Tuesday, March 2, 2010

آخرش هم این همه اغتشاش شد

اولش که این قصیده رپیه مهدی استاد احمد را در بهار خواندم فکر کردم به من طعنه می زند، بعد به خودم گفتم چرا برای خودت پپسی باز می کنی این همه هستند که در همین موضعند که شاعر دستشان انداخته. آخرش که بودم پیش خود گفتم نکند از زبان یکی از بچه هاست که در زندانند. شاید هم تحت تاثیر نامه عرب سرخی بودم که جوابی برای مریم خانم نوشته و اولش شرح داده که هم بندانش در چه حالند و همین شرح مرا برد به دورها و یادها.
باری شعر را با لبخند بخوانید

دستمو روی بالشت می کشم
یواش یواش به چالشت می کشم،
زشته، فدات بشم چه قدر عجولی
برای اون مواضع اصولی،
بذار یه کم اساسی تمرین کنیم
یه کم دموکراسی تمرین کنیم
یه ذره مشغول به گفتمان شیم
زود نباید وارد پارلمان شیم
یه کم با همدیگه تعامل کنیم
جنس مخالفو تحمل کنیم
یه ذره شبنامه و بولتن بدیم
به خواسته های همدیگه تن بدیم
پایه بحث مونو ده تن کنیم
پشت درا یه کم تحصن کنیم
فکر نکنی به سرعت یک - دو - سه ست
این کارا که پروژه نیست، پروسه ست،
می دونم این کف مطالباته
می فهمم اون چیزی که تو نگاته
فدای اون چشای لانگ شاتت
فدای اون سقف مطالباتت
اینا همش خواسته های منم هست
حرارت عشق، تو این تن هم هست
فکر نکنی توان شو ندارم
«به عهد خود هنوز استوارم»،
اما نمی دونم چرا نمی شه
یا نمی ذارن بشه یا نمی شه،
به هر جایی بلد بودم سر زدم
چقدر هی به این در، اون در زدم
چقدر حرفای اثر نکرده
دیگه چه قد فشار پشت پرده؟،
چه قدر نیش و انتقاد خوردم
آخرش هم به انسداد خوردم
آخرش هم اینهمه اغتشاش شد
همینجوری بیخودی ریخت و پاش شد...

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At March 3, 2010 at 4:29 AM , Anonymous Anonymous said...

سکسی سیاسی است پست آخر
اما جالب است

 
At March 3, 2010 at 11:22 AM , Anonymous ع،ث said...

با درود

جاودانه شوید
آری پیر دانا آزاده از دنيا رفت. چرا؟
آری سید خندان محبوب مردم شد. چرا؟
آری میر شجاع فریاد ملت شد دریغا که نه معتمد
ملت. چرا؟
گویی منتظری ها و خاتمی ها بنوعی خطاهای
گذشته را پذیرفتند و (نه مستقیم) از ملت خویش
پوزش طلبیدند که این ملت بسی بخشنده است.
آری، ایشان اعتماد مردم را نسبت به خود خریدند.
و اما در دیار اجانب سران ممالک برای اعمال
ناشایست پدران و گذشتگانشان عذر
می خواهند. چرا؟
گویی در سنت ما عذرخواهی بسی دشوار
است و جسارت ها و شجاعت ها می طلبد،
ولی اعتماد و امید می آفریند، «من» و
«او» را «ما» می کند، سپید و سیه را
رنگین نموده، جاودانه می کند.
آری اینک زمان شجاعت است، زمان جسارت
است. زمان بیعت است با ملت، بیعتی با
جوانان. آری اینک زمان عذرخواهی است از
خطاهای گذشته، خطای خطاکاران. نهراسیم
که عذرخواهی دلیلی نیست بر پذیرش خطا.
آری ما همنشین خطاکاران نبودیم. اینک زمان
بازخواست نیست زمان اتحاد است و اعتماد.
زمان زمان حرکت است و جنبش. جنبش
پیری دانا، سیدی خندان و میری جاودانه.
جاودانه شوید
پاینده باد ایران جوان
به امید جنبشی رنگین

 
At March 4, 2010 at 1:10 AM , Anonymous اشکان said...

آقای بهنود این بار حسابی تنوع ایجاد کردین. بیشتر از این کارها بکنین. به خدا این روزها بدجوری به طنز، فکاهی، هجو و اصولاً هر جور دل‌خوش‌کنکی نیازمندیم.

 
At March 4, 2010 at 8:51 AM , Blogger DANIAL said...

سلام استادم، همیشه دعاگوی شما هستم.
دل گریخته هایت را هم خواندم، دل برد از ما.
پست هایتان را دنبال میکنم مثل برنامه ها.
برقرار و سبز باشید
ارادتمند همیشه
دانیال

 
At March 4, 2010 at 11:27 AM , Anonymous moji said...

