سازمان ملل رفت و دهها خبرنگار و عکاس بر سر راهش سبز شدند، روزی بی نظیر در تاريخ سازمان ملل در ششمين سال تاسيسش بود.
دکتر مصدق در آن جلسه گفت: "تهديد يک دولت بزرگ که برای انجام مقاصد خود به چترباز و کشتی جنگی متوسل شده نشان می دهد که سازمان ملل در حفظ صلح و امنيت جهان چندان به وظيفه خود عمل نمی کند و اين وضع صلح جهانی را متزلزل می کند و شبيه دعوای گرگ و میش است."
اين جلسه در حالی که همه چيز به نفع بريتانيا بود اما نتيجه آن چنان که نماينده بريتانيا می خواست نشد. حضور دکتر مصدق و استدلال های وی نظم و اتحادها را به هم ريخته بود، پس در حالی که دکتر مصدق عليرغم دعوت رسمی دبيرکل سازمان ملل حاضر به شرکت در شورای امنيت نشد، اول نماينده فرانسه پيشنهاد کرد که شورای امنيت تصميمی نگيرد تا ديوان بين المللی لاهه نظر بدهد، آنگاه سر گلادوین جب اعتراف کرد که موفق به جلب نظر اکثريت نشده است بنابراين با پيشنهاد فرانسه موافق است. در نتيجه هشت عضو با فرانسه موافقت کردند، شوروی سابق تنها مخالف بود و هند در جلسه شرکت نکرد و يوگوسلاوی رای ممتنع داد.
اما در ديوان لاهه که مهر ماه سال 1330 تشکيل شد، دفاع محکم ايران و حضور قضات صاحب نام بين المللی باعث شد که شکايت بريتانيا رای نياورد و به نفع ايران پرونده از دستور کار خارج شد. در حالی که قضاتی از آمريکا، فرانسه، کانادا، ترکيه و يکی از قضات آمريکای جنوبی [پنج رای] عليه ايران داده شد، قضات شوروی سابق و هند در رای گيری شرکت نکردند. اما در مقابل هفت رای [از کشورهای ايران، يوگوسلاوی، چين ملی [ تايوان]، مصر، نروژ، يکی از قضات آمريکای جنوبی و قاضی انگليسی] به نفع نظريه دولت ايران داده شد که ملی کردن نفت را موضوع داخلی ايران می دانست و عملا به شکايت بريتانيا رای منفی می داد.
به اين ترتيب در دو موضوع مهم و اساسی که پرونده ايران در شورای امنيت مطرح شد هر دو بار رای به نفع ايران داده شد.
سومين بار
سومين و مهم ترين قطعنامه ديگر شورای امنيت سازمان ملل که به ايران مربوط می شد پانصد و نود و هشتمين آن بود که از ايران و عراق می خواست که به جنگ هشت ساله خود پايان دهند.
صدور اين قطعنامه فورا با پذيرش تاکتيکی صدام حسين ديکتاتور سابق عراق روبرو شد ولی تصميم گيری رهبران ايران مدت زمان زيادی طول کشيد. نهايتا نيز سازمان ملل تاييد کرد که آغاز کننده جنگ، صدام حسين بوده است.
چنين است که جلال عبده وزير خارجه پيشين ايران که عضو اولين هيات نمايندگی ايران در اولين جلسه شورای امنيت سازمان ملل بود در خاطرات خود نوشته "سازمان ملل و شورای امنيت اگر حسنی داشته باشند برای کشورهائی در اندازه ماست. ايران هرگز از تصميم های جامعه جهانی که در قالب قطعنامه ها و تصميم های شورای امنيت و مجمع عمومی گرفته می شود زيان نخواهد ديد." اين همان امری است که به نظر می رسد دولتمردان جمهوری اسلامی در فرصت های مختلف نشان داده اند که چندان آن را خوش ندارند و در فرصت های مختلف اين سازمان را آلت دست قدرت های بزرگ سرمايه داری خوانده اند.
