صورت مساله ساده است
میخ کار درخشان توکا نیستانی
صورت مساله ساده تر از آن است که نیازی باشد گروه های آماتور و تمام وقت سیاسی با هم اختلاف و مجادله کنند، به هم در قالب مطالب علمی متلک بگویند و گوشه بزنند و خرده حساب های قدیم را تسویه کنند، یا جمعی از آن فرصت بسازند برای نشان دادن میهن دوستی خود و یا نشان دادن میزان پیشرفت فکری خود، انگار همین که از ناسیونالیزم تبری جوئی به کلاس بالاتر ارتقا یافته ای. بیشتر بحث ها درباره احتمال حمله نظامی خارجی به کشور از این قبیل است، گرچه در آن میانه مقالات درس آموز و نکته بین هم نوشته و خوانده شده است.
به گمانم غم انگیز وضعیت رسانه ای داخل کشورست. سانسور و اختناقی که از انتخابات گذشته ریاست جمهوری به صورت حکومت در پنهان بازجوها بر سرنوشت روزنامه نگاران حاکم شده است، به کلی رسانه های داخلی را از نشان دادن تپش قلب مردمی که احتمال حمله نظامی به خانه خود را می دهند، خالی کرده است. هر آن چه خوانده می شود در این باره، انگار مقالاتی است که به سفارش وزارت ارشاد نوشته شده، انگار مفسران محترمی که شب ها در سیمای یک تا شش ظاهر می شوند فقط چهارپایه ای می جویند که بالای آن بروند و شعار بدهند. دریغ از یک سخن سنجیده، دریغ از یک برداشت منطقی و اصولی. راهنما برای حکومت و یا هشدار دهنده برای اتاق های جنگ واشنگتن و تل آویو.
تکراری و بی اثر
مقالاتی مغشوش با جملات تکراری که تمامش را می توان در چند ماده خلاصه کرد: غرب دارد منفجر می شود... جنبش وال استریت غرب را رو به انهدام می برد... غرب از ایران اتمی می ترسد... گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ... همه کشورها در منجلاب فساد و فقر و ورشکستگی افتاده اند ... بهارعربی به بهار جمهوری اسلامی منجر شده و اسرائیل دیگر پشت و پناهی ندارد چون چند تا انقلاب اسلامی در منطقه با پول و امکانات و اسلحه و سرباز آمریکائی به نتیجه رسیده است... دریغ از نوآوری و بداعتی در این ترکیب.
راستی پرسیدنی است که اگر در تمام زمینه های ادعائی فرهنگی و علوم تجربی و انسانی، نوآوری و شگفتی سازی هایمان در حد همین جدال تبلیغاتی است که به کسانی که باید نگران باشند گو نگران باش. دو روز پیش رهبر جمهوری اسلامی گفته با مشت متجاوز را به جای خود می نشانیم، در برخی روایت آمده با سیلی... دو روز بعد نگاه کنید به خبرهای خبرگزاری های داخلی مقامات عالی رتبه لشکری و کشوری همین جمله را گردانده اند دریغ از یک تعبیر تازه . باز همین مشت و سیلی. دست کم این لات هائی که ادبیات دولت جدید [گروه انحرافی] را می سازند هر دفعه که احمدی نژاد به صحنه می رود یک اصطلاحی از محله ممنوع بر زبانش جاری می کنند که معمولا خانواده های محترم از نقلش ابا دارند. اما نوآوری است، به هر حال صبح فردایش همه با پیامک و ئی میل و از طریق تلفن از هم می پرسند این اصطلاح آب را بریز جائی که سوخته، اشاره به چیست من که در امثال و حکم دهخدا ندیدم.
این صحنه دردناک تبلیغات داخلی است که از جمع آن، ناظر خارجی به این نتیجه می رسد که تنها عامل بازدارنده اش از حمله نظامی، نیروهای مسلح و موشک های ایران است. چنین می نماید که دو سال قبل در آخرین تلاش حکومت برای حفظ نظم و نادیده گرفتن اعتراض مردم آرامش جوی سبز، چنان خشونتی به قصد ارعاب در دل ها افکنده شده که به قول قدیمی ها از این خانه فقط صدای نوحه می آید.
