Monday, November 24, 2008

میوه اصلاحات

می پرسد چرا اصلاح طلبان در انتقاد از دولت و بلائی که بر سر کشور آمده کار چندانی نمی کنند و دور را سپرده اند به دست ‏جناح راست تا همصدا با مردم شوند و قهرمان نجات کشور از دست بدمستی ها. به زبان دیگر جناح راست شروع کرده به فغان از ‏شوری آشی که خود پخته اند – یا دست کم وقتی پخته شد خود را وسط انداختند و دست هایشان را بالا بردند به علامت ‏پیروزی – اما حالا که از دیگشان چنین معجونی سر برآورده فریاد برداشته اند و زبان به مذمتش گشوده اند تا علمدار رهائی مردم شوند، و کاپ پیروزی در مسابقه نجات کشور را هم به دست آورند.‏

جواب دادم این جا میدانی است که به قول مولانا می ربایند از کله داران کلاه، زبانی به کارست که کار هیچ آبروداری نیست ‏ماندن در آن، توپخانه ای مهیاست که کار هیچ گنجشگ نیست نشستن در برابر لوله اش. اصلاح طلبان با کدام وسیله به چنین ‏میدان مهیبی درآیند. روزنامه شان کو، که صدایشان را به گوش خلق برساند. اصلا آیا مطمئن هستید که جامعه ایران قصد ‏اصلاحات دارد. نکند در دوم خرداد هم به خیالی دیگر رفته بودیم شکار.

می گوید تو که چنین نومید نبودی هرگز، پس چه شد، آیا دل امیدوار تو هم گم شد در این راه.

در به در به دنبال قادر
جواب می دهم اگر شده بود هم شکایتی نداشت اما چنین نیست. من هنوز هم راهی جز صندوقی و رای دادنی به آرامش و ‏ملایمت و مردمی برای تغییر سرنوشت جامعه نمی شناسم. و هیچ از مخالفان اصلاح گلایه ندارم. آنان اگر در دوران ‏پادشاهی بودند همان ها بودند که چه فرمان یزدان چه فرمان شاه می گفتند، بر منبر فغان سر می دادند که زنبورها هم شاه و ‏ملکه دارند. اگر چپ بودند همان ها بودند که نه آرمانخواهی و عدالتجوئی مارکسیسم و آن علم بی تردید، بلکه قدرت و هیبت ‏زرادخانه و کاگ ب مطلوب و منظورشان بود. اگر راست بودند در گوش سفیران آمریکا و انگلیس می خواندند که این ملت قابل دموکراسی ‏نیست. ساده اید شما، شرقی را اگر بر سر نزنی همه چیز را به هم می ریزد. جناح راست همان است که از چوب هم شده دیکتاتور می سازد. چنان که ‏ساختند از پسر محجوب و ضعیف احوال، و سویس رفته رضاشاه. وقتی هم ورق برگشت رفتند و گشتند میان متون بلکه راهی بیابند برای حکومت ‏اسلامی و بعد هم هنوز می گویند - گیرم نه مثل آیت الله حسنی علنی و در خطبه های نماز جمعه بلکه در پسله – که انتخابات چیست تجملی غیرلازم. ولایت فرمانی می دهد این رییس جمهور می شود، آن قاضی القضات و آن دیگری رییس مجلس مشورتی. همان ها که اگر سمت گرفته اند و شده اند نگهبان قانون اساسی هم باز رحمی به دلشان نیفتاده. در دل هیچ اعتقادی به ‏هیچ قانونی ندارند. برای اینان دموکراسی و انتخابات و صندوق رای تنها ارزش آن را دارد که به مقصودشان برساند. وقتی رسیدند ‏نردبان می شکنند و صندوق را به آتش می افکنند و شادمانی سر می دهند که ما اکثریتی داشتیم و با آن اکثریت نظارت استصوابی ‏آوردیم و خیالمان را برای همیشه آسوده کردیم که جز ما از صافی این استصواب کس رد نشود. اینان از هر فرصت بهره می گیرند تا قدرت را در جائی متمرکز کنند. و چون موفق آمدند آن گاه به دستبوس آن قدرت متمرکز می روند که کاری ‏جز این نمی شناسند. در ساختمان ذهنی آن ها راحت ترین کارها تعظیم به قدرت متمرکز و زورگفتن به دیگران است. این می ‏شود تصویر جناح راست. از اینان که جز این انتظاری نیست.

می پرسد یعنی هیچ کار نمی توان کرد.‏

می گویم چطور به این نتیجه رسیدی از حرف من. از قضا وقتی که شناخت این گروه و جناح و این روانشناسی شان ممکن شد دیگر ‏راه درازی نیست، نباید گذاشت دشمنان آزادی، آزادی را نردبان کنند.‏

می پرسد چطور. یعنی با همان روش های آنان . امکانش نداریم
.‏
پاسخ روشن است: نه نه با روش ها آنان بلکه با همان روش ها که آزادی و دموکراسی مجاز می داند. یعنی صندوق رای.‏

می گوید رسیدیم به همان جای اول. نمی گذارند خب.

دوم خرداد گذاشتند‏
اما نمی گوید چطور در دوم خرداد انجام شدنی شد. نمی گوید در دوم خرداد مردمی به حرکت آمدند و شد، حالا اگر کسانی بی حوصله ‏بودند و شتاب داشتند و هیچ چیزی نشده به این نتیجه رسیدند که به آن ها خیانت شده، چون با اولین پرش ازمانع نگذشتند، چون در اول قدم نظرشان بر کرسی ننشست، مایوس شدند. اما اینان ‏مردمان عادی نبودند. طبقه متوسط شهری – یادگاران تحولی که مشروطه در دل جوامع ما به وجود آورد – دوم خرداد مصلحت ‏خود دانست و به اصلاحات رای دادند. و این رای سرنوشت همه را دگرگون کرد. اما چنان نکرد که گروهی می خواستند.‏

می گوید همین دیگر. آن دفعه از دستشان در رفت و گذاشتند این دفعه نمی گذارند دوم خرداد شود.

گفتم خطا همین جاست آن بار هم اگر می دانستند نمی گذاشتند.

باری گفتیم و گفت تا بدان رسید که گفتم این همه گفتار درباره اردوی رقیب برای چه. اول اردوی خود آرام کنید بعد به سراغ اردوی رقیب بروید، آن هم رقیبی که امروز به همت و دلاوری احمدی نژاد چنین پریشان احوال است. برای رسیدن به این آرامش اول باید به ‏خود بگوئیم اصلاحات دوم خرداد وقتی گل داد که سوم تیر شد و جانشین آقای خاتمی شد کسی مانند احمدی نژاد. مگر نه این که این گروه که با آقای احمدی نژاد به دولت رسیده اند اگر دوم خرداد نشده ‏بود محال بود که به دولت برسند...‏

گوینده گیج شده بود. می خواست به طعنه بگوید اگر پیروزی احمدی نژاد پیروزی دوم خردادست پس لابد پیروزی دکتر معین یا کروبی شکست اصلاحات بود. به خنده گفتم نه شکست اصلاحات وقتی بود که بخواهد برای بار سوم آقای خاتمی را رییس جمهور کند و با چنگ و دندان و استفاده از روش های خلاف برای دادن رای به خود به میان آورد. به هر وسیله در انتخابات مجلس برنده شود. آسان تر از همه در شورای شهر تهران. این ها شکست بود. اما اصلاحات چون قصد آموختن داشت از هیچ کوچه عبور ممنوعی عبور نکرد. وقتی اکثریتی از جامعه کم حوصلگی نشان داد، طبیعی آن بود که بیفتد و بیند سزای خود. نه آن که خزانه حراج شود برای فریفتنش. مهم این بود که برای سپردن کرسی انتخابی به اصلاح طلبی دیگر، هیچ آرمان فروشی نشد، هیچ کدام از شعار ها به حراج گذاشته نشد، و به این پایداری بود که درز پیراهن شورای نگهبان و قانون انتخابات و قانون مطبوعات و نظارت استصوابی آشکار شد.

آن ها راضی نشدند
جوانانی که به اقتضای جوانی دستاوردهای اصلاحات راضیشان نمی کرد- صبر نداشتند تا اکثریت شوند و می خواستند در همان اندازه که هستند جامعه به میلشان بچرخد – سال آخری ایستادند در چشم خاتمی و تندی کردند، و از او شنیدند بگذارید ببینیم سال دیگر کسی را پیدا می کنید که پای صحبت هایتان بنشیند. و امروز آنان و دیگران این بخت دارند که ببینند وقتی قهر کنند چه اتفاق می افتاد. دانستند که تنها مادرست که سفره را برای فرزندی که قهر کرده است باز نگاه می دارد.

