پریشان تر از اردوی مویت
طرح از آن که گلرخش نام نهادم
روز 22 بهمن دو گروه آدمیان در میدان می آیند، آنان که به فرمان آمده اند و آنان که به مردمی گام در این میدان نهاده اند. که حافظ شیراز وقتی از نسیم صبح سعادت خبر می داد گفت تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت/ به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی.
آنان که خود آمده اند، به مردمی نه به فرمان، می توانند هوادار احمدی نژاد باشند و یا سبز. نه آنان دیوند و نه شما جاسوس، این چشم لوچ بدبین کیهانیان است که مردم را چنین به خشونت تقسیم می کند. این ها دو دسته از مردم ایرانند که برخی شان باور دارند حرکات و رفتار احمدی نژاد را بعضی وی را غاصب ریاست جمهوری و باعث وهن ایرانی می دانند. این هر دو مردمان در تظاهرات 22 بهمن با هم خواهند رفت با هم خواهند خواند، سرنوشت رویائی شان آن است که در کنار هم گام بردارند و راه همدیگر را نبندند و باور کنند که جان هر کدامشان به هم وابسته است و بی آن دیگری چیزی کم دارند. بدانند که اگر آن دیگری نبود، تفاوت نبود و رقابت نبود، مزه ای نداشت سیب زندگی.
در مقابل این دو گروه دسته ای هستند که اگر امروز دوران پادشاهی باقی بود از جانبازان اعلیحضرت بودند و در فهرست حقوق بگیران دفتر روابط اجتماعی دربار، همان ها که گردن می کشند و گاهی جان می دهند و وسیله قدرتمندان هستند. تاریخ را بخوانید تا بدانید رضاخان را چه کسانی رضاشاه کردند. اینان خیلی همت کنند سرنوشتشان همانند سعید امامی است یا سعید مرتضوی یا سعید عسگر. اینان هیزم بیارانند. گاهی لباس شخصی نام می گیرند گاه گروه خودسر و اینان را باید پائید . اینان را باید رسوا کرد. اینان را باید شناساند. ورنه مردمی که هوادار احمدی نژادند همان هستند که بی وجود و حضورشان دموکراسی برپا نمی شود.
چرا اینان لازم اند
در اخرین انتخابات اکثریت رای دهنده تهرانی به احمدی نژاد رای نداد – حتی اگر نتایج اعلام شده توسط شورای نگهبان جنتی را یکدست بپذیریم -. همان سی و چند درصدی که به ادعای وزارت کشور آقای صادق محصولی و شورای نگهبان هوادار احمدی نژاد بودند بی تردید اینک ریزش کرده و کاسته شده اند. به زحمتی می توان گفت مردمی که دیدند در برابر چشمانشان با آن ها و دیگران چه رفتاری می شود. دیدند رقیبان انتخاباتی را به دادگاه مسخره عمومی کشاندند، دیدند مردمان محترمی را که سال ها زمام دولت را در دست داشتند و محرم اسرار بودند به چه زحمت و آزاری انداختند. دیدند که یک گروه برای ماندن بر سر کار، به چه زبونی و دروغ و حقارت تن داده، چطور همه عدالت جوئی های انقلاب را بی اعتبار کرده و همه گذشته را به حراج گذاشته، دیدند که چه بر سر اقتصاد آورده. دیدند با ادعای حمایت از فقیران و محرومان چه حمایت ها از سرمایه داران کردند. قیمت ها را دیدند چه شد و وعده ها را دیدند به چه روز افتاد. پس عجب نیست اگر ریزش کرده باشند.دیگر همان سی در صد هفت ماه پیش هم برای آقای احمدی نژاد نمانده در تهران.
