Tuesday, December 26, 2006

گنجنامه شوراها

انتخابات تمام شد. همين طور که ماموران شهرداری دارند به هزينه يک ميليارد تومان ديوارها را پاک می کنند و آب می پاشند وقتی آن است که ما هم به انديشه مان آبی بزنيم و خالی از غرض بنشنيم و بر خود انديشه کنيم.


چه آن ها که با تمام قدرت از شرکت در انتخابات دفاع کردند و از ديگران انواع دشنام ها شنيدند، چه آن ها که جنت مکانی کرده و با سکوت برگزار کردند. چه آن ها که زيرکانه سعی کردند زير ديگ تحريم هيزمی بگذارند. چه آن ها که به صراحت شرکت در انتخابات را تحريم کردند. و بالاخره چه مردمی که کاری به اين حرف ها نداشتند و بيشتر نه بر اساس حکم حزب و جناح و نفری، بلکه به رهنمائی احساسات خود و آشنائی شان با نام ها رفتند و رای دادند. این از نظر بعضی درست است و از ديد برخی غلط. اما طبیعی است.

یک بار ديگر، بخش بزرگتر از نيم جمعيت رای دهنده کشور نشان داد که کليد ورود به قلعه هوشربای دموکراسی [مردم سالاری] در درون صندوق رای است. يک بار ديگر آشکار شد که تندروی درد بزرگی است حتی اگر تور خوش نمای راديکالیسم بر سرش انداخته باشيم که اين يکی دارای مبنای فلسفی است و روشی است برای تفکر و برای رفتار سياسی و اجتماعی.

جز اين مقدمه که آوردم بايد در باب انتخابات شوراها فصلی تازه بگشايم.

شوراها که از اول مشروطه، آرزويش در سر آزادی خواهان بود، در همه آن نود سال هر گاه شکل گرفت خالی از حقيقت بود، شکلی بود و معنائی در آن نه. تا زمانی که نه سال پيش محمد خاتمی اين خواست را از دل قانون اساسی به درآورد و در صدر وعده های انتخاباتی نشاند. و به اين ترتیب انجمن های ايالاتی و ولايتی با نام تازه خود [شوراهای اسلامی] شکل گرفت. اين شوراها که مرحوم طالقانی در آخرين خطبه نماز جمعه خود فرياد زده بود که از شورا می ترسند... و از مردم خواسته بود کار شورا را جدی بگيرند، جائی است که همه مردم درگير آنند. به خيابان و نظافت و محيط زندگی، و روز و شبشان، بالا و پائین خيابانشان، حتی نعمتی و حيدری شان مربوط است.

اما با اين همه اولین تجربه هم در تهران و هم در شهرستان ها، جايگاه ندانستن ها و خودخواهی ها شد، آبی بود هشتاد و اندی سال در لوله مانده، وقتی بيرون آمد، صاف و زلال نبود و ناخالصی ها را نشان داد. جناح های سياسی شورا را نه آن که بايد بلکه مکانی و بلکه باشگاهی سياسی ديدند و در آن کردند کاری که نبايد. از بخت ناخوش اصلاح طلبان اين در زمانی رخ داد که شورای تهران که – تابلو و ويترين کشورست- در دست آن ها بود و ندانی آن ها نشانه شد و بزرگ شد و آواری شد که بر سرشان ريخت و هنوز هم . اما باور بايد کرد که ديگر گروه ها هم از اين بهتر نبودند اگر سر صف قرار می گرفتند. دوره دوم بود که محافظه کاران از روی غلط های مشق اصلاح طلبان، املائی به خيال خود بی غلط نوشتند.

اما هر چه بود گذشت، در انتخابات اين بار شورا ها نه دوره اول بود که مردم يکصدا فهرستی را که اصلاح طلبان داده بودند بپذيرند، نه دوره دوم که بی رغبتی حاصل از شورای اول تهران، به گروه تازه ای فرصت دهد تا تمامی فهرست خود را با کمترين آرا به شورا بفرستد. اين دوره سوم است و آن هر دو تجربه پشت سر بوده است و زيان ها و دلگزائی های خود را ثابت کرده است.

اما به مصداق هفت در را بستی نمکی، یک در را نبستی نمکی؛ نومحافظه کاران که نام اصولگرا برخود نهاده بودند در اوج شادمانی و غرور ناشی از پيروزی در بازی بی رقیب، يک سوراخ را نديدند و از همان سوراخ گزيده شدند. آنان نديدند که اگر بی تجربگی اصلاح طلبان در تهيه فهرست شورای اول تهران کار دستشان داد، هر عيب داشتند و هر کم خردی که در کار شورای اول کردند اما چيزی از مردم پنهان نکردند، حتی عيب هايشان را. اما نومحافظه کاران هر حسن که داشتند در برابر اين عيب بزرگشان کم اثر شد که نشان دادند پنهانکاری می دانند و می خواهند. غافل که هر کس به ويژه ما شرقيان در زير هر قالی رطيلی می بينند و در زير هر کاسه دمرو نيم کاسه ای تجسم می کنند. وقتی معلوم شد که چندين میليارد از بودجه شهرداری در زمان آقای احمدی نژاد هزينه شده و فاقد سندست، وقتی در مورد هزينه جشن پيروزی شهردار [ که به رياست جمهوری برگزيده شده بود] سخن ها پيش آمد که خلاف شعارهائی بود که در مدح ساده زيستی و ذم تشريفات و اسراف می دادند، بقيه راه را مردم رفتند. لازم نبود رقيبی در کار باشد.

به اين ترتيب بود که چشم بسته می شد ديد که در شوراهای اصلی و بزرگ امسال، از اعضای همفکر و يکدست خبری نخواهد بود. و اين موهبتی تازه برای دویست هزار نفر که کار با هم و در گروه های نه همفکر را تمرين کنيم که از ضرور ترين حرکت های شطرنج دموکراسی است. شورا ها از اين جهت مهم ترين مجلس ها برای جامعه ای چون ايران است، که به کثيری امکان می دهد که زندگی شورائی را تمرين کنند و از بستر آن رشد کنند.

بعضی گمان می کنند دموکراسی دریائی است که در آن آموختن هم خود به خودی می توان شنا کرد. حالا آن که ساحل نشينان می دانند چنين نيست و تا چه اندازه دشوارست و تا حد آشنائی می خواهد دست نرم کردن با موج های هایل. دویست هزار نفر از اثر رای های روز جمعه؛ از چندی ديگر به آبگيری در می آيد که بايد کنار هم در آن شنا کنند. در شوراها بايد برای شهر و ديارشان انديشه کنند. حساب دخل و خرج را متوازن کنند. دريابند که امکانات بی حساب نيست. مسامحه و مدارا به کار آورند. اثرگذاری و جذابيت فراگيرند. بياموزند که بر دانسته های خود تعصب نورزند.

از همين رو بايد گفت مهم تر از ترکيبی که از دل صندوق های رای برون زند، اين فرصت تمرين با هم زيستن است. اين فرصت آموختن در عمل و عمل کردن در حين اموزش است.

اگر قرارمان با دلداده در سرکوچه دموکراسی است، نقشه راه همان است که شوراها می کشند. به ويژه وقتی که از دل صندوق رای سر می آورد، بهترين رهنماهاست. گنجنامه همين جاست.

به فرموده حافظ شيراز:

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ويران کردم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home