Tuesday, February 27, 2007

اسباب نگراني فراهم است

مقاله امروز روز را در دنباله همین صفحه بخوانید
آقاي علي لاريجاني در همين دو ساله به درايت و سياست ورزي، در رسانه هاي خبري دنيا زبانزد شده است، و خوشبختانه ادبياتي که قبل از دبيري شوراي عالي امنيت ملي انتخاب مي کرد از يادها رفته است. اما ايشان ديروز به شرحي که آمده گفته است آمريکا اگر خواستار مذاکره است درخواست رسمي بدهد، ما با ديد مثبت بررسي مي کنيم.

بر اساس درس اول کار اطلاع رساني بايد پرسيد مخاطب اين سخن کيست. مردم جهان، دولتمردان جهان، يا مردم ايران. پاسخ معلوم است هيچ کدام از دو گروه اول نمی توانند بود، چرا که آنان دچار اين توهم نيستند که با توجه به شرايط حاضر و قطعنامه شوراي امنيت و اجراي سياست ماشه، که ايران با خوش خيالي آن را نديده گرفت تا بند محکم تر شد، آمريکا نياز و اصرار به گفتگو با ايران دارد. اگر حظي هم از واقعيت در چنين خيالي باشد آنان بدان اعتقادي ندارند. مي ماند مردم ايران که اين روزها همه تلاش براي غيرت فروشي به آنان است و به نظر مي رسد جناب لاريجاني هم به ديگران پيوستند در همين زمينه. و قصد القاي اين را دارند که ايران براي واشنگتن شرط گذاشت و در قالب بزرگ تر به آن ها گفت ورقه ات را بفرست تا بررسي کنم و نمره بدهم.
البته که چنين دانه هاي توهمي اطلاعاتي براي شعارگردانان نمازهاي جمعه، يا نوحه خوانان زير دست حاج منصور ارضي خوب است اما آيا اين همه دانه سازي براي آنان – که همه مي کنند - کافي نيست که حضور آقاي لاريجاني بدين ميدان هم لازم آمد.

اينک مي توان پرسيد جمله نقل شده کدام بخش از منافع ملي ايران را تامين مي کند. اين سئوالي است که حتما بايد بدان جواب داد. به ويژه که در اين ماه ها از اين دست غرورفروشي ها در آسمان تبليغات سياسي ايران مدام در حال چرخش و گردش است. مگر نه که چندي پيش رييس جمهور گفت غرب آن قدر بيچاره شده که به اين هم راضي بود که يک ساعت هم شده به طور صوري ما تعليق را متوقف کنيم که بتوانند به دنيا بگويند حرفشان درست در آمد. [نقل به مضمون] آقاي احمدي نژاد جواب سئوال را ما را نداد که پرسيديم اگر چنين است چرا شما نکرديد که يک ساعت عمليات را متوقف کنيد تا بحران رفع شود.

از آن سخنان لابد فرض بر اين بود که غرب از افکارعمومي اروپائي رودربايستي دارد که ما نداريم. اگر چنان باشد هم باز مي پرسم چرا براي تامین منافع ملي خود آن درخواست را قبول نکردید . اگر بعد از فرموده رييس دولت ا يک دلار از ثروت ملي ايرانيان بر سر اين کار هدر رود يا جان يکي از مردم به خطر افتد، يا موسسه اي ويران شود، ملت ايران خواهند توانست از رييس دولت شاکي باشد که مي توانست به بهائي اندک [يک ساعت تعليق غني سازي] جلو اين خسران را بگيرد، و نگرفت. چنان که تا همين جا هم ملت ايران اگر دادگاهي بود حق داشت عارض شود که آقاي احمدي نژاد در دفعات مختلف چنان سخناني بر زبان آورده که شان رياست جمهور منتخب مردم ايران را حفظ نکرده است. عزت مردم ايران تنها بدان نيست که آقاي لاريجاني به ملت بگويد ديديد آمريکائي ها نامه نوشتند و تقاضاي مذاکره کردند. بلکه عزت واقعي بدان است که کسي بالاترين مقام اجرائي اين کشور را چندان پائين نبرد که نامه هايش در دنيا بي جواب بماند، وقتي رييس دولت سخناني مي گويد در حضور يک عالم روحاني که بعد خود ناچار به تکذيبش مي شود، وقتي آشکارا اطلاعات دروغ به مردم ايران مي دهد. با گفتن داستان هاي ساختگي مانند توليد انرژي هسته اي در خانه توسط يک نوجوان شانزده ساله، شان مردم ايران را تا کودکان نابالغ پائين مي آورد و شان صاحب آن مقام را در اندازه کارآموزان تدريس در مهدکودک. وقتی آقاي احمدي نژاد با ارائه آمار غلط، و سخنان جلف و نسنجيده تصويري از اين مقام عالي خود به دست مي دهد که گوئي کسي به تعمد قصد دارد نشان دهد ملت ايران ضعيف و غيرقابل اعتنا و نابالغ است. تا قبل از سوم تير سال 84 قرارمان بود که در روز مبادا دامن آقايان چمران و دکتر شيباني را بگيريم که بر اساس کدام پيام و تکليف و يا مصلحت آقاي احمدي نژاد را به شهرداري تهران برگزيدند، اما اينک کار از آن حد گذشته است.

