Tuesday, February 27, 2007

بازي شاه و وزير

مقاله امروز اعتماد ملی را اگر در روزنامه نخوانده اید در دنباله همین صفحه بخوانید
در بخش‌هايي از جهان، كشورهاي كوچك و معمولا‌ جزيره‌اي وجود دارد كه نيروهاي فائقه جهان به دلا‌يل متعدد از امنيت و خلوت آنها پاسداري مي‌كنند، مانند برونئي و بعضي جزاير اقيانوس اطلس كه تفريحگاه قدرت‌هاي جهاني هستند و از آنها خبر زيادي به جايي نمي‌رسد.

از جمله مشخصات اين كشورها به جز جمعيت كم و درآمد و آب زياد يكي هم اين است كه پادشاه و سلطان و شيخ و يا رئيس آن تنها كاري كه دارد تقسيم پول بين اهالي است.

برخلا‌ف همه جهان كه روساي منتخب هزاران كار دارند كه تقسيم پول در ميان آنها نيست. ‌ بقيه جهان، از قدرتمندترين‌شان كه آمريكا باشد كه بودجه سالا‌نه‌اش به اندازه صد برابر بودجه متوسط كشورهاي داراي راي در سازمان ملل است تا فقيرترين‌ها كه كشورهاي مركزي آفريقا باشند، چه آنها كه پيشرفته خوانده مي‌شوند و چه درحال پيشرفت‌ها و عقب‌افتاده‌ها، در يك امر مشتركند.

مسوول و رئيس [هر نامي‌داشته باشد] كارش و كار اصلي‌اش از لحظه ورود به آن دفتر اين است كه بين آرزوها و امكانات در يك باريكه يك دو سه در هزاري پل بزند و مدام در خواب و بيداري گزارش‌هايي را بخواند و بشنود كه مثلا‌ به او مي‌گويند اگر نيم درصد از مردم 10 درصد بر درآمدشان اضافه شود بهترست يا اگر 5 در صد مردم يك درصد. اعداد و محاسبات تندتر و بيشتر از اين نيست. ‌ تنها در عالم رويا و در عالم پاك كودكانه در بازي شاه و وزيرست كه هر كس بنا به قرعه و يا شانس و يا راي شاه شد كارش اين است كه دست در كيسه كند و بين رعيت زر بپاشد و فرمان مجازات وزيران پيشين صادر كند.

مشخصات جالبي دارند خيال‌هاي كودكانه. رعيت در آنجا فقط كساني هستند كه آرزوها و عريضه‌هايي دارند. شاه هم كسي است كه دست در خزانه مي‌كند و مي‌پاشد. در عين حال قدرت قضاوت هم دارد، رسوا و مجازات مي‌كند، به حبس مي‌اندازد. در خيال كودكانه ما تنها سكه زر نبود كه شاه مي‌بخشيد، بلكه شاه‌بازي سعادت مي‌بخشيد. چرا كه همزمان، با دادن وام بلا‌عوض ازدواج رعيت را به دلداده هم مي‌رساند و قصه‌گو در گوش كودك خوابزده مي‌خواند كه به اين ترتيب آن دو دلداده جوان عمري به سعادت بزيستند و كس نمي‌پرسيد كه سعادت چه بود كه در لحظه و به فرمان حاصل آمد با كيسه‌اي زر و ازدواج البته و آن دو جوان كارشان چه بود، تخصصشان چه بود.

و...گاه كه خواب يا بازي كودكي طولا‌ني‌ترمي‌شد و آن رعيت زبان‌دارتر، علا‌وه بر بخشش زر و سيم و صدور فرمان ازدواج، لا‌زم مي‌آمد كه صاحب عصاخانه‌اي وام ازدواج بدهد و بعد خانه‌اي هم كرم كند. اين هم از قضا كاري نداشت؛ <وزير اعظم! بله قربان. يك خانه خوب آفتابگير به اين مرد بده كه آدم خوب و با خدايي است. آي به چشم قربان.> گاهي هم لا‌زم مي‌آمد براي شيريني بازي خيالي شاه و وزير، صاحب عصا وزيري را گوش بپيچاند. پس آنگاه خطاب به مردم حاضر فرمان سر مي‌دهد آهاي رعيت من، آيا از اين وزير دست چپ راضي هستيد، اگر نيستيد بگوييد تا گوشش بپيچانم.

