Sunday, February 14, 2010

دختر کوچولو پرسید

آدمی اگر بخواهد آثار خوب گذشتگان را بخواند، اگر صدسال هم بخواند باز به نکته ای بر نمی خورد که از این که قبلا آن را نخوانده شرمسار می شود. به خیال خود همه نوشته های کسی مانند برتولت برشت را خوانده بودم تا دیروز که دوستی این تکه کوتاه را فرستاد.
دختر کوچولو پرسيد:

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر مي شدند؟
آقای كي گفت : اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهي ها جعبه های محكمي مي ساختند،
همه جور خوراكي توی آن مي گذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
برای آن كه هيچ وقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا مي كردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه مي ساختند وبه آن ها ياد مي دادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهي ها اخلاق بود
به آن ها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولوها ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده ای كه فقط از راه اطاعت به دست مي یاييد

اگر كوسه ها ادم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مي نواختند كه بي اختيار
ماهي های كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهي ها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 14, 2010 at 3:14 AM , Anonymous Anonymous said...

خواهش می کنم این روزها بنویس. ما گیج شده ایم خواهش می کنم. در حقیقت الان که فکر می کنم به هیچ کدام از کسانی که می شناسم اعتقادی ندارم. صحبت های شما را در یوتیوب شنیدم به خصوص آن که در دانشگاه سواز گفته اید. کاش همان موقع خوانده بودم و می فهمیدم باید عاقل تر باشم
از حالا امیدوارترم گرچه احساساتی تر نیستم

 
At February 14, 2010 at 3:14 AM , Anonymous نفیسه said...

چقدر شبیه چقدر خواندنی چقدر فکر کردنی

 
At February 14, 2010 at 3:19 AM , Anonymous Anonymous said...

سخنان آقای مسعود بهنود در شب بزرگداشت خوشنامان آیت الله منتظری و مهندس بازرگان - دانشگاه لندن08.02.2010

 
At February 14, 2010 at 6:18 AM , Anonymous خسته said...

چطور نخوانده بودید؟ این قطعه بین اولین چیزهایی بود که در همان "فضای باز سیاسی" چاپ شد...اسم مترجم اش یادم نیست اما ترجمه اش خیلی بهتر از این بود و اینطور آغاز میشد: "اگر نهنگ ها انسان بودند..."؛

 
At February 14, 2010 at 7:51 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان!

خود بهتر می‌دانی مردم ما ایراداتی دارند. این در جواب پُست پیش است. یادمان نرفته مردم تهران با یک اشتباه تاکتیکی در انتخابات شوراها در زمان خاتمی بند را به آب دادند و فغان از نماینده تهران آقای افخمی درآمد که گله چرا می‌کنید که فرهنگ‌سراها یکی یکی بسته می‌شود و... می‌آمدید در صحنه و رای در صندوق اصلاح‌طلبان می‌انداختید و امروز گله نمی‌کردید که چرا آن شد و این نشد؟! باز مردم چهار سال پیش نشنیدند. باز تیتر شرق را ندیدند که از قول خاتمی نوشته بود صدای پای دیکتاتور می‌آید. چه پیش‌بینی شگرفی. درود بر او. اما یا کوریم یا خودمان را زده‌ایم به کوری. طاقت نداریم. صبوری نمی‌کنیم. می‌خواهیم یک‌شبه صاحب دموکراسی شویم. انگار می‌خواهیم آش بپزیم که همان هم نیاز دارد که خوب پخته شود حبوبات‌اش.

اگر سی و سه سال پیش فقط لازم بود شاه آن‌گونه ببیند و نمی‌فهمید داستان از چه قرار است اما امسال آقای خامنه‌ای می‌داند. خوب هم می‌فهمد. همه‌ی هشت سال ریاست آقای خاتمی جنگ کلامی‌اش با آقای خامنه‌ای بود اگر بخواهیم روزبه‌روز گفته‌های این دو را بررسی کنیم. از همین رو بود که زورش به خاتمی نمی‌رسید پیغام می‌داد "مهاجرانی" نباشد. آخر وزیر فرهنگ خوب‌مان هم گفت می‌روم اما ما می‌مانیم. کاش ملت کمی صبوری می‌کردند...

دیگر این‌که آن خبرنگار جوان شامه‌ی تیزی دارد هم‌چنان. هر چند دور از تهران است اما ساعت‌اش با تایم تهران تنظیم است.