گوینده هنوز درگیر این جمله ام بود که گفتم احمدی نژاد ریاست خود از اصلاحات دارد وگرنه همچنان قطار می رفت و نتیجه انتخابات دهم هم از پیش معلوم بود که الان نیست.

لحظه ای در این ادعای من تامل کنید. انتخابات دوم تا ششم ریاست جمهوری را در نظر آورید همیشه برنده از پیش معلوم بود. ‏سلسله از پیش تعیین شده در انتخاباتی که حضور در آن تنها به منزله اثبات همبستگی با نظام بود و تکلیف شرعی. اگر آن ‏وضعیت ادامه می یافت متصور نبود که احمدی نژادی به ریاست برسد. پس غلط نیست اگر گفته شود که ریاست احمدی ‏نژاد به بار نشستن نهضت دوم خرداد بود، اصلاحات گل داد. اگر کمی تحمل خود را افزون کنید می توان گفت مانند انقلاب که ‏مقصد و مقصودش این بود که یکی به جای همه تصمیم نگیرد. و به نتیجه رسید. با انقلاب مردمی تصمیم گیرنده شدند که قبلا هرگز به ‏این مقام درنیامده بودند. چه عجب اگر بهترین مسیر را انتخاب نکردند. آن چه داشتند را حفظ نکردند. چه عجب اگر شعار های درست ندادند. اگر به قفس شامپانزه همسایه چوبکی کردند تا به خشم در آید. چه جای حیرت اگر ندانستند چگونه استقلال طلی خود را نشان دهند، از دیوار سفارت بالا رفتند. چه جای سئوال که چرا انرژی اتمی را ظلم شاه به کشور خواندند و انبارهای اسلحه را نشان ‏وابستگی او خواندند. وقتی در زندان ها باز شد آن ها که سال ها بود در اوین بودند نزدیک بود در بزرگراه چمران زیر ‏ماشین بروند. کم نبودند که به هیچ روی شهر را بلد نبودند. این بار هم همین شد.

می گوید یعنی پیام دوم خرداد را مخالفان شنیدند.

پیامی که مخالف شنید
می گویم اگر چنین باشد که عجب ندارد. باید پرسید چرا موافقان اصلاحات پیام را نشنیدند.
سال قبل ‏نوشته بودم حکایت دکتر مجتهدی مرد بزرگ عرصه آموزش ایران را که در مدیریت مدرسه البرز وقتی پدر یکی از محصلان ‏گله آورد که معلم فیزیک با بچه من بدست و الان دو سال است که دارد او را تجدیدی می کند و ما از تعطیلات تابستانی مانده ‏ایم. سال قبل پسرم نه آورد و این معلم به او یک نمره نداد که تجدید نشود. امسال فقط نیم نمره کم دارد و او ارفاق نمی کند. دکتر ‏مجتهدی با آن لهجه شیرین گیلکی گفت خب تیمسار چرا این پسر شما هیچ وقت چهارده نمی گیرد که نشود با او بدجنسی کرد. ‏چرا همه اش نه و نه و نیم می آورد.‏
حالا حکایت ماست در جمهوری اسلامی، هواداران توسعه سیاسی و همکاسه گی با جهان و تسامح و مدارا اگر نه و نه و نیم ‏نمره بگیرند موفق نمی شوند. و از قضا شرایط برایشان مهیاست برای گرفتن چهارده. طبقه متوسط شهری ایران مهیاست برای نشستن در مکانی که حتی ‏اگر معلم فیزیک بخواهد هم کاری هم نتواند بکند. اما گویا ما خو کرده ایم به این که در انتظار دستی باشیم تا از غیب برآید و ‏کاری بکند. و اگر هم برنیامد دستی، در خیال می سازیمش آن قدر که بتوان تقصیر هر کوتاهی و شکست را به گردن آن دست انداخت.‏

گفت همه گفتی اما نگفتی چرا اصلاح طلبان در صف نخست خرده گیران از دولت نیستند و این جا را جناح راست پر کرده ‏است.‏

گفتم اگر هنوز تاب داری برایت بگویم که چون احمدی نژاد از مردم برآمده . مردم است و مردم همین اند. و دوم خردادی ‏ها نمی توانند به مردم پشت کنند حتی وقتی، به هر دلیل و از اثر هر ترفند، از آن ها دور شده باشند.‏

و چه سخت جانی می خواهد گفتن این سخن و هم شنیدنش.‏ ما مردمانیم و چون مردمانیم خطاکارانیم. و چون خطا می کنیم آدمیانیم. تنها دیوها و فرشتگان قصه ها و افسانه ها هستند که خطائی نمی کنند. آنان نیز هنوز آفریده نشده اند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At November 24, 2008 at 6:27 PM , Anonymous Anonymous said...

نزدیک بود سرم را به دیوار بزنم اما دفعه دوم که خواندم کمی آرام تر شدم. راست گفته اید ما رحم نکردیم به خودمان . ما تیشه رو به خود بودیم. پدرانمان در انقلاب و ما در سوم تیر. بدا به حالمان کی درست می شویم. دوستدارتان در یزد

 
At November 24, 2008 at 6:36 PM , Anonymous Anonymous said...

این نکته ی آخر را خیلی خوب گفتید.ولی نسل ما صبور است و از اشتباهات عبرت میگیریم.جبر زمانه هم همراه ماست. بالاخره آهسته اهسته میرویم به راهی که باید برویم

 
At November 24, 2008 at 7:29 PM , Anonymous Anonymous said...

‫بالاتر از حد دیپلم بود استاد! با یکبار خواندن نفهمیدم! سخت نوشته اید! راستش کلا هم با یک جاهایش موافق نیستم، شاید هم منظورتان را نفهمیدم، مثلا اینجا:

"گفتم اگر هنوز تاب داری برایت بگویم که چون احمدی نژاد از مردم برآمده . مردم است و مردم همین اند. و دوم خردادی ‏ها نمی توانند به مردم پشت کنند حتی وقتی، به هر دلیل و از اثر هر ترفند، از آن ها دور شده باشند.‏"

‫ممنون

 
At November 24, 2008 at 7:40 PM , Anonymous Anonymous said...

‫راستی چرا در "روز آنلاین" یک جاهییش نیست؟!

 
At November 24, 2008 at 9:31 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام بر بهنود عزیز
با اینکه از تعریف و تمجید کردن افراد در این مملکت بیزارم ،چه این ملت ثابت کرده اند یگانه مردم اند در تمجید صبح و نفرین عصر ولی درود بر تو که ثابتی در قدم و چه حال و چه گذشته،چه در داخل و چه از خارجه همیشه همین گفته ای که میگوئی و کاش بودند اینچنین مردانی باز هم که درمان ما همین است و بس. پس به امید روزی که همه زبان نرم بیاموزند و تساحل و تسامح نه توپ و تشر بی ادبی حتی به نام پازادی خواهی. زنده باد ایران، مجید از تهران

 
At November 24, 2008 at 10:11 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام فوق العاده بود. مثل خيلي وقت ها. به ويژه وقتي تعارفتان با مردم را اندكي كنار مي گذاريد بسيار دلنشين مي شود. ذكر خطا بدون شماتت. گفتن اشتباه و اميد دادن. عالي گفته ايد:
«اصلا آیا مطمئن هستید که جامعه ایران قصد ‏اصلاحات دارد. نکند در دوم خرداد هم به خیالی دیگر رفته بودیم شکار»
«صبر نداشتند تا اکثریت شوند و می خواستند در همان اندازه که هستند جامعه به میلشان بچرخد»
«دانستند که تنها مادرست که سفره را برای فرزندی که قهر کرده است باز نگاه می دارد»
«ریاست احمدی ‏نژاد به بار نشستن نهضت دوم خرداد بود»
«چرا این پسر شما هیچ وقت چهارده نمی گیرد»
«اگر هم برنیامد دستی، در خیال می سازیمش»
«چون احمدی نژاد از مردم برآمده . مردم است و مردم همین اند»
از اينكه بازنويسي كردم معذرت مي خواهم ولي اين فرمايشات ارزش بارها خوانده شدن دارند.
در ضمن از تغيير عبارت قبلي به «بد مستي» كه نشان ادب و حرمت و موقع داني شماست متشكرم. ولي در سايت روز اين اصلاح انجام نشده است.

 
At November 24, 2008 at 11:56 PM , Blogger Unknown said...

