Saturday, January 17, 2009

ما مانده ایم و ایران


این نوشته امروز اعتماد است درباره صفحه ای که می بینید و مقاله ای که در زیر خواهید خواند

اینک او رفته است...
ما مانده ایم و ایران
ما مانده ایم به هم پیوسته اما پریشان.
رهبری را از خودکامه گرفته ایم، به خودکامگیش واننهیم.
خودکامه چیزی نبود، با خودکامه جنگیدن کاری سترک نبود.
شهید نمی خواست.
خودکامگلی را دفن کنیم.
سئوال امروز این است: به جای خودکامه چه بنشانیم.
و پاسخ این است: اندیشه را.
در کاخ های سرفراز خانه هایمان هر چقدر کوچک و تاریک و سرد، تاج بر سر اندیشه بنهیم.
تاج بر سر اندیشه بگذاریم از امروز.
از امروز صبح نه احساس، که اندیشه رهنمون ما باشد.
اینک او رفته است. خودکامگان می روند. این سرنوشت محتوم آن هاست. اما خودکامگی نمی میرد مگر با اندیشه هایمان برانیمش.
27 دی 1357

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 17, 2009 at 2:28 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود

فکر کنم اینو متن و بشه به رهبر کنونی هم ارتباط داد !
اینها هم میروند، ترسم از آن است که نبینم.
" فقط خاطره هاست که می ماند"
اما برای بعضی ها خطره برای بعضی ها خاطره است.

ایران سربلند ایرانی سرفراز

 
At January 17, 2009 at 2:35 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود به استاد
همیشه مستبدها می روند، ولی استبداد میماند. دریغ که هنوز مرگ مستبد را میخواهیم، و به استبدادی که از درون تک تکمان میجوشد بی توجهیم
پیروز باشید

 
At January 17, 2009 at 3:40 PM , Anonymous Anonymous said...

ma ke akhar nafahmidim in estebdad kharejiE ya dakheli...anyway.. me ke dige boridim ham az iran ham az irani... Viva Las Vegas!

 
At January 17, 2009 at 8:53 PM , Anonymous Anonymous said...

کرم می رود اما فساد به میوه می ماند . تا به کی باید این ملت پینه کفن خود را بدوزد . تا به کی نداند که اعمال کورکورانه در حقیقت نوعی انفعال است .

 
At January 18, 2009 at 4:11 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظرم ادامه استبداد در هر جامعه ای ناشی از تفرقه در میان روشنفکران و یا بگویم حامیان قدرت می شود. چون این افراد حاضر نیستند در حداقل ها با هم به توافق برسند و یا کفی برای رسیدن به هماهنگی قائل نیستند تا گام به گام جامعه از دست استبداد رهایی یابد. مثلا اکنون 30 سال است که انقلاب شده و یک مستبد رفته و دیگری جانشین شده است. اما بازهم شاهد درگیری میان مخالفین و موافقین مستبد قبلی هستیم. تا طرفین سر این موضوع با هم به توافق نرسند محال است که استبداد از کشور رخت بر بندد. چه بسا استبداد از چنین فرآیندی خوشحال و در دامن زدن به این اختلافات تمامی مساعی خود را به کار خواهد گرفت.
متاسفانه این جنگجویان بر سر غناییمی می جنگند که 30 سال پیش براباد رفت. بابا غنایم سوخته راول کنید. بیایید بر سر بیماریی بجنگیم که دمار از روزگار مردم درآورده است. روشنفکری که فرزند زمانه خود نباشد به او روشنفکر نمی توان گفت بلکه تامین کننده منافع بیماری به نام مستبد هست.
آرش

 
At January 18, 2009 at 8:40 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود
........ زمین لرزید لرزیدنی سخت
شاد زی استاد
ابراهیم

 
At January 18, 2009 at 11:47 AM , Anonymous Anonymous said...