 
At February 14, 2010 at 11:46 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام،
نوشته هاي شما هميشه روشنگر است، خواهش مي کنيم بيشتر بنويسد!
آفرين به آن جوان خبرنگار!

 
At February 14, 2010 at 1:52 PM , Blogger Atefeh said...

آقای بهنود سلام
می دونم وقتتون رو نمی گذاريد برای خوندن نظر من ولی بااين حال مي خواستم بگم من يک جوان ايرانيم که عاشق نوشته هاي سراپا عبرت آموز شماست

با تشکر

 
At February 14, 2010 at 5:33 PM , Blogger Dalghak.Irani said...

من وحضرت حافظ و22بهمن


1- اعتراف می کنم که من نگاه متفاوتی دارم به اوضاع ایران نازنین! وایضاً اعتراف می کنم که نگاه من برگرفته از عقل جزیی نگر درقالب شهود کلی نگر است. باور دارم که مشکلات ایران جمهوری انقلاب اسلامی نه مشکلاتی درحوزۀ سیاست واقتصاد واجتماع ودین وفرهنگ وهنروورزش و... است؛ بلکه مشکلاتی درحوزۀ فلسفه بطورعام وفلسفۀ سیاسی بطور خاص است. یقین دارم که جمهوری اسلامی تنها حکومت-من واژۀ حکومت برای جمهوری اسلامی رانپذیرفته ام هنوزوآنرا بعنوان غلط مصطلح بکارمی برم- موجود در جهان است که همۀ اتباعش ازصدر حاکمان تا ذیل محکومان ازآن ناراضی هستند. نه از آن نارضایتی های نسبی وذاتی بشر بهترخواه وزیاده خواه؛ بلکه از آن نارضایتی مطلقی که با کلماتی مثل انقلاب، تغییرات اساسی، اصلاحات بنیادی، دگرگونی ساختاری وازاین قبیل بیان می شود. بعبارت روشن ترجمهوری اسلامی سی ویک ساله از عدم تعادلی رنج می برد چونان آدمی معلق درهوا که میل طبیعی برای مستقرشدن برروی زمین وبازیابی تعادل برای شروع زندگیش را دارد.
2- دردوروز گذشته از22 بهمن وبا مشاهدۀ خیل تجلیل وتحلیل وتفسیر وتأویل های امید ونا امید ازسوی هردواردوگاه مدرن وارتجاع؛ وبویژه یأسی که نیروهای "غیرمیدانی" جنبش مردم ایران را فراگرفته است؛ مطلب بلندی بنویسم.
3- بعدازاینکه مقدمات بحثم را درذهنم چیدم ومثل همیشه تفألی به حضرت حافظ(1) زدم که نظر ایشان را نسبت به کلیت موضوع جویا شوم؛غزلی آمد که خودش به تنهایی مانع ورادع بود از نا امیدی. لذا برآن شدم که دراین شرایط نیاز به حفظ روحیه درنیروهای میدانی جنبش سبز؛ این غزل زیبا را بعنوان دست گرمی ومستقل از نوشتۀ خودم به بارگاه همۀ زندگی دوستان وزندگی خواهان میهنم تقدیم کنم؛ واطمینان بدهم که "اتفاق تازه ای نیفتاده وکمترین علت ودلیلی برای دلسردی نیست." یا...هو

ترسم که اشک درغم ما پرده درشود
وین رازسربمهربعالم سمرشود.
گویند سنگ لعل شود درمقام صبر
آری شود ولیک بخون جگرشود.
خواهم شدن بمیکده گریان وداد خواه
کزدست غم خلاص من آنجا مگرشود.
ازهرکرانه تیر دعا کرده ام رها
باشد کزآن میانه یکی کارگرشود.
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا باخبرشود.
ازکیمیای مهرتوزرگشت روی من
آری بیمن لطف شما خاک زرشود.
درتنگنای حیرتم ازنخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبرشود.
بس نکته غیرحسن بباید که تاکسی
مقبول طبع مردم صاحب نظرشود.
آن سرکشی که درسرسروبلندتوست
کی با تودست کوته ما درکمرشود.
وین سرکشی که کنگرۀ کاخ وصل راست
سرها برآستانۀ اوخاک درشود.
روزی اگرغمی رسدت تنگدل مباش
روشکرکن که مباد که بدازبترشود.
ایدل صبورباش ومخورغم که عاقبت
این شام صبح گردد واین شب سحرشود.
حافظ چونافۀ سرزلفش بدست توست
دم درکش ارنه باد صبا را خبرشود.

