Sunday, February 11, 2007

اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد

مقاله امروز روز را این جا بخوانید و یا در دنباله همین صفحه

تا قبل از دوم خرداد، هر کس می خواست نشان دهد که هيات موتلفه اسلامی بيش از آن که يک نهادمدنی و يا حزبی باشد باشگاه قدرت، چيزی همانند فراماسونری است مثال می آورد رابطه آن جمعيت را با کميته امداد امام و رابطه سازمان اقتصاد اسلامی را با آن ها، و در عين حال با نشان دادن حضور چهارده ساله دکترولايتی در راس وزارت خارجه و حضور شانزده هفده ساله علینقی خاموشی و عبدالله جاسبی در راس اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد ثابت می کرد که اين گروه به هر جا دست يافت ديگر رها کردنی نيست.

نوشته اند عبدالحسين ميرزا فرمانفرما در دوران قاجار هر لقب و هر سمت که به دست آورد، ديگر از ید قدرت وی خارج نشد که نشد. همچنان که لقب فرمانفرما، که تا قبل از عبدالحسين ميرزا گردشی بود اما با او ماند تا لقب برافتاد و شد نام خانوادگی اش. همين طور القاب ديگر مانند نصرت الدوله و سالار لشکر که از وی به پسرانش رسید و باز از خانواده وی خارج نشد. قدرت محلی هم همين طور بود. وی در هر چا حکومت [ استانداری] می گرفت چندان زمين و ده می خرید که نفوذش در آن جا تمام شدنی نبود هر کس می خواهد حاکم باشد. و اين همان خصلت های هيات موتلفه اسلامی است و مخصوص جوامع دموکراتيک نيست.

حالا در آستانه سومين دهه انقلاب به نظر می رسد جامعه ای که هاشمی رفسنجانی را با همه عملگرائی اش نپذيرفت به طور طبيعی نمی پذيرد که بگوئيم هيچ کس برای اتاق بازرگانی و يا دانشگاه آزاد به جز همين دو بزرگوار وجود ندارد در کشور. گرچه می توان گفت کاری که کارگزاران و اصلاح طلبان نتوانستند کرد نسل تازه نومحافظه کاران موفق به انجامش شدند. و بالاخره کسانی را که تصور می رفت رياست اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد را تبديل به سمتی مادام العمر کرده اند به عقب راندند. اما سوی ديگر کاری است که از اين پس بايد به عهده گرفت.

به باور من خوب است که در ابتدای سال نو در انديشه تشريفاتی باشيم که از دکتر جاسبی و علينقی خاموشی تجليل شود و با قدردانی از زحمات آن ها – که نمی توانش ناديده گرفت – نشان دهيم که فاصله ما با جامعه مدنی کم شده است. اين که افراد در شغل هائی که به دست می آورند چندان بپايةند که برای برکندن آن ها ا روش های کودتائی لازم آيةد، پسنديده مردم قرن بيست و يکم نيست. انتشار شعارهائی مانند اين که بدون دکتر [یا مهندس اين تشکيلات می خوابد] از تراشه های فرهنگ استبدادی است که جز همين خصلت نمی شناسد. اين همان حالی است که کسانی با نخست وزيری داشتند و جز مهندس موسوی کس ديگری را نمی توانستند تچسم کنند، در سال 76 هم همين حال را با هاشمی رفسنجانی داشتند و سرانجام خواستار آن بودند که دست کم چهار سال ديگر مهلت داده شود. اما اهل عمل می دانستند که کار بدان جا پايان نمی گيرد. حتی در پايان دوره رياست جمهوری محمد خاتمی هم تمایلات شدیدی برای نگاه داشتن وی بود، آن هم کسی که دست کم سه سال آخر را برای پايان کار دقيقه شماری می کرد.

