Monday, November 1, 2010

خر انگوری

اول باری که آقاحسن برای پسرعمویش حاج سیدمحسن پیام فرستاد که قربان جدت سوار این خر انگوری نشو، خیلی سال پیش بود. حاج سید محسن مدتی بود وقتی می خواست برود خطبه عقدی بخواند یا روضه خانه صاحب اعتباری، خر انگوری را قرض می گرفت، سوار آن می شد، دهنه اش را هم می داد به دست پسرش و می رفت. به ظاهر خر مطیع و خوش ادائی می نمود و اندرونی حاجی جل ظریفی هم بافته بود برایش، و شده بود خرمشتی غلط اندازی. چنین بود که حاجی نصیحت آحسن را گوش نمی کرد.

روزی از روزها کوچک آقا از پدر پرسید مگر خر انگوری چه عیب و علتی دارد که پسرعمو ما را از آن می ترساند، حاجی خندید و گفت هیچ، آحسن حسودیش آمده، به این همه توجهی که اهالی به ما دارند و هر هفته چند جا عروسی و عزا و ختنه سوران دعوت داریم غبطه می خورد. میگه این خر گاهی بوی بد دارد و گاهی لگد بیجا می اندازد و عادات قبیح دیگر دارد، شاید راست بگوید ولی نمی داند که خرانگوری از من حرف شنوی دارد یک نهیب که می زنم تکلیف خود را می فهمد. من که مثل دیگران نیستم، بلد کارم.

چندی بعد از دیگران هم همین پیام رسید باز کوچک آقا از پدر پرسید چرا همه نگران خرانگوری هستند و ما را برحذر می دارند پاسخ آمد هیچ پسرم چون این بی زبان یک مدت در خدمت میوه فروش بوده و از میدان انگور بار می زده این ها نگرانند که مبادا نجس شده باشد. در حالی که میوه فروش خود از مریدان من است از او پرسیده ام و اطمینان دارم.

آن چه از حرف نشنوی حاج محسن بر سرش آمد شاید قابل پیش بینی است و پیداست اما این که چرا این حکایت در این روزها به یاد آمده. و این که کدام رخداد یا رخدادها این حکایت را تداعی کرده است.

آیا نگرانی از نادیده گرفتن قانون و بی اعتبار شدن دو قوه مقننه و قضائیه که این همه برای استقلال و تفکیکشان دل سوزانده شد به جاست یا نگرانی برای استقلال بانک مرکزی که تا به حال به نوعی حفظ شده بود. بیست سال قبل بعد از بازنگری قانون اساسی پرسیده شد تجمیع این همه اختیار در یک تن آیا احتمال دیکتاتوری ندارد، جواب خیلی ها این بود که از مجتهد به ولایت رسیده که خودکامگی نمی زاید مگر نشنیدی خودکامگی عدل را ضایع می کند و ولی فقیهی که عدل از دست بدهد خود به خود منعزل می شود. و باز می گفتند اتفاقا تجمیع این اختیارات در شخص ولی فقیه خطر این که دیگری خودکامگی بگزیند را هم از سر کشور دور می کند. از جمله کسانی که پشت این استدلال ها بود یکی آقای هاشمی رفسنجانی که تا 22 خرداد همین سال گذشته هر تصمیم در جمهوری اسلامی گرفته شد با نظر و یا دخالت وی بود. و اگر دنبال مسئولی هم برای امور اتفاقیه این بیست و چند سال بگردیم او یکی از کسانی است که نامش همان اول به ذهن می آید.

اینک زمان آن است که - برای آن که مسئولیت ها مخدوش نشود و برای این که فراموش نشود آن چه کشور بدان گرفتارست مسئولش کیست - اعتراض ها به نحوه برگزاری آخرین انتخابات ریاست جمهوری فراموش شود و گمان رود نه خانی آمده و نه خانی رفته، نه نداها و سهراب ها کشته شده اند و نه کسی به خیابان رفته، نه کسی به جرم شرکت در تبلیغات انتخابات در زندان است و نه خانواده هائی به هم ریخته.

حالا سئوال: این که فرمودید قطعنامه ها ورق پاره است، پس عامل این همه پریشانی و گرانی و این همه هزینه کردن ها چیست یا کیست. این که فرمودید نگاهمان از شرق به غرب می رود و مسئولان قبلی پرونده هسته ای همه آلوده به تمایلات غربی بودند و ما با شرق مساله را حل می کنیم چه شد. روسیه که چنین شد و چین هم به قیمت از دست رفتن صنایع بومی و تولیدات حتی کشاورزی مانده در کنار، و اگر پوسته تبلیغات را بشکافیم حالا این تهران است که به واشنگتن و متحدانش التماس می کند که بیا تفاهم کنیم و گاهی پیام می فرستد چیزی به دست من بده نازنین که مردم را بدان راضی کنم. تهران است که به واشنگتن می گوید با تبادل اورانیوم مخالفم و مهم نیست که قبلا گفتم حاشا و کلا نمی کنم. تهران است که از یک نوشته سخنگوی وزارت خارجه در تویترش چنان به وجد می آید که روز شنبه روزنامه و سایت ها و خبرگزاری های دولتی تیتر می زنند "تبریک تولد احمدی نژاد توسط دولت آمریکا". پس آن همه غیرت خواهی چه شد. دروغ ایستادن ژاک شیراک بالای پله های کاخ الیزه وقت ملاقات با رییس جمهور پیشین دارد راست می آید. اینکا دیگر جای سالم در روابط خارجی نمانده است و روزی روزگاری که دفتر خاطرات منوچهر متکی منتشر شود یا به دست کسی افتاد آشکار خواهد شد که چه پوستی کنده شده از سر این دستگاه سیاست خارجی.

و در مقابل این شکست ها که به قیمت بستن دهان ها و نشاندن آقای رامین بر سر مطبوعه ها قرارست با کمک تکنولوژی جدید پیروزی نمائی شود، آیا می توان پرسید چه خبرست. یا چنان که تاکنون غیرت ایران خواهی حکم کرده است نخبگان همچنان دم برنیاورند مبادا کار از این هم بتر شود. دویست میلیارد دلار – کم و بیش - تاکنون هزینه محبوبیت خریدن برای رییس دولت شده است حالا اگر کس بپرسد ذخیره ارزی دست کیست و این تغییر و انتقالاتی که آقای بهمنی از آن صحبت می کند به کدام موازین و اصول و تحت نظر کدام مقام صورت می پذیرد، آیا کار بدی است. اگر کس بگوید این همه دور زدن قانون بعدها چه بر سر این کشور خواهد آورد، یا سئوال کند که این همه جابه جائی و نشاندن حسن به جای حسین بی هیچ تخصص و تجربه ای قرارست با کشور چه کند.

