Friday, October 14, 2011

این پدر سوخته ها


کارتون جام جم روزنامه صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره بی بی سی

مهرماه سال آینده درست چهل سال از روزی می گذرد که به دستور آخرین پادشاه ایران دفتر بی بی سی در تهران تعطیل شد. شاه دلیل این تصمیم را در گفتگو با دوست و وزیر دربارش گفت "این پدرسوخته ها نظر امپریالیستی دارند." این بخشی از مهر و قهر بین حکومت های ایران با بی بی سی بود.

با گذشت نزدیک چهل سال، خاطرات دولتمردان زمان، اسناد وزارت خارجه ها و گزارش سفارت خانه های مقیم تهران منتشر شده و نشان می دهد علت اصلی تصمیم تند و تیز پادشاه در دوازده مهر سال 1352 پخش فیلمی درباره ایران در برنامه پانوراما شبکه اول بی بی سی بود که کسی آن را در تهران ندید و در بخشی از آن به شاه هم فرصت داده شده بود تا از برنامه ها و سیاست های خود دفاع کند اما به محض رسیدن خبر پخش این برنامه به تهران، نفر اول کشور عصبانی شد و به اسدالله علم گفت "می گویند ما به شاه ایران فرصت دادیم از خودش دفاع کند مگر من می بایست از خودم دفاع کنم. این پدرسوخته ها نظر امپریالیستی دارند".

وزیر دربار شاهنشاهی چهار روز بعد از تعطیل دفتر بی بی سی، به عمارت تلویزیون ملی ایران رفت و برنامه پانوراما را تماشا کرد و فردایش به دیدار شاه رفت "عرض کردم دیشب برنامه پانورامای انگلیس را دیدم به نظر من فوق العاده خوب بود، مخصوصا که فرمایشات شاهنشاه خیلی محکم بود، پدرشان را در آوردید، حالا گله هم می فرمائید؟ در مورد خداپرستی و آزادی و آینده ولیعهد به قدری خوب جواب داده اید که حد ندارد. با آن که سئوال کننده خواسته پدرسوختگی زیاد بکند من عقیده دارم عینا از تلویزیون ما پخش شود. فرمودند بد فکری نیست . عرض کردم او خواسته است اعراب را از قدرت ما بترساند بعد هم بگوید در ایران آزادی نیست بعد هم بگوید قدرت شاهنشاه زائل شدنی است، چون قدرت یک فرد قابل دوام نیست. در عوض فرمایشات شاهنشاه غرور ملی را خیلی تحریک می کند، عالی است. فرمودند بسیار خوب عمل کنید".

سه سال بعد درست در همان زمان – دوازده مهر – باز موضوع بی بی سی مطرح می شود این بار مخبر سیاسی بی بی سی تقاضای مصاحبه می کند و سئوالاتی هم مشخص می شود، اما شاه در حالی که حاضر به مصاحبه نمی شود خط برنامه را به دقت مشخص می کند و به وزیر دربارش می گوید "از قول من به او بگو که در مورد سئوال اول باید به وضع ژئوپلیتیک ایران تکیه بکند و اسمی از تهدید مسلم از یک طرف نبرد. در مورد اقیانوس هند به او بگو ما طرفدار بی طرفی اقیانوس هند هستیم ولی اگر یک قدرت بزرگ در آن جا رخنه بکند ناچار باید قدرت بزرگ دیگر را هم مداخله نماید و در مورد سئوال سوم بگو قدرت نفری ما در تغییر است".

به تعبیر پادشاه "پدرسوخته ها"، گویا متنی را که اعلیحضرت دیکته کرده بود در برنامه خود نگنجاندند. به همین دلیل ده روز بعد که اسدالله علم به پادشاه گزارش داد یک نماینده [لرد چالفونت، نویسنده و برنامه ساز برجسته بریتانیائی] از سوی بی بی سی به وسیله سفیر ایران در لندن خواسته در سر راه سنگاپور در تهران توقف کند و او را ببنید "به عرض رساندم فرمودند به سفیر احمق تلگراف کن [بگو] هر خری هر چه خواست ما باید گوش بکنیم؟".