با اين مقدمه بايد به ماجرای اتاق بازرگانی پرداخت که چند روز ديگر انتخابات اتاق تهران در آن است . چند ماه ديگر موقع برگزاری انتخاب ايران خواهد رسيد. ماه گذشته به پيروی از نظارت استصوابی که توسط محسن کوهکن در اتاق سابقه پيدا کرد[ و آن زمانی بود که در انتخابات مجلس ششم آقای کوهکن به طور طبيعی رای نياورد و با وساطت خاموشی و عسگراولادی، کوهکن به اتاق بازرگانی رفت، او نيز کاری که می دانست انجام داد] و همه رقيبان قدر مهندس را رد صلاحيت کرد. با اين گمان که مانند دوره های گذشته ماجرا به پشت پرده می رود و در آن جا با نقل قول مبهمی درباره نظر رهبری همه چيز فيصله می يابد، به خصوص که فرد معنون و محترمی مانند آقای ميرمحمد صادقی هم با سکوت هم به گسترش اين شايعه ميدان دهد. اما اين بار چنين نشد. تضاد شديد بين دولت و مديران بخش خصوصی، روابط تازه و گروه های تازه تری در داخل اتاق سامان داده است. از ميان اين تضاد تناقص هائی ظاهر شد. که بر خلاف زمان دولت اصلاحات مهندس خاموشی پيروزمند آن از کار در نيامد. از جهتی درست شبيه آن چه بر دانشگاه آزاد رفت.

به باور من اگر قرار باشد رفتاری مدنی و الگو در پيش گرفته شود نبايد دانشگاه آزاد بدون دکتر جاسبی، نشانه ضعف هيات موتلفه و حتی شخص وی تلقی و تحليل شود، چنان که اتاق بدون مهندس خاموشی. برای چنين کاری قبل از آن که موقع رای گيری شود بايد مديران و ستون های کار در صدد مراسم تجليلی باشند و عيبی ندارد که رقيبان و جانشينان در بزرگداشت اسلاف خود سخن برانند.

اين کاری است که روزگاری ما با تمام تاريخ خود خواهيم کرد. چنين نيست که هر کس را که نمی پسنديم پاک کنيم مانند نام شاهان از کتاب های درسی يا بناهای بزرگ که اگر پاسارگاد را بتوان به نام استاندار سابق فارس نوشت، بنای يادبود شهياد را همی توان نامی ديگر نهاد. در حالی که آنان بخش هائی از تاريخ اند. چنان که آيندگان تاريخچه اتاق بازرگانی – بزرگ ترين نهادمدنی بخش خصوصی - را بدون اشاره به نقش علی وکيلی، مهندس طاهر ضبائی، بنکدارپور و مهندس خاموشی نخواهند نوشت. دانشگاه ازاد را هم بدون تاکيد بر بنيادگذارش که دکتر جاسبی باشد. چنان که انرژی اتمی را بدون دکتر اکبر اعتماد، صدا و سيما را بدون ياد کردن از رضا قطبی؛ هواپيمای ملی [هما] را بدون نام تیمسار خادمی، سازمان آب تهران را بدون مهندس بازرگان و مهندس میکده و مهندس روحانی، برق و راه آهن را بدون نام حاج امين الضرب مهدوی. وقتی از رابطه دولت و بخش خصوصی سخن رفت نمی توان به نقش بزرگی که دکتر علينقی عاليخانی در اين راه به دوش گرفت اشاره نکرد. وزارت دارائی بدون نام بردن از نصرت الدوله و علی اکبر خان داور و دادگستری بدون اشاره به مشيرالدوله و مصدق ممکن نيست. از همين منظر نمی توان کار محلوجی وزير صنايع و معادن بعد از جنگ را ندید. در صنايع ، نمی توان هزاران موافقت اصولی و کارخانه برپا شده در دوران جنگ و بعد از جنگ را ديد و فراموش کرد که محمد رضا نعمت زاده در آن جا و بيژن زنگنه در نفت چه کردند. از تاسيس وزارت خانه ای که ابتدا اطلاعات و جهانگردی بود و بعد فرهنگ و ارشاد اسلامی شد چهل سال می گذرد، در اين مدت ده وزير در دوران پادشاهی و نه وزير در جمهوری اسلامی در راس اين وزارت خانه قرار گرفتند. سه تن نام از خود نهادند که هر سه حرفه اصلی شان روزنامه نگاری بود نصرت الله معينيان، داريوش همايون و عطالله مهاجرانی. بی هيچ شباهتی به هم. اما از اين ها اثری مانده است. به هر موسسه و نهادی برويم همين است. آنها که اثر گذاشته و نامشان مانده الزاما کسانی نيستند که زمانی طولانی بر اين کار مانده اند. بلکه گاه در چند ماه کسانی اثری نهاده اند که ديگری در چند سال بر جا نگذاشته است.