Dearest Behnoud
Delighted to see you in BBC persian.
Good luck

 
At January 18, 2009 at 12:24 PM , Anonymous Anonymous said...

sare shab be tan sar,be sar taj dasht.
sahargah na tan sar,na sar taj dasht.
sarneveshte hameye khodkamegan hamine.
payande bashid shoma,ostade aziz.

 
At January 18, 2009 at 10:30 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بهنودجان!

ترانه‌سرای برجسته «ایرج جنتی‌عطایی» در تازه‌ترین اثرش در آلبوم «معجزه‌ی خاموش» در ترانه‌ی "ساعت شوم" می‌گوید:

توی این ساعتِ شوم
توی این فصل کبود
وسط تعزیه‌ی هیشکی نیست
هیشکی نبود
توی هیر و ویر این
جشن جنجال سکوت
کی صداتُ برده میهن خشم‌آلود؟

خورشیدتو کی برده و کی سایه‌تو آتیش زده؟
که از پی این‌همه شب، شب رفته و شب اومده!
___________

مستبدی رفت و استبدادی دیگر شکل گرفت! شبی رفت و شبی آمد. تلاش شما برای گرفتن خبر از آخرین پرواز و آن متن کوتاه چه عجیب و شگفت است. در آن متن که پهلو به متن‌های ادبی می‌زند، هنوز و هم‌چنان اعتقاد قلبی شماست.

هماره پاینده و شاد زی

 
At January 19, 2009 at 2:29 AM , Anonymous Anonymous said...

سالها دل طلب جام جم ( بفرمایید دمکراسی غربی !) از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

گوهری کز صدف کون و مکان ( موی طلایی و چشم آبی !) بیرون بود
طلب از گم شدگان ( بندر عباسی ها !) لب دریا میکرد

آقا / خانم این همه مویه نکنید که آخ اگر دمکراسی داشتیم آه اگر
مطبوعات آزاد داشتیم ای داد اگر احزاب داشتیم .......؟ هر گز آرزوی
صنعت و صنعتی شدن نداشتید که اگر همین یک قلم را از غربی ها
بگیرید آنوقت میفهمید همه کشک خاله است و یک پاپاسی ارزش ندارد

میدونم زود فغان بر میدارید که تا ان ازادی ها نباشد صنعت هم نخواهد
بود !!!؟ اشتباه میکنید آلمان هیتلری و ژاپن هیرو هیتویی در بدترین
شرایط استبدادی و حتی دوران استالین بیشترین و پیشرفته ترین صنعت
دنیا پا گرفت و اگر ایران یک تکان کوچک صنعتی شدن را مز مزه کردیم
در همین دوران خفقان هویدا بود
تا صنعتی نباشید نه ازادی مطبوعات نه ازادی احزاب و نه ازادی انتخابات
پشیزی ارزش ندارد چرا !؟ هند امروز را مقایسه کنید با ده یا بیست سال
پیش شاید دمکراسی اش بهتر و گسترده تر بود اما سری تو سرها نداشت
تا اینکه صنعتش شکوفا شد و امروز مقامش شامختر وو حرفش برنده تر و قدرتش زبانزد دنیا شده ٬ چین دیگر بهترین نمونه برای
ختم عرایظم است طبق براورد بانک جهانی بعد از آمریکا و ژاپن با فاصله
زیاد المان را پشت سر گذاشته و در عین تک حزبی کمونیستی بودن و نبود
ازادی مطبوعات بخاطر پیشرفت صنعتی اش حالا دیگر آمریکا و مجموعه
اروپا یک لحظه از التماس دعا برای کمک و یا قرض پول از پکن جدا نمیشوند
و مقایسه کنید با پانزده سال پیش که از هلند و دانمارک و ...هم درامدش
کمتر بود ....حالا هی گریه کنید برای نبود ازادی مطبوعات و احزاب
کره جنوبی با ایران شروع کرد هردو کشور هم زیر چکمه های استبداد
بودند اما انقلاب ایران یک ترمز بزرگ گذاشت ولی کره جنوبی وقتی پیکره
صنعتی شدنش محکم شد براحتی بازادی هم خو کرد کریم از مونترال

 
At January 19, 2009 at 4:13 AM , Anonymous Anonymous said...

