Saturday, September 13, 2008

حکومت رسانه چاپی


این نوشته را برای صفحه عکس نوشت شهروند امروز نوشته ام

این عکس سال 1945 گرفته شده در آمریکا. به زمانی گرفته شده که مردم بیش تر خبرها را از روزنامه می گرفتند. نه صدا که از طریق رادیوهای چوبی سنگین به گوش شهرنشینان اروپائی و آمریکائی می رسید، و نه تصویر که با جعبه جادوئی تلویزیون آمده و نشسته بود کنار اتاق پذیرائی خانه های مجلل، هیچ کدام جای روزنامه را نمی گرفتند. روزنامه مانا بود، محترم بود، مستند بود. چنان که هنوز در بسیاری از نقاط دنیا دادگاه ها سند نواری و تصویری را قبول ندارند اما چاپی چرا.

و چنین بود که هیتلر آدمی توانست ظهور کند و گل کند، چون وقتی خوانده می شد برای آلمان زبان ها شیرین و غرورانگیز بود و وقتی شنیده می شد. به قول مارشال مک لوهان اگر تلویزیون کمی زودتر متولد شده بود مردم جهان و حتی آلمان به دلقک می خندیدند و جدیش نمی گرفتند.

عکس به دوران سلطه روزنامه گرفته شده . چنین بود که چرچیل در رادیو خبر از پایان قطعی جنگ جهانی داد اما مردم وقتی در روزنامه خواندند به خیایان ها ریختند و آن عکس معروف در پاریس گرفته شد که بعد شصت سال هنوز با آن شادمانی صلح نشان داده می شود. عکس یک سرباز نیروی دریائی که در شانزه لیزه دختری جوانی را در آغوش گرفته و پیداست نه از سر عشق به او، بلکه از شادی زنده ماندن و پایان گرفتن جنگ. پسزمینه آن عکس روزنامه ای است.

این زمانی است که هنوز روزنامه فروش ها در خیابان های شهرهای بزرگ جهان می گشتند و صدا می کردند خبرهای مهم را. همان زمان که فروش روزنامه، مهم ترین کمک هزینه تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان بود. بساط روزنامه فروشی ها هنوز به دکان های بزرگ تبدیل نشده بود و جلوه خیابان ها بود، گرچه هنوز هم در برخی نقاط جهان همین است، گیرم نه در اروپا و آمریکا.

گذشته از ظاهر، تفاوت اصلی در درون جامعه و ارتباطش با خبر، رخ داده است در این شصت و اندی. رسانه های چاپی آزادگی آوردند اما محدودیت پذیر هم بودند، سانسور هم بر آنان حاکم می شد. رادیو و تلویزیون هم که ظاهر شد این نقیصه را از میان نبرد بلکه شاید بتوان گفت محدودیت هایش را قطعی تر کرد. چرا که هزینه تاسیس یک فرستنده رادیوئی و یا تلویزیونی بیش تر از آن بود و هست که آدم ها بتوانند به آسانی بدان دست یابند. درست است که رادیوهای موج کوتاه و ماهواره ها، سد سانسورهای ملی را شکستند. ابتدا دولت ها سعی کردند در سازمان ملل جلو امواج را هم بگیرند اما سرانجام نشد، اما این در بسیاری مواقع به معنای رسیدن به آزادی نبود بلکه محدودیت ها و سانسورهای درون مرزی را می شکست فقط.

و در این معامله باز هم رسانه چاپی پیروز بود. هم به شان ماندگارش و هم به هزینه کمترش. چنان که روزنامه های کم و کوچک شهرهای کوچک و جزایر دور – که هنوز هم منتشر می شوند – بیش تر آزادند تا رادیو و تلویزیون های پرهزینه که اگر سری در بودجه عمومی کشورها نداشته باشند باری باید سرمایه دارانی صاحب منافع را بالای سر داشته باشند.

