Tuesday, January 12, 2010

کمی تاریخ بخوانید

گزارشگر با حسن نوروزي نماينده رباط‌ كريم در مجلس و از هواداران سرسخت احمدی نژاد مصاحبه ای انجام داده، مصاحبه شونده مانند روح الله حسینیان از جمله منتقدان قرائت گزارش كميته ويژه مجلس در مورد وقايع كهريزك است و با مغرضانه خواندن گزارش كميته ويژه مجلس، آن را جفا نسبت به تمام كساني دانسته كه در وقايع بعد از انتخابات براي كور كردن چشم فتنه تلاش كردند. در یک کلام ایشان مدافع سعید مرتضوی است.

به گفته های آقای نوروزی توجه کنید: "اگر وقايعي دوباره روي دهد و اغتشاشگران به خيابان‌ها بيايند به نظر من علت اصلي آن چراغ سبز كميته ويژه مجلس وگزارش مغرضانه آن است. كميته ويژه مجلس درضمن بررسي مسائل كهريزك بايد به بررسي جرم اغتشاشگران در اين بازداشتگاه نيز مي‌پرداخت. در حالي كه در اين گزارش به اين موضوع اعتراض شده است كه چرا كساني كه بعد از انتخابات ده‌ها بار به خيابان‌ها آمدند و توهين به اصل مترقي ولايت‌فقيه كردند و در نظم عمومي اخلال به وجود آوردند و امنيت رواني و اجتماعي جامعه را به هم ريختند‌ در كنار اراذل و اوباش در كهريزك نگهداري شدند."

خبرنگار تهران امروز از آقای نوروزی پرسیده: در گزارش كميته ويژه مجلس به برخي افراد از جمله دادستان سابق تهران اتهاماتي در مورد نقش آنها در وقايع كهريزك زده شده است. اين اتهامات چقدر منصفانه بود؟ و او جواب داده: "بايد از افرادي كه در گزارش ويژه مجلس مظلوم واقع شدند، تجليل مي‌شد. متاسفانه در اين ‌گزارش نسبت به همه كساني كه در جهت كور كردن چشم فتنه تلاش كردند، جفا شد."

آقای نوروزی پیداست که یا غافل است و نمی داند که دارد آینده خود را به نقد امروز می فروشد و یا اینکه در محصوره ای زندگی می کند و از بیرون خبر ندارد و نمی داند که خود را به چه گردابی انداخته با دفاع از سعید مرتضوی. شاید هم از فرط سادگی تصور می کند این دفاع شبیه به دفاع روح الله حسینیان از سعید امامی است و ممکن است در نزد عده ای حمل بر جوانمردی و دفاع از کسی بشود که یا دستش کوتاه است یا مورد ظلم واقع شده است.

این احتمال آخر را بدان سبب دادم که آقای روح الله حسینیان زمانی یک تنه ایستاد؛ هم در مجلس ختم سعید امامی روضه خواند و هم برایش دعا کرد و گفت او از خدمتگذاران جمهوری اسلامی بوده و برخلاف نوشته کسانی مانند حسین شریعتمداری در کیهان تاکید کرد که امامی عامل سیا و مامور بیگانه نبوده. معنای ضمنی گفته آقای روح الله حسینیان این بود که سعید امامی اگر دستوری گرفته از خارج نبوده بلکه از بالاترهایش بوده و عمل به وظیفه کرده است. الان هم اگر آقای حسینیان در استعفا نامه اش نشان می دهد که با مقصر دانستن سعید مرتضوی مخالف است از همین زاویه است. در آن زمان به باورم اصلاح طلبان خطا کردند که سخن آقای حسیینان را نشنیدند و یا از ابراز آن عصبانی شدند. اما امروز چنین حرفی اصلا مورد ندارد. سعید مرتضوی دستش از دنیا کوتاه نیست؛ دو مقام را همزمان دارد در قوه قضاییه و در دولت، همه جا از سال ها قبل به هزار زبان گفته که مرا رهبر گذاشته و کسی نمی تواند برم دارد، جانشینش در دادستانی تهران هم به درست می گوید برای اعلام نظر درباره نظر کمیسیون مجلس باید منتظر دادگاه انتظامی قضات ماند. درست همین است چرا که سعید مرتضوی قاضی است و اول باید جرمش محرز شود. دادگاه قانونی هم دادگاه انتظامی قضات است.

حالا وارد این سخن نشویم که از جمله تفاخرها که مرتضوی داشت این بود که دادگاه تجدید نظر نمی تواند احکام مرا نقض کند، در یک مورد در زمان ریاست عباسعلی علیزاده در دادگستری تهران، به گوش خود شنیدم که آقای علیزاده همین مضمون را به معاون اداره دادگاه های تجدید نظر می گفت درباره حکم یک زندانی که روزنامه نگار اصلاح طلبی بود و پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود. او هم قصد داشت به طرف گفتگو بفهماند این مرتضوی نیست که حکم می دهد، "آقا فرموده اند مطبوعات پایگاه دشمن است و قاضی هم به تبع آقا رای داده شما چرا مته به خشخاش می گذارید."

