Sunday, September 21, 2008

تا از آمریکا چه آورد

با نماز جمعه هفته گذشته تهران، يک بار ديگر قدرت حکومت به رخ مخالفان کشيده شد، و اين در آستانه روز قدس و ‏سفر رييس جمهور به آمريکا از حساسيت خاصي برخوردار بود. حالا براي منقدان دولت همين مانده که سخن رهبر ‏را که گفته است "همدلي با مردم اسرائيل حرف دولت نيست"، بگذارند کنار سخن احمدي نژاد در مصاحبه مطبوعاتي ‏اش که گفت "حرف مشائي حرف من و دولت است" تا بلکه از اين ميان تضادي حادث شود. اما اين خرج دو روز ‏رسانه هاست فايده اي بر آن مترتب نيست.‏

واقعيت اين است که از جنجال گفته هاي اسفنديار رحيم مشائي و پايان ماجرايش بر مي آيد که يک طرح سياسي در حال ‏عملي شدن است. طرحي که اجرايش در دولت هاي گذشته با همه عزت طلی دولتمردان به علت مخالفت رهبر و جناح ‏راست عملي نبود و اينک در زماني که رهبر جمهوري اسلامي پنهان نمي کند که به اين دولت و افعالش بيش تر تمايل ‏دارد، بهترين زمان براي طرح هائي تشخیص داده شده که قبلا غيرممکن مي نمود. ‏

اوایل کار
محمود احمدي نژاد وقتي که - با بداخلاقي يا امدادهاي غيبي و طرح هاي پيچيده، يا به علت تبعيت مردم از جريان ‏حاکم - به رياست جمهوري رسيد، با حکومت هیچ آشنا نبود، کارهاي عجب کرد. سوار اتوبوس شد و اعلام داشت که با هواپيماي ‏عادي همراه مردم سوار مي کند، دستور داد تا هواپيماي اختصاصي را که دولت قبل خريده بود پس بدهند، خواست با ‏مردم چشم در چشم بنشيند و زانو به زانو حرف آن ها را بشنود، وزيرش موقع کسب راي اعتماد اعلام داشت که شماره ‏موبايلش را اعلام مي دارد تا مردم هر وقت که بخواهند با او سخن کنند. نخبگان خنديدند و چرا نخندند.‏

بعد مدتي، و خيلي زودتر از آن که تصور مي رفت هم هواپيمائي که امر شده بود گران [کذا] بفروشندش به خارجه، ‏نفروخته ماند و آقاي احمدي نژادنه تنها با آن به طي ارض مشغول شد بلکه در سفر يک روزه به ايتاليا هم همسرش را ‏همراه برد در حالي که دو سال قبلش همين حرکت را در مديران قبلي خلاف شان اسلام خوانده بود. همه آن کارها که بوی عفنش در روزهای اول به مشام حزب الهی ها خورده بود، ضربدر چند در کاخ سعدآباد معلوم گشت. ديدار رو در رو با مردم هم ‏بعد به دريافت نامه تبديل شد و وقتي نامه محتاجان و دردمندان به پنجاه ميليون رسيد بنا به اعلام دولتمردان سه هزار نفر استخدام شدند که ‏نامه ها را بخوانند. آن وزير هم که شماره موبايلش را اعلام کرده بود [کاري که به قول يکي از کارشناسان هر کس يک ‏کلاس درس را اداره کرده باشد مي داند شدني نيست ] فردا روزش فهميد چه گفته است از خير سيم کارتش گذشت و ‏شماره موبايل را عوض کرد.‏

حالا سه سال گذشته، تصور پخش پول بين همه مردم و ايجاد محبوبيت مانند همان شماره موبايل وزير کشاورزي بر آب ‏افتاده، همانند ده ها طرح دیگر مانند انقلاب ساخت گوشي موبايل وزير سابق صنايع و مانند آمار سرمايه گذاري هاي خارجي همو، و مانند هیاهوی ‏کشف دويست ميليارد دلار زيان کشور در صادرات گاز به امارات، که دولت و ديوان محاسبات افتخار آن را پیدا کردند اما وقتی معلوم شد ‏حاصلش زيان روزي دو سه ميليون دلاري شده و نه آن که صادرات گاز به امارات عملی ضد انقلابی نبوده بلکه حالا که گاز همان چاه توسط قطر صادر می شود عملی ضد انقلابی است. سه سال طول کشید که دولت همین را بفهمد و یکی مانند علی کردان را بگمارد که برو و یواشکی یارو را صدا کن و گاز را بفروش. او هم همان رییس دیوان محاسبات را که لغو قرارداد را در پرونده استخدامی خود داشت همراه برد تا به مدیرعامل شرکت کرسنت بگوید نترس آن هیاهوها مصرف داخلی داشت. بیا هوایت را همه دارند. گيرم خطا این جا بود که به کيهان خبر نداده بودند که آن هم رضایتش آسان به دست آمد و دو روز بعد از افشاگریش تیتر صفحه اول را به فرمایشان کردان داد که گفت حقوقی تضییع نمی شود. حقوق آدم ها و حیثیتشان هم مساله نیست.‏