درود برشما.بسیار مقالاتتان زیباودلنشین است.امیدوارم پیروز وسرزنده باشید.به امید رهایی از
سانسوروفیلتردرسرتاسر گیتی

http://mojimojiissatis.blogspot.com

 
At March 4, 2010 at 12:11 PM , Anonymous Anonymous said...

Aghaaye Behnoud,fekr nemikonid bad juri Gaaf daadid,anham ba mortabet saakhtan sher khaanom Arab-sorkhi baraaye shoharash va javaabe ehtemaali ishaan be hamsarash.yek kami fekr konid! Afshin

 
At March 6, 2010 at 6:36 AM , Anonymous Anonymous said...

‫دستتو روی بالشم کشیدی
‫بمیرم برات زیر لحافو ندیدی
‫‫ندیدی محمود زبل محلل
‫لمیده زیر پتو اون ور دل
‫از پنجره آمدی و ندیدی
‫پشت درو کیا به چه امیدی
****
‫بعد کلی خطبه و خواستگاری
‫همه پرسی و حرف و نامه نگاری
‫فکر کرده بودی نامزدیم و آزاد
‫نخونده بودی اینجا شو آق داماد
‫طعمه شدم که مش عزیز پاس ور
‫پسر میخواس از اولش نه دختر
****
‫تا اومدی یک کمی چالش کنی
‫مواضع ‫نرمو نوازش کنی
‫دستت به محمود رسید و به هسته!
‫دیدی اه ! یکی این ورکم نشسته!
‫تا اومدی بگی هوار مردم!
‫‫‫‫مسجدی کردنت! بعدش شدی گم!
****
‫حالا میگن محاربی با خدا
‫چون که منو خواسته بودی نه "آقا"!
‫"آقا"م شاید ازت خبر نداره
‫اگرم داره شاید به روش نیاره
‫خدا کنه آقا دخالت کنه
‫نکنه مموتی به من عادت کنه!












 
At March 6, 2010 at 11:59 PM , Anonymous هیوا said...

سلام استاد
بالاخره بعد از گذشت مدت مدیدی به خودم اجازه ی اینو دادم که شما رو مخاطب خودم قرار بدم و کامنت بذارم. همیشه از نوشته هاتون اشک تو چشام حلقه می زنه که اکثرن از سر شوق است و گاهن از سر دلتنگی! به هر حال همیشه پاینده باشید و قلمتون روح افزا تر گردد

 
At March 8, 2010 at 12:20 PM , Anonymous Anonymous said...

حالا بیایید برای حسین شریعتمداری ، آرزوی بهبودنماییم. تا بساط آشتی کنان کامل باشد.



و برای خالی نماندن عریضه دو برش از دو عالم بزرگوار؛

سید محمد خاتمی(دیپلماسی ایرانی):
خاتمی گفت: نگاه گذشتگان به عالم و آدم، نگاهی در خور توجه و نتیجه آن فرهنگ و تمدن اسلامی بود. امروز دنیا عوض شده و معلوم نیست که ما چه نگاهی به عالم و آدم داریم و معلوم نیست که آینده چه خواهد بود. آنچه که داریم یک دین بزرگ با آموزش های بزرگ است که باید متن و محتوای آن را دریابیم. اگر معتقد به فراتاریخی بودن دین هستیم باید تجسم های تاریخی ار از محتوا جدا کنیم و به منابع اصیل برگردیم. شرایط امروز طوری است که نمی توانیم از اندیشمندان و بزرگان دنیای اسلام بی نیاز باشیم. در دنیای امروز، نوع سوال ها تفاوت کرده و ما نمی توانیم از منابع بی نیاز باشیم و باید آنها را احیا کنیم.


اسفندیار رحیم مشایی (سایت خبری تحلیلی کلمه):
رئیس دفتر رئیس دولت در این گفت وگو تاکید کرد: “من می فهمم که سیستمی جمع شده برای تخریبم. اصلا می ترسند حرف من توی جامعه برود! آقایی خیلی راحت و آشکار دروغ می نویسد و در سایت ها و مجله اش هم چاپ می کند که مشایی وزرا را تعیین می کند! مشایی نفوذ عمیقی بر رییس جمهور دارد. من می خواهم به شما بگویم اصلا مشایی مطرح نیست. مشایی بهانه است از سوی اصولگراهای رقیب. “
...
وی درباره روند انتشار نامه رهبری به ریاست جمهوری درباره معاونت اولی خود نیز اظهار داشت:” من دوشنبه مطلع شدم که این موضوع هست. گفتم تکلیف من چیست؟ آقای احمدی نژاد گفتند، من با آقا امروز صحبت می کنم. ایشان رفتند با آقا صحبت کردند، ضمنا بگویم که من خودم دیگر علامند این مسوولیت نبودم. ایشان (احمدی نژاد) گفتند که من با آقا صحبت می کنم. بعد که از صحبت با ایشان برگشتند، من گفتم تکلیف چیست؟ دوباره پرسیدم. گفتند شما به کارتان ادامه بدهید!

