Tuesday, February 17, 2009

قبل ها هم فساد زیاد بود

روزگاري در آن ايام که ما را حال خوش بود و تاریخشش هم به قول شاعر سيصد و هفتاد و شش بود، شيخ صادق ‏خلخالي در جائي مصاحبه کرده و خود را اصلاح طلب و هوادار آقاي خاتمي خوانده بود، در يکی از پنج شش روزنامه ‏جوانمرگ شده بوديم، یعنی در صبح آزادگان،که مقاله اي نوشتم و از آقاي خلخالي خواستم تکليف ما را و خود را ‏روشن کند.‏

علت اين بود که آقاي خلخالي در همان مصاحبه که ارادت خود را به آقاي خاتمي و علاقه اش را به اصلاحات تاکيد ‏کرده بود با افتخار گفته بود حدود هزار نفر کشته ام [يعني حکم اعدام داده ام] و هيچ پشيمان نيستم و نظرم اين است که ‏متاسفانه کم کشتم. من همين جمله را بهانه کرده و از ايشان خواسته بودم يا بگويد که از اعدام هاي بي محاکمه پشيمان ‏است و يا از اصلاحات دست بردارد. هر دو با هم جمع شدني نيست.‏

صبحي که روزنامه چاپ شد از دفتر روزنامه تماس گرفتند که آقاي خلخالي شماره تلفن مرا خواسته است. به اين ترتيب ‏امکان گفتگو دست داد. وي بيمار بود اما شدت نداشت. يادآور شدم که زماني پيام اعدامي هم براي من فرستاده بوديد با ‏شوخي برگزار شد اما حاصل اين گفتگو جالب بود و موجب شد که سال بعد وقتي در بستر بيماري سخت منجر به مرگ ‏در بيمارستان خاتم الانبيا بود به عيادت وي رفتم .

باری فردای روزی که مقاله من چاپ شد و گفتگوی اول دست داد آقاي خلخالي استدلال مرا شنيد مکثي کرد و گفت درست مي گوئيد. و ‏تکرار کرد درست مي گوئيد. تا رسيد به آن جا که گفت از قول من بنويسيد ديگر من جائي نخواهم گفت که هوادار ‏اصلاحات هستم. گفتم آقاي خلخالي بين اين دو انتخاب چرا دومي را پس گرفتيد، گفت آن ديگري را شرعا نمي توانم پس ‏بگيرم. شوخي هم کرد و گفت آن را از من بگيرند چيزي نمي ماند.‏

توضيح ايشان در روزنامه چاپ شد و در کتاب مقالات من [شاید حرف آخر به تاریخ دی 1378]هم درج است . همين برخورد با همه داستان ها که از وي مي دانيم و شکايت ها و گلايه ها که از محاکمات چند دقيقه اي و ‏حکم اعدام هاي لحظه اي و بي ملاحظه خلخالي داريم، اما راست بگويم احترامي در من ايجاد کرد. دانستم که راست ‏مي گفت مرد. تقلب نمي کرد به نفع اوضاع روز و براي تعريف و تحسين اين و آن. توضیح او چاپ شد و کيهان هم همان ‏فردايش خطابه اي صادر فرمود که چرا ستون هاي انقلاب [يعني آقاي خلخالي ها] بايد از اين بادبادک ها [مقصود ‏نگارنده بود] بلرزند يا بترسند و جا بخورند و به چيزي اعتراف کنند و يا از چيزي بگذرند.‏

اين حکايت از آن رو مناسبت يافته است که ديروز مصاحبه اي خواندم از يکي از کساني که مشهور بود در سال های ‏اول انقلاب، که من نمي دانستم هنوز عضو شوراي مرکزي جامعه روحانيت مبارز است. استنباط کردم که منظور از ‏مصاحبه اعلام آمادگي براي ورود به صحنه سياسي است و قبول پست و نامزدي در اين عرصات. گويي براي چنين ‏کاري دو امر لازم بود که به نظر ايشان فراهم است. يکي آن که نسل سي سال پيش يا فراموش کرده باشند و ‏بنابراين پرونده ها به آب شسته شده باشد. ديگر اين که به مد روز لگدي نثار اصلاح طلبان بکنند و تملقي از کار به ‏دستان. و بسم الله. به ظاهر کار تمام است. اما تمام نيست.‏

