Tuesday, March 17, 2009

نیوروز با شرکت ایرانی ها


این مقاله آخرین شماره سال اعتمادست

شهردار لندن خبر کرده است که روز شنبه در ميدان ترافالکار اين شهر، از ظهر تا شش بعدازظهر آييني خواهد بود به مناسبت نيوروز [با همين تلفظ] و توضيح داده است که اين روز عيد سنتي ترک ها، کردها، ايراني ها، عراقي ها و چند کشور ديگر خاورميانه و آسياي مرکزي است.

در دعوتنامه نام مليت ها به همين ترتيب آمده حتي نه به ترتيب الفبا که در آن صورت هم باز اول ايرانيان مي بودند و بعد عراقي ها بعد کرد و ترک. اما چنين نشده است.ترک ها اين موقعيت را که نام شان در رديف دوم نوروزيان و جلوتر از نام ايرانيان قرار گيرد، در اولين سالي به دست آورده اند که دولت اسلامگرا اعلام کرده از امسال يک روز براي نوروز در اين کشور تعطيل خواهد بود. اما ما ايرانيان که بنيادگذار اين روز و کاشف اين تقويم فلکي هستيم، و نخستين قومي که اول بهار طبيعت را اول سال خود گرفته ايم، به کدام بهانه غايب مانده ايم.

در دهه پنجاه ميلادي دکتر سيد حسن بطحايي روانپزشک و استاد باتجربه و رئيس سابق انجمن روانپزشکان، براي طي دوره تخصصي وارد دانشگاه پاريس شد. همان روز اول، در دفتر، موقع ثبت نام چشمش به پوستر بزرگي افتاد با يک نقاشي زيبا که زيرش نوشته بودند ابن سينا پزشک عرب. دکتر گويا با لبخندي که کمي طعنه در آن بود به مامور فرانسوي گفت اما ابن سينا عرب نيست ها. کارمند دانشگاه خونسرد پاسخ داد باز يک دانشجوي ايراني آمد. همه شما اول بار که به اين پوستر بر مي خوريد چنين سخني به زبان تان مي آيد. بعد من مي گويم خب شما پوستري بياوريد از اين زيباتر که در آن نوشته باشيد ابن سينا پزشک ايراني. اما نمي آوريد که.

به گمانم آن پوستر هنوز به اتاق دفتر دانشکده پزشکي دانشگاه پاريس هست و همچنان ابن سينا را عرب معرفي مي کند و همچنان دانشجويان ايراني تذکر مي دهند و مي گذرند. گاه مثل دکتر بطحايي گزارشي هم براي وزارت بهداشت وطن شان مي فرستند، اما کو جوابي.

چند سال قبل وقتي اين حکايت را براي يکي از وزيران پيشين بهداشت مي گفتم، گفت اصولاً با ما ايراني ها جبهه گيري دارند اين غربي ها. گفتم کدام جبهه گيري، خب شما هم پوستري تهيه کنيد و يادگاري از خود بنهيد. ايشان ترجيح داد پشت اين تاکيد پنهان شود که اي آقا کجاي کاريد، مگر به همين سادگي است.

در اين جشن نيوروز هنرمندان کرد موسیقي شان و رقص هايشان، غذاها و آيين شان را عرضه مي کنند که رنگ از لاله هاي کوهساران مهاباد مي گيرد و نرگس دشت هاي شمال کرمانشاه، و سليمانيه و اربيل، ترک ها همان کار خواهند کرد که با عرفان و مولانا و قونيه کرده اند براي جلب جهانگرد، حالا تو هي بنشين و بگو چند درصد ترک ها مثنوي مي خوانند و غزليات شمس را درمي يابند. جوابت را مردم جهان چيز ديگري مي دهند.

چنان که رودکي و چنان که شهريار حتي. و خلاصه نکند که نماند براي ما جز تصوير ترک خورده يي از نماي آزادي در ميدان آزادي، و شهر دودزده يي با آسمان خراش ها و پنت هاوس هاي گران. در فلاتي که يکي از مراکز اصلي گچبري و گچکاري در جهان بوده است چه سخت است ديدن آگهي ها و تابلوهايي که خبر از لندني سازي مي دهد.

به يکي از اين آگهي ها دقت کنيد «رويال پنتهاوس با ويوي دماوند، سيصد متر، سقف ها و شومينه لندني سازي، جاکوزي روباز، متري....». شهر و زبان و فرهنگ و آيين همه در خطر. اما همه را گفتي يک باربکيو در اين ويو مزه دارد ها

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At March 17, 2009 at 8:13 PM , Anonymous Anonymous said...