تا روز جمعه که نامه علنی شد . من اصلا نمی دانم چه شد. چرا علنی شد. من اصلا این ها را نمی دانم. من هم از رادیو فهمیدم و نامه نوشتم که اصلا این حرف ها چیست؟ اصلا چه اصراری است که ما بخواهیم…”

برزو

 
At March 9, 2010 at 3:12 PM , Anonymous beh yad bahareh hedayat said...

سایت اخبار روز از لوموند (روزنامه چپ فرانسه ) نقل کرده که چین چه قدر بد است ! مسولیت نشناس است ! اصلا ابرقدرت نیست ! دارد به اتمی شدن ایران غیر مسوولانه کمک میکند و .....
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=27880
ما رو بگو که خیال میکردیم فقط چپهای ایران روسی هستند
این لوموند که ۳۱ سال پیش برای خمینی سینه چاک میکرد این همه سال است که ج ا دارد بمب میسازد در پناه روسیه و بازی دو گانه اروپا ! یک بار هم از این تحلیل ها نداد !!!
چطور شد حالا چین شد مسؤول تمام شرارت های ج ا ؟
ان سوسیالیست های فرانسه هم که جلوی سارکوزی لنگ انداخته اند چطور شد حالا طرفدار پناهی !!! شدند در ایران ؟
وقتی منافع اقتصادی به تنگ می افتد چپ و راست و کمونیست و سرمایه دار ندارد !
خوب کارگران فرانسه هم مثل سرمایه داران امریکا و اروپا و روسیه و حزب کمونیست چین فعلا پول لازم دارند !!!
اصلا علت مخالفت اینها با جنگ عراق شاید نه از روی انسان دوستی بود بلکه ناراحت بودند که روسیه و فرانسه پایگاه اقتصادی شان را در عراق از دست می دادند . صدام همه را شیر میداد اخه !
خوب وقتی کمونیست های روسی از حمله به گرجستان دفاع میکنند و استالین آذربایجان را اشغال و حزب توده و طبری از حق ابطال ناپذیر روسها بر نفت و گاز شمال سخن میگویند (در بحبوحه درگیری مصدق با انگلیسها) و کمونیست های امروز (مثل پیک نت و شرکا ) علنا از منافع روسیه دفاع میکنند و انترناسیونالیست ها همگام با ابر قدرتها در پی برداشتن مرزها و تقویت قم گرایی زیر لحاف زبان مادری هستند
وقتی عربستان سعودی طلبان پرور و ۴ تا شیخ نفت خوار برای ایران شاخ شده اند ( در اثر سیاست های احمقانه ضد آمریکایی ج ا ) و برای امریکا خط حمله سفارش میدهند :
چرا لوموند نباشد !!!
مردم ایران به هوش باشید که چپ و راست و بالا و پایین به اندازه ج ا در پی نابود کردن ایران هستند .
باید هر چه سریعتر رژیم را از زیر چتر چین و روسیه و اروپا و .... بیرون کشید . باید ج ا با امریکا رابطه برقرار کند وگر نه مسائل داخلی و خارجی با هم گره میخورد و چون حل شدنی نیست قدرت های خارجی را به تجزیه ایران راغب میکند . ایران زمین فوتبال رقابت امریکا و چین و روسیه و اروپا و اسلام گرایی بنیاد گرا گردیده .
آنها که نگران ایران هستند صرف نظر از سلطنت طلب یا جمهوری خواه ، لیبرال یا ملی ، مجاهد یا روشنفکر دینی ، سرمایه دار یا سوسیالیست باید جلوی این طرح خائنانه به ایستند.
تاریخ به آنها که نگاه و امید به بیرون مرزها و هویت های ملی دارند رحم نکرده .
ملت ها و تمدن های بزرگی در اثر غفلت مردمان نابود شده و یا به اجزای ضد هم و کوچک تقسیم شده اند .

 
At March 10, 2010 at 11:33 AM , Blogger Unknown said...

سلام آقای بهنود

سیاوش خوانی خوشبختانه چاپ شده است

 
At March 11, 2010 at 3:03 PM , Anonymous Anonymous said...

Salam,kojaii aghaye Behoud chera hich khabari az shoma nist albate dar BBC mibinametoon vali neveshte mikham delam tang ast lotfan benevisid mamnoon.Dar zemn pisha pish Norooz ra tabrik migam be omide salhaye SABZ.Mamnoon

 
At March 12, 2010 at 10:42 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود
خیلی سخته تحمل اینهمه درد که یک شبه یه ملتو به خودش گرفتار میکنه (که میزانش برای خونواده های مختلف ممکنه فرق کنه). مخصوصا وقتی که میخوای با همه بزاعت کمت به کمک خواهر و برادرایی که تو کشور خودت به عنوان گروگان نگه داشته شدن بری و برای این کار همه تلاشتو برای رسیدن به اول خط میکنی ولی یه دفه میبینی که خودت آخر خطی.