از جمله ديگر کارهائي که ترک شد و باطل بودنش به بهائي گزاف براي کشور تمام شد بازي جنجال سازي و بهاي نفت ‏بود. اين بازي شيرين چنین است که رييس جملات هيجان انگيز مي گويد به طوري که رسانه های جهان آن را تیتر اول می کنند و از آن بوی خطر و جنگ می آید. همین هیاهو در بازار سوخت اثر مي گذارد [ به خصوص اگر مواظب باشيم که هميشه اين شوک های تبلیغاتی در زمستان وارد شود که اروپائي ‏ها مصرفشان بالاست و ترسشان از قطع سوخت بالاتر] آن وقت قيمت نفت بالا مي رود و دولت ما فقط بايد پارو کند.

اين ‏خيال خوش و حکومت آسان رفتند تا جائي که سازمان برنامه غيرلازم شد. چرا که در سفرهاي استاني وعده داده مي شد ولي دفاتر ‏سازمان برنامه به دليل اين که در بودجه و برنامه پيش بيني نشده، اجازه پرداخت نمی دادند یا جلويش را مي گرفتند و "مانع مي شدند که دولت ‏خدمتگذار به مردم خدمت کند". سازمان برنامه اي ها نمي دانستند که رييس وقتی این توانائي را در خود یافته که با يک جمله ده ها ‏ميليارد دلار به درآمد کشور اضافه کند دیگر حوصله مشکل تراشی و ملانقطی بازی سازمان برنامه را ندارد. آن موقع هنوز معاون اقتصادي رييس جمهور نفهميده بود که ‏‏"افزايش بهاي نفت باعث مشکل براي دولت شده و بخش عمده اي از تورم از همين راه است".


‎‎در زمينه خارجي‎‎

اما موقعي که کار به مصارف خارجي رسيد. در همان اول کار مشاوران به کار گرفته شدند که بايد کاري مي کردند ‏که آثار محمد خاتمي از فضاي رسانه اي جهان پاک شود و به جايش احمدي نژاد بنشيند. از همين رو سخن هاي ‏غريب لازم آمد و چه سخني پرسروصدا تر از "اسرائيل بايد از صحنه روزگار محو شود" و "ترديد در هولوکاست" که ‏جامعه پرقدرت يهودي را برپا کرد. در يک هفته صدها هزار کاريکاتور و عکس هاي مخوف از احمدي نژاد در ‏سراسر جهان پخش شد. او رفت که شود مرد سال 2006 و چيزي نمانده بود. مثال حاتم طائي و اخوي به ياد مي آيد.‏

اما همچنان که سرنگبين افزايش بهاي نفت صفرا فزود، و تورم و گراني در کشور چنان حاکم شده که ديگر با هيچ ‏بتونه اي قابل پوشاندن نيست، جمله هاي هيجان ساز که قرار بود هم محبوبيت جهاني بياورد و هم بهاي نفت را افزايش ‏دهد – هر دو کار را هم کرد گيرم حاصلش به زيان ما بود - همچنان در فضا مانده و يهودي ها با نفودي که دارند نمي ‏گذارند محو شود. و همين مانع شده است از برقراري رابطه با آمريکا کاري که فقط از عهده دولت احمدي نژاد بر مي ‏آيد و واقعيت هم همين است.

یعنی تفاوت داخل و خارج همین جاست . در داخل می گویی نفت به سر سفره ها می آورم و رای می گیری و بعدا به خنده می گویی نفت که بوی گند می دهد من نگفتم شرق از خودش نوشت. گرچه در خارج هم از همین تکنیک استفاده شده در مورد جمله محو اسرائیل، اما یهودیان مانند زودگذر و آسان گیر نیستند گیر داده اند که اگر این به نوعی پس گرفته نشود در روابط با آمریکا کارشکنی می کنیم.و این مغایر خواست احمدی نژاد بود که از همان اول می خواست دلیرانه موضوع دشمنی با آمریکا را حل کند. می خواست قهرمان حل مشکل سی ساله باشد. ‏

