Thursday, August 9, 2007

از شريعتی گفتن

مدت هاست که دوستانی از من می خواهند در بحث های پیرامون شریعتی که در سی امین سالگرد درگذشتش برپا شده شرکت کنم. گرچه در سالگرد درگذشت وی در کانون توحید لندن سخنی گفته ام. البته آن سخن بیش از آن که درباره دکتر باشد درباره دوران او بود. شرایط دهه شصت میلادی . اما نظرم در همان گفتار هم آشکار بود. شریعتی را گروهی به شدت زیر حمله گرفته اند که از حاصل عمل وی دل خوشی ندارند. مانند همه آن ها که مارکسيسم را به دلیل رفتاری که استالين کرد خوش ندارند. شریعتی هم چون به راستی معلم انقلاب خوانده می شود، توسط کسانی که با انقلاب اسلامی ربطی و رابطه ای ندارند، مطرود شده است. این جز ظلم نیست. به همين تاویل است که کسانی بر اساس عملکرد آقای اسدلله لاجوردی رسيده اند به برائت از دين و مذهب شیعه.
کار می برد داستان. اما همه بحث ها که می شود ، به خصوص وقتی که از تعصب خالی باشد، شیرین است و خردمندانه و لازم . نسل امروز باید شکرگزار باشد که اين همه فرصت نقد در برابر دارد. نسل گذشته چگونه بود. اگر من می خواستم بنویسم صادقانه تر و مهربان تر و درست تر از احمد زيدآبادی نمی نوشتم. اگر کسانی هستند که منطق گنجی عزیز را به تمامی پذیرفته اند بايد جواب احمد زيدآبادی را هم بدهند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 9, 2007 at 8:46 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr Behnoud salam

Man bayad be tore kamel nazare har do (Mr Ghanghi & Mr Zied Abadi) ro bekhonam ke comment behtari bedam vali ejaze mikham be onvane ye nasle dovomi ke hamsale Mr Ghanghi hastam be arz beresanam ke Dr Shariati wanted ke islam ro az khorafat etc.. joda kone nazarati dasht dar morde islam ke ba rohaniyaniat hamishe hakem (rohaniyate khorafati & motahajer no realistic)motazad bood va saay dasht students oon zaman ro az moje marksism joda kone vali bayad ghabool kard ke islam inghadr ke dr shariati dasht neshoon bede nist va islam ro inghadr siyasi eghtesadi va etc. neshoon dadan dar gharne 20 &21 hadi dare yadam miyad marhome said nafisi dar behesht ghomshodash marhome mohandes bazarghan ro ke reise danashkade fani bood (dar oon zaman)tahlil mikone ya ghozara mighe in agha mikhad islam ro az tarighe termo dynamic esbat kone, baba islam ye dine be in chiza che rabt dare, hame ghabool darim oon islame bedon vared shodan dar siyasat zamane shah khili behatar baese jeloghiri az ghonah, ghatl va..... mishod, chera in roshanfekraye mazhabi mikhan islam ro jori neshoon bedand ke halal hame chize hata momkene beghand islam mitone bazare borse donya va moshkelesho ro hal kone, in faghat marbot be shariati nabood aghaye tavanaiyan fard eghtesade islami ro migoft, banisadr eghtsade tohidi ro mighoft va ma nasle 2 che fekra mikardim va chi shod. amasale in aghayoon bishtar be akhonda khedmat kardand, be ghier az ine?

Mokhlese u

Mohammad

 
At August 9, 2007 at 9:07 AM , Anonymous Anonymous said...

agha behnood in KANOONE TOHID dar markaze London che sigheist, kanoone eslahtalabane diinin ast?va ya male edare markaze farhangiye iran va beritaniast? adersash ra bedahid agar amadim anja biyaim abjookhori.ali

 
At August 9, 2007 at 10:33 AM , Anonymous Anonymous said...

