Tuesday, August 28, 2007

مشاور یعنی این

مقاله امروز روز را اینجا بخوانید و یا در ادامه همین پست

آقای علی‌اکبر جوانفکر مشاور رسانه ای رئیس‌جمهور که باید انصاف داد نسبت به یک سال و نیم پیش که به اين سمت منصوب شد، اينک نشانی روزنامه ها و نام خبرنگاران را بهتر می داند تا زمانی که از گفته هایش پیدا بود که هيچ از اين حرفه نمی داند و به سبب محرمیت بدان مقام منصوب شده، به مناسبت هفته دولت با خبرنگار خبرگزاری مهر سخن ها فرموده که برخی از آن ها خواندنی ترست.

اما ابتدا بايدمان گفت که از جمله معنای همه چیزها که عوض شده یکی هم معنای مشاورست. و این در زمانی که مقامات دولت اعداد رياضی را که در اصالتشان تردید نبود از اصل انداخته اند عجبی نیست. چنان که فرموده اند دولت فعلی 52 برابر دولت های قبلی کار می کند. به قول آن آلمانی اگر می خواست دروغ بگوید می گفت سی هشت برابر.

در همه گیتی مشاوران مقامات کسانی هستند که در موضوعی که به آن ها رجوع می شود یا حوزه ای که برایشان تعيين می کنند از همه بااطلاع ترند. مثلا مشاور حقوقی فلان رييس جمهور در دنيا علاوه بر تبحر در امور حقوقی، در مباحثی که مطرح می شود به رييس مشورت های اساسی می دهد. نطق هایش را از نظر عواقب حقوقی بررسی می کند، حتی میهمانان را، ملاقات هایش را و خلاصه همه چیز باید از دریچه چشم وی از دیدگاه حقوقی عبور کند. چرا که وقتی یک نفر آدم با گنجایش محدود انسانی و زمان محدود در بیست و چهار ساعت در روز قرار باشد همه مسائل کشور گل و گشادی مانند آمریکا را حل کند و فرمان بدهد ممکن نیست. مشاوران به وی یاری می رسانند. چنان که یکی شان هفته گذشته مستعفی شد چه حکایتی بود در رسانه ها که بله مغز متفکر جورج بوش رفت.

حال به نظر می رسد مشاور در سرزمين ما شده است شغلی برای یک گروه آدم که تخصصشان فحش دادن به گذشتگان است، همه از اول تا آخر، و با عرض معذرت دروغ بافتن، و ندانسته های رييس را واقعيت جا زدن و همان را تکثير و توزيع کردن. تجسم کنید اگر کیسینجر که مشاور ریچارد نیکسون بود قرار میشد دستور از نیکسون بگیرد و فقط مسوول این باشد که مصاحبه کند و به منقدان رییس جمهوری بد و بیراه بگوید. از همین روست که به گمانم این معنای مشاور نیست. اما به ما هم مربوط نیست. رييس جمهور هر کار دلش خواست بکند به ما چه . ما چرا بايد غلط های مشاور را بگیریم و این خطر را بپذیریم که به ضديت کور ، یا به گفته آقای جوانفکر براندازی نرم مبتلا شویم که خدا نیاورد.

اما مصداق. از آن جا که ايشان گفته "عملکردها، تصمیمات، اقدامات باید مورد نقد عالمانه قرار گیرد تا سره از ناسره باز شناخته شود و منافع مردم نیز در سایه چنین نقدی تامین خواهد شد"باید قبل از این که دولت از این کرم پشیمان شود و باب نقد عالمانه هم بسته شود دست به کار شد. اول این که در همين جمله که مشاور رسانه ای فرموده دست کم دو غلط هست. یکی این که عملکرد و اقدام مشخص نفرموده اند تفاوتش چیست. دوم این که ایشان گویا نمی داند "بايد"ی وجود ندارد بلکه عملکردها "می توانند" مورد نقد عالمانه قرار گیرند.

ولی روح جمله ایشان را ملاک قرار می دهیم و چند سئوال ساده. وقتی رييس وی هر روز ده ها بار "ما اولين ..." "ما بهترین..." "ما در طول تاريخ بیش ترین..." به کار می برد بی آن که درباره شان تحقيق کرده باشد و مشاورانش هم به او کمکی نمی کنند، آیا نشان دادن غلط های این مقایسه ها نقد عالمانه است یا نه. پاسخ ايشان می تواند اين باشد "اگر با دلیل و مدرک صورت گیرد و بی احترامی هم نشود البته که عالمانه است". با همين فرض شروع می کنیم.