پنجاه سال بعد از این عکس، آن آزادگی و رهائی که جهانیان از رسانه ها آرزو داشتند. آن که می خواستند با هم سخن بگویند بی مانع و بی حد. این که در جست و جوی آزادی بی حد و حصر، و بی منع و بند بودند تا رازهائی برملا کنند که کتاب [اولین رسانه انسانی ] و روزنامه و رادیو و تلویزیون قادر به حمل آن نبودند، با اینترنت به دست آمد.

اینکا به سرعتی که اینترنت شهرها را گذر کرده و به روستاها، به میانه اقیانوس ها و اوج قله ها رفته، می توان گفت جهانی دیگر آمده است. به دورترین جائی که دورتر از آن متصور نیست می روی، یک تلفن دستی و یک لپ تاب کوچک، هم ترا به همه جهان می رساند و دیگر گم شدنی در کار نیست، هم جهان را در لحظه در برابر چشمانت نمایش می دهد. و همزمان کتابخانه ای به بزرگی بزرگ ترین کتابخانه های جهان را برایت می آورد، انتخاب می کنی، ورق می زنی و می خوانی، جز آن که در لحظه حساب بانکت را هم کنترل می کنی، مالیاتت را می دهی، در حراج ساتربی شرکت می کنی، تابلو می فروشی و مجسمه می خری و اگر سهامی داشته باشی. می خری و می فروشی.

دیگر نمی توان گفت همان آدم پیشینی است انسان امروز. یکی دیگر شده ای. حتی اگر خود ندانی. بچه ها موجوداتی دیگر شده اند گیرم خود نمی دانند که چقدر با کودکی پدر و مادرشان متفاوتند. اما پدرها و مادرها می دانند که چقدر فاصله گرفته اند.

در زمانی که این عکس گرفته شد می گفتند بگو چه روزنامه ای می خوانی تا بگوئیم که هستی. اما امروز چنین نمی توان گفت، دستگاه های اطلاعاتی و انتظامی ، به سراغ کامپیوتر مظنونان می روند تا دریابند که کدام سایت ها را بیش تر دیده. به کدام گوشه جهان بیش تر سر زده. چه خریده چه فروخته. برای کدام کس پیامی نهاده.

این جهان تازه به قول بیل گیت، تلویزیون را مسخره کرده و همه می دانند ده سال دیگر تلویزیون به معنای امروزی وجود نخواهد داشت. نسل تازه اینترنت جای تلویزیون می نشیند. و جای رادیو، با این تفاوت که هم اکنون هر کاربر اینترنت خود یک فرستنده رادیو و حتی تلویزیون می تواند بود.

اما اینترنت نمی تواند روزنامه را هم مانند رادیو و تلویزیون بخورد. نه نمی تواند. آری لطمه زده است و روزنامه های معتبر جهان را مجبور کرده که در اینترنت هم جائی برای خود دست و پا کنند، اما هنوز میراهستند امواج الکترونیک. آری می شود سندها و تصاویر را نگهداری کرد و ارشیو ساخت، اما به که باید گفت که نامه هنوز آن است که بر کاغذی نوشته می شود با قلم. روزنامه هنوز شاهد و معشوق است.

همین شماره ای که در عکس پیداست مردم از آن دارند خبر می گیرند، وقتی بعد شصت سال، در دست قرار می گیرد، با زردی و رنگ پریدگی، با حروف ریخته ابتدائی اش، اما شاهد صادق روزگاری است. از درون صندوقچه ای، یا زیر فرشی، کنج انباری متروکی به دست می آید، اما خواننده را وامی دارد که دمی بنشیند و گذر زمان را در آن بنگرد. بین سطور یا در خالی سفید رسانه مکتوب هنوز کلماتی هست که رسانه های الکترونیک حاملش نیستند

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 13, 2008 at 2:20 PM , Anonymous Anonymous said...

