Sunday, August 8, 2010

در واکنش به سخنان سردار مشفق

اینک که گفته های سردار مشفق منتشر شده، و در حقیقت تلو نامه شکایت هفت از جان گذشته ای است که انگار بمبی به خود بسته و وارد صحنه ای پر آتش شده اند، فرصتی فراهم آمده تا پشت پرده بازی کمی بالا زده شود. البته به قیمت به خطر افتادن آن جان ها، نوری تابیده شده است به درخونگاه قدرت، ولی جای آن است که قدر خطری را که آن ها به جان خریده اند، بدانیم. بهترین پاداش صبر و ثبات آن ها و درد و رنجی که می برند به گمانم این است که بکوشیم تهدیدشان را تبدیل به فرصتی کنیم.

در این مسیر پیشنهادم این است که با درست کردن سایت یا وبلاگ کوچکی، توضیح هر کس را که نامی از وی توسط سردار مشفق برده شده منعکس کنیم تا هر کس می خواهد بتواند دریابد که چه درصدی از این گفته ها واقعیت دارد. از کسانی که در معرض تهمت واقع شده اند دعوت کنیم که آن جا خونسرد و مستند نشان دهند واقعیت را، چندان که از جمع آن ها کژی های این استندآپ کمدی تراژدی آشکار گردد. سایتی برای اطلاع رسانی به مردم. که داور نهائی آن ها هستند و اگر راست گفته باشیم همه عمر، خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند.

چند نکته
و پیش از این که خود به این کار اقدام کنم. چند نکته را فهرست وار می گویم.
اول این که این جناب سردار نه از جایگاه قبلی محسن رضائی جایگاهش بلندترست، نه چنان مقامی دارد که سردار قالیباف داشت. از نظر وسعت میدان اختیار هم نه در آن موقعیت است که سعید امامی بود و نه حتی همین کسان که الان زندانیش هستند و زیر لب گفت خود بازجوئی شان کرده است. پس فاعتبروا اولی االابصار. هیچ عاملی نمی تواند تضمین بسپارد که جناب مشفق چندی دیگر در جای امروز متهمان نباشد.

اگر سردار مشفق خیال آن دارد که همه در خطرند جز او، باید گفت زهی خیال محال. حتی اگر گمان دارد حصن ولایت محکم است و هر کس بدان داخل شود از هر عذابی در امان خواهد بود، کافی است بداند که هیچ کس در این کار به اندازه هاشمی امتحان نداده است، محسن رضائی و باقر قالیباف و علی لاریجانی هم هیچ کجا ثبت نیست که ملتزم به ولایت نباشند. پس حکایت این نیست، حکایت انتخاب است، انتخاب احمدی نژاد یا دیگری. پس به همین سادگی ممکن است روزی که احمدی نژاد شد ابوالحسن بنی صدر آن گاه کسانی که سینه برای او به تنور چسبانده اند تبدیل به بازندگان شود و خدا نیاورد که سردار را بازجویانی مانند خودش به بند بکشند. آن گاه یک ژنرال مشرفی [مثلا] بند کلام بگشاید و گفته های زندانی را نقل کند. با همین ادبیات و با همین اهداف. که شاعر گفت لعنت من بر تو این شد که ایزدت عاشق کناد/ بریکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

نکته دیگر این است که عاقل خوب می داند که این گفته ها چقدر شبیه به گفته های سعید امامی است، همان قدر حق به جانب و مقتدر و متظاهر به اعتماد به نفس. او هم وقتی داستان قتل سعیدی سیرجانی را برای مدیران استان همدان شرح می دهد همین قدر مقتدر و مقهور اقتدار خویشتن بود و من من می گفت. این طعم قدرت است که شیرین چندان است که به داشتنش اکتفا نمی توان کرد باید زبان هم دور لب چرخاند تا حاضران بدانند که چقدر از شیرینی در کام ماست.

نه سردار مشفق اول کس است که بر تمایلات خود جلوه دینداری و ولایت پذیری می دهد و نه آخرین خواهد بود. کافی است که یواشکی نامه 24 فرمانده سپاه را به محمد خاتمی رییس جمهور بخواند که کیهان درج کرد و به زمان خود یک کودتا بود، و در خاطر آورد که نویسنده و طراح آن نامه که نگران ولایت و اسلام می نمود همین کس است که الان در گفته های سردار مشفق متهم می شود به همدستی با فتنه و دادن ستادهای خود به میرحسین. ملاحظه می کنید که فاصله خیلی کوتاه تر از آن است که به چشم نیاید.