در گزارش عملکرد دو ساله دولت ادعا شده که رييس جمهور و وزير خارجه اش به "بیش از یکصد کشور اسلامی" مسافرت کرده اند. در حالی که یکصد کشور اسلامی در جهان وجود ندارد. تازه این دو به صد کشور [اعم از مسلمان و غیرمسلمان] هم سفر نکرده اند، چه رسد که اگر سفر می کردند ملت باید می پرسید حاصل این سفرها کجاست وگرنه سفر کردن و از صاحبخانه حرف های مبادا شنیدن که هنر نیست.

در گزارش نوشته اند "رييس جمهور تنها رییس دولتی در همه تاريخ است که به همه شهرهای ايران سفر کرده است و با همه مردم ايران دیدار داشته است". اين سخن که مدام تکرار می شود دروغ است. ادعای پوچی است. هیچ کس نمی تواند چنین ادعائی کند که همه ایران را دیده، ایشان همه نهاد ریاست جمهوری را ندیده چطور می تواند چنین ادعائی کند، با همه هفتاد و پنج میلیون مردم ایران هم دیدار کرده از آن حرف هاست. اما اگر انتقاد کنی خواهند گفت در مثل مناقشه نیست [ که در اين جا هست] ادعا می کنند اين که گفته اند همه شهرها مقصود همه استان هاست. این هم که گفته اند مردم سراسر کشور یعنی از هر منطقه با چند تائی ملاقات کرده اند.

فرض کنیم که این استدلال با آن تبلیغات برابری دارد. و فرض کنیم تبلیغات چی مجازست به چنین مغالطه ای. ولی باز سئوال وجود دارد. دست کم چند نخست وزير دوره پهلوی دوم در تاريخ ثبت است که ماهی یک بار هیات دولت به استانی بردند. هنوز کسانی مانند نگارنده همین نوشته زنده اند که به عنوان خبرنگار به ياد دارند و می توانند عکس ها و گزارش ها را نشان دهند که دولت هویدا در تابستان ها به مناطق گرم و زمستان ها به مناطق سرد می رفت و هیات دولت را هم می برد و آب اشامیدنی قشم که همین روزها باز دوباره مساله شده است در زمان همین سفرها فراهم شد وقتی که هویدا دستور داد وزیر دارائی اش [جمشید آموزگار] در جزیره بماند و تا آب را فراهم نکرده حق ندارد به تهران بیاید.

رييس جمهور، با خوش بينی که در خود سراغ دارم، لابد چنین نیست که بخواهد دروغ بگوید. واقعا باور دارد که چنین است. اما نمی داند. تاریخ نخوانده است. مشاوران باید به او بگویند که حاجعلی رزم آرا نظامی نابغه ای که به دست فدائیان اسلام کشته شد [چون شاه تصور می کرد که می خواهد رضاشاه شود و علیه او کودتا کند]شهر به شهر و کوه به کوه خاک ایران را دیده بود. آن هم نه با پرواز های اختصاصی هواپیمای سابق سلطان برونئی بلکه با جیپ و اسب. آن هم نه برای تبلیغات بلکه برای همه مناطق ایران کتاب های جغرافیای نظامی نوشته که هنوز معتبرست.

یا دعوی دیگر رييس جمهور و دولتمردان "آقای احمدی نژاد تنها رییس دولتی است که نامزد حزبی نبوده و در نتیچه به هیچ حزبی بدهکار نیست و حزبی او را کاندیدا نکرد. و فراجناحی است. این ادعا دروغ است و از زبان کسی بیان می شود که تاریخ ایران را نخوانده تا بداند از چه می گوید. در دوران پادشاهی پهلوی که اصلا حزبی وجود نداشت که رییس دولتی انتخاب کند می گذریم. از دکتر مصدق که عضو جبهه ملی بود اما برای این که نشان دهد نخست وزیر آن ها نیست همان روز اول دولت از جبهه استعفا داد و چند تن از مخالفان جبهه ملی را به کابینه برد می گذریم . نمی گوئیم که در بیشتر موارد افراد بعد از رسیدن به دولت حزب درست می کنند که اين را هم آقای احمدی نژاد درست کرد و نادره ای بود که در اولين انتخابات شکست خورد. اما برسیم به تاریخ جمهوری اسلامی، رييس جمهور اول عليرغم میل حزب جمهوری اسلامی که حزب فراگیر شده بود انتخاب شد. در مورد رييس جمهور دوم رهبر جمهوری اسلامی همچنان با نامزد شدن روحانیون موافقت نکرد با حزبی [ به معنای حزب جمهوری اسلامی [ بودن وی هم موافقت نکرد و نوبت به آقای رجائی رسید که حزبی نبود اما نامزد حزب جمهوری اسلامی بود. رهبر فعلی انقلاب اولين و تنها نامزد منتخب رياست جمهوری بود که هم روحانی بود و هم رهبر حزب جمهوری اسلامی. بعد از جنگ هیچ حزبی در کشور وجود نداشت که آقای هاشمی نامزدش باشد. اما می توان گفت دو جناح بودند. هر دو جناح هم در کابینه وی بودند هم ناطق نوری و هم عبدالله نوری، هم میرسلیم و علی لاریجانی و هم محمد خاتمی. در آستانه مجلس پنجم نزدیک بود حزب کارگزاران سازندگی ایجاد شود که رهبر جمهوری اسلامی موافقت نکرد. در انتخابات دوم خرداد به شرح ایضا باز حزبی نبود. جناح اصلی کشور نامزدی داشت که رای نیاورد. آن گروه اندک کارگزاران هم اگر نفاذ سخن داشتند بدان معنا نبود که بتوانند چنان رائی بسازند، همین طور سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. این هر دو در انتخابات مجلس پنجم به جز چند نفری مانند فایزه هاشمی و عبدالله نوری و دکتر معین کسی را وارد مجلس نکردند. پس آقای خاتمی هم بی حزب و جناح برگزیده شد. پس آشکار می شود تنها دو رييس جمهور قبلی حزبی بودند و حزبی آن ها را نامزد کرد و برایشان رای گرفت. یکی مرحوم رجائی و دیگر مقام رهبری.