شخص مورد نظر از اولين روحانيوني است که بعد از انقلاب عکس و تفصيلات و نامشان در نشريات مختلف حتي ‏خارجي آمده است. آسوشيتدپرس [اگر خطا نکنم] در سال 58 عکسي چاپ کرد که مجاز نيستم نام عکاسش را فاش ‏کنم که حضرتشان را نشان مي داد در حالي که يک پيراهن خواب پورنوگرافيک از آن ها که فقط در سکس شاپ هاي ‏اروپا مي فروشند را بالا دست گرفته بود در حراجي که در کاخ مرواريد متعلق به خواهر بزرگ شاه شمس پهلوي برپا ‏شده بود. در مصاحبه ها گفته شده بود که آن جا محراب مسيحيت از طلا بوده است اما در هيچ کجا ضبط نشد. گفته شد ‏چه ها و چه ها داشته اند اما جائي نبامد.‏

از جمله اولين نام هائي که در زمره افشاگري ها و يا شايعات مربوط به سوء استفاده ها به ميان آمد نام جناب ايشان ‏بود. چندي بعد آشکار شد که در نقل و انتقال کاخ ها و ويلاهاي "طاغوتيان" کرج اتفاق هائي افتاده است. کوتاه مدتي ‏بعد مقدار معتنابهي فرش و عتيقه و اموال منقول قيمتي به دست آمده که از کاخ هاي مادر و خواهر شاه و همين طور ‏اموال ويلاها و باغ هاي چند تن از جمله محمدعلي قطبي و دادفر [نقدي] و حسن بيات در يک ويلاي مصادره شده پيدا ‏شد. يک کميته غيرقانوني هم کشف و منحل شد. آقايان دادفر و بيات هم که به زندان کرج افتاده بودند با آمدن بازرساني ‏آزاد شدند. در رسيدگي به پرونده هايشان کاشف به عمل آمده که به جز آن که اموالشان ناپديد شده به طور مستقيم هم از ‏آن ها مبالغي گرفته شده است. اين ها همه مستند و موجود هست و مرور ايام شاملشان نشده است. و چنين بود که وي ‏که در دوره اول نماينده پر سروصدائي هم بود مدتي هم گرفتاري پيدا کرد.کوتاه مدتي بعد با ارفاق هائي که بينانگذار ‏انقلاب هم شنيده شد موافقش نبودند جنابشان از صحنه سياست بشدند.‏

پيش از خواندن متن مصاحبه اين سئوال هم لازم است که چه نشانه اي ديده شده که بر اساس آن زمان فعلي براي ‏بازگشت مناسب تشخيص داده شده . در حالي که به نظر مي رسد اراده به مبارزه با فساد کاستي نگرفته است.‏

اما مصاحبه که متنش اين است: "در دوران اصلاحات فساد زياد بود"‏‎ !‎

متن کامل در سايت جامعه روحانيت مبارز آمده است ، خلاصه اش اين است.‏


‎‎مصاحبه‎‎


در اول مصاحبه ايشان خود را چنين معرفي مي کند.‏

من از جواني يعني خيلي سالهاي قبل از 57 همراه با شهيد نواب صفوي در مبارزات انقلابي فعاليت داشته ام‏‎.