یک بار هم در زندگی ما نفر اول شدیم. حالا اگر از نظر کامنتی باشد. البته بشرطی که حقم را نخورید. ضمن تبریک "نیو روز" به همه دوستان (چه دوستانی؟) عرض میدارم که در پارگراف سوم سطر سوم (عجب ویراستارانه و حرفه ای شد!) بجای "چشمم" باید "چشمش" بنویسید. البته مهم نیست ولی حیف است در نوشتاری به این اهمیت (و دو صد دریغ ودرد البته) چنین اشتباه ساده ای (که صد البته بخاطر حواس پرتی ناشی از گرفتاری های شب عید است) باشد(چهار خط و پنج شش تا پرانتز! این بار رکورد شکستم)مرحمت زیاد

 
At March 17, 2009 at 10:05 PM , Anonymous Anonymous said...

چه انتظاری از غربیها میتوان داشت وقتی یک نور چشمی ، پدران و مادرانمان را بخاطر شادی و پریدن از روی آتش خر خطاب میکند و کسی دم نمی زند . دیشب بنام حفظ امنیت ، شهر قرق بود . تو گویی شادی بلای جان شده . تو گویی ما مردار و دیگران کرکس وار تکه تکه می برند از جان ما .

 
At March 18, 2009 at 12:13 AM , Anonymous Anonymous said...

گل کفتی استاد مثل همیشه

 
At March 18, 2009 at 12:34 AM , Anonymous Anonymous said...

تشکر
صادق

 
At March 18, 2009 at 12:53 AM , Anonymous Anonymous said...

ذوق زده ام که برای اولین بار چیزی در این نظرخانه مینویسم
گاهی مشکل را میشناسیم و علاج آنرا به کمال نمیدانیم.گفته های چون شما دانایانی راه بر ما روشن میکند.من که تا چندی دیگر برای پیمایش راهی از میان بزرگراههای علم پزشکی به فرنگستان خواهم رفت جهد خود بر آن می نهم که تصویری از بزرگمردان علم و ادب سرزمینم با خود به همراه داشته باشم

 
At March 18, 2009 at 2:06 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي بهنود عزيز،سلام
آقاي بهنود امروز با اين مقالتون من به حال ايران و ايراني تاسف خوردم.
وقتي برروي كوچه ها و خيابانهاي ما نام شهداي عرب مثل خالد اسلامبولي و عماد مغنيه و سليمان طاهر و ... نقش بسته است ، چه انتظاري بايد از غريبه ها داشت.مولاناي ما را كه تركها تصاحب كردند،ابن سينا ها را هم عربها تصرف كردند،آوردن اسم كوروش كبير هم كه گناهي بزرگ است پس از اين دوستان دولتي چه انتظاري ميتوان داشت.بايد به حال ايران و ايراني تا اين آخوندها بر سر كارهستند خون گريست.....
به اميد روزي كه ايران را ايرانيان اداره كنند.

 
At March 18, 2009 at 2:22 AM , Anonymous Anonymous said...

ناز شصت ات که هرچه روی می کنی ما را به نیش خنده و تن به لرزه می اندازی
نیوروز بر تمامی ما شاد باد

 
At March 18, 2009 at 3:09 AM , Anonymous Anonymous said...

من آن روز به این مراسم رفتم که بیشتر شبیه تظاهرات کردهای تجزیه طلب ترکیه بود. از دور نگاهی کافی بود. امیدوارم یک روز فسیوالی واقعا ایرانی و شاد در مرکز شهر لندن داشته باشیم و همه دیگر اقوام و انگلیسی ها هم در ان شرکت داشته باشند.

 
At March 18, 2009 at 3:32 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان

بخشی از این کم‌لطفی که حالا عیان‌تر شده، از ملت ماست که گزک به دست حکومتیان می‌دهند! نمونه‌ی بارزش همین چهارشنبه سوری که با ترقه و گاهی بمب عجین شده است! آخر این آیین باستانی چه ربطی با کارناوال ترقه و بمب دارد من نمی‌دانم! این‌است که این چنین باعث می‌شویم دولت هم بهانه دست‌اش بیاید و هر چه می‌خواهد تبلیغات منفی جهت بازداشتن این آیین کهن کند.

