Sunday, October 10, 2010

خدا اجازه نمی دهد؟



اظهار نظر درباره وقف دانشگاه آزاد از سوی رهبر یکی از دشواری های بزرگ حکومت و مقام تعیین شده برای رهبری آن است. پیش پاافتاده ترین تحلیل ها به نظرم در شرایط حاضر این است که یک امتیاز به نفع احمدی نژاد به دست آمد یا تحلیل هائی که از دید دلسوزی برای آقای هاشمی و کاسته شدن از اعتبار وی به میان آید. گمان دارم کار بزرگ تر از این هاست.

آن چه به گمانم اهمیت این شرایط را افزون می کند سخنی است که هواداران مطلق رهبری به آن متوسلند. آن ها اشاره می کنند به این روزها که لودگی و شلختگی در اظهارنظر بالاترین مقامات و حتی گاه روحانیون همه گیر شده است. لشکری و کشوری، از رییس قوه قضاییه تا مقام ارشد نظامی که سمت های هر دو ایجاب می کند محکم اما سنجیده و متین سخن گویند، کسی که خود هفته قبلش رییس دولت را نصیحت به متانت در سخن و سنجیده گفتن کرد "عوامی" را برای رییس .خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام چنان به کار برد که نه خبره ای ماند و نه مصلحتی

هواداران مطلق رهبری از این یادآوری بدان جا می رسند که تنها کسی که در این میان وظیفه خود می شناسد آیت الله خامنه ای است. که از دیدگاه آنان کلامش انسجام و نظم و سنجیدگی تمام و موقع شناسی دارد.

با نظر این عده می توان مجادله کرد، حتی می توان دلیل آورد که آیت الله خامنه ای نیز در مواردی که اندک نیست دچار همین وضعیت شده و بر حسب حال خود و یا شرایط زمان سخن ها گفته که ناگفتنش اولی بوده است. از آن جمله است از روزن امنیتی نگاه کردن به همه امور عالم، تاکیدهای مدام و از شدت تکرار بی اثر شونده بر حضور دائمی دشمن - حال آن که بر حساسیت زمان نمی توان سی سال پافشرد- یا پیش بینی شرایط جهان و عالم سیاست، که به نظر می رسد گاه دقیق نیست و از اعتماد بیش از اندازه بر تحلیل هائی می آید که نوعا از نگاه بازجویان بر می خیزد و پا در داستان پردازی هائی برای رسیدن به نقاط مشخص دارد.

کافی است نگاه کنیم به گزارش های زمان حضور ولادیمیر پوتین در تهران که بر سر تعلق به رییس روسیه بین آقای احمدی نژاد و علی لاریجانی درگیری شد که به اخراج رقیب از دبیری شورای امنیت ملی انجامید. و جائی برای سعید جلیلی باز شد که به گمانم شایسته این سمت بود.اما حالا چی که مسکو پهلوی پاریس و کمی جلوتر از واشنگتن اوباما نشسته است.

می گویند تفاوت تحلیل یک تحلیلگر سیاسی با یک بازجو در این است که بازجو می داند قرارست متهم و اوراق و اسناد را به کجا برساند و کارش وقتی به آن جا رسید تمام می شود. کسانی که در اتاق های تمشیت در دوران شاه و هم دوران فعلی نشسته اند این می دانند. اما تحلیلگر و قاضی شریف آن است که در ابتدا نمی داند بلکه خالی از هر خللی می خواهد بعد از بالابردن اطلاعات خود داوری کند. پس قاضی است که باید از چنان احاطه ای برخوردار باشد و از چنان عزت نفسی که لگام خود به دست بازجو و استدلال های او نسپارد. چه رسد به آن قاضی که حکمش بر هفتاد و چند میلیون جاری است و بر زندگی آن ها اثر می گذارد. وگرنه سپردن سرنوشت هزاران نفر به دست کسانی که طبع بازجوئی دارند، حاصلش همین است که جمهوری اسلامی در جهان شهرت به بی قانونی و پرونده سازی و "سپید کردن روی استالین و گشتاپو" پیدا کرده است که مکرر در رنج نامه زندانیان و خانواده هایشان آمده .