مسعود عزیز خیلی زیبا نوشتی هم در باره بت پروری و هم در باره راهی جز صندوق فراروی مردم نیست. مردمی که نه اهل روزنامه اند، نه تیغ و شمشیر و کاری که 30سال پیش کرده اند پشیمان نباید انتظار داشت که نا امید نشوند.خواهشی که از شما دارم به طور خصوصی یک بار با آقای خاتمی گفتگویی بکنید تا بتوانی از یافته هایت در باره قدرت این مرد با اصالت را در هنگام ریاست جمهوری بیشتر بنویسی. مردی که در دیدار با حسنی مبارک اجازه تعیین سفیر نداشت در حالی طرف مقابل در ژنو اصرار داشت. مردی که اجازه دیدار با مهمان خودخوانده چون کلینتون(تنها ابرقدرت باقیمانده) در سازمان ملل نداشت. مردی که خود لیدر گفتگوی تمدن ها بود اجازه حضور در میان سران کشورها جهان در مقر سازمان ملل نداشت و جای عکس او خالی است .
جوانان و مردم مااین اطلاعات را ندارند تا متوجه شوند که مشکل کار در چه بود که احمدی نژاد به قدرت رسید. متاسفانه اطرافیان خاتمی نیز از قدرت بین المللی او چیزی نگفتند ئ بیشتر سرگرم مسائل درنی بودند. هیچک اکثر مردم نمی دانند که نخست وزیر نروژ ، این کشور پیشتاز در حقوق بشر جهان،1/5ساعت پای سخنان خاتمی در کلیسای ژنو می نشنید . حال هم که قدرت ندارد بزرگانی چون کوفی انان و نخست وزیر پیشین ایتالیا به دعوت وی به ایران می آیند.

 
At November 25, 2008 at 12:08 AM , Anonymous Anonymous said...

از ماست که بر ماست

 
At November 25, 2008 at 12:31 AM , Anonymous Anonymous said...

بیچاره ملتی که تاریخش را با شرم بازگو می کند و بیچاره تر ملتی که به حسرت

 
At November 25, 2008 at 1:12 AM , Anonymous Anonymous said...

من هم معتقدم تنها راه صندوق است اما اين به معناي شركت در انتخابات فرمايشي نيست
انتخابات در ايران به دليل همين حضور كوركورانه ما به تدريج به يك مراسم عجيب و معيوب تبديل شده كه تقريبا تمامي مشخصات انتخابات را از دست داده است البته اين به اين معني نيست كه چنين استحاله اي متوقف شده بلكه بايد منتظر ابتكارات و بدعت هاي جديد حكومت در انتخابات سال آتي نيز بود
معني اين حرف كه تنها راه صندوق است از نظر من اين است كه تمامي مقالات و تمامي سخنراني ها و تمامي وقت و انرژي ما چه در بهبوهه انتخابات و چه غير از آن بايد صرف درخواست براي اصلاح روند انتخابات شود
نخبگان و روشنفكران ما بايد به جاي ارايه تحليل هاي آبكي و ايراد گيري از اين وزير و آن تصميم و اين سياست تمام تلاش خود را جهت نقد انتخابات فرمايشي رايج صرف نمايند و بدانند كه تا صندوق اصلاح نشود چيزهاي ديگر اصلاح شدني نيست
براي اين منظور لازم است ضمن حفظ فاصله با طرفداران براندازي از اصلاح نحوه راي گيري و راي شماري و احراز صلاحيت دائما صحبت شود و انتخابات فرمايشي تحريم شود

 
At November 25, 2008 at 1:47 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقاي بهنود

منطقتان صحيح است و دست آورد واقعي دوم خرداد را درست مطرح كرده ايد. اگر حتي شوراي متولي نظارت استصوابي تمام كانديداهاي جناح اصلاحات را رد كند و هر كه مي ماند از جناح يكدست باشد و طرفداران اصلاح طلب هم هيچكدام در انتخابات شركت نكنند، نمي توان گفت از آن جناح يك دست چه كسي رئيس جمهور است. حتي اگر تنها يك كانديد بماند و با يك راي رئيس جمهور شود، معلوم نيست در مجلس به پر و پايش نپيچند. راست مي گوئيد كه اين ميوه اصلاحات است و بوي دمكراسي مي دهد. توي مقاله تان نكات زيادي وجود دارد كه مي شود هاي لايتش كرد و در موردش نوشت. مقاله تان خوراك كامل و با منطقي براي گفتگو در اختيارمان گذاشته است، اگر حوصله اي براي مجادله باشد.
به نظرم اين بار دوستاني كه مخالف با شما نظر بنويسند، بيشتر بگويند كه اينها همه اش بازي هاي سياسي است و داستان دايي جان ناپلئون است و سر نخ دست كسي است كه بايد باشد و رئيس جمهور بعدي از الان دارد صندلي اش را سفارش مي دهد و براي وزيرانش لابي مي كند، و پس، همه از هم بدتر ، همه از هم پليد تر... ، و شما احتمالا" دوباره مي شويد نسخه پيچ سياست هاي نظام. خدا صبرتان دهد.

 
At November 25, 2008 at 1:53 AM , Anonymous Anonymous said...

Quite right - noone wishes to address the root of Iran's problems. How can a tree produce flawless apples if the tree is diseased? The Iranian education and upbringing is in desperate need of overhauling. The exceptional way the Tehranis drive around is a clear example - nothing to do with MI6, CIA or Mr Ahmadinejad, just the people born and bred in Iran! And please please don't think the highly qualified Iranians are any better...

 
At November 25, 2008 at 3:04 AM , Anonymous Anonymous said...

تنها هنر مان این شده که به خطاهایمان واقف شویم و درس عبرت نگیریم و همانجا بمانیم تا خطای بعدی .

 
At November 25, 2008 at 3:58 AM , Anonymous Anonymous said...

از دوستان اهل فن تقاضا دارم به این مشکل من توجه کنند. از قبل این مشکل را داشتم . من تا به حال ده باری در این سایت کامنت گذاشته ام. یک بار دقت کردم دیدم زمانی که به عنوان زمان ثبت کامنت می آید زمانی نیست که من نوشته ام. جدی نگرفتم تا امروز که دیدم یکی از دوستان در همین باره کامنتی گذاشته در بالاترین و به کامنت یزد ایراد کرده که چرا چند دقیقه بعد از پابلیش شدن این پست نوشته شده در حالی که یزد ادعا کرده که دو بار هم مقاله را خوانده است. واقعا قصدم متلک گفتن نیست می خواهم بدانم . الان ساعت مچی من نشان می دهد که این جا ساعت سه و بیست و هفت دقیقه است.ممنون

 
At November 25, 2008 at 4:41 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب اقای بهنود عزیز . مانده ا م که این صبریتان را چرا 30 سال قبل که عکس اقای خمینی را در تلویزیون سراسری روی انتن بردید پیشه نکردید.

با این توصیههای عالمانیتان بود که نسل ایران رو تباه کردید. واقعا چرا شرم نمی کنید

اگر من جای شما بودم و ایچنین در انقلاب جامه دریده بودم این 30 سال را کنج عزلت گرفته و توبه می نمودم که تا زئانی که بینشی درست پیدا نکردهام سکوت اختیار کنم. خوشحالم که اکثر افرادی که در انقلاب سهیم بودند چوب این حماقتشان را خودهاند. و چه دیر با این مساله رسیدهاند که با راه حلهای مسالمت امیز سریعتر با نتیجه می توان رسید.

 
At November 25, 2008 at 6:38 AM , Anonymous Anonymous said...

یزد هستم الان که در بالاترین کامنت آن دوست را خواندم خنده ام گرفت و اگر چنین نبود که احساس کردم پشت مچ گیری آن دوست اتهامی ممکن است متوجه نویسنده پست شود چیزی نمی گفتم. اما واقعیتش این است که من این مقاله را روی سایت روز خواندم و دو سه ساعتی بعد از آن میل رسید که در سایت آقای بهنود هم گذاشته شده در نتیجه کامنت گذاشتم . همین

 
At November 25, 2008 at 8:22 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود
صندوق رای صندوق رای صندوق رای
موتیف همیشگی بهنود عزیز و مدارا کننده
راستی خیلی منتظر بودم از مرحوم تاراجی بنویسید
شاد زی
ابراهیم

 
At November 25, 2008 at 9:42 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا یا خانمی که حتی جرات ندارد یک اسم مستعار برای خود انتخاب کند حتما معنای شرم را نمی داند و [...] است وگرنه می دانست [...] کیست . آن بدبختی است که [...] نمی داند [...] به هر حال در دیزی بازست حیای گربه هم حدی دارد یا ندارد. شرم را باید صددرصدی هائی بکنند که نمی دانند روزنامه نگار حرفه ای باید کارش را بکند و گزارش چیزی به معنای موافقت با آن نیست و تازه اگر بود هم چه می توانست کرد وقتی میلیون ها نفر ایرانی به آن راه رفته اند. در ضمن خوب است حضرتشان بدانند همه مردم ایران من و او نیستیم که پشیمان هستیم . من در رشت زندگی می کنم و نود درصد آن ها که در انقلاب بودند حالا به دروغ هم شده خود را از کسانی معرفی می کنند که در راه پیمائی ها بودند و در تحسین آقای خمینی شرکت داشتند. اما راستی یک سئوال کسی که امروز هم خود را معرفی نمی کند آن زمان کجا بود. هاهاهاها

 
At November 25, 2008 at 9:43 AM , Anonymous Anonymous said...

ye jori migid engar zamane ghajar ma democerasi dashtim!!!!!