بیرون چه خبر؟
اما تعجب آورتر وضعیت ایرانیان تحول خواه و آزادی طلب است که به روایتی پنج و به روایت دیگر هفت میلیون نفرشان خارج از کشورند. یک هزار آن ها اگر اهل نظر و تحقیق و دلیل راه باشند عجب نیست. هفت هزار تن نیروی کارآمدی است برای نظریه سازی، هم فشار بر حکومت و هم کم کردن خطر خطای تصمیم گیرندگان جهانی. ایران که لیبی نیست که همه منتظر قذافی باشند و غربی ها هم چشمشان به کانال های ارتباطی با سیف السلام و سعدی و محمد و اعضای خانواده وی.
به فرض آن که تحولات اخیر جهانی علیه جمهوری اسلامی، مقدمات یک تحرک تازه است که می تواند در صورت خطای طرفین به درگیری نظامی هم بینجامد، فرآورده های فکری مجموعه ایرانیان، داخل و خارج ایران آیا همین چند اعلامیه است که بوی لج بازی و مجادله از آن به مشام می رسد. آیا امیدی که مردم ایران به درست به نیروهای متفکر و طراح و نظرساز خود – داخل و خارج از کشور – بسته اند به همین اندازه، پاسخ می گیرد؟
به صراحت باید گفت، در این شرایط هنوز از نیمه جان سعید حجاریان، و همان مصطفی تاج زاده که حکومت از ترس به انفرادیش برگرداند چرا که گاه گاه چند کلمه ای از وی در فیس بوک نقل می شد، و همان مرد ساکت و مودب این صحنه یعنی علیرضا رجائی، از همین علیرضا علوی تبار، سعید لیلاز، زیباکلام، هرمیداس باوند و حاتم قادری با همه ملاحظات که بر آنان تحمیل می شود و همه فشارها که هست، سخنی که در این لحظات باید شنید بیشتر به گوش می رسد تا کل سینه چاکان و مدافعان حکومت، که گمان می رود دلشان مرده یا از ترس فرزندان و خانواده و مردم سکوت را مرحج دیده اند.
سرمقاله های دستوری و تحمیلی چنان است که گوئی هنوز قرن نوزده و بیست پا برجاست. انگار نه ماجرا جای دیگرست. آن چه از اواخر قرن بیستم بر سر اروپای شرقی – و به دنبالش شوروی – آمد، و لنگ لنگان به قرن بیست و یکم منتقل شد تا تازگی موجی گشت و به بهار عربی مشهور شد، گرچه ظاهرش شبیه انقلاب های گذشته و صحنه هایش شبیه به جنگ های قرون ماضی است، اما ذاتشان چیز دیگری است. حتی اگر بنا به میل سرمقاله های روزنامه های دستوری و صدا و سیما قبول کنیم که غربی ها فقط به خاطر منافع اقتصادی خود وارد این ماجرا ها می شوند، باز فرقی نمی کند به هر حال یک دعوتنامه لازم دارند تا بتوانند از مردم مالیات دهنده شان اذن بگیرند، سازشان را کوک کنند یا موتورشان را روشن کنند. همان که خانم کلینتون در نوبت شما یا پارازیت گفت. در حقیقت به قول نقل شده از سعید حجاریان "وزیر خارجه آمریکا گفته است ای ملت از شما حرکت، از ناتو برکت".