احتیاط می برد
اما اظهار نظر درباره وقف دانشگاه آزاد از مقوله ای دگرست. این جا به درست احتیاط می طلبید و به نظر می رسد گرچه زمان ها خریده شد، اما احتیاط در آن به کار نرفت.

اگر به تاریخچه ای که آقای حسین شریعتمداری در کیهان دوشنبه آورده دقت کنیم – که به هر حال و به هزار دلیل می توان به آن به عنوان خبر نزدیک به نظر رهبر استناد کرد – چنین می نماید که وقف دانشگاه آزاد زمانی مساله دار شد که در پایان آن نوشتند " فقط متوليان حق دارند تمامي فعاليت هاي مربوط به اداره و توسعه دانشگاه آزاد اسلامي را به انجام برسانند و به طور كلي اداره موقوفات منحصرا تابع مفاد وقفنامه و اصول و قواعد معتبر فقهي است".

نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان معتقدست این جملات آغازي بود بر واكنش هاي كارشناسان و صاحب نظران نسبت به پروژه وقف اموال دانشگاه آزاد.

یک نکته: اول این که این جمله همچنان که از ظاهرش پیداست نمی تواند در وقف نامه باشد بلکه به قاعده باید در بیانیه دانشگاه آزاد یا هیات امنای آن آمده باشد، در شهری که هر روز ده ها بار از ریزترین تا درشت ترین مقامات، تندترین و نامربوط ترین سخن ها می گویند و فردایش که جنجال شد تقصیر را به گردن روزنامه ها و خبرنگاران و ماموران روابط عمومی می اندازند کمی مشکوک به نظر می رسد که یک جمله از یک بیانیه موجب چنین کدورتی شده باشد. چرا چنین امر کوچکی با تذکر و در نهان فیصله نگرفت.

اما سئوال جدی تر وقتی پدید می آید که به گذشته جمهوری اسلامی نظر انداخته شود.
اکثر نزدیک به اتفاق روحانیونی که از اولین روز انقلاب در کار بودند موسسات بزرگ – گاه آموزشی و گاه حتی غیرآموزشی و صرفا تجاری و خدماتی - نصیب برده اند. بنیادهائی که در هر فرصت ده ها کارخانه و موسسه سودآور مصادره ای نصیبشان شد، موجه می نمود چون گفته می شد این کار آموزشی و فرهنگی است و کسی از آن ارث نمی برد، یا به تعبیر وقف است و حاصلش متعلق به عموم.

اگر فردا کس سئوال کند اموال جمع شده در دانشگاه آزاد مشروع تر بود برای وقف، یا جاهائی نظیر موسسه انتشاراتی امیرکبیر جواب چیست. همان جا که جناب احمد جنتی، در زندان و به تهدید قتل فرزند، از صاحب آن عبدالرحیم جعفری، امضا به صلح گرفت. شرحش در رنجنامه جناب جعفری آمده است. و هنوز متعلق به مرکز تبلیغات است.

اگر فردا کس سئوال کند حکایت آن دانشگاه چه می شود که یک قلم در گران ترین منطقه تهران [خیابان ولیعصر نبش فلسطین] بالاترین میزان تراکمی را که در نقطه ای از شهرهای جهان وجود دارد به کار برده و همه زمین را هم تجارتی دیده است و نه زور دولت هاشمی و شهردارش کرباسچی به او رسیده و نه هیچ مقوله و قانون دیگری . هنوز هم از این معدن طلا برای آن دانشگاه آپارتمان های تجاری استخراج می شود.

اگر کسی بر دو دانشگاه بزرگ قم دست گذاشت، از گذشته و سابقه اش پرسید و به اموالش سرکشید آیا مانند یکی از حسابداران سابقشان باید به زندانش انداخت که چرا وهن به روحانیت و اسلام آورده است، آیا این حق فقط برای یک دوره و یک شخص خاص به کیهان داده شد.