واقعيت اين است که جز اولين حضور رييس جمهور احمدی نژاد در مجمع عمومي سازمان ملل که براي رساندن پيام عارفانه اي بود که ‏در سرداشت و آن را براي آيت الله آملي تعريف هم کرد و به هاله نور معروف شد، سفرهاي بعدي وي به آمريکا ‏براي بازکردن راهي به کاخ سفيد يا کاپيتول بوده است. اما هر بار، با وجود تن دادن هیات ایرانی به اعمال تحقيرکننده اي که آمريکائي ها در ‏دادن ويزا و ده ها کار طريف ديگر در پيش گرفتند، به دليلي که ‏بعدها فاش مي شود دولت جورج بوش روی خوش نشان نداد. و سناريوهاي پيشنهادي را نپذيرفت. اما طرف ‏هاي ايراني دست برنداشتند تا تازگي ها که کار به دست مولانا و اميراحمدي سپرده شده است.‏

به نظر مي رسد گام اول سناريو تازه اي که براي نزديک شدن احمدي نژاد به کاخ سفيد يا کاپيتول پيدا شده از باريکه ‏اي مي گذشت [پس گرفتن آن چه در محو اسرائيل و هولوکاست گفته شد و ابراز عشق و علاقه به اسرائيلي ها]. براي ‏اين کار مداليته اي به نظر مي رسد تهيه شده. بر اساس آن مداليته است که رحيم مشائي شجاع ترين و مبتکرترين ‏عضو تيم احمدي نژاد جمله معروف را گفت و وقتي چنان غوغا نشد بار ديگر جمله را موکد کرد "هزار بار ديگر هم مي گويم ‏که ما مردم اسرائيل را دوست داريم و نمي ترسم از کسي براي گفتن اين حرف" اين بار ناگهان غوغا برخاست. علما و ‏حوزه ها و امامان جمعه و دويست نماينده مجلس و اعضاي خبرگان و روحانيون مجلس، تا جائي که آقاي علي مطهري ‏طرح احضار رييس جمهور به مجلس را با هشتاد امضا روي ميز گذاشت. در اين غوغا اصلاح طلبان به درست کاره ‏اي نبودند جز دو سه اظهار نظر از جنس [حالا اگر ما بوديم کفن ها مي پوشيدند ولي حالا ککشان هم نمي گزد] به ‏درست عملي از آن ها سر نزد. زمين بازي اصلاح طلبان نبود. اما راست اين که کسي فکر نمي کرد ماجرا به اين ‏شيريني تمام شود.‏

رييس جمهور نه تنها اعتنائي به مخالفت ها نکرد بلکه جواب علما را چنين داد که "علما محترم هستند اما ما کار ‏خودمان را مي کنيم.شما توصيه بکنيد اما همه توصيه ها را که نمي توانيم اجرا کنيم. مسووليت اداره کشور را داريم و ‏آن قوانين خود را دارد". به جد باید گفت چنين سخني را با همه درستی، شاه سابق هم جرات ابراز نداشت و در زمان هاي ‏دور يک بار اسدالله علم نزديک به آن را گفته بود.‏

به اين مقدمه و به اصطلاح با کوفتن ميخ در اول کار و کشتن گربه دم حجله، رييس جمهور تکليف و ترتيب زمين بازي را ‏مشخص کرد و بعد از آن گفت حرف مشائي حرف من و دولت است.‏

به نظر مي رسد همين جمله بهترين سرمايه براي کساني بود که در واشنگتن زمينه هاي مذاکره را فراهم مي کنند، ‏جوابش هم بلافاصله رسيد. يهودي ها که موافقتشان شرط گام بعدي مذاکره با آمريکاست، گامي به جلو برداشتند و ‏دعوت خود را از سارا پلين نامزد جمهوري خواهان براي معاونت رياست جمهور آينده براي شرکت در تظاهرات ‏اعتراض به حضور احمدي نژاد در سازمان ملل لغو کردند. ‏

اما پاسخ اصلي به قاعده موکول به وضعيتي بود که اتفاق افتاد و رهبر جمهوري اسلامي بر روند پيش گرفته مهر تائيد ‏زد و در نماز جمعه قبل از روز قدس که از شور عليه اسرائيل سرشار بود ضمن اشاره به اين که دوستي با مردم ‏اسرائيل حرف دولت نيست اعلام داشت جنجال بس است و ديگر کسي کاري به دولت نداشته باشد. و تمام.‏

اين پيام بلافاصله از سوي آقاي مشائي شنيده و پاسخ داده شد، و علي مطهري هم که طرح احضار رييس جمهور را داده ‏بود اعلام داشت که از طرح مي گذرد و ديگران هم اعلام داشتند با گفته هاي رهبر کار را تمام شده مي بينند.‏

