Monday, January 25, 2010

شما پیروزید، عربده شان از ترس است

ما عاشقان فوتبال بودیم فرقی نداشت که هوشنگ ابتهاج شاعر بزرگ بود یا داوود رشیدی هنرمند نامدار، وقتی هم می رفتیم امجدیه سی چهل نفر بودیم و زنده یاد محمد بوقی شعارها را می آورد و به تصویب می رساند و جایمان هم مشخص بود سمت چپ جایگاه. اما دوستان نزدیکی داشتیم که از این عشق ما به ضربه های سر همایون بهزادی و پاهای طلائی شیری و بازی به هم ریزی حسین کلانی هیچ نمی دانستند، از قدرت پای قلیچ خبر نداشتند. از شادی ما شاد می شدند اما دل به آن نمی دادند و مشغول کار خود بودند.

مهندس فیروز اسفندیاری آرشیتکت سرشناس از جمله اینان بود که از راز دلبستگی ما به فوتبال سر نمی آورد اما ناگزیر بود فریادهای ما را بشنود و داد و قال های ما را تحمل کند. تا سرانجام او هم به جمع پیوست، به جمع تماشاگران مسابقات [البته از طریق تلویزیون]. منتها وقت تماشای بازی یک سئوال همیشگی وجود داشت و هرگز پاسخی برای آن یافته نشد. هر وقت که یک بازیکن توپی به عقب می فرستاد، برای دفاع خودی و یا حتی دروازه بان خودی، مهندس فریاد می زد این چرا حواسش نیست باید توپ را به طرف دیگر شوت کند. ما لب می گزیدیم و گاهگاه توضیح می دادیم که هم مربی می داند و هم بازیکن که دروازه کدام طرف است اما... مهندس فریاد می زند اما ندارد توپ را باید بیندازد به طرف دروازه حریف...

این هفته حرص می خوردیم و باز هفته بعد همین بساط بود. بالاخره هم نتوانستیم به مهندس برسانیم که گاهی تیم باید توپ را به عقب بفرستد، گاهی در عرض زمین بازی را وسعت دهد، همیشه به سمت هدف رفتن عاقلانه و میسر نیست.

چند سالی است خبر ندارم آیا مهندس اسفندیاری بالاخره موافقت کرده است با خط میانی تیم که گاهی توپ را به دفاع برسانند و گاهی بدهند به دروازه بان خودی یا هنوز فکر می کند الا و لله باید توپ رو به دروازه حریف شوت شود.

و این حکایت دوستان ماست که دیروز با انتشار خبر گفته های کروبی درباره دولت احمدی نژاد و مسوولیت هایش براشفته شدند که ای فغان ناموس جنبش سبز از دست رفت. برخی همان ها بودند که با بیانیه هفدهم مهندس موسوی [و تحلیل اولیه محسن رضائی] هم به همین فغان افتاده بودند. انگار تیم فوتبال جنبش سبز تعهد داده که هیچ گاه هیچ تدبیری به کار نیاورد، هیچ نقشه ای نداشته باشد.

سیاست دنیای پیچیده ای است، پیچیده تر از فوتبال و پیچیده تر از هر علم دیگری، از همین رو برخی ام العلومش گفته اند. در این دنیای پیچیده و پر از خدعه و توطئه نمی توان با دلی آسان گیر و بدون نقشه و هدف، بی استراتژی و تاکتیک حرکت کرد. در این دنیا برای همفکران چاره ای نیست جز آن که به مربی و اجزائی از مدیریت اعتماد کنند. این نظم بازی است. می باید از تماشاگران ثابت قدم تیم های بزرگی مانند منجستر یونایتد یا پرسپولیس بیاموزیم که گاه از غصه دق می کنند اما حاضر نیستند به مربی و بازیکنان تیم شان بد بگویند و بد تیمشان گفته شود. البته لحظاتی هم هست که هواداران از مربی بر می گردند و در همه جای دنیا معمول چنین است که اول شعار می دهند، بعد یک پلاکارد اعتراضی بلند می کنند. آن گاه مربی باید توضیح بدهد. البته همه این ها منوط به پیروزی است.

همصدا شدن با کیهان که با شادمانی خبر داده "کوچه بن بست بود، دنده عقب گرفتند" شایسته سبز ها نیست. این ها تظاهرات کسانی است که بازی را به شما باخته اند. دستاوردهایتان را به این آسانی نفروشید. و حالا که چنین شد بگذارید یک لمحه ای برایتان از خرمی بهار بگویم.

با همه گروگان ها که در زندان دارید. با این همه داغ که از کشته شدن ندا و سهراب و محسن و بچه ها در دل هاست، با همه ظاهر خشن و پیروزمند که می گیرند، با صد و چهل سال حبسی که روی کاغذ به گروه اهل صلاح و قلم داده اند، با آن که عدالت را به سخره گرفتند، با آن که بسیاری از سران و پشتوانه ها را از خود رنجانده اند، با وجود آن دلهره که در دلمان افتاد که مبادا شما سبزها را هم مانند خود به خشونت بکشانند، گیرم با پایداری نماینده ها و منتخبانتان کم آوردند. به هزار روایت شکست خورده اند. شکست خورده اند چون نگاه کنید هیچ لبخندی به رویشان زده نمی شود. شکست خورده اند چون شب ها راحت نمی خوابند. به میهمانی نمی روند، با وحشت همخانه شده اند، به جشنواره غمزده فجر نگاه کنید که هرگز چنین وضعیتی نداشته، نگاه کنید که دستگاه پوپولیستی که مغرور به حضور میلیونی مردم در سفرهای استانی بود جرات خارج شدن از مجموعه پاستور را ندارد. آن از هنر، از اقتصاد، از روابطشان با روحانیت. که در آن میان فقط یکی را دارند آن هم نوری همدانی است، نگاه کنید به وضعیت ورزش،افتضاح فوتبال و وزنه برداری، نگاه کنید به فرار ورزشکاران. توجه کنید که در خانواده سران حتی سران جناح راست چه می گذرد. افتخارشان این بود که دنیا از ما همکاری خواسته اما امروز به جائی جز گویان و سرزمین های دیکتاتور زده گذرشان نیست. حتی خودشان هم به بلوف هایشان باور ندارند، پای صحبت عقلایشان بنشیند، می خندند. همان رحیم مشائی که چون استخوانی در گلوی دستگاه احمدی نژاد مانده تنها کسی است که رسم مردمداری می داند و با چه بذل و بخشش و کوششی توانسته دو یا سه هنرمند را ملاقات کند یا به پاستور بکشاند. به ماتمسرای فرهنگستان ها نگاه کنید، به حرف های ضد و نقیض و درهمشان. طنز را از همین رو تعطیل کرده اند. باری تنها و تنها سرمایه اش همان است که آقای کروبی گفت [حکم تنفیذ رهبر]