علي موند و حوضش

 
At January 19, 2009 at 6:34 AM , Anonymous Anonymous said...

کدام اندیشه؟ نه دیگران به ما اجازه اندیشیدن دادند و نه خودمان.
درثانی مگر هر اندیشه ای درست است؟ فاشیسم و توتالیتاریسم و خیلی دیگر از ایدئولوژی های این چنین محصول اندیشه و فلسفه ورزی است.در پس خودش فکری دارد. پشتوانه نظری دارد.پس حساب کار ما خیلی خراب است تنها اندیشه ای که در ایران نمو دارد اندیشه حذف دیگری است. اسلام گرا و چپ و جمهوریخواه و سلطنت طلب و ...تنها بزک و ورسیون های مختلف همین حذف گرایی هستند.

 
At January 19, 2009 at 8:08 AM , Anonymous Anonymous said...

And what's the story of that officer?

 
At January 19, 2009 at 8:45 AM , Anonymous Anonymous said...

بالاخره کی خاطرات این کسی را که مهندس بازرگان به وی گفت فضول معرکه چاپ خواهد شد. چه غوغائی می شود با خواندن آن خاطرات از قلم کسی مانند بهنود.
واقعا وقتی فکر می کنم دلم از شادی می لرزد.
ترا خدا زودتر.
زودتر شما که مثل رجال ما نیستید که صبر می کنند و وقتی پیر شدند میگویند دیگر حالش را نداریم
متشکر
رعنا

 
At January 19, 2009 at 8:46 AM , Anonymous Anonymous said...

بالاخره کی خاطرات این کسی را که مهندس بازرگان به وی گفت فضول معرکه چاپ خواهد شد. چه غوغائی می شود با خواندن آن خاطرات از قلم کسی مانند بهنود.
واقعا وقتی فکر می کنم دلم از شادی می لرزد.
ترا خدا زودتر.
زودتر شما که مثل رجال ما نیستید که صبر می کنند و وقتی پیر شدند میگویند دیگر حالش را نداریم
متشکر
رعنا

 
At January 19, 2009 at 1:09 PM , Anonymous Anonymous said...

عجب حرفی زده رعنا.
واقعا چقدر خوب می شود این کتاب چاپ شود.
آقا این برنامه چند دقیقه ایتان در بی بی سی خیلی خوبه ما تا ساعت 10.52 باید بشینیم که شما بیای 5 دقیقه بگی و بری.بیشتر هم بشه بد نیستا.البته این را دارم به کسی می گویم که چهل و اندی است در کار رسانه است و خودش بیشتر میداند.
شادباش و مستدام

 
At January 19, 2009 at 1:52 PM , Anonymous Anonymous said...

آه... اندیشه... اندیشه... ما نگفتیم. تو تصویرش کن

 
At January 19, 2009 at 5:27 PM , Anonymous Anonymous said...

در زندان به یکی از با زجو ها گفتم طبق گفته خمینی مارکسیستها هم آزاد هستند فعالیت کنند .او در جواب گفت ما فضا را باز گداشتیم تا شما را شناسایی کنیم

 
At January 20, 2009 at 2:08 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
راجع به برنامه 90 بگو. تو ایران این بحث داغه. تربیت بدنی احمدی نژاد داره به صدا و سیما فشار میاره تا 90 یا فردوسی پور رو حذف کنه و هفته پیش دستور تحریم برنامرو داد
دیشب هم مخابرات اس.ام.اس برنامرو قطع کرد
هیچکی تحمل انتقاد رو نداره

 
At January 20, 2009 at 5:52 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا چشمم به این پادکست دونی سفید شد پس چرا آپدیت نمیشه شما که گفتین ایشالا این روند ادامه داره !!!!در ضمن شبها تو بی بی سی چیچی ململان میکنین؟ دهنم آب میفته تا میبینم.مجید از اصفهان

 
At January 20, 2009 at 7:03 AM , Anonymous Anonymous said...