اما اگر همه را بتوان به بهانه حفظ امنیت کشور تحمل کرد یک سئوال باقی می ماند آیا این همه دور زدن قانون، این همه رضاشاهی و شلاقی عمل کردن، خودکامگی نیست. این همه آشفتگی که در کارست آیا نگرانتان نمی کند.

پایان کار حاجی و خرانگوری مشهورست. هی خر انگوری خرابکاری کرد و در جای نباید آروغ زد و دم جنباند و وسط خطبه حاجی دوید و وقت اذان عربده سر داد و هزار کار بد دیگر، هر بار حاجی محسن آن را با روایتی و قصه ای و شعر درست کرد. تا شد آن چه نباید و یک روز در جمعی که برای سلام خاص به دربار شاهانه می رفتند خرانگوری مهار درید و پرید و جست زد و رفت بالای صفه ای که برای ذات مبارک گذاشته بودند و نشست جای شاهانه و شد آن چه نباید بشود.

شب که حاج محسن کله خورده و لاغر همچون مال باختگان بی تاب به خانه رفت صدای والده بچه ها بلند شد که گفت حاجی حالا این تنعم برای چه می خواستی، داشتی زندگیت را می کردی، ما راحت بودیم تو هم احترامی داشتی، هر کس ترا می خواست خرش را می فرستاد دنبالت، چرا هوس خر
شخصی به سرت زد. همه گفتند به خر انگوری اعتباری نیست چرا نشیندی

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At November 1, 2010 at 3:50 AM , Anonymous بابک said...

آخیش دلم خنک شد. بعد از مدت ها که لذت خواندن مقاله ای این طوری را نچشیده بودیم . دستتان درد نکند

 
At November 1, 2010 at 5:43 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز
سلام
بسیار زیبا بود
منظورتان ژاک شیراک نبوده است.

 
At November 1, 2010 at 5:57 AM , Anonymous Anonymous said...

ژیسکار دستن نبود، ژاک شیراک بود

 
At November 1, 2010 at 6:29 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At November 1, 2010 at 6:32 AM , Anonymous saeed said...

جناب بهنود عزيز
با سلام و عرض ارادت
شما ميرزاي ما مردم ايران هستيد
لازم است هر از چند گاهي برغم مشغله هاي فراوان با قلم شيواي خود بشكنيداين فضاي بهت وحيرت را كه مامردم گرفتار آن هستيم
اين مقاله خر انگوري مصداق زياد دارد اين روزها به هر جا كه مي نگري و مي بيني از راس حكومت گرفته تا راس خيمه قدرت حاج محسن هايي هستند سوار بر خر انگوري.... ...

 
At November 1, 2010 at 7:51 AM , Blogger رهام said...

حالا اینکه حاجی رفسنجانی ست و خر انگوری خامنه ای
و یا حاجی خامنه ای ست و خر انگوری احمدی نژاد معمایی ست یکی از گذشته و دیگری از آینده
یکی آری و دیگری شاید

 
At November 1, 2010 at 8:39 AM , Anonymous Anonymous said...

دوست عزیز راحت تر از این حرف هاست کمی دل بده معلوم میشود چی میگویند آقای بهنود. اما از دست این استاد ما که با قصه هایش کاری می کند که امروز در [...] همه از خر انگوری حرف می زنند این هم به اسم مستعارها اضافه شد چاکر رهام خان

 
At November 1, 2010 at 8:40 AM , Anonymous عمید said...

خدا نعمتت را زیاد کند من ساکن قم هستم و از فدائیان آقای خامنه ای اما متملق نبستم . از این نوشته شما ده ها کپی در قم گرفته اند . درباره اش صحبت زیاد است اجرکم عندالله

 
At November 1, 2010 at 9:17 AM , Anonymous Anonymous said...

ننۀ پیرم قول داده تا شیش ماه پاشو تو بزازی برای خرید پرده نذاره تا شاید طرحِ خر انگوری به ثمر برسه. آخه خورجین خر انگوری خیلی خالیه.

 
At November 1, 2010 at 9:53 AM , Blogger انسان سکولار said...

آقائی که ساکن قم هستی
فدائی خامنه ای

عمید خان

راستش من از سفر رهبری به قم تب کردم و حالم خوب نیست

چقدر لعنت فرستادم به آنها که با جنبش سبزشان سی سال دیگر خاطر جمعی فرعون گونه را به آقایان هدیه کردند

من انسانی سکولارو آزاده ام

پس

چون دولت خود را در موضع مظلومیت ببینم باید حقگوئی را بجا آورم و چون آن کارهائی که شما در قم کردید را ببینم باید نگران خودکامگی باشم

بخصوص وقتی می بینم کسانی که از تزویر و ریا و نفاق می تالند چگونه بجای دعوت به پوست انداختن و نو شدن دعوت بر گردیدن بر همان مدار قبلی می کنند

ایشان چه سنجیده گفتند که فرصتی که بخاطر تقاضای معارف جدید برای حوزه پیش آمده اگر بدرستی تامین نشود تبدیل به تهدید می شود و من مطئن هستم با این ترکیب که اکنون جاری است حتما می شود

اما از دید اجتماعی هم براستی از آنچه در سفر ایشان به قم اتفاق افتاد نگران و متاسفم


چرا که من همان تمی را در ضجه ها و یقه از تظاهر جر دادن ها در استقبال ایشان در قم دیدم که در سبزی شعار نفاق افکنانه ی "رای من کو" دیدم

تزویر و ریا زشت است

چه وقتی به احمدینژاد رای بدهی و بگوئی رای من کو و چه در جوار علمای دین باشی و برای خلیفه ی وقت سینه عریان کنی

براستی دوست قمی

مگر مردم قم آقایشان را در تلویزیون هر روز هفته و هر ساعت روز نمی توانند ببینند که چنین زار می زدند می خواهیم آقایمان را ببینیم

آیا ایشان در ملاقات های حضوری دلچسب تر از تصویر تلویزیونی بنظر می رسند یا صله ای جهت بنده نوازی به مستقبلین بذل عنایت می کنند؟

لازم است بگویم من ولایت فقیه را معقولترین سیستم حکومت برای ملت شیعه ی متدین می دانم و به عنوان یک شهروند ایرانی که حکومت فعلی را علارغم اعتراض به آن به رسمیت می شناسد ایشان را به عنوان رهبر کشور قبول دارم

اما این شیوه را به هیچ عنوان صلاح کارمان نمی دانم

کامنت های مرا در همین مکتب استاد بهنود بخوانید

ببینید که چگونه مجبورم از موضع دفاع از دولتی مظلوم به موضع منتقدی مغموم تغییر کنم

 
At November 1, 2010 at 11:54 AM , Anonymous بارانی said...