گوش کنید به متلک های نهان در گفته های صفارهرندی و غلامحسین الهام. بشنوید اشارات ردیف کسانی را که توسط احمدی نژاد با نهایت بی احترامی رانده شدند [لاریجانی، دانش جعفری، فرهاد رهبر، پورمحمدی، اژه ای، حتی دکتر لنکرانی] و عنایت داشته باشید که این ها به عدد بیش از این ها هستند و بی شمارند اما یا به احترام رهبر و یا از بغض اصلاح طلبان خود را هوادار دولت نشان می دهند. اگر مهندس موسوی و مهدی کروبی از صحنه کنار بروند و یا به فرض وضعیت موجود را پذیرفته بگیرند، آن وقت کیست که نداند که این دولت سه ماه ماندنی نیست.

در چنین شرایطی اگر کسی مانند مهدی کروبی توپ را به دفاع خودی داد تا آرایش تیم مطابق شرایط روز شود تعجبی نباید داشت. نمی دانم چرا برخی برای تحلیل و برای نقد و برای خشم گرفتن و راندن این همه عجله دارند. اینک این صدا از قلعه شادمانان است. روزی که روزش شد نام تک تک عزیزان جوان را که جان در این راه دادند بزرگ می داریم. ما وفاداریم.

مقتدایمان دکتر مصدق وقتی سرطان تنشان را گرفته بود و دربار مرحمت کرد و اجازه خروج از کشور داد چه کرد. دکتر غلامحسین خان پسرش بر بالین او رفت و مژده داد که بیمارستانی در سویس رزرو شده "نزدیک همان آسایشگاه که دخترتان خدیجه در سکوت سال هاست چشم انتظارتان است" این را هم گفت که مصدق را به رفتن و معالجه و خلاص شدن از درد سرطان تشویق کرده باشد، اما فریاد پدر شنید که "مگر غلام ساواکی شده ای، من می خواهم همین جا کنار شهیدان سی تیر دفن شوم. این ها آرزو دارند من خارج باشم و خارج بمیرم. این آرزو را به دلشان می گذارم آن گذرنامه را پاره کن."

روزی نه دیر و نه دور، گذرنامه هایمان را پاره خواهیم کرد. نشان خواهیم داد که خشونت را از آنان یاد نگرفتیم اما مهربانی را به آنان آموختیم. شرمسارشان خواهیم کرد و لذت انصاف و بخشایش را به آن ها خواهیم چشاند. آن روز داغ حسرت خشم و کین را بر دلشان خواهیم گذاشت. بدخواهان را هم مطابق حقوق انسانی و به رای قاضی، نه به رای کور خیابانی، کیفر خواهیم داد. عشق خواهیم فروخت. سر هر کوچه، گلدانی خواهیم کاشت به هر گل نامی خواهیم داد. یاوه گویان و قلم به مزدان را شرمسار آدمی خود خواهیم کرد. گوش کنید به صدای بانوی سبز. صدای آسمانی عدل و آزادی را بشنوید که می گوید ما می مانیم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 25, 2010 at 7:36 PM , Anonymous Anonymous said...

Daste shoma dard nakonad ke nemigozarid yek zare yaas be deleman rah peyda konad.IRAN MA SABZ KHAHD SHOD.

 
At January 25, 2010 at 7:53 PM , Anonymous خسته said...

محمد خاتمی در آخرین سال ریاست جمهوری و در اوج انفعال سیاسیش، در یک سخنرانی، به ناگاه فریاد کرد : "مگر می شود جریان اصلاحات را متوقف کرد؟!"...خیلی حیرت کردم از کوسه و ریش پهن، اما بعدها دانستم که منظورش چه بوده و دیدیم که درست میگفت. یعنی با تمام وجود بدنبال اصلاحات باشید ولی از من توقعی نداشته باشید...پیرو مثال فوتبالی شما (که چه مثال خوبی بود برای کاربران جوان این سایت) می خواهم بگویم: حتی اگر مربی تیم سبزها هم زمین را ترک کند و کاپتانش هم به قصد، گل خودی بزند، باز آن ده نفر دیگر هستند و دسته دسته تماشاچیانی که از روی سکوها به زمین هجوم خواهند آورد

 
At January 25, 2010 at 7:56 PM , Anonymous salek said...

saat nazdike 7 sobhe v man khab bechashmam harom shod emshab, hamchenan dele deltangam delvapase vataname....
jenabe behnod, hamvatanane azizam, rofaghaye sabzam, dost daram hame bavar konim, andaki sabr konim, sahar nazadik ast.....
labkhand bezanim v iman dashte bashim be khodayi ke dar in nazdikist...

 
At January 25, 2010 at 8:16 PM , Anonymous ع.ث said...