گنجي عزيز گاه به نظر مي‌رسد كه موضوعي را كه داوري مي‌كند به آغاز هزاره‌ي سوّم مي‌آورد و با معيارهاي امروز مي‌سنجد كه درست به نظر نمي‌رسد.
بعد هم گاهي بحث‌هاي تئوريك را به كناري نهادن و به واقعيّت نظر كردن بد نيست.گذشته از برخي نگرش‌هاي افراطي كه به ناروا مدّعي پيروي از او بودند، ميان گروه‌هاي فكري يا سياسي‌اي كه شريعتي را بازمي‌خواندند و پاس مي‌داشتند يا نه، او را نمي‌پسنديدند كدام يك طرفدار گفت‌وگو و آزادي بودند و كدام يك به‌عكس؟ اين همان شناختن درخت از ميوه‌هايش است كه از تاريخ قضاوت مي‌طلبد.

 
At August 9, 2007 at 11:25 AM , Anonymous Anonymous said...

هم میهن بازگشودن این فصل را امروز چه حاصل.جوانان سودگرای ایران امروز حتا برای آنکس که در پیش متقدم معتقد به خدای متشخص انسانوار بوده وحال متأخر زنده میباشد تره خرد نمیکنند.چرا ملت ما از تاریخ خود درس عبرت نمیگیرد و به هر سرابی امید میبندد؟شاید علت آن باشد که ملت ستمدیده ما از روی ناچاری چنین حرکاتی میکند:پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود.فقدان اندیشه ایرانی را چاره باید ونه آویزان شدن به طنابهای پوسیده امتحان پس داده.

 
At August 9, 2007 at 12:06 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود سلام راستی چه شد آن دمکراسی که حاصل دست امام بوش بود که وعده آن را به دیگر کشور ها می دادید. از شما به این سن و سال انتظار بیشتری می رود. بیشتر مطالعه کنید که تحلیل هایتان اینطور از آب در نیاید

 
At August 9, 2007 at 1:14 PM , Anonymous Anonymous said...

من از طرف استادم می نویسم خطاب به اقای حامد رامشگران که اگر از ماموران حسین بازجو هستید حرجی به شما نیست اما اگر نیستید واقعا باید متاسف بود . کجا آقای بهنود دموکراسی بوش را وعده داد و تبلیغ کرد. آخر خودمحوری و طوطی واری هم حدی دارد. هر چه نوشتند و گفتند قبول می کنید. هیچ سندی از آن ها نمی خواهید. اقلا سرچ کنید در اینترنت. کتاب ها و مجموع مقالات هست. اگر اندکی انصاف و حوصله و یا ازادگی داشتید چنین نمی گفتید

 
At August 9, 2007 at 1:16 PM , Anonymous Anonymous said...

حامد رامشگران [...] بر شما. کجا چنین برداشتی خواندی. ماموری یا خطاکار. برایمان بنویس که بدانیم و بشناسیمت

 
At August 9, 2007 at 1:17 PM , Anonymous Anonymous said...

امان از دست صد در صدی ها. این سلطنت طلبان [...] فحشت می دهند که چرا به دموکراسی آمریکائی ناسزا می گوئی و آیت الله بهنودت می خوانند این جا هم بهت طعنه میزنند. راستی که باید بر ما دل سوزاند

 
At August 9, 2007 at 2:38 PM , Anonymous Anonymous said...

می خواستم روز خبرنگار را به شما تبریک بگویم. هر چند چند روزی دیر شده است.

 
At August 10, 2007 at 1:46 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
متاسفانه اداره کل ارشاد قم عکاسان خبری را جز خبرنگار قائل نشد ودر مراسم روز خبرنگار آنها را دعوت نکرد.
نظر شما چیه؟
آیا عکاسان خبری جز خانواده خبرنگاران هستند یا نه؟

 
At August 10, 2007 at 5:15 AM , Anonymous Anonymous said...

از مجموعه نوشته های آقای بهنود چه نتیجه می گیرید که او لنینیست است؟ آدم اگر رو راست باشد موفق تر است و انسان تر. شادی شما به هنگام انتخابات در عراق و پیام آزادی به دیگر کشور ها را از یاد نبردم . انتخاباتی که مشتی وحشی را حاکم بر عراق کرد.آرزوی روزی را دارم که کسانی که عراق را بی توجه به هشدارهای سیا و برخی از سیاستمداران آمریکایی به این روز انداختند به سزای اعمال پلید خود برسند.