سلام بر بهنود عزیز
با اینکه مطالب شما را دنبال می کنم اما تاکنون کامنتی درج نکرده بودم. اما وقتی بحث، بحث خر انگوری است هر که از خر و خرسوار شاکی باشد دست به قلم می برد.
القصه! خیلی ها هستند که حضورشان بی معنی است و معنی می سازند تا حضور داشته باشند. سعی میکنند تا خودشان را به خدا بچسبانند و آنقدر می چسبند تا یا خدا را هم با خود پایین بیاورند یا خود خدا شوند.
به قول معروف خر ما از کرگی دم نداشت.
بارانی باشید

 
At November 1, 2010 at 1:52 PM , Anonymous فیروزه said...

همانطور که حاج محسن نصایح را نشنید این ها هم نمی شنوند .انگار که باید خرانگوری لگدش را مستقیما به آنها نشانه رود تا به اجبار بشنوند همانطور که در یک سال و نیم اخیر خر انگوری به خیلی ها لگد زد.باز هم می زند.مگه نه؟

 
At November 1, 2010 at 3:32 PM , Anonymous Anonymous said...

انسان سکولار چه یهو جوگیر شده!!!ظ

 
At November 1, 2010 at 4:58 PM , Anonymous لیلا said...

میمیرم برای این قصه گفتن های شما. می بوسمتان . به راستی نفر اولی. میرزای مهربان شهر ما

 
At November 1, 2010 at 6:11 PM , Anonymous korosh said...

رضا شاه ایران را مدرن کرد
بسیاری صنایع تاسیس نمود
چگونه با خامنه ای و احمدی نژاد که دشمن مدرنیته اند
مقایسه می کنید

 
At November 1, 2010 at 6:43 PM , Blogger انسان سکولار said...

ببینم فیروزه مگه تو بدت میاد حالا؟
بزار همچین بزنه که از بالا با سر بخورن زمین؟ بده مگه؟

پس چرا میگی: "همانطور که حاج محسن نصایح را نشنید این ها هم نمی شنوند .انگار که باید خرانگوری لگدش را مستقیما به آنها نشانه رود تا به اجبار بشنوند همانطور که در یک سال و نیم اخیر خر انگوری به خیلی ها لگد زد.باز هم می زند.مگه نه؟" آره؟

آره وجدانن ناراحت اینائی؟

نگو بابا حواسشون جمع می شه؟

دیدی علما دارن این نوشتار رو دست بدست می کنن

ما کارمون همینه اصلا به ما روز خوش دیدن نیومده اگر کسی بخواد کمی هوای تازه بهمون برسونه حالمون بد میشه

مگه امیرکبیر رو یادت رفته؟
مگه مصدق رو یادت رفته ؟
مگه بختیار رو یادت رفته؟
مگه بنی صدر و بازرگان رو یادت رفته؟

حالا باشه اسم احمدینژاد را هم بچه های ما بزارن زیر اسم اینا و بگن

این پدرای ما حافظه ی تاریخی نداشتن هر کی به استعمار باج نداد بدست خود ملت بزیر کشیدنش

از بس ماشاءالله که "بصیرت" داریم ما

حرف استاد عمیق تر از اونیه که شما فکر می کنی

استاد پیچش مو بیند و ما غافلیم از این مهم که ما همواره باید از وطن و دولتردانمان دفاع کنیم و استاد باید نیش قلمش را همواره پشت گوش ما و حاکمان نگه دارد تا از راه بدر نشویم

بدانیم که نقش حکیمانی چون استاد مدح حاکمان گفتن نیست که دلسوز واقعی آینه ی دوست است و در ناملایمات رفیق او

 
At November 1, 2010 at 9:23 PM , Blogger Unknown said...

سلام استاد
من عاشق قلم شمام , و هر جا که نام مسعود بهنود را ببینم و یا بشنوم برای دیدن مقاله یا فیلم و یا صدای شما تامل نمی کنم , استاد عزیز میدونم مشغله زیاد دارید , با این حال اگر سایتو زودتر به روز کنید ممنون میشم

 
At November 2, 2010 at 7:01 AM , Anonymous Anonymous said...

عزيزم انسان سكولار فقط يك اسم و ماسك است كه در لواي ان صحبتهايي بشود كه اري هستند متفكريني كه مشروعيت اين دولت و نظام را قبول دارند. تاسف براي انسان سكولار

 
At November 2, 2010 at 8:28 AM , Blogger انسان سکولار said...

نمی دانم این ناشناس محترم که برای من متاسف است دقیقا به کدام دردم تاسف می خورد

با اجازه از استاد می خواهم ایشان را به یک مباحثه به شرح زیر دعوت کنم

الف: بررسی میزان سکولار بودن من

سکولار بودن یعنی عقلگرا بودن یعنی نگاه قدسی به مسائل نداشتن

اول از هر چیز بدانید که اغلب ما ایرانی ها انسان های سکولاری هستیم و تدین ما هم ریا و تزویر است

نشان به اینکه هر جا که عقلمان گواهی نداد حدیث و تاویل و تفسیر را بکار انداختیم تا آنچه در قران دستور داده شده بود را بی اثر کنیم و اجتهاد هم یک اندیشه ی سکولاری است که امکان تفسیر مسائل اسلامی را بنا بر مقتضیات زمان به ما می دهد و از این بابت بسیار مترقی است

پس به من بگوئید کجا من بر خلاف عقل و بر اساس تفکرات ماورائی و قدسی اندیشیده ام و عمل کردم و یا برای استدلال آوردن فرمایش فلان امام و پیامبر را پیش کشیدم و حتی از فلان عالم مثال آوردم که ای ملت چنین کنید چون خدا یا پیغمبر و یا فلان عالم و حتی استاد بهنود گرامی چنین گفته ؟ کجا دیده ای شما؟

ب: غیر عقلانی نبودن جمهوری اسلامی برای ملت ایران

اگر به من باشد ملت آمریکا را هم قبول ندارم و آنها را متحجرین مدرن می دانم
از دیدگاه من مردم اروپا اندکی روشنفکر هستند و کمتر کسی را به اندازه ی خودم دارای ذهنی باز و بدون تابو و تعصب می یابم

اما !!!