آن عکس ها که به ابتکار اميرعباس هويدا از پيشينيان در اتاق ويران و روسای موسسات بزرگ نهاده شد تا معلوم دارد که گذشتگان که بوده و هر سازمان و نهادی را چه کسانی پاسداری کرده اند، نگاهی مدنی به انسان است که تفاوت عمده اش با ديگر جانداران آن است که تاريخ دارد و پدربزرگ خود می شناسد. و عمده تر آن که قدر می شناسد. به همان نشانی که تفاوت عمده جوامع مدنی مردم سالار با جوامع دیکتاتوری در آن است که در اولی همه شغل ها در گردش است و نو شونده و پويا. اما جوامع استبدادی برعکس اند می مانند و می پوسند. که گفته اند آب ساکن زود می گندد. مرد ساکن زودتر.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 11, 2007 at 10:34 PM , Blogger ikooch said...

و همچنین ایران ناسیونال (یا ایران خودروی فعلی) بدون خیام

 
At February 12, 2007 at 3:40 PM , Blogger Sh said...

سلام آقاي بهنود
حيف است كه قلمت آتش خشم آدمي را شعله ورتر كه نه ، فرو مي نشاند، در حاليكه از بار غم دلش نمي كاهد، وقتي مي داني در چه دنياي بدي زندگي مي كنيم. خيلي دوستت دارم و به نصيحت تو بار ها راي دادم و حالا سختم است آنچه را كه در دنباله مي آورم، از من دلخور نشو كه اين مطلبت مرا به ياد يادداشتي از شاملو مي اندازد:
" اگر ما همه در دل شبي سرد و توفاني، در بياباني گير افتاده باشيم و در حالي كه فوري ترين نيازمان فراهم كردن آتش و يافتن سر پناهي ست كه شب را در آن بگذرانيم، من بر آن باشم كه به شما كروه هندسه ندان ثابت كنم كه در مثلث قائم الزاويه مجذور وتر مساوي مجذور دو ضلع ديگر است يا خوردن زردچوبه باعث سرطان معده مي شود، شما كاملا حق خواهيد داشت كه .... ".
استاد گرامي، در كوششهاي افرادي چون نعمت زاده و زنگنه ترديدي نيست كما اينكه كرباسچي هم بسيار خدمت كرد و سردار طلايي هم بالاخره از اسلاف خويش مردم دار تر بود و در بين قضات سخت گير و "راي قرائت كن" يكي پيدا شد كه گنجي را تبرئه كند و معزول شود، و ياد كنيم از آن روحاني آزاده ي نيشابوري كه نماينده راستين مردم شهرش بود و در مجلس، كميسيون ماده ي صدش به اندازه ي تمام تاريخ ايران به حرف مردم گوش داده و براي حق آنان تلاش كرد، و درد اصلي من هم همرديف كردن نام اين محترمان با نامهاي گرانقدري چون بازرگان و دكتر عاليخاني نيست، و مونوپل شدن دانشگاه آزاد و اتاق بازرگاني هم همان مجذور وتر براي من هندسه ندان است. در " مهلكه يي كه سياست چي ها به بهانه ي انواع و اقسام نظريات ايدئولوژيك، با خلق يك دشمن نا به كار و تكرار آرزوهاي واهي، شكم كه هيچ، شعور من را زير پا مي گذارند، من (و ما؟) را به خاموشي و جاسبي و موتلفه و پادشاهان بازار قفل و زنجير و زيره و گوگرد چه كار؟ با من از "عشقي بگو كه در راهش از جان بشود گذشت"، كه چون دير بجنبي، اين جان از شرم بي غيرتي ، مفت و رايگان و بي حاصل مي پوسد و بوي تعفن مي گيرد و تو همچنان كه دستمالي بر بيني داري ناگزير تكرار مي كني " اين پرآزار، گند جهان نيست، تعفن بيداد است".

 
At February 13, 2007 at 3:24 PM , Blogger Al-mafkoor said...

سلام آقای بهنود
این پیام برای خود شماست نه برای پست شدن در وبلاگتان.
لطفا ببینید فیلم 300 را که ماه آینده بر پرده نقره ای مردم جهان مشاهده خواهند کرد. ساخت این فیلم بعد از 30 سال سکوت هالیوود در برابر پیشینیه ایران حکایتی است در خور توجه.
رضا
شیکاگو
http://300themovie.warnerbros.com/

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home