 
At August 10, 2007 at 9:33 AM , Anonymous Anonymous said...

in bahsi abadi ast, faghat kesi be bitarafi va boland nazari shoma mitavanad gamaash konad . emrooz maghale elahea boghrati ra khandam. harf haye droust ba game bandi ghalt andar ghalad saltanat talabi. inha aghab mandeand va nimidanand ke 32 saleei mesle man ke 20 bar dastgir shode va 1.5 sal zendadn ra gozarande hazer nist esm saltanat pahlavi ra biavard che resad be mardom adi ke mogoiand akhond az astin shah motevaled shod.

 
At August 10, 2007 at 9:35 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود یک روز هم وقتی بگذار و دراین باره سخنی بگو. من در نمایشگاه مطبوعات سال 81 هم در تهران از شما درخواست کردم و قول دادید. می دانم سرتان شلوغ است. اما این ماجرا مهم است و مقاله آقای گنجی نمیدانم چرا به دلم نمی نشیند. گرچه سخن دکتر سروش چرا. چون که معتدل است و منصف.

 
At August 10, 2007 at 12:03 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام و خسته نباشیدخدمت جناب اقای بهنود.مقاله اقای گنجی را نخوانده ام ولی در مواردی با اقای زیدابادی اختلاف نظر وجود دارد. در اینکه دکتر شریعتی یک نابغه بود شکی نیست. جامعه شناسی کم نظیر تاریخ دانی قابل سخنرانی متبحر بوده و در فلسفه هم دستی داشت ولی متاسفانه نوعی اپارتایدعقیدتی در نوشته های ایشان موج می زند (اسلام شناسی ایشان را بخوانید) به همین دلیل بسیاری از کسانی که در ان زمان کتابهای ایشان را میخواندند و مرید ایشان شده بودند از عدم تحمل عقاید مخالف رنج میبردندوبر خلاف اقای زیدابادی بسیاری از جوانانی که جذب گروههای چپ اسلامی نظیر مجاهدین خلق یا فرقان شدند حتی بعضی گروههای حزب الهی بدو انقلاب تحت تاثیر تفکرات شریعتی بوده اند. مطلب دیگر اینکه انچه توده مردم و قشر متوسط تحصیلکرده را در قبل از انقلاب به هم پیوند داد اقای خمینی نبود تب شریعتی بودو اتحاد این مجموعه بود که نظام استبداد شاهنشاهی را ساقط کرد.عکسها و فیلمهای مربوط به انقلاب را ببینید عکس و پوستر شریعتی همه جا به چشم میخورد.اگر شریعتی نبودانقلاب مسیر دیگری را می پیمود. تفکرات شریعتی موتور محرکه ماشین انقلاب بود که متاسفانه رانندگی انرا اقای خمینی بعهده گرفت.مطمئنا اگر شریعتی بعد از انقلاب زنده میبود یا به تبعید میرفت یا همسایه اقای امیر انتظام میشد.
اما سخنی در باب تسامح یا تامل و تحجر یا تعصب....
نمیبایست به مردم خرده گرفت اگر شک کنند به مرامی که رفقای معتقدش عملکرد کسی را که باعث مرگ سی میلیون شده است را محکوم نمیکنند.
به مردمی که شاهدند که کسانی که تمامی عمر خود را صرف اموختن مقدمات و موخرات مذهب کرده حافظ قران بوده ولی اینچنین به ریسمان قدرت چنگ زده و حقوق اولیه انسانها را نادیده میگیرند حرجی نیست اگر از دین خارج شوند.
قتی باصطلاح علمای اسلامی چه شیعه یا سنی سکوت کرده و یا ناتوان از اجماع و تحریم بمبگذاری توام با خودکشی در عراق می باشند چگونه میتوان از تردید در اصالت مبانی ارزشی این مکتب توسط عوام جلوگیری نمود.
تردید عموم در مورد یک مرام بدلیل نمونه های نابهنجار نیست بلکه بخاطر عکس العمل علما یا پیروان این عقیده نسبت به این نمونه هاست.
انقدر این قوم ظالم از اسلام عزیز دم میزند که فراموش کرده ایم که اسلام یکسری دستورات است برای انسان عزیز و بخودی خود جدای از انسان ارزشی ندارد.
اما اعلان برائت از یک مرام(حتی اگر در باطن به ان اعتقاد عمیق داشته باشیم) وقتی صاحبان قدرت انرا وسیله بقای خود یافته اند تنها روزنه امید برای بهروزی است.