 
At November 25, 2008 at 12:06 PM , Anonymous Anonymous said...

درود
نميدانم چه افتخاري است كه يك آدم در تمام طول عمرش به يك و تنها يك نظريه (آنهم در حوزه رنگين و وسيع و دغل باز سياست)پايبند باشد.دورنگي و نفاق بد است اما اصلاح و بهبود عالي است و انسان نيست كسي كه خطاي خود را ببيند و پافشاري كند.اين را راجع به مطلب دوستي نوشتم كه به بهنود خرده گرفته بود كه چرا 30 سال پيش فلان كار را كردي و ادامه. در ضمن بهنود يك ژورناليست است 30 سال پيش حس كرد حقيقت واقعه و جنبش با خميني است از ان رو عكسش را بر انتن فرستاد انهم به قصد خبررساني.الان هم حقيقت را مي گويد بازهم به قصد روشنگري.حتي حقيقت هم تغيير ميكند.
ممنونم

 
At November 25, 2008 at 12:54 PM , Anonymous Anonymous said...

ازهی از کجای نوشته آقای بهنود به این نتیچه رسید که ایشان معقتدست که در زمان قاجار دموکراسی داشته ایم. ولی مقصودم این نیست که آقای بهنود این را نگفته و ننوشته اند. مقصودم در این پست است. اما اگر دوستمان تاریخ می خواندند می فهمیدند که بعد از سقوط محمدعلی شاه در ایران شانزده سال دموکراسی کامل بود. مملکت در عین آزادی بود و مردم قدر آزادی ندانستند و جنان هرج و مرجی بود که امنیت ها از دست رفت و رضاشاه آمد.

 
At November 26, 2008 at 1:15 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز
به نظرتان چند بار یک ملت می تواند رای در حد دوم خرداد بدهد تازه مگه تو انتخابات بعدی نداد
(انتخاب مجدد خاتمی ،مجلس ششم،شوراها)
همه اینها اکثریت با اصلاح طلبان بود
خوب نتیجه این بود که اصلاح طلبان یه نمایشگاه کتاب و مطبوعات رو هنگام شهردار بودن احمدی نژاد نتونستند حفظ کنند رابطه با امریکا و حذف نظارت استصوابی پیشکش
به نظر من از ان طرف هم باید به مساله نگاه کرد آیا خاتمی و اصلاح طلبان نباید از رفتار مردم درس بگیرند چرا همش مردم بدکارند
ضمنا مادری که یه دست اش تو دست ناپدری هوس باز باشه قطعا تو سفره بچه هاش چیزی نمیزاره که موقع قهر جمع کنه

 
At November 26, 2008 at 1:19 AM , Anonymous Anonymous said...

يهنود عزيز

بالاخره بايد اين شمشير كشيده شود . زخمهايي كه ما خودمان به خودمان زده ايم بايد شگافته شود. بايد كسي از خودمان آينه را صاف نگه دارد جلوي رويمان تا ببينيم با آن چهر ه چه كرده ايم .
مسعود جان ما مردم اينجا عادت كرده ايم هميشه بدبختي هايمان را وبال گردن ديگران كنيم و هي انگشت اشاره به چپ و راست جهان تيز نشان دهيم.
يكي بايد اين انگشت را محكم سمت خودمان برگرداند .
يكي بايد نشانمان دهد به كدام تاريخ و به كدام سرچشمه دلخوشيم !!!
دست مريزاد

 
At November 26, 2008 at 2:14 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ فرق مردم آمریکا با مردم ایران در بعد دمکراسی اینگونه
است که اقای مک کین هم حزبی اقای بوش که هشت سال امریکا را در
گرداب جنگ و ورشکستگی اقتصاد کشانده هنوز ۴۷ در صد رای
میاورد و اوباما که باصطلاح تاریخ ساز شده فقط ۵۳ در صد
یا بهتر بگویم بازنده ۵۳ میلیون رای دارد و برنده ۶۰ میلیون ...؟

اما رای مردم ایران بعد از انقلاب ۹۸ در صدی شد ! نمیدانم طرفداران
رژیم سرنگون شده اصلا رای دادند یا نه ؟

اصلا بی انصافی نکرده باشم گیرم ۷۰ در صد موافق اقای خمینی بودند
اما باید رژیم گذشته میماند !! تا رژیم جدید تمام کوشش این میشد که
با کارکرد بهتر نگذارد تعداد طرفدارانش بطرف طیف رژیم گذشته
بروند ... اما خب ایران اینجوریست دیگه برنده تازه وارد همه توانش
نابود کردن رژیم قبلیست همین پهلوی ها با قاجارها چه کردند این
هشتاد سال !؟ پس نمیشه ایراد گرفت چرا اسلامی ها این چنین کردند
با پهلوی ها ... تاریخ ایران اینجوریست

 
At November 26, 2008 at 3:15 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنودجان درود!

انگاری این‌قدر این‌بار مطلب شیرین و گویا و منطقی چون همیشه‌ست که حقیر از قافله جا مانده‌ام!

البته من و ما که با مشی شما در همه‌ی این سال‌ها آشنا هستیم و از شما آموخته‌ایم، نوشتن از اصلاحات و رییسش دور از انتظار نیست! کیست که نداند میوه‌ی اصلاحات را آقایان «اصول‌گرا» خوردند و حتا آقای «احمدی‌نژاد» در مصاحبه با آقای «کینگ» _امیدوارم نام‌اش را درست نوشته باشم_ جوری سخن گفت که اصلاحات را او پایه‌ریزی کرده و مو لای درزش نمی‌رود!

باز هم دیدم سروکله‌ی تئوری‌های سطح پایین قرون وسطایی در جایی که سخن از منطق و مدارا و اخلاق است پیدا شد و ... آخر یکی نیست به این آقای ناشناس بگوید حتا اگر کسی 30 سال پیش خطایی بکند و بعد پی به خطا برد،آیا تا همیشه باید تاوان بدهد؟ تا وقتی که چنین افکاری هست باید در رویای جهانی آرام و سالم بمانیم! یا افکاری که در سطح تی‌وی‌های بیست‌وچهار ساعته‌ی لوس‌انجلس که دیگر شورش را درآورده‌اند از بس بی‌منطق و بی‌راه می‌روند! جایی در چند مقاله‌ی پیش به خوبی بهنودجان پیش‌بینی کرده بودید اگر روزی دگران بیایند بر مسند قدرت احتمال این‌که بدتر کنند و از گذشته پند نگیرند هنوز هست.

خدمت آن‌دسته‌ای که گمان می‌برند وظیفه‌ی اصلاحات نان دموکراسی آوردن سر سفره‌ی مردم است و مردم نباید خود کاری کنند کارستان عارض شوم که خیر آقاجان! وظیفه‌ی دولت اصلاحات آزاد گذاشتن رسانه‌ها جهت آگاهی دادن اجتماع است و تصمیم نهایی با خود آن‌ها! چنان‌که پس از دوم خرداد چنین بود و صف ملت برای آگاهی خریدن جلوی دکه‌ی نشریات خبر از بلبلی خوش‌الحان می‌داد.


شاد زی

 
At November 26, 2008 at 3:19 AM , Anonymous Anonymous said...

من بر این گمان بودم که ایرانیان، به ویژه در این سی سال اخیر، اگر چیزی را به خوبی آموخته باشند، همانا باید خویشتن‌داری و «موجی» نشدن باشد. اما گویا چنین نیست و اگر سرباز در جبهه جنگ و در راه وطن ممکن است بر اثر شلیک خمپاره «موجی» شود، «روشنفکر» در سنگر انتزاع و خیالبافی برای وطن و بر اثر انتخابات «موجی» می‌شود. واقعا این را که کسی بیاید انتخابات آمریکا را با انتخابات جمهوری اسلامی، اوباما را با خاتمی، و چهارم نوامبر 2008 را با دوم خرداد 1376 و اساسا آمریکا را با جمهوری اسلامی مقایسه کند، چه چیز جز عوارض «موجی شدن» می‌توان نامید؟