در خصوص آیینی چون «نوروز» و نام بزرگان‌مان از «ابن‌سینا» گرفته تا «ابوریحان» وقتی رییس‌جمهور محترم زیر نماد «خلیج عربی» نشسته و برای هم‌رکابان خود جُک‌های دسته‌اول تعریف می‌کند، دیگر چه انتظاری‌ست؟

پیشاپیش نوروزتان مبارک!

شاد زی

 
At March 18, 2009 at 4:07 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام فراوان
اقای بهنود عزیز
من نمی توانم به پادکستهای سایت دسترسی داشته باشم

با ارزوی شادکامی وعمر دراز

 
At March 18, 2009 at 4:12 AM , Anonymous Anonymous said...

واقعا موافقم.ما ایرانی ها دچار خودشیفتگی شدیدی هستیم و فکر می کنیم اونقدر تک و باهوشیم که همه دنیا باید مدح و ثنای ما را بگند.انگار نه انگار که ما لا اقل برای زنده نگه داشتن گذشته و تاریخمان وظیفه سنگینی داریم(بماند که این سوال هنوز باقی می ماند که در این عصر جدید چه میراثی برای آیندگان باقی خواهیم گذاشت) حتما باید خارجی ها خودشان بفهمند که ابن سینا عرب نیست، مولانا یعنی ایران و ایرانی، و ریشه و خاستگاه نوروز یعنی همین ایران امروز.ما کلاسمون خیلی بالاتر از این حرف هاست... چون همه دنیا در حال توطئه علیه ماست خود غربی ها باید پی به اشتباهاتاشون ببرند(و احتمالا هر روز از ملت ایران عذر خواهی کنند!!) هر چه باشه هنر نزد ایرانیان است و بس

 
At March 18, 2009 at 4:14 AM , Anonymous Anonymous said...

اقا بهنود نوروز پیروز. این شب عیدی دنیا را ایتطوری تنگ نگاه نکنین نوروز به خاطر همان فلکی بودنش جهانیست در تقویم کشورمحل زندگیم فنلاند٢٠ مارچ روز تساوی روز و شب اعلام شده
که چند روز بعدش عید پاکشان را با سمنو و سنبل و سپزه جشن میگیرندوکودکانشان چهره پوشانده قاشق زنی میکنند و کسی هم به دنبال کاشفش نیست. بهار ونوروز صاحب ندارد و عمرش هم با اجازه ایرانیان مسلمان بیش از ١٣٨٨ سال است . نوروز باستانی است .و بهار جاودانه و جهانی.ali

 
At March 18, 2009 at 4:20 AM , Blogger Unknown said...

سلام
جناب بهنود عزیز حداقل لای گزیده های مطالب روزنامه ها که توی بی بی سی فارسی ارائه میدی این مطلب رو هم بگو اثرش خیلی بیشتره ها . البته اگه نگی با سیاست بی بی سی در تضاد میشه.. ناسلامتی بی بی سی فارسیه و اغلب مخاطباش ایرانی.
با تشکر
پدرام

 
At March 18, 2009 at 4:32 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود گرامي
به همين سادگي ترکيه مدتهاست که از سفره مولانا نان به جيب خود مي ريزد!
بسياري از سرويس دهنده هاي اينترنتي به همين سادگي ايران را از خدمات خود محروم کرده اند و ديگر حتي نمي توان در ياهو به نام ايران ايميلي باز کرد و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!
به همين سادگي تاجيکستان غزليات حافظ را در يونسکو ثبت کرد و آذربايجان کليات عبيد زاکاني را!
به همين سادگي ابن سينا از امارات سر درآورده، ابوسعيد ابوالخير به ترکمنستان رفته، فردوسي تاجيک شده و ماني هم عراقي!
به همين سادگي بادگيرهاي يزد در فهرست گنجينه هاي فرهنگي امارات ثبت شده و نوروز را هم مدتهاست که ديگران مي خواهند به نام خود ثبت کنند!
و ديده ايم که به همين سادگي خليج فارسمان را هم عرب مي خوانند! همچنانکه به همين سادگي فرش کهن پازيريک را ترکيه و ارمنستان مدعي شده اند!
و ما، خيلي از ما به همين سادگي به اين تاراج تن داده ايم!
کليله و دمنه شناختن پيشکش! امروز رابطه ما با آرنولد قويتر از رستم و سهراب است! براي شناخت خيام و عطار و غياث الدين جمشيد وقت نداريم چرا که درگير روابط خصوصي بريتني اسپيرز و ديويد بکام هستيم!
هري پاتر و ارباب حلقه ها را بهتر از کاوه آهنگر و پورياي ولي مي شناسيم و باربي شده است الگوي کودکانمان!
نوجوان تربت جامي ما دوتار خراساني خود را با گيتار برقي عوض کرده و نوجوان لر ما کيبرد را جايگزين کمانچه کرده است!
گويي هرکس متاع ايراني بفروشد، جاي کسب و محل بساط نمي يابد!
دور تا دور ما را چه گرفته است؟ پيتزا، فست فود، مد، بوردا، کافي شاپ، چت روم، شنيدن گيتار و ديدن فيلمهاي هاليوودي و روزمرگي! و اين همه به همين سادگي!
شده ايم پيرو ماهواره، شيعه مد و مقلد بي ابتکار!
به همين سادگي! به همين بدمزگي!