 
At August 10, 2007 at 7:31 PM , Anonymous Anonymous said...

دادن به مقالات ديگران و تمجيد كردن از كار ديگران بسيار ستودني است,ولي كاش مي شد كه يك مقاله از جمع بندي نظرات متفاوت در باره ي شريعتي بنويسيد... نوشتن اين نوع مقالات و با كيفيت عالي فقط كار شماست...بيصبرانه منتظر ديدن مقاله تان هستم...من هر مقا له ي شما را كه مي خوانم احساس ميكنم به اندازه ي ماه ها
كتاب خواندن مطالب جديد ياد گرفته ام, و ميدانم كه چه قدر شما براي نوشتن مقالات وزينتان زحمت كشيده ايد...واقعا دستتان درد نكند

 
At August 10, 2007 at 11:14 PM , Anonymous Anonymous said...

من فقط چند کتاب کوچک از شریعتی خوانده ام. اما دیده ام شعر و شور و مستی همان کتابها با نسل انقلاب چه کرد. هر کسی از ظن خود شد یار و چنان افتاد که دیدیم

نگرشی مستانه و شوریده به دین ستودنی ست اما با شور و مستی یک ایدئولوژی نمی شود مملکتی را اداره کرد. حال هم که دیگر جمع مستان خود مکتب دار شده اند و بی همان فوت کوزه گری، تنها بازارداران حکومتند

برای همین از ایشان که یک متفکر بودند بیشتر انتظار داشتم برای تربیت افکار. اگر پدران ما نمی دانستند- من خودم زمان انقلاب کلاس دوم ابتدایی بودم- او که تاریخ می دانست می باید به این می اندیشید که سکولار نبودن این جامعه ی از فرق تا پا دین زده چقدر ما را از همان دین دور می کند. گفتم ما چون نخواستم بگویم "پدر مادر شما مقصرید" نه! نمی خواستم

 
At August 12, 2007 at 4:57 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام اقاي بهنود
يادم مي ايد 5سالم كه بود يك روز در زندان اوين از خواب بيدار شدم. راستش خواب مادرم را ديده بودم و بيداري‌ام همراه با گريه‌اي شد كه از دل تنگي براي او بود.
من يكي از آناني بودم كه با ناداني در پي جامعه بي طبقة توحيدي اقاي شريعتي سر از زندان بي‌رحمي مردم كشورم در آوردم. خيلي از بچه‌ها جلوي جوخة اعدام زندانباناني رفتند كه زندگي ايدئولوژيك امثال شريعتي را انتخاب كرده بودند و كارشان به عضو جوخة اعدام شدن كشيده بود! چه نوجاناني كه در آن دوران يا كشته شدند، يا فراري يا محكوم به زندگي در ترس.
ميوة درخت فلسفة شريعتي و ديگر فيلسوفاني كه داروي خودنخورده تجويز مي‌كردند براي ما همان بود كه گفتم.
شما عم اگر به جاي من خدايي ناكرده نيماي‌تان به همين سرنوشت دچار مي‌شد از شنيدن نام اين فلاسفة كينه فروش، خون‌تان به جوش مي آمد كه مرديكه بچة ما را با دو تا كتاب انداخت گوشة زندان!
آيا دورغ مي ؛ويم؟ هيچ كس حاضر است فرزند خودش فدايي تست كردن تئوري‌هاي چنين كساني بشود.
محبت آموختن بس با ارزش‌تر است از آفرين ميثم و ياسر و سميه‌هايي كه در جامعة بي‌طبقة توحيدي شلاق در دست دارند يا نارنجك به سوي ديگران پرت مي‌كنند تا عدالت مورد نظر شريعتي را پياده كنند.
البته نتيجة تحصيل در اروپا و دود كردن سيگار براي همه آن نبود كه شريعتي براي مردم سادة ما به ارمغان آورد همان طور كه مي دانم خود شما هم از قماش فلاسفة خشونت و نفرت نيستيد.
با تشكر
شهرام

