Wednesday, December 27, 2006

قصم بقای معمار منظر

این مقاله امروز اعتماد ملی
است که در دنباله همین صفحه هم می آید

معمار منظر كه پنجاه سال پيش در تهران نامدار بود و بسيار از خانه‌هاي بزرگ و اماكن عمومي را وي ساخته است رازي داشت كه خود مي‌گفت از اول كه از گرمسار به تهران آمد همين راز باعث رونق كارش شد. رازي كه از پدربزرگ آموخته بود که به او گفته بود آدم‌ها <قصم بقا> دارند

معمار اين دو كلمه را بر وزن <عهد خدا> ادا ميكرد. به همان معنا كه در اين دوران صفر مراد نيازاف را مجبور كرد كه مجسمه بزرگ خود را از طلا در وسط ميدان بزرگ تركمن باشي [پايتخت تركمنستان] نصب كند. روحنامه بنويسد و آن را كتاب الهي بخواند و نام خود و خانواده را بر ماه‌هاي سال بگذارد. به همه اينها معمار مي‌گفت قصم بقا. زود بود تا ما بدانيم مقصود معمار مكتب‌نرفته قصد بقا است، يعني آدم‌ها مي‌خواهند به نوعي بمانند، نام و يادشان بماند.

معمار منظر از همين رو و بر اساس آموخته‌هايش از هر كس سفارش ساخت خانه مي‌گرفت به او مي‌گفت بايد قلقي، خلاف معمولي، چيزي در خانه باشد كه هميشه شما را به ساكنان يادآوري كند و بعد از صدوپنجاه سال هم هر گاه ساكنان خانه به آن برمي‌خورند خدابيامرزي نثار باني آن كنند. مثلا در خانه‌اي پاگرد پله‌هاي پشت بام قناسي عجيبي داشت، يا ورودي انباري خانه ديگري چنان كوتاه بود كه همه وقت ورود سرشان به قفل‌انداز آن مي‌خورد، يا رف‌هاي اتاق گوشواره چنان بالا بود كه كسي به آساني نمي‌توانست غرابه‌ها و كوزه و خم و خمچه‌ها را آن بالا بگذارد يا پايين آورد. ‌

اين جناح راست ما هم گويا رمز كار معمار منظر را كشف كرده كه هر وقت فرصتي به دستش مي‌افتد چنان بنايي مي‌سازد كه تا سال‌ها بعد هر كس گذارش به آنجا مي‌افتد، يادي از آنها مي‌كند و خدابيامرزي نثارشان. اين جناح در مجلس تا اكثريت به دستشان مي‌افتد آن قصم بقا كه معمار مي‌گفت، باعث مي‌شود كه كاري خلاف معمول كنند. چنان كه يكي از همين بارها نظارت استصوابي شوراي نگهبان را در دامن جمهوري اسلامي ‌گذاشتند و از آن پس هرگاه نوبت انتخابات مي‌شود، مردمي كه به حق بايد به خود ببالند كه در وسط درياي حكومت‌هاي همه استبدادي و موروثي و مادام‌العمري پيراموني مدام صندوق رايشان به بارست، دچار چنان تلخكامي مي‌شوند و چنان التهاب جامعه را فرامي‌گيرد كه همه مي‌دانند. از آن زمان با هر انتخاباتي گروهي احساس مظلومي ‌مي‌كنند.

هر گاه صندوقي براي مجلس و يا رياست‌جمهوري گذاشته مي‌شود، جمال جناح راست [يا هر اسم ديگري كه معمول باشد] در نظرها ظاهر مي‌شود.

تازه جناح موصوف با آن شيرين‌كاري كه به كار آوردند و تخم نظارت استصوابي را در دهان‌ها شكستند، در ضمن شوراي نگهبان را كه تاسيسش از زمان مشروطيت خواست مردم بود تا <علماي عظام يا نايب آنان بر گردش كار مقننان نظارت به دقت كنند كه مبادا خلاف شرع انور در قوانين جاري شود> تبديل به اداره‌اي كردند كه ميلياردها بودجه دارد و دهها هزار نفر اردنانس و ابواب جمعي. نه فقط وقت انتخابات كه دائم به كارست تا احاد ملت را در نظر بدارد كه اگر بعد‌ها خيال نمايندگي به سرشان زد، مبادا عملي ناصواب از آنها سر زده و از چشم‌ها پنهان مانده باشد. جناح راست با اين حركات، انصاف بايد داد كه، قصم بقا كرده‌اند و به آن هنر كه در كار آوردند، تا در بر اين پاشنه مي‌چرخد راه صعود دوستان هموار و راه دخول رقيبان پر دست‌انداز است. در مجلس پنجم، قانون انتخاباتي نوشتند و دو سه باري آن را بازبيني كردند كه دغدغه بزرگش اين بود كه تبليغي در كار نباشد و كاغذي مصرف نشود تا جايي كه اندازه هر پوستر و كادر عكس‌ها هم در قانون آمد. اما چنان كه اين شيوه هم اثر نكرد و انتخابات به كسان ديگري راه داد كه قانونگذار شوند، با عجله به سراغ مطبوعات رفتند چرا كه گفته مي‌شد انتخابات مجلس ششم را اين مطبوعات ضاله فراهم آوردند وگرنه به قاعده از انتخابات با نظارت استصوابي نبايد چنان محصولي بدست مي آمد.

