Friday, August 31, 2007

خانوم در...

هنرمندان گروه وان لایت در کانادا دارند آخرین هفته های کار بر روی قصه خانوم نوشته مرا با کارگردان شاهین صیادی به پایان می برند. نمایشنامه پوشش نام گرفته است و فیلمی از کارشان تا همین جا می بینید
من ابتدا چنان که معمول است تئاتر گروه را "حجاب" معنا کردم ولی شاهین به درستی توضیح داد که پوشش است

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 31, 2007 at 3:38 PM , Anonymous Anonymous said...

وای ی ی ی ی این همان خانوم داستان محبوب من است خوش به حال کانادائی ها . حالا بگویید چرا مردم از کشور می روند . برای همین هاش کی ممکن بود در ایران چنین تئاتری را تماشا کنیم . وای خدای من از تصورش به خودم می لرزم . من این قصه شما را شاید ده بار کامل و حدود سی بار ناقص خوانده ام. ورق ورق شده است اما... به نظرم معتبر ترین رمان ایرانی است

 
At August 31, 2007 at 3:39 PM , Anonymous Anonymous said...

روح من الان آن جاست . چطور می خواهند این رمان را در یک دو ساعت تئاتر بگنجانند.

آیا شما خودتان هم نظارت دارید. چرا خبرش جائی پخش نشده

 
At August 31, 2007 at 3:42 PM , Blogger masoudbehnoud said...

من از دوستی که کامنت گذاشته اند چرا این تئاتر خبرش داده نشده تعجب می کنم . کی شنیده و دیده اید که آقای بهنود درباره کتاب هایشان آگهی بدهند و یا تبلیغی بکنند. اصلا کی دیده اید در روزنامه های تهران نقدی بنویسند. در خارج از کشور هم همین طور. کتاب های آقای بهنود مصداق درست مردمی بودن است. هیچ. بی سروصدا می آیند کتاب های آقای بهنود و مردم هم بی سروصدا عادت کرده اند میخوانند. بنابراین برای این تئاتر هم نظرم همین است

 
At September 1, 2007 at 2:43 AM , Anonymous Anonymous said...

salam,masoud man in romaneto nakhundam mishe ye kholasei azash bezari roo in sitet!

 
At September 1, 2007 at 8:00 AM , Anonymous Anonymous said...

چقدر دلم برای دوباره خواندن این کتاب تنگ شده بود

در کانادا زندگی میکنم و حالا خوشحالم که میتوانم تئاتر را ببینم

 
At September 1, 2007 at 9:48 AM , Blogger Unknown said...

با درود
این کتاب قصه است باورش کنید
جمله ای که تا امروز هماره بر لبانم مینشیند
بهنود عزیز لطفا الیس را زودتر برای مشتا قان نثر تان اماده کنید
یا حق

 
At September 1, 2007 at 1:58 PM , Anonymous Anonymous said...

Here is the synopsis of the play, as someone had asked.

Khanoom is a fictionalized biography of a Persian woman who, through twists of fate and her perseverance, came to witness, from a unique perspective, many of the political and social changes that shaped the 20th century.

The story begins in the segregated palaces of the Persian Shah Ghajar; Khanoom was a princess whose life was ruled by traditional class and gender expectations. Women of her status, while well-educated, and well-kept, were expected to live a life of seclusion, marry upon arrangement, and obey the property and civil laws that left them second class citizens. Her ‘traditional’ life was supplemented by tutelage in feminist ideology by a rebel aunt; her closest friend. Compellingly, Khanoom and her aunt, despite their opposition to the status quo, are also the Shah’s favorites within the extended household of wives, mistresses and children.

During the Persian Constitutional Revolution, although Khanoom and her aunt secretly supported the anti-monarchist constitutionalists, Khanoom is forced to flee to Russia along with the rest of the royal family. Thus begins a life of upheaval that sees Khanoom move to Turkey, Italy, France and Germany, has her wed twice, lose her fortune, become disowned by the royal family, and experience the political strife that marked 20th century Europe- revolutions, fascism, and war. In the end, believing that she has been widowed, she returns to her homeland, now Iran, and moves into a house that belongs to her childhood servants. The story of Khanoom, is both an epic tale which sweeps through modern history, and an intimate portrait of one woman’s journey from an insulated childhood, to a rebellious youth, to a grown woman who must make a place for herself in a world that is entirely different from her own and which is, itself, in constant flux. What is fascinating about Khanoom’s story is not only that she survives, but that she is able to find peace both with her adopted, Western home, and her abandoned Eastern birthplace. In the end, despite taking on many of the political and social philosophies of the West, it is Iran that she returns to live.

Shahin

 
At September 2, 2007 at 1:54 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز ! روزگاری سرخوش بودیم از خواندن داستان خانومی در بعداز ظهرهای طولانی تهران . بعد ، رفتیم با با خاطره خانومی تا آنجا که نیلوفر ساعدی بود . دلمان خوش بود به آنچه برایمان میگفت این غزال دشت اندیشه . یک روز که در گرماگرم صحبت هایش یاد خانومی افتادیم ، اندوهی دلمان را لرزاند در در کنار باغ خاطره . به خود که آمدیم دیدیم نیلوفر چمدانش را بسته و رفته . حالا ما هستیم و خاطرات خانومی

 
At September 17, 2007 at 12:27 AM , Anonymous Anonymous said...

من کتابهای آقای بهنود رو با عطش فراوان می خونم چه کتاب امینه و چه خانوم و سایر کتب ایشون .به نظر من آقای بهنود از نو یسندگان مجرب و دست اول ایران هستن ولی نمی دونم چرا تو ایران قدر ایشون رو خوب ندونستن و کتب ایشون خیلی بی سر و صدا به بازار عرضه میشه.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home