اگر مقررست به اموال در اختیار گذاشته شده، که یک قلم دو کارخانه بزرگی است که شیخ محمد یزدی سهم برد و البته که اینک در قالب موقوفه قرار گرفته - رسیدگی شود، آیا رجوع به همین حکم جایزست و این حکم قابل تسری است یا این که این حکم فقط متعلق به شرایط فعلی و شخصی است که به گفته شیخ محمد یزدی "افکار روشنفکرانه داشته و ما با او همیشه اختلاف داشته ایم". آیا اگر پرونده فرزندان محترم آیت الله یزدی در افزودن یک صفر بر اجاره جنگل های مازندران و از میان بردن هکتارها جنگل آن گشوده شد، به همین گونه قضاوت خواهد شد.

سئوال ساده: اگر بنیاد پانزده خرداد به جای شیخ حسن صانعی در اختیار شیخ یوسف بود آیا هزار حکایت فقط از سد قم بیرون نمی زد، و هزار نفر نمی پرسیدند آن پنج یا پانزده میلیون دلار که برای سر سلمان رشدی تعیین شد از کجا آمد و حالا کجاست.

هم از این رو معتقدم حکمی که روزنامه کیهان روز دوشنبه با تیتر بزرگ در صفحه اول خود آورده و تحلیل و گزارش مانندی که آقای شریعتمداری – بدون امضا – بر آن نوشته، پیچ مهمی است در سرنوشت جمهوری اسلامی، نه از آن رو که نقطه پایان به یک بخش از پرونده آقای هاشمی رفسنجانی است بلکه برگی ورق می خورد که به قاعده باید روزگاری ورق می خورد مقدر این بود که در برابر چشم آن ها رخ داد که شاهد روزهای اول انقلاب بوده اند و شعارهای نخستین هنوز در گوششان هست.

با این ترتیب دیگر امکان پذیر نیست – یا هست اما بی هزینه نیست که - تا مرجع قم سخن از نارضائی مردم بگوید معاون وزارت بازرگانی فاش کند که در معاملات [تولید و هم واردات] شکر چه کسانی دست دارند، یا مرجع محترم دیگر اگر بر محذور بودن از دیدار با رییس دولت پا فشرد یکی از اعوان دولت به صدا در آید که کدام کارخانه هاست که مصادره و واگذار شد و بعد کارگرانش اخراج شدند، زمین هایش با تغییر کاربری به فروش رفت، و زمانی که زیان ده شد به دولت [بگو به بیت المال و دارائی های ملت] برگردانده شد.

گزارش تحلیلی دوشنبه کیهان با این جمله پایان می گیرد "آيت الله صادق آملي لاريجاني هشتم مهر ماه در حاشيه بيست ويكمين گردهمايي شوراي سياست گذاري ائمه جمعه سراسر كشور در واكنش به سخنان هاشمي رفسنجاني اعلام كرد: وقف دانشگاه آزاد از ابتدا كار باطل و اشتباهي بوده است. اظهارنظر رئيس قوه قضائيه در پاسخ به اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني بود كه چند روز قبل از آن، اعلام كرده بود وقف دانشگاه آزاد با فتواي 4 مجتهد انجام پذيرفته و خدا اجازه نمي دهد اين وقف باطل شود"!!

نکته مهم نوشته کیهان "آیت الله صادق آملی لاریجانی" در مقابل "هاشمی رفسنجانی" نیست، بلکه دهان کجی مستتر در دو علامت استفهام انتهای جمله و نوشته است.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At October 11, 2010 at 12:32 AM , Anonymous Anonymous said...

آگاه کننده، تکان دهنده و جذاب. ممنونم

 
At October 11, 2010 at 12:33 AM , Anonymous حمید ق said...

جه عجب شد که یاد ما کردید

 
At October 11, 2010 at 2:59 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام اقای بهنود
یک داستان واقعی می خواهم براتون تعریف کنم اگه خواستید با اون قلم زیباتون انرا برای بقیه حکایت کنید شاید شکنجه گرها و بازجولا کمی به کارهاشون فکر کنند.
در دوران انقلاب در نجف اباد خیلیها شهید شدند و خیلیها شکنجه شده بودند. بعد از انقلاب مردم عصبانی چنتا از ساواکیهارو کشتند بدون محاکمه با کتک تو خیابان.
بعد پدر ایت الاه منتظری امد گفت بدون محاکمه دست به کسی نزنید. و واسطه شد چنتا از ساواکیها را نجات داد تا اول محاکمه بشوند.
روز محاکمه همه سعی می کردند خودشون را به انها برسونند و اونهارو بزنند پدر ایت اله منتظری جلوگیری می کردند و دائم کتک می خوردند.
موقع محاکمه یکی از ساواکیها که خیلی ادم کثیف و پلیدی بود حتی پدر اقای منتظری عصبانی شد و گفت تو فکر نمی کردی یک روزی گیر می افتی و اون ساواکیه با لهجه شیرین اصفهانی به بابای منتظری گفت تو خودت باورت می شد همچین روزیو که من باورم بشه و بابای منتظری گفت نه به خدا و همه کلی خندیدن.
حالا هم بازجوها و شکنجه گرها باورشون نمیشه شاید این داستان اونهارو به فکر وادارد.
قربانت شروین