شورای امنيت و فعاليتهای هسته ای ايران
شکايت ها عليه فعاليت های هسته ای ايران، که آمريکا و متحدانش از آن به عنوان زمينه سازی برای ساخت سلاح های هسته ای سخن می گويند و حکومت ايران بر فعاليت های صلح آميز هسته ای اصرار دارد و آن را حق مسلم خود می خواند، از مدت ها پيش شورای امنيت را هدف گرفته بود تا ميانه تابستان 2006 که سرانجام موضوع فعاليت های هسته ای ايران به درخواست آمريکا و سه کشور اروپائی به شورای امنيت رفت و در آخرين روز ماه اوت به صدور قطعنامه 1696 انجاميد.
وقتی شورای امنيت قطعنامه 1696 را صادر کرد، مدتی بود که مذاکرات هسته ای ايران و سه کشور اروپائی بعد از دو سال، با تغيير دولت در ايران، عملا به بن بست رسيده و ايران گام های تازه ای در جهت غنی سازی اورانيوم با وجود مخالف مذاکره کنندگان برداشته بود.
چهارمين پرونده بزرگ ايران در شورای امنيت، با اصرار آمريکا و موافقت توام با اکراه چين و روسيه، دولت ايران را موظف می کرد که با توقف غنی سازی اورانيوم به پای ميز مذاکرات با کشورهای اروپائی برگردد. پيشنهادی که ايران بدون قبول پيش شرط حاضر به پذيرش آن بود. ولی کشورهای اروپائی حتی به قيمت آغاز گفتگو و طرح موضوع تعليق غنی سازی در جريان مذاکرات حاضر به پذيرش مذاکره نشدند و قطعنامه شورای امنيت را روشن و شفاف توصيف کردند و حاضر به هيچ انعطافی در آن نشدند.
روسيه، که در پرونده اول به عنوان اتحاد شوروی طرف شکايت ايران بود، در پرونده نفت با آرای ممتنع خود نشان داد با دولت ملی دکتر مصدق هم چندان سازگاری ندارد، و در جريان پايان دادن به جنگ ايران و عراق نقش فعالی نداشت اما در اين چهارمين پرونده در کنار ايران قرار داشت، با سياستی در نوسان که رسانه ها آن را "سودجويانه" می نامند، اما در عين حال به گفته برخی از جمله اميدهای اصلی ايران برای خنثی کردن فشارهای آمريکاست.
در سه سالی که پرونده هسته ای ايران موضوع مذاکرات و در بيشتر مواقع در صدر عنوان های خبری عالم بوده است، جمهوری اسلامی با انعقاد قراردادهای بزرگی با روسيه و چين کوشيده است ارای اين کشورها را با خود داشته باشد و از همين رو عاملی که در ماه گذشته صدور قطعنامه عليه ايران را متوقف کرد و تغييراتی اساسی در متن آن داد، همين دو کشور بوده اند چنان که سرانجام نيز به گزارش خبرگزاری ها تلفن و مکالمه روسای جمهوری آمريکا و روسيه، گره آخرين را گشود و قطعنامه را با اجماع کامل اعضای شورای امنيت به تصويب رساند.
اين که آيا پرونده هسته ای مانند اولين پرونده به نفع ايران حل خواهد شد و يا مانند پرونده دوم با طرح در ديوان عالی لاهه دنبال خواهد شد و يا اين که مانند قطعنامه پايان جنگ سرانجام ايران با تاخير پذيرایش خواهد شد، موضوعی است که به روزهای آينده و کشکمش های آشکار و نهان بستگی خواهد داشت.


ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

گنجنامه شوراها

انتخابات تمام شد. همين طور که ماموران شهرداری دارند به هزينه يک ميليارد تومان ديوارها را پاک می کنند و آب می پاشند وقتی آن است که ما هم به انديشه مان آبی بزنيم و خالی از غرض بنشنيم و بر خود انديشه کنيم.


چه آن ها که با تمام قدرت از شرکت در انتخابات دفاع کردند و از ديگران انواع دشنام ها شنيدند، چه آن ها که جنت مکانی کرده و با سکوت برگزار کردند. چه آن ها که زيرکانه سعی کردند زير ديگ تحريم هيزمی بگذارند. چه آن ها که به صراحت شرکت در انتخابات را تحريم کردند. و بالاخره چه مردمی که کاری به اين حرف ها نداشتند و بيشتر نه بر اساس حکم حزب و جناح و نفری، بلکه به رهنمائی احساسات خود و آشنائی شان با نام ها رفتند و رای دادند. این از نظر بعضی درست است و از ديد برخی غلط. اما طبیعی است.

یک بار ديگر، بخش بزرگتر از نيم جمعيت رای دهنده کشور نشان داد که کليد ورود به قلعه هوشربای دموکراسی [مردم سالاری] در درون صندوق رای است. يک بار ديگر آشکار شد که تندروی درد بزرگی است حتی اگر تور خوش نمای راديکالیسم بر سرش انداخته باشيم که اين يکی دارای مبنای فلسفی است و روشی است برای تفکر و برای رفتار سياسی و اجتماعی.

جز اين مقدمه که آوردم بايد در باب انتخابات شوراها فصلی تازه بگشايم.

شوراها که از اول مشروطه، آرزويش در سر آزادی خواهان بود، در همه آن نود سال هر گاه شکل گرفت خالی از حقيقت بود، شکلی بود و معنائی در آن نه. تا زمانی که نه سال پيش محمد خاتمی اين خواست را از دل قانون اساسی به درآورد و در صدر وعده های انتخاباتی نشاند. و به اين ترتیب انجمن های ايالاتی و ولايتی با نام تازه خود [شوراهای اسلامی] شکل گرفت. اين شوراها که مرحوم طالقانی در آخرين خطبه نماز جمعه خود فرياد زده بود که از شورا می ترسند... و از مردم خواسته بود کار شورا را جدی بگيرند، جائی است که همه مردم درگير آنند. به خيابان و نظافت و محيط زندگی، و روز و شبشان، بالا و پائین خيابانشان، حتی نعمتی و حيدری شان مربوط است.

اما با اين همه اولین تجربه هم در تهران و هم در شهرستان ها، جايگاه ندانستن ها و خودخواهی ها شد، آبی بود هشتاد و اندی سال در لوله مانده، وقتی بيرون آمد، صاف و زلال نبود و ناخالصی ها را نشان داد. جناح های سياسی شورا را نه آن که بايد بلکه مکانی و بلکه باشگاهی سياسی ديدند و در آن کردند کاری که نبايد. از بخت ناخوش اصلاح طلبان اين در زمانی رخ داد که شورای تهران که – تابلو و ويترين کشورست- در دست آن ها بود و ندانی آن ها نشانه شد و بزرگ شد و آواری شد که بر سرشان ريخت و هنوز هم . اما باور بايد کرد که ديگر گروه ها هم از اين بهتر نبودند اگر سر صف قرار می گرفتند. دوره دوم بود که محافظه کاران از روی غلط های مشق اصلاح طلبان، املائی به خيال خود بی غلط نوشتند.

اما هر چه بود گذشت، در انتخابات اين بار شورا ها نه دوره اول بود که مردم يکصدا فهرستی را که اصلاح طلبان داده بودند بپذيرند، نه دوره دوم که بی رغبتی حاصل از شورای اول تهران، به گروه تازه ای فرصت دهد تا تمامی فهرست خود را با کمترين آرا به شورا بفرستد. اين دوره سوم است و آن هر دو تجربه پشت سر بوده است و زيان ها و دلگزائی های خود را ثابت کرده است.

اما به مصداق هفت در را بستی نمکی، یک در را نبستی نمکی؛ نومحافظه کاران که نام اصولگرا برخود نهاده بودند در اوج شادمانی و غرور ناشی از پيروزی در بازی بی رقیب، يک سوراخ را نديدند و از همان سوراخ گزيده شدند. آنان نديدند که اگر بی تجربگی اصلاح طلبان در تهيه فهرست شورای اول تهران کار دستشان داد، هر عيب داشتند و هر کم خردی که در کار شورای اول کردند اما چيزی از مردم پنهان نکردند، حتی عيب هايشان را. اما نومحافظه کاران هر حسن که داشتند در برابر اين عيب بزرگشان کم اثر شد که نشان دادند پنهانکاری می دانند و می خواهند. غافل که هر کس به ويژه ما شرقيان در زير هر قالی رطيلی می بينند و در زير هر کاسه دمرو نيم کاسه ای تجسم می کنند. وقتی معلوم شد که چندين میليارد از بودجه شهرداری در زمان آقای احمدی نژاد هزينه شده و فاقد سندست، وقتی در مورد هزينه جشن پيروزی شهردار [ که به رياست جمهوری برگزيده شده بود] سخن ها پيش آمد که خلاف شعارهائی بود که در مدح ساده زيستی و ذم تشريفات و اسراف می دادند، بقيه راه را مردم رفتند. لازم نبود رقيبی در کار باشد.