 
At March 13, 2010 at 6:12 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا کجائید چه بلائی سر وبلاگتان آمده چرا پست آخر درش نیست و فقط در گویا هست

دلمان ترکید

 
At March 13, 2010 at 10:59 AM , Anonymous Anonymous said...

بابا آقای بهنود بنويس دلمون پوسيد

 
At March 13, 2010 at 8:35 PM , Anonymous Anonymous said...

يا سايت شما اينجا آبديت نميشه يا اينكه جنابعالي در سفريد كجاييد استاد پوسيديم!!!!!!

 
At March 13, 2010 at 11:10 PM , Anonymous ابراهيم آزاد said...

مسعود بهنود عزيز

پس از خواندن امينه به دنبال خانوم ميگشتم كه شنيدم دست تحجر به دنبال پايان بخشيدن روشنگري در جامعه است و كتابتان تجديد چاب نميشود. اگرچه توانستم آخرين كتابتان يعني كوزه بشكسته را تهيه كنم اما ديگر كتابها يافت نميشود. با اينهمه مي خواهم بگويم كه اين قوم مردم شناس نيستند و نمي دانند كه عطش خواندن و فهميدن را نميتوان فرونشاند الا به آزادي بيان! راستي چرا سياستمدارن ما تاريخ را نميخوانند يا درست نميفهمندش؟

 
At March 15, 2010 at 1:25 AM , Blogger Andrew M said...

مسعود بهنود عزیز
چرا امسال مقاله جهان در سالی که گذشت منتشر نشده؟

 
At March 15, 2010 at 1:58 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزيز نميدانم سايتت فيلتر شده يا خود سكوت كرده اي؟ با فيلتر شكن نيز اخرين مقاله/باز هم اغتشاش شد... است؟ مقاله ات در مورد پولپوت در گويا چاپ شده وبر خلاف عرف در سا يت بچشم نمي خورد؟ تبريز ع ر ن

 
At March 16, 2010 at 1:42 AM , Anonymous Anonymous said...

Whta is foing on??

 
At March 16, 2010 at 12:53 PM , Blogger yazd said...

ازآنجایکه تاریخ مصرف هاله نورفعلی آقای احمدی نژاد بزودی به پایان می رسد ولازم آمده است برای تداوم حضورشکوهمند هاله نور ایشان و تامین انرژی مورد نیاز آن چاره ای اندیشیده شود، دولت مهرورزی مبادرت به برگزاری مناقصه بین المللی با شرایط زیر می نماید :

منبع تغذیه وهاله پیشنهادی می باید قادر باشد بطور مداوم تا پایان دوره ریاست جمهوری ایشان نوری خیره کننده حداقل بقدرت 63 وات پیرامون و بالای سرآقای احمدی نژاد ایجاد نماید، بنحوی که خیره کننده بودن آن به تائید مراجع تقلید برسد .

منابع تامین انرژی هاله نور چنانچه از انواع تجدید پذیر و سازگار با محیط زیست، نظیر توربین های بادی و سلولهای خورشیدی باشند ازالویت ویژه برخوردار می باشند. ( برای ژست های آینده و بهره برداری از آن در هنگام سخنرانی در شهرستانهای کوچک مناسب است ).

سازندگان و ارائه کنندگان هاله نور با رنگ های فسفری زرد ، قرمز و آبی الویت خواهند داشت. پیشنهاد تولید کنندگان هاله های سبزرنگ بررسی نخواهند شد .

هاله های نور می باید اسباب بهت وحیرت رهبران جهان را در هنگام سخنرانی سالانه آقای احمدی نژاد در باره مدیریت جهان و کهکشان راه شیری فراهم آورد.

هاله نور و منبع تغذیه آن میباید بتواند تلاشهای قدرت های استکباری وایادی ایشان موسوم به خس وخاشاک وبزغاله ها را که در تلاشند تا هاله فوق را تکذیب کنند خنثی نموده وبا نوری خیره کننده جریان فتنه را پس از تشیع درگورستان کفار بخاک بسپارد.

هاله های نوری که با ریموت کنترل و به طریق بی سیم شارژ می شوند بر انواع سنتی و قدیمی ارجحیت دارند .

برنده مناقصه تنها پس از تائید کامل بیت محترم آقای مصباح وجه مناقصه را دریافت می کند .

برنده مناقصه می باید تعهد نمایند از فروش و ارائه هاله نور مشابه به سایر دولت مردان جهان بخصوص سران ونزوئلا ، سوریه، لیبی و کره شمالی و.....خودداری نمایند .

توجه:

قبول و یا رد پیشنهادات بعنوان فصل الخطاب از اختیار رئیس دفتر دولت مهرورزی می باشد.

شرکتها و سازمان های متقاضی شرکت در مناقصه می توانند پیشنهادات خود را به بخش استاندارد زندان کهریزک تسلیم نمایند . هر گونه عواقب مراجعه به بخش غیر استاندارد این زندان به عهده مراجعه کننده می باشد .
والسلام

رییس کمیته ویژه پیگیری ونصب هاله نور ریاست جمهور

رحیم مشایی
نویسنده اره ماهی

 
At March 19, 2010 at 5:21 AM , Anonymous جنبنده said...

