Tuesday, February 28, 2012

جدائی از سیمین بعد از 36 سال


کار درخشان توکا نیستانی


ین هم مقاله ای است که درباره انتخابات روز جمعه نوشته ام

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 29, 2012 at 12:07 PM , Anonymous جانا said...

تکان خوردم واقعا تکان خوردم این چه تکنیکی است تا به حال چنین متنی نخوانده بودم و تا به حال یک متن سیاسی این جوری تکانم نداده بود . دستت را می بوسم

 
At February 29, 2012 at 12:08 PM , Anonymous حسین بهمنش said...

من می میرم یک بار هم این را در پارازیت گفتی آن پسر با همه تسلطش به تپه تپه افتاد . پرسیده بود هیچ وقت حزبی بودی . متاسفانه دیگر فیلم آن برنامه را پیدا نمی کنم این آخری ها هم بخش های خوبش را حذف کرده بود . ارادت

 
At February 29, 2012 at 11:41 PM , Anonymous خسته said...

در اولین ـ و آخرین ـ انتخابات برای "رستاخیز"، من 12 سال بیشتر نداشتم، اما خوب یادم هست که از دو هفته پیش از رای گیری، چه شایعاتی در باب عاقبت آنها که رای ندهند در شهر میگشت و روز به روز پچ پچه ها بیشتر میشد...من که از فامیلی "اداره جاتی" بودم، این را در تمام مهمانی ها و حرفهایشان میشنیدم...صحبت از بازنشستگی پیش از موعد و اخراج بود و نه بیشتر...ولی همین کافی بود ...هیبت "ساواک" به مردم خلاقیتهای شخصی هم اعطا میکرد!دیگر اصناف را نمیدانم چگونه ترسانده بودند...هر چه بود، نتیجه اش خوب بود...روز موعود، دوربین تلویزیون صفهای طولانی رای دهندگان را نشان میداد و مصاحبه ها ...و راستی که تنها اسم ساواک برای ترسیدن کافی بود!...اما به گفته ی شما: چه کسی حدس میزد که دو سال بعد، قرار است چه بشود؟....هر چند که خیلی خسته ام، بیست و چند سال است که به امید وصالِ حال و هوای آن "دوسال" زنده ام!؛

 
At March 1, 2012 at 7:45 AM , Anonymous آرش said...

آخیش!...آخرین سنگر سماجت هم بالاخره تسلیم شد (:
گذشته از شوخی، فارغ از هر نتیجه ای که به دست بیاید، فرصتی پیش آمده که به یک تصویر قابل اتکا از میزان "توسعه سیاسی" و وزن نیروهای اجتماعی در ایران امروز دست پیدا کنیم. حالا که همه نیروهای مخالف وضع موجود از داخل و خارج به یک موضع سیاسی مشترک رسیده اند، باید ببینیم این صدا در چه درصدی از ملت انعکاس پیدا می کند و چه درصدی از توده ها هنوز اطاعت از اختیاردار "شیر نفت" را به ایستادگی بر سر حقوقشان ترجیح می دهند.
البته شخصا به آمار و ارقام اعلامی هیچ اعتمادی ندارم اما می توان امید وار بود بخشی از حقیقت از لا به لای تضادها و چشم و هم چشمی ها و دهن لقی ها ( شاید هم به کمک اندک شرافت های به جا مانده) به بیرون درز کند.

 
At March 1, 2012 at 11:41 AM , Anonymous Anonymous said...

آن چه در ادبیات جناب ارش می گذرد گرچه من با اصل حرفش موافقم باقی مانده همان خرافات و ادبیات شیعی است . عزیز جان داریم بحث سیاسی می کنیم شرافت چیست . اصلا بحث شرافت نیست آن که به خدا و قران معتقد است و بر اساس آن اعتقاد گول آخوندها را می خورد هم به خدا شرف دارد. اصلا میزان شرف این نیست که هر کس به ما نزدیک تر باشد شرافت دارد بقیه نه.

 
At March 1, 2012 at 1:12 PM , Anonymous Anonymous said...