در چنین پسزمینه ای قرارست سالگرد انقلاب برگزار شود، رهبران سبز وقتی از مردم سبز خواستند به تظاهرات بروند به درست فرصت دادند تا دروغگویان رسوا شوند. یعنی این ها رای مردم را که خود اعلام کرده بودند باور ندارند، یعنی این ها مردمی را که به دعوت حکومت رای بودند لایق زنجیر می دادند. با دعوت رهبران این عیان می شود و آن ها را در مقابل وضعیتی دشوار قرار داده اند. پس روز 22 بهمن امسال از ترس حضور سبزهاست، که حریف به زحمت افتاده و صد برنامه چیده که خبرنگاران خارجی را طوری سامان دهد که هیچ صحنه نباید را نبیند. و حالا خواهیم دید این خبرنگاران وقتی رفتند چه ها خواهند نوشت.
وحشت شان از این است که اگر تظاهرات تهران نمونه همان باشد که در انتخابات جلوه کرد، و حقیقت را نشان دهد و نشان دهد که دولت احمدی نژاد بیست درصدی بیشتر هوادار ندارد در تهران، آن وقت فاجعه خواهد شد. طشت برخی ها از بام خواهد افتاد، مردم هزاران بار به بزرگی و شعور مصطفی تاج زاده آفرین خواهند گفت که با دفاع نکردن از خود در دادگاه بازی نمایشی را لو داد. شرط گذاشت که هر گاه شکایت من از آقای جنتی مطرح شود از خود دفاع خواهم کرد.
اصلا بیائید فرض کنیم که انتخابات خرداد امسال درست و دقیق همان بوده است که وزارت کشور و شورای نگهبان [بگو صادق محصولی و احمد جنتی اعلام کردند و رهبر جمهوری اسلامی هم تنفیذ کرد] و بیائید فرض کنیم که مردم تهران چنان ساده لوح اند که تبلیغات و دادگاه و اعترافات همگی را باور کرده اند و هیچ از ارادتشان به آقای احمدی نژاد کم نشده است. در چنین صورتی روز 22 بهمن در برابر چشمان خبرنگاران و مردم جهان و از جمله هلی کوپترهای صدا و سیما، میزان هواداران احمدی نژاد و تعداد سبزها باید آشکار شود، همان نسبت 53 به سی و چند. اگر دولت این را بگذارد دیگر حتی قبولاندن این که در انتخابات گذشته تقلب شده هم دشوار خواهد بود. اگر نه... به همین سادگی حضور شما زحمت افزای متقلبان و متعصبان و خودخواهان می شود.
راه حل مشکل
پس دولت فخیمه با خزانه پرپول نفت که در اختیار دارد برای جلوگیری از رسوائی بیشتر دو کار باید دست زده باشد. یکی آن که به هر وسیله آدمیانی را از اطراف به تهران آورده باشد. دیگر این که فضای رعب و امنیتی چنان ایجاد کرده باشد که سبزها احساس کنند اگر به راه پیمائی بروند خوف دستگیریشان هست. همان کار که وزارت اطلاعات احمدی نژاد در دو هفته گذشته با پشتکار انجام داده و به همه فعالان دانشجوئی که از قضا همه شان را هم دستگیر کردند و با وثیقه آزادند اخطار کرد که اگر در تهران باشند اطمینان نداشته باشند به انفرادی برنمی گردند. در آخرین لحظات از فرمانده نیروی انتظامی خواستند در تلویزیون اعلام کند که اگر دستگیر شد کسی تا نوروز آزاد نمی شود.
اما قدرت سبز به کجاست. به سادگی قابل شمارش است که نهضت سبز چه دارد. اول و بزرگ تر سرمایه اش این که حریف را واداشته تا منتهای خشونت و بدکرداری و پریشانی خود را نمایش دهد.صحنه دادگاه صد نفره را به یادآورید. نگاه های بهت زده حجاریان و نبوی و تاج زاده را که از انفرادی آورده شده بودند و نمی دانستند برای چه فراخوانده شده اند. اول بهت زده بودند و هر چه نمایش به سوی آخر می رفت دیگر هیچ چیز مانع لبخنده لیلاز و زیدآبادی و نبوی نمی شد. دریافته بودند که حریف خود را به چه نقطه ای رسانده و در کجای تاریخ برای خود جا ذخیره کرده است. اعدام این دو جوان و پراکنده گوئی هایشان را درباره پرونده جوانان. این از آن تصمیم های جسورانه بود که به همین زودی گریبان چند تن از جانبازان دولت احمدی نژاد را می گیرد.