من تنها سکنه ی ایران نیستم و اکثریت مردم بر اساس تعالیم دینی تمام تعاملات خود را تعیین می کنند

حتی با محل قضای حاجت خود از نحوه ی ورود و خروج گرفته تا نحوه ی نشستن و برخواستن و چگونه عمل کردن و شستشو دادن و چه وردی بخوانند اگر سهل نبود و چه وردی بخوانند اگر خیلی زیادی سهل بود!!!

حال شما بگوئید چه نوع حکومتی را برای این ملت پیشنهاد می کنید؟

استاد اگر این کامنت را منتشر کردند احتمالا به معنای آن خواهد بود که شما پاسخ این دو سئوال مرا بدهید

 
At November 2, 2010 at 8:48 AM , Anonymous Anonymous said...

تو گویی صحبت ازاصلاحات ، آزادی نسبی مطبوعات و گفتگوی تمدنها به معنای باج دادن به استعمار بود ولی گلوله از بام مسجد بسوی مردم بیدفاع شلیک کردن باج ندادن به استعمارست. خر را وارونه نشستن و اسم و رسم آبکی دست وپا کردن فقط از پستان مادر گاز گرفته ها بر می آید. این کمال کم لطفی است که همۀ بزرگان مان را در یک سبد بگذاریم و خرانگوری را نیزاز آن دسته بنامیم .

 
At November 2, 2010 at 11:35 AM , Anonymous فیروزه said...

من دقیقا نگران امثال خودم و شما هستم.انگار ما عادت به این داریم که تاریخمان را مدام تکرار کنیم من و تو درست پا جای پای پدرمان،جدمان،جد جدمان و...می گذاریم .انگار اصلا قصد نداریم زندگی کنیم.دکتر ستاری فر دو سال پیش اعلام کرد در چهار ساله دولت نهم مملکت به اندازه بیست سال پس رفت کرد.حالا هی خرانگوری لگد بزند و هی کسی عبرت نگیرد و من و تو خوشحال باشیم که به حقشان بود لگد بخورند .آخر پس کی زندگی کنیم ؟

 
At November 2, 2010 at 11:58 AM , Anonymous فیروزه said...

آقای بهنود به نظرم در نقل سخنی از آقای ستاری فر به جای اینکه بنویسم مملکت بیست سال به عقب برگشته نوشتم دو سال!

 
At November 2, 2010 at 12:30 PM , Anonymous Anonymous said...

خر انگوري با يال و دم رنگ شده شايد به جهت جلب مشتري يا چيزي شبيه چراغ شب نما جهت مصون ماندن از بد حادثه؛‌حكايت شيريني بود به شيريني انگور ياقوتي.

 
At November 2, 2010 at 4:18 PM , Anonymous Anonymous said...

دوستان فحش ندهید و زیبائی قصه را خراب نکنید لطفا

 
At November 2, 2010 at 7:08 PM , Anonymous خسته said...

قصه و ضرب المثل با "خر" در ادبیات فارسی فراوان داریم...از مثنوی بگیر تا حکایت های عامیانه...اما شاید فقط همین داستان ملانصرالدین، سی سال و اندی است که حکایت ماست: آن خری که خود بالا برده ایم چگونه پایین بیاوریم؟...اصلا میتوانیم پایینش بیاوریم؟

 
At November 2, 2010 at 9:17 PM , Blogger Kamal-ol Molk said...

استاد عجب نوشته شیرینی بود. سپاس از اینکه مجبورمان میکنی به آیینه بنگریم. ممنون از اینکه راه را مینمایانی.

اما!!! سکولار جان،
خوبی برادر؟عزیز! چه میکنی با صغرا کبرا چیدنهای بی پایان. میفرمایی چون بعضی از مردم با فتوای آقایان مستراح میروند پس بایستیم تا هر چه خواستند بر سرمان بیاورند. آخرعزیز من اگر اینگونه میشود که هنوز اروپای مورد علاقه شما در قرون وسطی بود. این چه منطقی است انسان روشنفکر؟
نظر داده ای که: "چون دولت خود را در موضع مظلومیت ببینم باید حقگوئی را بجا آورم". پس این دولت جناب عالی است. اگر این دولت را قبول میفرمایید که بر شما حرجی نیست. حتما به عنوان یک انسان آزاده میتوانید تمام جنایات دولت خود را توجیه فرمایید و دست آخر طلبکار هم بمانید که: "چقدر لعنت فرستادم به آنها که با جنبش سبزشان سی سال دیگر خاطر جمعی فرعون گونه را به آقایان هدیه کردند". بفرستید. بر ما لعنت بفرستید که گوارای وجودمان. این لعنت برای بنده از هزار سپاس با ارزش تر است.

در ضمن اضافه کرده اید که : "چرا که من همان تمی را در ضجه ها و یقه از تظاهر جر دادن ها در استقبال ایشان در قم دیدم که در سبزی شعار نفاق افکنانه ی "رای من کو" دیدم". شما جزو کدام دسته بودید؟ ساندیس خوران حرم معصومه؟ گلوله خوران میدان آزادی؟ و یا باتوم خوران کهریزک؟ چگونه است که این ها همه را یک "تم" میبینید؟ راستی به نظر شما هم این داستان "رای من کو" یک فتنه است؟

این جمله ات بنده را بالکل منهدم کرد: "لازم است بگویم من ولایت فقیه را معقولترین سیستم حکومت برای ملت شیعه ی متدین می دانم و به عنوان یک شهروند ایرانی که حکومت فعلی را علارغم اعتراض به آن به رسمیت می شناسد ایشان را به عنوان رهبر کشور قبول دارم." ممنون که قبول دارید. خوب شاید این نیز نوع جدیدی از سکولار بودن روشنفکرمنش آزاداندیش است و ما نمیدانیم. آزادگی معنای جدید یافته است؟ اگر این آزادگی است، من یک دست نشانده وطنفروش خائنی بیش نیستم.

به نظرم بررسی میزان روشن بودن شما کار یک جلسه دو جلسه یک سال ودوسال نیست. مع هذا، اینجانب آمادگی خود را برای بررسی اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ اعلام مینمایم.

با سپاس،
دوست فرضی.

 
At November 3, 2010 at 1:25 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ متاسفم از اینکه اوضاع دنیا را رها کرده اید و چسبیدید بخر حبه انگوری
ویا حسنی چی گفت و یا ....؟
اما خرده فرمایشی نکردید باینکه چرا باراک اوباما نیامده باید برود؟؟ پس چی شد آنهمه
لی لی به لالای مهد دمکراسی امریکا گذاشتید که بععععله حتی یک سیاه بریاست جمهوری
میرسد و چه وچه وچه....؟
بفرمایید و ببینید که امروز جمهوری خواهان چه مصیبت عظمایی برای اوباما تهیه کردند
باور کردنی نیست وقتی مفسران با حیرت میگویند چنین شکستی در انتخابات در شصت سال
اخیر اتفاق نیفتاده بود ؟؟؟؟ پس حالا بهتر میفهمیم چرا کندی را ترور کردند !!! یعنی بعد
کندی جوان و از شمال امده این اوباما دومین است که ترورش نکردند اما سرنوشتی بدتر از ترور
برایش رقم زدند ....یعنی اگر دمکرات هم باشی باید از جنوب امریکا امده باشی مثل کارتر یا
کلینتون اگر جمهوری خواه باشی اما شمالی باز مورد قبول نیست حتی اگر رودی جولیانی باشی
که شهردار نیویورک بود در واقعه یازده سپتامبر اما از مک کین آریزونیایی شکست خورد
بعله این مهد آزادی مهد دغل و ریاست فقط پشت پرده نیویورک و کالیفرنیا قایم شده
تا چهره زشتش را دنیا نبیند

 
At November 3, 2010 at 4:02 AM , Anonymous برزو said...

ناشناس عزیز آقای بهنود درباره ایران ننویسد که تو خوشت آمده درباره انتخابات آمریکا. خب که چی. چی می خواهی نتیجه بگیری که آمریکائی ها بدند. خب بله بدند ما کجائیم . برادر نکند می خواهی بگوئی چون آمریکائی ها دموکرات پسند نیستند پس ما هم باید خرانگوری را تحمل کنیم. خدا بهت کمی انصاف و عقل بدهد و در ضمن [...]

 
At November 3, 2010 at 5:43 AM , Anonymous آرش said...

انسان سکولار طرفدار ولایت فقیه!!!!!!..همه جور معجون و فعل معکوس تو این مملکت داشتیم جز این یکی..
من نمی دونم واقعا دلیل این نوع تناقضات چیه؟!..بدفهمی اصطلاحات و مفاهیم؟..خوددرگیری و بلاتکلیفی فکری؟...یا شاید هم یک نوع ردگم کنی و گیج کردن مخاطب ( که البته کودکانه است)

 
At November 3, 2010 at 8:14 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود خان دیروز خواندم و امروز حظ وافری بردم از خواندن دوباره، آن هم پس از خواندن خبر تیز محکم و بدبوی جدید خر انگوری - آنجا که حاکمان روسیه را هم به منکوب شدن در کاخهایشان با موشکهای ایرانی نواخت - حقا که تا خبر را خواندم یاد دسته گلهای خرانگوری افتادم. شیرین حکایتی بود اما ما ملت شرینتریم!!! دیر نیست که خرانگوری رسن پاره کند و عزم تخت همایونی نماید

 
At November 3, 2010 at 9:48 AM , Blogger انسان سکولار said...

دوست فرضی به دیده منت

حال که استاد لطف خود را همواره شامل حال من می کند و اجازه می دهد اندیشه هایم را از این سکو با دامنه ی بیشتر منتشر کنم و برای وبلاگ ورشکسته ام علارغم حسد بخیلان چند مشتری در حد قوت لایموت داشته باشم
پس دعوت شما را می پذیرم و با عنایت به اینکه در حد کلاس به اندازه ای کافی بحث کردیم
اگر شما نمی ترسید و اعتماد دارید در وبلاگ فقیرانه ی اینجانب در پستی به همین نام "خر انگوری" بحث را با اعلام نظرتان در مورد استعمار غرب و نظام سرمایه داری شروع بفرمائید تا به حوادث انتخابات هم برسیم

چون نمی توان مستقل از موضوعات جهانی اتفاقات ایران را تحلیل نمود

 
At November 3, 2010 at 10:38 AM , Anonymous Anonymous said...

برزو ی عزیز ،
سوال کاملن درستی را مطرح فرمودهید که چرا آقای بهنود در مورد ایران ننویسد. البته باید بنویسند و ممنون از تاکید مجدد شما در اینباره.
اما فکر میکنم که ایشان منظور دیگری از آنچه شما اشاره کردهید داشتند که امیدوارم خودشان توضیح بدهند.

با تشکر و طلب پوزش از استاد بهنود و شما
برزو (دوم)

 
At November 3, 2010 at 10:42 AM , Anonymous Anonymous said...

رییس جمهور محبوب و ضدِ استعمارِ انسان سکولار امروز چه جز و ولزی راه انداخته بود که خرس شمالی پول مارو هاپولی کرده و مارو به دشمن فروخته و ما هم حوالش میدیم به حضرت عباس . پهلوون پنبه گرمسار فکر می کرد در عهد شکنی تنهاست. دلم بحالش سوخت.

 
At November 3, 2010 at 11:41 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود ،
اگر مجاز بدانید واکنشی به کامنت کمال یل ملک که در همین پست درج شده.

جناب کمال ال ملک ،
بطور قطع نباید از انسان سکولار دفاع کرد، چه در برابر شما و یا هر کسی که از ایشان انتقاد کند. اما از آنجا که یک مجاوره نباید به بله بله و یا خیر خیر محدود شود. تنها ایرادی که از انتقاد شما میتوانم مطرح کنم این است که شما در استدلال خویش به اجزای کوچکی از کامنت انسان سکولار اشاره میکنید که متاسفانه در بر گیرنده نیست بنابر این مقصود حقیقی پیام را منحرف میکند. بنظر این حقیر انسان سکولار در یک بعد کلی مقوله را تحلیل و مرتبط با آن نتیجه گیری کلی نمودهاند. برای مثال آنجا که انسان سکولار اشاره به رهنمودها ی رفع حاجت (یا همان مستراح رفتن) اشاره میکنند. این جمله را باید با جمله ی تکمیلی ضمیمه آن دید که میگویند: من تنها سکنه ی ایران نیستم و اکثریت مردم بر اساس تعالیم دینی...!
پس این کلیت اشاره دارد به ادعای ایشان در معتقد بودن به دموکراسی .
مرسی از توجه تان ،
برزو (دوم)

 
At November 3, 2010 at 7:34 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
خدا حاجی و رفتگانش را بیامرزد که لا اقل می شنید و میگفت نه . این آقای امروز ما حتی تحمل شنیدنش را هم ندارد

 
At November 3, 2010 at 7:40 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
خدا حاجی و رفتگانش را رحمت کند که لا اقل می شنید و میگفت نه . این آقا و حاجی امروز ما حتی تحمل شنیدنش را هم ندارد

 
At November 3, 2010 at 9:12 PM , Blogger انسان سکولار said...

استاد اجازه می خواهم که بحث را در اینجا پاسخی کامل اما موجز بدهم تا برای بحث در کلبه ی فقیرانه ام که انشاءالله دوستان با دست دلبازی مرا از دانش خود مستفیض خواهند کرد از ابتدا به جزئیات بپردازیم

اما چون جلب نظر استاد برای کسب نمره ی شاگرد اولی برایم مهم است تمام بضاعت خود را در همین سطور عرضه خواهم داشت

در باب شگفتی و اعتراض دوستان که قائل به تناقضی ناشیانه در نام مستعار من که قاعدتا باید معرف اندیشه هایم باشد و موضع سیاسی ام هستند لازم می دانم نکاتی را معروض دارم که برزوی دوم هم اشارتی کردند اما من همه را در این سطور دو باره باز می گویم نتیجه گیری هم باشما شما بگوئید من چه باید بکنم و فکر کنم به دیده منت

الف:حق مداری
دوستان باید قبول کنند که من این حق را دارم که هدف را بهانه ای برای استفاده از وسیله ی ناصواب ندانم و معتقد باشم هرگز از راه ناصواب و در بدترین حالت آن توسل به فریب و دروغ نمی توان نتایج مسعود گرفت

دوستان اگر هر چه رقیب نامرد هم بود از در نامردی و کلک با او طرف شدن فقط راه حیله و نیرنگ را برای دور بعدی یا رقیب بعدی که باز فنی روی فن ما بزند هموار می کند و خود ما را که می خواهیم خیر خواهانه ابروی کار را درست کنیم خاموش کننده ی نور دیدگان یارمان ، ایرانمان خواهد کرد

ب: اعتقاد به لیبرالیسم

اگر ما مدعی لیبرال بودن هستیم که هیچ و اگر معتقد به این هستیم که چون احتمالا ما بهتر از اکثریت می فهمیم پس باید دیکتاتوری صالحه ای در پوشش لیبرال بودن راه بیاندازیم قطعا فریبکارانی خواهیم بود به زعم من بدتر از حاکمان فعلی

چون ایشان برای ولایت خود منطقی هر چند قابل بحث دارند ولی ما چگونه می توانیم حق مدار باشیم مدعی لیبرال بودن باشیم و به رای اکثریت احترام نگذاریم

ج: رای اکثریت

خوب می ماند یک نکته ی کلیدی در آخر

اگر شما در ایران نیستید و یا هستید ولی دنیا را در محدوده ی اطرافیان خود در محل کار و دانشگاه و کافی شاپ و مترو و رستوران کتاب خانه و فلان تماشاچیان بهمان برنامه می بینید سخت غافل خواهید شد از این حقیقت عظیم که ایران شهرهائی غیر از تهران و سایر شهرهای بزرگ دارد

بل روستا دارد شهرک صنعتی دارد و تازه شهرهای بزرگش پائین شهر دارد که اطرافش شهرک های مسکونی دارد و اتفاقا خانه های کوچک کوچک هم در آنجا است هر کدام پر آدمهائی که حق رایشان با من و شما که از هزار هزار آنها احتمالا خیال می کنیم بیشتر می فهمیم برابر است
گرچه همان هزار هزار آنها باید کار کنند تا ما و خانواده یمان نان و گوشت و پنیر داشته باشند و لابد از این معادله هم می توانیم بفهمیم که ما چقدر مهم هستیم اما متاسفانه این دموکراسی احمقانه باعث می شود که هر مجتمع این مناطق که به چشم ما هم نمی آید برابر محله ی بزرگ ما آدمهای دارای شناسنامه و حق رای داشته باشد


آری ما ایشان را نمی بینیم مگر در
سفری که از دل شهر و محله ی بزرگ خود که همه مخالف رژیم هستند به سمت محله ی بزرگ آشنایمان در شهر بزرگ دیگری که آنجا هم همه مخالف رژیم هستند می رویم ماشینمان آبی روغنی بخواهد تا متوجه شویم اینجا هم آدم زندگی می کند و چه زیادند ماشاءالله

ما که با همه ی عظمتمان کلا سه نفریم آنها فقط سی نفر برایمان آفتابه ی آب می آورند چون از ایشان علاجی برای رادیاتور بی آبمان بخواهیم

و ببینیم که عاشقانه احمدینژاد را دوست دارند و اگر مردم قم را باور نمی کنم علاقه ی مردم پابرهنه را به احمدینژاد باور کردم و با کمال ناباوری فهمیده ام که چون رایشان را می پرسی آنرا مقلوب فاش می کنند

و در نهایت حیرت بعضا به امید رحمتی به احمدینژاد رای داده اند و به امید فرجی آمده اند و گفته اند رای من کو

حال شما بگوئید درد خود را بکجا ببرم من سکولار بدبخت که حق و حقیقت را
فدای هیچ مصلحتی ظاهری نمی کنم؟

 
At November 4, 2010 at 1:43 AM , Anonymous Anonymous said...

از قصه های مادر بزگم فقط این را بخوبی بیاد دارم که چند روزمانده بقیامت !!؟ خر دجال
که از هر موی گردنش سازی و یا معجزه ایی بتماشا میگذارد که همه مردم را جذب خود میکند
و از خدا دودین و ایمان غافلشان میکند ....؟

و حتما آقای خمینی طبق همین روایت آمریکا را شیطان بزرگ نامید آنچه در آمریکا این
بخصوص در ۶۰ سال اخیر رخداده همین معجون خر دجال یا بهتر بگویم هالیوود و دم و دستگاه
هیولا مانندش در تلوزیونها و رادیو و روزنامه هایش آنچنان عقل و چشم جوانان دنیا را کور کرده
که نمیشود کوچکترین ایرادی باعمال زشت آمریکا گرفت ...؟

خب کشورهایی مثل فنلاند و نروژ و دانمارک و سوئد کما بیش دمکراسی اشان بخصوص در بعد
تقسیم ثروت بین مردمشان جایگاهی بسیار والا از بقیه کشورهای رشد یافته صنعتی دارند
و بهترین الگوها برای جهان عقب نگاهداشته شده هستند اما خردجال آمریکایی نمیگزارد
مردم دنیا بانها توجه کنند ...؟
شکر خدا که شوروی و کمونیسم تقریبا در کل دنیا محو و نابود شدند و این فرصتی کلان است
تا مردم بقیه دنیا از کثافات موجود در امریکا آگاه شوند همین سقوط احتمالی کلان سرمایه داری
امریکا و ورشکستگی کمپانی های

 
At November 5, 2010 at 3:00 AM , Anonymous آرش said...

آقای انسان سکولار،
همه توضیحاتی که دادید، تناقض بین نان شما و اعتقاداتی که خودتان ابراز کردید را رفع نمی کند.
سکولاریسم طبق تعریف ( به هر منبع موثقی که دوست دارید مراجعه کنید) یعنی باور به جدائی دین و دولت و ولایت فقیه دقیقا یعنی ادغام دستگاه دین و دولت.همانطور که فاشیست نمی تواند لیبرال باشد و هوادار سرمایه داری نمی تواند کمونیست باشد و قرمز نمی تواند سبز باشد، شما هم نمی توانید هر دو باشید، مگر اینکه یک تعریف جدید شخصی از این واژه ها داشته باشید که البته در آن صورت معنایش فقط برای خودتان قابل درک خواهد بود.
در مورد احمدی نژاد هم اصلا بحثی نیست که بخشی از ملت به او رای داده یا نه. صحبت بر سر آمار و ارقام است. وگرنه من هم بهار امسال به 5 استان شمال غربی و غرب کشور سفر کردم و در مجموع تفاوت زیادی با آنچه در تهران و اصفهان می گذرد ندیدم.

 
At November 5, 2010 at 2:45 PM , Anonymous sardary.blogspat.com said...

دست مريزاد آقاي بهنود

 
At November 6, 2010 at 5:29 PM , Blogger انسان سکولار said...

با کسب اجازه از استاد و تاکید بر تکرار این بحث با همین نام در وبلاگ خودم تاکید می کنم که این بحث در محضر استاد قطعا مطلوب تر است و استاد هر کجا صلاح بر ادامه ی بحث در اینجا ندیدند و کامنتی از من بابت ختم کلام ندیدید در آنجا می توانید موضوع را دنبال نمائید

دوست من

بله حکومت ولایت فقیه با اندیشه ی سکولاریسم مطلقا همخوانی ندارد و در یک کشوری مانند ایران سکولاریسم و لیبرالیسم جمع اضداد است

چرا که اسلام یک دین سکولار نیست

تعریف من از سکولاریسم اندکی با تعریف اروپائی آن متفاوت است

سکولاریسم یعنی مادی گرائی یا زمینی یا غیر قدسی اندیشیدن و تاکید به تفکر غیر قدسی یا تقدس زدائی از باورها دارد

در تفکر سکولار حکم قرانی معنی ندارد و باید تمام تعاملات یک انسان سکولار با افراد بر اساس منطق و عقل باشد

تعریف من از سکولاریسم خرد گرائی است

اما این نوع تفکر در غرب به نظریه ی جدائی دین از سیاست انجامید

و این بدون جنجال خاصی ممکن شد چون مسیحیت در ارتباطات اجتماعی افراد یک دین سکولار است

در مسیحیت احکام حکومتی و مدنی زیادی نداریم

چرا که مسیح حکومت داری نکرد

اما جدائی دین از سیاست الزاما معنی مطلق سکولار بودن نیست بلکه یک امکان یا یک انتخاب می تواند باشد یا به عبارتی یک تصمیم سکولار می تواند باشد

اما اسلام بیست و سه سال فرصت بسط داشته است و در این مدت انواع اقسام قوانین حدود و تعزیرات و ارث و احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر دارد

پس شما نمی توانید یک مسلمان سکولار باشید

در اسلام اینکه دیگران چه می کنند به شماهم مربوط می شود و متاسفانه انحرافاتی این چنینی تا بدانجا گسترش یافته که عده ای با توسل به تاویل و تفسیر قران خواسته های خود را مانند حجاب و یا سنگسار به جامعه به نام حکم خدا و پیامبر تحمیل کردند و کار را تا بجائی پیش بردند که آیت الله خاتمی می گوید حجاب از محکمات دین است و مخالف با حجاب مخالف با اسلام و مرتد است

حال شما بگوئید خواهر من چرا باید خود را در پارچه ای بپیچد چون عده ای معتقدند که حکمی ماورائی دارند مقدس و خدشه ناپذیر که خدائی گفته باید چنین باشد

خوب قانون ارث و صدها قانون دیگر هم متعقبا جاری است بدون توجیه عقلی و منطقی

حتما می دانید که هزاران دستور قرانی وجود دارد که اکنون اجرا نمی شود چون ظرفیت اجرای آن نیست

پس اگر با این شرایط بخواهیم سکولار بشویم که به ناچار خواهیم شد باید اسلام را سکولار کنیم در غیر این صورت خردگرائی یا همان سکولاریسم اسلام را از سر راه خود بر خواهد داشت

اما اسلام هویت ماست
ایران و ایرانی بدون اسلام تهی از هویت می شود پس باید اسلام را سکولار کرد

نخبه گانی با یک اندیشه ی سکولاری شاید بتوانند با عنایت به معتقد بودن اکثریت مردم به اسلام کاملا بر اساس منفعت زمینی مردم تن به حکومت پیشوای مذهبی مردم بدهند چون اگر بخواهند لیبرال باشند و در عین حال حکومت سیاسی و پیشوائی مذهبی را از هم جدا کنند خیلی زود به مشکل بر می خورند

در ترکیه یک ارتش سکولار حافظ اندیشه ی سکولاریستی نظام است که خود شده یک ایدئولوژی و مغایر با خواست عمومی و می بینیم چطور دارد کم کم این مانع را اندیشه ی مذهبی مردم از سر راه خود برای در دست گرفتن کل حکومت بر می دارد

اگر ما یک حکومت دموکراتیک داشته باشیم پیشوایان مذهبی فورا در راس امور قرار می گیرند کما اینکه در اول انقلاب گرفتند و هزار بار هم انقلاب کنیم به همین نقطه خواهیم رسید

پس حال که چنین است چرا پیشوای کشور پیشوای مذهبی نباشد و چرا نخبگان کشور وی را انتخاب نکنند؟

آیا ایران با نداشتن نهادهای دموکرتیک پایدار می تواند در صورت نداشتن یک پیشوا در تلاطم های انتخابات و رئیس جمهورهای پر قدرت مصون از تحولات ناگهانی و مشکل ساز باشد

فرض کنید آقای احمدینژاد رهبر را در مافوق خود نداشت و هر کاری دوست داشت می کرد

یا همین مغلطه ی سبز که اگر رهبر نبود به هرج و مرج بنیان کن تبدیل می شد که خواست دشمنان ما است بدون تردید

عرض دلایلش بماند

پس اینجاست که سکولار بودن می شود یک اندیشه که شخصی است و باید توسط روشنفکران پایه های یک ائتلاف بین اسلام و سکولاریسم را ایجاد کند تا آینده ی ایران را روی آن ساخت

در غیر این صورت آینده ایران موثر از نبرد سکولاریسم و اسلام می شود و عاقبتش به نفع هیچکس نخواهد بود

خوشبختانه تشیع یک ابزار سکولاریستی قدرتمند دارد به نام اجتهاد

اجتهاد است که می تواند اسلام را سکولاریستی تر کند و این البته مجتهدین شجاع می خواهد

گره های کور این مملکت بدست روحانیون زده شده و فقط به دست ایشان گشوده می شود و این نیازمند دوستی است چرا که نفع نخبگان سکولار و روحانیون و البته مردم در آن است

 
At November 7, 2010 at 5:27 PM , Blogger Kamal-ol Molk said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At November 7, 2010 at 9:10 PM , Blogger Kamal-ol Molk said...

استاد نمیدانم چرا کامنت بنده حذف شده است. شاید میخواهید که این مقوله را در وبلاگ شما دیگر پی نگیریم. به هر حال خوشحال میشدم دلیلش را بدانم.

 
At November 9, 2010 at 4:30 AM , Anonymous Anonymous said...

سكولار جان كارتو خوب انجام دادي عزيزم. از طرف دوستانت ان و ع خ . مرد حسابي برو خودتو رنك كن. بكار بردن كلمات قلمبه سلمبه نميتونه مشروعيت اين نظام رو توجيه كنه اره عزيزم اره فدات شم. شما بهتره حواست فقط به دشمن!!!! باشه

 
At November 11, 2010 at 7:03 PM , Blogger انسان سکولار said...

استاد از ترس آنکه سترکی ادعای بحق نا مطلوبم موجب طرح مسائلی که حرمت کلاس استاد را خدشه دار نماید شود و اساسا حرف اصلی استاد را لوس نمایدو تحت شعاع خود قرار دهد خواهشمندم خود در این آدرس درس پس دادن مرا پذیرا باشید و برای سایر دوستان هم جهت اطلاع اعلام فرمائید

کامنت ها در پستی به نام "خر انگوری" تکرار شده و در "خر انگوری 2" مبحث برای بحث بیشتر مفتوح

آدرس آن هم

http://goo.gl/Vxrkz

باشد که به کوری چشم حسودان برای وبلاگ ورشکسته ام مشتری فراهم شود تا دیگر بی رونقی کسب ما را آنچنان که در گذشته در همین کلاس بر سرم کوبیدند مایه ی ریشخند اینجانب نتوانند کرد

 
At November 11, 2010 at 7:13 PM , Blogger انسان سکولار said...

ضمنا دوست ناشناس را که اشاره ی مرا به دشمن به نوعی ابلهانه نشان داده اند دعوت می کنم در پستی به نام "دشمن و تئوری توطئه" که بزودی چرک می کنم خود به قضاوت خویش یا بگویند آنچه اعمال دشمن فرضی بوده عین دوستی است یا کذبی خیالی است و بنده هیچ توضیحی هم برای ادعای ایشان مطالبه نخواهم کرد

شاید دوستان هنوز نمی دانند شاگردان استاد حداقل اگر هیچ چیز از استاد نیاموخته باشند انصاف و راه گزافه نپویدن را از ایشان آموخته اند

 
At November 16, 2010 at 10:20 AM , Blogger انسان سکولار said...

یعنی دوستان لایق یک ناسزا هم نبودم تا بفهمم شما مشق منزل مرا که به اذن استاد برای بچه های کلاس ارائه داده ام خوانده اید یا نه؟

می دانید؟

آقایان ادعا می کنند انجمن های آزاد اندیشی در دانشگاه ها دایر کرده اند بدون هیچ خط قرمزی

با خود می گویند فوق فوقش یک نفر می آید که انکار خدا می کند و یا اصلا می زند زیر همه چیز از این بالاتر که نیست ما هم بهش می خندیم

خیلی دلم می خواهد ببینم وقتی با منطق به ایشان که خود را فرزانه می دانند ثابت کنی که از نوک پا تا فرق سر اعتقاداتشان وهمی و افسانه ای بیش نبوده آیا باز هم این آزاده گی ها را دارند که آزاد اندیش باشند و ناسزا نگویند یا که می خواهند خرخره آدم را بجوند

حال دوستانی که مدعی مباحثه و ارشاد بودند اگر حرفی را منطقی یافتند قطعا انتظار مغلطه شان نمی رود و امید تائید هم نداریم ولی اگر یک نقطه ای یک کارکتری به نشانه ی "خواندیم و رفتیم" بگذارند این حقیر ملتفت می شوم در تلنگری زدن به جهت لختی اندیشیدن توفیق داشته ام

بخدا اگر ندانیم که سره و ناسره چیست و فقط بغض ورزیم و ناسزا گوئیم به هیچ جا نمی رسیم

مگر تا بحال از جای خود تکان خورده ایم که امید به کسب فرجی از تداوم این روال داشته باشیم؟

تشکر

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home