به اين ترتيب به نظرم زمينه براي گفتگوئي و حرکتي بين ايران و آمريکا فراهم شده است و بايد منتظر بود و ديد در روزهاي ‏آينده رييس جمههور از واشنگتن چه مي آورد. آيا به کالائي بسنده مي شود که بايد به ضرب و زور تبليغات راهش ‏انداخت [مانند پيروزي در دانشگاه کلمبيا] يا مشاوران جديد [هوشنگ اميراحمدي و حميد مولانا] از آن جا ‏که آمريکائي هستند و جفت و بست هاي آن جامعه را مي شناسند بهتر از قبلي ها عمل می کنند و دستاورد مهم تري ‏خواهند داشت.‏

اين آرايش فعلي نشان داد که در دولت احمدي نژاد هر کار اراده شود شدني است و با حضور و تائيد رهبر ‏جمهوري اسلامي، نگراني زيادي لازم نيست. تا اين جا همه به اين نظم تن داده اند. شرط عقل هم برای گشودن گره های فروبسته همین است. بايد منتظر ماند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 21, 2008 at 4:33 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بهنود جان!

دقیقن به قلب هدف نشانه رفته‌اید و دیری نخواهد گذشت که یخ این ارتباط به زودی زود و بنا به مصلحت آقایان و البته بقای «نظام» آب می‌شود!! این شاید دیری نگذرد، اما حتمن شدنی‌ست!

یادم نرفته قبل از حماسه‌ای که به «دوم خرداد» دیگر همه می‌شناسندش و بنا به اسناد وزارت‌خانه‌ی مخوف «اطلاعات» یکی از امیدهای برون‌رفت نظام در آن‌جا ساماندهی می‌شود در روزهایی که کف‌گیر به ته دیگ خورده باشد! منظورم حکایت سندی است که روزنامه‌ی «سلام» منتشر ساخت و... دودش به چشم کسانی رفت که با «یاحسین» از طبقه‌های ساختمان خوابگاه امیرآباد به پایین پرت می‌شدند!

به قول شما باید نشست این‌بار تحفه‌ی نطنز را هم دید

شاد زی

 
At September 21, 2008 at 5:12 AM , Anonymous Anonymous said...

تا دیروز آبادی میخانه را ز ویرانی خویش می پنداشتند ولی امروز... . امروز شاید ارزانی کوفته بخاطر مرگ گاو باشد. با هاله نور اصل آب آمد و تیمم فرع باطل شد . بهرحال این مرده و اینهم گورستان .

 
At September 21, 2008 at 5:22 AM , Anonymous Anonymous said...

agha behnood,shamloo goft ke har chizi ra az dast dadi omid ra az dast nadeh,shoma ra ham khoob mishenekhat,vali nemidanest ke omide Behnood roozi be ahmadi nejad va inke che armaghani az usa barayash miyavarad taghlil miayad,in pasraftist tarjik.ali

 
At September 21, 2008 at 5:50 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام!
آدم فکر می کند حکومت اینان آخرین فرصت رمان نویسی برای مارکز هاست .از نوع پاییز پدر سالارش دیکتاتورهای حقیر مقتدرانی ذلیل و از این دست صفات .از نویسندگان ایرانی که بخار اگر بلند هم شود در نطفه خفه می شود
دیروز یک عکس دیدم از آتش زدن زنان قلعه که از شدت تاثیر گذاریش گذاشتمش روی وب.شما که خود انگار صفت میرزابنویس پیر شهر را شهره کرده اید هر چند هنوز جوانید چیزی نوشته اید از این واقعه که بشود خواند؟گزارشی دارید که من نوعی باور کنم پدرانم این قدر می توانسته اند کور و درنده خو باشند؟
موفق باشید!

 
At September 21, 2008 at 6:03 AM , Anonymous Anonymous said...

باور نکردنی و ذهن گشاست. در حد حرفه ای عالی. کاش این مقاله به انگلیسی نوشته می شد و می دیدید که سروصدا می کرد. حالا خواهید دید که هرش و دیگران همین سرمشق را می گیرند و می روند و به اسمشان در می آید. به عنوان یک روزنامه نگار جوان به داشتن الگوئی مانند شما به خود می بالم

 
At September 21, 2008 at 6:04 AM , Anonymous Anonymous said...

ده بار خواندم که عیبی در ان بگیرم و نبود. عالی بود. داشت فغانم بلند می شد از کم کاری شما. اما اگر ماهی یک دانه از این مقالات هم بنویسید برای ما کافی است.
متشکرم متشکرم متشکرم

 
At September 21, 2008 at 7:09 AM , Anonymous Anonymous said...