قدرت سبز به همین هزاران نفری است که بعد از انتخابات زندانیشان کردند . قدرت سبز به زندانی بودن دکتر ملکی، علیرضا بهشتی، دکتر یزدی، بهزاد نبوی، و 65 روزنامه نگار جوانی است که همین چند روزه به زندان انداخته شدند. قدرت سبزها به چشم های دو دو زن دکتر تاجیک بود که صدها و هزاران سبز با دیدن آن در فضای مجازی به صدا آمدند که "دکتر تاجیک عزیزی. چه خوب کردی که به مصاحبه تن دادی".
قدرت سبز به استیصالی است که در اردوی مقابل انداخته که سرگردان و خود باخته هر لحظه یک طرح می دهد و به سرعت به کار می اندازد. زمان ندارد این توهمات ابداعی را وارسی کند. سرگیجه گرفته است.
اما باتوم اما گلوله اما شکنجه. آیا این ها امکانات ترساننده دولت است. اگر کسانی بر این باورند کافی است نگاه کنند به دلهره های حریف. به دروغ های سرهم بندی شده که از ترس بی جراتی ساخته اند. این روزها – گرچه کمتر حوصله می کنید – اما حتی برای کار مطالعاتی نوشته هایشان را بخوانید. دیگر نمی توانند مهار کنند ماشین دروغ سازی را. جوان می نویسد دیشب مهندس موسوی با همسرشان زد و خورد کردند. آن یکی از کروبی قصه می بافد، همزمان از جانب هاشمی رفسنجانی نامه به رهبری می سازند. جعل می کنند که خاتمی در نامه به رهبری از موسوی و کروبی بدگوئی کرده. هیچ باک از اعتبار و آبرو ندارند. در یک فرآیند پوچ رسوا هر چه می خواهند از قول مردم جهان می نویسند. نه ترسی از آبرو دارند و نه باکی از خدا. به دام افتاده می بینند خود را و استفاده از هر وسیله ای برایشان مجاز شده است.
روزنامه ایران ادعا می کند که ایران به گواهی آمار سازمان ملل سومین کشور دنیا از نظر رشد توسعه است. این همه متخصص خواهند پرسید رشد توسعه کدام است. بعد هم کدام رتبه بندی کدام مرکزی در سازمان ملل. اما زحمت زیاد لازم نیست در خبر آمده کشور اول این فهرست مصرست. یکی از فقیر ترین و عقب افتاده ترین کشورهای جهان، و البته برای وزن شعر نوشته شده چین دوم است.این دروغ بی منبع روزنامه دولت را چه کسی باید باور کند. امروز خبر داده اند سال آینده هیچ حقوقی افزایش نمی یابد تا بودجه دولت را توجیه کنند فردایش تیتر بزرگ زده اند که حقوق کارگران افزایش می یابد. این همه سروصدا کردند برای پرکردن فرم های خانوار و آن را همه پرسی دولت خواندند و درباره ضریب صحت آن بزرگ نمائی ها کردند، به یک فشار مجلس و افکار عمومی رییس دولت اعلام داشت خوشه بندی به طور کلی کنار گذاشته شد. یعنی میلیاردها تومان آمارگیری پر. امروز اعلام کردند توپولف به دستور احمدی نژاد از ناوگان هوائی کشور حذف شد فردایش حمید بهبهانی در پاسخ این سئوال گفت توپولف دو نوع است یکی خیلی خوب است و دیگری را داریم بررسی می کنیم. و نگفت هواپیمائی را که ارفلوت از ناوگان خود حذف کرده آیا همچنان جان مردم ایران خواهد گرفت یا نه.
لقمه گلوگیر هسته ای
و این ماجرای آخر که برای پوشاندن تسلیم در تبادل اورانیوم درست شد. نمایش دستور رییس جمهور به رییس سازمان انرژی اتمی که همانند فتحعلی شاه که فرمان بمباران اروس را داد در برابر دوربین های تلویزیون فرمودند صالحی بیست در صد. فورا.