اما می ماند ادعای عمل به فراجناحی کردن. آقای هاشمی می تواند چنین ادعائی بکند آقای خاتمی هم می تواند بکند چرایش را در مورد هاشمی گفتم و در مورد خاتمی وی از جناح رقیب آقای غفوری فرد را مشاور کرد. از حزب کارگزاران چندین وزیر داشت و وقت رفتن هنوز آقای جهانگیری و مرعشی در کابینه بودند.

حالا ایشان که آقای احمدی نژاد باشد بر سر کار آمده هیچ کس به جز دوستان و همفکرانش را قبول ندارد، تا سطح فرمانداران همه را عوض کرده . جناح راست را هم به زحمتی می پذیرد آن وقت ادعای فراجناحی هم می کند.و باز عنوان "اولین " را برای خود ذخیره کرده است. غفلت چقدر.

اصولا کار مهم مشاوران این است که اين صفت های "ترين" را از دهان رييس جمهور بیندازند پیش از آن که سوژه قطعی و غیرقابل انفصال جوک ها شود. مثلا وقتی از استقبال مردم از خودش در فلان روستا سرمست می شود و قطار صفت های تفصیلی به راه می افتد، مشاوران بايد اولا توجه دهند که قبل از این ها هم چنین مراسمی و بیش از این جمعیتی برای صاحبان مقام آمده از تهران برپا شده است. از جمله در جمع خصوصی که احتمال تبليغ برای غیر نداشته باشد فيلم دیدار شاه و همسرش را از منطقه طبس زلزله زده یک سال مانده به انقلاب نشانش دهند و در گوشش بگویند اين مردم که از همه چیز محرومند، عادت کرده اند که برای هر صاحب مقام که از مرکز رسید صلواتی بفرستند، گوسفندی بکشند، به حساب خود نگذار. برایشان این عمل هم تماشاست هم احتمال دارد اين ها که کلید درآمد نفت را در دست دارند، مرحمت و کرم نمایند حمامی برای روستا، جاده ای، بیمارستان و پلی هم نصیب مستقبلین بشود. خوش بختانه چون تبلیغات و بزرگ نمائی از دیرباز در اين کشور معمول بوده پس فیلم هایش هست. دیدن این فیلم ها و دانستن این گزارش ها، کمتر فایده ای که دارد این است که آدم چیزهائی نمی گوید که دیگران بخندند و یا در سلامتش شک کنند. اگر کسی بعد از دیدن فیلم سال های قبل از انقلاب خواست بگوید نامسلمان ها، مردم را با اتوبوس جمع کرده اند، مشاور صادق باید در گوش رییس بگوید ما مسلمانان هم همین کار را می کنیم . اگر گفتند کفار را جمع کرده اند ، مشاور باید بهشان نشان دهد که در جمع کسانی که از همسر شاه در طبس استقبال کردند و فیلمشان الان در اینترنت هم هست، برای نمونه یکی هم بی حجاب نبود بلکه همه چادری بودند.

مشاور متدین برای اين که حقوق و مزایائی که دريافت می کند حلال باشد در اين موارد دقیق می شود و حتی اگر باعث رنجش رییس شود، برایش توضیح می دهد که رفتن به مرکز يک استان و سخنرانی یک ساعته در استادیومی که بیست هزار نفر مثلا با تعطیل ادارات و دانشکده ها و مدارس در آن گردآوری شده اند، در هیچ قاموسی به معنای ديدار تمام مردم آن استان و بازديد از تمام شهرهای کشور نیست. آن وقت همولایتی ما نامه می نویسد که بابا دروغ چرا . نه رییس و نه معاون و نه وزیر ده سالی است از حوالی ده ما در کجور و ساوجبلاغ عبور نکرده اند.