آرش
از ديدي مبتني بر سوابق گذشته نظام، سخنان مشايي، سخنان احمدي نژاد، طرح سوال از رئيس جمهور در مجلس و پس گرفتن آن و نهايتا اظهار نظر ولي فقيه اتفاقاتي منفك، بي اساس و بي ارتباط هستند و در آن هيچ طرح داخلي و خارجي مشخصي دنبال نميشود جز اينكه بيانگر حماقت و تناقضات ذاتي نظام است اما از ديدي خوش بينانه طبق نظر شما، سلسله اتفاقات مرتبطي هستند با هدف مذاكره با آمريكا كه به نظرم حتي در اين صورت نيز بي ثمر و بي ارزش است و ديگر كار از اين حرفها گذشته است
موقعيت كنوني نظام جمهوري اسلامي موقعيت يك طرف مذاكره يا معامله نيست بلكه موقعيت يك شكست خورده تمام عيار است كه راهي جز تسليم بي قيد و شرط در برابر اندكي مشوق پييش رويش نيست
مشوقهايي كه براي رسيدن به آن بايد ابتدا عمل كرد و سپس دل به وعده هاي سرخرمن خوش داشت

به كره شمالي نگاه كنيد كه اندكي پيش زير فشار سهمگين آمريكا و متحدانش و پس از تحمل خسارات فراوان و مرگ تعداد زيادي از كودكان گرسنه و بي دفاعش سرانجام تسليم شد و اكنون كه با انهدام نيمي از تاسيسات اتمي خود مشوق قابل توجهي دريافت نكرده با تواني كمتر از گذشته و در زير فشاري به مراتب بيش از قبل ابلهانه اعلام كرده است كه تصميم به بازسازي تاسيسات اتمي دارد. شايد اسم اين تصميم جديد را نيز حكام اين كشور طرح خارجي جديد براي تعامل با غرب گذاشته باشند اما بر كسي پوشيده نيست كه چنين تصميمي را تنها با استمداد از ظرفيت عظيم حماقت بشر مي توان توجيه كرد

به نظرم سرنوشت ما نيزكاملا روشن است در نهايت روزي بايد آنچه را كه معمر قذافي ديوانه خيلي زودتر از حكام فاضل ما انجام داد انجام دهيم ابهام اما در اين است كه آيا در آن روز داغدار و ماتم زده بر سر ويرانه اي نشسته باشيم يا نه

 
At September 21, 2008 at 9:12 AM , Blogger ArmanParian said...

با سلام
من چهار نوار کاست مربوط به اوایل پیروزی انقلاب از شما دارم که با عنوان کانال دو و در قالب یک رادیو بر روی کاست منتشر کرده بودید. به نظرم بسیار جالب و مفید خواهد بود اگر این کاست ها بر روی اینترنت قرار بگیرند تا امکان دسترسی عده بیشتری به آنها ایجاد شود. می خواستم ببینم آیا شما اجازه انتشار این کاست ها را بر روی اینترنت به من می دهید؟
با تشکر

 
At September 21, 2008 at 9:20 AM , Anonymous Anonymous said...

agha behnood,ajib az in hafezeh ke shoma va moridanetan darid,yadetan bashad ke na mellat va na dolate usa in adam ra daavat kardeh,ishan be sazemane melale mottahed miravad ,va na be kaakhe sefid(KAJDOM),az hala ehanati ke khahad shod be hesabe mellatetan nagozarid.ali

 
At September 21, 2008 at 10:21 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستمان علی چرا فکر می کنند که آقای بهنود و ما نمی دانیم که احمدی نژاد به سازمان ملل رفته نه به دعوت دولت آمریکا. کجای این نوشته جز این گفته که ایشان تعجب زده شده اند. نه عزیزم اما برای همان رفتن به سازمان ملل هم ویزای آمریکا لازم است که همواره می گذارند در آخرین مهلت می دهند که این آقا همان طور که آقای بهنود نوشته تحقیر را تحمل می کند و باز می رود. اما آقای بهنود نوشته اند که او کوشش دارد که خودش را به کاخ سفید یا کاپیتول برساند. و نوشته اند دارد سعی می کند. علی عزیز تعجبشان را پس بگیرند

 
At September 21, 2008 at 12:20 PM , Anonymous Anonymous said...

هیچ تصوری از این سناریو نداشتم . آفرین ممنون

 
At September 21, 2008 at 1:26 PM , Blogger mehran said...