 
At March 18, 2009 at 6:07 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
اي كاش مي‌توانستم بي‌واسطه در اين راه كمكي كنم. يا اگر مي‌توانم ، مي‌دانستم چگونه !!؟
شيريني اين عيد ايراني بر آن ايراني تلخ باشد اگر اينها را بشنود و نگران از دست رفتن تاريخ خود نباشد . اميدوارم به روزهاي آينده كه شايد آن جمله كوروش كبير باز به دادمان برسد و از بدي ‌ها و سختي‌ها دور بمانيم.
...
راستي مي‌خواستم بدونم چرا وقت برنامه شما در BBC persian اين قدر كمه .به نظرم موضوعات مهم و اساسي زيادي هست كه مي‌شه با حضور شما و ديگر دوستانتان به بحث در موردشان پرداخت . يكي از آنها همين موضوعي‌است كه اينجا مطرح كرديد.
موفق باشيد

 
At March 18, 2009 at 6:30 AM , Anonymous Anonymous said...

گویا انجمن ترکهای انگلیس اعتراض کرده.

 
At March 18, 2009 at 3:13 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود، ضمن ستایش احساسات پاک وطن پرستی حضرتعالی، میخواستم به اطلاعتان برسانم که مبتکرآغاز سال از اول بهار فقط ایرانی ها نبوده اند! ایتالیائی ها تا سال 1570سال جدید رااز روز 24 مارس آغاز میکردند و آنراسال فلورانسی (Anno Fiorentina)میخواندند و از این سال به بعد واتیکان تصمیم میگیرد روز تولد مسیح را مبدا قرار دهد.

 
At March 18, 2009 at 11:01 PM , Blogger Poorya said...

از شما سپاسگذارم که به این موضوع پرداخته اید ولی میخواهم از شما بپرسم که خود چه کرده اید؟ شما که یک ایرانی ساده نیستید. نا سلامتی نویسنده و روشنفکر هستید. مانند شما در انگلیس ده تن نمیتوان یافت که حداقل نامه ای به شهردار بنویسید. شاید بپرسید که من خود چه کرده ام؟ من و دوستان کاری کردیم که در دانشگاه مکگیل کانادا کسی همچنین ادعایی نکرده است اگر مایل باشید جزییات را هم می توانم شرح دهم.

 
At March 19, 2009 at 1:01 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بر شما که بسیار موشکافانه دیدید ولی به عنوان یک روزنامه نگار معروف جه کاری کردین؟؟ به هرحال همه باید هوشیار باشیم ولی راه عملی چیست؟ همه می نالیم بدون انجام کاری. ما در ایران می سوزیم شما دوستان غرب نشین نباید منفعل باشین و تنها یکدیگر رو مقصر بدونین.

 
At March 19, 2009 at 3:11 AM , Anonymous Anonymous said...

با عرض سلام
به نظر شما مهمه بنويسن نوروز يا نيوروز؟!!
آقاي بهنود خود شما براي معرفي اين عيد چه كار كرده ايد؟ چه مراسمي برگزار كرده ايد؟
اين شعر از مولوي رو بخونيد بد نيست :

چشم باز و گوش باز و دام پيش
سوي دامي مي پرد با پر خويش
از نزاع ترك و رومي و عرب
حل نشد اشكال انگور عنب
مولوي

 
At March 19, 2009 at 3:13 AM , Anonymous Anonymous said...