در سال هزار و سيصد و سي و چهار اولين بار مرا همراه با نواب صفوي به زندان انداختند كه شرح وقايع آنروزها را ‏در كتاب خاطراتم و در مصاحبه هاي قبلي ذكر كرده ام و خوب است جوانان عزيز براي اينكه بدانند اين نعمت انقلاب ‏اسلامي چگونه بدستشان رسيده است آنرا مطالعه كنند‎.‎

اولين زندان من در سال 1334 با نواب صفوي بود. تمام بدن من سياه شده بود.‏

متأسفانه نواب صفوي را به خاطر ترورهايي كه انجام داده بود، تير باران كردند. و پس از مدتي مرا آزاد كردند‎.
يادم است كه مرا بد جور مي زدند و مي گفتند كه همه ي مردم دنبال بروجردي هستند تو چرا دنبال نواب هستي؟‎
غالب آنهايي كه جذب نواب شده بودند، تا حال هم وفادار به انقلاب اسلامي هستند و هيچ كدام عيب و نقصي ندارند‎.
رهبر انقلاب هم به فرموده ي آقاي هاشمي، جذب نواب بوده است. مرحوم شهيد نواب در شكل دادن به شخصيت ‏مبارزاتي ما خيلي تأثير داشت‎.‎‏ ‏

آنوقت مرجعيت شيعه بر محور آيت الله بروجردي ميگشت، منتها ما عشق به امام داشتيم. امام آنوقت جز مدرسين حوزه ‏بودند. غالب كساني كه سوابق مبارزاتي داشتند، جذب امام مي شدند‎. ‎‏ بحمد الله با آمدن امام در صحنه ي مبارزات ما ‏خيالمان راحت شد‎. ‎‏ ‏

يكبار به امام عرض كردم كه ما بعد از آمدن شما ديگر بي علم جوش نمي زنيم. گفت چطور؟ گفتم قبلاً چنان ما را كتك ‏مي زدند كه همه دنبال بروجردي اند تو چرا دنبال نوابي؟ الان شما يك مرجع كبير و بزرگي هستيد كه اعلاميه شما را ‏ما مي خوانيم و اگر ما را بگيرند ما ديگر مشكلي نداريم‎. ‎

با شروع فعاليتهاي مبارزاتي روحانيون تا تشكيل رسمي جامعه روحانيت مبارز همراه با آقايان هاشمي رفسنجاني، ‏مهدوي كني، امامي كاشاني، شهيد شاه آبادي، شهيد محلاتي و مرحوم ملكي و... بوديم و گاهي هم آيت الله خامنه اي از ‏مشهد مي آمدند و صبحهاي پنج شنبه و ... تا آستانه ي انقلاب اسلامي جلسه داشتيم. به هر حال ترس و لرز و حبس و ‏شكنجه و ... هم داشت‎.‎

متأسفانه يك جاسوسي هم ميان ما پيدا شد كه تمام مسائل را گزارش مي داد. ما آن زمان آخوندهايي كه در مسجد ‏سپهسالار بودند را قبول نداشتيم و كسي كه مسائل ما را گزارش مي كرد هم در مسجد سپهسالار بود‏‎.‎‏ آقاي امامي ‏كاشاني ايشان را آورد و تأييد كرد. ولي ما با ترديد ايشان را قبول كرديم‎.‎‏ آقاي هاشمي رفسنجاني مي گفتند: خوب شد كه ‏او گزارش كليه فعاليت هاي ما را ميداد. چون ما گزارش مكتوبي از جلساتمان نداشتيم و آنچه الآن در اسناد ساواك مانده ‏است، همان گزارشات او است‎.‎

در آستانه ي پيروزي انقلاب اسلامي چون در كرج منبر مي رفتم و ميتينگ مي دادم، مردم از من تقاضا كردند كه بروم ‏و رئيس كميته بشوم و بحمد الله با درايت و تفكر و ... كرج به خوبي اداره شد‎.‎

در دوره ي اول مجلس شوراي اسلامي مردم مرا به عنوان نماينده خودشان انتخاب كردند‎.‎

بنده دو بار هم نماينده امام در كاخهاي خاندان پهلوي بودم، از كاخهاي كرج گرفته تا ديزين و‎ ...‎

يك بار هم نماينده امام بودم و عملكرد بنياد مستضعفان را بررسي مي كرديم‎.‎


‎‎اصل و بهانه‎‎

اما اساس آن جاست که خبرنگار از آقاي شجوني درباره انتخابات اينده رياست جمهوري مي پرسد و ايشان وارد مسائل ‏سياسي روز مي شوند.‏