اين اتفاقا از صحنه‌هاي جالب بازي شاه و وزيرست چرا كه جز صاحب عصا كه فرمان صادر مي‌كند و رعيت كه نامه مي‌نويسد و به فرمان ازدواج مي‌كند و صاحب خانه مي‌شود و خوشبخت، بقيه بازيگران هم كاري پيدا مي‌كنند. در اين جاست كه بعضي مي‌گويند راضي نيستيم. برخي مي‌گويند راضي هستيم. وزير با چشم و اشاره باجي مي‌دهد و ناراضي‌ها راضي مي‌شوند. و در اين جاست كه با شركت همگان دل صاحب عصا به رحم مي‌آيد و مي‌گويد، پس[ همه ساكت مي‌شوند و او تكرار مي‌كند] پس من بهار ديگر برمي‌گردم، اگر همه رعيت من ازدواج نكرده و خانه خوب آفتابگير نداشته باشند اي وزير سمت چپ تو را، بله خودت را خانه آفتابگير مي‌كنم. مي‌دانيد چطوري.[همه حاضران دم مي‌گيرند: چطوري] و صاحب عصا دستي به سبيل نداشته مي‌مالد و مي‌گويد يعني چشم‌هايت را پنجره مي‌كنم. دست‌هايت را ناودان، گوش‌هايت را مي‌دهم آن قدر بكشند كه كف اتاق‌ها موكت شود. پاهايت را آن قدر مالش دهند كه جاده‌اي آسفالته شود.[ در تمام اين مدت بازيگران نمايش شاه و وزير با هم دم مي‌گيرند] واي خدا به دور! شاها رحم كن.

‌ اگر نگوييد كه بي ربط است نقل كنم كه روزي و روزگاري نه چندان دور در يكي از تياترهاي لا‌له زار نمايشنامه نادر در هند روي صحنه بود. همان كه مرحوم نصرت‌الله محتشم نقش نادرشاه افشار را بازي مي‌كرد و صداي محكمش وقتي با متن ميهني صادق پور در مي‌آميخت شوري در جمع تماشاگران برمي‌انگيخت. روزي همان موقع كه نادر داشت رضاقلي فرزند و وليعهد را به فرماندهي يسار لشكر خود منصوب مي‌كرد تا به هند بروند، اوج قصه، سن تياتر آن قدر كم نور شده بود كه چشم چشم را نمي‌ديد. تماشاگران فرياد زدند زنبوري. يعني كه فشار نفت در چراغهايي كه به علت صداي وزوزشان <زنبوري> خوانده مي‌شدند، پايين آمده و نوري نمي‌افشاند. نادر شاه [ كه همان محتشم باشد] با همان ابهت شاهانه فرياد زد رضاقلي. وليعهد رضاقلي ‌[كه همان رامين فرزاد باشد مثلا] زمين ادب بوسيد كه: قربان خاك پاي مبارك شوم چه امر مي‌فرماييد. محتشم گفت همان طور كه داري به هند مي‌روي، پيش از آن كه به سند برسي اين زنبوري را يك تلمبه‌اي بزن، تا خوابمان نبرد.

حالا‌ حكايت ماست. پيش از حركت به سوي سند [شايد مقصود شوراي امنيت سازمان ملل باشد ]خوب است يكي تلمبه‌اي بزند به‌اين زنبوري

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 27, 2007 at 5:51 AM , Anonymous Anonymous said...

