Tuesday, October 12, 2010

شباهت های ناگزیر


این عکس را شبکه ایران منتشر کرده، البته در شبکه های خبری بدون سانسورش هم بود. ماجرا این است که روز گذشته همزمان با وقتی که یک آمریکائی کتابی به سوی اوباما پرتاب کرد، این شخص با عریان شدن در برابر رییس‌جمهور آمریکا، یک میلیون دلار جایزه ای را که یک میلیاردر انگلیسی برای این کار تعیین کرده بود، برنده شد.

همزمان با این خبر ، این خبر را هم خواندم: مشاور رسانه ای آقای احمدی نژاد گفته است احمدی نژاد هر جا که می رود بمب رسانه ای منفجر می کند.

آیا بین این دو خبر شباهتی و ارتباطی هست. به نظرم هست. اما یک تفاوت عمده هم دارد. شخص آمریکائی اگر بابت کارش مجازاتی تعیین شود خودش می کشد، و اگر پاداشی در کار باشد به خودش می رسد. اما در مورد مخدوم جناب جوانفکر این یک ملت و مردم اند که مجازات می شوند. نمی توان گفت به پاداشش در. چون اتفاقا پاداش انفجارهای رییس دولت فقط به خود او و چهار پنج نفر گروهش می رسد که قصد دارند بر اریکه بمانند. البته مقصودم این نیست که این ها هیچ مقصد و مقصود خوب و خیری ندارند و صلاح کشور را نمی خواهند. اصلا چنین نیست. حتما می خواهند اما از آن جا که خودمحور و دیکتاتور منش هستند صلاح ایرانیان را از دید بسته خود می خواهند.

تردید نکنید همه آن کسانی که دارودسته احمدی نژاد با آنان دشمن اند و هم اکنون به زندانشان انداخته اند، یعنی تکنوکرات ها و اصلاح طلبان، هم صلاح کشور می خواستند و فلاح می جستند و آرزویشان این بود که به ایرانیان خدمت کنند. سهل است آن شاه و اطرافیانش هم که تکنوکرات ها و اصلاح طلبان فعلی زمانی به خونشان تشنه بودند و امروز هم در نظرشان هنوز آنان بدکاره هستند، جز رستگاری و بزرگی ایران را آرزو نمی کردند منتهی به آن ترتیب که می دانستند و می پسندیدند. بنابراین جناب جوانفکر و مخدومشان نیت خیر به ما نفروشند. این جا نیت از کس نمی خرند، بلکه حاصل و نتیجه کار مهم است و عطشی که برای ماندن در قدرت نشان می دهی یا نمی دهی.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

Sunday, October 10, 2010

خدا اجازه نمی دهد؟



اظهار نظر درباره وقف دانشگاه آزاد از سوی رهبر یکی از دشواری های بزرگ حکومت و مقام تعیین شده برای رهبری آن است. پیش پاافتاده ترین تحلیل ها به نظرم در شرایط حاضر این است که یک امتیاز به نفع احمدی نژاد به دست آمد یا تحلیل هائی که از دید دلسوزی برای آقای هاشمی و کاسته شدن از اعتبار وی به میان آید. گمان دارم کار بزرگ تر از این هاست.

آن چه به گمانم اهمیت این شرایط را افزون می کند سخنی است که هواداران مطلق رهبری به آن متوسلند. آن ها اشاره می کنند به این روزها که لودگی و شلختگی در اظهارنظر بالاترین مقامات و حتی گاه روحانیون همه گیر شده است. لشکری و کشوری، از رییس قوه قضاییه تا مقام ارشد نظامی که سمت های هر دو ایجاب می کند محکم اما سنجیده و متین سخن گویند، کسی که خود هفته قبلش رییس دولت را نصیحت به متانت در سخن و سنجیده گفتن کرد "عوامی" را برای رییس .خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام چنان به کار برد که نه خبره ای ماند و نه مصلحتی

هواداران مطلق رهبری از این یادآوری بدان جا می رسند که تنها کسی که در این میان وظیفه خود می شناسد آیت الله خامنه ای است. که از دیدگاه آنان کلامش انسجام و نظم و سنجیدگی تمام و موقع شناسی دارد.

با نظر این عده می توان مجادله کرد، حتی می توان دلیل آورد که آیت الله خامنه ای نیز در مواردی که اندک نیست دچار همین وضعیت شده و بر حسب حال خود و یا شرایط زمان سخن ها گفته که ناگفتنش اولی بوده است. از آن جمله است از روزن امنیتی نگاه کردن به همه امور عالم، تاکیدهای مدام و از شدت تکرار بی اثر شونده بر حضور دائمی دشمن - حال آن که بر حساسیت زمان نمی توان سی سال پافشرد- یا پیش بینی شرایط جهان و عالم سیاست، که به نظر می رسد گاه دقیق نیست و از اعتماد بیش از اندازه بر تحلیل هائی می آید که نوعا از نگاه بازجویان بر می خیزد و پا در داستان پردازی هائی برای رسیدن به نقاط مشخص دارد.