بزرگترین مشکل توده های مخالف پایین آمدن اعتماد بنفس بعد از وقایع انتخوابات قبلی است.
برای برگرداندن این اعتماد نفس به مردم شاید خالی بودن صفهای انتخوابات فردا شروع خوبی باشد.
من کلا به آینده جنبش در کوتاه مدت خوشبینم و آقا بهنود هم شاید بهتر بود این نوشته رو چند روز زودتر رومیکرد چون خود نخواسته چشم خیلیها به دنبال نظر ایشان است
این شاملو هم یه نابغه بود اما دلیل نمیشه نظرات سیاسش درست باشه
ما هخلص شما و آقا شاملو هستیم
علی

 
At March 1, 2012 at 1:25 PM , Anonymous آرش said...

یعنی می شود روزی را ببینم که ملت قبل از قضاوت و صدور فتوا اول سخن طرف مقابل را درست بشنوند؟!
ناشناس محترم، من کجا معتقدین به خدا و قرآن یا حتی طرفداران آخوندها و جمهوری اسلامی را متهم به بی شرافتی کردم؟!.....گفتم شاید به کمک آدم های باشرف آمار و ارقام حقیقی از وزارت کشور به بیرون درز کند. به نظر جنابعالی این که کسی جلوی چشمش تقلب و خیانت در امانت را ببیند و تاب نیاورد و به قیمت شغل و حتی جانش آن را رسوا کند اسمش شرافت نیست؟! پس چیست؟

 
At March 1, 2012 at 3:19 PM , Anonymous ناصرالدین شاه said...

ای کسانی که ایمان نیاورده اید یک نمونه مانند این مقاله بیاورید . و ای [...] که سلطنت و ظلم هایش برایت چنان که
چشمت به ظلم دوستانت بسته است همان بهتر که تا آخر عمر [...] بمانی

 
At March 1, 2012 at 3:46 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز ،

تاریخ نگاری شما قابل تقدیر است و آنچه در آن دوران سخت در ذهن شما میگذشته و شما را برای رسیدن به یک حکومت معقول و قابل قبول به تعامل وا میداشته تحسین برانگیز است و شاید خیلیها را مانند این حقیر به تاسف میاندازد که چرا برخی از مطالب شما از این رشته که در اینجا به آن اشاره کردها ید در نمیافتیم.

در عین حال تعجب برانگیز نیز هست که شما چرا امروز در مورد سیر تکاملی یک انقلاب به دموکراسی به نتایج متفاوتی رسیده اید، در حالی که به نظر این حقیر و البته برخی صاحب نظران نیز، انتخابات ۸۴ با فضای کاملا متفاوتی از لحاظ اجتماعی و سیاسی با دوره های گذشته برگذار شد، مناظرات و مسائلی که به آن اشاره میشد تقریبا در همه ی دوره های قبلی به نوعی تابو به حساب میامد، سنگین ترین مهره های نظام زیر سوال رفتند و ممنوعه ترین مسایل اجتماعی که خاتمی عزیز هرگز جرات اشاره ی به آن را بخود نداده بود مورد بحث واقع شدند. بشکلی که حتا از نظر شما و من غربت نشین نیز نادیده و نشنیده نماند.

اگر بخواهیم به عجیب ترین واقعه در تمامی تاریخ انتخابات پس از انقلاب اشاره کنیم ، رای بالای فائزه در انتخابات مجلس، در حالی که پدر ایشان منجمله به دلیل همین آقازاده ها مورد نارضایی و طرد از آرای مردم واقع شده بودند! تعجب آور و چه بسا حیرت آور بود .

از آن گذشته اگر بخواهیم به آقای هاشمی مدال شجاعت و شهامت پایان دهنده ی جنگ هشت ساله را بدهیم، بنابر این میتوانیم مسولیت ادامه ی شش ساله ی جنگ (پس از قبول قطعنامه توسط صدام) را نیز بعهده ی ایشان بگذاریم، در حالی که در همین دوره ی شش ساله شدیدترین رانت خواریها با دلارهای دولتی و فروش آزاد توسط آقازاده ها اتفاق میافتاد.

حتما شما هم جواب آقای هاشمی به خبر نگاری که از ایشان پرسید بزرگترین آرزوی شما چیست را بیاد دارید، وصل کردن دریای خزر به خلیج فارس جواب ایشان بود.

با توجه به بیش دو هزار کیلومتر فاصله و دو رشته کوه البرز و زاگرس گوینده یا باید حال خودش خوب نباشد و یا اینکه مردم را به شدت بدحال فرض کرده باشد که چنین چیزی بگوید .