یعنی کسی نمی داند جمله سه روز قبل احمدی نژادچه معنا داشت وقتی در برنامه تلویزیونی گفت تبادل اروانیوم را بعضی بدبین ها این طور تحلیل می کنند که ممکن است آن ها اورانیوم را بگیرند و معادلش را ندهند. خب ندهند بهتر ما . وضعیت ما بهتر خواهد شد.
معلوم شد نگرانی دو هفته قبل صادق خرازی درست بود وقتی نوشت ممنون از تلاش های هیات مذاکره کننده هسته ای اما یادتان باشد این غنی سازی اصل ماجرای ماست و برایش هزینه ها پرداخت شده مبادا قربانی اهمال و بی اطلاعی دولتمردان شود.
و یادم باشد عبدالله رمضان زاده چند ساعت قبل ز دستگیری در نطقی که سندش موجود هست و در اینترنت قابل دسترسی گفت می خواهند تسلیم شوند و معامله کنند برای همین ما را باید بگیرند. و می گیرند. و گرفتند. و مقدمه این تسلیم فراخواندن محمد علی رامین به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بود. یعنی روزنامه منقدی هم نباشد و حمام را قوروق کنید یکی در خزینه آواز می خواند تا در گوشش صوت داودی جلوه کند.
گفتم دروغ می بافند و هیچ ابائی ندارند. همین دیروز کیهان در سرمقاله اش نوشته وزیر دفاع آمریکا به صراحت گفته ایرانی خوب و معتدل آن است که به گلوله ای کشته شده باشد" و یکی دیگر از سران آمریکا گفته ایران را باید از روی زمین برداشت.باید به نویسنده گفت ممکن است شما از شدت گرفتاری و احتیاج چنان به روسیه باج بدهید که داده اید اما شش میلون ایرانی مقیم خارج از کشور نمرده اند، اگر چنین یاوه ای از زبان آقای گیتس بیرون آمده بود الان بمباران انتیرنتی بود و او را از گفته چندان پیشمان می کرد که صد بار عذر خواسته بود. جز آن که آزادیخواهان خود آمریکا گوینده چنین سخنی را [درباره هر ملتی گفته باشد به زنجیر خواهند کشید].
این بی سروسامانی حتی طلسمی را که نزدیک ترین مشاور احمدی نژاد از سفرهای پانزده روزه به هند [شاید هم کشمیر] همراه آورد باطل کرده است و این همه از انفاس شما سبزهاست.
امروز در خیابان ها حتی در نگاه دیگران خواهید یافت راز این همه قدرت را. نیازی به هیچ نشانه نیست. و اگر خوفی هست از بی تابی جوان هاست که تحت تاثیر شعارهای بی اساس در اندیشه این که روز سرنوشت فرداست، کاری کنند که حریف می خواهد.
نظرات
If they held dictator Olympics Eekbiry would win gold
Thanks Masoud Joon
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
امیدوارم ، روز 22 بهمن 88 صدای حق طلبی مردم پاک ایران زمین شنیده شود و هیچ اتفاق ناگواری رخ ندهد .
شادمان باشید و سرافراز
Merci, Behnoode aziz.
برای من سبز به معنای درخواست تغییر هست و با این تعریف تصور می کنم آن عده از مردمی که در انتخابات شرکت کردندو خواستار تغییر بودند در 22 بهمن شرکت نکنند که قشر وسیعی را هم در بر خواهد گرفت.3 دلیل هم دارم اول پخش وقایع دوران بنی صدروموضع امام خمینی از جعبه جادوی تلویزیون دوم دستگیری گسترده و بی سابقه روزنامه نگاران و سوم مسافرت کردن در روز تعطیل پنجشنبه.با این همه با شما موافقم اگر مردم با نماد سبز حضور بهم برسانند فرصتی ایجاد خواهد شد تا مسئولان اوضاع موجود را بهتر وارسی کنند و درخواستهای معترضین را جدی بگیرند.