نيوروز در زبان كردي همان نوروز است.

 
At March 19, 2009 at 7:58 AM , Anonymous Anonymous said...

"تعهد به سرزميني كه در آن متولد شده ايم"
مدتي قبل به دليلي و بطور اتفاقي در يك وبلاگ مطلبي مي خواندم در مورد موسيقي تلفيقي، كه بخشي از آن مطلب به " دنياي مجازي بدون مرز" اشاره داشت به اين مضمون كه در عصر ارتباطات به مدد انواع رسانه هاي سمعي، بصري اعم از راديو، تلويزيون، ماهواره ، اينترنت، وبلاگ ها، و... ، فاصله ي فرهنگي بين جوامع كوتاه شده و مرز هاي جغرافيايي در روابط بين انسانها (تمدن ها، فرهنگ ها و سازندگان تاريخ يك ملت) عملا" برداشته شده اند. مي خواهم از اين پست آقاي بهنود ايده بگيرم و تعهدمان را به سرزميني كه در آن متولد شده ايم را يادآوري كنم.
در يك ويلاگ (http://weblog.1saeed.com/arch/000019.php) مطلبي هست به نام "باز هم افتخار ايراني بودن" كه در آن عكسهاي حسين رضا زاده را در مسابقات قهرماني وزنه برداري كه سه يا چهار سال پيش در كانادا برگزار شده بود و رضا زاده در آن دوره قهرمان جهان شده بود را گذاشته است و بالاي آن عكسها نوشته است : "بدون شرح". يعني قهرماني رضا زاده ي ايراني يك افتخار براي "ايراني" است. در هيمن وبلاگ در ستون نظرات، كامنتي امده است به اين مضمون كه : " من به اين افراد اقتخار نمی کنم چون صرفا بخاطر همزبان بودن با آنها نمی توانم خودم را نزديک به آنها احساس کنم . اينکه اين قهرمانان را فقط ايرانی و افتخار تنها به مرز های جغرافيايی محدود کنيم اشتباه است." در بازي هاي مقدماتي جام جهاني 1998 فرانسه، انتفاقي افتاد كه به شادماني قلبي و پايكوبي ميليونها ايراني در خيابانها انجاميد و همه چيز با گلزني دو بازيكن تيم ملي ايران رقم خورد و ايران به جام جهاني رفت . و گلزن تيم ملي ايران در قامت يك قهرمان به تاريخ ملي پيوست: تاريخي كه در آن نامهايي چون اميركبير و كوروش كبير و وكيل الرعايا و آريوبرزن و بابك خرم دين و ميرزا كوچك خان و دكتر مصدق و زكرياي رازي و ابوريحان و جلال آل احمد و شاملو و حافظ و دولت آبادي و شجريان و بنان و... گلسرخي و ... جاي گرفته اند. اين كه كدام هموطنان ايراني با چه تفكري اين افراد را در دل تاريخ ملي ايران جاي داده اند، اينكه آيا اين افراد هم تراز هم در تاريخ ملي جاي گرفته اند، مهم نيست. مهم آن شور ملي و ( شايد ناسيوناليستي) است كه ريشه در قلب و جوهر عامه ي مردم ايران، به عنوان ساكنين يك كشور با مرزهاي جغرافيايي مشخص، وجود دارد و مردم - بعنوان نماد حيات و وجود كشورها - اين افراد را حماسه سازان تاريخ خود مي دانند و نام و خاطره شان را به تاريخ سپارده اند. اين عرق و شور و ناسيونالسم ملي در عرضه ي ورزشي فقط به ايران بر نمي گردد. پله در برزيل، بكن باوئر در آلمان، پلاتيني در فرانسه و خيلي هاي ديگر در كشور هاي مختلف در قلب مردم آن كشورها بعنوان قهرمانان ملي بر لوح تاريخ آن كشورها حك شده اند و محو شدني نيستند. اما آيا پلاتيني با سارتر و زولا و لافيت در فرانسه، بكن باوئر با گوته و نيچه و انيشتين در آلمان، و خداداد عزيزي كه فوتبال ايران را به جام جهاني برد با شاملو و حافظ و ابوريحان بيروني و اميركبير و ... گلسرخي ... در ايران، در تاريخ به يك اندازه موثر بوده اند؟ قطعا" نه. يك ورزشكار، افتخار ورزشي در سطح ملي مي آفريند اما يك دانشمند، يك شاعر و اديب در گستره اي فراتر از يك محدوده ي جغرافيايي به اعتلاي "بشريت" هويت تكاملي مي دهد، اما چون نام هر دو گروه، هر جا مطرح مي شود پشتوانه ي مردم و نام موطن و زادگاه خود را بدنبال دارد ، به تاريخ سرزمين خود اعتبار مي بخشند.