دلارهای نفتی پس از جنگ و نیروی کار ارزان پاکسازی و نوسازی خرابی ها را بعهده داشتند و نه آقایان هاشمی و یا هر کس دیگری، بنابر این تعلق خاطر شما به آقای هاشمی و اطرافیان ایشان قابل توجیح نیست و اطمینان دارم که شما نیز از ویلاهای سوییس و لندن و ... بی اطلاع نیستید.

حال یک لحظه تامل کنید که اگر ناآرامیهای پس از انتخابات کلید نخورده بود چه بر سر ایشان میامد و چه کسی شانس پیروزی دوره بعدی انتخابات را داشت؟

با احترام، برزو

 
At March 1, 2012 at 8:40 PM , Anonymous Anonymous said...

زمانیکه اخلاق ، مبانی و اصول اولیۀ جامعه خدشه دار می شود حق زیر حجاب می رود و نمی توان سراغش را از این و آن گرفت. تا زمانیکه سر برای کلاه گذاشتن و ذهن برای پذیرش فریب مهیاست و مشتی کلۀ خر خور و لشگری جیره خوار همواره آمادۀ فرمانبرداری ست ، در بر روی همین پاشنه خواهد چرخید . این گاو از روز اول هم شیر نمی داد ولی ماشالله به شاشش . درمان کار شاید آب علم و معرفت باشد که بایستی روی آتش عاطفه و کم دانی ها ریخته شود .

 
At March 2, 2012 at 5:03 AM , Blogger morteza said...

سرکوب شدید مخالفان، تعطیلی و سانسور بی سابقه مطبوعات، به محاق بیشتر رفتن اوضاع کتاب و تیر خلاص به نشرهای مستقل، تحدید سنگین تر آزادی های اجتماعی، کاهش شدید سرعت اینترنت و برنامه ریزی برای اینترنت ملی، انزوای بین المللی و خطر جنگ، رشد وحشتناک آمار مهاجرت، تشدید فضای کلبی مشربی و روحیه همه می کنند منم میکنم و ...اینها نتیجه تغییر روحیه مبارزه پارلمانتاریستی به روحیه انقلابیه. واقعا فکر میکنید فقط تصمیمات حاکمیت منجر به این وضع شد؟ اگه جواب منفیه چرا کسی جسارت نوشتن درباره اینکه چرا و چطور باب اصلاحات بسته شد و چگونه میشه دوباره بازش کرد، حرفی نمیزنه.

 
At March 2, 2012 at 10:55 AM , Anonymous PRINCE said...

1.لطفا این مکانیسم تایید کامنت با وارد کردن حروف رو وردارید
محتملا مشکل خاصی برایتان پیش نخواهد امد.الان وبلاگها و سایتهایی که بیش از 100 کامنت دارند و سرشان شلوغه همکمتر بدین مکانیسم احتیاج پیدا میکنند.
مگه اینکه قبلا امتحان کرده اید و جواب نداده.
2.ان بخشی که اعلام نمودید که بدنبال خواست فعالان دربند،از حضورتان چشمپوشی کرده اید، تاثیر گذار بود.

 
At March 2, 2012 at 11:41 AM , Anonymous PRINCE said...

ببخشید، نسخه تصحیح شده کامنتم زا دوباره گذاشتم.
*********************************
ایمان بیاوریم به اغار فصل سرد;

اقای مسعود بهنود عزیز،
بیاد میاورم بیان نظرتان و ان پیشبینی را که چند ماه قبل بیان کردید.
ان زمان من هم از کسانی بودم که بدلیل موضعتان در همین عرصه حاضر که حال خالی هست،بهتان پرخاش کردم.

خواستم بگویم که درست گفتید.اما ای کاش در توضیح و بیان دلیل نظرتان، بیشتر میگفتید که گوش ما، دران موقع سنگین تر شده بود.
گفتید که یا با شور حسینیمان طرحی نو بیاندازیم یا اینکه به سهممان در انتخابات بناچار راضی بمانیم.
میدانستید که در هر حال حضور15-25 درصدی طرفداران حکومت، محقق میشود و البت که چنددرصدی هم که بر عکس گروه قبلی نمیفهمند که چه میخواهند، عرضه حضور را تکمیل خواهند کرد.
که اینها 30 تا 40 درصدی را میسازند که هرچند نسبتا کم است اما برای شلوغ نشان دادن سازماندهی پاره ای از صندوقهای جلوی چشم، کافی خواهد بود.و البت که هنوز انتخابات تمام نشده، باز رسانه ها خبری از حماسه ای دیگر، رکورد شکنی دیگر،پیروزی جدید در مبارزه با استکبار خبر خواهند داد.