ابزار جماعتی که بر سرکوب تکیه دارند و در گرداب خود فریبی نخوت آلود فرو رفته اند هواداران سینه چاکی اند که از روی نابخردی به تظاهر، شایعه پراکنی ، تطمیع ، دست آموزی ، سهیم در مادیات ، باور به دسیسه و زدوبندهای پنهانی تن داده اند . ولی کارآرایی این بیشرمی ها ناچیز ست . تداوم این وضعیت حتا با مشروعیت و رضایت مردم یکی نیست زیرا تصنعی ست . بیوطن آنانند که با نقل قول دروغین ، ایرانی را تحقیر می کنند تا تنور خودیها را داغ نگه دارند . بیوطن آنانند که جوان وطن را بخاطر سکونت تحمیلی و اجباری در خارج فراری ، موجی و بیوطن می نامند .
چوشیران برفتند زین کارزار
کند روبه لنگ اینجا شکار
ده روز خوف افکنی و تدارکات امنیتی بخاطر ترس از آزادیخواهان دلیر داخل کشور. اینهمه خوف از خس وخاشاک . آرامش سبز خاریست در چشمان این حضرات که همواره در پی تحریک اند و ریه هایشان مملو از هوای تنفر و خشونت است .
ساعت 4 تجمع در میادین اصلی . لطفا اطلاع رسانی کنید/تویتر: امیر فرشاد ابراهیمی
آقای بهنود عزیز - تبریک - از نوشته هایتان بویژه این آخری بو و عطر واتسلاو هاول - البته این مرتبه از تبار ایرانی به مشام میاید - که هم نوبر است و هم مبارک .
delam tang shode bood baraye barike rahi ke dar miane jangale anboohe havadese akhir beshavad az an oboor kard.bishtar fanoosi bashid baraye oboor az in barike rah.ba sepas behnoude aziz ba sepas!
ظاهرا حدس من درست درآمد.به نظر من بازکردن راه گفتگو با اصول گرا های میانه رو راهی است که سبزهای تغییر خواه باید در پیش بگیرند بجای تصور حضور میلیونی در خیابان
مردم نازنین.. به خیابان رفتند.. ساندیس به دستها و سبزهایی که زبان هایشان را ته جیبهایشان قائم کرده بودند.. ما را از بقیه مردم جدا می کنند روزنامه ها را می بندند که صدایمان به گوش هم نرسد..
اما روزگار تلخ می گذرد و ما دوباره روح مشترکمان را پیدا می کنیم
مردم دو دسته نیستند
مردم یعنی ایران
و ما در کنار هم پیروز می شویم
سرنوشت ما سرنوشتی مشترک است
مسعود بهنود عزیز
زمانی نه چندان دور نوشتید از لامارتین شدگی کیهان.
حالا ما همه لامارتین شده ایم
بی خیال هم نمی شویم و جان و تن و وقت را می فرساییم.
سی سال زندگی در نظام غریب و با نمک جمهوری اسلامی و این چند ماه رویش فهماند رفتن آقایان به این راحتی ها نیست که بدتر باز شدن روزنه ای هم به این راحتی ها نیست .
اما من یکی دیگر حوصله اش را ندارم از 8 سالگی در گوشم خواندند که اینها می روند امسال می روند و سال دیگر می روند و 24 سال گذشت و هیچ کسی جایی نرفت.
از محضرتان پوزش می خواهم و از محضر همه ی امیدواران و پایمردان اما ظاهرا" سر کاریم به همین رکی و راحتی.
هزار هزار از این نوشته های پر شور هم دردی دوا نمی کند .
باور کنید سال دیگر و سال دیگر و سال دیگر هم اینجا شما نویسنده اید و ما خواننده و دوره می کنیم هنوز را به امید آن روز که کسانی جایی بروند یا روزنی باز شود به هوایی بهتر.