نمي توان در يك سرزمين با مرزهاي مشخص جغرافيايي زندگي كرد اما به اسم و حدود معنوي و فيزيكي آن سرزمين حساس نبود. باید روشن شود آیا به حق تعیین سرنوشت يك كشور، دفاع از فرهنگ و اعتبار آن (هر چند فقط برگرفته از تلاش گذشتگانش باشد) و افتخارات آن حساس بود يا نه. بايد دانست چه موقع خون انسان بايد از به يغما رفتن اعتبارش به غليان درآيد؟ آيا مردم ايران بايد برای جلوگیری از تغییر نام " خلیج فارس" مبارزه کند يا نه؟ از نظر فلسفي مي توان پذيرفت نامها و اسامي، مرز و اساس اعتلاي بشريت نيستند ولي در دنياي واقعي، قدرتها، انسان ها را به خاطر يك وجب خاك، به خاطر يك حلقه چاه نفت، به خاطر جعل يك تاريخ، به خاطر نام يك خليج، به خاطر به جهل كشيدن يك فرهنگ مي كشند، و اين ديگر دنياي مجازي نيست، واقعيت محض زندگي بشر در سرزمينهاي "مرز بندي شده" است. روزگاري مردم الجزاير حتي حق استفاده از زبان مادری در سرزمين خود را نداشتند و بايد زبان ديگري مي آموختند. در افغانستان بيش از سي سال است كه حاكمان سرزمينهاي ديگر بر مردمش بدون توجه به اعتقادات شخصي انها حكومت مي كنند، در ايران ، در زمان مصدق، ايران را به خاطر سلب امتياز بهره برداري انگلستان از نفتي كه در خاك ايران بود، ويران كردند و سالها به عقب راندند. البته اگر نان و نفت ايران و همه ي ممالك جهان به تساوي تقسيم مي شد، آن بحث فلسفي بشر دوستانه ي "جهان بي مرز" عينيت پيدا مي كرد و از قالب تئوري ايده آليسم به عالم واقعيت مي رسيد. آن وقت شیرازه مدنیت در ایران، نه با عرب دانستن ابن سينا، نه با ترك دانستن مولانا، و نه با تغییر نام خلیج فارس، از هم نمي پاشيد چرا كه همه ي مردم جهان در پي آباد كردن سهم شان از اين كره خاكي بودند، فارغ از اينكه ناسیونالیسم فارس در خدمت ناسیونالیسم عربی باشد يا چيزي از آن كم كند و يا اينكه اصولا" دغدغه اي به نام انترناسیونالیستم وجود داشته باشد. اين بيداد جهان است كه ملتها را چنان به كنج عزلت و تنهايي مي كشاند كه مردم كشوري را به خاطر قهرماني يك وزنه بردار ملي اش به شور مي آورد، به خاطر صعود تيم ملي فوتبالش به جام جهاني به خيابانها مي كشاند و از به يغما رفتن هويت ايراني انديشمندانش اينچنين غمگين مي شود.
درست است كه دنياي مجازي فاصله ي بين انسانها را كوتاه كرده است. اما چه كنيم كه مرزهاي جغرافيايي كماكان پابرجاست. تمدن ها برقرارند. مرزها پابرجا اند مرزبانان حضور دارند. انيشتين مي گويد "رياضيات من را از قيد چشمهايم آزاد مي كند". و ما هم نيازي به چشم نداريم چرا كه ما ايراني هستيم و مي دانيم ايراني تنهاست. نام درياها و شهرهايش را عوض مي كنند. هويت دانشمندانش را جعل مي كنند. به دانشمندانش توهين مي كنند. به خاك سرزمينش چشم دوخته اند. حتي در دنياي مجازي هم ايراني تنهاست. مورد توهين قرار مي گيرد. در سايتها به مردم ايران توهين مي كنند. در بسياري از سايتها، وقتي مي خواهيم عضو شويم با تعجب مي بينيم كه نام افغانستان و بوركينافاسو در ستون فهرست كشورها براي ثبت آدرس و مشخصات داوطلب عضويت هست اما نام ايران نيست. بر خلاف نظر آن كه در ابتداي كامنتم نوشتم، هنوز زود است كه مرزهاي جغرافيايي را به منزله ي يك تفسيم كار ببينيم، هنوز به تمدن و فرهنگ و افتخارات گذشتگانمان نياز داريم. به دانشمندان و شاعران و مبارزانمان احتياج داريم. به تاريخ و قهرمانانمان نياز داريم. به ورزشكارانمان احتياج داريم. نيازمنديم كه بگوئيم اينها ايراني بودند. حكومت ايران متهم است كه به درخواست جامعه ي جهاني بي اعتناست و فشار اين بي اعتنايي به مردم ايران و شرف ملي آنها وارد مي شود. در حال حاضر به جاي تقسيم كار در جهاني بي مرز، به تقسيم كار در داخل كشورمان بين نسلهايمان بيشتر نيازمنديم. بقول آقاي بهنود، بايد بپذيريم كه نه قدرتهاي خارجي، بلكه خودمان مسئول "شكوهي كه از دست داده ايم" هستيم. اگر نوروز متعلق به بشريت است، پايه گذار بزرگداشت شكوه و معناي آن، ايرانيان هستند.