و حالا این هم نادیده بگیریم که وقتی دادگاه انتظامی قضات، به شهامت یک قاضی، حکم مرتضوی درباره اکبر گنجی را لغو کرد، عدالتخانه با برکناری آن قاضی شریف برخلاف قانون چطور احترام گذاشت به قانون. نگوئیم حکم 26 صفحه ای قاضی محکمه انتظامی قضات علیه سعید مرتضوی در مورد پرونده دکتر لطیف صفری چه شد. در آن حکم به دلایل کافی تاکید شده بود که وی باید برکنار و محاکمه شود. کسانی به این حکم [سندش موجود است] خندیدند و همه جا گفتند سعید مرتضوی را رهبری به رییس جدید قوه قضاییه تحمیل کرده است، همان ها الان پاسخگو باشند. اگر کسانی به دنبال آن می گردند که سبب مطرح شدن شعارهای ساختارشکن را در عاشورا پیدا کنند، دور نروند؛ عاملش همین نزدیکی است. تعداد افرادی که توسط مرتضوی شکنجه و بی گناه محکوم شدند دویست تاست که همه روزنامه نگار و صاحب قلم اند. در این سال های دادستانی هم از شمارش بیرون است ظلم های او. اما چرا آقای نوروزی گمان می کند که این ها همه بی جواب می ماند. چرا گمان دارد که اولین کسی است که برای قدرت سینه به تنور می چسباند.

پیشنهاد موکدم این است که آقای نوروزی در آرشیو همان مجلس صورت جلسات مجلس اول شورای اسلامی را بخوانند و دو جلسه ای را که مهندس بازرگان و دکتر معین فر اجازه صحبت داشتند و جنجال شد را مرور کنند، دقت کنند که چه کسانی بودند که به مرحوم بازرگان فحش دادند و حتی به او حمله کردند. بخوانند. و بعد بخوانند آن دو نماینده محترم مجلس اول چطور بعدا که اصلاح طلب شدند گذارشان به دباغخانه مرتضوی افتاد. و هر دو آن ها چطور ماه ها و سال ها را در زندان گذراندند و هیچ یک از کسانی که در روزش به آن ها خندیدند و تشویقشان کردند و عملشان را نشانه دینداری و عمل به وظیفه دانستند در زمان زندانی شدن به داد آن دو نماینده تند رو [بعدا اصلاح طلب] نرسیدند. تاریخ پرست از این گونه نشانه ها. آقای نوروزی اگر فرزندی دارد گمان نکند فرزندان وی از جوانان بقیه مملکت جدا هستند، به سرنوشت محسن فرزند دکتر روح الامینی فکر کنند، اگر فرزند خودشان بود چه می کردند. یا گمان دارند در آن زمان با یک تلفن مشکل حل می شد. یا گمان دارند که چرخ گوشت فقط دست های بخصوصی را قطع می کند.

زمان هم زمانه ریاکاری نیست چون مردم شاهدند و هر چه فضا را ببندند ـ که بسته اند ـ باز شاهدان بیش از آنند که بتوان کتمانش کرد؛ مگر آنکه حکومت را اردوگاه نظامی فرض کنیم که با تاسیس این اردوگاه چه اتفاق مهمی می افتد و چه ها فرو می ریزد و چه ها به لرزه می افتد. در چنین شرایطی چه شوخند کسانی که مردم را دست کم گرفته و خشم آنان را نمی بینند و از عاقبت این تحریک نمی ترسند.

آقای نوروزی بهترست وصیت نامه آقای رضا زواره ای [رییس زندان قصر در اول انقلاب هنگام زندانی بودن هویدا و تیمساران ارشد شاهنشاهی، معاون وزارت کشور، سال ها عضو هیات رییسه مجلس، معاون قوه قضاییه و رییس سازمان ثبت اسناد و سرانجام حقوقدان شورای نگهبان] را به دست آورد و بخواند که وی بعد از آنکه صلاحیتش توسط آقای جنتی رد شد چه نوشت. او که سال ها صلاحیت این و آن را تائید یا رد کرده بود. آقای نوروزی جست و جو کند تا شاید موفق شود گفته های آقای خلخالی را در روزهای بیماری منتهی به مرگ به دست آورد و عبرت روزگاری نظری بر آن اندازد.