جانمی به این عشقت به حروف سربی. یک جا نوشته بودی که از بوی آن مست می شدی. همان جائی که شرح داده بودی بار اولی را که گزارشت چاپ شد و گذاشتی زیر سرت و خوابیدی.
جانمی.

 
At September 13, 2008 at 2:21 PM , Anonymous Anonymous said...

خالی سطور روزنامه ها چیزی نوشته دارند اما اگر کسی مانند خودت در آن نوشته باشد وگرنه [...]

 
At September 13, 2008 at 7:43 PM , Blogger Mehdi said...

و حتی وقتی نامه ای می نویسی هرگز الکترونیکی جای کاغذی اش را نمیگرید، نوع کاغذی که انتخاب شده، ضخامت آن، جنس آن، نوع قلم، نوع جوهر، خط نویسنده، که شاید محبوبی باشد، دوستی باشد، معشوقی باشد، فشار قلم، چرخش های دست نویسنده، باور اینکه سطر به سطر نوشته لمس شده، توسط انسانی، اینها را صفر و یک های دیجیتالی نتوانند که حمل کنند

 
At September 13, 2008 at 9:35 PM , Anonymous Anonymous said...

طرف تو آش رشته گوشت دید و حرفش پالان خردجال شد . حالا با یک کلیک میتوان دید که چگونه بی پروا قاپ مارا سوراح کردند زیرا ریگ در کفش داشتند . آنانکه عرض شعبده با اهل راز میکنند بدانند که بازی چرخ می شکندشان بیضه در کلاه .

 
At September 14, 2008 at 3:19 AM , Anonymous Anonymous said...

آموزنده بود مرسی

 
At September 15, 2008 at 5:05 AM , Anonymous Anonymous said...

Jangi dar beyn nist ke kodam rasane piruz shavad. Hameye rasaneha mokamel ham digar hastand chon har kodam khosusiyathaye khod ra darand. Television, radio, internet, ruznameh va hata akhbare shafaei ke az fard be fard dar bazi javameh montaghel mishavad be dalayeli vojud darand ke az ehtiyaj jamee be anha sarchesme gerefte shode. Television akhbare tasviri ra behtar monakes mikond vali baraye enteghale akhbare be sharhe daghigh monaseb nist. Ruznameh be savad va tavajoh khanande niyaz darad. Estfade az internet ham be joz abzare computer va khate ertebati va gheyre be etelaa dar morede etebar va hoviyate manbae khabari ham ehtiyaj khasi darad. Vojude tamame in rasaneha be surati azad dar jameeyi zarurist.@

 
At September 16, 2008 at 1:29 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز درود!

خوش نوشتی و با اکثر پاراگراف‌های‌ات موافقم و انگار خودم از قلم شما سخن نوشته‌ام!

کیست که نداند امروزه «اینترنت» من و ما را نه تنها به جهان بلکه به هر که دوست می‌داریم وصل کرده است! از هنرمندان گرفته تا سیاست‌مداران! تا دیروز باید سگ‌دو می‌زدیم که ادرس فلانی و بهمانی را پیدا کنیم و مطلب‌مان را بگوییم و بنویسیم! امروزه هر که سرش به تن‌اش حتا نمی‌ارزد، بلاگی دارد یا سایتی و... و به ضرب کلیکی خواه دشنام‌اش دهی و خواه به عرش‌اش بری! اما هیچ‌کدام به قول شما آن کاغذ ِ زرد ِ رنگ پریده نخواهد شد که بوی‌اش مست‌ات کند و... آری نخواهد شد


شاد زی

 
At September 16, 2008 at 8:22 AM , Anonymous Anonymous said...