به اين ترتيب بود که چشم بسته می شد ديد که در شوراهای اصلی و بزرگ امسال، از اعضای همفکر و يکدست خبری نخواهد بود. و اين موهبتی تازه برای دویست هزار نفر که کار با هم و در گروه های نه همفکر را تمرين کنيم که از ضرور ترين حرکت های شطرنج دموکراسی است. شورا ها از اين جهت مهم ترين مجلس ها برای جامعه ای چون ايران است، که به کثيری امکان می دهد که زندگی شورائی را تمرين کنند و از بستر آن رشد کنند.

بعضی گمان می کنند دموکراسی دریائی است که در آن آموختن هم خود به خودی می توان شنا کرد. حالا آن که ساحل نشينان می دانند چنين نيست و تا چه اندازه دشوارست و تا حد آشنائی می خواهد دست نرم کردن با موج های هایل. دویست هزار نفر از اثر رای های روز جمعه؛ از چندی ديگر به آبگيری در می آيد که بايد کنار هم در آن شنا کنند. در شوراها بايد برای شهر و ديارشان انديشه کنند. حساب دخل و خرج را متوازن کنند. دريابند که امکانات بی حساب نيست. مسامحه و مدارا به کار آورند. اثرگذاری و جذابيت فراگيرند. بياموزند که بر دانسته های خود تعصب نورزند.

از همين رو بايد گفت مهم تر از ترکيبی که از دل صندوق های رای برون زند، اين فرصت تمرين با هم زيستن است. اين فرصت آموختن در عمل و عمل کردن در حين اموزش است.

اگر قرارمان با دلداده در سرکوچه دموکراسی است، نقشه راه همان است که شوراها می کشند. به ويژه وقتی که از دل صندوق رای سر می آورد، بهترين رهنماهاست. گنجنامه همين جاست.

به فرموده حافظ شيراز:

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ويران کردم


ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

جای تنگ توجیه

به باورم آن چه در تهران می گذرد، يک سیاست گذاری و برنامه ريزی مشخص و طراحی شده نيست و برای کسانی که نودولتان را می شناسند، قابل پيش بينی بود. آن ها می دانستند که قبول نتايجی که به دست آمده چقدر برای گروهی افراطی که خود را آماده جشنی بزرگ با عنوان " انقلاب سوم" و "رفراندوم اصولگرائی" کرده بودند، دلگزاست.


از کالبد شکافی حادثه ای که رخ داده می توان دريافت مردمی که در انتخابات شرکت کردند از چه درک بالائی برخوردار بودند وقتی که اين بار اعتنای چندانی به گروه های سياسی و تبليغات صد درصدی ها نکردند و سرنوشت خود را به دست شعرهائی مانند "خرابی چون ز حد بگذشت خود آباد می گردد" نسپردند. و هم ترانه های کوچه و بازاری مانند " ديگی که برای من نجوشد سر سگ در آن بجوشد" نخواندند.

در عالم واقع آن چه ستاد انتخابات را مجبور به توفقی شبه انگيز در ايستگاه بعد از انتخابات کرده، امری که در تاريخچه انتخابات جمهوری اسلامی سابقه نداشت، از دو جا مايه می گيرد. اول هضم چنين ماجرائی در معده هائی که برای شيرين خوران بزرگ و زير فشار گذاشتن قوه قضاييه و مقننه، بی اعتنائی باز هم بيش تر به مصوبات پيشين آماده شده بودند، بسيار دشوارست. مفری و مجالی می جويند شايد دستی از غيب برآید و مدد کند. در صدر برنامه گروه بود که با دست مردم دو رقيب انتخاباتی را که بعد از سوم تير سال گذشته هنوز در صحنه باقی بودند – هاشمی رفسنجانی و باقر قاليباف – با اين انتخابات از سر راه دور کنند. سپس به سومين و آخرين رقيب مانده در صحنه – علی لاريجانی – بينديشند.