همه جاسوس و ستون پنجم
نکته سوم پاسخی است به این همه اتهام جاسوس و مامور دشمن خواندن دیگران، مانند نقل و نبات.

از نظر سردار مشفق، هر کس که با وی مخالف است یا موافق نیست، جاسوس و مامور اجنبی است. از جمله اهدافی که این کار می تواند داشته باشد عادی سازی و از قبح انداختن ارتباط با دستگاه های اطلاعاتی است. وقتی ریاست جمهور محبوبی که هنوز محبوب تر از وی در ایران کس نیست، منظورم محمد خاتمی است، که تمام لجن پراکنی ده سال گذشته کوچک ترین خدشه ای به محبوبیت وی وارد نکرده، مامور اجنبی – به قول استاندآپ کمدی سردار مشفق: زیر دست ابطحی – است، چطور باید این عمل را قبیح دانست. وقتی آقای یونسی، هشت سال وزیر اطلاعات مملکت با سرویس های بیگانه مرتبط است دیگر چه نظامی و چه اطلاعاتی و چه مصلحتی. کسی مقیم حرم حریم نخواهد ماند.

دیگر کشفی که از این همه جاسوس سازی می توان داشت این است که به طور طبیعی شنونده در هویت گوینده تامل می کند و از خود می پرسد آیا گوینده این سخنان به راستی چنان هست می نماید، آیا قصد پنهان کردن چیزی را ندارد.

در زمانی که در حبس بودم یک روز که از قضا ماه رمضان بود، روز کشدار بازجوئی از صبح، فرصت گفتگو با بازجوی محترمم را نصیب کرد. گفت و گفتم. گفت و گفتم تا سخن به فلان کس رسید. پرسید چرا این قدر از او بد می گوئی. گفتم وقت لازم است برای بازگفتن. گفت باشد. نشانی دادم کتاب خاطرات سعید شاهسوندی را. گفتم اگر در میان کتاب هائی که مامورانتان آورده اند نبود بفرستید از خانه بیاورند. و شرح دادم که بنا به مستندات آن کتاب وقتی مجاهدین درگیری مسلحانه را پایان دادند و ترورها را پایان دادند نمی تواند درست همان زمان باشد که نیروهای نفوذی و امکانات تخریبی شان هم تمام شد و خزانه به صفر رسید. بیشتر به عقل می آید که کسانی و امکاناتی ذخیره کرده باشند.

از بازجویم که از قضا از سرداران سپاه و جنگ دیده است و چهره نجیبش مرا به یاد ابراهیم حاتمی کیا می انداخت پرسیدم این کسان الان کجا هستند. گفت از کجا باید بدانم. گفتم در چه احوال اند به قاعده. .و افزودم کسی که ماموریت پنهان می دارد نمی تواند منقد باشد و مثلا اصلاح طلب، و خود را چنین در چشم دستگاه های ناظر بنشاند که شب و روز مراقبش باشند. بلکه همان می کند که مسعود کشمیری می کرد که همه می دانند اعتماد زنده یاد رجائی را کاملا جذب کرده بود. یک هفته قبل از حادثه نخست وزیری همین کشمیری بمبی کشف کرده بود و کسانی را هم دستگیر، معاون امنیتی رییس جمهور رجائی بود. چقدر دشمن یافته بود که ماموریت تاسیس وزارت اطلاعات و تهیه لایحه اش را به او سپردند.

گفتم این ذخیره ها به گمانم جز این که برای روز مبادا می مانند، همانند کشمیری، در عین حال درجریان کار هم ماموریت هائی دارند که فقط برای ایمن سازی خود نیست بلکه برای پوک کردن و خالی کردن نظامی است که به ظاهر مامور حفظ آن شده اند.

دشمن سازی
طرفه حکایتی است، چنین می نماید دو پادشاه آخرین ایران تنها فریب خورده های دستگاه امنیتی شان نبودند، همیشه احتمال تکرار هست. تکرار این که دستگاهی چنان در دزد بگیری و ستون پنجم سازی و کشف جاسوس جلو برود که رییس را معتاد و محتاج خود کند. چنان که شاه معتاد گزارش های ساواک شده بود. حالا که برخی از این اسناد گشوده شده آدمی می بیند درست مثل همین هاست که سردار مشفق گفته است به غیبت های آشپزخانه ای می ماند. همین قدر سرسری و سر به هوا، شلخته و برساخته است. همان گزارش ها کار پادشاه آخرین را به جائی رساند که مردمی با وی نماندند در آن روز مبادا. دستگاه کشف دشمن چنان پیشرفت کرده بود که دشمن ساز شده بود و این را شاه در نیافت تا موج جمعیت را در خیابان دید.