حاكمان اجازه ندارند برای دفاع از حقی كه حداكثر ما را به تأمين سوخت يك نيروگاه نيمه تمام هسته‌ای با زمان اتمام نامشخص، قادر خواهد ساخت، بدون آگاه كردن ملت از ميزان تأثير اين "حق مسلم" در زندگی و سرنوشتشان، منافع و امنيت ملی آنان را به خطر اندازند.
توجه كنيم كه سياست خارجی معقولانه و صحيح می‌تواند همين آمريكا را به پذيرش شرايطی ناخواسته ناگزير كند. لذا اين منطق كه "در هر صورت ‌آمريكا قصد برخورد با نظام جمهوری اسلامی را دارد، پس چه بهتر اين برخورد در مسأله‌ای صورت گيرد كه بيشترين حمايت و اجماع را در داخل كشور ايجادخواهد كرد"، صحيح نبوده و نيست. ضمن اينكه می‌دانيم مسألة هسته‌ای تنها موضوعی بوده و هست كه می‌تواند اجماع جهانی و يا حداقل اجماع قدرت‌های مؤثر جهانی عليه ايران را شكل دهد

 
At February 27, 2007 at 6:18 AM , Anonymous Anonymous said...

در حالي که ترکيب قدرتمند کاهش قيمت نفت و قطعنامه سازمان ملل، شرايط لازم را براي حل بحران اتمي ايران از راه مذاکره فراهم کرده، هرگونه حمله يک جانبه آمريکا به ايران بدون شک به شکست خواهد انجاميد. اين عمل باعث شکسته شدن ائتلاف بين المللي برعليه ماجراجويي اتمي ايران مي دهد؛ به چين، روسيه و بعضي کشورهاي اروپايي اجازه مي دهد تا جانب ملايان را بگيرند؛ قيمت نفت و درآمد دولت ايران را بالا مي بزد؛ و سرانجام باعث حيات دوباره ستيزه جويان ايراني خواهد شد.

آنهايي که معتقد بودند ترکيب قدرت واقعي و فشار ديپلماتيک کارساز خواهد بود، بدرستي نگران آن بودند که دولت بوش، به خاطر کلافگي حاصل از شکست در عراق و فشار عقاب هاي واشنگتن، با ايران همان بکند که با عراق کرد. در مقابله با صدام حسين و تهديد سلاح هاي کشتار جمعي او، دولت بوش اصرار مي کرد که تجهيز نظامي در خليج فارس منجر به ترس صدام و تسليم او مي شود. اما وقتي تجهيز نظامي انجام شد، آنها برنامه از پيش تعيين شده اشغال عراق را اجرا کردند.

امروز بسياري نگرانند که برنامه حمله به ايران نيز از مدتها پيش تهيه شده، و تجهيز نظامي براي آن است که خليج تونکن ديگري را رقم بزند يا ايرانيان عملي تحريک آميز انجام دهند که بهانه اي براي حمله به ايران شود.

در حال حاضر هم جنگ و هم صلح با ايران مي تواند اتفاق بيافتد. احتياط توام با قدرت آمريکا اگر با ذکاوت تشخيص اشارات جديد ايران همراه شود، آن کشور مي تواند به راه حلي اصولي براي بحران اتمي ايران دست يابد. کنگره، شهروندان هوشيار آمريکايي، و سياست حکيمانه متحدان اروپايي آمريکا مي توانند به اين صلح اصولي فرصتي بدهند.

 
At February 27, 2007 at 6:43 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
الهي كه زنده باشيد و خير از زندگي تون ببنيد كه اينقدر زيبا و لطيف مينويسيد(هوس كردم مثل مادر بزرگها دعات كنم!)

 
At February 27, 2007 at 9:13 AM , Blogger Unknown said...

بهنود عزیز چه زیبا نوشتی اما مشکل تلمبه زدن نیست مشکل نیش نا بجای زنبور است که نمی دنه کجا باید بشینه
باعث تاسف است که شاه وزیر نیز در این ملک سر جای خود نیستند که اگر میبودنند حذاقل یک نیش می خوردیم
یا حق

 
At March 11, 2007 at 6:38 AM , Anonymous Anonymous said...

می ترسم آنقدر دیر به فکر زدن تلمبه بیفتند که دیگر نفتی نمانده باشد... کاش می شد این بازی هم تمام شود با صدای مهربانی که می گوید: بچه ها بازی بسه. بیاین ناهار بخورین

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home