بدون این دعوتنامه حرکت – به صورت فشار تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی یا حمله نظامی – برای مردم سالاری ها عملی نیست. این تفاوت جنگ ها و انقلاب های این سی ساله است با همه تاریخ. صدام حسین وقتی به ارتش تحت امرش دستور داد به ایران و سال ها بعد به کویت حمله برند، دعوتنامه ای دریافت نکرده بود از مردم این کشورها، بلکه نشسته بود در جلسه سران نظام و گفته بود به نظر من ارتش شاهنشاهی شاه داغان شده، آدم هائی سر کار آمده اند که هیچ حکمرانی بلد نیستند، در اطراف کشورشان شورش ها برپاست، با اشغال سفارت آمریکا متحد اصلی ایران یعنی آمریکا هم دشمنشان شده است، پس قرارداد 1975 پاره شد، سرداران من بجنبید که ناهار را در کاخ سعدآباد تهران بخوریم که خودم سه سال پیش در آن جا میهمان شدم چه خاوریارها بود و چه مرصع پلوئی.
اما آمریکا و متفقینش وقتی به افغانستان حمله بردند دعوتنامه را بن لادن برایشان فرستاده بود و مقاومت ملاعمر در تحویل عامل یازده سپتامبر، افکارعمومی غرب هم کاملا آماده بودند. برای حمله به عراق ناگزیر اسناد جعل شد اما این اطمینان وجود داشت که مردم عراق بعد از سی سال تحریم از پا افتاده اند و آماده استقبال اند. مگر لنگه کفش ها نبود که بارید بر مجسمه های صدام. اما دیگر تمام شد، دیگر نه می شود سند جعل کرد و به خورد افکارعمومی داد و نه می شود بدون اطمینان از خواست مردم مقصد حرکت کرد.
یک سئوال
ولی یک سئوال اگر کسانی سینه جلو دادند و گفتند ما بن لادنیم. اگر فلان سردار حرف های درشت تر از اندازه شغل و مقامش زد چه. همین چند سال پیش احمدی نژاد بیشه را خالی دید و یکی به او گفت با هر شعار ضد اسرائیلی تو ده دلار بر بهای هر بشکه نفت اضافه می شود. کرد و شد اما حاصلش این که امروز سه هیات از سه بخش عمده و موثر حکومت در واشنگتن دنبال یکی می گردند که معامله کند اما نیست. ولی آمدیم و جریان انحرافی بار دیگر تصمیم گرفت با انگولک جهان، مشکلات داخلی را حل کند. در آن صورت چه؟
برخی می گویند و غلط نیست استدلالشان به نظر من، که حتی در صورت خطاهای مکرر حکومت، باز حکومت های دموکراتیک باید دعوتنامه از ایرانیان داشته باشند. خانم کلینتون ساده گفت ما را صدا کنید. در مجادله سال 88 چنین اتفاقی نیفتاد. برای دانستن این که امروز در دل جامعه شهری ایران چه می گذرد، همان جامعه ای که چنانش ترسانده اند که دیگر به ماموران سرشماری هم راست نمی گوید، حتما باید مانند قذافی گلوله ای به پای آدم شلیک شود.
سئوال دیگر. بیائید مجادله بیرون کشوری را تمام شده بگیریم و فرض کنیم که همه مردم ایران مخالف دخالت نظامی هستند، اما ایا اطمینانی وجود دارد که این اطلاع به همین اندازه که ما مطمئن هستیم به داخل کاخ سفید و اتاق تصمیم گیری ناتو هم رسوخ کند. یا تصور می کنیم مقاله ای با دویست امضا اگر از ما برسد دیگر واشنگتن و دیگران خطا نمی کنند. اگر آنان اطلاعاتشان را از ایرانیان رانده از کشور و معترض و خشمگین و داغ دیده گرفتند و همین را اساس برنامه خود قرار دادند، آیا جز ملت ایران کس دیگری باید بهای خطایشان را بپردازد.