 
At March 22, 2009 at 12:36 PM , Anonymous Anonymous said...

چه کنیم از دست این آریایی های کودن که به هر صورتی شده میخواهند ثابت کنند که کاشف همه مراسم هاوآداب ورسوم وحتی علوم مدرن جهان هستند وعالم وآدم تا ابد باید مدیون آنها باشد از قضیه پخش جزوات مفتضحانه وعجیب وغریب در تهران که تاریخشان را به یکباره از 2500 سال به 8000 سال عقب بردند وتمام پیامبران را زرتشت نامیدند (نوح زرتشت اول،ابراهیم زرتشت دوم و...) وحتی قبیله قریش را به زور هم که شده کوروش نامیده ومحمد را یکی از فراریان واخراج شوندگان از دربار خوروش معرفی کردند (یعنی در آخر محمد هم شد پرشیا) تا به امروز که در یکی از بلاست های یاهو یکی از همان مغز آکبند مانده های آریایی چنین نوشته بود "نوروز 7031 آريايي به شادي !!! اين قدمت مو رو به تن سيخ ميكنه ! نه ؟ يه كم به خودمون بيايم !هفت هزار و سي و يكمين سال تمدن آريايي"!!! بس کنید دوستان مو به تنمان سیخ شد از بس گند زدید به تاریخ خودتان .. مگر ایران فقط فارس است که اینگونه دم از مراسم فارسی ایرانی نوروز میزنید بهتر است کمی در کشور خود گردش کنید وببینید که همراه با فارسها ، ترکها وترکمن ها وکردها وبلوچهاو... هم هر سال این مراسم را جشن گرفته اند ... بنا به کدام مدرک فارس زبانان کشور شده اند کاشف وبه وجود آورنده جشنی که لااقل 7000 سال سابقه در تاریخ بشر دارد ... مگر اجداد شما عالی جنابان (البته اگر اجدادی داشته باشید) 2500 سال پیش به این سرزمین وارد نشدند؟؟؟ مگر تاریخ ایران فقط متعلق به فارس زبانان است که غیر چند حکومت باستانی و دو سلسله اخیر شاه وشیخ هیچ زمانی عرضه حکومت وکشور داری در این سرزمین را نداشته اند

 
At March 28, 2009 at 12:02 AM , Blogger Nofouzi.Ramin said...

سلام استاد و عیدنوروزتان مبارک
دریغ و صد افسوس بر ما که خودمان تیشه به ریشه خود می زنیم . امسال همگان به عینه دیدند تعمدی خاص در رسانه های دولتی و بخصوص صدا و سیما وجود دارد که از نوروز به عنوان عید یاد نشود و جشن سال نو گفتند و من هیچ جا نشنیدم که بگویند عیدتان مبارک بل تاکید می کردند سال نو مبارک .
از قدیم گفته اند که از ماست کهبر ماست

 
At April 3, 2009 at 9:03 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد جان ما خودمان در اورده ایم و داریم [....]به این تاریخچه کهن و لذت می بریم.بعد انتظارمان از دیگران است
افسوس که نمیشود یک پس گردنی به خودموان بزنیم تا بفهمیم کجای کاریم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home