یک بازی بلاگی. ببینید استاد

 
At March 19, 2010 at 7:33 AM , Anonymous ع.ث said...

با سلام و درود فراوان
سالی پربار و با بركت و پر از خوشی و کاميابی و همراه
با سلامتی و شادكامی برای شما و همه آرزو دارم
http://www.youtube.com/watch?v=sbO2Rw8Kksc&feature=related
ای تو که بَد را نیک می کنی، مرا یاری دِه تا بَدان را چو
نیکان دوست بدارم که اینان را یاری دهم و آنان را آگاهی
بَدان که بد نبودند. دریغا

 
At March 19, 2010 at 1:26 PM , Anonymous مهدی استاداحمد said...

سلام و عرض ادب و احترام
این شعر را سال آخر ریاست جمهوری آقای خاتمی گفته بودم. وقتی که بعضی ها ناامید شده بودند وآقای خاتمی گفت:«به عهد خود هنوز استوارم». اون روزها البته فرصت انتشار این شعر پیش نیامد تا این روزها که دیدم ظاهرا این شعر بازهم کاربرد داره!

ضمنا من استاد«احمد» هستم!
ضمناتر(!) خیلی ممنونم از لطفتون که کلی بهم انرژی داد

 
At March 19, 2010 at 5:51 PM , Anonymous samak said...

در خارج کشور ( آلمان و امریکا و کانادا و سوئد و انگلیس و ....) که نه شاه هست و نه شیخ . شما احزاب رنگارنگ چپ هنوز نتوانستید یک حزب فراگیر چپ یا حد اکثر دو تا حزب چپ درست کنید . همه چپ ها و مجاهدین و ملیون و سکولارها و ..... در خارج کشور در فضای آزاد نتوانستید حول محور حقوق بشر ( نه حتا راهکار های سیاسی مشخص ) اتحاد کنید . صبح تا شب مثل سال ۵۷-۶۰ دارد سر پرچم و ترکمن صحرا و کردستان و زبان ملی ترکها و حمایت از ریگی تروریست عربستان سعودی و حمله روسها به گرجستان و ..... شکم همدیگر را پاره میکنید .
آنوقت تا حرف میشه میگین شاه ریشه مشکلات بود . مسجد را آزاد گذشت احزاب !!!! را بست . روشنفکران دینی اون اندازه که ما میخواهیم شکر نخوردند پس ریشه مشکلات کمونیست ها در این سروش و گنجی خلاصه شده .
این فرخ نگهدار بیخود عذر خواهی کرده . باید یک جوری عذرخواهی کرد که ما طلبکار بمانیم ! خوب کردیم دولت بازرگان را زدیم زمین . مصدق خودش علیه خودش کودتا کرد . بختیار مرد شریفی بود تا جایی که با ملیون و لیبرال های مذهبی راهش کج بود . اما سلطنت طلب بودنش را باید کوبید . کمونیسم که مشروطه ندارد . جمهوری مادام العمر ! اما نه هر جمهوری مادام العمری !!! مثلا نوع مجاهدین ابدا !! دیکتاتوری است آقا . نوع کاسترو و کیم جونگ ایل و ... یه چیزی .
موسوی خیلی بهتر از کروبی و نوری و خاتمی و سروش و گنجی و بازرگان و بنی صدر و داریوش همایون و بهنود و ... است . نه اینکه فکر کنید ما نمیدونم اون ارتجاعی و طرفدار خط امام و انقلاب اسلامی سال ۶۰-۶۸ است . نه اینکه ما نمیدانیم او در سیاهترین سالهای این جمهوری نخست وزیر انقلاب بوده و محبوب امام ! همه را میدانیم . فعلا او را فرستادیم جلو چون خودمان عرضه کاری نداریم . همینقدر که ضد لیبرال هاست و ضد امریکا و روس محور است . با کوپن هم سابقه خوبی دارد . وسط جملاتش ۲تا ۳ تا کارگر و مستضعف میاندازد مانع نفوز لیبرال ها و دموکراسی غربی میشود . طبقه متوسط را دلسرد میکند میفرستد خانه . امریکا و غرب هم ناامید میشوند . ما دوباره زمان به دست میاوریم تا هم مذهب ستیزی کنیم هم با مذهبیون چپ هم آوایی . چه ضرری دارد ؟ کشور خرابتر و ویرانتر میشود . چه بهتر ؟ کمونیسم در ویرانه ها و نکبت کده هاست که طرفدار دارد . اگر ایران ترکیه و مالزی و سنگاپور و تایوان و .... شود کی سراغ کمونیسم میگیرد ؟ دعوای ما با شاه و مصدق و بازرگان و بنی صدر و نوری و کروبی و همایون و بهنود و سروش و گنجی و سازگارا و ... سر همین اصل است .
سایت پیک نت را ببین : میگه کروبی فراموش کرد به نسب یهودی !!! احمدی نژاد اشاره کند !!! یکی نیست بپرسد چرا موسوی اشاره نکرد ؟ مگر کروبی ... شما و موسوی است ؟ تازه این چه ضدیتی است که شما با یهودی ها دارید ؟
شما هم با هیتلر هم عقیده اید ! مگر هیتلر و استالین سر لهستان تبانی نکردند ؟ هیچ چپی به حزب توده و سایت پیک نت ایراد نمیگیرد . اما اگر سروش بگوید جمهوری مطلق !!! همه گارد فاشیستی چپ به او حمله میبرد .
روزی مردم ایران به این روش خیانت کارانه شما پی خواهند برد . تمام جنبش های ملت ایران را شما چپهای روسی نابود کردید .
به جای سانسور کردن و فحاشی این مطالب را نقد کنید . موسوی را کی به این جنبش طبقه متوسط تحمیل کرد ؟ چه کسانی علیه همه مذهبی ها و اصلاح طلبان و لیبرال ها و ملیون و مشروطه خواهان و مجاهدین بی امان حمله میکنند ولی به موسوی و نبوی که میرسند چشمشان را میبندند یا مزورانه دفاع میکنند ؟
چه کسانی از فروپاشی رسیدند به حد اقل دستمزدها کمی کم است ؟ چه کسانی به بیانیه ۱۷ موسوی که تیر خلاص بود به جنبش طبقه متوسط به به گفتند ولی بیانیه ۵ روشنفکر را حمایت از ولایت فقیه نامیدند؟
من مطمینم اگر سروش یا گنجی بگویند حق با مارکس بود و کشور باید کمونیستی اداره شود شما چپ های روسی به آنها حمله میکنید و از موسوی و نبوی و خط امام و قانون اساسی ج ا و ولایت فقیه حمایت میکنید .
این مالیخولیای مارکسیسم روسی است که وجود شما را فرا گرفته . و رهایی از ان ندارید.