اگر در همین شرایط کسی یا تنها راه ترمیم شکاف درون حکومتی را حمله خارجی دیدند چه. اگر کسانی در اردوی احمدی نژاد فکر کردند مشکلشان برای رسیدن به موعود با یک بنگ بزرگ حل می شود، مانند بنگی که دیروز در تهران صدا کرد چه. اگر در همین شرایط کسانی از اردوی مقابل دولت چنین بنگی را طلب کردند چه. و دست آخر اگر کامیپوترهای خارج و منطقه این بنگ ها را به غلط تفسیر کردند، رمز گشوده شد اما به خطا، آن وقت چه. چه کسی پاسخ گوی درد و رنج های مردمی خواهد بود که تقصیری جز همزمانی با این موجودات ندارند؟
دیشب مردم وحشت زده تهران و شهرهای دیگر، چنان که از نگرانی هایشان آشکار بود، وقتی صدای انفجار مهیب سه بار تکرار شد، تصور کردند حمله ای که تهدیدش شده بود، صورت گرفته. در آن میان کسانی هم دست زدند و شادمانی کردند.
زندانیان بندهای قتل و دزدی مسلحانه، در شب های مانور و تمرین زندانبانان اوین که صدای رگبار می رسید، تصور می کردند انقلاب شده و در تاریکی شب صلوات سر می کردند و شعارهای انقلابی می دادند. در هر زمان فقط زندانیان عقیدتی هستند که به هر ترتیب به آن ها نصیحت می کنند و توجهشان می دهند که انقلابی در کار نیست و اگر بود هم الزاما به آزادی شما و نصبتان بر سر شغل های مهم [از جمله شغل پرهوادار ریاست زندان اوین] نمی انجامد.
آن ها که باید به داد برسند
مردان سیاست و اندیشه، چه خواهان براندازی یا چه موافق تغییر و اصلاح جمهوری اسلامی، در بیرون از زندان اوین هم دارند همین نقش را بازی می کنند. ناچار باید تصمیم سازان کشور و افکارسازان دموکراسی های عضو ناتو را از خطا در مورد ایران برحذر دارند. در این موقعیت صرف اظهار نظر من یا دیگری به چه کار می آید. کسی در جهان ننشسته تا نظر من و ما را بداند. به جای ابلاغ رای و نظرمان، باید از کارشناسان و متبحران، این همه ایرانی دانش آموخته که در سراسر جهان داریم تقاضا کنیم به داد برسند. فارغ از نظر سیاسی شان، برای جلوگیری از انهدام کشور و خطای هر یک از طرفین داستان چاره ای بیندیشند که صدای جامعه تحول خواه ایران به گوش همه برسد.
نظرات
ایکاش تسویه حساب بود. حالا دستاویزی دارند برای جنگ و ترور شخصیت. جای تأسف است که برخی در گذشته و امروز برای افشای کجرویهای حاکمان بسود توده قلم نمی زنند بلکه دزدانی اند که با چراغ آمده اند. اگر دیروز انقلاب ایران حاصل انفجار عواطف بود و وظیفۀ رهبران آن این بود تا آن را بسوی عقلانیت ببرند که نبردند امروز بایستی عقلانیت در صدر جدول ترجیحات قراربگیرد. گرجه سردمداران کشور گل و بلبل که آمیزۀ جهل و غرورشان درمان ناپذیرست تابلوی کوبیسم پیکاسو را مانند که صورتی ساده دارد ولی درک آن برای افراد غرض دار دشوار و برای افراد مرض دار غیرممکن ست ولی چاره ایی نیست جز اینکه آستین بالا زد و خار را از پای این شیر زخمی بیرون کشید.
سلام
یه کم پریشان نوشتید بهنود عزیز
همه ما پریشانیم. بیشتر از اینکه نمیدانیم چه چیز برای آینده مان خوب است و چه بد. پریشانیم از تصور آینده
برای دوست عزیزی که پریشان دیده است نوشته را. چشم را باید شست. حرف آقای بهنود روشن است و ساده ، ایشان با حمله نظامی آمریکا به ایران مخالف است منتها نمی خواهد وارد این دعوا شود می گوید همه دلشان نمی خواهد که ایران گرفتار شود و می پرسد چرا فکر تولید نمی کنید . این همه نیروی انسانی خارج از کشور همه ماشاله تئوریسین تمام کارشان این است که اعلامیه بدهند که حکومت جبار و چه و چه ... بس کنید بابا این که نشد مبارزه. چقدر شعار . خوبی پیشنهادی که جناب بهنود می کند این است که بدانیم که فکری نداریم تنها کسانی که فکری دارند همین ها هستند که از ما فحش می خورند.و اگر کسانی هستند مانند خجاریان که هنوز حرفشان خواندنی است و مرتب است به خاطر این که در دل همان جامعه هستند. حالا به شما قول می دهم بر سر همین نوشته آقای بهنود فحش هاست که خواهد رسید.