میدانستید که ما اهل ان شور حسینی و فلک را سقف شکاندن نیستیم.
که شاید ان کار حسینی کردن در شرایط فعلی جایز میبود، امابرای جنبشی که دلخوشیش شعار نوشتن در کوچه خلوت و عکس ان را بر بلندای بالاترین گذاشتن شده،روش و استراتژی حسنی که هیچ، اقدام حسنی هم برایش زیاده.
دوستان گله میکردند که چرا خاتمی باز خاتمی بازی دراورد.
گفتم مگر چاره ای دیگر هم هست؟
ما که عرضه یا توانایی یا همت کار حسینی را نداریم.نتیجتا این رفتار ماست که عرصه را برای توجیه اقدام خاتمی باز میگذارد.
لیاقت ما قناعت به همان 25 تومنی هست که ازین مراسم تقسیم قدرت، جلویمان انداخته اند.
درست است که بعد از 14 سال، عقیمی اصلاحات در براوردن حداقل مورد انتظار، ناتوانی حکومت را درداشتن حداقل انعطاف لازم برای اصلاح را ثابت کرده، اما مگر چاره ای دیگر هست؟
همه چیزمان بهم میاید.اگر ما لیاقتی جز این را داشتیم که شاید از اول وضعمان، اینطور نمیشد.

دلم برای میرحسین و سایر دربندان که ایزوله از این جامعه روزمره زده هستند و پشت سرشان را نمی بینند که دیگر کسی باقی نمانده است، میسوزد.
دلم میخواست هر کدامشان را ربعی از ساعت و نه بیشتر،ملاقات کنم که بگویمشان از حال امروز مردمان، از پیمان شکنیشان،از ظلم پذیریشان و .. ودربندان را تشر بزنم که دیگر بس است.
هزینه ای که دادی از سهمتان بسیار بیشتر هست و ما مردمان هم نالایق ان هستیم…
اقای بهنود شما درست میگفتید
با توجه به روحیه و مختصات جماعت معترض، همان سهم نمایشی هم که جلویمان میاندازند، از سرما زیادتر هست.
فوق فوقش مگر ما چکار میخواهیم بکنیم؟
همانند 33 سال قبل فلک را سقف بشکافیم و دیو را بیرون کنیم؟
به فرض که کردیم،انگاه با خودمان چه میکنیم؟

و من در این میان;
ایمان بیاوردم به اغاز فصلی سرد.

 
At March 2, 2012 at 2:05 PM , Anonymous blue said...

بچه که بودیم روزه کله گنجشکی می گرفتیم. هر بار تلاش می کردیم مدت بیشتری گرسنگی و تشنگی بکشیم. هر قدر این مدت بیشتر می شد، هنگام شکستن روزه بیشتر کیف می کردیم. ولی هیچ لذتی بیشتر از روزه کامل گرفتن و افطار با بزرگترها نبود. حالا ولی نمی دانم چرا دیگر نه روزه گرفتن برایم لذت بخش است و نه شوقی مانده برای خیلی کارهای دیگر. خوب، این رأی دادن هم امروز برای خیلی ها که سر صندوق رفتند مثل روزه کله گنجشکی بود. برای ما شاید خیلی چیزها عوض شده و رنگ و بوی سابق را ندارند. خیلی ها هم با حساب و کتاب و انگیزه رفتند رأی دادند.اما بپذیریم که هنوز کسانی هستند که از همین قدر زندگی هم لذت می برند و راضی به " جدایی " نمی شوند! تعدادشان را نمی دانم ولی به آنان احترام می گذارم.
هر بار که تولد کودکی را می بینم یا بارش باران یا اتفاقات خوب دیگر، مرا امیدوار می کند که هنوز دریچه امید به روی بشر بسته نشده، رحمت خدا را سپاس می گویم. هر چند این روزها چنین لحظه هایی خیلی کم و کوتاهند ولی امروز در پس همه ناامیدی ها و تاریکی ها، می شد کورسوی امید را یافت. نه در صندوقها و نه در نام هایی که بر روی برگه ها نوشته می شد، بلکه در چشم همان معدود کسانی که روزه کله گنجشگی گرفته بودند.