 
At March 20, 2010 at 11:52 PM , Anonymous sanaz said...

آقای بهنود
خیلی وقته چیزی ننوشته اید تو این سایت. کتاب کوزه بشکسته را خوندم، هرچند غلط های تایپی اش قابل توجه بود ولی کتاب فوق العاده بود. خیلی خیلی ممنون

 
At March 22, 2010 at 10:21 AM , Anonymous Anonymous said...

دعا میکنیم سالی که پیش روست بسی بهتر از انچه گذشت باشه هرچند زیاد امیدی نیست اما ارزو هم بر جوانان عیب نیست..نوروزتان پیروز استاد بهنود

 
At March 22, 2010 at 4:11 PM , Anonymous Anonymous said...

Happy New Year.

I am just wondering if you can put the old radio program that you had on tape (Kanale Do) into your web site?

 
At March 23, 2010 at 7:05 AM , Anonymous Anonymous said...

یک پپسی برای خودتان باز کنید
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/101901.php

 
At March 24, 2010 at 7:15 AM , Anonymous Anonymous said...

غیبت کبرا شد!؟

 
At March 24, 2010 at 12:07 PM , Anonymous sanaz said...

آقای بهنود
آیا ممکن است مقاله ویکی پدیا را راجع به مهرپور تیمورتاش و غلامحسین تیمورتاش ببینید. مطابق با نوشته شما در کتاب کوزه بشکسته نیست. لطفا یه جورایی ما رو روشن کنید!

 
At March 25, 2010 at 7:37 AM , Anonymous Anonymous said...

omidvaram shoma khoob bashid. chera update nemikonid? Lotfan salem va khoob bashid!

 
At March 27, 2010 at 12:33 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام استاد
نمی دانم اول گریه کنم یا اول بگویم ؛ عیدتان مبارک یا گله کنم چرا آپ نمی کنید که ما این همه خودمان مورد برای دلتنگی و ناراحتی داریم . دوری شما (مخصوصا این دوری مجازی ) چند برابرش می کند . از بس دلم تنگتان شده بود عیدانه های سال های قیل را خواندم . نمی دانم شاید هم مشکل از اینترنت باشد که از 2 مارس 2010 مانده رو صفحه "آخرش هم این همه اغتشاش شد" .
به هر حال خواهشا خواهشا خواهشا لطفا تا قلبمان نایستاده بی زحمت آپ کنید.
(چی بگم آخه خجالت می کشم بگم لطفا مطلب جدید بگذارید. این روز های تعطیل روزنامه هم نیست که حداقل روزی 10 دقیقه ببینیمتان. ای کاش حداقل شماره تلفن تان را داشتیم.کم کمش این بود که مزاحم می شدم تا صدایتان را بشنوم.)
A.AZAD

 
At March 28, 2010 at 9:12 AM , Anonymous مسلم said...

تسلیم مطلق بفرمان

حضرت حق سبحان م الله آقا ابراهیم میرزایی

تنها راه نجات آدمیان است

 
At March 28, 2010 at 7:20 PM , Anonymous Anonymous said...