با درود
ما را هراسی نیست کین قطار سبز پیش روَد ز راه
ندا، سهراب … نه شتابان، روان
همقطاریم من و تو همچو موسوی ها، خاتمی ها
کروبی ها … اینست قطار آزادی. خواهی پايين
آی بدرود
و شما ای سپاهیان آی بسیجیان، همسفر شویم که
این ملت بسی بخشنده است. و اما حکام وقت، اینک
صدای قطار آشتی آید فردا صدای قطار انقلاب. پند
گیرید ز گذشته. بخودآیید

 
At January 25, 2010 at 8:32 PM , Anonymous Mersedeh said...

That was one of your greatest writing ever.I have cried over it and right now I'm full of hope for the futur of my country.Thank you.
Mersedeh.

 
At January 25, 2010 at 9:24 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود
واقعا از تحلیلهاتون استفاده میکنیم
چه تواینترنت و چه تو چند دقیقه آخر برنامه شصت دقیقه
گرچه فقط میتونیم بشنویم
از اینکه به سهم خودتون جنبش رو از خشونت دور میکنید واقعا سپاسگذاریم

 
At January 25, 2010 at 9:25 PM , Anonymous Anonymous said...

روضه خواني را كجا ياد گرفته اي آقا بهنود كه اين همه استادانه اشكها را جاري ميكنيد اين چه اعجابيست كه در قلم و گفتار داري كه سالهاست روضه خوان حسينيه محله نتوانسته است اشكهاي من سكولار شده را در بياورد البته خوب شده ديگر به راحتي چايي ميدهم بدون آنكه تعادلم را از دست بدهم دست مريزاد اميدوارم آنهايي كه بايد بخوانند بخوانند و اينقدر دلشان شور نزند و نا اميد نباشند

 
At January 25, 2010 at 9:43 PM , Anonymous Anonymous said...

ای کاش که سیاست به شیرینی قلم شماو خانم زتدیان و گلرخ خانم بود . این نوع نگاه حکایت از آن دارد که اکثر روشنفکران شناخت کافی از مخالفین حضور مردم در صحنه ندارند و زبان گفتاری آنها را نمی شناسند .از نظر
(control valve) من کروبی یک سوپاپ است
برای کلیه دولتهایی که در ایران منافع مشترک امنیتی دارند ومخالف حضور مردم در صحنه هستند

 
At January 25, 2010 at 9:50 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بر شما

 
At January 25, 2010 at 9:56 PM , Anonymous Anonymous said...

حضرت استاد
کاممان شیرین شد از این نوشته نغز و امید بخشتان.درست می گویید همه باید بیاموزیم در این بازی گاهی باید به عقب پاس داد، گاهی اگر لازم شد خطا کرد و به موقع رو به جلو حرکت کرد.
زنده باشید
ارادتمند عماد

 
At January 26, 2010 at 12:32 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود پا در کفش سهراب سپهری کرده‌اید با این متن، ولی‌ دو دوتایی که در این متن ضرب کردید چهار از آب در نیامد، در اول متن دم زدید که سیاست بسیار پیچیده هست و ... ولی‌ جایی‌ که مجال بروز احساسات سبز یافتید فرمان قلم را به حال خود رها کردید، اگر واقعا اعتقاد دارید که سیاست پیچیده هست،پس این حرفا دیگر چیست چند وقتی‌ هست که با تمام ارادتی که به شما دارم، احساس می‌کنم متن‌هایی‌ که در باره جنبش سبز می‌نویسید برای تسکین خاطر آشفته و البته قابل احترام خودتون هست، نه برای دل مردم، از این روست که بسیاری می‌گویند سیاست را ول کنید و همان برای دل مردم بنویسید، در این روزها مردم به متن‌های اصیلی مثل آنچه برای نیما نوشتید بیشتر نیز دارند تا چنین متن سهراب گونه‌ای که هر دست به قلمی با صرف اندکی‌ وقت مینویسد

 
At January 26, 2010 at 12:34 AM , Anonymous Anonymous said...

در متن قبل منظور نیاز بود، که به اشتباه نیز نوشته شد، امان از دست سایت بهنویس

 
At January 26, 2010 at 12:34 AM , Anonymous Mansour said...

با سلام آقای بهنود
صرف نظر از محتوای مطلب شما و این که واقعاً وضعیت همینطور است که شما نوشته اسد یا خیر، اعتراض من به ادبیات تشبیه و استعاره است که این روزها همه از آن استفاده میکنند و حد اقل از شما انتظار نمیرفت. نمیدانم جه رازی است در این که همه سعی میکنیم وضعیت کنونی مملکت را با زمین فوتبال و صحرای کربلا و موتور هواپیما و هزار چیز دیگر مقایسه کنیم. قبل از شما هم محمود احمدی نژاد تظاهرات مخالفان را به عسبانیت بعد از باخت فوتبال تشبیه کرده بود. در هر حال بنده گمان میکنم خوانندگان شما به اندازه ای شعور سیاسی دارند که برای درک توجیهات شما نیازی به تشبیهات این جنینی نداشته باشند

با تشکر از این که نظرات خوانندگان مطالب خود را مرور میکنید

 
At January 26, 2010 at 12:36 AM , Anonymous Anonymous said...

عشق خواهیم فروخت

Masoud-jan....Fekr konam aggar be jaye "forokht" benevisid "bakhshid" kheili zibatar khahad bood! Nazareton chiye?

Ghorbanet, Ali Lorzadeh

 
At January 26, 2010 at 12:38 AM , Anonymous Mansour said...

در ضمن اگر بخواهم با ادبیات خود شما نظر بدهم باید عرض کنم که وقتی تیم در حالت حمله است و همه نفرات جلو هستند یک پاس به عقب اشتباه ممکن است باعث یک گل به خودی داخل دروازه خودی شود

 
At January 26, 2010 at 12:41 AM , Anonymous Mansour said...