من همیشه متوجه بوده ام که از تغییری که اینترنت به وجود آورده به وجد می آیید(و می آییم) وشما جزء اولین کسانی بودید که این مسئله را یاد آور شدید(یادم هست که یکبار این را به جمهوری اسلامی تذکر دادید در باب این که فیلتر کردن فایده ندارد) و حالا هم وزیر فعلی خودش را کشته تا اینترنت را محدود نگه دارد اما با همین سی چهل کیلو بایت هم ملت مدام آن لاین هستندوازاینوربه آنور میروندودر کار دنیا کنجکاوی میکنند

 
At September 16, 2008 at 9:21 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود،

مطلب زیبایی بود. من فقط این را اضافه کنم که امروز هم وقتی‌ می‌خواهید یک مقاله در اینترنت را بهتر بخوانید و جذب کنید اول پرینتش می‌کنید و بعد میخوانید. هیچ چیز جای مطلب چاپی را نمیگیرد.

 
At September 16, 2008 at 2:51 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بر شما بهنود گرامي
گرامي بسيار شيوا و جالب گفتيد...با شما همسو هستم
پايدار باشيد

 
At September 17, 2008 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

آنچه درست ترست باید بگوییم که اینترنت یعنی آزادی و حقوق بشر را نه تنها
تامین میکند بلکه انرا بسط هم میدهد آیا واقعا اینطور است !؟ خیر قربان خیر
اینکه ان دانشجو و مبارز سی سال پیش را وامیداشت شبنامه اش را بدر و دیوار
بکوبد و قبل از کنده شدنش توسط امنیتی ها چند نفری انرا بخوانند امروز ان
دانشجو هنوز با ایمیل زدنش یا نوشتن در وبلاگش همچنان تنها و بیمشتریست
پس چه کسانی همچنان برنده هستند !؟ نیو یورک تایمز و لوموند و بی بی سی
و سی ان ان و الجزایر و ایرنا و کیهان تهران و ....یعنی غولهای گذشته و امروزه
هنوز سر کاروان دار مطبوعات هستند تازه اگر بی بی سی و سی ان ان از وبلاگی
که کمی مورد توجه قرار گرفته ادرسی ندهند باز هم انها در گمنامی کاملند
پس این اینتر نت چرا این همه سر و صدا بپا کرده !؟ بله خبرهایی که درزش
بسیار مشکل بود امروزه توسط شخص و اشخاص افشاگر !!! یواشکی انرا در
اینترنتی قرار میدهد و یکباره ببازار مطبوعات اصلی و گردن کلفت در
یک آن بهمه دنیا سر ریز میشود ٬ حالا رویتر و اسوشیتد پرس که در سرتاسر
دنیا و در هر شهر و شهرستانی خبرنگار داشتند و خوراک دهنده اصلی همه مطبوعات جهان غرب بودند هنوز هم بهمان سیاق عمل میکنند
اما تصویر حادثه دیگر همان لحظه صادر میشود نه یک هفته بد و تازه
هرکس هم سلولاری بدست دارد باید خبرش را بهمین غولها بدهد

پس در بهمان پاشنه سابق میچرخد اما با سرعت حیرت انگیز

 
At September 17, 2008 at 2:21 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقاي بهنود عزيز

هيچ فايده اي ندارد نمي توانم ذوق زدگي و تحسينم را از خواندن مطلبتان قايم كنم . دست مريزاد .
هيچ چيز جاي نوشته را نمي گيرد ، نوشته اي را كه بشود روي كاغذ ديد ،‌لمس كرد ،‌خواند و حتا تا كرد و توي كيف گذاشت.
. نوشته هرگز نمي ميرد



-------------------------------
فراخوان :
تشكيل پرونده در وبلاگ نان روزانه : www.nanehrozaneh.blogfa.com
پرونده ي " سيماي زن در صدا و سيما "

ممنون مي شوم مرا از نظرات استادانه ي خود بهره مند كنيد.

 
At September 17, 2008 at 3:30 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز اگر بتوانم شمار را دوست خود خطاب کنم که خوشحال خواهم شد.
مطلب زیبایی نوشته اید و من هم موافقم. ولی شاید که کمی نوستالژیک شده باشید. البته من یک افغان هستم و بیست و شش ساله ! شاید که آن دوران را کمتر درک کرده ام و فرزند عصر دیجیتال هستم. ولی طرز نوشتن شما مرا به گذشته میبرد که بیشتر شبیه تارخ است .
از خواندن متن شما لذذت بردم.