خیلی عالی بود دست شما درد نکد ولی من فکر می کنم مولانا و امیر احمدی در یک جناح نیستند و مولانا در گروه انگلوفیل ها قرار دارد اما در مورد امیر احمدی شک دارم به نظرم آمریکا نهایتا با دولت احمدی نژاد به توافقی دست نخواهد یافت و احمدی نژاد دارد تلاش می کند تا این رابطه را چند سالی به عقب بیاندازد و کاری کند که دولت آینده نیز نتواند به سادگی در این ارتباط قدم بردارد

 
At September 21, 2008 at 2:40 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
زمانى كه خاتمى اومد، با وجود اينكه يك سرى كارهايى انجام شد ولى عملا عمر اين نظام ظالم رو زيادتر كرد. من در حال حاضر منتظرِ سرنگونى اين نظام هستم. اميدوارم كه ارتباط با آمريكا دنبالِ اون پروژه زياد كردن عمر نظام نباشه

داوود، آلمان

 
At September 21, 2008 at 3:04 PM , Anonymous Anonymous said...

Aghaye Behnoud omidvaram ke pishbiniye shoma dorost bashad ke hatman khatari bozorg ra az keshvare azizeman va az on mohemtar ham vatananeman dur khahad kard.

Moteasefane benazaram shoma moharati baraye dolat ghael hastid ke ta konun an ra moshahede nakardeheem.

Dar zemn pas az shokhanane aghaye Ahmadinejad dar bareye Israel va Holocost benazaram gheyr momken hast ke keshvari gharbi hazer be tafahom ba dolat ishan bashad. Chenin tafahomi, hata agar aghaye Ahmadinejad payehaye an ra begozarad, bayad ba raese jomhur baadi anjam shavad. Aghaye Rohani emkane chenin tafahomi barayeshan vojud darad ama baraye Aghaye Khatami be dalayel dakheli gheyre momken mibashad.@

 
At September 22, 2008 at 12:42 AM , Anonymous Anonymous said...

سوغاتش ازآمریکا مگر چه می تواند باشد؟آنهم در آخرین ماههای عمر دولت بوش.مگر جز قسمت تازه ای از سناریوی فیلم دانشگاه کلمبیا به قلم محمود و شرکا و مستطیلی از نور که جایگزین هاله نور می شود(که تنها سر او را می پوشاند) جز قد کشیدن هاله نور و تبدیلش به مستطیل بزرگ که کل اندام ایشان را نورانی کند مطمئن باشید اتفاق خاصی نخواهد افتاد.

 
At September 22, 2008 at 2:21 AM , Anonymous Anonymous said...

از تحلیل دقیق شما استفاده کردم. من هر چند فعلا در افغانستان هستم و یک افغانی، ولی بیست سال زندگی در ایران و گرفتن مدرک دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس از ایران مرا بیشتر یک ایرانی ساخته است تا افغانی . از همین رو علاقمند و کمی نکران اوضاع این روزهای ایران هستم. به باور من راستی ها متاسفانه در ایران برای حفظ نظام به هر خفت و کار غیر اخلاقی تن در میدهند. گویی که امروز هم در تلاش اند که با روزی شیطان بزرگ به قول خودشان سر یک میز بنشینند تا جایی که سفیر آمریکا در عراق آقای کراکر از این که باید ایرانی ها در مذاکراتشان در عراق به دنبال نتیجه باشند و نه صرف دور میز نشستن در مصاحبه با یکی از روزنامه های آمریکا سخن گفت. البته بماند که به نظر من چپی های نظام هم بازنده بازی بزرگ پول نفت و گرفتن امتیاز برقراری رابطه با آمریکا هستند ونه بیشتر!به امید روزی که مردم ایران به زندگی و جایگاهی در دنیا دست یابند که لیاقت آن را دارند.

 
At September 22, 2008 at 4:47 PM , Blogger Ali-akbari said...

آقا مسعود خیلی دیر به دیر می نویسی شما هرچه باشد روزنامه نگاری نباید هفته نگاری کنی زیاد احتیاط نکن

 
At September 22, 2008 at 5:47 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای محمد رضا از کابل!...با سلام، مگر نمیگویند که مهاجران افغانی در ایران حق تحصیل ندارند؟ اگر اینطور است که شما نوشته اید، پس لطفا یک ندایی هم به این تلویزیون های ماهواره ای افغانی بدهید تا اینقدر به ایرانی ها ناسزا نگویند. یا اقلا به اندازه بگویند!..با تشکر

 
At September 23, 2008 at 1:14 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود خیلی دیر به دیر مینویسی
باور کن جامعه فعلی ایران به روشنگریهی امثال شما نیاز مبرم دارد به عنوان یک جوان ایرانی که درگیر اختناق رسانه ایست خواهش میکنم در آستانه انتخابات دهم و پیرامون فضای کنونی ایران مطالب بیشتر و سازماندهی شده تری بنویسید
پیروز باشید
منتظریم