گفتم که سر کاریم اما کاش خودمان هم باورمان می شد
آقای بهنود یقین یادتان هست نوشته بودید دلهره دارم
و من در پاسختان نوشتم دلهره بیهوده است امشب اولین شب آرامش است
اقای بهنود ما بازی راباخته ایم از همان روزی که صدای مخالفان جایی شنید نشد می توانیم در ارامش بگذرانیم روزگار را
این بازی به جایی نمی رسد وقتی در عصر رسانه رهبر یک جریان هشت ماه نمی تواند با هوادارانش صحبت کند چه انتظاری میتوان داشت وقتی صدایی نیست به دنیال چه نغمه ای باید گشت حالا باید دلمان را به خوشه و قیمت بنزین و این حرفها خوش کنیم اولویت مردم باز هم تغییر کرد.
جناب بهنود به آقای گنجی بگویید تو و امثال تو ما را شکستند سیاستمداری که نمی داند در یک مملکت شیعه نباید اینگونه در مورد قران و وجود و عدم وجود امام زمان صحبت کند بی خود کرده است خود را یکی از رهبران جنبش ایران می نامد
چه ضربه ی سنگینی خوردیم از این سخنان
جنبش سبز نه تنها موفق نشد مخالفان خودرا جذب کند بلکه روز به روز ریزش کرد و این به دلیل تند روی اشخاصی است که گویی در فضا زندگی می کنند
بنویس که بدجوری دلگیریم. بنویس که به روحیه احتیاج داریم. بنویس که یادمون بیاد ظلم و خدعه هیچوقت تو تاریخ پیروز نبوده... بنویس مسعود جان، بنویس
آقا خودمونیم چه گندی زدیم
آقای بهنود عزیز، مثل همیشه بسیار منطقی نوشتید. دوستان باید در نظر داشته باشند که مثلا مبارزه اتحاد همبستگی لهستان با رژیم کمونیست بیش از ده سال طول کشید و بعد از هشت سال حکومت نظامی سر انجام با تشکیل میز گرد، ژنرال یاروزلسکی با انتخابات آزاد موافقت کرد و حکومت را به اتحاد همبستگی واگذار کرد. که البته بعد از ان چوب های داربر پا نشد وامروز ژنرال یاروزلسکی آزادانه در خیابان راه میرود و از حقوق بازنشستگی بر خوردار است و به مناسبت های مختلف در تلوزیون به مصاحبه دعوت میشود. هر چند که هنوز محاکمات ایشان بعدازبیست سال در جریان است. همین گونه به مبارزات نلسون ماندلا و گاندی دقت کنید که سالها با استقامت به مبارزه ادامه دادند و مردم برای نظام دموکراسی آماده شدند. باید صبور و با حوصله مقاومت کرد. پیروزی در دراز مدت و بدون خشونت پایدار تر از پیروزی خشن وزودهنگام است. متاسفانه ما نسل اول انقلاب به دنیای آزاد دسترسی نداشتیم و آرم هر گروهی بعد از انقلاب شامل عکس یک کلاشینکف بود و شعارشان اعدام انقلابی. عفو و صلح طلبی نشان غربزدگی و لیبرال و سازشکاری بود. دیواری بود که ازپایه کج نهاده شد و به اینجا رسید که شاهدش هستیم. امیدوارم که جوانان امروز از اشتباهات ما درس بگیرند وبا برگ سبز زیتون در دست و کلمه صلح در زبان، آینده خود را رقم بزنند و نظام دموکراسی را در کشورمان پی ریزی کنند. به امید ان روز.
جناب بهنود سلام
عباس پهلوان طنز ـ قصه ای به همین نام (شب عروسی بابام)دارد.
من در بین نوشته های زنده یاد غلامحسین ساعدی ، قصه ای با این عنوان ندیده ام.
با سلام
حکومت اسلامی در تمام 31 سال گذشته متکی بر پروپاگاندا و تحریف واقعیت و ادعاهای بزرگ بوده است. بهترین نمونه آن همان شعار معروف "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" می باشد. نگاه کنید به وضعیت 31 سال پیش کشور و ببینید جه بهایی برای لجاجت و بی خردی رهبران پرداخت کرده ایم. تفاوت فقط احتمالا در بالا رفتن سطح اگاهی مردم و گسترش ارتباطات می باشد. در واقع زمانه عوض شده و باعث ریزش نیروی حکومت شده است.