 
At September 17, 2008 at 4:19 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام و سپاس
من هم با کاغذ بیشتر اخت هستم تا با این صفحات دیجیتال.اما مثل شما خوشبین نیستم که روزنامه یا حتی
کتاب کاغذی در برابر رقیب دیجیتالی دوام بیاورند.

 
At September 18, 2008 at 3:28 PM , Anonymous Anonymous said...

قسم به قلم و آنچه بدان می نویسند...

 
At September 19, 2008 at 2:45 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام استاد
نفت و انتخابات
سر بزنيد

 
At September 20, 2008 at 3:57 PM , Anonymous Anonymous said...

salam jenabe behnoud,lotfan in comment ro ta akhar bekhunid ba inke finglishe.bebakhshid
kheili vaghte ke mikham ye chizaei vasat benevisam,toei ke ostooreye mobareze ba khoshoonati,(chand sale avvale enghelab ro albate bayad bezarim kenar).baraye 100omin bar majmue maghalate golule bad ast ro khundam.eftekhar mikonam ke yek irani hamchin ghalami dare amma bezar yechizio begam,man be onvane kasi ke 2term taligh khord karshenasie arshadesh bekhatere moshkele herasat daneshgah...age sale 76 golule bad bood alan bayad goluleh bashe,niaze emruze jameye ma bozorgmardi hamchoon khatami nist balke kutahfekri hamchoon reza khan ast.to in entekhabat ham be mojodi ray midam ke har an chizi ra ke az yek raeis jomhorie jomhorie eslami mikham vasam baravorde mikone.mifahmi ke ostad?
amsale man khastan,khaste az hame chi mikham faryad bezanam ta hame befahman ke chi keshidim.inja sat 3 sobhe,dashtam ruznamehaye sale 77 ro varagh mizadam geryam gereft.basse dige joz gerye kari nemitoonim bokonim,bikhodi talash mikoni ostad.azadio demokrasi vase in mamlekat zoode rast goft naseredinshah.ostad heife unhame estedadi ke vaseye ina harumesh kardi.ostad karegarhaye birahm un gonjishkhaye kuchiko koshtan aslan ham nafahmidan afate mahsuleshoon male chie?una mahsool ro ba afat doost daran ino alan mifahmam

 
At September 20, 2008 at 8:04 PM , Anonymous Anonymous said...

درود
وقتی رهبر ایران در چندی پیش خطاب به احمدی نژاد گفتند که بروید برای پنج سال آینده برنامه ریزی وکار کنید منتقدان براشفتند که پس جایگاه انتخابات مردمی در ایران کجاست؟ حال دیروز ایت الله خامنه ای در خطبه های نماز جمعه درباره سخنان مشایی فرمودند((موضع جمهوری اسلامی و موضع دولت جمهوری اسلامی این نیست)) این درحالی است که یک روز قبل از آن احمدی نژاد گفته بود:((حرف آقای مشایی حرف دولت است )) حال سوال من این است جایگاه رییس جمهور که گویا درایران از طریق اراء مردم به قدرت می رسد چیست؟
با ما باشید در ادامه مطلب با مقاله ای به نام ماجرای به نام رییس جمهور منتخب مردم در وبلاگ پیام بهبهان
خوشحال میشوم در بحث ما شرکت نمایید و نظر خود را اعلام نمایید
www.payambehbahan.blogfa.com
بدرود

 
At September 21, 2008 at 10:08 AM , Anonymous Anonymous said...

Isn’t it a miracle that you can sit in front of a camera tell whatever you want to say, upload it and then millions of people can see it (if you have something to say!!). Love paper and printed stuff but do not be religious about it, move on! what is important is communication and whatever facilities it, well even not that(!) what is important is YOU! Celebrate humanity!

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home