از مجموع استدلال های سردار مشفق به نظرم رسید همان ماشین با حجمی چند برابر در کارست. البته که مایه دین و شیعه مرتضا علی ساروج محکمی است و ابتدا کردن به نام امام زمان در دل شیعیان محبت می سازد، اما همه معطوف است به روزی که ماموم در نیابد که امام در پس پرده به چه کار است. که در آن صورت ...

توضیح آخر
برای آن که خود به پیشنهادی که در توضیح ادعاهای سردار مشفق مطرح کردم، عمل کرده باشم این را نکته آخر کنم که:

در این سخنرانی دو بار از من نام برده شده به عنوان کسی که در دفتر جناب محمد خاتمی در سویس جلسات متعددی با ایشان داشته ام. من در سی و پنج سال گذشته هیچ گاه حتی یک ساعت در سویس نبوده ام. در همه عمرم با جناب خاتمی که برایشان احترامی بیش از هر زنده دیگر قائل هستم جلسه ای نه در سویس نه در هیچ جای دیگر عالم نداشته ام. در سی و یک سال گذشته دو بار در یک مجلس عمومی با ایشان بوده ام یکی در مجلس ختم خانم بروجردی خواهر دکتر محمود بروجردی در مسجد میدان نیلوفر تهران [به گمانم سال هفتاد] و بار دیگر دو سال پیش در لندن و در کانون توحید که جناب خاتمی سخنرانی داشت.

آیا من حق ندارم به بقیه اطلاعات داده شده در این سخنرانی هم شک کنم. در پاسخ می گویم نه. صبر کنیم تا دیگران هم توضیح بدهند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 8, 2010 at 6:11 PM , Blogger انسان سکولار said...

فقط سکوتی توام با احترام

 
At August 8, 2010 at 7:21 PM , Anonymous korosh said...

آقای بهنود شما طوری از اظهارات مشفق صحبت می کنید انگار تازه جمهوری اسلامی روی کار آمده
این روش از همان ابتدایی که آقای خمینی حاکم شد برقرار بوده
موافقان حکومت الله یا دشمن و جاسوس و مرتد و ملحد و اجنبی پرست
سخنان مشفق سخنانی از متن و ذات جمهوری اسلامی است نه سخنی شاذ و جدید

 
At August 8, 2010 at 8:25 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود به آن هفت مرد از جان گذشته
و با سپاس از شما
پيشنهاد حضرتعالي منطقي و مقبول است اگر چه همين موردي كه درباره ي خودتان اشاره كرده ايد كافيست تا عيار سخنان سردار ،سنجيده آيد
اما مگر از مشفق و ديگر سرداران قافيه باخته، ميتوان انتظار سخني بخردانه و رفتاري انسان دوستانه داشت ؟حاشا و كلا

 
At August 9, 2010 at 12:16 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام

thats beutiful mind.

راستی باید به حرف هرکسی جوابی داد؟
غیبت های آشپزانه ای رو جدی گرفت؟



a.azad

 
At August 9, 2010 at 1:12 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا خیلی منطقی و محکم نوشته اید همین را باید اساس قرار داد بر خلاف آن ها که لهجه و لحن لاتی دارند ما باید استقرار و ادبمان را حفظ کنیم حتی وقتی که به قول شما از نوع غیبت های آشپزخانه ای است ولی از آن جا که با جان و حیثیت مردم سروکار دارد باید رسوایشان کرد

 
At August 9, 2010 at 1:14 AM , Anonymous یاران said...

مدتی بود که سیاسی نمی نوشتید. دلمان لک زده بود برای آدم محترمی که این لات ها را می بیند و حرص می خورد و حرف های مودب می زند. شما مرا یاد آقای خاتمی می اندازید . راستش را بگویم در مورد شما یکی من هم مانند سردار فکر می کردم مشاور و مشیر آقای خاتمی هستید . ولی تردید ندارم که شما سخن بیهوده نمی گوئید و اگر بود ترسی نداشتید از ابرازش

 
At August 9, 2010 at 3:32 AM , Anonymous Anonymous said...

اقا بنویسید "مرحوم رجائی" و نه "زنده یاد رجائی". اگر ان مرحوم در قید حیات بود به یقین در شمار معترضین بود. من نسل انقلابم و نیک می دانم که مرحوم رجائی احمدی نژاد زمان خود بود. مرحوم بهشتی در مقام رییس دیوان عالی کشور چتر و پناه چماقداران ان روز بود. انتقاد به عدم کاردانی ؛مرحوم رجائی انچنان بود که اقای خمینی وارد معرکه شد و گفتپ ؛رجائی عقلش از علمش بیشتر است.؛تاریخ را تحریف نکنید بهنودعزیز; بهروز

 
At August 9, 2010 at 5:20 AM , Anonymous Anonymous said...

در سخنان آقای مشفق دائما" از جلسات متعدد فلانی با فلانی کفته و اصلاح طلبان را به برکزاری جلسات متهم کرده، کجای این جرم و خلاف قانون است؟ رایزنی برای پیروزی در انتخابات و تبلیغات جرم است؟

 
At August 9, 2010 at 5:33 AM , Anonymous Anonymous said...

با همه احترامی که برای شما و شیوه تفکر شما قائلم گاهی بنظر میرسد شما هنوز یا این رژیم خون آشام را نشناخته اید و یا شناخته ولی هنوز تصور میکنید امید فرجی در تغییر سیاست و روش فکری یا عملکرد این حکومت فاسد و منحط وجود دارد؟
این اولین بار نیست که ماهیت کثیف و ضمیر باطن گردانندگان دست دوم و سوم و رهبر عظیم الشان و معظمش لو رفته ولی هرگز درس از گذشته نگرفته که روزی خامنه ای مثلا بگوید "صدای انقلاب شما را شنیدم" ، فراموش نکنیم همین خامنه ای بود که ساعاتی پس از انتخابات به دلقک دربارش تبریک گفت.
اظهارات سردمدار مشفق ابراز و افشای واقعیت تازه ای از ماهیت واقعی این رژیم نبوده و دور از ذهن هزاران نفر که زندان و شکنجه شده و یا هنوز میشوند نیست.
رژیمی که سی و یک سال است زیر پوشش اسلام و خدائی که بکلی با آن بیگانه است ، دست تا مرفق در خون مردم ایران و جهان دارد و فقط با دروغ و فریب و ارعاب و خدعه و شالاتان بازی به خود ، چهره و نمای تقدس مآبی میدهد مسلما سر این سردار را هم مانند سایر "یاران یک بار مصرف" خود زیر آب میکند.
این همان رژیمی که رهبرش اذعان نمود "سیاست ما عین دیانت ماست" . سیاست و دیانت این مرتجعین را با رگ و خون و تارو پود وجودمان احساس کرده ایم و هنوز خون جوانان ما از پنجه همه آنها میچکد.
آقای بهبود ایرانیان در قضاوت شاید قدری تعلل کنند ولی روز داوری ، قاضیان قاطعی هستند و بعنوان نمونه: سرنوشت شیخ فضل الله نوری را مسلما بیاد دارید.
این رژیم محکوم بفناست و با خود از رهبر تا قمبر را زیر خاک سیاه تاریخ خواهد برد
محسن از تهران

 
At August 9, 2010 at 8:18 AM , Anonymous حمید ق said...

آقا محسن از تهران با همه احترامی که برای شما قائلم و احساساتتان را درک می کنم سئوالم این است که خسته نمی شوید از سی و یک سال شعار دادن. حالا هم که کسانی می خواهند با بیان مناسب به هواداران این ها بفهمانند که فریب خورده اند شما ایراد می گیرید که چرا چنین می کنید. توقع شعار دارید از کسی مانند آقای بهنود؟ عجب است

 
At August 9, 2010 at 8:37 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزيز تهمت زدن براي بعضي افراد توجيه شرعي شده و عين صواب .من به ياد دارم كه اقاي ازغندي در يكي از سخنرانيهاش يك حديث(جعلي) مغاير با اخلاق در وصف راههاي مقابله اين فتنه و منافق و نميدونم از اين افراد معلوم الحال به قول خودشون براي حضار خواند كه در ان لفظ "اتهموهم" آمده بود و او در ترجمه اين كلمه دستپاچه شد و به گونه اي بحث را جمع كرد آنهم شايد بدليل حضور دوربين بود.يكي از دروغهاي نوار مورد اشاره ما هم اين بود كه جمعيت حداقل 3 مليون نفري روز شنبه معروف را 300 هزار نفر عنوان كرد.

 
At August 9, 2010 at 9:37 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود زنده باشن
تا تو هستی من فقط حق دانستن دارم و نه نوشتن.
چون هرکسی را برای کاری ساخته اند و تو بسیار سزاوارید برای آگاهی دادن مردم کوچه و بازار
به هر حال خاطره ای بگویم از یک موسسه خبری معتبر(البته معتبر یک سال قبل از به قدرت رسیدن الف نون)
یکی از روزها مدیر خبر (پیش از این نامه بر بود) منو صدا زد و شرح وظایف مرا خواست.
توضیحاتی دادم و ایشان نیز خواستار همکاری شد.
من نیز در چهارچوب شرح وظایف پذیرفتم.
یکی از پیشنهادات ایشان خبرسازی بود. پرسیدم از کدام سبک؟
گفت: علیه دولتهای غربی خبری بسازیم که هم سرو صدایی به پا کند و هم واقعیت نداشته باشد.
پاسخ دادم پس اعتبار موسسه چه می شود؟
گفت:نگران اعتبار نباشید برای آن نیز برنامه داریم.
التماسش کردم اعتبار موسسه خبری را که چندین دهه به دست آمده نابود نکنید.
گفت: حفظ نظام مهم تر از اعتبار موسسه خبری است.
شاد باشید
داریوش

 
At August 10, 2010 at 1:57 PM , Blogger انسان سکولار said...

میدانید مشکل ما اسلام است آقا اسلام
اگر بشود که باید بشود ما این ملت معتقد را باید سربراه و اگر نشدن سر به نیست کنیم و راحت ایران را به دوران اهورا مزدائی و داریوش کبیر برگردانیم
ما به اقلیت و یا اکثریت بودنمان کاری نداریم
اگر تقلبی هم در کار نباشد وقتی رای مطلوب ما نباشد یعنی تقلب
ما ایران را مفت بدست نیاوردیم که یک مشت پا پتی دنبال رو آخوند بخواهند آنرا از چنگ ما در آورند
شده خودمان همین هفت هشت ملیون دوباره ایران بسازیم اینکار را خواهیم کرد
حتی اگر یک سوم ایران هم باقی بماند ولی ایرانی تسویه شده ی هخامنشی باشیم بهتر از این نسل تازی های قاطی
شده با ما است
فقط اگر خوزستان را از ما نگیرند و در محدوده ی ایران بماند بهتر است اگر نشد هم نشد
الان که کوفت هم به ما نمیرسد

 
At August 10, 2010 at 2:13 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزيز درود و صد درود! الگوي پيشنهادي شما با توجه به تجربه سي ساله ما از اين رژيم/كارايي نخواهد داشت.ايا براي سيستم تبليغاتي هيتلر و كارگردان ان گوبلز/چنيين روشي كار ساز ميبود؟! اينان باادعاي اتصال به ولايت و غيبت/ نه التزامي به پاسخگويي دارند ونه نياز به ارايه مدرك جهت ايراد اتهام!!به دادگاههاي برگزار شده و احكام صادرهمحارب و اعدام ها دقت كنيد!ليك پند شما به سردار بس زيبا بود اما كو گوش شنوا!بنظر من شدت اختناق و ديكتاتوري رژيم در دو قرن گذشته بي سابقه است.راه نجات فقط در تداوم جنبش سبز است و جلوگيري از چيرگي ياس بر بدنه فعال جنبش( كه اين دومي نقش بي بديل شما و همكاران است) .تبريز دكتر ع ر ن

 
At August 10, 2010 at 7:53 PM , Anonymous Anonymous said...

hamish e doshman o sath paEn gereftan eshtebah e ... be nazar e man joda az in khozAa balaty ke baray e ye sery adam kam savad bayad midad ta bogholi maroof jav ro bala borde bash e chand nokte dasht...yeki inke moshkel e asasi ro aghaye mosavi kheini az aval enghelab ta koye daneshgah o alan elaaam kard, ma ke khabar e khasi ham az ishoon nadarim ke chetor in ham e balva karde vali zendoon nist... hich hamlee be aghaye karoobi o mir hossein be ontory ke be aghaye khatami kard nakarsd ... badam gooshy ro dad ke be ina etelaAt e ghalat dadan... in sohbata onam alan besiar jalebe , hala jaryan e tozih e on axe shoma nash e ,jaryan o nakhahim policish konim... fekr nakonam bi dalil be in afrad injori haml e karde ...

 
At August 10, 2010 at 8:55 PM , Anonymous علی said...

یاز هم مثل همیشه زیبا و قوی و محکم
ولی باز هم نوشته تان دارای کد بود ای کاش می دانستم کسی که مورد غضبتان بوده و حواله مان داده بودید به خاطرات سعید شاهسوندی چه کسی بوده. اگر بعضی مطالب را واضحتر بنویسید بهتر است تا بدانیم
در هر صورت استاد بهنود عزیز زنده باشی و پیروز که قلمت زیباست
دوستدار همیشگیتان- علی

 
At August 11, 2010 at 1:53 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ سردار مشفق چه گفته و چه کرده مهم نیست بلکه مهم کشتار وحشیانه ژنرالهای امریکایی
و انگلیسی در عراق و افغانستان امروز و ویتنام و کره در دیروزهاست که شما غربزده ها صمم و بکم و
محسور و شیفته هرگز اشارتی نکرده و نمیکنید .... توجه کن باین نکته کوچک ولی وحشتناک که در لابلای
همین مدارک لو رفته به ویکی لیک میباشد ٬ موافقت پنتاگون برای کشتن هر افغانی که سوء ظن تالبانی
بودنش هست در حالیکه بچه اش در بغلش میباشد اشکالی نیست !؟؟؟؟ یعنی بچه چند ماهه یا چند ساله
در بغل یک مظنون بتروریست هم از همان بچگی تروریست است و باید کشته شود !!!! این منطق ژنرالهاییست
که شما و دیگر دوستانتان حاظرید پوتین خونبارش را ببوسید .... واقعا این ننگ را چگونه با خود بگور
میبرید ؟؟؟؟؟

 
At August 11, 2010 at 7:56 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیزم
وسط خال زدید.
نکته ای که مرا بر آن داشت تا چیزکی بنویسم مقایسه دو شاه و فلانی اعتیاد به اطلاعات دروغ است.
تردیدی ندارم که حضرتعالی بسیار منصفانه نقد می کنید.
ولی یک پرسش از آدمهای اطراف این این معتادین دارم و آن اینکه سیستمی که معتاد به دروغ است چرا ازش حمایت می کنند؟
بیش از 30 سال از انقلاب گذشته هنوز عده ای از سیستم سابق معتاد به دروغ طرفداری می کنند.
از اطرافیان معتاد این رژیم می پرسم شما که می دانید که از راس هرم تا پایین روزانه میلیونها دروغ جابجا می شود آیا پس از سقوط چنین رژیمی بازهم مثل سلطنت طلبها از آن دفاع خواهید کرد و پرچم آن را بلند می کنید؟
شما می دانید مردم ایران خیلی نجیب هستند و از سر اشتباهات فاحش شما می گذرند ولی انصاف داشته باشید و پس از سقوط این رژیم کناری بنشیند و زندگی عادی خودتان را بکنید و نیاز به عذر خواهی نیست فقط طلبکار نباشید.
ارادتمند
طهماسبی

 
At August 11, 2010 at 8:48 PM , Anonymous Anonymous said...

سردار مشفق چاره ایی ندارد جز قدح بر سر خود و همپالگانش شکستن . مقایسه از نشانه های درد بی درمان مغلطه است که گریبان مریدان این سردار ٍ" سلحشور " را گرفته است .

 
At August 13, 2010 at 8:31 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان از قلم زدنت بسیار خوشم میآید و راستش را بخواهید یه مقدار آن طرفتر و صریحتر بگویم یه طورایی حسودیم میشه.
خوشا به حالت که در میان مردمی هستید که زمینی می اندیشند و عمل می کننند.
بدا به حال ما که در میان جنگ نمایندگان امام زمان داریم له می شویم.
ما هم نمی دانیم که کدام یک را نماینده امام زمان بپذیریم.
آقایان احمدی نژاد و مشایی خود را یاران سمت راست و چپ امام زمان می دانند و اجازه ورود به کسی در اطراف امام زمان را نمی دهند.
آقای خامنه ای نیز مدعی است که خبرگان رهبری نایب امام زمان را کشف کرده اند که به نمایندگی از طرف او و خدا حکومت می کند..
آقایان جنتی، احمد خاتمی، امام جمعه مشهد و مصباح یزدی مدعی هستند که خامنه ای نمایندگی مستقیم خدا را دارد
از سخنان اخیر مشایی چنین بر می آید که نفوذ احمدی نژاد ورای مرزهای ایران است این به معنی آن است که خامنه ای فاقد چنین جایگاهی است.
برادران لاریجانی نیز پارو تو یه کفش کرده اند و دنبال حذف یکی از دو یا هر دو یار چپ و راست امام زمان هستند.
اگر این دو برادر موفق بشوند تا حدودی مشکل ما با نماینده امام زمان حل می شود البته اگر دوباره نمایندگان تازه نفس یافت نشوند.
بهنود جان شما بگو که تا آن زمان ما چه خاکی برسرمان بریزیم.
چون رفتن به هر طرف از این دو جریان ریسک با بالایی همراه خواهد بود و مردم عادی پیش بینی می کنند که احمدی نژاد بر خامنه ای چیره می شود
ارداتمند.
دوست اصفهانیت

 
At August 13, 2010 at 8:34 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear MR. Behnoud,

This note is not about your post here actually, it is about your program in "Safheh 2", in BBC Persian!
I noticed that while you were talking about Mr. Atiq Rahimi, you mentioned he is Moroccan!
Just wanted to say that he is Afghan and not Moroccan, and his Persian is great! ;o)
("Sang-e Sabour" or "The Patient Stone" is Persian term and Arabs don't have it.)

Thanks for all your posts and your programs, I am one of your fan.

Best Regards,
F

 
At August 13, 2010 at 11:14 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام به آقای بهنود
من احساس می کنم که پاسخ گویی به اتهامات این سخنرانی و دلایل رد عقلی آن کار چندان سختی نیست اما نمی دانم چرا هیچیک از رسانه های بزرگ ماهواره ای که دارای مخاطبان بسیاری هستند از روشنگری در این مورد سرباز زدند، باید تلاش کرد تا حد امکان مردم را به تفکر و تعقل واداشت این تنها راه حل رهایی از چنگال دروغ پردازی های حکومت است
موفق و پیروز باشید
به امید دیدار در ایران

 
At August 16, 2010 at 2:20 AM , Anonymous Anonymous said...

این کامنت گزاری که فکر میکند سقوط رژیم اسلامی نزدیک است و بجناب بهنود توصیه میکند
بکناری بنشیند و .....؟

خب احیانا جوانست و خام ٬ اصولا جوانهای همه کشورها چه پیشرفته چه پسرفته همه گوشت جلوی
توپند فقط از عضله های انها استفاده میشود نه تنها انقلاب ۵۷ توسط جوانها رقم خورد که اکثر
جنگجویان مسلح بعد از انقلاب هم چه چپ چه راست توسط جوانهای انقلاب اسلامی درو شدند

اما حاکمیت همیشه توسط پیرها اداره خواهد شد و اگر پیرها وارد معرکه شوند انوقت
اوضاع قابل انفجار میشود ....سی سالست جوانهای مخالف در مقابله با جوانهای حکومتی اعم
بسیجی یا سپاهی و ....کم میاورند هرچه توسط سیا و انتلیجنت سرویس و از طریق بی بی سی
و سی ان ان بادشان میکنند اما نتیجه صفر بوده و ....اینچنین است که بهنود توان دیدن اوضاع را
بسیار بهتر از من و شما میداند اگر چه در گروه مخالفان محافظه کاران سنتی قرار گرفته و بدرستی
هم میداند اگر کور سوی امیدی باشد توسط همین اصلاح طلبان باید بمیوه بنشیند نه گروهای
آبدوخیاری که در تهران ۱۴ میلیونی توان اوردن ۱۴ نفر را بخیابانها ندارند

 
At August 19, 2010 at 3:01 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود، ببينيد شايد خوشتان آمد.

http://www.facebook.com/pages/Sarzamin-e-Man/49785138620?ref=mf

 
At August 19, 2010 at 1:02 PM , Anonymous احسان said...

زيبا مي نويسيد استاد ، اما كاش زود به زود تر

 
At August 19, 2010 at 1:05 PM , Anonymous Anonymous said...

اینم بخونید آقا
www.sardarmoshfegh.blogspot.com

 
At August 19, 2010 at 9:43 PM , Anonymous سید سعید محمدی said...

ضمن خسته نباشید به شما جناب بهنود.
خیلی وقتها نظرات متفاوتی در زیر مطالب شما بر اساس سلایق و علایق متفاوت خوانندگان سایت درج می شود. البته آزادی بیان است و حقوق هر فردی محفوظ اما درباره دوستی که 3 پست بالاتر به همه هشدار داد که جگونه این ننگ را به گور خواهیم برد خواستم عرض کنم:
امثال ما موافق اعمال خشونت، تجاوز به حقوق و زیر پا گذاشتن انسانیت در هیج جای دنیای فانی نیستیم. ایشان بی شرمانه همه را در فجایع رخ داده در گوشه و کنار جهان شریک می داند!
این افراد خود به جنایت دست می زنند یا چشم از آن فرو می بندند و در برابر اعتراض های ما خطاهای دیگران را به میان می کشند!
رهبران ایران سالهاست که وقیحانه از این شیوه استفاده کرده اند. کسی به این دوستان یادآوری نکرده است که به نقل از پیامبر اسلام که مدام سنگش را به سینه می زنید گفته شده: رطب خورده منع رطب چون کند؟!!!!

پاینده باشید آقای بهنود

 
At August 20, 2010 at 6:34 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام استاد! زادروز شماست و باز هم "از بخت شکر دارم و از روزگار هم" که سالی دیگر توفیق این داشتم که هرچند از دور دست اما در مکتب شما زانوی تلمذ بسایم. بر آن بودم که مطلب مبسوطی در مصائب روزنامه نگاری در این روزگار در کشور برایتان بنویسم و از شما راهنمایی بسیار بخواهم که "تو هرچ اندراین کار دانی بگوی که تو چاره دانی و من چاره جوی"،اما... استاد! در این ماه مبارک از خداوند عزیز برایتان آرزوی توفیق بسیار دارم و امیدورام محروم از راهنمایی های شما نباشم.
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی
......
نی ما جوادپور

 
At August 20, 2010 at 8:56 AM , Blogger Unknown said...

سلام و خدا قوت خیلی گشتم تا بتونم لینک تماس با خودتونو پیدا کنم اما موفق نشدم لطفا در صورت امکان راهنمائیم کنید که چگونه مبتونم مطالبی رو براتون بفرستم . با تشکر طاها از استرالیا

 
At August 22, 2010 at 2:08 PM , Blogger انسان سکولار said...

خدایا من یکی که جرات ظهور ندارم اگر منو به جرم کلاشی نکشن هر کس مدعی من میشه و میترسم اون وسط زیر دست و پا له بشم تازه گی ها که قبر پترس رو توی واتیکان پیدا کردن میخوان به ناف من ببندن و...
خدا ما رو معاف کن میشه؟

 
At August 22, 2010 at 6:30 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام

تولدت مبارک عزیز

A,azad

 
At August 29, 2010 at 8:24 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای طهماسبی،

اجازه بدهید به سهم خود در باره حکومت ایران و اینکه برخی فکر میکنند که ایشان ماندانی اند و در آینده طلبکار نباشند، بگویم:
به روی چشم، خداوند به شما عمر دراز بدهد.
برزو

 
At September 23, 2010 at 12:59 AM , Anonymous Anonymous said...

با تشکر از جناب بهنود که هنوز یادش هست روزنامه نگار است و برای دلخوشی دیگران نمی نویسد.
آن آقایی هم که به سبک همه ی آنها که پای ثابت برنامه های بی بی سی و صدای امریکا نماینده وجدان بشری هستند و از "صم بکم" بودن "بهنود"ها جیغ بنفش صادر میکند همان اول جنایت های داخلی برادران ولایی را قابل انتقاد و اعتراض هم نمی داند و می گوید به کنار! ای خدا که این همان "چشمان کوردلی" ست که شاملو گفت و اینها که به "انکار آفتاب" آمده اند، دلخوشند به سمبه پر زورشان که محصول سالهاست و فضیلت های آقایشان که با کلی چسب اوهو هم نمی چسبد. البته این آقا که بدتر از روح الامینی پدر که نیست. مرگ محسنش هم بیدارش نکرد.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home