 
At October 11, 2010 at 3:12 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان

اینان اگر سیاست‌مداری می‌دانستند که روز به روز مردم را گرفتار نمی‌کردند. فقط همان خدا اگر بتواند تاوان این مردم را ازشان بگیرد. چوب خدا بی‌صداست.

 
At October 11, 2010 at 9:30 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
در آخرین پاراگراف نوشته تون منظور از 2 علامت استفهام این 2 علامت(!!)هست أقای بهنود؟ اگه منظورتون اینهاست جسارتاٌ اینها علامت تعجب اند نه استفهام.

با تشکر از تحلیل نیمه گنگتون

 
At October 11, 2010 at 12:35 PM , Anonymous حمید ق said...

شروین عزیز حتما شما جوان هستید و این داستان را از دیگران شنیده اید. ولی برای اطلاعتان من نجف آبادی هستم و تا بود مقلد آقای منتظری بودم و هنوز هم او را با احترام ترین فرد روحانی در این حکومت می دانم.
اما برای اطلاع تو و ثبت در تاریخ و برای این که به درس های استادم عمل کرده باشم یادآور می شوم که این روایت درست نیست.
پدر آقای منتظری هرگز در امور سیاسی دخالت نمی کرد. هر کس این را گفته خطا کرده . فرزند ایشان محمد از هر تندروی تندروی تر بود و ساواکی که جای خود دارد اگر دستش می رسید مهندس بازرگان را هم اعدام می کرد به همین دلیل آن خدا بیامرز هم خون به دل بود و اعلامیه دارد که این تعادل روانی ندارد منتها گفت در ساواک او را زده بودند. علاوه بر این ها خواهش می کنم روایت استادانه جناب بهنود را درباره طالقانی و منتظری بخوانید و بی طرافت را ببنید آن جا به درست جناب بهنود از خون دل هائی که یاد کرده که منتظری به دل طالقانی کرد. با حمایت هایش با طرح ولایت فقیه اش و ... اما چه کسی می تواند انکار کند که منتظری از همان لحظه که نامه به خمینی نوشت و در حقیقت رهبری آینده را جلو او و دیگر حزب الهی ها انداخت شرافت پیشه کرد و همان کارهائی را انجام داد که طالقانی می خواست.
این ها حقیقت است و نیازی نیست که درش اغراق کنیم
با معذرت

 
At October 11, 2010 at 12:37 PM , Anonymous حمید ق said...

دوستی که نوشته جناب بهنود را نیمه گنگ خوانده حتما نیاز به مقالاتی صریح در مخالفت و مرگ بر و مرده باد دارد نمی دانم چرا سراغ این بلاگ آمده . جون ما که هشت سال است خواننده این بلاگیم و سی و چند سال است خواننده نوشته های جناب بهنود هستیم همین متانت را از ایشان می خواهیم و عاشقیم . هر چه نامش هست.

 
At October 11, 2010 at 12:40 PM , Anonymous فیروزه said...

سلام
جالب بود اما راستش بعضی رفرنس های تاریخی را نفهمیدم به نظرم جا داشت در این قلم روانتان در نظر می گرفتید که همه مثل شما رشته اخبار را به هم اینچنین مرتبط نمی دانند.

 
At October 11, 2010 at 5:01 PM , Anonymous moji said...

سلام به استاد و همگی‌ دوستان،

باعث افتخار است که اطلاعاتی وبسیجی ، از این سایت بازدید میکنند،شاید چیزی یاد بگیرند، ...