مشاور متدین به رييس توصیه می کند شما که به کلنگ زدن های سال آخر هاشمی رفسنجانی معترض بودی نباید الان خودت موقع کلنک زدن کارخانه پارچه بافی اردبیل بگویی " بزودی ايران بزودی حرف اول را در لباس در جهان می زند" یا "دیگر اجازه نمی دهیم لباس های ایرانی با مارک خارجی فروخته شود؟"مشاور لبخندها را می بیند. مشاور پچ پج ها را می شنود. مشاور کار اصلی اش نیست تملق گفتن مدام. اگر چنین نبود از مشاوران متعدد یکی شان به ایشان می گفت چطور می خواهی نگذاری لباس با مارک خارجی برسد در کشوری که مواظبت و امنیتش چنان است که قاچاقچی ها سه کیلومتر لوله می کشند و گازوئیل از آن می فرستند به کشور همسایه. یعد از دو سال گروگان گیری و شرارت و ساختن چند پایگاه نظامی و اعلام چند باره استقرار ارامش در منطقه شرق کشور ، آخرین بار گروگان گیرها را نه نیروی انتظامی ما که این همه هزینه اش کردیم و این همه امکان تبلغاتش دادیم بلکه پلیس پاکستان دستگیر می کند و دولت معترض است که چرا گروگان گیرها را تحویل ما نمی دهید. تازه سی در صد هم که در گاز تخفیف داده ایم. برای همین کارها لابد.

مشاور خوب و متدین در گوش رییس می خواند به دشت آهوی ناگرفته مبخش. بگذار اولين محموله کارخانه اردبیل راهی بازار شود. ببین اصلا می تواند در بازار خودی بفروشد. مثل کارخانه تولید چادر مشکی نمی شود که نتوانست با چین رقابت کند آن هم در محصولی که خریدارش فقط خانم های ايرانی هستند. و ورشکست شد. بعد.

اما مشاور رسانه ای آقای احمدی نژاد چنین نمی کند سهل است مدام برای روزنامه نگاران خط و نشان می کشد و حرفه ای را که نمی شناسد مقید می کند. به این تاویل خوانندگان می توانند بقیه گفته های مشاور محترم را هم باور کنند و محک بزنند. از جمله آنجا که می فرمایند "احمدی نژاد در جريان انتخابات حتی یک وعده نداد. مردم با همه وجود او را باور کردند و واقعا به او علاقه مندند."

ممکن است مردم به آقای احمدی نژاد علاقه مند باشند. یعنی اکثريتشان. البته باید تا انتخابات صبر کرد. اصلا هم فرض را بر این نگذاشت که با انتصاب سردار افشار قرار شده بسیج کارهای انتخابات را در دست بگیرد. فرمانده بسیج فرمانده انتخابات، بسیج هم برگزار کننده انتخابات. نگوئیم جای شبهه هست. از آن جا که ما لیبرالیم و راهی جز صندوق نمی شناسیم . صندوق را حتی اگر کلیددارش شورای نگهبان و سردار افشار باشند هم به هر روش دیگر ترجیح می دهیم. اما بایدشان گفت صبر کنید تا از صندوق چه به دراید. تا آن زمان به استناد یک در صد [نسبت به کل رای دهندگان] که احمدی نژاد بیش تر از مهدی کروبی در دوره اول آورد، ادعا کنید. می پذیریم که مردم به ایشان علاقه دارند. اما اجازه بدهید با جمله "ایشان حتی یک وعده در انتخابات نداد:" کمی مخالفت کنیم . آخر مگر ممکن است بعد دو سال چنین بلوفی زد

یکی از مردم بپرسد ایهاالناس اقای احمدی نژاد وعده نداد. سفره و نفت چی بود. وام ازدواج چی بود. مبارزه با مفاسد اقتصادی چی بود. ساده زیستی. بازگشت به انقلاب و ارزش های آن. مسکن. سیاست خارجی. اگر نمی دانند بدانند ایراد گرفتن از گذشتگان به معنای دادن وعده آن است که برعکس کار می کنیم. وقتی که خانه سازمانی شهردار تهران را در تیزر تبلیغاتی گذاشت آقای شمقدری و بعد خانه ساده آقای احمدی نژاد را با آن مقایسه کرد. یعنی دو تا چیز مختلف را با هم مقایسه کرد، به قصد فریب مردم. آیا وعده نبود. بود و حالا هم مسلمان متدیدن می پرسد چرا اقای الله کرم و شمقدری نشان نمی دهند که رييس جمهورشان الان کجا زندگی می کند و آن را با خانه شخصی آقای خاتمی و یا معین مقایسه نمی کنند.
همانند ژست سوار شدن در هواپیمای عمومی و مانند مردم عادی. که دو بار بیشتر اتفاق نیفتاد و جت اختصاصی سلطان برونئی البته که امن تر و راحت تر بود. اما شعار ساده زیستی را هنوز هم می توان ادعا داد. فقط به استناد کاپشن و شلوار چروک.

