Thursday, November 6, 2008

دوم خرداد آمریکا


خبرنگاران تلویزیون فارسی بی بی سی از آمریکا گزارش های انتخابات را می فرستادند. مهرنوش پورضیائی ناگهان هیجان زده فریاد زد این دوم خرداد آمریکاست. او خود از نسل جوان دوم خردادی است که در آن شب تابستانی هر جای کشور که بودند نخوابیدند از هیجان آن که داشتند برای اول بار می رفتند تا نقش خود بر زمانه بزنند. و زدند.

مرد انگلیسی چشم از تلویزیون برگرفته و رها کرده بود اخبار گذرای بحران اقتصادی و سقوط سهام مارک اند اسپنسر را، و دل سپرده بود به اعلام اولین نتایج رای گیری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا. همان طور که داشت برای همپالگی های خود داد سخن می داد و یا سخن آن ها را می شنید، لابد چون چشمش به یک ایرانی افتاد که گفت آمریکائی ها این سرمستی را از ایرانی ها دارند.

برخی خندیدند از این طنز. یکی دوتا اخم کردند. اما انگار شوخی نداشت مقاله نویس با تجربه روزنامه لندنی تایمز. از شلوغی و پرسروصدائی پاب فلینت ستریت هم پروا نداشت، چون صدایش را بلند کرد. این جا پاتوق روزنامه نگاران لندن است، جائی که از نزدیک دویست سال قبل، به دوران سلطنت ملکه ویکتوریا، به شهادت عکس ها و مدارک قاب شده بر دیوار، غروب ها روزنامه نگاران آن جا با هم درباره همه حوادث جهان جدل کرده اند. گرچه بیشتر روزنامه ها از این خیابان تاریخی رفته اند. مرد سخنش را با مقدمه ای شروع کرد. خلاصه و فشرده گفت:

جورج بوش و باند نفتگران تگزاس سال 2000 همان جائی قرار گرفتند که سال 1952 تیم آیزنهاور قرار داشتند. آن دفعه هم شرکت های نفتی تگزاس ژنرال خوشنام و پیروز جنگ جهانی را برگزیده بودند برای ریاست. برادران دالس همه کاره دولت بودند و ریچارد نیکسون هم در کنارشان باید مشق ریاست می کرد. منتها موضوع حاد آن زمان "جنگ سرد، ترس از کمونیزم و نفت ایران" بود. موضوع حاد این زمان "تروریسم، ترس از افراطی گرائی اسلامی و نفت خاورمیانه ". در هر دو دوره ایران موضوع اصلی بود و مسکو خرسی که باید مراقبش می بودند.
در این دوره چینی، خانم رایس، رامزفیلد از شرکت های نفتی تگزاس وارد دولت شده اند.

"یازدهم سپتامبر مائده آسمانی بود، جورج بوش خواب نمی دید که در سال دوم ریاستش بلائی از آسمان نازل شود و محبوبیت او را به رکورد تاریخی نود در صد برساند. فردای یازده سپتامبر فقط باید نگران سعودی ها می بود که هم با تگزاس شریک اند و هم با خاندان بوش رفیق. باید به گونه ای بن لادن زده می شد که به هموطنانش و دیگر شیخ نشین های جنوب خلیج فارس لطمه ای نرسد."

مرد روزنامه نگار انگار خود در همان نقطه ای قرار داشت که پنجاه سال قبل اسلافش بودند، گیرم آن زمان پاب ها پر از بوو دود سیگار بود و اینک کشیدن سیگار حتی در این کافه ها ممنوع است. او برای دو سه نفر مستمعانش شرح داد که افغانستان هدف سهل الوصول اول، برای نئوکان ها تمرین آن چیزی بود که تگزاسی ها در سر داشتند. آن ها در سرشان دست انداختن روی نفت شمال خلیج فارس و بین النهرین بود، و قرار گرفتن میان روسیه و چین، و منکوب کردن دو کشور بزرگ و پرجمعیت دارنده نفت یعنی عراق و ایران [چون بقیه شان مانند کویت و امارات و بحرین، قطر، حتی سعودی تکه های کوچکی هستند].