شما قبل از انقلاب در تلويزيون دولتي برنامه داشتيد.درست به خاطر ميارم؟البته از روي کنجکاويست.اکنون ايران هستيد؟

 
At January 20, 2009 at 10:24 PM , Anonymous Anonymous said...

یکبار دیگر سالگرد انقلاب مقدس ایران رسیده و متاسفانه هنوز ملت ایران فقیر و بی‌چاره هستند هنوز یک معلم نمیتونه یک کیلو گوشت یا برنج را به راحتی‌ بخره.می‌خوام برم تو خیابون روز انقلاب و فریاد بزنم یا امام روحت شاد خودت نجات ده. لا اله الالله




سی‌ سال گذشت و ما هنوز دنبل همون اهدافی هستیم که سی‌ ساله پیش براش خون دادیم. من روز سالگرد انقلاب بیررن میرم و به آسمان فریاد می‌کنم لا اله الالله یا امام خمینی روحت شاد خودت نجات ده مردم بیچارهٔ ایران رو. هیچ باورم نمیشه که همین حکومتی که امام عزیز بر قرار کرد باعث سختی مردم ایران بشه و یک بار دیگه باید برم تو خیابون و فریاد بکشم.لا اله الالله.




سی‌ ساله پیش هدف از انقلاب از زیر دست اجنبی در رفتن بود امروز بردهٔ اهداف حزب الله،حماس و غیره هستیم در حالی‌ که مردم ایران سختی میکشند و هنوز در همون فقری هستند که سی‌ ساله پیش بودند. آیا ملت ایران مسلمان نیستند که ما انقدر قربون صدقه این مسلمانهای خارجی‌ میریم.آخه تا کی‌ سختی بکشیم. لا اله الالله.

 
At January 21, 2009 at 10:35 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنودگرامی کاش راجع به برادران علایی پستی می گذاشتید.باارادت واحترام

 
At January 21, 2009 at 12:48 PM , Anonymous Anonymous said...

صادق
بهنود عزیز
من این نوشته‌ی تورا آن روز نخواندم . اصلا ندیدم ، من رفته بودم انقلاب کنم . می‌خواستم خیلی سریع و بی‍ فاصله به مدینه‌ی فاضله برسم . ظاهرا پدربزرگم هم درانقلاب مشروطه و پدرم در سال‌های 30 به این فکرها نبودند . گذشته‌ها گذشته ، کاری برای آن‌چه ازدست دادیم نمی‌توان کرد جز حسرتی که به دل‌هامان مانده.
ولی حالا چه؟ بین اعتقاد مذهبی یا سیاسی و اعتقاد به آزادی بیان و تحمل نظر مخالف تعادلی بوجود آمده است آیا ؟ تعدادی از پیغام‌های درج شده در سایت تومتعلق به کسانی است که ظاهرا آماده‌ی نابودی مخالفین خود هستند وتنها شکایتشان این است که چرا صاحب قدرت نیستند . صد در صدی‌ها هنوز دربین ملت ما اکثریت را دارند . تحمل شنیدن صدای مخالف ، اولین نیاز برای هر آرمان انسانی است .

 
At January 21, 2009 at 3:05 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز
اگر پای نوشته،آن تاریخ هوشمندانه درج نمی کردید، روزنامه دیگری میرفت پیش کارگزاران

 
At January 23, 2009 at 2:33 AM , Anonymous Anonymous said...