سخن آخر
راست بگویم. آقای احمدی نژاد اگر خوب و اگر بد اینک رييس جمهور ايران است. ما ایرانیان اگر مخالف و اگر موافق، به هر حال ناگزیر از پذیرش اين واقعتيم. اکثریت قريب به اتفاق ما هم نه عضو حزب سیاسی هستیم و نه کسی را پشت در نم کرده داریم که تازه شورای نگهبان هم باید تائید کند صلاحیتش را. مایل هم هستیم که در همین دوران انشالله چهارساله کارهای خوبی بشود به نفع مملکت و در انتخابات هم مردم بتوانند ازادانه به هر که می خواهند رای بدهند. اگر در این فاصله بیشتر نوشته ها و گفته های ما مردم علیه آقای احمدی نژادست به طوری که دستگاه مخابرات به زحمت افتاده در جمع کردن اس ام اس ها، وزارت اطلاعات به دردسر دچار شده در گوش کردن به جلسات هر کس هر گروه و خانواده، روزنامه شریفه به ناراحتی دچار شده برای خبرسازی مدام از اتاق خواب و پذیرائی مخالفان دولت، مشاوران رنگ به رنگ اینقدر زخمت خنداندن مردم به خود می دهند. خلاصه دولت مجبور شده روزنامه ها را از ترس نزدیک شدن انتخابات ببندد. حتی آقای ثمره هاشمی هم کفایتش نکند فرمانده بسیج را برای انتخابات مجلس کمک بخواهد، فقط و فقط علتش افاضات رییس و مشاوران ايشان است که مدام به گذشتگان و دیگران بدو بی راه می گویند و ادعاهای عجیب می کنند و دستشان رو می شود.

واقعیت این است که گذشتگان حتما هزار اشکال دارند وگرنه همان چند رای اضافی را مردم به اقای احمدی نژاد نمی دادند. این حرف درست است. و حقیقتش این است که ما مردم بدمان نمی اید که نقد اصلاح طلبان کنیم اما شما نمی گذارید. اگر دهان بسته بودید و کار می کردید یک صدم آن که امروز ادعا می کنید. حتی خطاهایتان هم گذشتنی بود. کسی از شما انتظار ندارد هم شاگرد اول و هم دوم و هم سوم باشید و به قول رییس قدرت جهانی باشید و به قدرت منطقه ای هم اکتفا نکنید. همین ماشینی که به دستتان داده شده است را به ارامی برانید ملت برای سال ها قدرشناستان خواهد بود.

اما وقتی که مدام ادعا می کنید. مدام منم طاووس علیین شده . و از سر بی اطلاعی بلوف هائی می زنید که هر عاقل می داند درست نیست، همین است. روزنامه ببندید در تاکسی. در تاکسی مامور بگذارید در جمع بچه ها، در اتوبوس، به زبان طنز، به زبان کنایه، به شعر. ملت ایران سواران از اسب پیاده کرده است. شما که چیزی نیستید.

آقای جوانفکر در همین آخرین گفتار کشف غریبی هم کرده اند. فرموده اند روزنامه نگاران کجا بود که شهرام جزایری پدید آمد. و نتیجه گرفته اند که روزنامه ها دست در جیب شهرام جزایری داشتند. پاسخ این است که اگر در موقع کشف جرم می فرمائید که از قضا دوستانتان که روزنامه کیهان باشند در آن زمان بودند و به اندازه کافی هم حقیقت گوئی کردند و به اندازه کافی هم نتيجه خوب گرفتند. اما اگر سخن چنان که گفته شده برای متهم ساختن روزنامه نگاران به ضعف و ترس است که پرسیده اید در آن زمان خبرنگاران کجا بودند. باید مثال خروشچف را آورد.

دبيرکل حزب کمونیست شوروی در کنگره بیستم لب به انتقاد از ژنرالیسم استالين گشود و در حالی که کس در تالار پولیتبرو نفس نمی کشید تا توانست از آن متوفا بد گفت و گفت تا صدائی آمد. یکی پرسید تو خودت کجا بودی آن موقع. مقصودش این بود که چرا وقتی استالین زنده بود نگفتی. خروشچف از همان پشت تریبون گفت کی بود که این سئوال کرد. صدائی از سالن نیامد. دوباره پرسید چه کسی بود. هیچ کس دستی بلند نکرد. سه باره هم جوابی نگرفت آن گاه گفت همان جائی که الان شما هستی .