"افغانستان که باتلاق روسیه و قتلگاه انگلیسی ها بود چه آسان فتح شد. جهان هم نه تنها چیزی نگفت بلکه برای جورج بوش دست زد. ایران هم هراسان شده و معقول نشست بر سر میز مذاکرات بن برای آینده افغانستان. رهبران آینده کابل هم از میان دوستان تگزاسی انتخاب شدند. حامد که وردست کوندالیز رایس بود شد جانشین ملاعمر، خلیل زاد که همتای او بود شد نماینده آمریکا در مذاکرات و بعد از آن نماینده آمریکا در مناطق فتح شده. می شد برعکس شود. هم کارزای و هم خلیل زاد افغان بودند و تگزاسی توام.

از این جا روزنامه نگار سخنگو شروع کرد به تشریح نقش ایران که به نظر وی خوب بازی کرده ، بعد از آن که از هراس یازده سپتامبر بیرون آمده، شروع کرده به شناخت همسایگان جدیدش که همان آمریکائی ها باشند.

" ایرانی ها دیدند که خیر این آمریکائی ها اهل داد و ستد نیستند و آمده اند تا بمانند و تمام نفت منطقه را میخواهند. از این جا بود که نقشه شان را عوض کردند. اول یک سناریو جدید به میدان آوردند به نام انرژی هسته ای که ممکن است بمب هم باشد کسی چه می داند، بعد هم شروع کردند به خریدن منابع خبری آمریکا، و توسط آن ها تگزاسی را حریص کردند که گرفتن عراق هم ساده است. به این ترتیب هم شیطان بزرگ آمریکا را به جان دشمن بزرگ خود صدام انداختند و کاری را که ناتمام مانده بود، تمام کردند، هم خودشان را از تیررس آمریکائی ها بیرون کشیدند. پس این تشویق را تا زمانی ادامه دادند که حکومت صدام سقوط کرد و صدام هم در عید ایرانی ها به دام افتاد، از آن پس شروع کردن به لجبازی با واشنگتن."

به نظر این روزنامه نگار، ایرانی ها زهر را آرام آرام به جورج بوش خوراندند. و وقتی در نیمه ژانویه سال آینده باراک اوباما وارد کاخ سفید شود، در تهران حق دارند شادمانی کنند چون که چون هشت سال را گذارنده اند که هر لحظه اش امکان حمله نظامی به ایران وجود داشت – چنان که همین الان هم وجود دارد و ممکن است بوش تا هست این کار را بکند -.
نتیجه ای که او می گرفت این بود که "زهری که آرام آرام ایرانی ها در تن تگزاسی های کاخ سفید کردند، موجب شد تا دست و بال آمریکائی ها چنان در منطقه بند شود که از اجرای بقیه نقشه شان درمانده شوند، و همین جهان را از یک ماجرا و مصیبت بزرگ نجات داد، و از همه مهم تر این که خبر ماجرا را به آمریکائی ها رساند، و کاری کرد که امروز با این رسوائی جمهوری خواهان باید قدرت را وداع گویند."

وقتی گوینده این سخنان نفسی تازه می کرد تا بازگوید که چرا اوباما و مردم جهان این موقعیت را مدیون ایران هستند، یک روزنامه نگار پیر و با تجربه گفت یعنی می فرمائید حالا که پروژه حکومت ایران به نتیجه رسیده و خیالش از بیرون راحت شده کمی هم به فکر مردم ایران خواهد بود. پیدا بود مقصودش رعایت حقوق انسانی است، آزادی بیان است، عدالت و مدارا.

من در دل گفتم این کاری نیست که جز از مردم برآید . باید بخواهند که همانند آمریکائی ها دوم خردادی دیگر برپا کنند. وقتی خواستند هیچ عاملی نمی تواند مانعشان شود. چنان که وقتی نخواهند هیچ چیز تکانشان نخواهد داد.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At November 6, 2008 at 3:12 PM , Anonymous Anonymous said...

چقدر دیر . بگذارید بخوانم تا نظر بدهم

 
At November 6, 2008 at 5:11 PM , Anonymous Anonymous said...

Dearest Behnoud
Have you read American constitution, I am sure you know Iranian version by heart. How come you make such a comparison? If people votes in Iran can make any differences, where is the problem then!! There is no democracy in Iran therefore change will not happen via khamenei’s ballet boxes, at best will be somebody like Khatami for another 8 years and then another Ahmadinejad after that! How many years we should witness this vicious cycle!! Obama type of person will never get a chance to even express his opinion in Imam Zaman country. Yes People can change, people want change but it happens if we ask for fundamental change which is changing constitution and 30 years waiting is enough to declare such a claim. Do not legitimise this totalitarian authority by indirectly approving election process in Iran.