این نوع مقایسه‌ها را پیش از آنکه با خوش‌بینی بتوان به حساب آرزوهای گمشده و یا ناکام گذاشت، باید ادامه همان بیماری مزمنی شمرد که جامعه به اصطلاح «روشنفکری» ایران از انقلاب مشروطه به این سو به آن مبتلاست و ظاهرا علیه آن درمانی وجود ندارد. بیماری‌ای که سر و ته چیزهایی را که به یکدیگر هیچ ربطی ندارند، به هم وصل می‌کند، تا از نظر سیاسی، آن هم نه در عمل (که امری ناممکن است) بلکه در ذهن به نتایج مطلوب برسد و در عمل به دلخوشی آن بسنده کند. اگر واقعیت و تاریخ مسیر دیگری غیر از این خیالات و ذهن‌پردازی‌ها در پیش گرفت، چه باک! برای رسیدگی به مسئولیت «روشنفکران» در هیچ جا مرجع و دادگاهی وجود ندارد. قضاوت وجدان و تاریخ نیز در ایران ظاهرا هر صد سال یک بار روی می‌نماید و تا آن موقع آنهایی که باید پاسخگو باشند، عمرشان را به نسل‌های بعدی سپرده‌اند و از خواب خرگوشی مستقیم به خواب ابدی فرو رفته‌اند.

agha behnod in jomle ma ra yade shoma andakht az ELAHE BOGHRAT . ali

 
At November 26, 2008 at 3:59 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستانی که کامنت می گذاری دقت کنید که مسعود بدون اجرت برایمان تحلیل می کند و ما به جای توهین به این و آن بهتر است نظرخودمان رادر باره آینده کشورمان بنویسیم. زیرا توهین به این و آن پیش از اینکه به توهیم شونده نثار شود به توهین کننده می خورد
زمانی

 
At November 26, 2008 at 6:36 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود عزيز
تحليلهايت زيباست. تاريخ را خوب پشتوانه تحليلها مي كني تا شايد آزموده را نياموزيم.
من جرب المجرب حلت به الندامه
مي گويي اقبال خوش اين ملت ازصندوق راي سر در مي آرد. اما نمي گويي ملتي كه صندوق راي را پر مي كند چه ملت شور بختي است كه بجاي راي بر آزادي خود حكم اعدام خويش به صندوق ميريزد. نگفتي كه ما ملت احساساتي و دمدمي، با انتخابات ، سربراه و منطقي مي شويم يا نه؟
خاتمي را به ياد داريد وقتي دانشجويان او را هو كردند بزرگترين پيروزي خود را همان دانست كه دانشجويان بتوانند رئيس جمهورشان را هو كنند. و وقتي اين شوربختان به سياق سابق اين يكي را هو كردند ديدند آنچه را كه ديدند. خيلي درست و بجا مي خواهيد ملت از تاريخ درس بگيرند. بين اين دو "هو كردن" چند نسل فاصله بود. گمان مي كنيد دانشجويان ايندو را هيچوقت كنار هم مي گذارند؟ به فرض كه به زبان بياورند دلشان زياد متاثر نيست.
مي گوييد دلاوريهاي احمدينژاد تشت رسوايي اينان را از آسمان به زمين انداخته مي گويم بله مي گوييد حنايشان بيرنگ است مي گويم بله اما مي توانم قسم بخورم كه اگر در شب انتخابات احمدينژاددر مصاحبه اي با بيست و سي بنالد از دست مافياي كيهان ساخته اقتصادي سياسي فرهنگي و مثلا رييس آنرا هم مسعود بهنود بداند و ثابت كند كه بهنود پسر خاله شيمون پرز است و بعد در يك كلوزآپ جند قطره اشك هم بريزد فردا نه 17ميليون كه 40 ميليون راي مي آورد و فرداي انتخابات همه بدون اينكه ذره اي احسام شرم يا عذاب وجدان بكنند مي گويند مردم – و نمي گويند ما- گول خوردند. به همين سادگي به همين خوشمزگي!
اينها شاگرد همان ملايي هستند كه معلم مدرسه اي مي خواست به آنها "مار" را درس بدهد...
از اقتصاد عيني تر و ملموستر سراغ ندارم. اما بازتغييرات قدرت خريد هم اين ملت را سربراه نمي كند. هنوز از ارزاني افسانه گون رضاخاني مي گويند اما ترجيح مي دهند تورم كمر شكن باشد، توليد در محاق بيكاري همه گير و فساد همه جا گيراراذل بر گردن مردم سوار و با اينهمه خوشحال باشند از وعده رايانه نقدي. و حقوق ميليوني و مخارج چند ميليوني را بعلاوه راينه نقدي 50 هزارتوماني ترجيح مي دهند به حقوق چند صدهزارتوماني و مخارج چند ده هزار توماني و اقتصاد و فرهنگ و سياست بسامان!!!
كامنتها معمولا بي جوابند اما كاش جوابي بيابم براي اين سرگشتگي.
alfred

 
At November 26, 2008 at 7:14 AM , Anonymous Anonymous said...

مردم است و مردم همین اند. و دوم خردادی ‏ها نمی توانند به مردم پشت کنند

pas dovvome khordaadihaa joz'e "mardom" nistand? shayaad manzuretaan az mardom injaa hamaan "avaame kal'an'aam" ast. shomaa qablaan dar hamin site eshaare karde eed be faaseleye beyne aarmaankhaahi haa baa mardome kooche va baazaar ke albatte baa aan movaafeqam. vali fekr mikona, be jaaye gogtane "mardom haminand" baayad fekri baraaye aamoozeshe "mardom" kard vagaarnaa chasbidan be "dovvome khordaadihaa" va raahaa kardane vaaqeiyate jaame'e be haale khod natije ash in ast ke mibinim.

 
At November 26, 2008 at 7:37 AM , Anonymous Anonymous said...

بی مهری میفرمائید بهنود خان. حرف چندان بدی نزده اید فقط در مورد نتیجه گیریتان به نظرم کمی کج رفته اید که آن هم به نظر من نه به واسطه برهان غلط تان، که نادرست بودن داده هایتان میباشد. قال قضیه این که اگرمنظورتان در کل این بوده که »دمکراسی» با »چماقماسی» فرق داردو اینکه در اولی حرف اول را پایینی ها و در دومی بالایی ها میزنند شکی نیست. اما دو نکته در مقاله تان بحث برانگیز است (بحث برانگیز و نه غلط). اول اینکه شما بر طبق چه شواهد و اسنادی جناح حاکم را اکثریت میخوانید که گردن نهادن بر تصمیماتشان(که باز هم بحث برانگیز است) برهمه واجب باشد. دوم آنکه هرچند شما خود را غیر صددرصدی میخوانید مدعی هستید که اصلاً راه دمکراسی همین است(این نکته نیز اجباراً غلط نیست که جای تأملش در صورت در نظر گرفتن نمونه های دیگر دمکراسی در دنیا مثل سر کارآمدن نازی ها در آلمان پس از انتخاباتی آزاد که فاتحه دمکراسی راخواندند قدری پررنگ تر میشود). به هر حال انتخاب و انتقاد مثل دو قلوهای سیامی میباشند. نمیشود یکیشان را صددرصد پذیرفت و دیگری رافقط مشروط.

 
At November 26, 2008 at 7:54 AM , Anonymous Anonymous said...

همه چيز را مي توان اصلاح كرد اما بي شك اصلاح تفكرات يك ملت مهمترين و مشكلترين آنان است
با اين پيش فرض تا كنون كسي را اصلاح طلب تر از احمدي نژاد نيافته ام
من در انتخابات آينده شركت نمي كنم تا اين اصلاح طلب بزرگ تاريخ ايران بار ديگر به رياست برسد
اصلاح اقتصاد، جامعه مدني، حقوق بشر و غيره آرزوي من هم هست اما وقتي اتفاق مي افتد كه اصلاح تفكرات جامعه ام اتفاق افتاده باشد پس بياييد اين اصلاح طلب بي نظير تاريخ كشورمان را حمايت كنيم

 
At November 26, 2008 at 8:12 AM , Anonymous Anonymous said...

من معتقدم باید فرصت بدهیم تا احمدی نژاد کثافتکاری اش را تمام کند شاید جناح راست از نفس بیفتد و شرم کند از شرکت در سیاست ایران . اگر کسی اطمینان بدهد که احمدی نژاد روحانیت و جناح راست را از بین می برد به او رای خواهم داد.

 
At November 26, 2008 at 9:45 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز
با تمام خضوع و خشوع عرض می کنم، بعضی از نوشته های شما به هیچ وجه قابل خواندن نیستند. سبک نگارش عجیبی اختیار کرده اید که ذهن آزار است. لطفا توجه بفرمایید که متن شما قرار است توسط دیگران خوانده شود، و بنابراین آنچیزی که بنظر برای خود شما مفهوم است شاید برای دیگران کامل غیر قابل فهم باشد. بد نیست قبل از انتشار متن را به رویت شخص دیگری هم برسانید.
ارادتمند

 
At November 26, 2008 at 9:46 AM , Anonymous Anonymous said...

هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد

 
At November 26, 2008 at 7:18 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز، دوباره بعد از سالها سه زن را خواندم و با لحظه لحظه زندگی فرمانفرما و تیمورتاش و رضا خان زندگی کردم. کتابی از شما نیست که نخوانده باشم. دوست دارم باز هم از فرمانفرما بیشتر بدانم. با این قلم جادویتان از ناگفته های زندگی خودش بنویسید. سپاس
ندا

 
At November 27, 2008 at 2:09 AM , Anonymous Anonymous said...

آلفرد خان ... من هم وقتی جوان بودم مثل شما هیچ چیز و هیچ کسی
را قبول نداشتم جز افکار خودم و میخواستم افکارم را بزور اسلحه
بهمه بقبولانم ایران را بکوبم و نو بسازم و ....ولی زمان بهم یاد داد که
هر کسی پیرو افکار خودش و هر کشوری تاریخ و فرهنگ خودش را
حفظ میکند و مقابل اسلحه من ایستادگی میکند انکه لباس روحانی بتن
کرده انکه لباس نظامی میپوشد و ان رفتگر ان کارگر ان بقال و ان تاجر
و هزاران شغل دیگر تابع من نخواهند شد زندگی خودشان را خواهند کرد
و اگر عده ایی از انها سرشان درد سیاست داشت در طیفهای مختلف سیر
میکنند و نه همه انها همفکر من خواهند شد ... عزیز هموطن شما وزنه
که توان بلند کردنش را داری انتخاب کن نه بیشتر که وقت و زندگی کوتاه
و گرانبهایت را تلف نکنی

 
At November 27, 2008 at 9:11 AM , Anonymous Anonymous said...

یکی از زیبایی های نوشته بهنود به کار نگرفتن نویسه های رکیک است که خود هنر بزرگ است و متاسفانه برخی از ما از آن بهره مند نیستیم چه خوب بود ما هم خوب می نوشتیم. تا دیگران را نمی رنجانیدیم. به راستی اگر بهنود در یک کشور غربی و یا کشوری که منافع ملی در آن تعریف شده بود زندگی می کرد چه پستی به او داده می شد؟ دادن مشورت به مقامات در سطوح بالای ملی و جهانی برای تامین منافع ملی کمترین پست بود.

سرآبادانی

 
At November 27, 2008 at 10:48 AM , Blogger Unknown said...

بهنود عزیز،
حوصله ام از این مجادلات بی انتها سر آمده.من از گروهی بودم که در سوم تیر دوست داشتم حضرات اصلاح طلب شکست بخورند و از قدرت خارج شوند،به این امید که راه بر توجیه گرانی که وزارت و وکالت به مذاقشان خوش نشسته بود بسته شود و همچون ابتدای دهه هفتاد فرصتی فراهم آید برای تآمل بر آنچه گذشت و تجدید قوا و طرح افکار نو و ترمیم بزرگترین سرمایه از دست رفته یعنی اعتماد ملی.اما عملکرد اصلاح طلبان در این 3-4 سال بسیار نومید کننده تر از آن بود که انتظار داشتم. بقول عباس عبدی مدام در پیله تناقضات خود تنیده و همچنان می تنند.چهار فصل را به خمیازه کشیدن می گذرانند و بعد همچون شاگرد تنبل های شب امتحان،هفته انتخابات یاد فعالیت سیاسی می افتند.مبارزه ای بدون خط قرمز و پذیرش تمام شروط رقیب. روشی که اگر دیگران هم پی می گرفتند، امروز نه گاندی را می شناختیم نه ماندلا را.
آقای بهنود، با آنکه شک دارم که این کالا دیگر خریداری پیدا کند و بتوان مردم را به روش سلبی و از بغض معاویه به میدان در آورد،صمیمانه امیدوارم این بار آن شود که شما می پسندید،تا ببینیم آیا از هر صندوقی در هر شرایطی کاری ساخته است یا نه؟ اما اگر آمدند و حتی به مرز دستاوردهای از دست رفته نوبت قبل نرسیدند و ته مانده سرمایه ملی را سوزاندند دیگر حساب ملک و ملت با کرام الکاتبین خواهد بود.
ضمنآ؛ نمی دانم به چه حسابی احمدی نِاد را خواست ملت می دانید. اگر غریق از سر ناچاری به خس و خاشاک متوسل شود یعنی همان می خواسته؟

 
At November 27, 2008 at 10:50 AM , Anonymous Anonymous said...

Dearest Masoud
I strongly advice you to stick to writing novel and fiction and stop mesmorizing people with beautiful words .we are sick of listening to lecture delivered by people deceptively polit and caring like you.

Take care.

 
At November 27, 2008 at 5:58 PM , Anonymous Anonymous said...

آزاده خانم یا آقا. بابا یک کم ادب یک کم فروتنی. شما کی هستید که به کسی با چهل سال سابقه دستور می دهید که این کار را بکن و آن کار را نکن. [...] هم خوب چیزی است. خب بگوئید من موافق نیستم. واقعا برخی از ما خنده دار هستیم.در ضمن آقا ارژنگ عزیز به ما بگویند راه حلشان برای نجات مملکت چیست. مثلا می خواهند انقلاب شود. خب بکنند این کار را و هزینه اش را به عهده بگیرند. مثل آن سه تا بچه که در شیراز انفجار درست کردند و در تلویزیون دیدیم طفلک ها مانند آهوئی که گیر گرگ افتاده بودند حیات از وجودشان رفته بود. حالا کجاست آن مرتیکه فرود فلان. به همین جهت نمی شود که قایم بشوید و طرح های قوی بدهید. آقای بهنود جه در زمان شاه و چه امروز معتقدست که از طریق صندوق رای باید تغییرات ایجاد کرد. شما اگر راه دیگری دارید به میدان بیاورید. نشستن و هی نق زدن که حوصله ندارم واقعا تهوع آورست. در ضمن ول کنید اصلاح طلبان را . این ها یک گروه بودند که حاضر شدند از مواهب بگذرند و در دوران خاتمی به میدان آیند. خوب و بد تمام شد. حالا هی درباره خاتمی و اصلاح طلب ها بنویسید. چه فایده دارد. کی قرارست ما [...] پیدا کنیم

 
At November 27, 2008 at 11:52 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
آقای بهنود خود شما بهتر از هرکسی باید بدانید که این سبک و سیاق جدیدی که برای نوشتن برگزیده اید بهیچ عنوان نمی تواند برای تحلیل های سیاسی - اجتماعی که مخاطبشان قاعدتا عامه مردم است مناسب باشد
*******
بهتر نیست این سبک - که سبکی است بنوبه خود زیبا و دوست داشتنی - را اختصاص بدهید به مقالات ادبی و یا داستان هایتان؟
*******
ضمنا می بینم بغیر از من هستند کسان دیگری نیز که به این سبک نوشتن شما اعتراض دارند. چرا توجهی به این اعتراضات نمی کنید و یا حداقل نظر خودتان را در این مورد قلمی نمی فرمایید؟

 
At November 28, 2008 at 1:45 AM , Anonymous Anonymous said...

Cher Massoud, merci pour cette analyse que je qualifierais, plutôt, de littéraire, même si elle n'est pas totalement vide de sens et de réalisme, notamment quand tu parles du peuple iranien. En revanche, là où je suis en total désaccord avec toi, c'est quand tu parles de l'actuel, soi-disant, président, en affirmant que s'il est là, c'est parce qu'il est du pleuple ! Contrairement à toi, je pense que la dernière élection présidentielle n'avait rien de démocratique, sinon justement il n'aurait pas été là où il est. Tout le monde se met d'accord à dire que cet individu n'est même pas capable de diriger une école primaire, et je ne parle même pas de tous ses aspects ridicules et honteux. Donc, s'il est là, et j'espère de tout coeur qu'il n'y sera plus dans 7 mois, c'est parce que les gens de pouvoir l'ont voulu pour des raisons que tu connais mieux que moi, même si le peuple ignorant y a joué aussi un petit rôle...
Un Iranien de Paris