حالا حکایت ماست. اگر روزنامه نگاری ایران جان داشت در همین دفعه که شما سوار بودید و عید شد و خبر پخش شد که شهرام جزایری فرار کرد، هزار نکته بود که بايد می نوشت. اما نوشته نشد چرا. به همان دلیل که آن زمان نوشتنی نبود.

ببینید یک اشتباه کوچک و یا یک اصلاح کوچک چقدر در معنا فرق دارد. در انگلستان بعد از جنگ عراق معمول شد که تونی بلر را کارتونیست ها، سگی می کشیدند و جورج بوش را میمون . کسی هم آن ها را به دادگاه نکشاند که توهین کرده ای. چرا که انگلیسی ها از قضا سگ را هم دوست دارند و هم عزیز می دارند. وقتی موقع رفتن بلر شد یکی از نویسندگان مشهور نوشت تونی سگ بود منتها نه سگ گله، بلکه سگ رهنما بود. یعنی همان سگ ها که برای هدایت کورها تربیت می شوند و آن ها را به منزل می برند. با این گفته بسیار ناسزا ها تصحیح شد. از جمله آشکارمان شد سگ پارس کننده و بدخو و بددهان عیب است ورنه سگ رهنما مثبت هم می تواند بود.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 28, 2007 at 5:16 AM , Anonymous Anonymous said...

حیف که بلندتر از همیشه بود و من نتوانستم در یک نشست بخوانم وگرنه عالی بود پرینت گرفته ام که یک بار هم در قطار بخوانم

 
At August 28, 2007 at 5:17 AM , Anonymous Anonymous said...

کاش بودی و می دیدی که امروز چه دکانی باز کرده اند برای تولد امام زمان. من که آدم معتقدی هستم شرم می کنم چه رسد به دیگران. واقعا همین مشاورانند که این حرف ها را می سازند.

 
At August 28, 2007 at 5:18 AM , Anonymous Anonymous said...

بابا جان این خوش بینی آقای بهنود هم کار دست ما می دهد. کدام مشاور این ها متعلق به کشورهای پیشرفته است . یک [...] که غیر از تحکم و جلفتی چیزی نمی داند و مدام به دور و بری هایش توهین می کند . آدم های کوچکی هم دورش جمع میشوند. وای بر ما که همه چیز ار جمله صندوق و رای را هم مسخره کرده ایم

 
At August 28, 2007 at 6:55 AM , Anonymous Anonymous said...

چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله‌ي يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جاده‌هاي خاكي پيدا مي‌شود. راننده‌ي آن اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس Brioni ، كفش‌هاي Gucci ، عينك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد: اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟

چوپان نگاهي به جوان تازه به دوران‌رسيده و نگاهي به رمه‌اش كه به آرامي در حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد.

جوان، ماشين خود را در گوشه‌اي پارك كرد و كامپيوتر Notebook خود را به سرعت از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه‌ي NASA روي اينترنت، جايي كه ميتوانست سيستم جستجوي ماهواره‌اي (GPS) را فعال كند، شد. منطقه‌ي چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه‌ي كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پيچيدهي عملياتي را وارد كامپيوتر كرد.

بالاخره 150 صفحه‌ي اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان مي‌داد، گفت: شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داري.

چوپان گفت: درست است. حالا همينطور كه قبلا توافق كرديم، ميتواني يكي از گوسفندها را ببري.

آنگاه به نظاره‌ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد

مرد جوان پاسخ داد: آري، چرا كه نه!

چوپان گفت: تو يك مشاور هستي.

مرد جوان گفت: راست ميگويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟

چوپان پاسخ داد: كار ساده‌اي است. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي‌دانستم، مزد خواستي. مضافاً، اينكه هيچ‌چيز راجع به كسب و كار من نميداني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي.

 
At August 28, 2007 at 8:27 AM , Anonymous Anonymous said...

هموطن زمانیکه هدف غایی کسب قدرت باشد واصولگرایی بر صلاحیتمداری ارجحیت داشته باشدمتأسفانه وعده ها سر خرمنی وخوش رقصی ملاک میشود.

 
At August 28, 2007 at 9:07 AM , Blogger vahid e lakani said...

شير مادرت حلالته آقاي بهنود.جات تو بهشت با معصومينه.مطمئن.

 
At August 28, 2007 at 9:45 AM , Anonymous Anonymous said...