به عنوان یک خواننده همیشگی مطالبتان حرف های زیادی دارم که راجع به این نوشته تان بزنم. اما هرجه دنبال ایمیلتان گشتم چیزی پیدا نکردم. به گمان بنده اعلام آدرس ایمیل از ملزومات روزنامه نگاری مدرن و در دنیای اینترنت است

 
At January 26, 2010 at 12:46 AM , Blogger رهام said...

behnoode aziz az inke ke ba horoofe farsi neminevisam ozr mikhaham amma forsate an ra nadaram.
faghat mikhastam begooyam ke anche karoobi kard joz inke forsate arayesh be time khodi midehad va toop ra be goonei dar khaneye harif miandazad rooye digari ham darad ke na omidi va sar khordegi be hamrah miavarad.
in ra ghabool mikonam ke konoon vaghte raghs bood amma hich ehtiaji be khosh raghsi nabood ehtiaji be chashmo abroo bala andakhtan nabood.
eykash karoobi ham manande moosavi faghat miraghsid va kheyli sangin miraghsid, naz va ghamzeye ezafi be kharj dad.

 
At January 26, 2010 at 12:59 AM , Anonymous sohel said...

سلام استاد , این همه راه پای پیاده از پایگاه روز آمدم اینجا تا برایتان بنویسم که تا چه حد شما را عاشقم و عاقل .سپاسگزار عاشقانه هایتانم تا همیشه . بیشتر بنویسید که چشمانمان تشنه نم اشکی است از دستان مهربان شما .

 
At January 26, 2010 at 1:00 AM , Anonymous Anonymous said...

با تمام توان به شما می گویم زنده باشی.
می گویم خدایا به کسانی که قلم دادی چی ندادی؟
برخی از ما به سان بازاری هایی می مانیم که صبح را به قصد سود و درآمد بیشتر بیرون می زنند تا در عصر آن روز با جبیب پرتر وارد خانه شوند.
این افراد هیچگاه استراتژی درازمدت که ندارند هیچ بلکه برنامه میانه و کوتاه مدت نیز ندارند .
اینکه رهبری 7ماهی است که هی داد می زند خواص موضع گیری کنند به این معنی است که تنها شده و خواص اثر گذار رهایش کرده اند.
بعد که خواص نیز موضع می گیرند جملگی توپ را به زمین رهبری می اندازند.
اینکه هاشمی می گوید فقط رهبری صلاحیت ارائه طرح برون رفت از بحران را دارد یعنی رهبری مسئول بروز بحران است.
اینکه کروبی می گوید رییس دولت نظام یعنی تمامی بحرانها متوجه رهبری است.
اینکه سی دی خالی بودجه از سوی احمدی نژاد تحویل علی لاریجانی می دهد یعنی روابط تیره و تار دو برادر با رییس دولت
اینکه موسوی تظاهرات عاشورا را خودجوش می داند یعنی مخالفت اکثریت با رهبری مود تایید من است.
آنچه که ما در این 7ماه دیدیم فقط عقب نشینی نظام بود و رهبران سبز نه تنها عقب ننشستند بلکه شعارهای الان کاملا با 7ماه پیش متفاوت است و از رای ما کجاست به مرگ بر دکتاتور و ولایت فقیه رسیده است.
حتما گفته علی لاریجانی را شنیده اید که گفته است" با انتخابات مخالفید به رهبری چه ربطی دارد"
یعنی تقلب را می پذیریم پس علیه رهبری شعار ندهید.
دوستان نباید نگران موضعگیری های رهبران سبز باشند چون هر موضعگیری آنها رهبری را در بن بست قرار می دهد.
شاد باشید
به امید پیروزی


طهماسبی

 
At January 26, 2010 at 1:27 AM , Anonymous بهار said...

آقای بهنود عزیز
قلمتان سبز و گامهایتان استوار باد.
ای کاش همه مانند شما این قدر عمیق تحلیل میکردند. باز هم بنویسید که جنبش به مفسران ژرف گرایی چون شما نیاز دارد.

 
At January 26, 2010 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

kheiliiiiiiiiiii be moghe booood mamnoon ,bazi ha faghat mikhan hamleh konan bazy vaghtha defae taktiki behtarin kare ,manoon kheili khoshhal shodam

 
At January 26, 2010 at 2:02 AM , Anonymous صمد said...

باور دارم که جنبش حق طلب مردم ایران امتداد تفکر حافظ است.
رند اند این مردمان.
خوب رمزها را می دانند و به خاطره جمعی سپرده اند.
کلام شان را جز به مهر نمی آمیزند و اینگونه است که می مانند.
درون از رنجشان پُر و بر لب امید سبز می پراکنند، مردم زیبای سرزمین ام.

امیدشان جاودان

 
At January 26, 2010 at 2:18 AM , Anonymous Anonymous said...

I love You. Thank You for last 20 years Behnoud.
Regards
Maysam

 
At January 26, 2010 at 2:23 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ سعی نکنید از یک شکست کامل و واضح یک پیروزی قلابی درست کنید
که نه قابل پذیرش است نه قابل دفاع ٬ اولا اقای کروبی مهاجم !؟ اگر توپ را بدفاع خودش
پاس داده خب دلیلش واضحست که دفاع تیم احمدی نژاد سخت راه نفوذش را بسته و عنقریب
که توپش را هم بگیرد ....؟ البته شما بالاخره در بی بی سی خیلی چیزها یاد گرفته اید
ولی با تار و پود سیستم استیلایی انگلیس جورست نه برای کشوری ضعیف در دنیا مثل ایران
اینگونه قلم زدن شما شاید مرحم زخم براندازان باشد اما بخوبی میدانید انها که پیرو واقعی
جنبش سبز موسوی خاتمی و کروبی هستند بدنبال براندازی نیستند که نه ممکن است نه کورسو
امیدی باین خیال باطل ٬ ان ۱۴ میلیون رای دهنده باصلاح طلبها ۹۵ در صدشان دلشان با
اصلاحات بوده و هست ... اگر پنج در صد بقیه دارای همه گونه وسایل مطبوعاتی و تبلیغاتی
خودی و یا غربی ها هستند هیچ دلیلی بر حقانیت انها نیست

 
At January 26, 2010 at 2:25 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز شما هم از پشتوانه های سبزهایید. زنده باشید و خوش.