 
At September 23, 2008 at 2:38 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود شما با دلی آکنده از نفرت بدولت احمدی نژاد مینویسید که
با تفکرات سکولار - ملی گرائیتان خوانایی کامل دارد اما حقیت را بسادگی
نمیتوانید پنهان کنید ٬ وقتی کیزینجر و آلبرایت و پاول و ... دیگر خبرگان
دنیا میگویند بوش اشتباه کرد که بجای گفتگو راه مجادله را برگزید دیگر
نوشته های شما از بزرگ کردن آمریکا و کم وزن کردن ایران راه بجایی نمیبرد

جنگ نابخردانه بوش علیه صدام خودبخود بزرگترین موهبت برای ایران شد
و بار سنگین هزینه ان کمر اقتصاد امریکا را خرد کرده و این غوغای ورشکستگی
بانکها در وال استریت امروز دلهره و سرسامی بمردم امریکا داده که دیگر قادر
نیست حتی از طریق تحریم در سازمان ملل علیه ایران کشوری را با خودش همراه
کند ....حالا شما این مشکل غول اسای اقتصادی امریکا را بکلی نادیده گرفته اید

جای تعجب است ٬جناب بهنود این دو سه ماه آینده شاید امریکا در باتلاقی فرو
برود که شوروی رفت و مردم دم بانکها بصف باستند تا پولی از سپرده اشان
بگیرند و بانکها درمانده از بیپولی ....زیاد دور نیست

 
At September 24, 2008 at 6:30 AM , Blogger Unknown said...

آقای ناشناس
اینکه تا این حد مشتاق به زمین گرم خوردن و ورشکست شدن و فروپاشی آمریکا هستید یک حس شخصی است. از این هم بگذریم ‏که اقتصاد دانان جهان در فاجعه آمیز دانستن آثار ورشکستگی اقتصادی آمریکا بر روی اقتصاد جهانی متفق القول اند.اما اگر ‏آرزویتان به وقوع نپیوست و مثلا دو سال یا پنج سال دیگر وضع اقتصادی آنجا درست شد و آمریکا هم از هم نپاشید!! شجاعت این ‏را داشته باشید که به غلط بودن پیش بینی تان اعتراف کنید.وانگهی آمریکا و بوش و کیسینجر و........ چه ربطی دارد به سیاست ‏های نابخردانه احمدی نژاد و موضوع این مقاله ؟

 
At September 24, 2008 at 1:44 PM , Anonymous Anonymous said...

نطق احمدي نژاد در سازمان ملل و مصاحبه هايش با رسانه ها شايد تئوري بسيار مستدل شما را اندكي مورد شك قرار دهد.به گمانم اين جزئي از بازي جمهوري اسلامي و كل گردانندگان نظام است كه تا بدست آوردن قدرت نظامي اتمي با تمامي ساز و كارشان به مصاف مخالفانشان بروند و هنگامي كه اولين آزمايش را انجام دادند آنوقت با زباني بدون تعارف حرفشان را خواهند زد.آه از ديد تزبين شما و قلب صافتان كه گاه با هم نمي خوانند.

 
At September 24, 2008 at 1:52 PM , Anonymous Anonymous said...

سینای عزیز حتما توجه دارند که آقای بهنود نوشتند سناریوئی برای این کار دارد. نگفتند که حتما طرف می پذیرد و به نتیجه می رسد. همان طور که سینا هم توجه کرده است چنین می نماید که مولانا و امیراحمدی - هر دو مسافر گاه به گاه اسرائیل - هم نتوانستند آن طرف را راضی کنند و در نتیجه شکست کامل نصیب دارودسته احمدی نژاد که خواستند با سفری به لوس آنجلس برنامه ای دیگر را جایگزین کنند که آمریکائی ها نگذاشتند. من هم مانند سینا درخواستم این است که آقای بهنود این نگاه را ادامه بدهند که فوق العاده بدان نیازمندیم

 
At September 25, 2008 at 2:10 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
استفاده کردم..

 
At September 25, 2008 at 7:06 AM , Anonymous Anonymous said...