آقای نوروزی بداند که ثبت صحیفه تاریخ شد که وی گفته است "این ها [معترضان] از اراذل و اوباش بدتر هستند؛ حتما آقايان توقع داشتند كه اغتشاشگران، با شعارهاي انحرافي كه عليه مقدسات مردم در خيابان‌ها دادند به جاي كهريزك در بهترين هتل پنج ستاره با بهترين غذاي مجلل نگهداري شوند. بايد از دوستان كميته ويژه اين سئوال را پرسيد كه اغتشاشگران بعد از انتخابات مگر ديپلمات بودند كه بايد مورد كرامت قرار مي‌گرفتند."

راستی این وسط اگر کسانی می خواهند به شعارهای بیگانه ستیزانه بگریند لطفا دست به کار شوند، نماینده رباط کریم معتقدست خارجی [البته اگر دیپلومات باشد] اگر هم گناهی کرد نباید به زندان برود اما جوانان ما به جرم و گناه اینکه کسانی مانند او نماینده شان شده حتما جایشان کهریزک است.

به هر حال خواندن تاریخ، مثلا سرگذشت تیمورتاش و مکالمه اش با شیخ قزوینی جالب است. مطایبه منوچهر آزمون را بخوانند که در جلسه مشترک دولت شریف امامی و فرماندهان ارتش در حضور شاه گفت چاره جلوگیری از انقلاب اعدام عده ای است. معتقد بود بهترست شاه خود فرمان را در دست گیرد و انقلاب کند و چوخه های آتش برپا دارد. سه ماه بعد من دیدم دکتر آزمون را روی نیمکت های مدرسه علوی که دائی اشیخ عبدالنبی نوری را شیخ صادق خلخالی راه نداده بود که برای شفاعت برود به حضور رهبر انقلاب. او جز اولین گروه هائی بود که در برابر جوحه اعدام قرار گرفت. به عدل و انصاف نبود اما چنان که خود خواسته بود به فرمان انقلاب و برای پیروزی انقلاب باید صورت می گرفت. منتهی این انقلاب را شاه نکرد. شاه این کاره نبود. چنان که توصیه آزمون را هم نشنید. و چند دقیقه بعد وقتی رییس ساواک، تیمسار ناصر مقدم گفت اگر قرار بر اعدام باشد اول از همه خود شما، و حضار خندیدند، شاه چهره در هم کشید که موقع شوخی و خنده نیست مملکت در خطرست. الان هم نه موقع شوخی و خنده است و نه موقع تملق بی پروا. بهترست آقای نوروزی کمی احتیاط کند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 12, 2010 at 8:39 PM , Blogger Unknown said...

Fire and brimstone,

Behnoud style...

Absolutely.

Well done

 
At January 12, 2010 at 8:48 PM , Anonymous ع.ث said...

با درود و پوزش فراوان برای بی ربط بودن …
یکم۰ پیشنهاد ارسال پیام های دوستانه و محترمانه (از طریق ایمیل یا
دوست و آشنا) به آیات عظام (ابراهيم امینی، صافی گلپایگانی، ناصر
مکارم شیرازی، عباس واعظ طبسی …) و تشویق ایشان به جدایی از
صف حامیان دولت و پشتیبانی از مردم. همچون عمل نیک آیت الله
جوادی آملی (حمایت آیات عظام از ملت الزاماً حمایت از مهندس
میرحسین موسوی نخواهد بود)؟ مثبت یا منفی؟

دوم۰ کمک به گرسنگان (رایگان است و یک کلیک)
http://www.thehungersite.com/clickToGive/home.faces?siteId=1

 
At January 12, 2010 at 8:58 PM , Anonymous Anonymous said...

تاریخ سرا پا تحریف است و تحریف . نقش اصلی رهبران هر انقلابی جلوگیری از انحراف آن است . در کشور ما اگر کسانی در این راستا قدمی برداشتند مورد بی مهری افرادی قرار گرفتند که بعدها باصطلاح اصلاح طلب شدند زیرا ما تعریفی از اصلاح طلبی نداریم . تا کی باید ما بهای جهل و غلام حلقه بگوش بودن دیگران را بپردازیم . ترسم از این است که فردا غصه زن و بچه آقای نوروزی را بخوریم چون بعنوان اصلاح طلب به زندان افتاده است . اعتدال در تعاریف ارسطو از فضایل اخلاقی است و آنانکه از حد اعتدال میگذرند اسیر دو رذیلت افراط و تفریط می شوند و در دام ابلهی گرفتار میشوند . از طرفی احساس ندامت هرگز مرهمی بر روی زخمها نیست مگر اینکه فرد خاطی به عمق اعمال خود پی ببرد و از آنها فاصله بگیرد و در عمل نیز این دگرگونی را نشان بدهد .

 
At January 12, 2010 at 9:07 PM , Anonymous سردار said...