 
At October 12, 2010 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ آقای رفسنجانی زمانیکه اقای منتظری بده ها دلیل بدیع !!!؟ با آقای خمینی رو در رو شد
خیلی ساده گفت جامعه روحانیت مبارز برای کم کردن قدرت طالقانی اقای منتظری را علم کرد
و پر و بال داد و تا جانشینی شخص خمینی هم ویرا بالا برد .....؟

البته بی بی سی بیشترین سعی و کوشش همین چالش منتظری و جانشین خمینی را در بوق و کرنا کرد
و از منتظری یک گاندی میخواست بسازد ولی موفق نشد چرا که انقدر مغزهای فکور و توانا در میان
حکومتیان هست که پدر جد بی بی سی را درس میدهند و در خنثی سازی توطئه ها بسیار ماهرند
که اگر نبودند این سی سال امریکا و اروپا صد بار دسیسه چیند ولی رودست خورد

سی سال دیگر هم چنین خواهد بود پس عمرت را در سنین پیری بیخود هزینه دروغ و ریای
انگلیس و امریکا نکن

 
At October 12, 2010 at 2:45 AM , Anonymous احمد said...

مجی موافق موافق موافق موافق

 
At October 12, 2010 at 2:46 AM , Anonymous علی افشاری said...

با مجی کاملا کاملا کاملا کاملا موافقم مدتی است که در فراغت از این سایت هم بازدید می فرمایند

 
At October 12, 2010 at 2:47 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام دوباره

به آقای "حمید ق" عرض می کنم که من گفتم تحلیل نیمه گنگ نه بخاطر اینکه دلم می خواهد آقای بهنود موضع گیری کنند و حکم صادر کنند و مثل فلانیها طوری افراد را بنوازند که من و شما عطای بلاگ زیبایشان را به لقایش ببخشیم. بلکه منظورم چیزی در حدود فرموده خانم (؟) فیروزه است. یعنی که در "کنکلوژن" ما چیز ملموسی دستگیرمان شود.
از حق نباید گذشت که مسعود بهنود در تعادل لنگه است اما چه کنیم که گاهی پس از گذشتن از تمامی فراز و نشیبهای نوشته هایش دست آخر در "خماری" میمانیم.
امیدوارم آقای بهنود چنان برانند که ما یابو سواران هم شرف ملازمه رکاب را "درک" کنیم.

 
At October 13, 2010 at 1:04 AM , Anonymous آرش ايراني said...

مثل هميشه بايد گفت زيباتر از اين نمي شد اين موضوع رو شكافت

 
At October 13, 2010 at 8:02 AM , Blogger سپهر said...

استاد گرامی جناب آقای بهنود
مثل همیشه از مطالب و قلم شیوایتان لذت بردم فقط جسارتا به عرض می رسد ساختمانهای دانشگاه آزاد اداری هستند نه تجاری ، مطمئن هستم که این اشتباه سهوی بوده
ارادتمند

 
At October 13, 2010 at 8:13 AM , Anonymous کریمی said...

سپهر خان عزیز اشاره استادمان اگر اشتباه نکنم به دانشگاه امام صادق است که پاساژهایش در تقاطع ولیعهد و طالقانی دیده می شود شما تصور کرده اید که مقصود ایشان دانشگاه آزاد است.
با عرض معذرت از جناب بهنود و آقا سپهر

 
At October 13, 2010 at 11:16 AM , Anonymous Sh said...

سلام آقاي بهنود
نوشته ي شما مثل هميشه پرمعني و زيباست. تنها يك نكته در ذهن من به كه جور بازجو را چشيده ام مي رسد. گفتيد كار بازجو آنجا تمام مي شود كه به آنچه بايد برسد برسد. اما چه حكايتي مي شود اگر بازجو به آنجا كه قرار است برسد، نرسد.نه؟

 
At October 13, 2010 at 8:13 PM , Anonymous Anonymous said...

هیچ معیار عقلانی و شرعی وجود ندارد
مقربین رهبر در هرسویی باشند حکم به نفع آنان صادر خواهد شد . حالا دعوا بر سر هر چه که باشد آن موضوع اهمیتی ندارد و فقط طرفین دعوا حائز اهمیت هستند

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home