(1)- من این نظر حافظ را با رعایت تمام سنت های حضوردرسرای خواجه وبا وضووطهارت کامل پرسیده ام. وسوگند به اسم جلاله می خورم که نه درانتخاب ونه درانعکاس غزل خواجه هیچ اراده ای ازخودم را دخالت نداده ام. ایمان من به دادرسی روحی وانرژی بخش حضرت حواجه امری یقینی است ومن هیجگاه درعمردراز وکمترمفید خویش ازاو بی نیاز نبوده ام. البته که این منافاتی ندارد با واقع گرایی شدید من وجستن راه کار ها در بستر علم وتجربه ومشاهده. حافظ انرژی دوباره ازسرگیری ما را تأمین می کند.

 
At February 14, 2010 at 7:53 PM , Anonymous Anonymous said...

سرور گرام آقای بهنود با سلام و پوزش این اینکه این مطلب ارتباطی به مطلب امروز شما ندارد ولی مدتی است که من را نگران کرده پس اینجا میگذارم
موضوع مربوط به سخنرانی تازه آقای احمدی نژاد است که از غنی سازی بیست درصدی اورانیوم صحبت کرده به نظر شما این موضوع را نباید بیشتر از این روش
کار بشه و دلیل این مساله را نباید پیگیری کرد ؟ به نظر من این مطلب میتونه حاوی یک پیام مهم برای دنیا باشه و همچنین برای مردم ایران ،،شاید یک چراغ سبز به اسرائیل باشه
واسه یک عملیاته محدود هوای روی تاسیسات اتمی ایران که اونوقت خیلی راحت دولت میتونه از حربه تجاوز خارجی سوی استفاده کرده و جنبش سبز را بشدت سرکوب کنه بنابرین از
شما و سایر دوستان که دستی به قلم و امکانی برای انتشار دارند تمنا دارم روی این مساله بیشتر کار کرده و تحلیل های خودتان را منتشر کنید ،،با ارادت فراوان و آرزوی پیروزی برای ایران و ایرانی

 
At February 15, 2010 at 2:28 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود مثل اینکه ضربه ۲۲ بهمن بسیار سخت بوده که هم شما هم دوستداران شما از حال و روز
بسیار بد سخن میگویند و احتیاج دارند شما آنها را تسکین دهید ؟؟؟؟
تعجب میکنم شما با این همه پختگی باز انتظار دارید مردم ایران بخاطر خوشایند امریکا
و انگلیس برعلیه حکومت بخیابانها بیایند ؟؟ بر عکس هرچه شما و دوستانتان در این
رادیوها برای جنبش سبز حرف بزنید مردم کمتر بانها اعتماد میکنند

اقای بهنود این سومین کامنت بنده است که شاید چاپ نکنید اما مهم نیست مهم فهم
و شعور مردم داخل است که شما بگوسفندها !!! مثالش کردید خدا از تقصیرتان بگذرد

 
At February 15, 2010 at 1:59 PM , Anonymous Anonymous said...

Mardome Iran neshoon dadan ke bishtareshoon zishtihaye koose ra mishenasan,omidvaram ke oon aghaliyat ham zoodtar hooshyar beshan.Ba Arezooye dashtan IRAN bedoon koose.

 
At February 15, 2010 at 2:43 PM , Anonymous Anonymous said...

سخنان آقای مسعود بهنود در شب بزرگداشت خوشنامان آیت الله منتظری و مهندس بازرگان - دانشگاه لندن



http://www.youtube.com/user/NATARSIM

 
At February 15, 2010 at 5:10 PM , Anonymous Anonymous said...

بسیار تکان دهنده و عالی بود انقدر که آدمی را به اوج کرانه های نیلگون اقیانوس ها می برد و آنجا در کنار کوسه ها به تماشای نمایش رقص باله ماهی ها در دهان کوسه می نشاند

و مطلبی
سعی داشتم این داستان کوتاه را برایتان بفرستم با آنکه از موضوع خارج است ولی تنها راه ارتباطی ما با شما همین جاست
شیخ رضا و مسجد روستا

 
At February 16, 2010 at 7:30 AM , Blogger Unknown said...