سلام بر بهنود،
سالهاست که خواننده کارهای چاپی و غیر چاپی شما هستم و همیشه به بی طرفی و سعه صدر و اخلاق حرفه ای شما با دیده تحسبن نگاه می کنم، اطلاعات جامع و تحلیل های درست هم که جای خود دارد.همیشه خودمان را نقد می کردیم که ایرانیان کم تحمل هستند و حتما باید به شدید ترین صورتی به انتقادها پاسخ بدهند، دوست طنز نویستان هم در روزهای خوش اصلاحات در یک مقاله راجع به اینکه ما حتی در رانندگی هم به یکدیگر احترام نمی گذاریم و سعی در برتری نمایی به هم را داریم مطلبی نوشته بودند که البته درست هم بود، یا روشنفکرانی که می گویند کاش فلانی زنده بود تا ما کتابهایش را نقد می کردیم؟! که معنی اش این است می توانستیم حالش را بگیریم و دلمان را خنک کنیم...اتفاق زیبایی افتاده در همین مدت، تحمل مردم تحت فشار نسبت به هم خیلی بالا رفته، مردم با هم دوست شده اند روزهای راهپیمایی سکوت وقتی در مترو چند هزار نفر با هم وارد شدند، هیچ کس حرف تند و ابراز ناراحتی نکرد، همه برای هم جا باز می کردند، نه مثل روزهایی که با یک پنجم این تراکم مردم با هم پرخاش می کردند، در روزهای بعد در خانه ها و آپارتمانها به روی مردم بی پناه باز بود ... وقتی جنایتها و تجاوزهایی که موقع طوفان کاترینا در جامعه سطح بالای آمریکا رخ داد و همینطور به بچه دزدی ها و ... در سونامی جنوب شرق آسیا را با جو همدلی و همکاری که در زلزله بم ایران رخ داده بود مقایسه می کنم، تفاوتها آشکار میشود، جامعه ایرانی واقعا ساختار معنوی و اخلاقی بالایی دارد ولی سیستم و فشارهای آن باعث تنش های بسیار است، در حالی که سیستم دیگر کشورها اجازه تجاوز به حقوق دیگران را نمی دهد یعنی اگر سیستم امریکا حذف شود مردم احتمالا همانطور رفتار خواهند کرد که در کتاب کوری و اگر در ایران سیستم حذف شود مردم تا جای امکان به کمک هم خواهند آمد

 
At January 12, 2010 at 10:30 PM , Anonymous Anonymous said...

ای بابا!
اول بیا برادریت روثابت کن بعد بیا ادعای ارث و میراث کن. عزیز من. نشستی اونجا پول هم میرسه فراوون! نوستالوژی باد میکنی میدی دست مردم فکر میکنی داری به مملکت خدوت میکنی؟ ای جلال خدا بیامرزتت!
اگر اون خدمت و خیانت رو نمی نوشتی الان معلوم نبود کجا بودیم. یه بار دیگه این کتاب رو بوخون!
بوخون! بوخون!

 
At January 13, 2010 at 1:23 AM , Anonymous Sh said...

عبرت نمي گيرند

 
At January 13, 2010 at 1:41 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
بسیار عالی و قابل تامل بود
دریغا که استاد این گفتمان ها به جایی نبرد راه غریب!!
اینان همانان هستند که زر و زور و تزویر چشمها و گوشهایشان را بسته است
آنقدر چشمها بسته است که بر تن بیماری که از درد سرطان به خود می پیچد کت وشلوار سفید و کراوات قرمز می زنند و در مدح زیبا روییش شاهنامه ها می سرایند و بر فتح پوشالین باور خود پرچم افتخار بنا می نمایند
امید است که این سرطان خوش خیم امروز ایران ما هر چه زود تر جراحی گردد
به امید آن روز
http://greenwaymovement.wordpress.com

 
At January 13, 2010 at 2:17 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام اقاي بهنود
طبق فرمايش شما مطالبي را كه بلد بودم نوشتم .محبت فرمودن نظرتان را بفرماييد
مهدي

 
At January 13, 2010 at 2:19 AM , Anonymous Anonymous said...

Thanks a lot dear Masoud. I like very much when you analysis the current situation more and also when you mention the historical events in our history. God bless you and I wish we had more writers like you.

 
At January 13, 2010 at 2:47 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ قیاس مع الفارغ میکنید تشبیه رژیم اسلامی با رژیم شاهنشاهی اصلا غیر
قابل تصور است نه عمر شما و نه عمر بنده کفاف خواهد داد که سقوط این رژیم را انهم
توسط انقلابی !! دیگر ببینیم و سران رژیم را در دادگاه های انقلاب ٬ اصلا این طرز تفکر
انهم از جانب شما که تاریخ ایران را بارها مرور کرده اید بعید است .... اما این دولت کمی
افراطی ایران بعد از چهار سال تنش بکارش خاتمه داده خواهد شد و حتما یک محافظه کار
میانه رو مثل لاریجانی بر مسند کار قرار میگیرد و اگر عمر ما کفاف کند احیانا در سالهای
دورتر ایگر غیر از ولی فقیه روحانی دیگری مسند کار نخواهد بود بلکه بجایشان همه مکلاهای
مذهبی و معتقد در راس کارها قرار میگیرند و کمی بچپ و یا براست غلطش میخورند

بنابر این از این توهم و شایعات مطبوعاتی اینتلجنت سرویسی و موسادی و سیایی که این روزها
دایم در غرب رایج شده که تحولی در کارست دست بردارید که نه ممکن است نه مقدور

 
At January 13, 2010 at 3:23 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان!