در اين دوره هم باز اعضاي محترم همان جناح [با تابلوي جديد اصولگرا] گويا خبري شنيده‌اند كه مشغول تغييرات و اصلاح قانون انتخابات شده‌اند و از همين‌ها پيداست كه قصم بقا دارند. شرايط انتخاب‌شوندگان را چنان تنگ كرده‌اند كه به نوشته طنزنويس خوش‌ذوق كم مانده بگويند كساني كه چهار سال در دوره ششم نماينده بوده‌اند، خودشان بهتر است كانديدا نشوند. يا به گفته آقاي اعلمي كم مانده نمايندگي اين دوره را مادام‌العمر كنند.

در اين ميان بايد پيري باتجربه پيدا شود و در گوش آن جناح بگويد كه قصم بقاي معمار منظر همه‌اش هم دروازه كوتاه و پله تيز نبود، او در هر خانه كه ساخت اگر نبش كوچه بود چندان گردشي در كنج آورد كه تا سال‌ها رهگذران به نرمي گردش كنج ديوار خدابيامرزي نثار كردند. گاه در ديوار رو به قبله سقاخانه كوچكي نشاند كه تشنگان را آبي از درون خانه برساند. سلام بر حسيني و عاقبت به خيري نثار باني.

كفترخان‌هايش از دور، هر كدام به غمزه‌اي بر سينه آسمان نشسته، هم‌الان در خيابان حاج شيخ هادي و در خيابان هدايت و ولي‌آباد هنوز چند ساخته معمار منظر [از آن جمله خانه جهانشاه خان صالح] هست، مي‌توان ذوق معمار را در آنها ديد. كه وقتي خانه تمام مي‌شد و ديگر عمله و بنا‌ها بايد مرخص مي‌شدند، مي‌داد چند درختي مي‌آوردند و در كوچه مي‌كاشتند. توتي، گردو بني، و به دروازه‌خانه پيچ خوشبويي تا رهگذران را فرح بيفزايد. اينها هم سر همان قصم بقا بود كه معمار مي‌گفت.

خانه‌هاي معمار منظر با بهارخواب‌ها، توت‌هاي پاكوتاه، حياط هر چقدر كوچك، پيچ امين‌الدوله، هاون سنگي كنار حوض نقلي، سكوي سنگي دم در، به كه بايد گفت، هزار بار دلنشين ترست از اين بناهاي بزرگ با پنجره‌هاي كوچك و راهروهاي تنگ كه جز به استصواب نمي‌توان در آن گام نهاد. نام باني را بهتر نگاه مي‌دارند و شان باقي را. قصم بقا اين است. ‌

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At December 27, 2006 at 2:02 PM , Blogger Unknown said...

bb

 
At December 30, 2006 at 9:10 PM , Blogger Hello said...

I could not find your email address, so I write here, where one can buy your books online?

Thanks!

 
At January 2, 2007 at 5:38 AM , Blogger ققنوس said...

با عرض سلام خدمت استاد بهنود

مقاله تان را خواندم و لذت بی حد و حصر از آن بردم. امیدوارم آقایان برسر عقل بیایند و یک دو سه نهال توت یا گردو بر در خانه ملت بکارند.

با تقدیم احترام
ققنوس

 
At January 2, 2007 at 4:49 PM , Blogger amirjon said...

masoud khan salam dast marizad vaghean dosrot goftan ghalam ejaz mikoneh onam maleh masoude behnod... azizjan mikheh ahanin naravad bar sang ina joz dorost kardaneh hamom rapelleh tang onam be zir zamin kareh digeh ee balad nistan dardo balat bokhoreh to sareh.... ishallah sad sal zendeh bashi va hamchenin ba in ghalameh zibat maro haz beresoni

 
At January 4, 2007 at 3:50 AM , Blogger یوسف زهرا (س ) said...

سلام بر جناب بهنود
سایت شما نسبت به قبل بسیار زیباتر و سریعتر شده است
و دسترسی به مطالب آن راحت تر است
باز هم از دیکتاتورها و کسانی که سعادت دیدن دیکتاتورها را دارند بنویسید

 
At December 4, 2011 at 7:27 PM , Blogger سجاد said...

فکر میکنم بیش از دو روز به این نوشته ی شما فکر کردم.این نوشته باید بیشتر خوانده شود .حیف است که در سال 2006باقی بماند

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home