Wednesday, August 20, 2008

پیش به سوی انجمن

آیاما روزنامه نگاران راست گفته بودیم وقتی طلب توسعه آزادی می کردیم و آن راخواستی عمومی می گفتیم، آیا راست گفته بودیم وقتی می نوشتیم نهادهای مدنی محافظ اصلی دموکراسی هستند. آیا درست بود که با شهادت طلبیدن از شهادت مظلومانه میرزا جهانگیر خان مدیر روزنامه صوراسرافیل، اولین روزنامه آزادی و قانون، ادعا می کردیم که ما را در صف اول مدافعان آزادی کشته اند و کاشته اند، و آزادی شربتی است که گلوی خلق را حلاوت و تازگی می بخشد.

آیا راست گفته بود حمید مصدق شاعر و روزنامه نگار که "من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمی خیزند"

اینک به خانه ما روزنامه نگاران، خانه صنف و دسته ما طمع برده اند. آیا ما باز بی اعتنا می مانیم. می گذاریم تا این خانه خراب شود و به رویمان بخندند آنان که می گویند آزادی درد نیست. آنان که می گفتند مردم درد نان دارند و ما نانشان می دهیم و دیدیم که آزادی را ستاندند نان هم ندادند و حالا باید تا نگذارند قلم از نان بنویسد.

امروز دومین باری است که مجمع عمومی انجمن صنفی روزنامه نگاران برپا می شود. دیری نیست که روزنامه نگاران ایرانی به جای سندیکایشان که یادگار چهل و اندی مبارزه اهل قلم با سانسور بود و بسته ماند، صاحب خانه ای شده اند. از به دست آورده های حماسه دوم خرداد. یادگار دورانی که دموکراسی ورد زبان ها شد و توسعه سیاسی در اول گام، به مطبوعات جانی داد و جانشان را روانی بخشید. اما اینک انحلال این خانه را در همت خود قرار داده اند. همان ها که در گوش خلایق خواندند دموکراسی فتنه است و زندگی و رفاه شما خوب است. و بدین فریب از مردم به هر گونه رائی ستادند و اینک که سه سال و اندی گذشته با انبوه بی سابقه ای از درآمد نفت با گشاده دستی در مصرف ذخیره ها، تورمی سهمگین و گرانی مهیب به میان آورده اند و در هر زمینه ادعائی از نوع "بهترین" و "بالاترین" به کار آورده اند اما چون به حاصل می رسد همان است که اینک در المپیک به دست آمده است. همان است که در ایجاد هماهنگی بین خودی ها ایجاد کرده اند. همان است که در حفظ منابع طبیعی می کنند، همان است که در قطع گاز و برق دیدنی است. تصویر خلاصه عملکردشان سدهای خالی و زمین های خشک و کارخانه های تعطیل و گروه گروه بیکارست که با دستکاری در آمار و اطلاعات پنهان می مانند تا ستوه آمدگان به فغان آیند و یا خود از بام به زیر اندازند.

این دستاورد کسانی که خود را خادم مردم می دانستند به قاعده راهکاری جز بستن منفذ سخن برایشان باقی نمی گذارد. انحلال انجمن صنفی روزنامه نگاران در حقیقت ایجاد رعب در دل آن هاست که باید قلم از حقیقت گوئی بشویند و به خدمت دستگاه های اداری در آیند که اول صنقه ای به سویشان بیاندازند و به خدمتشان بگیرند و بعد اگر خوب مدیحه نخواندند و خوب "سفیدنمائی" و "بهانه شوئی" نکردند به بهانه ای روانه خیابانشان کنند و دیگر نه حتی انجمنی برای دادخواهی و حق جوئی.

وزارت کار و امور اجتماعی در همین سرزمین روزی روزگاری چنان بود که به طعنه آن را وزارت کارگر می خواندند و صاحبان صنایع بزرگ فغان داشتند که هر کارگر که شکایت بدان جا می برد جز راضی باز نمی گردد. این وزارت قرار بود – در ضمن وظایفی که انقلاب برایش نوشت – اهل حرفه را یاری رساند تا در انجمن ها و نهادهای صنفی خود مستقر شوند تا حقشان ضایع نشود. اما دریغا که سی سال بعد از انقلاب، این جا هم بازوی دولت است که اربابی بزرگ تر شده و حکمرانی را آسان و بی گفتگو می پسندند. از آن قبیل که می پندارند رعیت را نباید گذاشت غیرت آورد که در روی ارباب بایستد و درشت بگوید و طلب کند. رعیت که باید بسازد و شکرگزار باشد و فرمانبر.