 
At November 6, 2008 at 6:06 PM , Anonymous Anonymous said...

A bitter story in a sweet essay.

Excellent!

 
At November 6, 2008 at 8:20 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بر بهنود عزیز!

شوکه شدم که من هم در نوشته‌ای کوتاه و خام که فردا شنبه در نشریه‌ی اینترنتی «اپیزود» منتشر خواهد شد چون خانم «مهرنوش پورضیایی» انتخاب "اوباما" را توسط ملت امریکا مثل حماسه‌ی «دوم خرداد» دیده‌ام و بسیار شبیه! شک ندارم خردادی دیگر خواهیم داشت! فقط امیدواری را باید از قاب‌اش درآورد و زنگارها از آن زدود! ملت‌مان سخت افسرده و پریشان است و خسته و البته حق دارد وقتی می‌بیند دولت ِ مهرگسترش و عدالت‌محور هر روز یک رسوایی را بر سر در ِ بازار دارد.

شاد زی

 
At November 6, 2008 at 10:19 PM , Anonymous Anonymous said...

besiar aali bud aghaye behnood ...
vali kash bejaye tahlile khabarnegare engelisi tahlile khodetan ra mineveshtid ...

 
At November 6, 2008 at 10:30 PM , Anonymous Anonymous said...

2ومین،2خرداد،22خرداد
به امید آمدن دوباره خاتمی بزرگ در 22 خرداد و تکرار مبارک 2خرداد

 
At November 7, 2008 at 2:25 AM , Anonymous Anonymous said...

فکر می کنم معنای سخنتان این بود. آمریکا و دموکراسی اش این قدر ارزش داشتند که خود را نجات دادند. آیا ما ایرانی ها هم داریم . سئوال مهمی است من را که به فکر انداخت

 
At November 7, 2008 at 2:45 AM , Anonymous Anonymous said...

Che rabti beh 2 khordad dareh.
hich ham shabieh nist. iraniha zood tab migiredeshon. president usa ra ba khamenei moghayeseh konid.
Gerefima raa

 
At November 7, 2008 at 2:48 AM , Anonymous Anonymous said...

کامنت گزار انگلیسی نویس نوشته که در امریکا دمکراسی اش اجازه تغییر
و تحول را میدهد اما در قانون اساسی ایران همه راه های تغییر بسته است؟

اولا این کامنت گزار مشخص نمیکند تحولی در امریکا رخ نداده لااقل همین
نه سال پیش بیل کلینتون هم حزبی اوباما رییس جمهور بود و صد سالست
این دو حزب حکومت را دست بدست میکنند اما چون این بار یک انسان
سیاه پوست از حزب دمکرات کاندید شده بود و در تاریخ امریکا بیسابقه
بود کمی جارو جنجال بپا کرد ....کامنت نویس عزیز از خودش نمیپرسد
چرا در مهد تمدن و دمکراسی باید یک غیر سفید پوست این همه مشکلات
داشته باشد و تازه دو و سه کاندید دیگر بودنذ اما پول برای تبلیغ نداشتند

رالف نادر توانست فقط سه میلیون دلار خرج تبلیغات کند ولی
اوباما بیش از هزار میلیون دلار !!!؟؟؟ البته مک کین هم
هشت صد میلیون دلاری خرج کرد

در ایران خاتمی توان تبلیغاتیش به ناطق نوری چربید و چند کاندید
دیگر بودند که در بین این دو طیف اصلا گم شده بودند

اگر منظور شما کاندید شدن کسی باشد که خواهان برافکندن کل سیستم
سیاسی یک کشور باشد اگر در امریکا و انگلستان و سوئد چنین
کسی قادر بکاندیدا شدن است حتما ایران و قانون اساسی اش بدرد لای جرز
میخورد ....اقا / خانم هیچ کشور پیش رفته ایی بشخص و یا فردی
که ان قانون را قبول نداشته باشد اجازه کاندید شدن را نمیدهد

 
At November 7, 2008 at 3:20 AM , Anonymous Anonymous said...