کافی است نگاه کنیم به گزارش های زمان حضور ولادیمیر پوتین در تهران که بر سر تعلق به رییس روسیه بین آقای احمدی نژاد و علی لاریجانی درگیری شد که به اخراج رقیب از دبیری شورای امنیت ملی انجامید. و جائی برای سعید جلیلی باز شد که به گمانم شایسته این سمت بود.اما حالا چی که مسکو پهلوی پاریس و کمی جلوتر از واشنگتن اوباما نشسته است.

می گویند تفاوت تحلیل یک تحلیلگر سیاسی با یک بازجو در این است که بازجو می داند قرارست متهم و اوراق و اسناد را به کجا برساند و کارش وقتی به آن جا رسید تمام می شود. کسانی که در اتاق های تمشیت در دوران شاه و هم دوران فعلی نشسته اند این می دانند. اما تحلیلگر و قاضی شریف آن است که در ابتدا نمی داند بلکه خالی از هر خللی می خواهد بعد از بالابردن اطلاعات خود داوری کند. پس قاضی است که باید از چنان احاطه ای برخوردار باشد و از چنان عزت نفسی که لگام خود به دست بازجو و استدلال های او نسپارد. چه رسد به آن قاضی که حکمش بر هفتاد و چند میلیون جاری است و بر زندگی آن ها اثر می گذارد. وگرنه سپردن سرنوشت هزاران نفر به دست کسانی که طبع بازجوئی دارند، حاصلش همین است که جمهوری اسلامی در جهان شهرت به بی قانونی و پرونده سازی و "سپید کردن روی استالین و گشتاپو" پیدا کرده است که مکرر در رنج نامه زندانیان و خانواده هایشان آمده .

احتیاط می برد
اما اظهار نظر درباره وقف دانشگاه آزاد از مقوله ای دگرست. این جا به درست احتیاط می طلبید و به نظر می رسد گرچه زمان ها خریده شد، اما احتیاط در آن به کار نرفت.

اگر به تاریخچه ای که آقای حسین شریعتمداری در کیهان دوشنبه آورده دقت کنیم – که به هر حال و به هزار دلیل می توان به آن به عنوان خبر نزدیک به نظر رهبر استناد کرد – چنین می نماید که وقف دانشگاه آزاد زمانی مساله دار شد که در پایان آن نوشتند " فقط متوليان حق دارند تمامي فعاليت هاي مربوط به اداره و توسعه دانشگاه آزاد اسلامي را به انجام برسانند و به طور كلي اداره موقوفات منحصرا تابع مفاد وقفنامه و اصول و قواعد معتبر فقهي است".

نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان معتقدست این جملات آغازي بود بر واكنش هاي كارشناسان و صاحب نظران نسبت به پروژه وقف اموال دانشگاه آزاد.

یک نکته: اول این که این جمله همچنان که از ظاهرش پیداست نمی تواند در وقف نامه باشد بلکه به قاعده باید در بیانیه دانشگاه آزاد یا هیات امنای آن آمده باشد، در شهری که هر روز ده ها بار از ریزترین تا درشت ترین مقامات، تندترین و نامربوط ترین سخن ها می گویند و فردایش که جنجال شد تقصیر را به گردن روزنامه ها و خبرنگاران و ماموران روابط عمومی می اندازند کمی مشکوک به نظر می رسد که یک جمله از یک بیانیه موجب چنین کدورتی شده باشد. چرا چنین امر کوچکی با تذکر و در نهان فیصله نگرفت.

اما سئوال جدی تر وقتی پدید می آید که به گذشته جمهوری اسلامی نظر انداخته شود.
اکثر نزدیک به اتفاق روحانیونی که از اولین روز انقلاب در کار بودند موسسات بزرگ – گاه آموزشی و گاه حتی غیرآموزشی و صرفا تجاری و خدماتی - نصیب برده اند. بنیادهائی که در هر فرصت ده ها کارخانه و موسسه سودآور مصادره ای نصیبشان شد، موجه می نمود چون گفته می شد این کار آموزشی و فرهنگی است و کسی از آن ارث نمی برد، یا به تعبیر وقف است و حاصلش متعلق به عموم.

