Tuesday, July 17, 2012

شرافت انسانی


سزوار است اشک ریختن بر مرگ حمید سمندریان، مردی که در کار خود خبره بود، در یاد دادن آنچه فراگرفته بود خست نداشت، و فراتر از این‌ها آزاده‌ای بود که بر دیگران اثر مثبت می‌نهاد و شریف بود.

شرافت مگر چیست، برای انسان شرف انسانی داشتن و برای یک هنرمند قدر هنر شناختن و به سکینه‌ای درونی. تن ندادن به هر مجالی، تن نسپردن به هر خیالی. حمید سمندریان چنین بود. زندگی و تمنای آن او را نپیچاند چنان که به هر کار تن دهد. حب ذات چنانش نکرد که هر اهرمن را ثنا گوید. شرافت را به قربانگاه نبرد. پس نام نیکو شد.

آدم‌های بزرگ، معیار و اندازه می‌شوند. حمید سمندریان شد. در ایران ماند، سختی دید و از دور دشنام هم شنید. اما ماندن در آن سرزمین را با همه درد و رنج‌ها و همه تنگ‌نظری‌های سیستم دون‌پرور و دون‌پسند، بر زندگی دور از مردمی که دوستشان داشت ترجیح داد. معیار شد چون اینک همان‌ها که به عقوبت ماندن در وطن، ناسزایش می‌گفتند اعلامیه داده‌اند و همدرد کسی شده‌اند که همدردش نبودند تا بود.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At July 18, 2012 at 5:06 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب شرافت انسانی، ای کاش در این چند ماه چند سطری هم در خصوص مرد شریف حقوق بشر، اقای محمد صدیق کبودوند مینوشتی.
مینوشتی از فرزند سخت مریض اش ، مینوشتی از مریضی خودش.

 
At July 18, 2012 at 6:58 AM , Anonymous b_bluish@yahoo.com said...

مطلب زیر رااز نصراله قادری ( صحنه - تیر84 ) خواندم حیفم آمد به اشتراک نگذارم:
عشق است که جان عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
برای غریبی چون من عشق مترادف است با تئاتر و سمندریان ذات تئاتر است. مهرش، خشمش، غضبش، محبتش و همه آنچه در اوست زیباست.
برای تنهایی چون من زیبایی مترادف است با تئاتر و سمندریان ذات تئاتر است.
تلخی بسیار چشیده، سختی بسیار دیده، غربت را با همه وجودش حس کرده و ناملایمتی های بزرگ را تاب آورده است.او استاد مسلم تئاتر است. پیر ماست. سالهاست که خاموش است. وقتی گفت: "گالیله" وصیت نامه من است، به جان گریستم. این اوج تنهایی یک مرد است که درد به جان دارد. از مروت به دور است که نگذارند "گالیله" اجرا شود و گناهش را به گردن او بیاندازند.این ناسپاسی است. از یاد نبریم که سمندریان استاد همه ما بوده است، هست و خواهد بود. حیف است که پیر ما ساکت باشد. معلم ما بغض به گلو داشته باشد و مهربان ما از دور به نظاره صحنه بنشیند. تئاتر خانه سمندریان است و سمندریان صاحب خانه تئاتر است. سالها پیش که هنوز هوا ابری بود، به رسم شاگردی گفت و گوی مفصلی با استاد را در ویژه نامه سوره آوردم. سالهایی که هیچ کس حرفی از او در صحنه مطبوعات نمی زد. دلم می خواست همراه پوسترش گفت و گوی مفصلی هم با او داشته باشیم. مثل همیشه درآمد که: نصراله جان صبر کن! صبر!
فهمیدم که چه می گوید. صبر می کنم و این اندک را به رسم شاگردی که اندکی از بزرگی اش را پاس داشته می آورم. تا آن روزگار! سمندریان، سمندریان است و زیباست و زیبایی دشوار است و ما دوستش داریم
امروز
فردا
همیشه

 
At July 19, 2012 at 12:35 AM , Anonymous Anonymous said...

شما چرا دور از وطن مانديد

 
At July 21, 2012 at 8:18 AM , Anonymous میلاد said...