باد به زخمتان نخورد که این یک مقایسه هیجان زده است که جرم نیست و مفت و نتیجه گیری نیم بند. مفت باشد گلوله جفت جفت باشد . ا ین بار گلوی انتخابات گیر دارد و از هلو خبری نیست . این قبری که سرش گریه میکنند مرده توش نیست .

 
At November 7, 2008 at 3:23 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب اقای بهنود ..نا گفته نماند که این نظر یک انگلیسی است از جایگاه او در برابر امریکا .. واز اقای خامنه ای واقای احمدی نژاد یک قهرمان ساختن چه باک !! چرا که نگران مردم ایران وایران نیست دغدغه او فقط له کردن امریکا است ..واینکه امریکا بزرگ نباشد واو تحقیر شود حتی اگر مردان [...]چون سران جمهوری اسلامی را بزرگ کند وبه قهرمان مبدل کند این انگلیسها همچون دیگر اروپائیان مشکلات خودشان رادارند ..والبته طبیعی هم هست که براساس خواسته های خود تحلیل وتفسیر کنند ومشکل اصلی انان عقب ماندگی از امریکا است واینکه امریکا خیلی از انها جلوتر است ..نکته جالب دیگری که انان دارند که همه ما شرقیها را ترغیب میکنند که با امریکا به دیده دشمن بنگریم ..ولی در جای خود خود بیشترین سودها را از دوستی با امریکا میبرند وهیچکدام از کشورهای اروپائی حاضر نیستند حتی اندکی غیر ازان کنند که امریکا مایل است ..یعنی دقیقا همان میکنند که او میخواهد ..فقط جای این تفسیرها واین نقطه نظرات در عالم نظر است نه در عالم عمل ...تنها غذائی است برای انتلکتوالها..نه در مقام عمل برای زندگی کردن ..برای زندگی وپیشرفت علم دقیقا ان میکنند که امریکا میخواهد .. ...وما والبته هزاران بار بیشتر شما ..به عنوان یک ایرانی باید به فکر مشکلات خود باشیم وبه همین راحتی بلندگوئی نشویم بر ای ابراز عقاید انان وسایت خود را عملا در اختیار نقطه نظرات انان بگذاریم ..نقطه نظری که بسیار اما واگر وتحلیلهای دیگری میتواند داشته باشد.... شمابهتر است انجا که هستید کمی کمتر هیجان زده باشید وبیشتر با تعقل وتعمق به نظرات به قول خودتان لندنیها توجه کنید..پیشاپیش متشکرم

 
At November 7, 2008 at 3:27 AM , Anonymous Anonymous said...

خانم مرادی بهتر بود نظر خود را می دادند و احیتاط می کردند که آن قدر این نطر را قطعی ببنید که به نویسنده ای با چهل سال سابقه توصیه کنند که چه بکن و چه نکن. واقعا این تسامح آقای بهنود هم گاهی مرا می رنجاند و گاهی به تحسین وامی دارد. این را می دانم و مطمئن هستم کسانی که چنین مطمئن هستند و چنین قاطع نظر می دهند که کسانی را سه نقطه می نویسند و به دیگران تحکم می کنند نمی توانند دموکرات باشند. همین رضا مقصودی

 
At November 7, 2008 at 3:30 AM , Anonymous Anonymous said...

من فقط می توانم بگویم [...] آخه برادری که معتقدست اتفاقی نیفتاده یعنی تصور می کند صدها میلیون نفر که دیشب در آمریکا و جاهای مختلف دنیا جشن گرفتند اشتباه می کنند. واقعا که ... اقا همین حادثه یک رویای بزرگ بود و یک گام بزرگ برای تغییر. به همان اندازه که انقلاب ایران بود اما بی هزینه و بی کشتار. به همان اندازه که دوم خرداد اما نگذاشتند. اما متمدن های با تجربه فرقشان این است که از پافشاری و باز و باز دست برنمی دارند و به مقصود می رسند مانند شرقی ها نیستند که زود قهر می کنند

 
At November 7, 2008 at 3:30 AM , Anonymous Anonymous said...

نویسنده ما در همان دو سطر آخر مقاله نشسته است. فرقش با روشنفگر انگلیسی همین جاست

 
At November 7, 2008 at 3:52 AM , Anonymous Anonymous said...