‎‎همانگونه كه مستحضريد، كمتر از چهار ماه به انتخابات رياست جمهوري باقي مانده است و هنوز ‏نامزدهاي رياست جمهوري اعلام آمادگي نكرده اند. چه پيامي براي نامزدهاي انتخاباتي داريد؟ و در آرايش نامزدهاي ‏اصولگرا و اصلاح طلب چه پيش بيني داريد؟‎‎


غير از بني صدر كه فرار كرد و رجايي كه شهيد شد، بقيه رؤساي جمهور ما دو دوره رئيس جمهور بودند. آقاي احمدي ‏نژاد الآن رقيبي ندارد و تاكنون رأي آورترين كانديداها هم هست‎.‎‏ از قديم هم گفته اند كه هركه نان ابتكار خودش را مي ‏خورد. يك ابتكار خيلي زيبايي كه ايشان داشت اين بود كه وي كابينه اش را در دهات و استانهاي محروم و... برد‎.‎‏ اخيرا ‏هم دوست ما آقاي تقوي مي گفت كه: من براي بررسي مسائل ائمه جمعه و ... به شانزده استان سفر كرده ام و ديدم كه ‏هر شانزده استان مي گويند احمدي نژاد‎.‎‏ به عقيده ي من نامزدهاي احتمالي ديگر هر كدام مسائلي دارند كه نميتوانند ‏اعلام حضور كنند‎.‎

‎‎علت تأخير هم همين است؟‎‎

بله شايد همين باشد كه ديگران مسائلي دارند. بعضي ها هندوانه ي دربسته اند. به قول معروف، بعضي ها بيست سال ‏است كه با انقلاب قهر كردند و تا حالا سخني نگفته اند‎.‎‏ مواضع اقتصادي شان معلوم نيست‎.‎‏ بعضي ها هم در امتحان ها ‏رفوزه شده اند. دوره ي مجلس ششم نمايانگر اين هست كه اينها چه چيز را مي خواهند اصلاح كنند‎.‎‏ چرا با رهبري ‏مستقيما در ميان نمي گذارند كه چه چيزي را ميخواهند اصلاح كنند؟ بگويند كه ما مي خواهيم تو را اصلاح كنيم؟ يا مي ‏خواهيم قانون اساسي را اصلاح كنيم؟ يا مي خواهيم شوراي نگهبان را اصلاح كنيم؟ يك كلي گويي مي كنند و مدام دم از ‏اصلاحات ميزنند و هي مي گويند اصلاحات، اصلاحات‎.‎‏ ما شاهد بوديم كه در دوران اصلاحات فساد زياد بود. مي بينيم ‏كه صد و هشت نماينده در دوره ي ششم مي آيند از مجلس استعفاء مي دهند. آقا چي شده چه كسي به شما اهانت كرده؟ ‏چه شده؟ واقعيت را نمي گويند و فقط كلي گويي مي كنند‎. ‎‏ از قضا يك ظريفي هم مي گفت كه آن روزي كه اينها از ‏مجلس رفتند، راديو مي گفت كه ديو چو بيرون رود فرشته در آيد. حالا ديو رفته بيرون و ما اصولگراها را فرشته مي ‏دانيم. حالا ببنيم به ياري خداوند، اينها چه كار مي كنند‎.‎


‎‎به نظر شما در انتخابات چند نفر حضور پيدا كنند، مناسب هست؟‎‎


من عقيده ام اين است كه ما چون جزء جامعه روحانيت مبارز هستيم، هر وقتي كاري در اين مقوله كرديم، همراه با ‏جامعه مدرسين حوزه علميه قم بوده است كه اسمش جامعتين است اگر ما به يك نفر بتوانيم به اجماع برسيم خوب است، ‏حالا كسي ديگر هم مي خواهد بيايد، بيايد‎.‎‏ البته اصل رقابت خوب است. انتخابات را گرم مي كند. منتها صلاح نيست كه ‏اصولگراها با هم رقابت كنند و بايد روي يك نفر اجماع باشد و يكي ديگر هم در راه خدا خودش را مطرح كند و آخر ‏كار كنار برود و يا اينكه وقتي فهميد كه رأي آور نيست، ديگر تامل نكند و كنار برود‎. ‎