آیا راست می گویند و این ها شدنی است. آیا بستن انجمن صنفی به این راحتی امکان پذیرست. اگر چنین باشد پس راست گفته اند.

اگر امروز مجمع عمومی انجمن صنفی را از حضور خود مملو نکنیم و از حد نصاب نگذرانیم، اگر ما روزنامه نگاران نتوانیم، با برداشتن قدمی و حرکت به سمت خانه خود را نگهبان باشیم و بازش نگهداریم آن گاه حق با آنان خواهد بود که می گویند نه جامعه مدنی، نه حقوق بشر، نه آزادی بیان. به اعتقاد آنان این همه را باید پوچ شمرد و رها کرد خلائق را در دریای فریب و هیجان برانگیزی، پاشیدن اسکناس های هر روز بی ارزش تر شده. تا به قول آن سردار رمی "شهری سوخته از ما بماند که کس هوای جانشنینی بر سر راه ندهد و قصر و تخت ما را بماناد همواره".
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 20, 2008 at 8:41 PM , Anonymous Anonymous said...

مردمی که به پفی مشتعل و به پفی خاموش میشوند سی سال پیش برخاستند تا بچه سر راهی را پسرشان بکنند شوهرشان شد . و حالا اگر به همین مردم پیشنهاد برخاستن داده شود هزار نصیحت پدرانه میکنند . از دولتی که بقول برادر حسین کیهانداری موهبت بسیجی میباشد انتظاری نباید داشت زیرا وقتی بجای کافوری چراغ پیه بسوزد بجای کله پز نیز سگ می نشیند . روزیکه تو سر معلمان و کارگران و دانشجویان و دیگران میزدند کسی برنخاست و امروز جای تأسف دارد که نوبت انجمن صنفی شده است .

 
At August 21, 2008 at 1:35 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي ابطحي عزيز
جناب آقاي بهنود عزيز
شايد شما در صف يك گروه خاص باشيد و مريد يك شخص خاص اما شك ندارم كه اولا جانب حق را مي گيريد ثانيا در امانت خيانت نمي كنيد و البته به همه گروهها و سرانشان دسترسي داريد.
پس پيغام مرا به گوش سران اصلاح طلب (زيد آبادي تاج زاده كرباسچي حجاريان قوچاني عطريانفر نوري و خاتمي و ...) برسانيد
بحث از ورود دوباره خاتمي به انتخابات است يا نوري ممكن است است كانديد شود و از آن محتمل تر ممكن است رد صلاحيت شود. اما اينها چه اهميتي دارد. درس بزرگ من از سوم تير احساساتي بودن و بي اعتقادي مردم به اصول و اصلاحات است. مردم بسيار كوته نظر تر از آني هستند كه فكر مي كردم اما مهمتر اين است كه حكومتها بايد به صلاح اين مردم نابالغ عمل كنند كه اينجا از اين خبرها نيست.
درس بعدي را از دولت نهم آموختم كه الحق انقلابي فكري براي من بود. اينكه حجه الاسلام ، آيت ا..، دكتر، پروفسور و ... همه عليرغم رسالات و كرامات و افتخارات به دنبال زيان كسان از پي سود خويش اند:
زيان كسان از پي سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
شنيده بودم مراجع در زمان قاجار و پهلوي در برابر ظلم و فسق فاحش سكوت مي كرده اند گمان مي كردم حكومت را باالكل قبول ندارند چه كسي فكر مي كرد كه بهجت و حسن زاده و ... با اينهمه كرامات و معلومات وقوع اينهمه منكرات و دروغ و فريب را از دولت جمهوري اسلامي ببينند و سكوت كنند و ناگزير با سكوت خود تاييد كنند.(حملوالتورات....)
قرار بود كم صحبت كنم كه نشد.
الغرض دولت و حاميانش با دستيابي به همه امكانات و ذخائر سياسي اقتصادي و فرهنگي نخواهند گذاشت قدرت ازكف برود. به فرض هم با راي غير قابل پيش بيني مردم دوم خردا د تكرار شود 8 سال بعد دوباره ميشود 3 تير. و اين چرخه ادامه پيدا مي كند. من نگراني ازين بابت ندارم و آنرا طبيعت اين ممكت مي دانم. نگراني من از تلف شدن گوهرهاست. آيا اين نظام سرتاپا به يك موي حجاريان يا گنجي(كه مويش هم كمتر است!) يا نوري مي ارزد.
اگر اينها را نگه داريم شايد روزگار به ما اين فرصت را بدهد كه به نحوي مناسبتر از آنان استفاده كنيم . اصلا ما چه حقي داريم نوري را فداي احساسات خود بكنيم. بگذاريم انسانهاي فهيم هم مثل ما به زندگيشان برسند. ترسم از آن است كه اين وسط اينها قرباني شوند.
وراي تصور است كه در اين سه سال چند محفل پا گرفته اند؟ چقدر سعيد عسگر در روزنامه كيهان تربيت شده اند؟بودجه براي چند كارناوال عاشورا و برنامه چراغ و هويت متراكم شده است؟
چرا نوري را مي خواهيم به چنين گردابي بفرستيم؟ با آزاد انديشي كه او دارد بعيد است عمر طولاني داشته باشد.
پريشان گويي كردم اما خواستم بگويم هزينه آبادي اين مملكت خراب را نبايد چند نفر بپردازند حتي اگر خود حاضر به اينكار باشند. نگرانم از فنا شدن اينان و باز چرخيدن چرخ به كام دشمنان اينان.