خانم مرادی لطفا توجه داشته باشند که در ایران ما که مخالفیم و به اصطلاح اوپوزیسیون ده در صدیم . بقیه با حضرات هستند. فقط آن روشنفکر انگلیسی نیست . تازه از بین این ده در صد باور ندارم یک در صد هم با نظر شما موافق باشند چنان که من نیستم. من نمی خواهم سر به تن جمهوری اسلامی باشد اما هزار بار طرز کار و اندیشه آقای بهنود را به تندروی شما ترجیح می دهم و به همین جهت آرزو دارم که ایشان به توصیه شما توجه نکند

 
At November 7, 2008 at 5:57 AM , Anonymous Anonymous said...

حانم مرادی چه اسان تمام تحلیلگران را رد کرد و تحلیل خودش را حق مطلق دانست. من مطمئن هستم که همان روزنامه نگار انگلیسی اگر نظر دیگری بشنود این طور با آن روبرو نمی شود که نیت گوینده را تحلیل کند و همان دنیا را تفسیر کند تا در جائی که خودش می خواهد فرود آید این فرق روشنفگر ماست با روشنفکر انگلیسی آقای بهنود استثناست

 
At November 7, 2008 at 8:26 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز
شما که خیلی امیدوارانه صحبت از دوم خرداد دیگری در ایران میکنید آیا به نظر شما نسل کنونی و آینده ایران خواست آن را دارد؟
به نظر من نسل امروز ایران هیچ شباهتی به نسل دوم خرداد ندارد.نسل امروز ایران نه عکس کسی را بالای دست میبرد نه شعار مرگ و درود به این وآن میدهد و نه حتی تی شرت چگوارا می پوشد.
نسل امروز ایران تی شرت نیمانی می پوشد و خاضر به مفت باختن نیستند. آیا به نضر شما احمد باطبی ها مفت نباختند! آیا به نظر شما این دختر و پسر های شیک و باکلاس ایران امروز حاظر هستند به اصلاح طلبان اعتماد کنند و عکس آقای کروبی را بالای سر برنذ؟
بهنود عزیز به نظر من نسل امروز ایران فراتر از این شعار ها رفته و دنبال احقاق حقوق انسانسی و شهروندی خود است و ما این را در جنبش های اخیر دانشجویی و زنان و ... به وضوح دیدیم که این حرکت ها هیچ شباهتی به 12 سال پیش ندارند و هیچ بویی از دوم خرداد نمیدهند
به امید پاسخ

 
At November 7, 2008 at 8:34 AM , Anonymous Anonymous said...

agha behnood,agar shab-ha sari be har PUB dar london bezanid az in sohbat,haye abejoo neshan mishanvid,amma in hayajane shoma khandeh dar ast,hala KAJDOME siyah gooya be mezaghe shoma bishtar joor miyad,mobarak ast,anham dovvome khordadish agar jai shoma boodam neveshteh ra batel mikardam,be shoma in harfa nemiyad,beBBC bechasbid.

 
At November 7, 2008 at 9:53 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظر من خبرنگاری که اون شب شما رو این همه به هیجان وا داشته تحلیل بسیار کودکانه ای انجام داده. البته این داستان برای پیر مردایی که مشکل بی خوابی دارند شب هنگام بسیار مفید خواهد بود.
به هر حال از این داستان من این طور برداشت کردم که علی رغم ادعا های این قشر خبر نگاران و بعضا همین وب سایت آمریکا به خاطر نفت به عراق حمله نکرده بلکه خبر هایی رو از منابع خبریش دریافت کرده و چون این منابع قبلا به صورت زیرکانه ای از طرف جمهوری اسلامی خریداری شده بودند و ببوهای واشگنتن حالیشون نبوده به طبع خبر های نادرستی رو به آمریکا رسوندن به عنوان مثال سلاح کشتار جنگی. آمریکا هم بر پایه این اخبار نادرست که از طرف جمهوری اسلامی دریافت کرده بود به عراق حمله می کنه و باقی ماجرا. اگر این طور باشه درستش اینه که جنگ عراق رو به جای اینکه نقطه تاریک کارنامه بوش در نظر بگیریم باید مایه ننگ جمهوری اسلامی در نظر بگیریم و البته کابینه خاتمی که با انتشار اخبار دروغ به آمریکا باعث کشته شدن این همه انسان بی گناه شدند.