 
At January 26, 2010 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

Khodaaaassss karetun Aghaye Behnoood, jedddaaan matn haye pokhte, messsaaal haye malmooos. Neveshte hatoun age eghragh nakonam messe saadii sahlo momtanass. Mishee fahmiid, vali vaghean nemishe hatta revayat kard, che resad be negaresh be sabke behnood!.

Eradatmand,
Amin. (Lausanne, Switzerland)

 
At January 26, 2010 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

Narm Narmak miresad inak bahar,
Afarin be ghalametan

 
At January 26, 2010 at 3:19 AM , Anonymous roya said...

چه بسا آنروز هم با ظرفیتی که از صبر یافتیم و رویین تن شدیم بخشیدیم نه؟

 
At January 26, 2010 at 3:34 AM , Anonymous محمود said...

حرف دل زدی بهنود جان!

دیروز بود که هم‌کاری می‌گفت ترسیده این خاتمی بابا! گفت‌ام نه جان‌ام سیاست‌ورزی این را می‌گوید. به‌قول شما فریادها از بیانیه‌ی هفدهم شروع شد و گفت‌اند لِنگ‌اش کن دیگر و توجه ندارند که این طوفان فرزندان خوبی نخواهد زایید.

تدبیر و مصلحت در سیاست از پایه‌های پولادین آن است. اگر این پولادها را آب کنیم هیچ نمی‌ماند جزء شکست و شکست! لذت بردم از مثال فوتبال‌تان که این‌بار شما از داخل مثال زدید و من هنوز الکس فرگوسن را یادم مانده!

سرت خوش باد!

این را دیشب دوستی پیامک کرد، کلام‌اش زیباست و نمی‌دانم از کیست:

سبز یعنی رنگ سهراب در کفن
سبز یعنی افتخار این وطن
سبز یعنی رنگ خون عاشقان
سبز یعنی قبر بی‌نام و نشان

سبز یعنی مادری از جان گذشت
آن‌زمانی که ندای‌اش برنگشت
سبز یعنی ظالمی از ترس سبز
می‌نهد بر گردن خود شال سبز

سبز یعنی آخرین فصل سکوت
سبز یعنی رای ما غیر از تو بود

 
At January 26, 2010 at 3:50 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بر مسعود بهنود دوست داشتنی که با تحلیل های پخته و تمثیل های زبده حسابی مجذوبمان میکند.بعضی ها وقتی می نویسند آدم آرام میشود،عین مُسکن می مانند بالا غیرتاً.ولی مسعود بهنود علاوه بر داشتن چنین هنری گاهی یادمان می آورد سری را که درد نمی کند دستمال نبندیم،تند نرویم و کمی هوشمندانه تر به اطراف نظر کنیم.پس سخنانش را با حوصله بیشتری شنوا باشیم.ضرر نمی کنیم

 
At January 26, 2010 at 5:28 AM , Anonymous کاظم said...

حرف شما درست به شرطی که پیروزی در کار باشد. در بهبوهه ی جنگ که نمی توان خبر از فردا داد. شما می گویید ما آمدیم عقب که عمیق تر حمله کنیم. آمدیم و دیگر عقب رفتنتان را نای حمله نبود، آن روز چه می کنید؟ شما می گوید سربازم را فدا کردم تا در دو حرکت کیش و ماتش کنم، این به شرطی است که در یک حرکت بازی را نبازی.
غرضم پاشیدن گرد ناامیدی نیست، چرا که احتیاجی به این کار نیست، حرف من با خود شما است، خودتان خوب می دانید تا دقیق 90 هم نمی توان برنده بازی را به طور قطع مشخص کرد، مثالش را شما بهتر میدانی.
سئوال من این است: ما چه می خواهیم؟ چرا باید شما به ما امید بدهی تا برویم و با افتخار گلوله ها را در آغوش کشیم؟ آن هم افتخار به چه چیزی؟ افتخار به عقب نشستن یکی و جلو رفتن دیگری! به جای آنکه امید بدهید لطفا برنامه هایتان را دقیق تر تشریح کنید. اگر برنامه داشته باشید ( که ندارید) امید خودش می آید. اگر چیزی ندارید، چرا با ما بازی می کنید؟
با تشکر

توضیح تکمیلی: جامعه از حیث تعداد احتیاج به بلوغ بیشتری دارد، برنامه های فرهنگیتان کجاست؟ برنامه هایی که مجریان آن همان جوانانی باشند که امروز زیر ماشین می روند؟ آیا زنده ماندن آنها بیشتر به ما سود نمی رساند؟

 
At January 26, 2010 at 5:44 AM , Anonymous Anonymous said...

وقتی تیم ۳ بر هیچ عقبه نه تنها پاس به عقب نمیده بلکه دروازه بان هم میاد جلو که به حمله کمک کنه!!!!!!!

 
At January 26, 2010 at 6:30 AM , Blogger Dalghak.Irani said...