من سوالم اينجاست. كه مشاور مطبوعاتي براي چيست؟ فايده اش چيست؟ آقا در اين مملكت شرايطي به وجود آمد كه نيلوفر ساعدي يكي از فعالان سياسي در اين كشور مجبور شد مهاجرت كند. خانم ساعدي تمام خط قرمزها و مقررات را رعايت مي كرد. صدها نفر با التماس از مقامات بالا خواستند كه اين مشكل را حل كنند . اما هيچ كدام از انها جواب ندادند.حتي يكي از همين مشاوران گفته بود كه ماجرا را به سكوت برگذار كنيد تا اين قضيه فراموش شود. آيا نقش مشاور بايد اينگونه باشد؟

 
At August 28, 2007 at 11:15 AM , Anonymous Anonymous said...

پس از عرض سلام و احترام: "امروز خاتمي زنده است، روح‌اش در دولت فعلي حلول کرده است مهم‌تر از اين كه بخواهم بگويم امروز از ديروز بدتر است، مي‌گويم امروز محصول آن وضع پيشين است". دلم می خواهد به گوینده این کلمات بگویم که آقای بهنود نیز همین نکته را با کلماتی دیگر در این مقاله مطرح نموده است. راستی من فراموش کرده ام نام کسی را که تنها مانده بود ولی رو در روی میلیونها نفرکه دچار هیستری دسته جمعی شده بودند گفت "به او رای ندهید این یک دسیسه است صرفا برای گذر از یک پیج تند و باور کنید که افعی کبوتر نمی زاید."

 
At August 28, 2007 at 1:33 PM , Anonymous Anonymous said...

نوشته های شما جایی برای دفاع این دولت از کارهای نادرستش نمیگذارد... ای کاش و ای کاش این را بخوانند . اگر چه امیدی نیست ولی همین که ما مردم هم این ها را بدانیم غنیمتی است. از شما و حافظه بزرگ تاریخیتان سپاسگذارم. این نوشته را پرینت گرفتم و به همه کسانی که میباید نشان داده ام. تا آگاهی نباشد ، تحولی هم رخ نمیدهد. درود بر شما و آگاهی شما

 
At August 28, 2007 at 2:19 PM , Blogger mehran said...

خیلی عالی بود
دروغ های مکرر دولت احمدی نژاد آنقدر از حد به در شده است که دیگر توان مقابله و افشاگری را از روزنامه نگاران سلب کرده است
نوشتن این گونه مقالات خون ، جان تازه به جریان منتقد می دهد و ان ها را به ادامه ی کار خوشبین می سازد

 
At August 28, 2007 at 6:51 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد عزيز مثل هميشه مقاله ي بسيار وزيني بود و حداقل تا چند ساعت فكر مرا تا كجاها برد...احسن بر شما كه عمق هر موضوعي را اينقدر هنرمندانه ميبينيد... اگر اين مشاوران ووزراي احمدي نژاد چيزي حاليشان ميشد كه مثل همه ي نخبگان ايراني يا توي زندان بودند,يا خانه نشين و يامجبور بودند در خارج از كشور زندگي كنند...من كه فكر ميكنم مقايسه ي احمدي نژاد و مشاورانش با كسينجر وتيم مشاوره ايش مثل مقايسه ي كره ي زمين ويك توپ باشد,اينطور نيست؟!!!

 
At August 28, 2007 at 6:52 PM , Anonymous Anonymous said...

Salam Masoudjan.Manande hameye khanandegane,To,Man ham shifteye,maghalatat hastam.2 nokteh kam ahammiat,hast,yeki inkeh,Razmara,be dalile,ejraye syasate movazeneye eghtesadi,ke teze asliash boud,tavasote,avamele,B.P.kah haman fadaeyane eslam boudand,terrore shod.na Shah. Shah khodash ham ghorbanye,hamin,Nzariyeh, shod.

 
At August 28, 2007 at 6:56 PM , Anonymous Anonymous said...

An Razmara keh goghrafi midanest va ketb nevesht.Sepahbod Razaraye,nakhostvazir,naboud,baradare,pedarash boud.

 
At August 29, 2007 at 1:28 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان ....خدا رحمت کند جلال ال احمد را چه ازاده مردی بود ٬ وقتی
از طرف انستیتو تحقیقاتی دانشگاه هاروارد دعوتش کردند نوشت مرا
دارند میکشند انجا که تسخیرم کنند !!محسورم کنند !! تمدن صنعتی اشان
را برخم بکشند و خلاصه غلام درگاهشان شوم و .....زبانم لال نمیخواهم بگویم
مسعود خان بهنود شیفته و واله درگاه غرب شده اند اما عزیز برادر این همه
تشبیه ایران امروزی بدم و دستگاه فرعونی شوروی و استالین دور از انصاف
یک تاریخ دان شایسته مثل شماست هربار که مثل زدید اینگونه بوده