متاسفم به حالمان
ترا به خدا بنویس می ترسم جناب بهنود . فقط وقتی نوشته های شما را می خوانم احساس می کنم کسی به فکر ایران هست و منظورش خودنمائی نیست. چه خوب نوشته اید یک سطر حجاریان و علوی تبار و لیلاز و تاج زاده می ارزد به هزار مقاله و بیانیه خارج از کشوری
بالاخره یکی صدایش در آمد. بابا چرا این جماعت ایرانی دنبال فرصت دعوا می گردند بعد می گویند احمدی نژاد فلان. بابا مگر خودمان چطور هستیم . خواهش می کنم شما این شب ها به شتابی که جناب آقای [...] و جناب آقای [...] در تخریب دارند نگاه کنید. همه جا سر می زنند. آن یکی هی کتاب برمی دارند و منبع می دهد و حرف های گفته را دوباره به عنوان کشف جدید به خورد مردم می دهد این یکی معلوم نیست از کدام سابقه می ترسد که با تندروترین تندروها همراه می شود که مبادا پته اش به آب افتد.
می بینید که خود من هم همین طوری شدم . ما همین هستیم جناب بهنود بر ما تخم عمل ضایع مگردان
نمی دانم آیا شما در مورد "جریان انحرافی" طعنه می زنید یا اینکه واقعا به تفاوت عقیده و هدف میان دار و دسته احمدی نژاد و اطرافیان رهبر، به ویژه در سیاست خارجی، اعتقاد دارید!. به هر حال...
به نظر من آنچه شما در مورد تاثیر فعالیت ایرانیان خارج از کشور و رساندن پیام افکار عمومی داخل ایران به گوش رهبران جهان اول مبنی بر خودداری از حمله به ایران گفتید، تا جایی صحیح و موثر است که ما میزان زیادی از جنجال های اخیر را مولود بزرگنمایی و مبالغه غربیان در باب خطر اتمی ایران و صرفا نوعی زمینه چینی بدانیم. اما اگر روزی سازمانهای اطلاعاتی غرب واقعا به بزرگی و نزدیکی چنین خطری باور پیدا کنند، بعید می دانم دعوتنامه فرستادن یا نفرستادن ایرانیان بتواند تاثیری در اراده آنها برای دفع تهدید امنیت ملی شان داشته باشد.
آقا آرش مساله ساده تر از این حرف هاست . به نظر می رسد که شما نه افکارعمومی ایرانیان و نه حتی افکارعمومی مردم ساکن ممالک دموکرات را هم قبول ندارید و همه چیز را توطئه می دانیدکه می نویسید دعوتنامه را قبول ندارید و اگر آن ها احساس کنند چنین چنان می کنند. تضاد عجیبی در حرف هایتان هست که وارد آن نمی شوم. اما فقط برای اطلاعتان بگویم . حمله کردن به کشوری مانند لیبی که به اندازه نصف تهران جمعیت ندارد برای کل ناتو به گزارش خودشان نزدیک ده سال وقت برده . برای عراق بیش از ده سال برنامه ریزی و تدارک شده است . برای کشوری مثل ایران بیش از این ها تدارک لازم است مگر معتقد به استفاده از بمب اتم باشید. یا معتقد باشید که از ده سال قبل غرب مشغول برنامه ریزی برای حمله به ایران است. این هر دو فرض به دلایل بسیار درست نیست بنابراین به گمانم نقطه ای که استادم به آن اشاره می کنند جای تامل دارد. لازمه اش هم دور شدن از تعصب است . کاری که برای ما خیلی دشوار به نظر می رسد