 
At March 3, 2012 at 1:32 AM , Blogger MHMD Moeini said...

http://mmoeeni14.blogspot.com/2012/03/blog-post.html

 
At March 4, 2012 at 2:05 AM , Anonymous علی مقدم said...

خیلی ها هم در عین اینکه هیچ رابطه و نسبتی با نظام ندارند وهنوز نوستالوژی ارزانی ارزاق و نشاط و طرب زمان! شاه را یاد می کنند اما از پاقرص ترین رای دهنده ها هستند. نه به خاطر خودشان که به خاطر فرزندان و گزینش و کار و زندگی ایشان. من از این دست هموطنان، کم نمی شناسم. خب بدیهی است که این نظام با این نوع علاقه و وابستگی مردم(نصفه نیمه، از سر ترس، از روی تهدید، مجاب شدن، صعف آگاهی های سیاسی اجتماعی، تشویقی و پاداشی، به خاطر یارانه و آب و نون و شغل و زندگی خود و استخدام فرزندان و...) سالها به عمر خود ادامه می دهد، درست است که هیچ موقع سوئد و نروژ و انگلیس و حتی اسپانیا و ایتالیا نخواهیم شد با این نظام غیر دموکراتیک، سهل است حتی ترکیه و مالزی و قطر نیز هم، اما هیچ گاه زیمبابوه و سوریه و یمن هم نخواهیم شد. پس نظام به دوام خود ادامه خواهد داد. باید واقع گرا بود و صددرصدی حکم نداد. درست یا غلط، این نظام و وضعیت توسط اکثریت مردم، و به وسیله مشارکت در انتخابات، مرتب تأیید می شود، بماند که نه نوع شرکت و نه نحوه مشارکت، منطقی و عقلی نیست؛ نظام باید توسط مشارکت مردمی ناآگاه نگه نداششته شده، منسجم(ذره ای نشده عمدی توسط نظام) و از طریق مشارکت به وسیله تشکلهای مدنی رسمی، انجام شود. اما نمی شود ولی به هرحال باید قبول کرد که اکثریت مردم(حتی از سر ضعف آگاهی سیاسی احتماعی) نظام را با همه هسته ای و اصولگرای اش و تضضیع حقوق و آزادی های شهروندی می خواهند. به همین دلیل هم هست که بنده، هیچ قائل به تقلب در انتخابات ها نیستم؛ حتی 88
و اما رای سید بزرگوار و نجیب را ای کاش تحلیلی بفرمایید و از دست افراطیون و جوانانی - که البته حق دارند در این آشفته بازار و فشاری که حکومت ما برایشان درست کرده، عقده بگشایند - خارج کنید بحث را. اگرچه ابطحی و زیباکلام، تا حدی حق مطلب و رفتار فداکارانه مرد نجیب ماندلا مسلک گاندی رفتار را ادا کردند. فقط همین قدر می شود گفت که تصمیمی که رهبران بزرگ می گیرند، همیشه اغلب، با فداکردن خود و به جان خریدن تیرهای بدنامی و دشنام همراه است؛ اما چه بسا منافع مردم و یا دست کم بخشی از مردم را در حال یا آینده، تضمین می کند. خاتمی می توانست کنج عافیت و راحتی خود را داشته باشد و محبوب حکومت و امت بماند، اما او همیشه فقط به فکر خود نیست. او واقع گرایی را بر ایده آلیستی ترجیح داده. درست که بسیارند هموطنانی که خواستار ساختار شکنی اند؛ محترم است نظرشان، اما با مردم(که اکثریت هستند) که هنوز آرمانهای دینی و انقلابی و شهادت و امام و ... را ارج می نهند، چطور می توان به ناگاه اصلاح طلبی را با خروج از دایره همین نظام پذیرفته شده اکثریت(حداقل 50 درصد) جستجو کرد. (اشتباه نشود، منش اقتدارگرایی و همه چیزخواهی و قدرت طلبی و یکدستی، مورد تآیید اقلیت ناچیزی از مردم است که متأسفانه، با تزویر و ادبیاتی مشابه آرمانهای دینی و انقلابی، به اکثریتی حداقل 50 درصدی قبولانده می شود و گرنه آن آرمانهای گفته شده، واقعاَ مورد قبول حداقل 50 درصد مردم هست، اگر بیشتر نباشد. گرچه نباید از نظر دور داشت که چه کنیم امروز اگر مثلاَ بگذارند، خانم گوگوش هم کاندید ریاست جمهوری شود، به نظر حقیر، با رأی 75 درصدی همین امت فهیم همیشه درصحنه شهیدپرور ولایت مدار، مواجه می شود؛ پس اصولگراها نباید زیاد به این اکثریتشان، مست باشند)
ببخشید استاد و خوانندگان؛ چقدر روده درازی کردم
علی- مقدم
تهران

 
At March 4, 2012 at 7:33 AM , Anonymous Anonymous said...