 
At August 13, 2007 at 1:42 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود
من هم موقعی که مدرسه بوديم تمام کتابهای شريعتی را خوانده ام و عاشق شريعتی بودم. حتی در مدرسه انجمنی به اسم شريعتی درست کرده بوديم وافکار اورا ترويج می کرديم. تا اينکه خودم تمام مدارج دانشگاهی را طی وبرای تکميل ان سا لها در اروپا و کانادا و امريکا زندگی و تحقيق کردم. من در جوامع مدرن غربی
جز صداقت راستی پاکی سخت کوشی وتلاش نديدم. نميدانم ريشه اين افکار بيمارگونه شريعتی چه بوده است الان که مجددا اثار شريعتی را می خوانم ميبينم که اين افکار هراسناک به درد باغ وحش هم نمی خورد. کار اقای گنجی کار بسيار خوبی است اقای زيدابادی و ديگران نيز به جای اين حرفهای احساسی وبی منطق بهتر است مستدل بنويسند. ارزو ميکنم ايشان هم فرصت چند سال زندگی را در خارج داشته باشد. بعد خواهند فهميد حرفهای شريعتی دروغهای بيمار گونه ای بيش نبوده است.

 
At August 13, 2007 at 2:09 AM , Anonymous Anonymous said...

دوست دارم نظر شما را در باره او بدانم که البته با خواندن مقاله زید آبادی عزیز تقریبا نظر شما هم دستگیرم شد ولی از خودم سئوال می کنم آیا فایده ایی دارد که بزرگانی چونان گنجی و زیدآبادی را درگیر کند نه که مخالف نقدم نه ولی واقعا سئوالم اینست که حال با نبودن شریعتی نقد تفکراتش سودی دارد حال چه درست چه غلط.
یعنی اینکه کسانی در آنزمان به تفکراتش عمل کرده و گذشته اند آیا میتوان زمان را بعقب برگرداند.
راستش خودم هم نمیدانم ضمن اینکه دکتر شریعتی نیز برایم فابل احترام است

 
At August 13, 2007 at 4:55 AM , Anonymous Anonymous said...

پس از عرض سلام خدمت شما
سالهاست که از وجود شما استفاده ی فکری می برم. و از نوع قضاوت شما که در واقع قضاوت نیست و صرفا فراهم آوردن مواد اولیه تفکر برای مخاطب شماست لدت می برم. تفاوت آشکار شما با دیگران در آن است که فکر خود را بر منبر بر مخاطبتان دیکته نمی کنید و روشی که با استفاده از آن به آن نظر رسیده اید را بیان می کنید تا مخاطب خود، بیاندیشد.
اندک زمانیست که در وبگاهی تلاش می کنیم که بتوانیم برای برخی سوالاتمان پاسخی بیابیم. بسیار جای امتنان و خوش وقتیست که از نظرات ارزشمند شما بهره ببریم.
با احترام
http://deliberation.blogsky.com

 
At August 13, 2007 at 10:36 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
ممنونم از نثر بسیار زیبای شما
و بیش از اون از قضاوتهای سنجیده و معتدل شما که دیدن اتفاقاتی بسی بیشتر از نسل ما بصیرت نسل شما رو بیشتر کرده
و در مورد شریعتی اینکه هرچه بوده باشه و هر عملکردی داشته باشه و تاویل از کتاباش هرچه باشه نمی شه این مطلب رو انکار کرد که با دکتر شریعتی یک نسل به طور جدی کتابخون شدن. که هنوز هم پربسامدترین درخواست مخاطبان در نمایشگاه های کتاب آثار ایشونه
بازهم ممنون

 
At August 13, 2007 at 9:59 PM , Anonymous Anonymous said...