‎‎پس پيشنهاد شما دو نفر در جبهه اصولگرائي است؟‎‎

بلي و اصلاح طلبها هم كه به اجماع نمي رسند. چون هميشه هم با هم اختلاف دارند، همين الآن با همديگر نمي توانند به ‏يك توافقي برسند. سوابقشان را هم اين ملت پسند نكرده است و ملت در چند انتخابات به اينها نه گفته است و خيال نمي ‏كنم آنها ديگر رأي بياورند‎. ‎

‎‎در جبهه اصلاح طلبان چند نفر شركت مي كنند؟‎‎

آقاي كروبي كه مي آيند. آقاي خاتمي هم مي گويند مي آيد و اگر ميرحسين هم بياد آراي خودشان كم مي شود. مگر ‏بعضي ها كه مي گويند، خاتمي گفته كه اگر ميرحسين بيايد من از او حمايت مي كنم، يعني در شهرستانها ميرود و براي ‏او تبليغ مي كند و در نهايت تضعيف اصولگراها مي شود‎. ‎‏ البته آنها خيرش را نمي برند و ما هم ما ضرر نخواهيم كرد‎. ‎‏ در انتخابات رياست جمهوري بدتر از مجلس است. چون تنها تهران يا كرج را نمي شود پر از عكس و اعلاميه كرد، ‏چطور در ايران مي خواهند تبليغ كنند؟ لذا بهتر اين است كه هر كس مي خواهد كانديدا شود، عقلش را بكار بيندازد و ‏گروه هايي كه پيروان امام و رهبري و موافق با قانون اساسي هستند، به اجماعي برسند و آدمهاي خوش نام و مجرب را ‏انتخاب و معرفي كنند كه هم ملت سر گردان نشوند و هم تكليف خانواده ها معلوم شود‎.‎

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 17, 2009 at 8:56 PM , Anonymous Anonymous said...

نمیدانم چرا پیراهن خواب پور نوگرافیک ، مرا یاد داستانهای خیالی تحت عنوان " من معشوق اشرف بودم " در تهران مصور می اندازد .

 
At February 17, 2009 at 11:26 PM , Anonymous Anonymous said...

ملت سرگردان نشوند و تکلیف خانواده ها روشن شود. چقدر خوب بود اگر عملی بود این حرف. ولی 27 سالمه و از موقعی که یادم است همیشه سرگردانی دیده ام و تکلیف خانواده ها را نامعلوم. البته در خوش بینانه ترین نظری که می توان داد باید گفت این وضع همه مردم دنیاست. چون ذات سیاست طالب سرگردانی است.

 
At February 18, 2009 at 1:10 AM , Anonymous Anonymous said...

دلخوشند به اينكه ما مردم حافظه تاريخي نداريم. چرا دلخوشي شان را آسيب مي زنيد؟

 
At February 18, 2009 at 1:42 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان درود!

امیدوارم تنها به این شیخ بسنده نکنید و آن‌چه از گذشته‌ی دیگران می‌دانید با توجه به وضعیت موجود و بهانه‌های دیگر_که کم هم نیستند_ با مردم در میان بگذارید! شما تنها ژورنالیستی هستید که هم قلم خوبی دارید و هم اطلاعات کافی! تا آستانه‌ی فردا چیزی نمانده! پیش از طلوع خورشید شما نور بتابان

شاد زی

 
At February 18, 2009 at 2:37 AM , Anonymous Anonymous said...

معلوم می شود دردت آمده وگرنه تو هیچ وقت افشاگر و اهل خبرهای جنجالی نبودی. چه شده است/ از چیزی عصبانی شده ای به نظرم. محافظه کارترین آدمی که من دیدم به صدا در آمد آن هم باید رفت و حست و حو کرد تا نام این شخص را پیدا کرد. تو کی هستی بابا.؟

 
At February 18, 2009 at 3:10 AM , Anonymous Anonymous said...