تمام مطالب بهنود صحيح و دقيق است. من فقط نيمي از ليوان(داخل كشور) را ميتوانم ببينم! بدليل جو رعب و وحشت و صد البته تبليغات ممتدو بحاشيه راندن نخبگان/ تنها تعبير سقوط اخلاقيات در جامعه است. به الگوي زندگي/ روابط اجتماعي نگاه كنيد! فقط زنده ماندن هيچ نشاني از دموكراسي خواهي بچشم نمي خورد! ممكن است حال خارج نشينان نيز متاثر از داخل باشد! تبريز ع ر ن
بهنود جان، حالا باید دانست که در همهی این سالها که از تبعیدیان میگذرد هنوز افرادی چون شما و جناب ناصر زراعتی کم داریم که ایشان هم نگاهی چون شما دارند. کیست عاشق موطن نباشد اگر اندکی عقل در سر داشته باشد؟ این لینک مقاله برای انان که نخواندهاند:
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/11/131210.php
آقای رهایی گرامی،
متوجه منظورتان از "تضاد" در حرف هایم نشدم.....اتفاقا بنده اصلا اهل نظریه توطئه نیستم.فکر می کنم طبق روال معمول ما ایرانیان در نتیجه گیری از مطلب عجله کردید.
سخن کاملا واضح است. این را که غربیان در مورد موقعیت هسته ای ایران دقیقا "چقدر" می دانند و "چه" می دانند، ما بی خبریم. اما اگر زمانی در گزارشات محرمانه و به دور از بازی های سیاسی ( نه آنچه در رسانه ها و تریبون های عمومی مطرح می شود) دستیابی ایران به بمب هسته ای یا حتی دستیابی به دانش ساختش را قریب الوقوع تشخیص دهند مسلما برای دور کردن خطر از خودشان معطل دعوتنامه نخواهند ماند چون دیگر در آنجا موضوع دموکراسی و آزادی ما مطرح نیست.
در هیچ کدام از مثالهایی که زدید( لیبی و عراق و غیره) یک خطر فوری منافع ملی آمریکا را تهدید نمی کرد....طبیعتا نیازی هم به یک واکنش عجولانه و بی برنامه نبود.
از دوستان تقاضا دارم دست کم به خاطر احترام به مضمون این مقاله این جا دعوا نکنند. این همه جا هست در اینترنت. از بزرگواری صاحب خانه که نباید سو استفاده کرد
سپیده از رشت
باید فورا غنی سازی را متوقف کنیم
حمله به ایران قطعی است در غیر این صورت مردم دنیا بر فروپاشی اقتصاد غرب تمرکز کرده و اگر وحشت از ورشکستگی عمومی شود و اعتماد کاذب به اقتصاد غرب از بین رود بناگهان دولتهای غربی ورشکسته و جوامع غربی دچار آشوب و هرج و مرج می شوند بنابراین آنها از یازده سپتامبر فقط دنبال هیاهو بودند و بس تمام این حرفها که ما در عراق شکست خوردیم و غیره کذب است و آنچه آنها در یازده سپتامبر ،جنگ افغانستان، جنگ عراق، حمله به لیبی و اکنون حمله به ایران دنبال آن هستند فقط انحراف افکار عمومی است
تنها شانس ما عقب انداختن این حمله تا آنجاست که غرب کاملا ورشکسته شود
آنچه آنها احتیاج دارند هیاهو و انحراف افکار عمومی است بنابراین اقدام تلافی جویانه ی ما هر چقدر که قوی باشد و هر چه که کاری تر باشد چون مردم را از موضوع ورشکستگی غرب منحرف و شانس بیشتری برای پیدا کردن یک راه حل به آنها می دهد و برای آنها مطلوب تر است پس برد آنها در به آتش کشاندن دنیا است
ما باید به هر شکل ممکن بهانه های ایشان مرتفع کنیم
ما می دانیم که موضوع غنی سازی ارونیوم برای غرب فقط یک بهانه است
اما اکنون این سئوال جدی مطرح است