منتها این نکته را نباید فراموش کرد که گروه هدف تبلیغات حکومت مثل همبشه نه الیت جامعه که توده مردم و اقلیت سینه چاک طرفدار آن میباشد که در طول 31 سال گذشته کم و بیش حکومت بر شانه هاو قمه های انها استوار بوده است.
بنظر میرسد تا زمانی که حکومت به پول یا مفت نفت دسترسی دارد و امکان پرداخت به نیروهای نظامی و طرغداران ریزو درشت و رنگ و وارنگ خود را دارد نشانه تعییر جدی مشاهده نمی شود.
متاسفنه ما مردم ایران در یک بزنگاه تاریخی بزرگ ؛ فرصتی طلایی را از دست دادیم و آنراسقط کردیم و هنوز داریم تاوان اشتباه خودمان را می پردازیم. متاسفانه همه ما از شاه تا امرای ارتش و از نویسندگان و حتی مذهبیون میانه رو و چپ و راست همه مقصر هستیم. همگی بازی را به اقلیت قشری فرصت طلب رند باختیم.
میزان با سواد؛ شهر نشین و دنیا دیده ما به نسبت جمعیت از هند بیشتر بوده است ولی در آنجا جکومت را الیت جامعه شکل داده است ولی متاسفانه....
پیروز باشید
chera matlab nemizarid dar morede dirouz, be khoda bi tabim hame va moshtaghe khoondan neveshtehaie shoma va aramesh hamishegi bad az khandane anha
راست گفته اید: دیگر کسی حوصله ندارد در متن های تکراری و احمقانه اینها پرسه بزند. اما شما که کارتان بررسی و نقداست، لطفا بامزه ترین هاو خوب خوب هایش را برایمان اینجا بگذارید. مثل همین مقاله. دیگر اینکه غلط های تایپی (که پیداست از عجله است و نه از سهل انگاری) هر چندکم و کوچک باشد، نوشته های به این خوبی را بدجوری زشت مینماید. کاش اقلا یکی دو روز بعد، دوباره یک نگاهی میکردید و اصلاحی میفرمودید
حالا چیزی نشده
مگه قراره همیشه ما گل بزنیم؟
تقصیرو گردن این و اون نباید انداخت
این طبیعی ترین اتفاقی بود که میتونست بیفته
نیروئی که به هدر رفت...
متاسفانه 22 بهمن بیشتر مصادره به مطلوب شد تا حضور سبزها بر رونق راهپیمائی حکومت بیفراید. متاسفانه طرح اسب تراوا موفق نبود. اینها نه خرده گیری به آقای ابراهیم نبوی و حامیان این طرح بلکه نگریستن به موضوع به منظور دستیابی به تجارب قابل استفاده جنبش است.
1- سبزها با صرفنظر از تعطیلات چند روزه و مهمتر از آن غلبه بر ترس ناشی از تهدیدات بسیار شدید و با تمام قوا منتظر 22 بهمن 88 بودند و به تجمع میدان آزادی رفتند.
2- در طول مسیر به جز افرادی که از اتوبوسهای دولتی پیاده شدند و زیر پرچمی خاص حرکت کردند بقیه
( سبزها)بسیار سرگردان بودند. با ظاهری معمولی و اغلب با پلاکاردهای مرگ بر امریکا که از ایستگاههای مرتبط با رژیم گرفته بودند ( با بسیاری ار اینگونه افراد در تلویریون دولتی مصاحبه به سبک اعتراف گیریها شد ) حرکت کردند و به جمعیت پیوستند.
3- وجود اینگونه پلاکاردها موجب سلب اعتماد سبزها از یکدیگر شده بود و حیران هیچ وسیله ای برای اعتماد نداشتند.
4- ازدحام جمعیت، وجود بیشمار نیروهای نظامی و اطلاعاتی، بی اعتمادی سبزها و عدم شناسائی یگدیکر موجب سرگردانی و "احساس رودست خوردن" را ایجاد می کرد.
5- تنها مسیری که سبزها توانستند اندک اعتراض خود را به گوش برسانند مسیر انتخابی آقای کروبی بود.