تا کنون در اين هر دو ناموفق می نمايند، نه که هاشمی رفسنجانی را در تابوت نکردند و چنان که می خواستند دو سه میخی بر او نکوبیدند، بلکه رفتار خودشان موجب شد – درست به همان دليل که رای سوم تير نصيبشان شد – که آرای منسجم و مطمئنی در انتخابات خبرگان نثار رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام شود. و نه که آقای قاليباف را نتوانستند دور اندازند بلکه اينک بايد او را در راس شهرداری در وضعيتی تحمل کنند که قوی ترست و رای مردم را هم پشتوانه دارد. دولت بايد در شهر تهران از اين پس با شورائی بسازد که ديگر پرده پوشی سابق را در مورد شهرداری سابق ندارد.

سنگينی شکست و بزرگی فاجعه برای کسانی که هنوز شب انتخابات به صبح نرسيده اعلام داشتند برای تغيير قاليباف منتظر شروع به کار شورای جديد نمی مانيم، چنان است که به حق هر کس را نگران می کند که صاحبان چنين بغضی با صندوق های رای – که خبرنگاران و غريبه ها هم از اطرافش دور شده اند – چه می کنند. کسی که در روزهای گذشته با نديده گرفتن مقررات، با استفاده از سمت دوم خود مشاور رييس جمهور جوانی می کرد و در حوزه ها و سايت ها گردش داشت و مانند مبصر کلاس انگار همفکران فهرست رايحه خوش را به اردوی تفريحی می برد، حالا در نزديکی های قعر جدول منتخبان چه می کند. این اسباب نگرانی هاست.

مگر نه که همه گرفتاری ها از تعصب و اطمينان های صد در صد پيش می آید. چنان که در جريان ائتلاف ها، نه ريش سفيدی کسانی مانند آقای عسگراولادی و نه عتاب و خطاب و توصيه و پند آقای شريعتمداری را به گوش نگرفت همين جوان، و چنان تاخت. اينک او و امثال وی با نفوذی که دارند با اين آرای بی گناه و بی زبان در تاريکی چه می کنند. اين موضوع نگرانی هاست.

عامل دوم

دومی عاملی که اين تاخير را باعث شده، و بر خلاف عامل نخست خارج از اختيار نبوده بلکه خودخواسته است، می تواند به اندازه عامل اول تامل ساز باشد و عبرت آموز. دولت تازه با تز تغيير به خاطر تغيير، از سر خود محوری و خودپسندی از ابتدای حضور در قدرت، چشم بسته همه چيز را تغيير داده است تا نام و یاد گذشتگان پاک شود. هر کس که هستند. اين تغييرات چشم بسته تا جائی رسيد که در شب تحويل سال نو، ناگهان و در لحظه، نه چنان که نودولتان ادعا کرده اند با انديشه قبلی کار کارشناسی، تغيير ساعت رسمی را متوقف کردند. یا چندی بعد باز به همين ترتيب ساعت کار بانک ها را بدون هيچ مطالعه ای تغيير دادند، بی آن که شوراها و نهادهائی که به طور قانونی با اين مساله درگيرند و ميليون ها تومان هزينه و کلی بی سامانی روی دستشان مانده، هيچ خبری داشته باشند. تغيير فقط برای تغيير و ايجاد دانه های تبليغاتی.

اين تغييرات حساب نشده هر کدام عواقبی داشته اند که فعلا افزونی درآمد نفت مانع از آشکار شدنش شده است ،ماجراهائی در پی آورده، دستورعمل های تازه صادر شده، روش های تازه به کار آورده، و هزينه های تازه ساخته است. مانند کارخانه ای که ناواردی خط توليد آن را به هم ريخته باشد بی آن که بتواند به کار بهترش اندازد، کل کشور در زمينه های مختلف محل تجربه روش های نو شده است. همان روش ها که فعلا دولت مشغول افتخار به آن هاست. نودولتان تصور دارند که کشف بزرگی کرده اند. در انديشه آن ها راه ابتکاری اين است که سخنان هيجان انگيز بگویند مشهور خلق جهان شوند، تازه با هر کلامشان بهای نفت هم بالا برود و درآمد هم افزون شود، علاوه بر اين ها رسانه های جهانی هم پر شود از شرح آوازه شان. عجب بی عقلانی بودند گذشتگان که اين رمز را کشف نکردند. به اين راحتی بود رسيدن به آرزوها؟.