کاش از ترورها می‌نوشتی که این حکایت نخ‌نما دیگر دارد بدفرم توی ذوق می‌زند. کشتن و جامعه را در ناامنی و هراس گذاشتن کجا به بقای کسی کمک کرده که این دومی‌اش باشد؟ در مورد این آقای نماینده خیلی خوب تحلیل کرده‌اید. واقعن اینان به گمان‌ام حالی‌شان نیست که بالاسری‌شان از چه اخلاق و مرامی برخوردار است وگرنه چنین قربان‌صدقه نمی‌رفتند و بند به آب نمی‌دادند.

شاد زی

 
At January 13, 2010 at 4:56 AM , Anonymous firouzeh said...

enghar mahiate ghodrate hamine hame behesh michasband va ghafel mishan az hame chi.aghaye nozari ham mesle hame anha ke tarikh gozashte ma pore az onha

 
At January 13, 2010 at 6:50 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام.
از این جماعت بت پرست قدرت مدار که گذشت خواندن و عبرت گرفتن . .....می ایستیم و میبینیم تغییر رنگشان را باز هم بعد از پیروزی




راستی برای اطلاعتان عرض کنم امروز برنامه ای در باره سپاه پخش شد برای اثبات دروغ بودن ادعای اینکه سپاه 50 درصد اقتصاد ایران رو در دست نداره و فقط 5 درصدش رو در اختیار داره.و در آخر هم شما رو عوامل استکبار و استحمار بین المللی خواندند که خداوند چشم و گوشتان رو بسته (برنامه مربوظ به گاز گرفتگی آقای سیلمان پور در بی بی سی)و خنده هاتون رو از نوع یزیدی گفتند

 
At January 13, 2010 at 7:34 AM , Anonymous فرانک said...

سلام... از نوشته تان ممنون استاد... بسیار ممنون

 
At January 13, 2010 at 9:25 AM , Anonymous Anonymous said...

بعد از ترور دكتر عليمحمدي و اعلاميه انجمن پادشاهي ايران مبني بر اينكه ما ترور كرديم معلوم شد كه رژيم جمهوري اسلامي اين انجمن پادشاهي رو براي چي درست كرده

 
At January 13, 2010 at 11:31 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام

تو اینترنت هیچی در باره وصیت نامه زواره ای ، سرگذشت خلخالی، و بویژه آن دو نفر نماینده تندرو بد دهان (فیلم اش را دیده ام که چطور به مهندس مظلوم بدوبیراه می گوید، عجب شکم بزرگی داشت) پیدا نکردم؛ خیلی دلم می خواد بدونم اینا کی اند، که الان اصلاح طلب هم هستند. فکر می کنم جای اینا توی اینترنت خیلی خالیه لطفا یجوری بهم آدرس بدید که بتونم پیدا کنم، بذارم تو اینترنت

با سپاس

 
At January 13, 2010 at 11:44 AM , Anonymous Anonymous said...

Wowww

عجب کامنتهای جالبی، چرا باید همچین آدم هایی با این دید و تفکر خواننده وبلاگ شما باشند؟! و تازه کامنت هم بذارند.

نظر من اینه که بایستی به فال نیک بگیرید این موضوع را.

میگم اقای بهنود نکنه شما هم یهو تحت تاثیر این تبلیغات منفی کامنت گذاران قرار بگیرید :)) اینا مثل سیاست صدا و سیمای ضد ملی شون دارند عمل میکنند؛ یک امر باطلی را اینقدر تکرار می کنند تا بالاخره جا بیفتد، من که 7 ماهه تلویزیون را تعطیل کرده ام.

سایه تان مستدام

 
At January 13, 2010 at 11:50 AM , Blogger Unknown said...

سلام
آیا امکان ارسال متن مقالات شما به ایمیل مشترکین وجود دارد؟ مثل کاری که بی بی سی میکند یا روز آنلاین؟ گذشتن از سد فیلترها هر روز مشکل تر می شود و خواندن مقالاتتان سخت تر. اگر مخاطب اصلی این مقالات و درک کننده اصلی آنها مائی هستیم که داخل ایرانیم پس لطف کنید و برای گذشتن از این فیترها یاریمان کنید که بهترین راه فعلا استفاده از ایمیل است

 
At January 13, 2010 at 1:11 PM , Anonymous nima dehghani said...