دوست عزیز با سلام 1

ما بایستی بسیار هوشیار و آگاه باشیم تا با مفاهیم ساختگی زیبا و بظاهر درست اما در واقع کاذب و هدفدار گول نخوریم ودر دام نیفتیم. گاهی اوقات ما سخنان و عبارتهایی را تکرار میکنیم بدون اینکه از آن بطور عمقی اطلاع داشته باشیم. آنها در لابلای مفاهیمی مانند حقوق بشر و از این دست می پیچند و بسیار ظاهر فریب جلوه میدهند.
یکی از این عبارتهای بسیار شیک که مرتبا تکرار میشود " حق تحصیل به زبان مادری است".
برای پشتوانه این سخن؛ استناد به حقوق بشر میکنند و مثال آنها هم برخی کشورهای 2 زبانه مانند کانادا است که بله در آنجا هم انگلیسی و هم فرانسه زبان رسمی است و فرانسوی زبانان میتوانند به زبان مادری خود تحصیل کرده و انگلیسی زبانان نیز به زبان انگلیسی تحصیل کنند. خوب پس ما هم بیایییم در ایران دمکراتیک کاری کنیم که ترک زبانان به زبان ترکی (زبان مادری) و فارس زبانان به زبان فارسی تحصیل کنند.
بایستی متوجه بود که این مقایسه از ریشه غلط است. اولا کانادا یک کشور 150 ساله است و پذیرش زبان فرانسه به عنوان زبان رسمی دوم؛ بدنبال جنگهای طولانی فرانسه و انگلیس در ان منطقه رخ داد و انگلیسیهای سازنده کانادا در یک اقدام سیاسی و برای قطع نفوذ سیاسی و احتمالا داشتن یک منطقه نفوذ سیاسی برای فرانسه به عنوان یک کشور فرانسه زبان در کنار کانادا آنرا پذیرفتند. یعنی یک خطر بزرگ را با یک امتیاز کوچک بر طرف کردند.
حتا اگر بپذیریم این ملاحظات سیاسی در کار نبوده است؛ و اگر در کشور دمکراتیک کانادا حق تحصیل به زبان مادری داده شده است؛ چرا به ساکنان اصلی آن سرزمین که ما به انها اسکیمو میگفتیم و در آنجا به مجموع انها first nation یا اینوایت میگویند داده نشده است. آیا انها جز بشر نیستند. آیا زبان مادری انها انگلیسی یا فرانسه است؟ آیا سایر ملیتها مانند ایتالیائیها؛ چینیها و اسپانیولیها حق تحصیل به زبان مادری دارند؟
در کشوری مانند آمریکا نیز وضع سرخپوستها به همین منوال است. صاحبان اصلی ان سرزمین. آیا به زبان مادری خود تحصیل میکنند؟ چه بر سر هلندیها و زبان انها که نیویورک را ساختند آمد؟ اسپانیولی زبانها در امریکا با چه زبانی تحصیل میکنند؟

 
At March 29, 2010 at 4:35 AM , Anonymous مسعود بُربُر said...

جناب بهنود درود بر شما
چند روزی هست که کوزه ی بشکسته به دست گرفته ام و قطره قطره می نوشم. غرض از مزاحمت نه آن است که هنوز چیزی درباره ی این کتاب بنویسم که هنوزاهنوز کار کوچکی چون من نیست درباره ی کار بزرگی چون شما نوشتن، ما را دست بالا اگر قابل باشیم آموختن از قلم شما شاید.
رسیدم به صفحه ی 333 همین حالا و دیدم نام فصل همان گونه که در فهرست ابتدای کتاب هم آمده بود آشنای من شرمگین است اما بر بالای صفحات بعدی کتاب نوشته شده آشنای من غمگین. خواستم پیش از آن که پیشتر بروم نام درست این فصل را بدانم، اگر این دوگانگی از روی عمد نباشد که چنبن هم به نظرم نیامد
با سپاس از شما، امیدوارم تندرست و شاد و آزاد و سرشار از نیرو معنا باشید و این بار سالی به راستی نو پیش روی شما و همه ی ایرانیان باشد
مسعود بُربُر

 
At March 29, 2010 at 1:31 PM , Anonymous Anonymous said...

كجايي نكنه خدا نكرده مردي يا نكنه خيلي هوا پسه . پس اون استعاره نويسي ها هم حتي تمام شد.

 
At March 30, 2010 at 11:46 AM , Anonymous Anonymous said...

معلوم هست کجایی . بیا سر کار وزندگیت .

 
At March 30, 2010 at 12:31 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
ما می مانیم،نه مانند آن کبوتر اسیر دام مانده.می مانیم چون عهدی با خود بسته ایم.به دعوت کسی نیامده ایم که به عتابش برویم،این را بار دیگری هم نوشته ام،اینجا خانه ی ماست... .

