Friday, October 10, 2008

رفتن اردشیر محصص


خبر رسید . یعنی نیما خبر داد که از نیویورک زنگ می زد و این سال ها از او درباره اردشیر می شنوم. گفت اردشیر محصص درگذشت. این را از کسی شنیده بود که این اواخر نگهداریش می کرد. چون مدت ها بود که دیگر روی صندلی چرخدار بود. عکسی هم آخر بار از وی دیدم او را باد کرده و تمام موها را از دست داده - همانند کسانی که شیمی درمانی می کنند - نگاهش خالی بود نشسته روی صندلی اش. اما عجب که تا همین اواخر همچنان می کشید.

آخرین چیزی که درباره اردشیر خواندم نوشته ای از خانم شیرین نشاط بود در کتابی به نام ترانزیت تهران که همین روزها منتشر می شود و خواهید خواهد. کتابی است که روزنامه نگارهای جوان ایرانی هر کدام نقبی زده اند با مقاله و عکس و کارتون و حتی پاره هائی از فیلمشان به تهران. من هم آن جا چیزکی نوشته ام از گذشته تهران. شهری که در آن زاده شدم.
اما اردشیر در رشت زاده شده بود و لهجه اش هم حفظ کرده بود از یک خانواده اهل علم. از همان خانواده مهکامه مجصص و بهمن محصص هم برآمده اند.
از اولین کسانی که محصص تکانش داد خسرو گلسرخی بود که نقدی هم درباره اش نوشته و تجلیلش کرد.

خیلی ها اردشیر را به خاطر آن چه در یک سال قبل از انقلاب کشیده بود و تیغش را به جانب پادشاه گرفته بود بد گفته اند انگار آن موقع که اردشیر شاهان قاجار را می کشید مقصودش واقعا ناصرالدین شاه یا مظفرالدین شاه بود. این ها نفهمیده بودند که زیر آن عینک و آن سادگی کسی هست که قدرت را به ریشخند می گیرد. انقلاب نشده به نیشخند گرفته بود.
اردشیر در سال 1317 زاده شده بود . پس وقتی از تهران رفت آمریکا تازه چهل سالش بود و موقع شکوفائی اش بود.

نامش دست کم به استناد آن چه از او در موزه های بزرگ عالم هست می ماند. همراه نام زادگاهش. یادش عزیز باد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At October 10, 2008 at 2:51 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان درود!

همین شبی که گذشت از او در تلویزیون صدای امریکا شنیدم خبر مرگش را!!!! خدایش بیامرزاد

ایران دارد از بزرگان‌اش تهی می‌شود! وای به فردای بی‌ریشه اگر هم‌چنان قربانی بگیرد و کسی نباشد جای خالی آن‌ها به درستی و راستی پُرکند!

شاد زی

 
At October 10, 2008 at 10:03 PM , Anonymous Anonymous said...

what a loss in "one chosen exhile" just few months ago I sawhis wonderful exhibition in Asia Society of New York, all those strong lines and subjects of kings, rulers and power, and their emptiness, as "G. G. Marquez" in memory of Burgues says: they are too young to die, any time they die is too soon, one of the few and scarce persian intelectual of our ever lost era.

 
At October 10, 2008 at 10:20 PM , Anonymous Anonymous said...

دل آدم مي‌سوزد. آيا جاي اين‌ها كسي هم‌پاي‌شان مي‌آيد؟ آيا ما قدر اين‌ها را دانستيم؟ آيا هنوز كسي هست كه به قول شما از زير عينك و آن سادگي قدرت را به ريشخند بگيرد؟

 
At October 11, 2008 at 10:25 AM , Anonymous Anonymous said...

آنقدر در این سال سی غرق در بدان وبدی شدیم که خوبان و خوبی از یاد
رفت . آنقدر از سفاهت گفتیم و گفتند که عادتمان شد ساده لوحی و سطحی نگری . و فراموشمان شد ژرفای وجود آزادگان و بزرگانمان .غفلتمان را بهانه ای نیست .الگوهایمان دگرگون شد و رجاله ها جایگزین رجال شدند .تا کی بس کنیم این بطالت را؟

 
At October 11, 2008 at 10:25 AM , Anonymous Anonymous said...

-

اردشیر محصص Ardashir Mohasses

Photo, Links, Report:


http://www.persiancultures.com/Literature/ardashir_mohasses/caricatorist.htm



All the best



-

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home