6- در مقایسه با 13 آبان با اینکه جمعیت سبز نتوانست در مراسم دانشگاه شرکت کنند ولی با موفقیت توانستند حضور پررنگ خود را به اثبات برسانند بنظر می رسد از این پس شرکت در اجتماعات با "حفظ هویت" آنچنانکه آقای موسوی در نظر داشتند و مسیرهای مشخص تعیین شده می تواند در حفظ هویت سبزها و عدم مصادره نیروی عظیم مردمی آنان موثر باشد.
7- حداقل می توانست این نیروی عظیم به این شکل مطرح شود که سبزها 22 بهمن با تاکید بر اتحاد با سایرین در راهپیمائی شرکت می کنند و خواستار جمهوری اسلامی واقعی هستند تا احساس یاس و نومیدی کمتر باشد.
8- شکست و پذیرش آن، بررسی و اندوختن تجربه مسیر اجتناب ناپدیر اعتراض است.
با سلام به همه ی آزادیخواهان.
همیشه با صیر هست که میشه به هدف رسید.
مهم تعداد ما تا خیابونا نیست، مهم رفتار و کردادر ماست که همه چیز رو تغییر می ده، بهبود می ده.
راه همیشه یکی نیست اما هدف یکی.
اعتراضات مدنی می تونه تنها و تنها با نوشتن هم جواب بده.
مشکل ما ایرانی این بوده که هیچگاه نویسنده های خوبی نبودیم.اما از امروز می نویسیم و آگاهی میدیم.
شادزی و زیبازی
که اگر آن دیگری نبود، تفاوت نبودو رقابت نبود، مزه ای نداشت سیب زندگی!!!!!!!!!!
دیدم یکی نظر داده که حرف های آقای گنجی جنبش را شکست داده! بابا تو دیگه کی هستی؟! تحلیلت من یکی رو کشته. خوب است بدانی که همیشه این خودسانسوری هستش که جنبش های آزادیخواهی را شکست میدهد. یک مقدار مطالعه کنید لطفن.
دوباره این رهبران شکست خورده ی سبز نشستند و طرحی نو ریختند، اما کماکان عجولانه و نسنجیده.
نمیدانم نقشه بر طرح اسب تروا در ٢٢بهمن به میان جمعیت که بوده، حدس میزنم ملانصرالدین طراح آن بوده باشد. البته آقای موسوی هم کم نمیآورند در سوتی دادن و گل زدن به دروازه ی سبزها!
جنبش سبز باید عجله کند در اعلام رسمی حذف رهبران سبز. این جنبش بحران رهبری دارد!
استدلال:
با کمی تعمق در وقایع گذشته و سنجش دست آوردها و هزینه های آن میشد براحتی نتیجه گیری کرد که؛ تنها یک راهپیمایی سکوت میتوانست امتیازی به نفع سبز ها باشد. اینکه همه این جمعیت ساکت و با نزاکت سبزها هستند، پیروزی شیرینی را نسیب آنان میکرد. پس از آنهمه شکست که حاصل نا پختگیهای رهبران سبز در عالم سیاست بود.
اینکه با شال سبز بروید و یا با دستبند سبز ایده ی نابخردانه ای است، حداقل از بعد سیاسی اش دال بر کوته بینی طراح چنین ایده ایست،
خصوصأ وقتی خودمان حتا جسارت آفتابی شدن را هم نداریم ...
برزو
ضمن احترام به تمام عزيزاني كه ازخارج ازكشور حامي جنبش سبزبوده اندوهستند اين نكته را يادآورم مي شوم تنها ما كه درايران ودربطن ماجرا هستيم با تمام وجود متوجه مي شويم كه چه حركت هايي حتي خيرخواهانه به ضرر اين جنبش است. بنده يك فردمذهبي هستم و به عقايدآقاي گنجي هم احترام مي گذارمم ولي ازقديم گفتند هرسخن جايي وهرنكته زماني دارد،ضربه اي كه سخنان وحركات نابه جاي بعضي افرادبه جنبش زده جبران ناپذيراست.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home