 
At November 7, 2008 at 10:14 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام بر اقای بهنود ودیگر خوانندگان محترم ..اگر نوشته من لحن تحکم یا مطلق گرائی داشته معذرت میخواهم از شما ودیگران ..در واقع این نظر من است والبته که شما بزرگید ومن بسیار کوچک ولی این حق را به خود میدهم که در مقام کوچک خودم اگر توصیه ای به نظرم میرسد بدهم ..والبته این بزرگان هستند که توصیه ها وپیشنهادها را میشنوند ودر صورت لزوم انرا رد یا قبول میفرمایند ..از توجه همگی متشکرم

 
At November 7, 2008 at 10:27 AM , Anonymous Anonymous said...

میشه حدودا بگی بی بی سی کی شروع میکنه؟؟

 
At November 7, 2008 at 11:33 AM , Anonymous Anonymous said...

It's funny that people are still waiting for Khatami, we saw how his broken promises turn our economy to what it is now and the election at the end was his final touch to "khosh khetmady be nezam" as Mahmoud jump out of nowhere.
With all the "EGO" we have, they can trick us all time...
I always wish we could hand pick our citizens...
I always thinking why we are "dar be dar" nation with no country, it's because of people like you(not Mr.Behnoud though) living in thier own dreams
at the end Mr.Behnoud you were arrested unfairly during Mr.khatami's presidency and you are still big fan...

 
At November 7, 2008 at 3:14 PM , Blogger Unknown said...

بسیار بسیار خوشبینانه!.....این تحلیل شما ( یعنی همان روزنامه نگار فرضی انگلیسی،....از ترفندهای شیرین نویسندگی) را که ‏حکومت ایران آمریکا را فریب داد و به عراق کشید، تا حالا جائی نشنیده بودم. ولی مثل اینکه فراموش کردید که حضرات تا ‏لحظه آخر مثل صدام فکر می کردند تهدیدات آمریکا کشک است و بعد از حمله هم تا روز آخر ترهات سعیدالصحاف را با آب و ‏تاب پخش می کردند. من فکر می کنم جمهوری اسلامی وجود ده تا صدام را به ارتش آمریکا بیخ گوشش ترجیح می داد. البته در ‏اینکه طی این مدت از هیچ کاری برای زمینگیر شدن آمریکائی ها در عراق فروگذار نکردند شک ندارم.‏

 
At November 7, 2008 at 6:17 PM , Anonymous Anonymous said...

این نوشته کیهان امروزست . واقعا وای به حال مردم بیچاره ای که این آقا بازجویش بوده و بر اساس حکم او زندگی اش عوض شده میزان دقت این روزنامه و مدیرش را ببنید که نوشته "مسعود بهنود طي مقاله اي در سايت ضدانقلابي روز آن لاين، مهرنوش پورضيايي را مقاله نويس روزنامه تايمز معرفي كرد و به نقل از وي ضمن اشاره به لشكركشي بوش به افغانستان و عراق نوشت: جهان در اشغال افغانستان براي بوش دست زد. ايران هم معقول نشست سر ميز مذاكرات بن براي آينده افغانستان ..."
یک بار دیگر به مقاله نگاه کنید و بینید کدام بی سوادی از سطر اول مقاله نمی فهمید که مهرنوش پورضیائی گزارش گر بی بی سی و آن که گزارشگر تایمزست و کیهانی ها آن قدر از قوانین بین المللی این حرفه بی خبرند که نمی دانند آقای بهنود نمی تواند بدون اجازه گوینده حرف هایش را بازگو کند و نکرده است.

 
At November 8, 2008 at 12:08 AM , Anonymous Anonymous said...

كاملاً با نظر اين روزنامه نگار موافقم چون در عمل مي بينم همين امور اتفاق افتاده اند. حالا بايد ديد كه اوباما تا چه اندازه حاضر است كه امتياز بدهد. آيا حاضر است كه اجازه دهد كه اولاً بمب اتم ايراني ساخته شود و ثانياً خاورميانه تحت امر جمهوري اسلامي در آيد. شخصاً ارايه اين امتيازات را بعيد مي دانم و بنابراين اين ماجرا نهايتاً به كجا ختم مي شود. كاش روزنامه نگار مذكور پاسخي به اين سئوال بدهد.

 
At November 8, 2008 at 1:27 AM , Blogger Unknown said...