اينک سئوال اين است که آيا با آن چه از آقاي علي لاريجاني نقل شده، بايد حکم داد که ما در وضعيتي بدتر از آن که تصور مي رفت گرفتار آمده ايم و يک فرهنگ عمومي اينچنيني بر تمام اجزاي حکومت حاکم شده، به گونه اي که عقلا نيز نه با تدبير و درايت، بلکه به تاسي از رييس دولت به غرورفروشي به خلق مشغولند و فقط مانده است تکرار شعارهائي که معلولا پشت کاميون هاي صحرائي نوشته مي شود. پس تمام آن نشانه ها بر لزوم شطرنج بازي کردن به جاي بوکس، يا حرکت در جهت برد – برد به جاي باخت – باخت، چه شد.

نگارنده اين سطور در همه ماه هاي گذشته خوش بيني و اميدواري از دست نداده، در جواب کساني که نگراني زياد وادارشان کرده که کفه ايران را در مجادله امروز سياه و سبک مي بينند، استدلالم اين بوده است که نه مذاکره کنندگان از هيچ يک از ميزهاي طرف مقابل چيزي کسر دارند و نه پشتوانه علمي و سياسي شان کمترست. مي ماند اين که ما اطلاعاتمان کمتر است يا آن که اين گونه سياست ورزي را نمي شناسيم. با خود و ديگران گفته ام همان طور که سخنان جورج بوش هم توسط خبرگان و نخبگاني تهيه مي شود و چندين اتاق فکر پشتوانه نظراتي هستند که اعلام مي دارد، ايران نيز امروز، ايران سال هاي اول انقلاب نيست، نيروهاي کارکشته و تحصيل کرده و هم تجربه ديده دارد که تصميم ها گرچه از دهان يکي بر مي آيد اما حاصل جمع همه آن هاست. اين خوش به دلي و اميدواري از اطمينان به درايت کساني از جمله آقاي علي لاريجاني بوده است که مي توان پذيرفت که زير فشار فوق العاده اي که شرح آن در سال هاي بعد داده خواهد شد. اما ناگزير بايد اعتراف کرد که اظهار نظرهائي چنان که آورده شد، اميدي باقي نمي نهد.

بهتر آن است که کساني که برما نهيب مي زنند که نگران نباشيد و اصرار دارند که نگراني را دشمن برساخته و جنگ رواني اوست، به جز دستوري که صادر مي کنند، شرايط آرامش را هم فراهم آورند. در اين شرايط اگر پرده نبوشيم به ظاهر همان دشمن بيش تر آرامش مي دهد، چون شب و روز به زبان هاي مختلف اعلام مي دارد که جنگي نيست و در دستور جز مذاکره نيست. بنابراين نمي تواند جنگ رواني کار دشمني باشد که فرماندهان نظامي اش اعلام مي دارند که دستور داريم به هيچ نوعي ايران را تحريک نکنيم و دنبال بهانه براي آغاز جنگ نمي گرديم. اما به راستي در اين سو که خودي است چنين آرامشي ساخته مي شود. وقتي روزنامه مي گشائي همه اش رزمايش است که در کنار اخبار مربوط به ناکارآمدي نيروهاي نظامي و انتظامي در دفع يک گروه نياموخته و برهنه و گرسنه مي آيد. در کنارش اظهار نظرهائي مانند ترمز و دنده عقب قطار هسته اي را کنده ايم، که حتي مديران کيهان که واضع نظريه درخشان "بي فرمان و ترمز در جاده يک طرفه" بودند نيز اين بار در به کار بردنش اکراه نشان دادند. کيهان روز يکشنبه ترجيح داد از خير اين گفته بگذرد و خبر يک ماه گذشته و کهنه شده پرتاب موشک فضائي را در صدر گزارش هاي خود بنشاند. روز دوشنبه هم ورژن تازه ای از آن نطق که همه جا چاپ شده بود خلق کرد، انگار که ايشان فرموده قطار یک خطه که دنده عقب ندارد.

انگار باز حکايت همان کنيز برزنگي است که علت گريه و شيون کودک مي پرسيد و مادر گفت هم از تو مي ترشد. او را زمين بگذار، گريه اش مي افتد. دولتمردان هم اگر مردم را به حال خود رها کنند کمتر اسباب نگراني و پريشاني هست. مردم به راستي مي روند دنبال خريد عيد و همچنان سرگرم رساندن خرج به دخل مي شوند که خود به اندازه کافي کارسازست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 28, 2007 at 7:35 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود ما یک انجمن فکستنی درست کردیم که ما را نجات بدیم! در این انجمن همه خودیند. میخواستم دعوتتون کنم که به ما بپیوندید
اگر پیام ما دریافت شد، به دوستان هم پیام را برسونید.
موفق باشید


عیسی مازنی
http://groups.google.com/group/anm1386

 
At March 2, 2007 at 2:05 AM , Anonymous Anonymous said...

Cher Massoud,
Comme d'habitude, ton article nous montre à quel point les "irresponsables incompétents et misérables" sont en train de mettre notre pays en danger ! Mais je voudrais vous poser une question : comment est-il possible qu'un individu comme Amadinejad puisse rester en place ? N'est-ce pas une honte pour le monde entier ?
Antoine de Paris

 
At March 11, 2007 at 6:27 AM , Anonymous Anonymous said...

به قول ابراهیم نبوی خودشان مشکل ایجاد می کنند بعد خودشان سعی می کنند حلش کنند

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home