جناب بهنود عزیز. اخیرا دو متن زیبا ازتان خواندم 1 دلهره دارم. و 2 در مورد نیما یوشیج. و مهم تر خواندن چند داستان از "از دل گریخته ها"....بالاخره بهمراهی علاقه قلبی و قبلی ام به شما و نثرتان بر تنبلی ام غلبه کرد تا این احساس را منتقل کنم که بی نظیر...دوست داشتنی و بیش از حد نزدیک می نویسید.. به امید پایداری شما و دیدار شما...(ترجیحا در ایران!)ا ارداتمند- نیما دهقانی

 
At January 13, 2010 at 2:43 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
بعضي جاها در مطلبتون نامى از سندي يا نامه اى يا وصيت نامه اى مي اوريد, برخى نامها هم كه اصلا براى ما غريبه اند. به همين دليل از جنابعالى خواهش مي كنم اكر امكان دارد سندها را هم قرار دهيد تا ما هم ديد بهترى از انجه كذشته بدست اوريم و ديد بهترى براى اينده بدست اوريم
سبز باشيد!

 
At January 13, 2010 at 3:20 PM , Blogger Canaan said...

dear Mr.Behnoud,
I am reading a book titled"Language,Society, and Power"
which on different levels examines the techniques used by politicians to convince their audiences. i think it can be a helpful book.i will try to translate some parts and send it for you,
sincerely,
canaan

 
At January 14, 2010 at 8:07 AM , Blogger Unknown said...

حضرات ولايتمدار...اگر فکر مي کنيد عرضه کردن افکار فاشيستي (خواهش مي کنم سانسور نکنيد آقاي بهنود، فاشيسم يک نوع طرز فکر است نه يک فحش) و توجيه گرايانه سياهکاري هاي نظام در زرورق کامنت هاي شبه روشنفکرانه و به ظاهر بي طرفانه اثرش بيشتر است، سخت در اشتباهيد!.....
به قول استادتان حسين شريعتمداري هرکه زير تابلوي خودش بايستد بهتر است!....

 
At January 14, 2010 at 11:10 AM , Anonymous شباویز said...

سلام بر آقای بهنود عزیز!
نوشته های شما را اکثرا می خونم و لذت می برم. ولی یه نکته خدمت شما عرض کنم و آن اینست که این افراد اهل مطالعه نیستند. اهل تفکر هم نیستند. پند هم به گوششان فرو نمی رود.
می دانی چرا؟ چون گوش خود را محکم گرفته اند.
حقیقت را بهتر از من و شما و هر کس دیگری می داند. در بهترین حالت می پندارند که اگر نیت نیک داشته باشند همه کارهایشان با بقیه ظالمان فرق می کند.
این ها کسانی هستند که برای مقام دنیا چشم بر هر واقعیت و جنایتی می بندند.
دلشان سخت شده است.
متاسفم ولی باید پذیرفت که خود بر حق پنداری بیش از حد اینها، همراه با خو کردن به مطامع دنیوی اجازه ی اینکه به راه راست برگردند را از آنها گرفته است.
ای کاش سرنوشت مردمانمان این نبـــود!

 
At January 15, 2010 at 12:29 AM , Anonymous Anonymous said...

آقایان و خانمهای عزیز:
من چه کسی را باید ببینم و به او بگویم که من شاهزاده در ایران نمی خواهم؟
چرا این تلویزیون ها لس انجلسی اینقدر اصرار دارند شخصی از خانواده ایکه ملت ایران استفراغ کرده دوباره
به خورد مردم بدهند؟
مگر اینها تاریخ نمی خوانند؟
به چه علتی جوانی که صلاحیت اداره مملکتی به مهمی ایران را ندارد مطرح می کنند؟
به چه علت مردم ایران را می خواهند به عقب برگردانند؟
مگر چه کاری مهمی این خانواده برای ایران انجام داده که مستحق داشتن لیاقت شاه شدن را دارد؟
اگر زمانی مردم باستان شخصی را به شاهی برمیگزیدند این کار به کار زمان باستان می آمد. ولی حالا چرا؟ جرا مردم ایران را اینقدر این تلویزیونهای لس آنجلسی بی فکر بدانند که دوباره می خواهند شخصی که خانواده اش بوسیله ایرانیان طرد شده است دوباره مطرح کنند؟
اول از او باید بپرسند با پولهایی که پدرش از ایران خارج کرده چکار کرده و چگونه انهارا به ایرانیان پس می دهد؟
تازگی فیلمی دیدم که بوسیله خانمی در سوئد به اسم
queen and I
درست شده بود/
فرح پهلوی بجز خورد و خوراک در ایران چه کرده که اینطور احساس برش داشته که فکر می کند ایران ارث پدریش است؟
چه مفت خوردند و چه بردند این خائنان به وطن و دوباره می خواهند برگردند و بچاپند.
چه لیاقتی از خود در کشورداری نشان داده است این پسر بچه که باید شاه بشود؟
اصلا شاهد شدن دیگر چه معنی می دهد؟
تا کی باید ایرانیانی که طرفدار این نظام کهنه و پوسیده هستند باید خود را نوکر نشان بدهند مگر نه عزت و احترام هر شخص به آزادگی و آزادی خواهی او نیست؟ پس چرا باید افرادی هنوز خود را نوکر بدانند؟
مگر نه می شود افرادی که صلاحیت در کشور داری داشته باشند به صورت گروهی انتخاب کرد که ایران را هدایت کنند ؟ پس چرا باید به یک نفر محتاج بود ؟