"عید نوروز" (بخشی از فصل دوم کتابم) را نوشتم. خوشحال می شوم اگر نظرتان را برایم بگویید. آدرس آن: http://reyhann.blogfa.com

 
At February 18, 2009 at 8:22 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود!
لطف كنيد در مورد چنين افرادي بيشتر بنويسيد! ما نسل جديد بايد بيشتر و بهتر از سابقه اين‌ها بدانيم

 
At February 18, 2009 at 1:27 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود
آماده بودم از شاهكاري كه در تعريف خاطره خانم ابتكار در تلويزيوتن فارسي بي بي سي نقل كرده ايد ، سپاسگزاري كنم كه مانند قلم زيبايتان ، زيبا سخنوري كرديد.
چون آدرس مصاحبه كننذه را كامل نداده بوديد ، گشتم و جالب تر آنكه ديدم چقدر روحانيت در جامعه هست و همه هم مبارز كه يكي هم همين آقاي مبارز فساد بود!

 
At February 18, 2009 at 9:04 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان در مورد مطلب خانم ابتکار ای کاش مطلب را اول از سایت ایشان خوانده بودئ انفدر غلط نمیگفتئ

 
At February 18, 2009 at 9:47 PM , Anonymous Anonymous said...

درود آقای بهنود ....
من همیشه مقاله ها و مصاحبه هاتونو از بی بی سی دنبال میکنم... خیلی خوشحالم که همچین آدمی در زمان من هست.... امروز هم شاهکار حانم ابتکار رو از سایت بی بی سی نگاه کردم!! موفق باشید ... به امید تو ضیخات بیشتر در زمان انتخابات....
امید از مونترال

 
At February 19, 2009 at 4:02 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود دستتان درد نکند بسیار میاموزیم البته با خلق و خوی سکولار شما و دور بودن
از طیف روحانیت از قضا بهترین حربه پخش در دل روحانیون توسط شماهاست چون
هم لج روحانیون را در میاورد که چرا بغییر !! متوسل شده اند و ....اما این آیت الله
شجونی پیر امروز در قبل از انقلاب در مسجد گیاهی درست چند صد متری
کاخ سعد آباد تجریش ان مسجد همیشه خلوت را اداره میکرد از دانشجویی شنیدم که
میگفت این شیخ شجونی از طیف سرخهاست !؟ انروزها سرمان گرم بود
خب چهل سال گذشت و شما دارید شجونی را بما میشناسایید ٬ پس زیاد هم
از مرحله پرت نیستیم

 
At February 19, 2009 at 6:10 AM , Anonymous Anonymous said...

این ماجرای خانم ابتکار چیه؟ خیلی کنجکاو شدم ولی هر قدر گوگل و بی بی سی رو زیر و رو کردم چزی پیدا نشد. لطفا یکی یه لینکی به من بده همین جا. ممنون

 
At February 19, 2009 at 9:54 AM , Anonymous Anonymous said...

کاشکی خانم ابتکار و دوستان زحمت بالا رفتن از دیوار را بخودشان نمیدادند چون اون دیوار هم مثل دیوارهای دیگر برداشته می شد .

 
At February 19, 2009 at 9:58 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان عزیز زحمت بکشند و وبلاگ خانم ابتکار را ببینند موضوع روشن می شود. ایشان قصه ای نقل کرده بود به همان ترتیب که آقای بهنود گفتند . این قصه از روی آن وبلاگ به روزنامه اعتمادملی راه پیدا کرد. آقای بهنود که بررسی جراید می کنند آن را نقل کردند و بعد هم توضیح دادند که رومانی ولیعهد ندارد. حالا اگر به وبلاگ خانم ابتکار بروید می بینید که خود ایشان هم متوجه اشتباه شده و توضیح داده اند. تمام

 
At February 19, 2009 at 10:01 AM , Anonymous Anonymous said...