1- من نه بقد سایه وداودرشیدی بودم ونه به سن احمدرضا احمدی وناصر مسعودی که جرأت نزدیک شدن به محفل فوتبالی شان را داشته باشم درسکوهای بالای سمت چپ جایگاه امجدیه. وچه حسرتی دارم از بیست سالگیم ازخنده های سرخ احمدی نازنین وآواز سبز آن مرد گیلک. والبته ما همه ازنقش همایون وحمید خدابیامرزوحسین نازنین بیشتر خوشمان می آمد درهیبت مهاجم درجلوریزه کاری های علی پروین. واین طبیعی است حتی تا امروز وجنبش سبز.
2- اینقدر هیجان زده بودم از نوشتۀ زیبایت که مانده بودم بین یک پست جدید برای خودم یا یک کامنت "مرحبا" برای شما. اولی را که تمام کردم حداقل 28 کامنت از من جلوتر بودند در تعجیل برای قدردانی از قلم به هنگامت، رفقا! آفرین.
3- من می توانم با اختلاف رأی درکف خواسته های جنبش با هر کس وازجمله رهبران بالفعل آن درداخل وطن(مهندس موسوی ومهدی کروبی) موافق باشم یا نباشم. ولی – واین ولی مادر همۀ ولی های امروز ماست- من نمی توانم با سازشکار خواندن- بمنعی عدول ازکف خواسته های اعلام شده دربیانیه های رسمی- آقایان موسوی وکروبی موافقت کنم. چون که سیره وعمل این دوبزرگوار درهمۀ گذشته شان چنین آدرسی را قویاً تکذیب می کند.
4- دل قوی داریم که ما بیشماریم. مرسی به بهنود. زنده باد سبزی جنبش مردم ایران. یا...هو

 
At January 26, 2010 at 6:42 AM , Anonymous Anonymous said...

مرسی ازتان

 
At January 26, 2010 at 8:31 AM , Anonymous محمد said...

ممنون آقای بهنود، الان به این که به آقای کروبی رای دادم افتخار میکنم و متاسفم برای دوستی (؟) که کروبی رو سوپاپ کنترل رژیم میدونه.واقعا متاسفم!

 
At January 26, 2010 at 9:03 AM , Anonymous در بند اما سبز said...

آقای بهنود چقدر خودداری. پریروز رفته بودم کتابفروشی گفت که چاپ جدید امینه را آورده .پرسیدم کتاب بهنود گفت بله . در همان موقع دیدم که دو آمدند و کتاب های شما را خواستند اما نخوانده ام که شما درباره کتاب هایتان حرف بزنید و تبلیغ کنید.
همان طوری که هیچ وقت برایمان نگفتید که در سال 57 مجله ای منتشر کردید به نام سبز. و نگفتید نام کتاب خاطرات زندانتان هست در بند اما سبز.
برای همین از شما خواهش می کنم شعر اول آن کتاب را یک بار دیگر برایمان بگذارید در این جا

سبز بمانید

 
At January 26, 2010 at 10:46 AM , Anonymous چه فرقی می کند said...

سلام بر بهنود عزیز
و یک گلایه از دوستانی که مثل من خشمگین اند و نمی دانند چه کنند:
گیرمیم که تحلیل مسعود بهنود درست نباشد. گیریم این پاس به عقب کروبی با غفلت دروازه بان وارد دروازه خودی شود. گیرم که ده گل عقب باشیم...گیرم که هر چه شما آدم های عصبانی و البته سبز می گویید درست باشد ...خب.........خوب شد؟ راحت شدید؟ جنبش تمام شد؟ .....برویم خانه بق کنیم و زانوی غم بغل بگیریم؟ .........مرحبا!....آفرین به این همه نبوغ....دوستان من چه کار کروبی درست بوده باشد چه اشتباه، کمی سکوت و کمی دقت و کمی آینده نگری به ملا می گوید که باید امیدوار بود از پا ننشست. من هم به شدت با مسعود عزیز موافقم که عربده شان از ترس است. ما پیروزیم. ما پیروزیم. ما پیروزیم. ما پیروزیم. ما پیروزیم. و به شدت نیاز داریم به باور این مهم......پیروز نمی شویم تا زمانی که پیروزی ذرا باور نکرده ایم

 
At January 26, 2010 at 11:14 AM , Anonymous خسته said...

اینهم کاریکاتوری در ارتباط با همین مطلب:؛

http://news.gooya.com/columnists/archives/099626.php

 
At January 26, 2010 at 11:21 AM , Anonymous Anonymous said...

این حقیر فکر میکنم بدلایل زیر به نفع بقای جنبش سبز باشد که این مربیان یعنی آقایان کروبی و موسوی از بازی حذف شوند:

١. اینکه آقای کروبی امروز به حکم تنفیذ رهبری گردن مینهند خیلی سئوال بر انگیز است! مگرنه اینکه حکم تنفیذ رهبری همان روزهای بعد از انتخابات داده شده بود.

٢. ایشان همچنین فرموده اند که بر سر حقوق ملت معامله نخواهم کرد! مگر حقوق ملت همان ادعای تقلب نبود و اینکه احمدی نژاد رییس جمهور نیست!

٣. اگر دنیا (در اینجا همان جهان غرب) امروز در برابر ایران صف آرایی کرده است، آیا این از برکت شیوه ی بازی ایشان نیست؟
اشتباه مکرر ما ایرانیان در طول تاریخ اینستکه، وقتی به حاکمان ( که فرمان هدایت این کشور را در دست دارند) خشم میکنیم، میخواهیم راننده را همراه با وسیله ی نقلیه سرنگون کنیم. در واقع هر بار که موفق نمی شویم باید یک برد به ناممان ثبت شود!

٤. چرا جامعه شناسان غربی اعم از چپ و راست بر این عقیده اند که دوره ی اعتراضات خشونت آمیز مربوط به قرن گذشته بوده و کارآمد نیست! اما در اینحال مدل دیگری را به ما تجویز میکنند.چرا ایشان هیچ نوع
راهنمایی به ملت و رهبران جنبش برای امتناع از خشونت نکردند.
اگر از صدها عکس چاپ شده در < بی بی سی > در مورد اعتراضات اخیر دیدن فرمایید، اکثریت عکسها افرادی با سنگ و چوب در دست و یا مکانی و یا چیزی در حال سوختن را نشان میدهد .
حال بیاییم همین صحنه ها را در لندن، پاریس و یا آمستردام تصور کنیم. در این شهرهای اروپایی با کیفیت دمکراسی بالا هم اینگونه اعتراضات قطعأ بدون قربانی نخواهد بود.