سلام بهنود عزیز
در این سرای بی کسی حضورت و دیدار شبانه ات در بی بی سی از لذت های بزرگی است که مباد که از آن محروم شویم
می دانم که تو نیک تر می دانی که سرنوشت شگرف این کشور را با تانی بسیار و از سر صبر می توان اصلاح کرد

 
At February 16, 2010 at 8:29 AM , Anonymous بهزاد said...

مسعود جان سلام
خيلي ارادتمندم. چقدر حيف كه شبي يكبار آنهم با خس و خش به ميهماني منزل كوچك ما ميايي. چقدر شيرين سخن ميگويي. نميداني كه شوخي‌هايت را چقدر دوست دارم. زاويه نگاهت به دنيا شنيدني و خواندني است. اميدوارم هر جا كه هستي همواره شاد و تندرست باشي.
يكي از دوستداران بيشمارت

 
At February 16, 2010 at 10:21 AM , Anonymous Anonymous said...

بسيار عالي بود ،‌ممنون

 
At February 16, 2010 at 10:57 AM , Anonymous Anonymous said...

نهاد محترم مرجعیت شیعه و زورو و سوپرمن و رابین هود

http://alestefta.blogspot.com/2010/02/blog-post_15.html

 
At February 16, 2010 at 1:27 PM , Anonymous Anonymous said...

Ba salam. Az anjayi ke in neveshte didgah-e mazhabi ra yek didgah-e faribkarane neshan midahad, ey kash tarikhe neveshtane in nemayeshnameh ra ham darj mikardid. Aya Brecht dar dowrane marxistiyeshan in ra neveshte ya baad az an. Man fekr mikonam agar Brecht aknun zendeh bud hargez in matlab ra nashr nemikard...
Behruz

 
At February 16, 2010 at 6:41 PM , Anonymous nastaran said...

