Sunday, January 21, 2007

وصیت نامه دکتر بقائی کجاست؟

مقاله امروز اعتماد ملی را در روزنامه و يا در ادامه همين صفحه بخوانید

خبر منتشر شده درباره سندهاي خاص كتابخانه مجلس و اشاره ويژه به وصيتنامه دكتر مظفر بقايي، با نقل قول‌هايي از بزرگوار آقاي عبدالحسين حائري رئيس پيشين كتابخانه مجلس و آقاي محمد علي ابهري جانشين ايشان، در ضمن اشاره‌اي به قتل تيمسار افشار توس و احتمال بازگشايي راز آن قتل در وصيتنامه بقايي، حتي وقتي تكذيب شد، باز هم تداعي صد خبر و خاطره بود. ‌ از كجا بايد نوشت اين قصه را، در اين مجال اندك، كه رازي بر راز و رمزهاي موجود افزون نشود.

اول بايد روشن كرد كه آنچه در كتابخانه مجلس به امانت نهاده شده بود، نه اعترافات دكتر بقايي- از جمله درباره قتل افشارتوس رئيس شهرباني دكتر مصدق- بلكه مجموعه‌اي از مدارك و اسنادي بود كه بقايي در تابستان سال 32 كه نگران شده بود مبادا با سلب مصونيتش به اتهام دست داشتن در توطئه قتل افشارتوس دستگير شود، از ميان اسناد خود دستچين كرده و توسط حسين مكي به كتابخانه مجلس داده بود تا به ادعايش[كه خود شيطنت و تهمتي در آن بود ] به دست هواداران دكتر مصدق نيفتد و مانند اسناد خانه سدان از بين نرود. در اين سال‌ها كه خاطراتي قيمتي مانند آنچه سرهنگ سررشته دار نوشت خوانده شده و تحقيقاتي دقيق مانند آن چه جناب كاوه بيات منتشر كرد درباره حادثه قتل افشار توس به طبع رسيده و هم اعترافات خطيبي به خط خودش در برابر چشم‌ها نشسته ديگر رازي چنان وجود ندارد كه برمجموعه دانسته‌هايمان بيفزايد جز اينكه هر كس دكتر بقايي را مي‌شناسد مي‌داند كه حاضر به پذيرش گوشه‌اي از اين ماجرا نمي‌شد، چه برسد او كه حقوق خوانده بود اعتراف بنويسد و در جايي عمومي‌مانند مجلس به وديعه بگذارد. دكتر بقايي نه كه چنين بدهكار حقيقت نبود بلكه همه كوشش خود را براي مخدوش كردن حقيقت نهضت و وجود كساني مانند احمد قوام و دكتر مصدق به كار برد. من كه ساليان دراز به شهادت دوستان بعضي حاضر هم با مرحوم حسين خطيبي نوري و هم شخص دكتر بقايي كلنجار رفته‌ام مگر كلمه اي از دهانشان بيرون كشم خوب مي‌دانم كه بقايي نه كه خود نمي‌گفت و يادگار نمي‌نهاد، بلكه تا مي‌توانست خطيبي و بلوچ قرايي را هم منع مي‌كرد. دو بار تلاش من براي به حرف كشيدن دكتر بقايي- يك بار به پايمردي شاپور زندنيا و بار ديگر در خانه دوستم مسعود افتخار به شرحي كه قبلا نوشته‌ام- به جايي نرسيد. اما در جلسه دوم نكته اي دستگيرم شد كه اين جا مي‌تواند به كار آيد براي كساني كه پيگير سرنوشت ماجراي وصيتنامه دكتر بقايي هستند.نكته اين است كه آري اسنادي بود و در كتابخانه هم به وديعه نهاده شده بود اما در دوره اول مجلس توسط كسي از مجلس خارج شد و دوباره نزد دكتر بقايي برگشت.در مدرسه علوي و در آن عرصات روزهاي اول انقلاب فرصتي يافتم تا از مرحوم دكتر جواد سعيد، صحت و سقم شايعه‌اي را كه آن روزها شنيده بوديم جويا شوم. شايعه اين بود كه شاه قبل از خروجش از ايران تعدادي از اسناد مجلس را خواسته و به دربار منتقل شده است.

دكتر سعيد آخرين رئيس مجلس قبل از انقلاب، در همان حال كه در مدرسه علوي نشسته و منتظر بود كه با كساني ملاقات كند و اصلا تصوري نداشت از آن چه در انتظار اوست برايم گفت كه نه فقط سندي از كتابخانه مجلس خواسته و خارج نشده بلكه در دو شب آخر اقامت شاه در ايران، خبر داده‌اند كه چند صندوق سند از جانب شاه كنار گذاشته شده تا در مجلس نگهداري شود. به قرار گفته دكتر سعيد، تيمسار نشاط آخرين فرمانده گارد مامور اين انتقال شده بود.در روزهاي بعد دكتر جواد سعيد و تيمسار نشاط اعدام شدند و راز اسناد نامكشوف ماند. باز زماني كه انتخابات مجلس اول برگزار شد، هنوز هيات‌رئيسه موقت حتي انتخاب نشده من خود را با ياري مرحوم مهندس بازرگان به دكتر سحابي رساندم كه شده بود رئيس سني و همين موضوع را مطرح كردم كه دكتر به مهرباني گفت چند روز صبر كن بعدش به رئيس واقعي بگو. ما را رياست همان كتابخانه هم نمي‌دهند.

پس ديگر جست و جو ميسر نشد. تا در گفت‌وگوهايم با بقايي امري كه گفتم برايم كشف شد اين بود كه اسنادي كه بقايي در سال 32 به كتابخانه مجلس سپرد بعد از نزديك سي سال به او بازگشته است. اين اسناد مسلم به دكتر بقايي برگشته بود و در زمان گفت‌وگو نزدش بود، مانند خيلي چيزهاي ديگر كه خود مي‌گفت بعد از رفتن شاه از كشور از نهانخانه‌اش در كرمان به درآمده است. دكتر بقايي در زماني كه اين را گفت، حتي بازگفت كه چه كسي اين خدمت را به او انجام داده و اسنادش را بعد از سال‌ها به او بازگردانده است. او گفت من بازگو نمي‌كنم گرچه بر اهل نظر پوشيده نمي‌ماند.

اما اينكه اين اسناد امروز كجاست، به قاعده سرراست ترين نشاني دادستاني انقلاب است كه دكتر بقايي آخرين ماه‌هاي عمر خود را در اختيار آنان در زندان اوين گذراند. در آن زمان مجموع اسناد و مداركش به دادستاني منتقل شده بود و قصد تهيه كتابي با عنوان خاطرات بقايي[همانند خاطرات ارتشبد فردوست و كيانوري ] وجود داشت كه اجل مهلت نداد.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 16, 2010 at 8:00 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود مدتی است که در خصوص ولایت فقیه و حاشیه های این اصل تحقیق می کنم،پاسخ بخشی از سوالاتم که شاید خیلی مربوط به اصل قضیه نباشد را در این متن پبدا کردم، ممنونم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home