٥. یکی از تفاوتهای سیاست با فوتبال این استکه در عالم سیاست خیلی از اشتباهات را نمیتوان دوباره بازی کرد، و باختن رهبران سیاسی همان پایان ایشان میشود.

برزو

 
At January 26, 2010 at 11:24 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود

مثل همیشه اول از همه مثالی میاورید و بد قیاصی نا‌ به جای مالفرق می‌کنید و در آخر هم به صحرای کربلا میزنید و اشک در میاورید. حد اقل من که چندین سال هست که مطالب شما را می‌خوانم با این سبک تان کاملا اشنا هستم. ایراد کار آقای کروبی آنجا هست که با این صحبتشان بهانه دست کیهانی‌ها میدهند. دوم نگرانی‌ جنبش سبز به این خاطر هست که این ۲ مربی‌ یا ۲ بازیکن تیم جنبش سبز تیمشان یعنی‌ آقایان کروبی و موسوی دارای سابقهٔ چندان درخشانی هم نیستند. به همین خاطر هست که اگر یک نفر از آنها پس و پیش صحبت کند همه به فکر فرو میروند که نکند خبری پشت پرده هست و ما خبر نداریم.

 
At January 26, 2010 at 12:47 PM , Blogger Firooz said...

برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم. - ارد بزرگ

 
At January 26, 2010 at 1:02 PM , Blogger Dalghak.Irani said...

احمدرضا احمدی اینقدر گنده است درشعر که همۀ فضای فعال ذهن یک دلقک دپیر را اشغال کند دریادآوری اسم "مرتضی احمدی" بادرورد به هردوتاشان وپوزش از اشتباهی که درکامنتم مرتکب شدم درجابجایی نام هایشان! یا...هو

 
At January 26, 2010 at 1:07 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز در مورد مصاحبه ی آقای کروبی یکی از مهم ترین و اصلی ترین رویکردهای جنبش سبز شفاف بودن و آگاهی مردم از تمام مذاکرات و زد وبندها بوده است ( مهندس موسوی هم در پیام تصویری اش به این نکته اشاره کرده است) با این وجود اصلاً چه نیازی به این ادبیات طنازانه و آنهم با خبرگزاری معلوم الحالی مثل فارس نزد آقای کروبی حس شده بود ؟ گفتن این حرف ها بعد از اولتیماتوم رهبر فقط یک شوک کاذب ایجاد کرد.

 
At January 26, 2010 at 1:11 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام

برای خودتان:

من، مثل تو، می دانم که در جهانی این گونه دردمند بی دردی آن کسی می تواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد و سبکبارانه و شادمانه بر ساحل بنشیند، یک بی دردی ددمنشانه است و بی غیرتی است و بی آبرویی و اسباب سرافکندگی انسان.
آن گونه شاد بودن هرگز به معنای خوشبخت بودن بل فقط به معنای نداشتن قدرت تفکر است و احساس و ادراک و با اینهمه گفتم که برای دگرگون کردن جهانی چنین افسرده و غمزده و شفا دادن جهانی چنین دردمند طبیب حق ندارد بر سر بالین بیمار بگرید و دقایق معدود نشاط را از سلهای طولانی حیات بگیرد.

نادر ابراهیمی

ممنونم.


من محتاج آن لحظه های دلنشین لبخندم-لبخندی در قلب-، علیرغم همه چیز


A.Azad

 
At January 26, 2010 at 3:36 PM , Anonymous ع.م. said...

هنود عزیز، باور کنید یا نه، این چند سطر آخر اشک را به چشمانم نشاند، امیدوار می‌مانم، امیدوار میمانیم...

آزادی!

ای ناسروده‌ترین ترانه !

ای لخته لخته نقش بسته بر لبان سکوت!

روزی

تو را از زخم حنجره

در میان خنجر و خون

خواهم سر داد.

روزی

آری . . .

 
At January 26, 2010 at 11:48 PM , Anonymous Anonymous said...

باسلام خدمت اقای بهنود
واقعا عالی بود

 
At January 27, 2010 at 12:17 AM , Blogger وحيد said...

گويا احساس زندگي وصله اي است كه ما ايرانيان همه جا بايد با ود حمل كنيم چه در فوتبال و چه در سياست.
وقتي ايران در ملبورن استراليا 2-0 بازي را واگذار كرده بود تنها تحقير تماشگران استراليايي مي توانست موتور احساسات تيم ايرلن را روشن كند چه بسا اگر از همان اول تدبير جاي احساس را گرفته بود برد بازي به دقيقه 90 كشيده نمي شد.
بعد از شايعات نامه خاتمي بسيار دلسرد شدم تا در اين وبلاگ دم مسيحايي شما در من دميده شد و خرد را جايگزين احساسم قرار دادم. حق با شماست بايد به مربي اعتماد كرد

 
At January 27, 2010 at 2:19 PM , Anonymous Anonymous said...