برای انتخابات مجلس اشتباه کردیم، برای انتخابات ریاست جمهوری 92 فرصت جبران هست.
گام اول: پذیرش اشتباه:
1- استراتژی تحریم در انتخابات اشتباه بود
دلیل:
1-1: استراتژی تحریم چه هدفی داشت؟ احتمالا پایین آوردن سطح مشارکت و نشان دادن به همه که ببینید تنها 30 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و در نتیجه سهم خواهی از حکومت. اما این هدف هیچگاه تحقق نمی یافت، بر همه مثل روز روشن بود که نتیجه نظرسنجی فارس به عنوان نتیجه اعلام خواهد شد. حالا چه مدرکی داشتیم که ثابت کنیم حکومت باز تقلب کرده؟ رسما هیچی! اگر هم انتظار داشتیم که بیان راستشو بگن که آمار درست چه بوده سخت در اشتباه بودیم؟ چرا که اگر با چنین حکومتی طرف بودیم که مشکلی نداشتیم.
1-2-مطابق به نظر خود شما، صندوق رای هر چه باشد و متولی اش هر کسی باشد، دارای احترام است. لذا عدم شرکت در انتخابات به نوعی پشت کردن به این حرمت بود.
1-3-از امروز به بعد هر اتفاقی بیفتد از طرف حکومت طرد شده هستیم، جملاتی چون "شما اگر مخالفتی داشتید پای صندوق رای حاضر می شدید" یا "طرفداران تحریم=طرفداران حمله به ایران" بیش از پیش از رسانه های حکومتی شنیده می شود. به نظر می رسد بیش از پیش موضع جنبش سبز تضعیف شده است.

گام دوم: بهتر بود چه می کردیم (نگاه به انتخابات خرداد 92)
در انتخابات شرکت می کردیم ولی نام میرحسین موسوی و مهدی کروبی را در آرا می نوشتیم.
دلایل
1-1- می توانستیم با نماد های سبز در حوزه ها حاضر شویم. مطمینا نمی توانستن مارا به باتوم در حالیکه برای رای دادن آمده ایم بزنند و دستگیر کنند.
1-2-با حضور در پای صندوق های رای احترام خود را به نماد دموکراسی که همان صندوق رای است نشان می دادیم، ثانیا در برابر تبلیغات حکومتی که می گوید جنبش سبز همان عقبه استعمار آمریکا و انگلیس است می ایستادیم، چرا که با حضور خودمان مخالفتمان با هر نوع حرکت خشونت طلبانه (مثل جنگ) که با روح دموکراسی در تضاد است را اعلام می کردیم.
1-3- افرادی که در شمارش آرا حضور دارند بخشی از طبقه جامعه هستند که الزاما حکومتی نیستند( مثل معلمان آموزش و پرورش) ، لذا مشاهده آنکه در هر صندوق بخش قابل ملاحظه ای از آرا به نام موسوی و کروبی ریخته شده و باطله است (و احیانا عکس هایی که از این آرا در فضای مجازی منتشر می شد) روح تازه ای در بدنه جنبش می دمید.
1-4-از یاد نبریم که تمام بزرگان جنبش بلااستثنا به تحریم انتخابات رای دادند، ولی حضور پای صندوق رای و رای دادن به کسی که رسما کاندید نیس، تحریم حکومتی است که دموکراسی نمی داند، شخصا تصور می کنم که اگر موسوی و کروبی در حصر نبودند ممکن بود به چنین تحریم فعالی رای بدهند.
1-5- تاکید همیشه موسوی و کروبی به تشکیل شبکه های اجتماعی است. من تصور می کنم اگر بر روی این ایده در زمان باقی مانده تا خرداد 92 کار شود و بتوان موجی همچون موج 4 سال پیش راه انداخت، و اگر بتوان در هر حوزه حداقل یک نفر از جنبش را یافت که به طور ناشناس بتواند تخمینی از آرای باطله با رای موسوی و کروبی بدهد، شاید بتوان این مبارزه مدنی را تا آزادی رهبران در حصر پیش برد. ضمن اینکه افراد موجود در بدنه حکومتی که تحت تاثیر تبلیغات حکومت هستند با دیدن این آرا به فکر فرو می روند.
در پایان باید بگم که آینده روشن است و باید از امروز درس گرفت، می توان بر روی ایده های اینچنینی برای انتخابات سال 92 ریاست جمهوری بهره گرفت.
با تشکر.