همین ماه مهر هنوز تمام نشده یک "پدر سوخته" دیگر هم در صحنه ظاهر شد. مایک والاس مصاحبه گر تلویزیون آمریکائی سی بی اس مصاحبه ای با پادشاه ترتیب داد که وقتی پخش شد "فرمودند پدرسوخته نود دقیقه با من مصاحبه کرده، می خواهد سیزده دقیقه حرف بزند [پخش کند]". دکتر علینقی عالیخانی دولتمرد برجسته ایرانی در پانویس خاطرات اسدالله علم درباره این ماجرا نوشته "برنامه مایک والاس در مناسب ترین ساعت شب پخش می شود و چند موضوع مهم روز را بررسی می کند در نتیجه طبیعی بود که والاس از مصاحبه نود دقیقه ای با شاه، تنها آن قسمت هائی را پخش کند که از دید او جالب بود."

نیمه همین سال، شاه از وزیر دربار می خواهد که به سفیر آمریکا [ریچارد هلمز رییس پیشین سیا که درگیر پرونده واترگیت و مشغول خداحافظی از تهران بود] "بگوید روزنامه های شما وق وق های عراق و فریادهای ونزوئلا را که می گویند 25 در صد اضافه قیمت هم کم است، نمی نویسند، فقط به من و زکی یمانی بند کرده ام من شده ام پسر بد و او شده پسر خوب برای تثبیت قیمت ها، در حالی که هیچ کدام درست نیست" اسدالله علم می نویسد "عرض کردم از دست سفیر کاری ساخته نیست. این کار را خودمان باید در جراید بکنیم و شروع کرده ایم".

اما سال حساس و سرنوشت ساز 55 رسید که اواخرش در انتخابات آمریکا، دموکرات ها پیروز شدند و جیمی کارتر با شعار حقوق بشر وارد کاخ سفید شد و مشکلات حکومت های استبدادی همپیمان آمریکا افزون گشت و شاه برای مقابله با آن، فضای باز سیاسی اعلام داشت. کاری که اگر در زمان آرامش کشور و به ابتکار خود کرده و سهمی برای مردم قائل شده بود بی شک نتیجه ای مثبت به بار می آورد. این تصمیم دیرهنگام را زندانیان سیاسی "جیمی کراسی" نام نهادند و منقدان از آن پیامی شنیدند که گوئی از واشنگتن رسیده بود که حمله کنید. دولتمردان برجسته زمان، کسانی مانند امیرعباس هویدا و داریوش همایون، این حرکت و حرکت های بعدی شاه را نوعی هزیمت "خودکشی از ترس مرگ" و خواندند اما پادشاه بار دیگر به این توهم برگشت که بی بی سی دارد انقلاب می سازد.

امواج انقلاب

از آن پس با اعتراض دانشجویان و روشنفکران و وکلای دادگستری که بعدا روحانیون هم به آن ها اضافه شدند، و انعکاس اخبار این حوادث، چالش های دربار ایران با بی بی سی فارسی افزون شد. و در تمام دو سال بعد، مکاتبات مفصل دربار با پرویز راجی سفیر ایران در لندن برای "خفه کردن صدای این پدرسوخته ها" ادامه داشت و توضیحات عالمانه سفیر هم به جائی نمی رسید. در زمانی که رادیو تلویزیون ایران اخبار مربوط به تظاهرات و ناآرامی های داخلی را سانسور می کرد، شاه و وزیرانش هم مانند هزاران نفر دیگر از طریق رادیو بی بی سی در جریان قرار می گرفتند، تمنای قطع برنامه های فارسی بی بی سی به شوخی تلخی می مانست.