 
At January 15, 2010 at 4:27 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام

باور میکنید بعد از 3 روز بالاخره تونستم به هزار زحمت وارد سایت بشم . البته هنوز هم نمی تونم مطلب جدید رو بیارم.فقط صفحه اصلی سایت بالا میاد.این صفحه رو هم واقعا نمی دونم چطور تونستم باز کنم.


لطفا یه فکری بکنید اگه امکان داره.

 
At January 15, 2010 at 11:17 AM , Anonymous Anonymous said...

دوست کامنت گزار ؛
اول از همه بگويم که من سلطنت طلب و عاشق سينه چاک خاندان پهلوي نيستم و اصولا احتمال برقراري مجدد سلطنت را در ايران بسيار کم مي دانم. به اين دليل که تا جايي که سواد تاريخي ام قد مي دهد پس از فروپاشي هيچ انقلابي در جهان، نظام پيشين برقرار نشده است(مگر اينکه ديکتاتوري هاي نظامي و فردي مثل فرانکو را انقلاب به حساب بياوريم). و اما.....
از اين نوع برخورد هاي متعصبانه که کي حق دارد و کي حق ندارد و "من" دوست ندارم و ..... دست بکشيد!....هنوز نه به دار است نه به بار... آقاي رضا پهلوي ( که من نمي دانم چرا بکار بردن لقب شاهزاده در موردش باعث کهير زدن عده اي مي شود!،..در حالي که طبق سنت در همه محافل رسمي و بين المللي اين القاب براي نسل چهارم و پنجم خاندانهاي سلطنتي برکنار شده جهان هم به کار مي رود ) يکي از شهروندان ايران است که مانند بقيه حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارد. اگر هم روزي اکثريت ملت تصميم گرفت در يک انتخابات آزاد او را به پادشاهي برساند ( که من فکر نمي کنم) بنده و جنابعالي جز پديرش نظر اکثريت چاره اي نداريم.
ضمنا،
1- به آدم پنجاه و چند ساله "پسربچه" خطاب نمي کنند.
2- من تا حالا ادعاي پادشاهي از وي نشنيده ام
3- نوکر خطاب کردن به همه دوستداران يک شخص سياسي که قدرت را به دست ندارد ، رسم ادب نيست.

 
At January 15, 2010 at 12:06 PM , Anonymous danial said...

واقعا با مطالبت حال می کنم

اما واسه ما که نمی دونیم یکم از مجلس اول و اون نمایندهای اطلاح طلب فعلی بگید لطفا

 
At January 15, 2010 at 2:10 PM , Anonymous Anonymous said...