Do have any idea who creepy you have allowed yourself to be by just talking about a fraud like Shariati??/


Why don't you just sit somewhere and do look inward. you may surprize yourself at getting to know the "real" you.

 
At August 13, 2007 at 11:30 PM , Blogger Unknown said...

سلام.. به تازگی کتاب .خانم. شما را خواندم و از آن لذت فراوان بردم...سوالی برایم مطرح شد که چون جای دیگری برای طرح آن با شما نیافتم،لاجرم اینجا می پرسم که:آیا این یک داستان واقعی است از خانم امانپور؟

 
At August 14, 2007 at 12:58 AM , Anonymous Anonymous said...

شريعتی کتاب ننو شته¡ این کتابها هم مجموعه سخنرانيهايش است که ديگران درست کردند

 
At August 17, 2007 at 11:56 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد گرانقدر
نقدی که به نسل شریعتی وارد است این که چرا چشم عقل توده را بستند و چشم احساس را گشودند این چه طاعونی بود که فکر روشنفکرانی مانند شریعتی گرفتار ان شدند وحتی از روشنفکران مشروطه نیز عقب تر رفتند
آقای زید آبادی هر قدر جهد کنند نمی توانند فکر امت وامامت شریعتی را بهداشتی کنند
خیلی مشتقام آقای زید آبای همانند گنجی استدلال بیاورند (به روش مثال نقض) که کجای سیستم فعلی من با افکار شریعتی همخان نیست

 
At August 26, 2007 at 1:36 AM , Anonymous Anonymous said...

ما بر طبق یک عادت چند صد ساله همیشه به دنبال یک ابر دانشمند که همه چیز را میداند میگردیم. اگر نباشد آن را اختراع میکنیم. این ابر عالم باید همه چیز را بداند راه حل همه مشکلات را بلد باشد بی نقص باشد و غیره.

برای این گروه باید گفت که شریعتی هیچ نداشت و هیچ نگفت. آنچه ایشان میپندارند گفته های شریعتی به عنوان راه حل مسائل نیست بلکه انعکاس نیاز های خود انان است.

نقش واقعی شریعتی ارائه یک متد جدید در مطاله اسلام بود.به این معنی که او با نشان دادن مثال هائی ابتدائی و تا حدی ناپخته نشان داد که حوزه ای از مسائل بشری که اسلام در ان معنی می یابد و می تواند نجاتبخش باشد وجود دارد و باید به این دین به این شکل جدید نگاه کرد.

کار شریعتی را میتوان تا حدی با کار بیکن در علوم تجربی مقایسه کرد . بیکن یک متد جدید تحقیقات علمی معرفی کرد ان هم بطور ناقص.
علوم فیزیک شیمی وغیره امروزی محصول کار میلیون ها دانشمند در عرض پانصد سال گذشته هستند نه کار بیکن !

با توجه به آنچه گفته شد باید گفت شریعتی هیچ پیروی در ایران ندشت و ندارد.اگر داشت امروز ما بجای مشتی حراف بی سواد صدها هزار دانشمند ساکت میداشتیم که دیوانه وار چهار سوی جهان را میگشتند تا از مشکلات بشر در حال و گذشته درک درستی پیدا کنند و در چار چوب تلاش برای یافتن راه حل به اسلام نگاه میکردند .
اجتهاد میکردند و نتیجه را با متد های علمی می ازمودند و جریان تولید علوم اسلامی را ایجاد میکردند.

برای ایرانیان پذیرفتن ای حقیقت که چنین فرایندی برای بار دادن نیاز به چند صد سال کار مداوم دارد انقدر درد ناک است که یا به سمت محصول آماده غرب میگریزند و یا به توهمات به ظاهر مذهبی خود پناه میبرند.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home