خانم شادی با مزه است که می گویید آقای بهنود غلط گفته . بارک الله بابا. روزنامه اعتمادملی را نخوانده ای عزیزم . واقعا که.
ایشان روزنامه را بررسی می کند وظیفه ندارد برای هر نوشته روزنامه به سایت ها و وبلاگ ها سر بزند.
اگر اندکی انصاف به سرتان بود لابد متوجه می شدید اگر اشتباهی کرده دیگری بوده که قبلا هم [...] وگرنه آقای بهنود چه تقصیری دارد. جطور خانم ابتکار نباید قبل از نوشتن به گوگل مراجعه کند . همان کاری که بعدا کرده است اما مردم همه موظفند.
عجبا

 
At February 19, 2009 at 10:03 AM , Anonymous Anonymous said...

حالا فهمیدم مقصود شادی خانم چیست. معلوم می شود شما هم مثل این [...] هستید [...] و پرتوقع که انتظار دارید ملت برای [...] که کرده اید همه دست به هم بدهند و اشتباهات شما را بپوشانند. در ماجرای نقل حکایت میرزا قاسمی چه اشتباهی کرده است آقای بهنود؟
الحق که بی انصافی خیلی تماشا دارد

 
At February 19, 2009 at 4:01 PM , Anonymous Anonymous said...

شادی عزیز
نگفتی چی را آقای بهنود غلط گفته . و حق داشت دوستمان شاگرد که تعجب کند و بپرسد ببخشید کی غلط گفته است. به نظر می رسد که خانم ابتکار اشتباه کرده اند. و آقای بهنود و دیگر خوانندگان روزنمه اعتمادملی داعیه نداشته اند که توضیح بعدی ایشان را هم بخوانند. تازه توضیح بعدی ایشان مگر چه می گوید. جز این که آن قدر به خواننده اهمیت نمی دهد که بگوید معذرت می خوام . بلکه با کبرا و صغرا چیدن می خواهد از زیر عذرخواهی فرار کند. پرنس به معنای شوهر یک پرنس اروپائی چه ربطی به ولیعهد رومانی دارد.
به هر حال می دانید که آقای بهنود نخستین درسشان در کلاس این بود که از خطا نترسید اما از متهم شدن به نادانی بترسید. متهم شدن به نادانی هم وقتی دست می دهد که آدمی بر خطای خود اصرار کند و از عذرخواهی بپرهیزد.

 
At February 20, 2009 at 7:39 AM , Anonymous Anonymous said...

مرسی اقای بهنود! این اقای ش... هم عجب تحفه ای بوده (البته تحفه تر از ایشان هم کم نبوده اند). ولی خوبی این ماجرا در این است که نزد بسیاری الان دیگه صرف حمایت از دولت مایه ابروریزی است چه برسد به اینکه طرف سابقه ای چنین گهربار هم پشت سر داسته باشد.

 
At February 26, 2009 at 9:12 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود من به یه مساله معتقدم

بزرگترین مشکل ایران در هر حکومتی اقتصاد دولتیش(پول) هست

تا موقعی که نفت و منابع مدنی دست دولت باشه‌ها فساد آور ه حالا هر حکومتی هم سر کار بیاد و هر سیستم کنترلی هم که داشته باشه جلو زدو بندو نمی‌شه گرفت .

بنظر من ملی‌ شدن نفت و شکستن قراداد با انگلیس یه اشتباه بوده باید این چیزها باید خصوصی اداره بشه

 
At March 6, 2009 at 7:27 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود
با درود این که نوسته اید داستان خانه عنکبوت است . بیشتر بنوسید ملت در سر راه انتخابات بیشتر بداند. که خداوند از دانایان بر گفتن شان و افرار شان به حقیقت پیمان گرفته است.
موفق و پیروز بمانید.

 
At January 31, 2010 at 8:07 PM , Anonymous Anonymous said...

این هم از جعفر شجونی عزیز
جالب بود

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home