خوب بلا خره یک کمونیست سابق (سکولار فعلی ) پیدا شد که قبول کرد غیر از کمونیست ها گروه های دیگری هم وجود دارند که نمیتوان آنها را ندیده گرفت . این یک گام به پیش بود. اما از آنجا که نیش عقرب نه از ره کین است چند تا خصلت کمونیستی را اینجا در انکار دیگران میتوان هنوز مشاهده کرد
اولا مثل قبله آمال آنها موسوی لیبرالها را ندیده گرفت . ملی مذهبی ها را هم به هیچ حساب کرد . فقط نگرانی زیاد نسبت به مجاهدین و اندکی نسبت به سلطنت طلبان ( انهم بخش کوچک تر مشروطه خواهان ) .
ثانیا طبق مثل دیگ به دیگ میگه روت سیاه به مجاهدین خرده گرفت که دموکرات نیستند ! یا للعجب مثل اینکه چریکها و توده ایها و کمونیست های خیالاتی و لگال و ایده ال و خل و چل (جنبش شکست خوردگان ) همه دموکراتند !
البته صدام و کیم جونگ ایل و کاسترو و استالین و لنین و چاوشسکو هم دموکراتیک خلق ! بودند . این مش ونزوئلا که حالا تصمیم گرفته تا ۳۰ سال ریس جمهور دموکراتیک بماند هم خوب دموکراتیک هست ولی سوال اساسی این است :
اگر اینها دموکراتیک هستند چرا مسعود و مریم نیستند ؟
جواب را این عالم دهر کمونیسم آق پیمان داده : ما کمونیست ها حوصله بی طبقه توحیدی نداریم ! فقط دو طبقه روسی ! طبقه نومان کلاتورا ( ما کمونیست ها ) و طبقه ملت بیچاره . یعنی همان که بعد از ۷۰ سال در روسیه به آب گوزید.
ظاهرا آقای تابان که بلاخره معلوم نیست فرخ نگهدار است یا عمویی ؟ محوی است یا جنبش شکست خوردگان ؟ نیروها را بر اساس میزان طرفدار مشنگ ( حزب الهی کمونیست مجاهد فدایی ) به رسمیت میشناسد نه مقبولیت در افکار عمومی ملت ایران .
این مو ضوع را رفیق زرنگش تشخیص داده و میپرسد اگر بنا بر پایگاه است که احمدی پایگاهش گنده تر است !
به همین دلیل خواستار معامله با مجاهدین بدون رجوی شده ! لابد چریک ها و مجاهدین چون ۴ تا طرفدار کس خل دو آتیشه دارن تنها نیروهای مهم جامعه هستند !
اما تابان عزیز با یک سوال ساده میتواند به اشتباه بودن تئوری امتزاج خودش پی ببرد . رفیق عزیز هیچ از خودت پرسیده ای که اگر قرار بود این خودی نا خودی مدل تو کار کند باید میتوانستی حد اقل این چهار پنج تا چپ ( فرخ و عمویی و محوی و شکست خورده و بهزاد و تپانچه ) را تا حالا یک کاسه کنی ؟ مملکت پیش کش . فقط این ۴ نظر دهنده چپ را به آنچه میگویی راضی کن . اگر چه من مثل رفیق بهزاد شک دارم که این نظر دهنده ها اصلا وجود خارجی داشته باشند . بیشتر شبیه به یک سناریو استالینی است برای رد گم کردن .
رفیق برادر :
شما به چه حقی برای پیوستن مجاهدین و سلطنت طلبان به این جنبش طبقه متوسط شرط و شروط میگذاری ؟
در جوامع دموکراتیک واقعی همه آنگونه که هستند حق فعالیت دارند نه ان گونه که دیگران ( استالین، فقیه، شاه ، رهبر القدر ، ...) امر میکنند یا می خواهند !
چقدر سخت شد ؟ رفیق برادر اگر قرار بود تو یا موسوی یا هر کس دیگری برای دیگران تعیین تکلیف کنی که دموکراسی نمیشد! آنجا که گفته ای موسوی رهبر باشد ولی دموکراتیک باشد و حرف گوش کند و نقد بپذیرد هم مثل چاه ویل گشاد است رفیق !
یعنی حرف تو را گوش کند یا فرخ؟ یا جنبش شکست خوردگان یا مسعود یا مهاجرانی یا سحابی یا ابراهیم یزدی یا رفسنجانی یا ....؟
دموکراسی و رهبر دموکرات قصه شاه پریا نیست که هر چی دلت خواست قشنگش کنی طوری که شدنی نباشد مثل فیلم های بالی وود (هندی )!
یک نگاه به جنبش های زرد و سرخ و ارغوانی و کشمشی بنداز اصلا این حرفها نیست .
رهبر دموکرات به اصول دموکراسی که همه جا یکسان است باید متعهد باشد نه به گروه ها . اینکه چه نوع حکومتی قرار است بعد بیاید به انتخابات و نظر مردم ربط دارد . هیچ اشکالی ندارد که پادشاهی باشد یا جمهوری یا جمهوری اسلامی متفاوت با این ج ا و یا حتا همین ج ا .
مهم این است که همه اندیشه ها آزادانه مطرح شوند ولو طرفداران ان اندیشه مشنگ و حزب اللهی کمونیستی و یا مجاهد و ... نباشند و حاضر نباشند خودشان را آتش بزنند تا قدرت را بربایند ! همه اندیشه ها ! بدون استثنا ! حتا ان تراختورها که شما مسخره میکنید .
پس از ان اگر انتخاباتی شد و مردم چیزی را پذیرفتند ولو به اشتباه ! همه باید گردن نهند تا مردم در انتخاب بعدی اصلاح کنند .
مثل ساندینیست ها در نیکاراگوا ! مثل بوش و اوباما !
البته الان شما دیکتاتورها زودتر دادتان هوا میرود که بله ؟ ما صبر کنیم تا ان دیکتاتوری جا بیفتد و باز مارا بکشند ؟ نه ! همین که ما میگیم !
رفیق برادر بسیاری از مخالفین این رژیم از این رژیم غیر دموکرات ترند !
ما احمدی نژاد همه جا داریم حتا در دموکرات ترین گروه ها . مشکل ما این است نه اینکه آیا مجاهدین به درخواست ما ! گردن مینهند یا نه !
۲۱٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨

 
At February 17, 2010 at 9:25 PM , Anonymous Anonymous said...

اين عكس رو عوضششششششششششششششششششششششششششششششششششش كنننننننننننننننننننننننننننننن

 
At February 18, 2010 at 5:36 AM , Anonymous Anonymous said...

‫احمد خاتمی گفته خبرگان نشاط نداره.
‫اولا توصیه میشود برای افزایش نشاط خبرگان، در پس درهای بسته، یک مربی تربیت بدنی به همه ورزش صبحگاهی بدهد. ثانیا بهریک یک عدد هولا هوپ بدهند، و راس ساعت همگی کمرها را بچرخانند. ثالثا هر نیم ساعت همگی باهم یک آواز مناسب سنشان مثل سحر که از کوه بلند قرص طلا سر میزنه دلکش را بخوانن، رابعا روزی یک سفر دسته جمعی به یک پارک بزنن.....خلاصه همین کارها که در خانه های سالمندان رسم است...