تاکید بر بی بی سی و حساسیت بر آن، در روزهائی که مدام خیابان های کشور پر از مردمی بود که شعار می دادند،اول اجرای قانون را می خواستند، بعد کم کم تغییر قانون اساسی را خواستار شدند تا سرانجام به پیروی از آیت الله خمینی فریاد زدند شاه باید برود، از آن رو بود که رادیو مسکو دیگر رادیو خارجی آن زمان که برنامه به زبان فارسی داشت، تا یک ماه مانده به پیروزی انقلاب همچنان به پخش مقالاتی در مقولات علمی و ایدئولوژیک ادامه می داد. نه که تصمیم مسکو برکنار ماندن از حوادث ایران باشد، از رادیوهائی که از مسکو و تیرانا و پکن برنامه می فرستادند جز این برنمی آمد. جز خواندن همان مقالات بخشنامه ایا کاری نمی دانستند که اگر می دانستند لابد اول در مورد خود اجرا می کردند.

رادیو و نقشه و پونز
از گزارش ها چنین بر می آید که آخرین پادشاه از زمان ولیعهدی به شنیدن رادیو های خارجی عادت داشت و در روزهای حساس یورش قوای متفقین به ایران، به نوشته نزدیک ترین دوستش حسین فردوست [ارتشبد بعدی] اشاره سفیر بریتانیا در ایران وی را از آگاه ساخت که وقتی شب ها رادیو برلین گوش می کند و روی نقشه دیوار اتاق خوابش پیروزی های آلمان نازی را بر اساس ادعاهای گوبلز، با پونز مشخص می کند این نشانه خطرناکی است از علاقه مندی وی به پیروزی ارتش هیتلر. اشاره ای که باعث می شود موج رادیو زنیط سلطنتی به رادیو لندن [بی بی سی] تغییر کند و نقشه هم از دیوار کنده شود.

آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران در دوران انقلاب که بیش از هر کس در جریان نگرانی های روز به روز پادشاه و دولتمردانش از رادیو بی بی سی بود در خاطرات خود نوشته "من انتظار شنیدن چنین گله ها و شکایت هائی را داشتم. ایرانی ها از شاه گرفته تا دولتمردان و سیاستمداران دست پائین هرگز از باور این مطلب دست بر نداشته اند که بخش فارسی بی بی سی در اوایل جنگ جهانی و با هدف ضمنی تضعیف موقعیت رضاشاه و برکناری وی از سلطنت تاسیس شد."

پارسونز نوشته "هر آن چه در قوه داشتم برای قانع کردن شاه و وزیرانش در این مورد که بی بی سی تشکیلات مستقلی است دولت بریتانیا خط مشی آن را تعیین نمی کند و آن چه آن ها به عنوان مطالب تحریک آمیز و تبلیغات خرابکارانه می نامند چیزی جز تفسیر و تحلیل عادی و بی طرفانه یک ایستگاه رادیوئی آزاد و بی سانسور نیست، ولی تلاش های من بی نتیجه ماند و سوء ظن و بدبینی نسبت به بی بی سی همچنان در حکومت باقی ماند".

سفیری که درروزهای سخت انقلاب ایران در قلب تهران و مدام در مشورت با پادشاه بود در پایان این فصل از کتابش می نویسد "برای قانع کردن مخاطبین [عادی] ایرانی خود درباره استقلال دستگاه بی بی سی مشکلات کمتری داشتم اما برای رهبران کشورهای جهان سوم که همه وسائل ارتباط جمعی را در اختیار و کنترل خود دارند باور کردن این موضوع دشوار است که دستگاهی که با کمک دولت اداره می شود فارغ از کنترل دولت باشد. آن ها نمی توانند بپذیرند کسی که به فلوت زن پول می دهد نوای فلوت را در اختیار نداشته باشد."

شنونده قدیمی بی بی سی
بعد از برپائی جمهوری اسلامی، که بنیادگذارش یکی از قدیمی ترین شنوندگان برنامه صبحگاهی بی بی سی بود، به سرعتی باورنکردنی همان رابطه مهر و قهر بین حکومت و بی بی سی برقرار شد.