اگر فردا کس سئوال کند اموال جمع شده در دانشگاه آزاد مشروع تر بود برای وقف، یا جاهائی نظیر موسسه انتشاراتی امیرکبیر جواب چیست. همان جا که جناب احمد جنتی، در زندان و به تهدید قتل فرزند، از صاحب آن عبدالرحیم جعفری، امضا به صلح گرفت. شرحش در رنجنامه جناب جعفری آمده است. و هنوز متعلق به مرکز تبلیغات است.

اگر فردا کس سئوال کند حکایت آن دانشگاه چه می شود که یک قلم در گران ترین منطقه تهران [خیابان ولیعصر نبش فلسطین] بالاترین میزان تراکمی را که در نقطه ای از شهرهای جهان وجود دارد به کار برده و همه زمین را هم تجارتی دیده است و نه زور دولت هاشمی و شهردارش کرباسچی به او رسیده و نه هیچ مقوله و قانون دیگری . هنوز هم از این معدن طلا برای آن دانشگاه آپارتمان های تجاری استخراج می شود.

اگر کسی بر دو دانشگاه بزرگ قم دست گذاشت، از گذشته و سابقه اش پرسید و به اموالش سرکشید آیا مانند یکی از حسابداران سابقشان باید به زندانش انداخت که چرا وهن به روحانیت و اسلام آورده است، آیا این حق فقط برای یک دوره و یک شخص خاص به کیهان داده شد.

اگر مقررست به اموال در اختیار گذاشته شده، که یک قلم دو کارخانه بزرگی است که شیخ محمد یزدی سهم برد و البته که اینک در قالب موقوفه قرار گرفته - رسیدگی شود، آیا رجوع به همین حکم جایزست و این حکم قابل تسری است یا این که این حکم فقط متعلق به شرایط فعلی و شخصی است که به گفته شیخ محمد یزدی "افکار روشنفکرانه داشته و ما با او همیشه اختلاف داشته ایم". آیا اگر پرونده فرزندان محترم آیت الله یزدی در افزودن یک صفر بر اجاره جنگل های مازندران و از میان بردن هکتارها جنگل آن گشوده شد، به همین گونه قضاوت خواهد شد.

سئوال ساده: اگر بنیاد پانزده خرداد به جای شیخ حسن صانعی در اختیار شیخ یوسف بود آیا هزار حکایت فقط از سد قم بیرون نمی زد، و هزار نفر نمی پرسیدند آن پنج یا پانزده میلیون دلار که برای سر سلمان رشدی تعیین شد از کجا آمد و حالا کجاست.

هم از این رو معتقدم حکمی که روزنامه کیهان روز دوشنبه با تیتر بزرگ در صفحه اول خود آورده و تحلیل و گزارش مانندی که آقای شریعتمداری – بدون امضا – بر آن نوشته، پیچ مهمی است در سرنوشت جمهوری اسلامی، نه از آن رو که نقطه پایان به یک بخش از پرونده آقای هاشمی رفسنجانی است بلکه برگی ورق می خورد که به قاعده باید روزگاری ورق می خورد مقدر این بود که در برابر چشم آن ها رخ داد که شاهد روزهای اول انقلاب بوده اند و شعارهای نخستین هنوز در گوششان هست.

با این ترتیب دیگر امکان پذیر نیست – یا هست اما بی هزینه نیست که - تا مرجع قم سخن از نارضائی مردم بگوید معاون وزارت بازرگانی فاش کند که در معاملات [تولید و هم واردات] شکر چه کسانی دست دارند، یا مرجع محترم دیگر اگر بر محذور بودن از دیدار با رییس دولت پا فشرد یکی از اعوان دولت به صدا در آید که کدام کارخانه هاست که مصادره و واگذار شد و بعد کارگرانش اخراج شدند، زمین هایش با تغییر کاربری به فروش رفت، و زمانی که زیان ده شد به دولت [بگو به بیت المال و دارائی های ملت] برگردانده شد.

گزارش تحلیلی دوشنبه کیهان با این جمله پایان می گیرد "آيت الله صادق آملي لاريجاني هشتم مهر ماه در حاشيه بيست ويكمين گردهمايي شوراي سياست گذاري ائمه جمعه سراسر كشور در واكنش به سخنان هاشمي رفسنجاني اعلام كرد: وقف دانشگاه آزاد از ابتدا كار باطل و اشتباهي بوده است. اظهارنظر رئيس قوه قضائيه در پاسخ به اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني بود كه چند روز قبل از آن، اعلام كرده بود وقف دانشگاه آزاد با فتواي 4 مجتهد انجام پذيرفته و خدا اجازه نمي دهد اين وقف باطل شود"!!

نکته مهم نوشته کیهان "آیت الله صادق آملی لاریجانی" در مقابل "هاشمی رفسنجانی" نیست، بلکه دهان کجی مستتر در دو علامت استفهام انتهای جمله و نوشته است.

ادامه مطلب

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook