Wednesday, February 10, 2010

صدائی از فردا

این نوشته آیداست که دیشب نوشته است. بخوانیدش صدائی از امروز و فردا

به فردا می اندیشم
بیست و دوم بهمن ۱۳۸۸
به غلظت فریاد بدن های به هم فشرده ای که در بینشان نیستم
به لذت صفوف اول، گاز اشک آور، دل به هم خوردگی
به جدا افتادن از زیستن تجربه ی برابری
به جا ماندن از قطار دگردیسی شهروندانی که در نگاهشان عشق را مفهومی دیگر یافتم
به خیابانی می اندیشم زیر و رو، که شهروندان زیرزمینی اش به رو آمده اند تا غاصبان رویش به زیر زمین پناه برند

دوستی می گفت در خارج از کشور شهید می شویم فردا

فرداشهید خواهم شد از تاریخ خیابان های شهرم، چه نیستم
شهید حسرت... شهید غربت از قلب حادثه... شهید صفحه ی ۱۴ اینچی سیب مکینتاش
اندرونم پرواز می کند مدام روی خیابان های تهران مثل تصویر هلیکوپتری
اخبار ساعت ۸ شب ۲۲ بهمن هر سال این سی و یک سال
کانال یک
دو
سه
ما چه بیشماریم

خیال، امید، لبریز

تصویر می کنم آینده را از وصلت تکه خاطرات تصویری ۲۲ بهمن این ۳۱ سال و تکه خاطرات امسال از خرداد
تا بهمن
از نامه های رفقا تصویر می گیرم
از خاطراتشان که تکه تکه لابلای خاطراتم از هلیکوپتر فیلم گرفته ام
از انقلاب تا آزادی
صف زنجیره ی انسانی به هم فشرده از خرداد تا بهمن
گروه سرود دبستان 'امید انقلاب' که سرگروهش بودم
و دوازده سال پس از من خواهرم سرگروهش بود
جایزه گرفتن از دست مدیر
از جشنواره ی فجری که امسال نگرفت
از حافظه ی چت گوگل میل
از خانه ی نیافته و پروژه های نا تمام از خرداد تا امروز
از دل به هم خوردگی گاز اشک آور
ازتعلیق
از زندان
از گلوله - از مرگ

تصاویر هلیکوپتری خیابان های تهران مقابل دیدگانم رژه می روند
تظاهرات میلیونی از پیش از تولدم تا فرداهای دور امتداد یافته است
زمان و مکان به هم پیچیده اند و عشق ورزی می کنند در پس معرکه از انقلاب تا آزادی از خرداد
تا بهمن
و تاریخ از نو زاییده می شود

صفحه ی ۱۴ اینچی محو می شود
خاطرم نیست کدام تصویر وامدار پیغام محمد رضا بودقبل انتخابات، کدام از دل نامه ی نازنین در آمد و کدام از موبایل آرش تصویر برداری شده بود
مگر نه اینها خاطرات من اند
جملگی؟

تاریخ من حافظه ای تصویری است در وصلت کلمات و تصاویر جمعی مان از گذشته ای پیش از آن که زاییده شدیم
ما پیش از آن که زاییده شویم زاییده شده بودیم

و هر یک به هیات ما به خیابان می رویم در این عشق بازی خیابانی زمان و مکان در خاطرات زنجیر شده مان
چونان تصاویر هلیکوپتری از تظاهرات میلیونی
از انقلاب تا آزادی از خرداد
تا بهمن
و تاریخ از نو زاییده می شود

خاطراتمان به هم گره خورده اند
خاطرم نیست کدامش تو بودی کدام من
تمامی این روزها را دست در دست، زنجیر شهروندانم بوده ام
از انقلاب تا آزادی
گروه سرود امید انقلاب
از خرداد تا بهمن

فردا من در خیابانم
دستت را زنجیر دستم کن
نامه ات تجربه ی زیسته من است
لبخند پیروزمند خیابانی ات به اندازه ی نیمروی اجباری ۸ صبح می چسبد
و تاریخ دیگر بار زاییده می شود
به وسعتی فرای ۱۴ اینچ در میان صفوف بدن های به هم فشرده از سر شوق نعره خواهم کشید
صدایم را می شنوی رفیق؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 10, 2010 at 9:40 PM , Anonymous Persian Pesar Mohareb said...

اینو تو فیسبوک نوشتم بعده اینکه این نوشته رو خوندم.

و امروز ما شهید می‌شویم، در این سوی آب ها، آری شهید می‌شویم، شهید حسرت، شهید غربت، شهید اندوه دوری از خاک وطن، شهید احساس منفور دوری از دوستان همیشه سبزمان که چه راسخ و استوار ایستاده اند و کام از کام به شکوه نمیگشایند، و چه اندوهناک است این شهادت شاید که شهادت نیست، شاید که توجیهیست بر زجر شکنجهٔ دوری از خاک مدریمن در آستانه این روز هم بستگی، شاید که نه شهید بلکه در حال زجر کش شدن هستیم. جانتان به سلامت و قدومتان پر صلابت باد که حتا خاک بر پا خسته از قدمهای راسخ تان قابل ستایش است زیرا که در راه آزادی گام نهاده اید.

بر گرفته از نوشتهٔ آیدا" نوشته‌های مسعود بهنود"

 
At February 11, 2010 at 7:46 AM , Anonymous Hamed said...

ما امروز پیروز شدیم
پیروز قرنها پیکار ذهنی
سرانجام رسید
سبز و خجسته:
امید
اندیشمندی
آرامش
و سکوت
... و سالها پس از این رهگذران این خاک و تاریخ, به این همه سبزی خواهند فرستاد درود

 
At February 11, 2010 at 2:06 PM , Anonymous Anonymous said...

Ostad Salam:

khili ziba neveshtin mamnoonam, ba inke khodam ham modate ziyadiye kharej az Iran hastam va hamishe tarafdare ghalame zibaye shoma hastam amma fekr mikonam jonbesh baraye piroozi be chizi bishtar az mghalate atefi va ehsasi ehtiyaj dareh ma az bozorgtarhayee mesle shoma tavagho darim ke rahe prioozi ro neshoonemoon bedand
dar panahe hagh bashin

 
At February 11, 2010 at 2:22 PM , Blogger Iranlover said...

چرا الله اکبر؟

 
At February 11, 2010 at 6:22 PM , Anonymous صمد said...

آیدا صدایت را از پس سیم ها و صفحات تخت می شنوم و از آن سوی سیم دستانت را می فشارم.
غمت مباد که جدال میدان آگاهی و جهل از پیش معلوم است، گیرم که دیر و زودش را تاب نیاوریم.
خجل می شوند ذهن های کوچک کودتا در برابر این بیکران زیبایی که می طراود از قلمت.
خجالتشان را به استواریمان عفو کن و زورمداری شان را به دستان به هم گره خورده مان میازما که ثبت است بر جریده عالم دوام این همه آگاهی و شعر و شعور

 
At February 15, 2010 at 3:10 AM , Anonymous واقع بین said...

خب آرزو بر جوانان عيب نيست و تخيل و توهم جزئي از زندگي بشر امروزه هست علي الخصوص اينكه فيلمها و انيميشن ها نيز در اين بستر ياريگر اين خيال پردازي هستند
اين خانم هم از اين قاعده مستثني نيست و انصافا متن خيلي دلچسب و مورد علاقه سبزه ها رو اينجا آورده تا اشك دم مشكشون رو جاري كنه ولي من يه پيشنهاد بهتر دارم براي اين خانوم خانومها و اون هم اينكه با توجه به قدرت تخيلي كه دارند بهتره داستانهاي [...]

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home