 
At November 28, 2008 at 2:20 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ در شهر مونترال کانادا یک چپ ایرانی با همتای کانادائیش
بحثی داشتند در براندازی دو حکومت ایران و کانادا !! که بسیار شنیدنی
بود و فاصله عجیب این دو تفکر ...کانادایی با آمار و ارقام واقعی از مردم
کانادا خودش را در قهقرا میدید و اینکه یکروزی کانادا را با افکارش اداره
کند را فقط در رویا میدید اما امیدش را از دست نمیداد و قبول داشت
که جامعه کانادا چه محافظه کاران و چه لیبرالها و مطبوعات طرفدار این
دو حزب قاطبه مردم را مشغول خودشان کرده اند بخصوص خرج و صرف
میلیونها دلار از جیب طرفدارانشان کمترین فرصت را بچپ های کم طرفدار
و بی پول میدهد تا خودشان را مطرح کنند و در نتیجه در پای صندوق های
رای همیشه ۹۰ در صد ارا باین دو طیف تعلق میگیرد و چپ ها کمترین
ارا را بدست میاورند ٬ خنده دار است که حزب تازه تاسیس حشاشیون !! که
خواهان ازاد شدن کشیدن سیگاری !! در جامعه هستند از چپ ها بیشتر رای
بدست اوردند ... اما داستان چپ ایرانی درست مثل معدودی از کامنت گزاران
شما هستند که در پیله خودشان گرفتارند و به هیچ امار و ارقامی هم اعتقاد
ندارند نه در ایران محافظه کار میشناسند نه اصلاح طلب و مردمایران که بایندو جناح رای داده و میدهند را یکجا گوسفند و بیعقل و تازه اماری
هم ارائه نمیدهند که چند در صدی که رای نمیدهند چگونه افکاری دارند ایا
همه آنها با قصد و غرض هستند یا اصلا اهل سیاست و رای دادن هستند یا
بکدام جناح و گروهی اعتقاد دارند ...در بست میگویند اگر چهل در صد رای
نمیدهند همه بر انداز و همتفکر ایشانند ولی نمیگوید پس چرا در آمریکا
همین یکماه پیش صد میلیون واجد شرائط رای رای ندادند !؟ یا در کانادا
سی و نه در صد واجد شرائط رای باز رای ندادند !؟

چپ کانادا این چهل در صد رای ندهنده را بپای خودش نمینویسد
اما چپ و یا هر برانداز ایرانی در بست رای ندهنده را بپای خودش
مینویسد و انرا بمطبوعات خارجی و داخلی حقنه میکند

 
At November 28, 2008 at 5:25 AM , Anonymous Anonymous said...

You write entirely accurately that many of our compatriots create, nurture and encourage dictators. They are part of our country and society. They cannot be simply eliminated or ignored and have an equal right to determine how they wish to be ruled.

For the good of all Iranians, including they themselves, they have to be persuaded that democracy is the best method of governance to bring about security, independence, progress and freedom in any country, including Iran.

The Reformist era (as opposed to today's Populist era) is a good example and I feel the lessons have not been all lost on at least some of the former opponents of the Reformists.@@

 
At November 28, 2008 at 7:06 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان تحلیلگر قدر سفره ای که بهنود شناخته شده پهن کرده بدانید و نظرات خودتان را برای ساختن ایران ارائه دهید. ما باید از طریق بهنود توانمندی خود را نشان دهیم. حتما در نوشته ها نکات مشترک فراوان است و اگر این نکات جمع شوند قطعا به نفع ملت خواهد بود. گفته می شود در آکسفورد چند واحد درسی برای سرنگونی قانونی دولت ها وجود دارد. در این زمینه نیز حقوق دانان می توانند نظرشان را بدهند.
انوشه

 
At November 28, 2008 at 10:40 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود گرامی ؛
حرف و حدیث در خصوص آنچه شما گفتید بسیار است و جدل در خصوص آنجه گذشته است ، لااقل در این برهه ، تصور نمی رود که راه گشا باشد ،اما نکته ای اخیراً به ذهنم رسید که شاید در خور تامل باشد

آنهایی که همچنان مدافع دوران اصلاحات هستند معتقدند که این مردم فاقد فرهنگ دمکراسی ویا صبر و پشتکار کافی برای نیل به آن هستند ، اما نمی گویند که چگونه ودر چه شرایطی مردمی که تجربه دمکراسی نداشته اند ، بسمت دمکراسی میتوانند گام گذارند وآنچه مسلم است ، رفتار های مدنی نمی تواند مولود سیر قهقرایی اوضاع سیاسی ،اجتماعی واقتصادی باشد .

از سوی دیگر آنهایی که بقول شما صبر وتحمل اندکی داشته اند ، همه را به یک چوب میرانند و انتظار دارند دیگرانی ، لابد از عالم غیب ، راه دمکراسی را برایشان بگشایند .

اما آیا براستی این دو دیدگاه که مسئولیتی برنمی تابند ، دور روی یک سکه نیستند ؟

اما اکنون که روزنه هایی از تغییر این دیدگاه در یک روی این سکه پدیدار شده ودریافته است که حق آزادی میوه ای رسیده و آماده چیده شدن نیست ، سزاوار است که آنروی دیگر سکه هم راه صبر و شکیبایی را پیشه کند ، که شروعی دیگر، مستلزم آشتی آندوست.

حسین ،تهران
8 آذر 87

 
At November 28, 2008 at 12:25 PM , Blogger farzane said...

To ro khoda bas kon
digeh Halm be Ham mokhore az in harfaha
Bro roma benevis.
Sadegh

 
At November 28, 2008 at 1:27 PM , Anonymous Anonymous said...

آنهاییکه معتقدند که مردم ایران فاقد فرهنگ دموکراسی هستند باید گفت. دموکراسی چیزی نیست که یک شبه به دست آید . حتما دوستان دوران روزنامه های دوم خردادی را به یاد دارن که به یکباره تیراژ روزنامه های وزین بالا رفت. در آن روزگار کسی کیهان، رسالت و ... نمی خواند. و آنهاییکه روزنامه می خواندند چندین روزنامه می خواندند این یعنی رفتن به راه دموکراسی. اگر می بینید امروز مردم نمایش دموکراسی نمی دهند چند دلیل دارد1- موج خشونتی که روزهای نخست انقلاب و یا سالهای 60و 61 بار دیگر در سال 1384 تکرار شد و مردم می خواهند این موج نیز بگذرد. هنگامی که غبارها به زمین نشست جنبش دموکراسی خواهی دوباره آغاز خواهد شد. 2- در فضای ترس و بیم انتظار شق القمر کردن از سوی مردم نابجاست. 3- همه آنهاییکه در درون و بیرون از دموکراسی و صندوق های رای دم می زنند به امید این مردم اند اگر ما بگوییم مردم درکی از دموکراسی ندارند درست نیست. مردم الان با 30سال پیش و حتی از دوران اصلاحات کاملا فرق کرده اند و جهش بزرگی کرده اند. اگر مسیحی ها پس از 1000واندی سال از کلیسا رهایی یافتند مسلمانان در عرض این 30 سال بیش از 1000سال پیش رفته اند. الان سطح پرسش در بین جوانان حتی خدا را نیز شامل می شود چه رسد به بندگان خدا که چند صبایی بر مردم حاکمیت می کنند.4- احمدی نژاد که مدعی رییس جمهور امام زمان است و تمامی گرفتاری های مردم را به امام زمان نسبت می دهد مهم ترین عنصر در آگاهی دادن مردم است او یک روز کردان جاعل را نمونه بسیجی می خواند و یک روز دیگرامام معصوم را آیا فکر نمی کنید مردم در این زمینه بهترین داورند.

 
At November 28, 2008 at 5:49 PM , Anonymous Anonymous said...

این آقایان حالا که می خواهند کامنت بگذارند چرا از نام خانم ها استفاده می کنند که آن ها بدنام کنند. کامنت آزاده اگر هم پایش صادق را نگذاشته بود می دانستم نوشته یک زن نیست. من به عنوان یک زن به تک تک نوشته های آقای بهنود که همه را خوانده ام افتخار می کنم. و او را به عنوان مردی متمدن که [...] می شناسم اما نمی دانم صادق خان چرا حالش به هم می خورد. به قول قدیمی ها [...] بابا انصاف

 
At November 28, 2008 at 11:53 PM , Anonymous Anonymous said...

آلفرد:
ناشناس عزيز
بزرگوارانه پند داده اي و درست گفته اي اما من نه انديشه خود را برترين مي دانم و نه اعتقادي به زور اسلحه دارم. مراجع قديم مي گفتند در حرام شفا نيست و آقاي بهنود بحق ميفرمايد اصلاح طلبي با تقلب انتخاباتي جور در نميايد. در هر حال از جواني همين يك مشخصه را دارم كه سالهاست مي كوشم بشوم يكي از هزاران تا بتوانم با اين مردم زندگي كنم و نمي شوم. دعا كنيد من نيز چون شما بتوانم وزنه خودم را بلند كنم و گليم خودم را بيرون بكشم. و ايمان بياورم به آغاز فصل سردي كه ديگران راه خويش مي روند و دربرابر باد نايستم. دعايم كنيد.
اما مهمتر از همه اميدواري به اصلاح است كه در نوشته هاي بهنود فراوان است و در دل من هيچ...

 
At November 29, 2008 at 7:24 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان عزیز سلام،
معمولا اکثر افراد جامعه آدمهایی هستند که به یک سری مراجع اطمینان دارن، مثلا مذهبی هستن و به فلان مجتهد اعتقاد دارن و حرف آن مرجع رو بدون تفکر قبول می کنند، دوستان عزیز یه نیم نگاهی هم به جنوب شهر داشته باشن، جناح اصلاحات چه حرفی برای این گروه داره که طیف وسیعی هم هستن. ولی شما می تونید به اون ده میلیون نفری هم که به هاشمی رای دادند هم یه نگاهی بکنید بالاخره کم نیست ولی برای برنده شدن باید روی طیف عمده مردم کار کرد، این دوستانی که اینجا کامنت می دن معمولا اهل تعقلن.