 
At February 19, 2010 at 7:48 PM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود.سالهاست که از مقالات و کتابهای شما لذت میبرم.شاهدشْ کیخسرو بهروزی صاحبِ کلبهء کتاب در لوس آنجلس.و اما غرض از این پیام.یکنفر بنام کریم که معمولا در حوالی دو تا سه بامداد بوقت شماْ کامنت میگذارد(نه تنها اینجا) بلکه در بسیاری از وبلاگ های آزادیخواهان؛یا دیوانه است و یا حقوق بگیر.تا حال چندتایی وبلاگ بخاطر ایشان کلا کامنتدانیشان را بسته اند.هر چند مخالفِ سانسورم اما لطف کنید و دیگر کامنتهای این شخص را منعکس نفرمایید.ایشان بدون نام مینویسند و آخرین نوشته شان در همین پست شما بتاریخ پانزدهم فوریه در دو و بیست و هشت دقیقهء بامداد گذاشته شده است.
در منعکس ساختن این پیام؛ریش و قیچی در دستان خودتان میباشد.
ارادتمند: نازک

 
At February 20, 2010 at 5:28 AM , Anonymous Anonymous said...

نازک جان،
ریشتان و قیچی را (لطفأ اگر ممکن است) نزد خود نگه دارید. و ریش استاد را در اختیار خود ایشان!

اصلأ هدف ازفضولی ام این بود که بگویم :
وجود یک فضای باز سیاسی لازم است و مفید، و کمک میکند به شکل گیری تفکرات و برداشتهای سیاسی کارآمد و بهتر.
کامنت مورد نظر شما زیاد هم بیراه نمیگوید.
همان یکذره که به من مربوط است، همگی خو ش آمدید.

برزو

 
At February 20, 2010 at 2:24 PM , Anonymous Anonymous said...

دلقک بزرگوار‍‍
هر چقدر تلاش میکنم توی دست و پای شما نیایم ولی ‍ باز با مطالعه کامنت های جالب توجه تان تحریک میشوم به جسارت و اظهار نظر‍.

حیف استکه دیدگاههای ارزشمندتان را دچار عوارضی میکنید که به رسمیت نشناختن جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت با خود بهمراه میاورد. این کا ر به نظر این حقیر البته مانند خشت کج نهادن است.
دومین خشت که اینهم ناگزیر کج میرود اذعان به این است که همه اتباع ایران مخالف با جمهوری اسلامیند.

سومین خشت اما تقسیم ملت به دو اردوگاه مدرن و مرتجع است
در واقع دهها اردوگاه که در حد فاصل میانی ایندو تقسیم بندی قرار میگیرندهمان رای اکثریت کشور را تشکیل میدهند...
پس با عرض ارادت و احترامات جسارت این توصیه را بخود میدهم که بگویم لطفا تامل بیشتری در لزوم به رسمیت شناختن ایران به عنوان یک حکومت داشته باشید.

در جهان مدرن هر پیشنهاد اصلاحی نیاز به بستر قانونی دارد. یعنی بدون پذیرش قانون تنها یکراه باقی میماند برای تغییر و ان براندازی است که میگویند دوره ی ان بسر رسیده است حداقل در کشور ما.

با پوزش دوباره برزو

 
At February 20, 2010 at 3:48 PM , Anonymous Anonymous said...

http://www.youtube.com/watch?v=pXDyJIS8CFk

 
At February 21, 2010 at 4:48 AM , Anonymous Vahid said...

In all of God's creations, only human beings kill their own species.

 
At April 10, 2010 at 5:38 PM , Blogger انسان سکولار said...

آقا چی جالب فهمیدین ایران تنها کشوریه که تمام اتباعش روزی چندین ساعت پای اینترنت هستند؟
هرکی میگه نه قطعن با جمهوری اسلامی دم خوره و ماموره این رژیمه
کور باشه کسی که این ملت رو اینجا نبینه
البته ایضاء تقی و ممد آقا دوستم احسان و داداشم و همکلاسی های دانشگاه همون
و خلاصه همه ایرانیها اینترنت بازن و البته مخالف رژیم هم توشون پیدا میشه

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home