کامنت گزاری ناله بسیار از صد در صدی ها دارد و اینکه چرا ایران همیشه
گرفتار حکام صد در صدیست !؟؟؟ دوست کامنتگزار هر ساختمانی ستونهایی
دارد که نبود یا سست شدن ان کل ساختمان را فرو میپاشد در آمریکا که خودش
بچه بزرگ شده اروپاست دو حزب دمکرات و جمهوری خواه دو ستون اصلی نظام
هستند و در انگلستان هم دو حزب کارگر و محافظه کار که حالا کارگر ها دو شقه
شده اند و دیگر ممالک پیشرفته در آمریکا با اینکه اوباما یک پدیده بود اما حزبش
یعنی دمکراتها فقط ۵۳ در صد ارا را کسب کردند و با اینکه تاریخ ساز بود اما
باز ۴۷ در صد بجان مکین رای دادند پس فقط پنج یا شش در صد مردم رای
دهنده امریکا صد در صدی نیستند و همیشه هم همین پنج و شش در صد دولت
بعدی را تعیین میکنند٬ در ایران انتظار نداشته باشید همه میانه رو باشند اگرچه
حزب و احزاب بشکل غربی در ایران هر گز نه خریدار دارد نه هوا خواه که فرهنگ
تاریخی اش اینگونه بوده که یک شاه و دولت منتخبش و طرفداران یا جیره خوارانش
بقول مخالفان همیشه یکطرف بودند و مخالفان کوچه و بازاریش طرف دیگر
حال اگر ان بالاها شاهی توسط نزدیکانش کشته میشد یا طایفه ایی و یا قبیله ایی قدرت میگرفت و شاه را بزیر میکشید و سلسله نویی جا میانداخت
اما در کل ساختار جامعه تغییری حاصل نمیشد اما در این صد سال اخیر مردم دو باری
سرنوشت مملکت را خودشان بدست گرفتند که هر دو بار باز حاکمیت بدوران قبلیش
بازگشته فقط تفاوت فاحش این حرکت مردمی اخیر همین حاکمیت طبقه روحانیون
بوده که در طول تاریخ دو هزار و پانصد ساله همیشه در کنار حکومت جاخوش کرده
بود و یک ستون اصلی ساختار سیاسی ایران بوده و خشنودی و ناخشنودی این طیف
برای شاهان ایران بسیار اهمیت داشت ...حالا ستون پادشاهی از بین رفته و ستون پر
قدرت روحانیون شده اصل همه ساختار و اینکه مردم مثل دوران شاهنشاهی طیف
مخالف را بازی کنند بسیار مشکل است ٬ اگرچه مخالفان زیادی دارند فریاد میکنند
اما این حکومت بخاطر دین و مذهب هم شده هم طرفداران صد در صدی زیادی دارد
هم چه بسیار مردمی که مانده اند طرف کدام را بگیرند !؟ و تا این گروه وسط
بمخالفان نپیوندد مخالفان مثل این سی سال گذشته همچنان باید یا چشم امید
بحمله قدرتهای خارجی داشته باشند که غیر قابل تصور است یا همین آش و همین
کاسه تا مدتهای زیاد . با تشکر کریم از مونترال

 
At January 23, 2009 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

دیدید چه قشنگ کریم از مونترال تاریخ دو هزار و پانصدساله را در بیست و سی خط گفت و نتیجه گرفت حالا حالا ها آش همین است و کاسه همین. پس به دنبال دردسر رفتن لابد فایده ای ندارد. این خون دل ها هم به جائی نمی رسد چون تنها چاره حمله قدرت های خارجی.
نه عمو جان ناپلئون وقتی سطل پر شد. که به خاطر حضور دین دیر پر می شود، چنان 22 بهمن رخ خواهد داد که خوابش را هم ندیده باشی. برعکس برادر کریم من اعتقاد دارم نه آن بار خارجی غلطی کرد و نه این بار می کند. هر چه کردیم درست یا غلط خودمان کردیم و دوباره هم خودمان باید درستش کنیم که دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد.
شاهد از تهران