آیت الله خمینی چنان که از روایت نزدیکانش و هم سخنان خود وی برمی آید تا آخرین روزهای عمر هم عادت به شنیدن برنامه فارسی بی بی سی را ترک نگفت. در گیرنده سه موج و قوی وی که در محل زندگیش، جماران تهران، مورد بازدید قرار می گیرد، روی نواری طول موج بی بی سی [ و رادیو اسرائیل و صدای آمریکا که در آن زمان وارد صحنه اطلاع رسانی شده بودند] و زمان پخش جام جهان نما برنامه شامگاهی بی بی سی مشخص شده است. با این همه آیت الله در زمانی که در پاریس و در مرکز توجه رسانه های جهانی نشسته بود هرگز به برنامه فارسی بی بی سی امکان مصاحبه نداد. تنها مصاحبه پخش شده از این برنامه دی ماه سال 57 سئوال و جوابی است که در میان یک مصاحبه عمومی مطرح شده است.

در خاطرات رهبران ایران در زمان جنگ، از جمله در خاطرات هاشمی رفسنجانی صدها جا به گفته ها و گزارش های بی بی سی استناد شده است. تاکید در جلسات تصمیم گیری ها بر تفاسیری است که گاه به نقل از دیگر رسانه ها در برنامه فارسی بی بی سی پخش شده، چنین به نظر می رسد که تمامی این ها، دست کم در ذهن برخی از فرماندهان و تصمیم سازان به عنوان نظر دولت بریتانیا و حتی نظر جهان غرب تلقی شده است. و در همه این ها اصل قدرت بخشیدن به دولتی است که دیریست صاحب آن قدرت نیست که بود.

این دور تازه
دور تازه قهری که این روزها بین جمهوری اسلامی، و نشریات اصولگرا با بی بی سی فارسی به راه افتاده، به نظر می رسد چیز تازه ای فراتر از همان روابط هفتاد و یک ساله ساله نیست. جز این که تصویرهائی که به مدد ماهواره ها به اقصی نقاط جهان سر می کشند، تلویزیون هائی که بالانشین اتاق های پذیرائی میلیون ها نفر هستند، لابد سخنشان هم بیشتر شنیده می شود و هم دیده می شود.

این قهر در زمانی اهمیت می یابد که مبارزه خشونت آمیز پلیسی با دارندگان آنتن های ماهواره ای شکست خورده و جای خود را به جنگ پارازیت ها داده که نتیجه آن هم بزودی آشکار خواهد شد. به قاعده سرنوشت و پایان کار این جنگ همان است که بر سر ممنوعیت ورود نشریات از خارج، قطع موج کوتاه گیرنده های رادیو، جمع آوری دستگاه های پخش و نوارهای ویدئو، فکس و نوارهای موسیقی آمد، یا بر سر قانون منع استفاده از ماهواره های تلویزیونی.

محدودیت هائی که برای استفاده از اینترنت ایجاد می شود هم پایانی جز این نخواهد داشت. راه نزدیک تر، اعتماد کردن به مردم و خود را قیم آن ها ندیدن و نسپردن سرنوشت مردم به دست ماموران حقوق بگیر دولت است. مامورانی که عیسی رشته مریم بافته نیستند و تنها هنرشان ایجاد ناراضیان بیشتر برای حکومت است.

از این همه برمی آید حکمرانی در دوران سایبر و دنیای دیجیتال که مرز بین خیال و واقعیت در آن مخدوش شده است، دیگر هیچ شباهتی به حکمرانی قرون ماضی ندارد و قواعدش از متون کهن برنمی آید. جلو شرکت مردم در تشییع جنازه عزت الله سحابی را با پلیس می توان گرفت اما با شمع و خرما و لباس سیاه برای استیوجابز کاری نمی توان کرد. آدمی سالیان پیش سیب را گاز زده است. دیگر نمی توان از دستش گرفت.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At October 14, 2011 at 4:10 AM , Anonymous بهاره said...