اصلا گاهی می شود که آدم نمی تواند چیزی بگوید از فرط شگفت انگیزی روزگار، می شود که آدم می خواهد به جای تحلیل و اظهار نظر گوشه ای بنشیند و نگاه کند فقط. آری می شود جناب بهنود و ما می فهمیم و انتظاری نداریم. فقط خواهش می کنم اگر می شود و اگر می توانید از گذشته ها بگویید یا نوشته های گذشته تان را که شاید رنگ و بوی امروز بدهد را بگذارید برای ما. شما با گفتنی هایتان شاید ناخواسته ما را وابسته کرده اید. یادتان می آید می گفتید گفتنی را باید گفت؟

 
At July 22, 2012 at 3:32 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود عزیز
سلام و درود بر شما

کتاب شعر «سردرگمی»، نوشته ی این حقیر«شهاب سلیمیان»(ش.جویبار)، توسط انتشارات «نشر گردون» به مدیریت جناب آقای «عباس معروفی» در شهر برلین منتشر شد.
دیدگاهها و نظرات شما همیشه برای بنده که یکی از مخاطبهای همیشگی شما بوده ام، بسیار ارزشمند و مفید و راهگشا است
------------------------------
به يكباره، جنين° گونه آغازيدم
امّا
چگونه منحنيِ آن ديوار متروكِ بي هوا
بي گدارِ قلبِ كوچكم را مجذوب خويش مي كرد؟
هرگز ندانستم.
تنها مرگ، نبض رهاييم شد.

[تَق
تَق،
تَق]

...

[آوارِ هراس]

اي واي!
اگر دگر بار؛
باز هم؛
جذبه هاي عادت، به زيستن كشانَدَم چه؟
و مرگ° نيز هم، باز، آنگونه بنمايد؟
------------------------------
پاینده و شاد باشید
شهاب سلیمیان
------------------------------
Email:shahabsalimian@yahoo.com
Web:Shereosyangar.blogfa.com

 
At July 23, 2012 at 12:40 PM , Anonymous Anonymous said...

I did not know this great man before, till now; doesn’t say it all about all culture? Is there anybody else with the same calibre as Mr Samandarian exist in theatre, please let me know! I don’t think so! Well we should wait till s/he demise! We are all idiots! Nation of zombies! You will be appreciated when you are dead! What is the god damn point? Is there anybody can explain it to me? We deserve this miserable life indeed. This is Masoud Behnood an idol, probably a legend, waiting somebody dies to write a condolence letter, which at best this piece of writing is! God save this country and this nation which we all love.

 
At August 1, 2012 at 1:12 AM , Anonymous majid said...

واقعا در وطن ماندن نکته مهمیه
چرا که با مهاجرت آدم های بزرگ وطن جا برا آدمای کوچیک بیشتر باز میشه
و آقای بهنود چرا این قدر کوتاه

 
At August 3, 2012 at 5:34 AM , Anonymous Anonymous said...

ا سلام جناب اقای بهنود میدانم هم شما وهم اکثر کسانیکه در سایت شماکامنت مینویسند طرفدار صلح هستید موردی است میخواستم با شما در میان بگذارم ..باشد تا راهنمائی فرمائید
امروز یکی ازارتشیان عالیرتبه ارتش سوریه (مخالفین) از همه دنیا خارج از سازمان ملل وشورای امنیت کمک خواسته ..سوالی داشتم اگر در چنین موقعی هر کشوری مسلحانه به کمک سوریان برود ان کشور طرفدار جنگ است وجنگجوست یا در ضمن کمک به مردم در خطر سوریه به برقراری هرچه زودتر ارامش وصلح کمک میکند؟ اایا اگر چنین کشوری پیدا شود باید بگوئیم به امور داخلی کشور سوریه دخالت کرده ومردم خود سوریه هرچقدر هم در خطر باشند ودرخواست کمک کنند باید خودشان سرنوشت خودشان را به دست خویش رقم بزنند؟وهیچکس حق مداخله ندارد ؟

 
At August 6, 2012 at 8:35 AM , Anonymous Anonymous said...

http://www.zibakalam.com/news/947

دوست داشتم با شما قسمت کنم استاد.

 
At August 14, 2012 at 1:27 PM , Anonymous khanandeh said...

سلام جناب بهنود،

به نظر شما اگر یکماه برید در یک مکتب و بهتون بگن تعطیله چقدر میخوره تو ذوق آدم؟

 
At August 16, 2012 at 10:09 AM , Anonymous Anonymous said...

امشب تصاویر منحصر به فردی در 20:30 مشاهده شد.خامنه با همان یک دست میکروفون دستش گرفته بود وبا مردم صحبت میکرد.در جلسه ای قرار داشت که میز آن حالت گرد و کنفرانس داشت وکنار او افرادی هم قد او نشسته بودند گویی با بقیه همفکری میکند.و مهم تر از همه با زبان آذری از رشادت آنان سخن گفت.و تعداد پاسداران او بیشتر از پیش شده.اتفاقی در راه است؟
26-5-91

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home