سلام استاد بهنود.
من امروز در بهار جوانی خزان را می بینم.در سرزمینم،خزان عمرم.بر باد رفتن تمام آرزوهایم،بی حاصل بودن تمام کارهای پدرانم و نیاکانم در برابر اهریمن آخوندی.
کاش امیدم را از دست نمی دادم.کاش دبیرانم به من می گفتند که چرا اینگونه است.چرا من همانند پدرم که او نیز همانند پدرش طعم تلخ و زننده ی فقر را چشیده بود باید در مقابل بدبختی ها سر فرود بیاورم.
کاش شما می ماندید.
کاش ما اینقدر تنها نبودیم... .
حسین-دانشجوی انصرافی،سرباز وطن.
www.choobaz.blogfa.com

 
At March 30, 2010 at 7:10 PM , Anonymous ebad said...

سلام اقاي بهنود
من شما رو خيلي دوست دارم
وقتي شما در 60 دقيقه بخش مطبوعات رو اجرا مي كنيد من با همه ي هواسم به شما گوش مي كنم و دخترم كه توي 5سالگيست ميگه اقا عينكيه اومد ساكت باشيد!
من هميشه مطالب شما خوانده ام كتاب امينه خيلي برام جالب بود و يه مقاله كه چند سال پيش در يك روزنامه در مورد سانسور نوشتيد اولش يه مثل بود كه پدري هر سال ديوار خانه را بلند تر مي كرد

فعلا" كه ما شما رو نداريم چون از هاتبرد رفته ايد روي عرب ست هم كه نيستيد!!!!!!!!!!!!!
و واقعا" چه حيف كه محروميم
موفق باشيد

 
At April 19, 2010 at 1:20 PM , Blogger Unknown said...

به امید روز ازادی که شما بر گردی ایران بشی استاد ادبیات ما بعد 4 شنبه شبها بیای تو شبکه 4 به جای این بی سوادا برامون حرف بزنی تو روزنامه همشهری مقاله انتقادی بنویسی کتاب چاپ و...

 
At April 20, 2010 at 3:54 AM , Anonymous sina said...

سلام آقاي بهنود عزيز.
خيلي جالب و رندانه بود و ظريف.
اينهم تقديم به شما داستان يك ناپدري مست و ظالم است كه از كودك نابالغ همسرش را كه به جاي او پدر خدابيامرزش را تحسين كرده، پس از فلك و سوزاندن با سيخ داغ شبانه در ظلمت آب انبار مي‌اندازد. پسرك در مي‌رود و به خانه ي همسايه مي گريزد و آبروي پدر قلچماق مي‌رود و پدر با كين قمه بر ميدارد تا خون پسر نااهل و ياغي را بريزد. اما پسرك در ميرود و براي پدر اي ترانه را مي‌سرايد:
هنوز آزادم!
دستامو بستي، چشماتو وا كن!
هنـــــــــــــوز آزادم، نتـــرس نگاه كن!... نتـــــــرس نگـــــــــاه كـــــــــن!
***
از من مي‌ترسي؟ تقصير من نيست!
ميدوني زندون تقدير من نيست؛
بدتر از پيشي، بهتر از بيــشم
هر چي بد ميشي، من بهتر ميشم؛
گريه‌مو مي‌‌خواي؟ خنده‌تر ميشم
مردمو بخواي، زنده‌تر مي‌شم؛
تو دنياي تو، آدم بي‌رحمه
تو دنياي من، عشقو مي‌فهمه؛
دستامو بستي، چشماتو وا كن!
هنـــــــــــــوز آزادم، نتـــرس نگاه كن!... نتـــــــرس نگـــــــــاه كـــــــــن!
***
دلشوره داري، دستات مي‌لرزه
مگه اين دنيا، چقدر مي‌ارزه؟!
دنيا تاريكه، تو چشاي تو
جز تو هيچكس نيست، تو دنياي تو؛
من با تو خوبم، تو نمي‌فهمي
از بس مي‌ترسي، با من بي‌رحمي؛
دلت كويره، دستاتم هرزه
دل من درياست، دستامم سبزه؛
دستامو بستي، چشماتو وا كن!
هنـــــــــــــوز آزادم، نتـــرس نگاه كن!... نتـــــــرس نگـــــــــاه كـــــــــن!
***
قطره‌اي، اما، مي‌گي دريايي
از حالت پيداست، چقدر تنهايي؛
دنيا مي‌چرخه، از تو رد مي‌شه
روزاي خوبت، واسه‌ت بد مي‌شه؛
وقتي حقمو از من مي‌گيري
كمتر مي‌شي و بيشتر مي‌ميري؛
هر جا كه باشي اين رسم دنياست:
دستاي دراز عمرشون كوتاست؛
دستامو بستي، چشماتو وا كن!
هنـــــــــــــوز آزادم، نتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس! نگاه كــــــــــــــــــــــن...

 
At April 23, 2010 at 4:48 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود جان خیلی با حالی. هنوز پیر نشدی.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home