نمیدانم ناراحت باشم یا خوشحال که آقای کروبی با چند صد هزار رای و قدرت تحلیل اندک رهبر عده ای شده که سابقا خود را از آنان می دانستم ، نمیدانم ناراحت باشم یا خوشحال که فردی در سطح مسعود بهنود به تحلیل کارهای آقای کروبی میپردازد و آن را تفسیر میکند تا آنطور شود که نیست ، آقای بهنود عزیز ای کاش در ایران بودید و از نزدیک نظر بی طرفانه میدادید شما که صفر و صد ی نبودید؟ دوستی نازنین به من میگفت آدم که به facebook میرود یا اخبار VOA را نگاه میکند احساس میکند فردا لخت باید برود در خیابان . مردم ایران هفتاد میلیون اند حالا پوپولیست یا ...
ای کاش تحلیلی مینوشتید نه شعاری تا ما بیشتر استفاده میکردیم

 
At January 27, 2010 at 2:43 PM , Anonymous telus said...

salam, sar anjam baray yek bar ham k shodeh ba gostakhi va shojaat harf zadid, hamisheh dar laffafeh sohbat mikardid, hala darid behtar mishavid, Jonbeshe sabz darad khon midahad va az shoma hamin shojaate bayan ra mikhahad.ba tashakkor

 
At January 27, 2010 at 3:01 PM , Anonymous Sia said...

مثال بسیار زیبایی زدید. ممنونم.

 
At January 27, 2010 at 5:59 PM , Anonymous Anonymous said...

رامبد هستم.همیشه شما را تحسین میکنم بخاطر مثالهای به جایتان من فکر میکنم دوستان جوانمان باید کمی بیشتر به پیش کسوتان مبارز اطمینان کنند چون مبارزه هم حو صله می خواهد هم تدبیر

 
At January 27, 2010 at 11:59 PM , Blogger فاخته said...

درود
آقای بهنود نازنین با این سبزهای خشن و عصبانی چه می خواهیم بکنیم آن هم در فردای آزادی ؟ ضمانتش کجاست که این پیروزی هم مانند انقلاب 57 به خون و خشونت و اعدام کشیده نشود با این مدعیان که تا همه چیز خوب است دم از مسالمت و آرامش و بردباری و... می زنند ولی تا اتفاقی افتاد که به مذاقشان خوش نمی آید واجنبشا... یشان بلند می شود و توهین هایی را که کیهان هم به آقای کروبی نکرده نسبت می دهند ... در همین 2 روز 100 بار برای چند نفر توضیح دادم که آقای کروبی اهل سازش نیست بگذارید کیهان هم با دنده عقبش خوش باشد ...حداقلش این است که اتومبیل ما دنده عقب دارد ولی مال آنها نه ... در ضمن چه اشکالی دارد که یکبار هم دل آقای شریعتمداری خوش شود ؟ " گرچه یاران همه از شادی ما غمگینند /باز شادیم که یاران ز غم ما شادند " تمرین اعتراض مسالمت آمیز را از خودمان شروع کنیم ... برخی واقعا مانند آقایی که دم از حذف موسوی و کروبی می زند انتظار دارند آقای کروبی در داخل ایران بگوید من از رهبر برگشته ام و تره هم به حرفش خرد نمی کنم که بیایند و بگیرند و اعدامش کنند تا مثلا معترضین مدنی روشنفکر با سرعت 300000 کیلومتر در ثانیه به سمت پیروزی بدوند ... خدا آخر عاقبت ما را با این رأی نداده های سبز به خیر کند ...
این ها اصلا از فوتبال هم چیزی سر در نمی آورند ؛ نمی دانند که خرداد جام جهانی شروع می شود و اغتشاشگرها از خیابان جمع می شوند پای سیمای ضرغامی ... درست در سالروز کودتای 22 خرداد هم انگلستان بازی دارد ... امیدوارم ساعتش با ساعت اغتشاش تداخل نداشته باشد ... راستی آقای بهنود عزیز شما هم طرفدار منچستر یونایتد هستید ؟! حیف که به کامتنها پاسخ نمی دهید تا من بدانم ...
به امید روزی که هیچ ایرانی از وطن دور نباشد و همه ئ کسانی که دوستشان داریم برگردند و همه پاسپورت ها را پاره کنیم ...
به امید دیدار شما در ایران
پاینده و سربلند باشید ...

*اگر پاسپورتها را پاره کردیم و خواستیم برویم جام جهانی بازی انگلستان را تماشا کنیم چی ؟!

 
At January 28, 2010 at 1:18 PM , Blogger Unknown said...

آقای بهنود فراموش کرده اید مساله آنها و اینها نیست اینجا یک کشور است که در مسیر نابودی است کارهایی میشود که هرچه بشود دیگر درست بشو نیست
انتظار نداشته باشید این خبر ها باعث خوشحالی شود دردناکتر از اینهاست واینکه من شخصا دیگر به هیچ رسانه ای من جمله بی بی سی اعتماد نخواهم کرد و این هم در این ماجرا درس بزرگی بود

 
At January 29, 2010 at 1:42 PM , Anonymous Anonymous said...

آقا مدتی بود که قلمت تکلیفش مشخص بودو تکلیف ما خواننده مشخص تر..بازهم کم آوردی پناه بردی به سبک روزنامه نگاری برای دختران دبیرستانی...بالاخره باید نون خورد....مبارک باسه

 
At January 30, 2010 at 11:42 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي بهنود، سلام.
من گاهي از شما مكدر بوده ام ولي بخاطر اين نوشته از ته دل از شما سپاسگزارم.

 
At January 30, 2010 at 7:54 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود به شما بهنود عزیز
حدود ۳۲ سال پیش مطلبی را در کتابی بنام "اندیشه‌های متی" خواندم که در زمان بسیار قدیم در یک جنگ تن‌ به تن‌ سربازی در مقابل ۳ سرباز دشمن قرار گرفت که دو تن‌ از آنان زخمی بودند و یکی‌ سالم. او با خود فکر کرد که اگر بایستد و با آنها بجنگد هلاکتش حتمیست، لذا پا به فرار گذاشت. از ۳ سرباز آنکه سالم بود او را تعقیب کرد، وقتی‌ که دید بقدر از آن دو سرباز دیگر دور شده، ایستاد، با سرباز سالم جنگید، او را از پا در آورد، برگشت سراغ آن دو سرباز زخمی و ...

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home