در غرب مثلی است که میگوید اگر مثل اردک راه رفتی اگر مثل اردک
وک و وک کردی خب اردکی دیگه ....؟

هی مینویسی جناح راست و جناح چپ و تند رو چپ و ....انتخاب این و باخت ان
انهم با این مقدار رای و ....و یکهو چشمان نازنینت را میبندی و اشاره بشوروی
و ......واله انصاف چیز خوبیست و شما همیشه رعایت میکنید

 
At August 29, 2007 at 5:40 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود، فوق العاده بود. شاید مدتها نبودکه انقدر رسا سیاه و سفید نوشته باشید. این رئیس جمهور نادان آنقدر کرده که مثنوی هفتاد من می شود اگر بتوان نوشت.
ولی آیا وقتی که همه راهها به نزول ختم می شود، می توان انتظار صعود توسط صندوق رای داشت؟؟؟

 
At August 29, 2007 at 9:33 AM , Anonymous Anonymous said...

قضيّه از دروغ‌گويي و اين حرفها وخيم‌تراست.مخلوطي از ساده‌لوحي ِترحّم برانگيز و چيزي كه نوشتي يكبار(نظرها ديگر شد) و من هنوز براي آن نامي نيافته‌ام.
اين بي‌نوا هر چيزي كه به ذهنش مي‌رسد بلافاصله مي‌گويد و فكر نمي‌كند كه چه عواقبي دارد و اين عجب كه بارها نادرستي حرفها آشكار مي‌شود و او همچنان تخت‌گاز مي‌رود. مثل اظهار فضلش درباره‌ي پرچم ايران كه تنها پرچمي است در جهان كه لااله‌الّاالله دارد!
اين حرفها به نوجواني كه تازه صدايش دورگه شده بيشتر مي‌آيد. سؤال اين جاست كه با چنين رويّه‌اي سالها در پست‌هاي نظامي و استانداري و نمي‌دانم كجا بوده؟ گذشت گذشت ِسالها درسي، چيزي به آدم نمي‌دهد كه لااقل براي رسيدن به هدفش-درست يا نادرست-حرفه‌اي‌تر و محتاط‌تر باشد؟

 
At August 29, 2007 at 10:42 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان عزیزی که از نوشته هایشان پیداست که کمی هم تمایل به این [...] پیدا کرده و درست بگویم فریبش را خورده اند، خواهش می کنم کمی هم سرتان را از تبلیغات داخلی بیرون بیاورید و ببنید کشوری را که به هر حال در دوره خاتمی از خطر جسته بود به کجا کشیده صحبت های دیروز بوش را شینده اید. ما که ساکن آمریکا هستیم برای کشورمان می ترسیم. این همه مشاور و معاون عوض کردن این جا برای بازی نیست. دارند ارایش خود را عوض می کنند و متاسفانه ما گول ساده زیستی و راستگوئی [...] را خورده ایم. بابا خطای سوم تیر را تکرار نکنیم اين آقایان [...] و [...] تحریم کردند و حالا خودشان در آمریکا دارند با اینها لاس می زنند و فکر مردم نیستند که همه نمی توانند بیایند آمریکا. بقیه مردم ایران حق دارند زندگی کنند. خودشان انتخاب کردند اما الان حق دارند پشیمان باشند مانند مردم آمریکا که پشیمان هستند. ترا به حدا بهشان امکان بدهید که آگاهانه دور بزنند.

 
At August 29, 2007 at 11:50 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام اقای بهنود
نظر / ÷یشنهاد و مشاور شما را در باره موضوعی میخواستم لطفا ایمیلتان را بمن بدهید تا مطالبم را بگویم
این یک کامنت در باره مطلبتان تیست ن÷ابلیشید لطفا
دلشده
hrcorrespondent@yahoo.com

 
At August 31, 2007 at 3:50 PM , Anonymous Anonymous said...

گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مامور تنم
زاجتهادوازتحری رسته ام
استین بردامن حق بسته ام
گرهمی پرم همی بینم مطار
ورهمی گردم همی بینم مدار
ورکشم باری بدانم تاکجا
ماهم وخورشیدپیشم پیشوا
بیش ازاین با خلق گفتن روی نیست
بحر راگنجایی اندر جوی نیست
پست می گویم به اندازه عقول
عیب نبود این بود کار رسول

 
At September 1, 2007 at 3:06 AM , Anonymous Anonymous said...

واقعا" اگر انسان در این امار و ارقام دقیق شود چه فاجعه ها که درست نمی شود نمیدانم بقول شما این مشااوران حتی نمیدانند که 100 کشور مسلمان نداریم تا این مطلب را گوشزد کنند که منجر به سوتی بزرگی چون این نشود؟
حتما نمیدانند سئوال بی موردی کردو نه؟

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home