مدت ها بود که هوس مقالات این طوری با لبخند زیرکانه زیرجلدی داشتم . هی رفتم در ارشیو و قبلی ها را دوباره خواندم

مرسی

 
At October 14, 2011 at 6:03 AM , Anonymous Anonymous said...

مرسی
شسته رفته و تمیز با مرور بر مونسی که نمی توان از ان رها شد
بی بی سکینه
ببخشید
بی بی سی

 
At October 14, 2011 at 7:46 AM , Anonymous Anonymous said...

ولی من به بی بی سی مشکوک تر شدم.با اون برنامه عشق و عاشقی وسط تظاهرات مردم سال 88.باور نمی کنم.

 
At October 14, 2011 at 8:56 AM , Anonymous دکتر احمدی said...

من تصور می کنم این همشه توطئه پنداشتن همه چیز را حکومت ها مانند زهر در کام ما ریختهاند تا به خیال خودشان ما را از دنیا و حرکت هایش دور و بدبین کنند. در دلم بنشانند که هیچ کس در دنیا پاک است تا ما به همین شاه و شیخ رضایت بدهیم
من همیشه درست ترین تفسیر ها و اطلاع رسانی ها را از بی بی سی دیدم و شنیدم

 
At October 14, 2011 at 11:35 AM , Anonymous خسته said...

بد نبود اشاره ای هم به برنامه های بسیار مفصل و "منصفانه" ی بی بی سی در سالهای 1330 تا 32 (در خصوص نهضت ملی ایران و مصدق) میکردید...چند هفته پیش گزارش ـ بی دلیل و بی هنگام ـ بی بی سی را در مورد زندگی خامنه ای دیدم و مشتاقانه منتظر حرکت بعدی "این پدرسوخته ها" هستم!؛

 
At October 14, 2011 at 1:29 PM , Anonymous افشاری said...

واقعا دستتان درد نکند. خیلی خیلی ممنونم . کاش این جوان تر ها یاد بگیرند که می توان رسوا کرد اما فحش نداد. می توان نشانی داد اما بد نگفت و می توان به درک خواننده اعتماد کرد

وافعا دستتان درد نکند

 
At October 16, 2011 at 3:53 AM , Anonymous محسن said...

من متاسف هستم که شما به هر دلیل کمتر می نویسید. امیدوارم حالتان خوش باشد و همچنان ما را هدایت کنید . همین متن شما مرا از خیلی مطالب آگاه کرد . استاد ما باشید حتی از راه دور

 
At October 16, 2011 at 9:26 AM , Anonymous رضا said...

دیشب دیدم یکی از فدائیان اعلیحضرت گلایه می کرد که چرا آقای بهنود هر وقت دست دهد لگدی به آن مرحوم می پرانند. بهشان گفتم جناب بهنود هزار جا هم حسن هایشان را گفته اند. کاش کمتر تعصب داشتید. همان طور که حزب اللهی ها تحمل مقایسه امروز و پگذشته را ندارند

خدایا ما را از تعصب دور نگاه دار و به بهنود ها عمر بده که باز هم چشم ما را باز کنند

 
At October 17, 2011 at 8:37 AM , Anonymous Arman said...

Very true. When BBC openly criticises of royal family expenses and weddings, when BBc forces many British politicians to resign, when BBC sends investigative journalists, equipped with hidden camera to denounce any corrupt celebrity...It is what they do with themselve, just to protect their public interest. But in a conspiracy theory mindset, these are all signs of imperialism and animosity...

 
At October 18, 2011 at 10:13 AM , Anonymous Anonymous said...

درجه یک مثل همیشه . پرینت گرفتم به همه دوستان دادم . هاهاهاها

 
At October 19, 2011 at 10:26 PM , Anonymous Anonymous said...

in daste shoma dard nakonad ra dar in dowran ba gharaat haye mokhtalef bayan mikonand. khodetan midanid in kodam ast va dar dakhele aan bbc va ham karan zaban baste che migozarad

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home