خانم مینا مرادی، با نظر شما درباره حسادت اروپائی ها نسبت به آمریکا و حس عمومآ ضد آمریکائی شان,علی رغم همه دنباله ‏روی ها و منافعی که از نزدیکی با آمریکا می برند, کاملآ موافقم. دوستانی را که این نظر را قبول ندارند به خواندن مقاله خواندنی ‏زیر از شماره 55 مجله بخارا دعوت می کنم : ‏http://www.vatandar.com/attractive/fuladvand.htm

این دیگر حرف من نیست بلکه نظر یک روشنفکر فرانسوی است. ‏
چندی پیش یکی می گفت در کشورهای خاورمیانه از مردم عادی که می پرسی از کدام یک از رهبران سیاسی منطقه بیشتر ‏خوشت می آید؟ اکثرآ می گویند احمدی نژاد، اما وقتی از همین ها می پرسی کجا دوست داری زندگی کنی می گویند دبی یا بیروت ‏یا........و هیچ کس یاد ایران نمی افتد!. یعنی هزینه ارضای حس دشمنی دیگران را ( که اتفاقآ خیلی ها شان در همان حال دشمنی ‏رویای زندگی در آمریکا را در سر دارند) ما باید بپردازیم.‏
درضمن نوشته شما نه تند بود نه توهین آمیز. نمی دانم چرا بعضی دوستان اینگونه تعبیر کردند.‏

 
At November 8, 2008 at 2:05 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظر بنده در هیچ جای جهان دموکراسی به معنای واقعی برقرار نیست. در آمریکا هم به جای اینکه یک نفر حاکم باشد دو حزب حاکمیت دارند و قدرت بین این دو حزب هر 8 سال یکبار دست به دست می شود. مهمتر از همه اینکه مردم فقط 4 سال یکبار انتخاب می کنند و در تصمیم گیریهای مهم هیچ نقشی ندارند و فقط در دوره بعدی می توانند تلافی کنند که این خود از چند منظر غلط است.
1- با تبلیغات و روشهای روانشناسانه افکار عمومی در مواقع لازم جهت دهی می شود. و در واقع وجدان عمومی جامعه را موقتاً غیر فعال می کنند.
2- در برخی امور همانند حمله نظامی و ... نقش آفرینی مردم بعد از بروز فاجعه چندان موثر نخواهد بود.
3- صرفنظر از موارد گفته شده گزینه های پیش رو برای مردم محدود و اندک است و طیف وسیعی از افکار و اندیشه ها را در بر نمی گیرد.
اینها خلاصه ای از معایب دموکراسی نمایشی در مهد دموکراسی جهان است. و خودتان فاصله اش را تا دموکراسی واقعی بسنجید.

 
At November 8, 2008 at 11:21 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان عزیز این مقاله جلو شما بازست لطفا در آدرس زیر افاضات حسین شریعتمداری را هم بخوانید و ببینید این منقدان که خدا را قبول ندارند دقتشان چقدرست. لطفا قضاوت کنید
http://kayhannews.ir/870818/2.htm#other210
ببنید آقای بهنود چی نوشته و آنها چی فرض کرده اند

 
At November 8, 2008 at 12:49 PM , Anonymous Anonymous said...

با احترام خدمت جناب آقاى بهنود بنده فكر نميكنم اين مقاله رهبر پسند شما و همكاران ارجمند انگليسى زبان شما [...]همانطور كه مستحضر هستيد اينگونه مقاله هاى بنفع رژيم ايران باعث جلوگيرى از تهمت هاى نارواى كله زن زندان اوين و سردبير كيهان بيت رهبرى عليه شما و [...] نشده و نخواهد شد اين ماهپت اصلاح ناپذير نظامهاى ديكتاتوريست در ضمن به دوست خبرنگارتان بگوئيد اين زهر ملاهاى مرتجع ٣٠ سال است كه به جان ملت ايران نشسته و تا بيخ و بن تا مغز استخوانش را پوسانده

 
At November 8, 2008 at 12:52 PM , Anonymous Anonymous said...