اين وضعيت و آشفته بازاری که هر جا – بارزترينش اين روزها در سازمان مديريت و برنامه ريزی در کار تدارک بودجه و متمم آن – به چشم آمدنی است وقتی به انتخابات رسيده، که کاری است حساس پريشانی هايش عيان شده است. انتخابات در زمانی محدود – شانزده هفده ساعت – صورت می گيرد و در فاصله ای اندک – حداکثر سه روز - بايد با دقت حداکثری و خطای حداقلی رای ها خوانده و ثبت و صورت جلسه شود و قابل دسترس مجدد باشد. اما اين بار با تغييرات حساب نشده کار چنان آشفته شده که حتی بدون داشتن نيت خاص هم درش می مانند. و مانده اند. مانند کودکی که راديوی خانه، یا ساعت ديواری را گشوده و حالا بالا سرش نشسته مبهوت، مبادا بزرگتر ها متوجه شوند.

هوشياری اصلاح طلبان که فقط صورت جلسات هر صندوق را طلب کرده اند، از آن جاست که چند رييس ستاد سابق انتخابات و چندين مدير با سابقه وزارت کشور در جمع آنانند و می دانند که تنگی بطری در کجاست. همين درخواست و تطبيق آن صورت ها با هم، و در مورد مياندوره ای مجلس که بايد ناظران شورای نگهبان هم راضی می شدند ماجرائی ساخت. همين آشفتگی باعث شد در مورد آرای مجلس خبرگان بعد از چند ساعتی بحث، و در حالی که اختلاف های بسيار وجود داشت ستاد انتخابات نظر شورای نگهبان را پذيرفت و لابد به دستور عقلای بالاتر خود را از درگير شدن با حاميان اصلی خود معاف کرد. وخلاص.

شايسته گفتن است که اگر رييس دولت همان کاری را که تاکنون نکرده می کرد و در همان زمانی که به بازديد ستاد انتخابات رفت صریح و راست حسينی به مردم می گفت تغييرات داده ايم و آشفتگی حادث شده .ببخشيد. و به آن ها اطمينان می داد که همچنان نظارت ها برقرارست و مقصود دقت بيشتر در خوانش آرا. به طور حتم اين همه فشار که هست نبود. اين بدنامی هم نصيبشان نمی شد. اما مانند همه تصميم های بی جای ديگر، چنين برخورد مدنی و بزرگوارانه ای با مردم در دستور کار اين دولت نيست. به زبان ديگر اين "من" بزرگ تر و سنگين تر از آن است که چنين برخوردی را تحمل کند. چنان که در مورد تغيير ساعت کار بانک ها، که از روز اول همه گفتند و دستگاه رياست جمهوری تکذيب کرد و ناسزا گفت، حالا بعد از چند ماه و اين همه مشکلات و گفتگو، دردسر و اختلاف، اين همه هزينه و صدمه به کار جاری کشور، دارند بی سروصدا عقربه را به جای اول باز می گردانند. بی اعتراف و عذرخواهی که لابد در شان مردان بزرگ نيست. به همين جهت رييس دولت در بازديد از ستاد انتخابات نه که نگفت ببخشيد، بلکه با رديف کردن صفت های عالی، چنان که معمول صد در صدی هاست، تاکيد کرد که اين انتخابات پاک ترين، قشنگ ترين و آزاد ترين انتخابات جهان بوده است. و حالا دستگاهی که از رييسش به چنين صفاتی متصف شده ناگزير بايد تحمل کند که تنها علتی که برای تاخيرش وجود دارد اين است که دوستان و همفکران و حاميانش از ورود به شوراهای بزرگ محروم شده اند.

جائی برای استدلالی ديگر نمی ماند. اما جا برای نگرانی ها باقی است.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook