Monday, August 23, 2010

مسعود برزین، روزنامه نگار و مترجم درگذشت


یادداشتی است که به جهت درگذشت مسعود برزین روزنامه نگار قدیمی درباره وی برای سایت فارسی بی بی سی نوشته ام.

مسعود برزین روزنامه نگار قدیمی و از اولین کسانی که تاریخ روزنامه نگاری ایران را نوشت، مترجم و شارح مهاتما گاندی در ایران، در نود سالگی در تهران درگذشت. او کوتاه مدتی هم رییس سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران بود.

برگزیده
نسل جوان دهه چهل مسعود برزین را نخست بار زمانی دید که شیک و با پیپی زیر لب، گزیده و شیرین می گفت، متین می نوشت و سنجیده عمل می کرد. پس در حالی که روزنامه نگاران از 28 مرداد به بعد دسته دسته بودند، او تنها دست به قلمی بود که قبولش داشتند. برای همین به رای پرشور روزنامه نگاران زمان، اولین دبیر سندیکای نوپای نویسندگان و خبرنگاران ایران شد. دومین دبیر داریوش همایون بود.

برزین که در زمان ریاست سید حسین نصر بر دفتر ملکه پیشین ایران ریاست روابط عمومی آن دفتر را پذیرفت، پیش از آن همین سمت را در شرکت نفت آبادان داشت و در همه این مدت پی گیر فرهنگ سیاسی هند بعد استقلال بود. درباره گاندی و جنبش عدم خشونت چند کتاب ترجمه کرد و تا آخر حیات عکس گاندی و عکس خود را با جواهر لعل نهرو [ اولین رییس دولت هند مستقل] روی میز داشت.

مسعود برزین در مصاحبه ای زمانی گفت الهام بخشش مهاتما گاندی بوده و همه عمر در آرزوی آن که مردم ایران گاندی را بشناسند، شاید روزگاری یک گاندی پیدا کنند.

مانند بسیاری از نخبگان سال های گذشته، غیر سیاسی بود و همانطور ماند چرا که سیاست را میدان رقابت های شخصی می دانست و خود طبعی نرم تر از این داشت. در عوض معتقد بود که در تلفیق دیوان سالاری و کارشناسی و تکنوکراسی می توان مملکت را آباد کرد و از کنار با رقابت ها و تندی های عقب مانده سیاست بی سر و صدا گذشت.

با طبعی چنین، بعد از برخاستن شعله های انقلاب به زندان انقلابیون افتاد و 123 روز را آن جا گذراند، مرد لبخند و صبوری و خوش باشی در زندانی که در لحظه لحظه اش خشونت و اعدام و تباهی انسان بود، بسیار خراشیده شد. گرچه نشانه ای نیست که امیدش را از دست داده باشد اما گوئی آن خوش باشی را از دست داده بود.

حضور برزین در زندان انقلابیون از برخی جهات تعجب برانگیز بود چرا که او در مقام مدیرعاملی سازمان رادیو تلویزیون امکان پخش مستقیم مراسم ورود آیت الله خمینی را فراهم آورد و با صوابدید شاپور بختیار این پخش را به شورای اعتصاب آن سازمان سپرد. تصمیمی که با حمله کاماندوهای نظامی به ضد خود تبدیل شد و شاپور بختیار نخست وزیر و مسعود برزین را بسیار آزرد.

مانند ده ها تن از مدیران و نخبگان پیش از انقلاب، مسعود برزین وقتی از زندان آزاد گشت، خانه نشین شد، هم از معامله ممنوع بود هم از خروج از کشور بدون حقوق بازنشستگی و حق بیمه. باید بیست سال صبر می کرد تا دولت خاتمی برسد و مطبوعات آزاد شده و حتی سازمان های دولتی از وی یاد کنند و خدماتش را به یاد آورند اما تا هشتاد و پنج ساله نشد حقوق بازنشستگی و بیمه دوران خدمتش را دریافت نکرد.

کار و پیشه
کار را از زمان تحصیل با تدریس در دبیرستان فیروز بهرام آغاز کرد. سپس مترجم خبرگزاری پارس، خبرنگار و سردبیر مهر ایران و سردبیر مجله خواندنیها شد. در پایان جنگ دوم به عنوان خبرنگار در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد. پس از آن مدتی رابط فرهنگی سفارت هند در تهران و سپس مسئول روابط عمومی شرکت نفت مشغول گشت بدون آن که از نویسندگی و ترجمه دست بردارد.

تا پیش از آن که به دعوت آخرین نخست وزیر دوران پادشاهی ریاست رادیو تلویزیون ملی ایران را عهده دار شود مشاور رییس دانشگاه تهران و مدرس روزنامه نگاری و روابط عمومی بود.

در خاطرات خود می نویسد: "در طول چهل سال بیش از 17 شغل مختلف داشتم. علتش این بود که میز اداره راضی و قانعم نمی ساخت. میل داشتم از این شاخه به آن شاخه بپرم. تجربیات اجتماعی و فرهنگی بیابم. همیشه در جستجو بودم و خواستار بینش درست."

امیر مسعود برزین نود سال پیش در تهران بدنیا آمد و در روز 28 مرداد 89 در گورستان بهشت زهرای همان شهر به خاک سپرده شد.

تالیفات
از مسعود برزین 37 جلد جزوه و رساله و کتاب تالیف و یا ترجمه باقی مانده از جمله کتاب هائی در تحقیق پیرامون روزنامه نگاری که حرفه اصلی او بود. کتاب هائی مانند: سیری در مطبوعات ایران، مطبوعات ایران 1343 تا 1353 ، فرهنگ اصطلاحات روزنامه نگاری، تجزیه و تحلیل آماری مطبوعات ایران و شناسنامه مطبوعات ایران - 1215 تا 1357

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 23, 2010 at 1:35 PM , Anonymous خسته said...

وقتی از چنین شخصی سخن می رود، این ستون هم زیاد شلوغ نمیشود...چه کنیم، نمی شناختیمش...فقط چند سال پیش در کیهان لندن چیزی در مورد ایشان خوانده بودم...فکر میکنم یک مصاحبه بود...؛

 
At August 24, 2010 at 11:13 AM , Anonymous احسان تاکسی سوار said...

دوست عزیزی که کامنت اول را گذاشت می خواستم بگویم راست می گویید اما نمی دانم چرا به این سادگی از کنارش می گذرید. ما چرا رغبتی نداریم که مردان و زنان بزرگمان را بشناسیم و از آن ها و زندگیشان درس بگیریم . دیده ام که هر وقت جناب بهنود این زحمت را می کشد عده ای می نویسند چرا وقتی زنده بود ننوشتید . ای وای ما چرا غافل ماندیم . همیشه من از خودمان می پرسم حالا اگر می دانستید چه می کردید.
راستی چه می شود ما را. شاید حقمان هست هر چه بر سرمان آورده اند

 
At August 24, 2010 at 11:17 AM , Anonymous Anonymous said...

من او را می شناختم و همسرشان را هم. همسایه ما بودند و دوستان مادر و پدرم . از همین نمونه فهمیدم شما چقدر راستگو و صادق هستید. درست همان جور بود آقای برزین که نوشتید. مادرم می گفت هیچ وقت نفهمیدیم که کاره ای است در دستگاه و از جمله در دفتر ملکه. همیشه شیک و با پیپ خوشبو و امیدوار. مبلغ گاندی .
یکی از کتاب هایش را به خانواده ما داده و پیشتش نوشته دوست داشتم ایرانی ها الگو از گاندی بگیرند.
حدایش بیامرزد و دست شما درد نکند

 
At August 24, 2010 at 11:18 AM , Anonymous Anonymous said...

این شد یکه زندگینامه خوب . بدون اغراق و بزرگ نمائی. بدون بدگوئی. بدون خودنمائی . هر چه می خواهیم پر است از خودخواهی نویسنده که خاطرات خودش را می گوید منتهی به بهانه مرگ دیگری . اما این نوشته استثنا بود

ممنونم درس بود

 
At August 25, 2010 at 3:28 AM , Blogger انسان سکولار said...

خوشحالم که ناشناسها کمتر شده اند و دوستان نام مستعاری گه گاه برای خود بر می گزینند!

اما ایشان قطعن امید به ظهور گاندی دیگری داشته اند که به پخش مراسم ورود آیت الله خمینی دست زده اند.

براستی اگر ما حافظه ی تاریخی داشتیم که غمی نداشتیم

حال استاد بهنود حی حاضر شریف و صادق در پیش روی کم لطفی در حقش نکنیم اگر در حق خود سعادت روا داشتیم میتوان امید به تقدیر از وی نیز داشت.

قدر شناسی لطف در حق خود است از بابت ایجاد انگیزه برای سایرین که بر حق و انصاف بمانند، نمیدانم ناسپاسی ویژه ی ما ایرانیان از کجا با خون ما اینچنین اجین کشته

 
At August 25, 2010 at 5:11 AM , Anonymous Anonymous said...

خدا رحمتش كنه

 
At August 25, 2010 at 5:57 AM , Anonymous آدم عادی said...

اوه اوه چه سلطنت طلبی است این عمو پشت نام های دیگر. پخش مراسم آمدن سید را در زمان خود طرفداران سلطنت و دولت همه قبول کردند تا جلو رفتن مردم را به محل بگیرند و نظامی های احمق نگذاشتند و نقش نقش بر آب شد وگرنه سندی نبود که نشان دهد طرف موقع آمدن چند میلیون به دیدارش رفتند . حادثه ای که همه جهان را به حیرت انداخت.
حالا رفیق ما بابت این تصمیم مدیریتی درست نخست وزیر و آقای برزین از خون وی نمی گذرد. واقعا حالم به هم خورد از این که پشت کلمات روشنفکرانه هم خودشان را قائم می کنند .

 
At August 25, 2010 at 5:58 AM , Anonymous Anonymous said...

بابا دعوا نکنید یک مسلمان درگذشته فاتحه بخوانید
خدایش بیامرزد حتی اگر به خدا اعتقادی نداشت

 
At August 25, 2010 at 9:46 PM , Anonymous Anonymous said...

‫جناب بهنود یادتان هست آن آقایی که ۲ماه پیش در عکسی با آقای خامنه ای در مراسم فوت امام جنجال راه انداخته بود؟ این آقا در مهمانی مشاعره رهبری بغل دست حداد عادل به رهبر اقتدا کرده و در چند عکس دیده میشود.

 
At August 26, 2010 at 11:02 AM , Blogger انسان سکولار said...

استاد با اجازه

دوست عزیز هم کلاسی

آدم عادی

اولن در حضور استاد غلط مرا میگیری؟ دومن درس را گوش کن تمرینها را بر اساس درس جواب میدهم :



"مسعود برزین در مصاحبه ای زمانی گفت الهام بخشش مهاتما گاندی بوده و همه عمر در آرزوی آن که مردم ایران گاندی را بشناسند، شاید روزگاری یک گاندی پیدا کنند. "

"
حضور برزین در زندان انقلابیون از برخی جهات تعجب برانگیز بود چرا که او در مقام مدیرعاملی سازمان رادیو تلویزیون امکان پخش مستقیم مراسم ورود آیت الله خمینی را فراهم آورد و با صوابدید شاپور بختیار این پخش را به شورای اعتصاب آن سازمان سپرد. تصمیمی که با حمله کاماندوهای نظامی به ضد خود تبدیل شد و شاپور بختیار نخست وزیر و مسعود برزین را بسیار آزرد."


که فرق است بین اقدام چند فیلمبردار سازمان و ایشان که اگر ورق بر می گشت ....ه

سومن : راست می گوئی
چون شاگرد لوسی که استاد را مطعلق به خودش میداند و پز قلم استادش را به جهان می خواهد بدهد من هم جو گرفته بودم معلوم است
براستی
یک : اییییش !!!ه
داشت اما فحش چرا دادی ؟ سلطنت طلب؟!!!ه

نکه خدای نکرده اشکالی در سلطنت طلبی باشد ها برای من گشاد است این جامه

 
At August 26, 2010 at 11:11 AM , Blogger انسان سکولار said...

استاد شاگردها مثل اینکه احساس اغنا میکنند و به هم گیر میدهند .

هم اقتضای شرایط و هم کلاس ایجاب میکند اگر صلاح میدانید یک اشارتی جهت تنظیم یا حداقل مقایسه ی قطب نماهایمان با شاخص بنمائید

فکر کنم حداقل بحث مذاکرات با آمریکا و مواضع ایران موضع گیری مسئولانه ی ما را جهت حمایت از منافع ملی مان بطلبد.

جسارت کردم گویا شاخص شدم البته

یا رمزتان سخت است ولی یا تفقد نمی نمائید

 
At August 27, 2010 at 1:44 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ بحث روزنامه و روزنامه نگارست بهتر است از آلیور استون روزنامه نگار آمریکایی که روی
بفیلم و فیلمسازی در هالیوود آورده و با ساخت فیلم جی اف کی سری تو سرها درآورد ... اخیرا
با ذکر اینکه محافل مطبوعاتی غرب توسط یهودیان کنترل میشود براب خودش درد سر آفرید اما
امروز از جمله اش عذر خواهی کرد !!!؟ مل گیبسون هم بعدا عذر خواست !؟؟ خانم هیلاری تامپسون
که پیر ترین خانم روزنامه نگار در کاخ سفید بود عذر خواهی نکرد و کنار گذاشته شد ....؟

منظور بنده اینست که تا مطبوعات ایران یهودیان ایران را ببازی نگیرد اصلا آزادترین و دمکرات ترین
مطبوعات دنیا را هم داشته باشید برای ارباب مطبوعات غربی پشیزی ارزش ندارد و اگر هم شاهی بر
ایران حکومت کند که تا خرخره مداح غرب باشد باز مهر دیکتاتوری بر پیشانی اش توسط مطبوعات
غربی خواهد خورد

یهودیان شرق اروپا وقتیکه وارد آمریکا میشوند اول دور مجسمه آزادی در منهتن نیو یورک زیارتی
میکنند که برایشان بعد از دیوار ندبه در اروشلیم مقدس ترین ابنیه تاریخیست !!!!؟؟؟؟
چرا که نه !؟ بیچاره آلیور استون و ...حرف حق میزنند اما تو دهنی میخورند

 
At August 27, 2010 at 9:57 PM , Anonymous امید ( از بندرعباس )ه said...

از بس که خوب می نویسید ، از بس که قشنگ می نویسید ، آدم هوس می کند بیاید همان لندن و باهاتان مصاحفه کند و حتی اگر توفیقی باشد شاید روبوسی ایی . پاینده باشید استاد

 
At August 29, 2010 at 10:57 AM , Anonymous Raha said...

با تشکر از آقای بهنود که همواره خبر در گذشتگان را به ما میدهد، زندگان جای زیادی در ستون ایشان ندارند. خب، این عرف و عادت ما ایرانیان است، چه میشود کرد. فقط امیدوارم که ایشان نظرشان را به زندگان کمی‌ بیشتر معطوف کنند. مثلا، چرا از شیوا نظر آهاری برای دوستان نمیگوید؟ نکند منتظرید که آن پری را به جرم مضحک ولی‌ خوفناک محاربه اعدام کنند، آنوقت یک ستون یادبود کنار آن‌های دیگر که نوشتید برایش باز کنید؟ اصلا چرا انقدر ساکتید، آقای بهنود؟

 
At September 12, 2010 at 11:09 PM , Anonymous Raha said...

آقای بهنود،

شیوا نظر اهاری آزاد شد! به این اهریمنان باید گفت: مگر میشود نور را در تاریکی‌ پستوی نمور پنهان کرد؟

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home