آیا ما دنبال ساخت بمب اتم هستیم؟آیا بسرعت می توانیم به بمب اتم دست پیدا کنیم؟
اگر نه بهتر است فورا کلیه ی برنامه های غنی سازی خود را متوقف کنیم تا زمان بخریم و غرب بهانه ی کافی نداشته باشد تا فروپاشی آن قبل از حمله محقق شود چرا که تا آنها به بهانه ای که احتمالا حقوق بشر خواهد بود توسط عناصر خائن خارج کشور دست یابند زمان بیشتری سپری خواهد شد
اما اگر بسرعت به بمب دست پیدا می کنیم سئوال اینجاست
آیا واقعا یک عدد بمب می تواند برای ما عامل دفاعی محسوب شود؟
کجا می خواهیم استفاده کنیم؟
تلاویو؟ این که غایت آروزی غرب خواهد بود که ما یک بمب اتمی حتی در واشنگتن بیندازیم تا آنها را برای سی سال دیگر چنانکه بعد از اشغال سفارت امریکا بیمه کردیم آسوده خاطر کنیم
نمیدانم این سرعت در تغییر روش و نظر ودیدو مشی که درایرانیان هست به نفع ایشانه یا به ضررشان فارغ از مردان سیاسی و تئورسین ها که قلیلند مردم را میگویم -آنانکه در تاکسی غر میزنند , آننانکه متاسفانه همه چیز سرشان میشود ,همه روزنامه ها را میخوانند به رادیو بی بی سی و آمریکا و اسرائیل و پراگ و ....گوش میدهند همه را هم تفسیر میکنند ,آننانکه آخر راههای اون مردان سیاسی هم به آنها ختم میشود - براستی با حمله نظامی مخالفند؟ براستی موافقند؟ حالا مخالفند بعد موافق میشوند؟ ظاهرا مخالفند ته دلشان موافقند؟ اینجا گاهی وقتها زودتر از واتیکان تسخیر میشه گاهی دیرتر از روسیه (لیبی و عراق و....)پیشکش, حجاریان و تاج زاده و.... که حتما تکلیفشان روشنه
مردم گوش میدن ؟ گوش نمیدن ؟ سیاستو بیخیال , فوتبال هستا, مربی رو با هزار سلام وصلوات میارن همه عاشقشن میاد میگه این تیم کار داره باید اساسی کار بشه , ریشه ای اولین بازیش که انجام شد بازیه دیگه میبازه مربیه میشه دزد - درجه دو- واخورده -حالا اینها هیچی فدراسیونم طلبکاره !!!!!! آخه این مردم هیچکس رو هم که قبول ندارن , مسعود بهنود بیا و یه نظری بده اگه جنگ شد مردم چه کار میکنن؟
چیزی که به عنوان یک جوان ایرانی درک نمیکنم اینه که چرا هیچ کدام از روشنفکرهای ما مشعول تهیه برنامه معین و به کارگیری دانش و علم روز برای توسعه نیست! بالاخره یه روز این روزا سر میاد! دیر یا زود! چیزی که اون روز نیاز داریم یه برنامه علمی و منطبق بر خواسته های جامعه و یا در حقیقت نقد علمی شرایط امروز برای رسیدن به یک چشم انداز خوب و مشخصه! خب باید صبر کنیم تا اون روز بیاد و باز هم جنگ و دعوا و بازی تکراری قدرت! تاریخ این سرزمین تکرار بی امان میان دو آینه موازی خشم و جهله! منشور آقای موسوی به نظرم یه شروع خوب میتونست باشه! به نظرم به فرموده استاد بهنود عزیز به جای نق نق های روشنفکرانه اهل کار و عمل نیاز هست! بیایید به جای فکر رکدن به شخص به شخصیت فکر کنیم ! مهم نیست که چه کسی ردای سیاست را بر تن کرده مهم این است که برای توسعه اجتماعی روشنفکران و دانشمندان برنامه سیاسی , اجتماعی و اقتصادی روشنی داشته باشند
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home