شاهزاده گفتن کسی را شاه نمیکند!
بعضی از مردم که هنوز معنی دمکراسی را نفهیده اند به برنامه های تلویزیونی لس انجلس تلفن می کنند و با گفتن شاهزاده شاهزاده و طرفداری و ناراحت شدن از اینکه کسی به رضا پهلوی شاهزاده نگفته ناراحت می شوند و ناراحت تر می شوند وقتی به آنها سلطنت طلب یا طالبان سلطنت گفته می شود. وقتی از آنها سئوال می شود چه سیستمی را در ایران دوست دارید می گویند: رضا پهلوی هم مثل یک کاندید می اید و اگر مردم رای دادند سیستم مشروطه سلطنتی را انتخاب خواهیم کرد. خوب توجه کنید که این افراد آخر سر رای مردم را برای آوردن این آقا زاده قبلی به ایران حاضرند محترم بشمارند. ولی همین افراد اگر به رای افرادی که اصلا از همان اول نه رضا قلدر قزاق را و نه پسرش که بوسیله آمریکا و انگلیس در ایران سر کار گذاشته شده بود را قبول ندارند بنابراین شاهزاده بودن رضا پهلوی هم برای این افراد معنی ندارد چون اصولا با سلسله پهلوی که بوسیله اجنبی در ایران کار گذاشته شده بود را قبول ندارند ، و اگر طالبان سلطنت برای رای این افراد ارزشی قائل بودند به آنها نباید برای نگفتن لقب شاهزاده به رضا پهلوی ایراد بگیرند.
اگر قرار است سیستم شاهنشاهی در ایران دوباره برقرار شود بیشتر از رضا پهلوی افراد واجد شرائط در ایران وجود دارند که نسلشان می رسد به نادر شاه افشار(افرادی با نام فامیل افشار)، کریم خان زند (افرادی بانام فامیل زند و مخلفات آن مانند پور زند و دیگر) و حتی صفوی و قاجار که دیگر خود می دانید که جزو هزار فامیل هستند آنها جلو تر از رضا پهلوی برای شاه شدن در صف قرار دارند. اگر منطق این باشد که این آقا پسر شخصی بوده که اجنبی سر کار گذاشته بنابراین حالا هم حقش است که شاه شود.
یک نفر نیست به این پسر بچه بگوید بیابرو ته صف که از تو آدم بهتر خیلی پیدا می شود برای شاه شدن.
ولی به طور کلی در ایران قدیم شاه را روسای قبایل و ارتشیان و موبدان از قبایل پر جمعیت تر شخصی که واجد شرائط بود برای شاه شدن انتخاب می کردند . یکی شمشیر زند خوبی بود یکی قیافه خوبی داشت یک اسبش را یونجه بهتر می داد.ولی حال که مردم آگاه تر شده اند چه کسی به این خرج اضافی در اداره مملکت احتیاج دارد که آخرش هم پولهای مملکت را باید بردارد و فرار کند؟
ما نه شاه می خواهیم دیگر نه شاهزاده. همین الان رای گیری کنید که این آقا با پولهایی که از ملت ایران بلند کرده پدرش همین خارج از کشور بماند، و پایش را ایران نگذارد.

 
At January 16, 2010 at 2:45 AM , Anonymous Anonymous said...

وقتي آدم سوزن فکريش روي يک نقطه گير بکند ديگر قادر به درست شنيدن و فهميدن حرف طرف مقابل نخواهد بود.
گفتم ارادتي به سلطنت ندارم و بازگشتش را هم ميسر نمي دانم و البته اگر بودم هيچ ابايي از ابرازش نداشتم. اصولا ايده آل يک ليبرال دمکرات، سلطنت نيست( هرچند که آنچه مهم است، محتوا است، نه قالب ها و اسامي)...
مشکل من اصلا رضا پهلوي يا هر شخص ديگري نيست،...مشکل طرز فکري است که اصل را بر اين مي گذارد که چون "ما" از فلاني خوشمان نمي آيد، پس او "حق" ندارد. درست مثل همين هايي که در خارج ايران براي امثال گنجي "حق"ي قائل نيستند چونکه طرف مثلا زماني از هواداران رژيم بوده است.
مشکل از آنجايي شروع مي شود که يک نفر مثل شما خودش را به جاي "من"، "ما" حساب کند و مدعي نمايندگي از سوي ملت باشد. اين قدم اول تعصب و ديکتاتوري است.

 
At January 20, 2010 at 9:18 PM , Anonymous Anonymous said...

مسئله خوش آمدن و نیامدن نیست. مسئله اینست که اگر قرار است به جلو برویم چرا می خواهید ما را به عقب برگردانید چون فلان کس پدرش زمانی شاه بوده حالا دوباره بوسیله تلویزیونها به ما تحمیل شود که چه شود؟
اگر شما از نظر اقتصادی به این موضوع نگاه کرده بودید متوجه می شدید که سیستم شاهنشاهی یک سیستم پرخرج بیهوده است که دیگر جایی در ایران ندارد.

 
At January 26, 2010 at 5:52 AM , Anonymous Anonymous said...

من نمیدانم چرا ما در جوابهایمان اینقدر از موضوع منحرف میشویم
این آقای نوروزی نه فرق بین حق و ناحق را فهمیده نه سوال پرسنده را
او نه میداند آزادی چیست و نه دموکراسی
او نه تاریخ میداند ونه معنی ظلم و جفا را فهمیده است
اصلا بنظر من زبان فارسی هم سرش نمی شود
اصولا ای فوج زبان فارسی را به آن نوع یادگرفته اند که همه بچه مسلمونها نماز را از بچگی بعربی یاد میگیرند
در حقیقت برای هر کلمه دم جور معنی وجود دارد
یکی آنکه در کتاب لغت هست و دیگری آنکه گوینده دلش میخواهد که آن باشد
مثلا
هدایت یعنی کتک
ارشاد یعنی سانسور
دین یعنی تعصب
ندامت یعنی شلاق
حد یعنی اعدم
الهی یعنی استبداد انسانی بلکه حیوانی

و به اینصورت میتوان فرضا یک معنی نامه برای هر لغتنامه به همان ضخامت نوشت

حال شما توجه بفرمایید که این فوج قرآن را هم اینطور تعبیر میکنند و آن را از آنچه که هست بسیار بدتر میکنند

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home