 
At August 21, 2008 at 4:23 AM , Anonymous Anonymous said...

ممنون آقای بهنود
خوشحالم آن غربت اگر هیچ فایده ای ندارد به جایش یک صراحت حداقلی در لسان شما راه پیدا کرده
مطمئنم حتی با انحلال انجمن به خواسته خود نمی رسند

 
At August 21, 2008 at 7:16 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي بهنود عزيز سلام
خوشحالم كه بعد از مدتهاي مديدي توتنستم راه ارتباطي با شما بيابم
آري اين است مملكت گل وبلبل اين است نتيجه و ثمره ي آن همه وعده و وعيد اين است آزادي و اين است حكومت اسلامي و عادل
آقاي بهنود عزيز نيستسد تا ببينيد بر سر جوانان اين مملكت چه آورده اند نه كسي تاب مقاومت دارد و نه جراتش را اي كاش 70000000 انسان را فداي تعداد معدودي نمي كردند اي كاش اين70000000 ميليون انسان خام وسوسه هاي دروغين نمي شدند واي كاش .......

 
At August 21, 2008 at 9:30 AM , Anonymous Anonymous said...

من یکی خیال رفتن نداشتم وقتی نوشته شما را خواندم رفتم و خوب کاری کردم که رفتم از جو آن جا دلم باز شد کاش دفعات قبل هم گفته بودید و ما غیرت کرده بودیم که راست گفته اید من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد. به هر حال بر همه شما و بر همه ما شاگردان شما مبارک . انشاله این سرآغاز پیروزی های بزرگتر باشد و دوم خردادی دیگر.

 
At August 23, 2008 at 2:08 AM , Anonymous Anonymous said...

موريس

من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
هيچ اتفاقي نخواهد افتاد

من اگر بايستم
تو اگر بايستي
در بهترين حالت انقلاب سال 57 روي خواهد داد پس همان بهتر كه بنشينيم

تلاش براي گرفتن حق ستودني است اما نبايد براي بشر ناتوان و رنجور رسالتي بزرگ قائل شد كه سرنوشت قوم ما بيش از آن كه به پا و بازوان ما بسته باشد به عقل و فرهنگ ما وابسته است و عقل و فرهنگ اسير جبر زمان و تنها سلاح غلبه بر زمان يك آينه كوچك است كه بتواند چهره واقعي ما را به ما نشان دهد
بسيار مسرورم كه بگويم اين آينه كوچك را اخيرا يافته ايم و نبايد آن را زود از دست بدهيم
احمدي نژاد را مي گويم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home