به کسی که نوشته در هیچ جای دنیا دموکراسی واقعی نیست باید گفت برادر یک کمی کوتاه بیا. دست کم بگو این ها را من قبول ندارم وگرنه این که تصور کنی هیچ کس در دنیا نمی فهمد و همه گول خورده اند جز تو مالیات دارد. نازنین فکر کن شاید شما از دموکراسی تصور غلطی داری. ممکن نیست؟
چرا ممکن هست. و من متاسفانه در میان جوانان ایرانی حرف هائی می شنوم درباره غرب که مطلقا وجود خارجی ندارد. آن ها با این تصور رویائی می آیند به غرب و چون با واقعیت برخورد می کنند آن وقت است که فحش می دهند که همه جا بدست. البته قصدم این نیست که کامنت گزار شما این طورست. من کامنت گزار را نمی شناسم ولی با این استدلال آشنا هستم.
چاکرم

 
At November 9, 2008 at 2:05 AM , Anonymous Anonymous said...

در تاييد تحليلهاي بسيار غليظ اين آقاي انگليسي و درغياب استاد ارجمند جناب آقاي بهنود كه چشمان بينندگان سايت خود را لايق خواندن آن دانستند خدمت دانشجويان علاقمند كه ديري است از وجود استاد بي بهره اند نيابتا عرض مي كنم كه براي ارايه نظير چنين تحليلهايي به نكات زير توجه فرماييد

اول اينكه كره زمين برخلاف تصور باطل كپرنيك و گاليله به دور كشور ايران مي چرخد و نه خورشيد و لازم است در هر تحليلي اين پيش فرض منظور شود

دوم اينكه هرگاه از بلاهت و بي تدبيري مسولين محترم نظام در حل ساده ترين مشكلات روزمره از جل و جلال خالق ياد كرديد اين نكته را فراموش نكنيد كه اين شاهكارهاي خلقت در عين حال تمام دنيا را بر روي سر انگشتان خود مي چرخوانند

سوم و آخر اينكه مطابق قانون عمل و عكس العمل نيوتون با كمي تغيير تمامي اتفاقات درون كشور حاصل عملكرد خارج كشور و تمامي اتفاقات خارج كشور حاصل عملكرد داخل كشور است و البته فراموش نكنيد كه صددرصدي هم نباشيد

 
At November 11, 2008 at 1:47 AM , Anonymous Anonymous said...

هنر نزد ایرانیان است و بس
!

 
At November 11, 2008 at 2:48 AM , Anonymous Anonymous said...

من نگاهم ماند به همان جمله اول ِ بند آخر: كه فرموده ايد این کاری نیست که جز از مردم برآید
باور كنيم حداقل صد سال است از مشروطه خواهي مان به اين ور كه خودمان را هي تكه تكه كرده ايم تا فلاني كه از ماست در قدرت جايي دست و پا كند و هر از گاه كه پيروز ما بوده ايم، همان فلاني ي به قدرت رسيده را اوباش و اراذل و گاه نيز نظاميان به زير كشيده اند اگر وي خود دچار استحاله نشده كه در تاريخ ما اين نيز كم رواج ندارد.
بپذيريم كه راه در افتادن با قدرت مطلقه، قدرت مطلقه نيست كه از همان جنس است، بل ريشه دار كردن دموكراسي است در متن جامعه، و اين خود حتي با تشكيل گروهي كوچك در راه تهيه ي لوازم بهداشتي براي فلان شهر ِ دور افتاده، درست تر رسيدني است، تا با جنگيدن بر سر ِ پست هاي بزرگ و كوچك ِ قدرت و در بوق كردنِ خبرِ اين كه فلان دولتمدار براي تحقق فلان شعار چه فرموده است .

 
At November 12, 2008 at 12:28 AM , Blogger Unknown said...

آقای موریس، نوشته کوتاه شما به نظرم نمونه شاهکاری از طنز است. مرحبا

 
At November 12, 2008 at 7:38 PM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr. Behnoud,

I have the outmost respect for you and your literary and political writings. Most of the time I find myself in agreement with your views but sometimes you fall in the journalistic trap of viewing events in a shallow way. Your initial views about the U.S. invasion of Iraq and Bush’s intentions of promoting democracy are recorded. Now, you know it was about oil not democracy. Here again, your reference to this journalist’ views means that you are perhaps in agreement with him/her. Well, us middle easterners are heavily into conspiracy theory. Iran played its hand right after Sept 11 but it doesn’t mean that it got the Americans into Iraq. The new cons had planned the invasion long before and Sept 11 only paved the way. My point is you and those readers who agree with you here don’t really understand the deeper dynamics of the U.S. and international politics. Your points about the future possibilities in Iran, however, are well taken.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home