 
At January 23, 2009 at 1:27 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام استاد دوست داشتنی
همین الان که دارم واستون می نویسم شبکه 3 سیمای ج.ا.ا داره چهرتون و بازی زیباتون توی فیلم خانه عنکبوت آقای داوود نژاد رو نشون می ده.
گفتم که بدونبن :)

یا علی

سهیل .ف مشهد
soheyl1360@yahoo.com

 
At January 23, 2009 at 2:09 PM , Anonymous Anonymous said...

درود جناب آقای بهنود

لینک تماس پیدا نکردم اجبارا اینجا اعلام میکنم که لینکهای پادکست هیچکدوم کار نمیکنن

The key you provided for file download was invalid. This is usually caused because the file is no longer stored on Mediafire. This occurs when the file is removed by the originating user or Mediafire.

 
At January 23, 2009 at 2:11 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام به اقای بهنود عزیز
امشب از شبکه سمو تلویزیون فیلم سینمایی خانه عنکبوت را پخش کردند که دو تن از بازیگران اصلی اقایان جمشید مشایخی و داود رشیدی بودند ولی یک جوان عینکی هم در فیلم بود که نامش کامران بود به نظرم رسید شما بودید با اینکه فیلم خانه عنکبوت گویا مربوط به سالها قبل است و به خوبی میشود چهره نازنین شما را شناخت ! نکته جالب اینکه شخصیت کامران که شما ان را بازی می کردید شباهت بسیاری به حالت های واقعی شما دارد و حتی دیالوگ کامران را انگار خودتان نوشته اید و خصوصا انجا که کامران می گوید : شرمنده ام و احساس گناه می کنم که سالها سعی کردیم این دنیایی که شما برای مرد ساختید زیبا جلوه دهم ! و دیالوگ های دیگری که انگار کپی تفکر ان سالهای خودتان بود !

 
At January 23, 2009 at 10:16 PM , Blogger سامان said...

سلام
اگر برایتان امکان دارد در مورد اروند رود هم مطلبی بنویسد که بعضی ها (مثلا بی بی سی) از واژه دیگری به جای آن استفاده می کنند.
من مطلبی در و بلاگ خودم نوشتم اما وبلاگ من نه مثل وبلاگ شما بازدید کننده زیادی دارد و نه قلممم صلابت و محکمی و زیبایی و اعتبار قلم شما را
اگر بنویسید ممنون خواهم شد.

 
At January 23, 2009 at 11:20 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود خیلی باحالی.دیشب وقتی داشتم می خوابیدم یه دفعه دیدم یه صدایی شبیه صدای شما از تلویزیون جمهوری اسلامی میاد.به بابام گفتم بهنوده.گفت نه.ولی اخرش فهمیدن من درست میگم.نقش کامران در فیلم اول انقلاب.چه سیگاری هم می کشیدید.بابا ایول داره.اقا قدم رنجه می کنی به وبلاگ من سر بزنی.http://7bijar.blogfa.com

 
At January 23, 2009 at 11:31 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود از این که بعد ازمدتها سایت شماروپیدا کردم خوشحالم ای کاش زمان برنامه هایتان را در سایت بگذارید فرقی نمیکنه کدوم شبکه یا حتی روزنامه در ضمن شبکه بازهم خانه عنکبوت رانشان داد خیلی زیبا بود بازی یک نابازیگر که خودش رو بازی میکرد مابه روشنفکرانی چون شما نیاز داریم با سپاس حمید 27ساله تهران

 
At January 24, 2009 at 5:01 AM , Blogger Unknown said...

جناب بهنود
خیلی عالی بود
حرفت حقه
ولی خداییش نمیشه الآن رو با قبل از انقلاب مقایسه کرد
البته شما که میدونین برای بقیه دوستان میگم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home