صادق
سلام
خیلی روشنگر بود . آیااینکه این حکومت تابحال در زمینه داخلی و خارجی تقریبا هرچه خواسته انجام داده و به انواع ابزار فانونی و غیرقانونی و شرعی و غیر شرعی بدون هیچ محدودیتی متوسل شده نشان از برنامه ریزی موفق آن دارد یا تیز چنگی در درک موقعیت ها و استفاده از فرصت هایی که منفعت طلبی غربی ها دراختیارش می گذارد؟متاسفانه واقعیات نشان از این داردکه این طنازی های سیاسی بزودی تمام می شود و با ایجاد رابطه دوکشور دوست و برادر ( و حالا همسایه ) ایران و آمریکا معادلات سیاسی جدیدی حاکم می شود . شاید هم خیلی ید نباشد که دوباره بشویم ژاندارم منطقه و مبصر کشورهای خاورمیانه .

 
At September 25, 2008 at 7:16 AM , Blogger Ali-akbari said...

آقای بهنود عزیز خوشحال می شویم اگر دوباره در صدای آمریکا شما را ببینیم...دوستی با من تماس گرفت وپرسید:امام زمانی که 5سال پیش طرح کردی(به سوی ظهور) و درب این حزب و آن روزنامه دویدی که بیائید ایران را متحول کنیم با دنیای آزاد آشتی کنیم زمین را متحد کنیم ... همین امامی است که رییس جمهورتان می گوید ؟
گفتم : درست است که انجمن حجتیه پس از تئوری من جان گرفت ! ولی عملکرد برادر احمدی نژاد حکایت این عبارت معروف را دارد که خال مه رويان سياه و دانه فلفل سياه
هر دو جانسوز است اما اين کجا و آن کجا؟

 
At September 26, 2008 at 3:01 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود،

یه سوالی داشتم. آیا مصاحبه لری کینگ با احمدی نژاد (که نحوه برخورد و سوال و جواب کردن های لری کینگ در آن مصاحبه واقعا محل بحث بود) و مصاحبه های آقای هومن مجد با بلومبرگ و رادیو "ان پی آر" در آمریکا، در ادامه همین فرایند است؟ چرا در تمام این مصاحبه ها صحبت درباره حقوق بشر در ایران به بحث درباره حقوق همجنس بازها محدود میشود؟ آقای مجد تلاش میکند تا از نقش مترجم ها در بد فهمیده شدن صحبت های احمدی نژاد بگوید، لری کینگ ماجرای گروگان گیری را فراموش میکند، آقای مجد قطعی برق و صف های پمپ بنزین را از نشانه های کمبود انرژی در ایران و نیاز به انرژی اتمی میداند، آقای مجد ادعا میکند که عبارت مرگ بر اسراییل در ایران زیاد شنیده نمیشود (آن هم در روز قدس!) و .... . این بار چه بلایی قراره سرمون بیاورند؟

 
At September 28, 2008 at 12:09 PM , Anonymous Anonymous said...

نکته سنجی شما عالی بود.
در این مورد نظری دارم،
در این که آقایان مشائی, احمدی نژاد و خامنه ای در قضیه بیان دوستی با مردم اسرائیل با یکدیگر هماهنگ بوده اند شکی ندارم اما به نظر من بی اعتنایی که احمدی نژاد به برکت موقیعت پیش آمده (پیش آورده) به قم نشینان کرد تنها یکی از نکات داخلی این ماجرا بود.
من فکر می کنم بهره بردار اصلی در شق داخلی این ماجرا قرار بوده آقای خامنه ای باشد.
ساکت ماندن طولانی وی در برابر سخنی که خط قرمز جمهوری اسلامی را خدشه دار کرده، این نظریه را به ذهن می آورد که سکوت او هدفمند و در جهت نوعی دهن کجی، قدرت نمایی و کوچک انگاری قم نشینان است تا بدین روش حس قدر قدرتی خود را که روز به روز فزونی می یابد به رخ آنها کشیده و حس بی اثر بودن را در ذهن آن تنها کسانی که محق دخالت در نظام و هم صنف اویند تقویت کند.
با فشار زیاد از جانب قم نشینان و سلسله مراتب زیر دست تهران نشین آنان، جناب خامنه ای مجبور شد به سخن بیاید و با ملایم ترین جملات ممکن، سخنان یار احمدی نژاد را غلط بشمارد.

 
At October 8, 2008 at 1:31 AM , Anonymous Anonymous said...

آرش
همان طور كه پيش بيني كردم از آمريكا جيزي نياوردو خواهشم اين است كه به دنبال چيزي هم در آينده نباشيد متاسفانه مسيري كه ما طي كرديم برگشت ناپذير است و بازهم متاسفانه تنها چيزي كه كسي ميتواند بياورد در شرايط كنوني يك جام زهر است
شايد يك يا دو سال پيش فرصت آوردن چيزهاي ديگري نيز بود اما در شرايط كنوني تنها راه ما تمكين بدون قيد و شرط به دستورات آمريكاست.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home