 
At November 29, 2008 at 10:03 AM , Anonymous Anonymous said...

dear Azadeh
we are Iranians and love our country. if were aware of our history we had a better governance . we have to learn from the west to respect experienced people and begging them to remind us our background by pay. what Nickson did even after the water gate scandal.
shamaiezadeh

 
At November 29, 2008 at 11:46 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود

آخر اصلاحات خاتمی دیگه !! بالاتر از این که نمی تونه باشه .
تو هشت سال ریاست جمهوری ایشان هم فرق چندانی نکرد. جالب اینکه اصول جمهوری اسلامی در این دوران به وضوح دیده می شد ولی در دوران احمدی نژاد افتضاح جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شد.

ایران سربلند ایرانی سرفراز

 
At November 30, 2008 at 1:53 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي بهنود به نظرم بهتر است به جاي دعوت كوركورانه به شركت در انتخاباتي چنين مضحك شما هم مقالات و نوشته هاي خود را صرف بهبود پروسه انتخابات در كشور كنيد مانند اين مقاله جالب آقاي عيسي سحرخيز براي نظارت بين المللي بر انتخابات و توجيه منطقي آن

http://www.roozonline.com/archives/2008/11/post_10321.php

 
At November 30, 2008 at 11:51 PM , Blogger Unknown said...

جناب مراد، چرا خود می برید و خودتان می دوزید؟ چه کسی گفته هرکس به این رش مبارزه انتقاد دارد پس طرفدار انقلاب است؟چرا بجای توجه به حرف گوینده پیشداوری های خوتان را مبنا قرار می دهید؟ولکنیم اصلاح طلبان را؟! مگر این ها که تصمیم دارید بهشان رای دهید قرار ست از سوئیس تشریف بیورند؟ خب همین ها هستند دیگر

 
At December 1, 2008 at 1:19 AM , Anonymous Anonymous said...

من هم موافق نظارت بین المللی هستم ولی در کشورهایی که مشکل ما را دارند، اگر حاکمیت نخواهد نظارت بین المللی کارساز نیست . مثلا ناظرین بین المللی در انتخابات کنیا گزارش از تخلف دادند ولی دولت به کار خود ادامه داد تا اینکه شورش به پا شد و دولت مجبور به پذیرش مخالفین در کابینه شد. در زیمبابوه نیز مشکل شبیه کشور ماست.
سامان

 
At December 1, 2008 at 3:27 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا / خانم اصلاح طلبی با براندازی بسیار توفیر دارد و نفرمایید
آخر اصلاح طلبی یعنی خاتمی .. مگر محافظه کاران سنتی در ایران
مثل ان نوکیسه های اندک طرفدار شاه هستند تا ترقی صدای تفنگ
امد پولها را در چمدان و راهی غرب شوند !؟ اینها هم دایم ماندگار
در ایرانند هم طرفدار این رژیم مذهبی ... اصلاح طلبهای واقعی در
پروسه چهره پردازی این حکومت هم برای مردم همفکرشان در ایران
هم برای قبول جامعه جهانی اند یک مثال کوچک عرض کنم در دوران
خاتمی اروپایی ها روابطشان را گسترش دادند سفرهای خاتمی و میهمانهایش
همه حاصل میانه رویش بود وگرنه بعد از انتخاب احمدی نژاد و آرایش
جنگی اش !!!؟ اروپایی ها هم بطرف آمریکا رفته اند

داستان طولانیست اما انچه خارج از اصلاح طلبها یا بطور کلی براندازها
گله دارند !! چرا وسایل ارتباط جمعی ایران بانها فرصت نمیدهد و نمیپرسند
ایا امریکا و اروپا به براندازشان فرصت میدهد !>؟

اریک حیدر مرحوم اتریشی را فراموش کردید بخاطر عقاید تندش علیه
خارجی ها مقیم اتریش با اینکه رای مردم را هم داشت بخاطر بلوکه شدن
توسط اروپا و امریکا مجبور باستعفا شد و بعدش هم در تصادفی کشته شد

 
At December 2, 2008 at 12:53 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد عزیزم. ترس من باری از آن آدرسی است که در مقاله آن پیانیست فرشته داده اید، سایت اصلی یو تیوب در این کهنه سرا فیلتر شده و ما فقرا از این پیشوندی که شما ارجاع داده اید به تماشا نشستیم....نکند این را نیز فیلتر کنند؟ ..... می بینید چقدر ما دچار توهم توطئه ایم ! ... یک آهنگساز فقیر هستم که دنیای موسیقی را با اینتر نت سرعت (( زاقارت )) از سایت نامبرده پی می گیرم.دستتان را هنرمندانه می فشارم

 
At December 2, 2008 at 3:00 PM , Anonymous Anonymous said...

سی سال دیگر درچنین روزی: لرد بهنود در مراسم تاجگذاری پرنس ویلیام اعلام کرد که همانند شصت سال پیش هنوز بر این باور است که سعادت ملت ایران تحفه ای است که اگرچه ملت ایران لیاقت انرا ندارد ولی سرانجام از صندوقهای رای جمهوری اسلامی بیرون خواهد امد. ایت الله میثم خامنه ای رهبر ان قلاب که لازم به توضیح است که تصدیق ایت اللهی وی ممهور به مهر مرحوم ایت الله رفسنجانئ و ایت الله کردان رییس قوه قضاییه می باشد اذعان کردند ما هم کاملا با جنا ب لرد بهنود موافقیم تنها اختلاف بین ما و ایشان در اندازه شکاف صندوق میباشد. لازم به ذکر است که برای تضمین سلامت انتخابات دکتر مرتضوی وزیر کشور قول داد شکاف صندوقهای رای را متناسب با همت طبقه روشنفکرطراحی خواهد نمود

 
At December 3, 2008 at 1:50 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود: بس که دوستان، میوه های کلمات این مقاله را دستمالی کردند، کم کم دارند لهیده و فاسد میشوند...خیال ندارید صندوق مقاله جدیدی را باز کنید؟

 
At December 3, 2008 at 3:33 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود خان من نیز مانند خسته درخواست نویسه نویی دارم. اما شما هم زندگی دارید و خرج. اگر بی تربیتی نباشد یک پیشنهادی دارم. و آن اینکه برای هر نویسه مبلغی بفرمایید تا دوستان این ور آب و آن ور آب پرداخت کنند. کم کم ما هم باید "کپی رایت "را یادبگیریم.

 
At December 4, 2008 at 2:16 AM , Anonymous Anonymous said...

ارحام صدر کمدین مشهور اصفهانی در یکی از هزاران گویشهای
کمدی اش میگوید آقای صولتی ! بتازگی بازنشست شده ٬ خانم
از ارحام صدر میپرسد بازنشست دیگه چیه ؟

ارحام صدر میگوید یعنی گشاد شده ...؟

دوستان بهنود گله میکنند که چرا بهنود خان کم لطفی
میکند و کم مینویسد ٬ وقتی جوان بود یک لحظه ارام
و قرار نداشت اما این روزها شصت را پست سر گذاشته
و کم حوصله شده بیشترک میخواند بخصوص که کتابخانه
جهان در اینترنت در دسترسش شده و سیری ناپذیر سیر
و سیاحت میکندو گاهی دوستانش را مشترک میکند

 
At December 11, 2008 at 2:17 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیزم. من همان جوان 18 تیرم. همانم که طعم خیلی را چیزها را چشیدم. از آن قماشم که اول دبیرستان را تمام نکرده بودم، کتابهای چپ و راست و روزنامه های رنگ و وارنگ چپ و راست و بالا و پائین هزار جور مزخرف را به پایان رسانده بودم. حالا 12 - 13 سالی از آن روزها می گذرد. روزهایی که به خاطر خاتمی مدرسه نرفتم. البته به خاطر خاتمی که نه، به بهانه او. به هر حال همه چیز گذشت. ولی این جای کلامتان که از جوانان کم طاقت که رو تو روی خاتمی کردند و... ببخشید ولی چرند نوشته اید. آقا چیزی وجود نداشت که منتظرش باشیم. اقلیت و اکثیرت معنی ندارد جایی که صدا و حرف فقط از آن یک نفر است. خاتمی کم آورد. ما ایستادیم. ما انقدر پشت خاتمی ایستادیم که حوصله اش سر رفت و به زندانمان افکند. همان خاتمی که هنوز باوی سریشم اعلامیه هایی که برایش پسباندم زیر ناخنهایم مانده. نگوئید اینطور. انصاف داشته باشید.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home