 
At March 4, 2012 at 10:00 AM , Blogger آرش said...

شاید اشتباه می‌کنید. ممکن است هنوز انتخابات بتواند حکومت را غافلگیر بکنه. درست که این انتخابات، انتخاباتی نبود که عده‌ی زیادی از مردم بتوانند با رضایت در آن شرکت کنند. اما همین انتخابات فرمایشی هم می‌تواند باز شوکی نظیر دوم خرداد ایجاد کند. فراموش نکنیم که دوم خرداد قابل پیشبینی نبود.
به هر حال ما خارج نشینان بین زندان و تبعید، و زندگی در غربت دومی را انتخاب کردیم. رای دادن یا ندادن در انتخابات در زندگی ما تاثیری ندارد. اما مردم داخل نگران نان شب، و جنگ و هزار چیز دیگر هستند. برای آن‌ها رای دادن معنی بیشتری دارد تا ما.

 
At March 5, 2012 at 12:55 AM , Anonymous Anonymous said...

تسلط به جزئیات تاریخ معاصر، دیدگاه کلان نگر در عرصه تاریخ، سبک و قدرت قلم شما این امکان را به خواننده می دهد که اتفاقات و اخبار روز را نه به صورت ایزوله و مجزا بلکه به صورت جزئی از یک تاریخ و با در نظر گرفتن تمامی سوابق و تاریخچه آن در ذهن خود دسته بندی نماید. روشی که نه تنها به درک بهتری از وقایع روز می انجامد بلکه ضامنی است برای رسیدن به تحلیل درست تر و مستند به اطلاعات وسیعی از یک دوره طولانی از تاریخ مرتبط.
با این حال معتقدم که تنها کلان نگری در عرصه تاریخی برای فهم و درک بهتر تحولات کافی نیست. به عنوان یک خواننده با خواندن مقالات اوضاع بحمدالله خیلی خوب است، جدایی از سیمین بعد از سی و شش سال و حتی فقط رام کنندگان حیوان می دانند و سایر مقالات دیگر سوالاتی برای من مطرح می شود که جوابش را در آنها نمی یابم. آیا ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا ملتی شایسته از رسیدن به سعادت باز ماند. آیا نقش ملت شایسته آن است که عده ای را برگزینند و تاریخ را به آنها بسپارند و خود نقشی در آن بازی نکنند. به گواه همین مقالات بارها توفیق آن را یافته اند که افراد برگزیده خود را یا نظام منتخب خود را حاکم کنند اما آیا این از بد حادثه است که از میان ملتی شایسته معدودی ناشایسته پیدا شده و رشته های آنان را پنبه می کنند. سرنوشت ملتی شایسته که همه مشروطه خواهند به دست دو نفر تغییر میکند. یا دو چاقو کش در مقابل یک ملت شایسته و مشروطه خواه کودتا میکنند. یا در جایی با یک طرح نظرسنجی بزرگ و بخشنامه به نیروهای مسلح سرنوشت ملتی آکنده از تساهل و تسامح و تشنه اصلاح طلبی را در عین شایستگی به یک ناشایست دیگر که معلوم نیست از کجا پیدا شده می دهند. این بدشانسی بزرگ که هر کس بر این ملت شایسته حاکم شده از بد حادثه از اقلیت ناشایست آن است از کجاست. چرا علم احتمالات به ما که می رسد بی خاصیت می شود.

 
At March 6, 2012 at 9:22 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز ببخشید در سیر نظرات دوستان دست انداز می اندازم .اما جای دیگری پیدا نکردم تا دو کلمه حرف بزنم با شما ، در خلوتش پیشکش . در باره رادیویی که وبلاگهایی هم دارد سوالاتی داشتم . کجا خدمت برسم ؟ اصلا این بی بی سی لاکردار وقتی برایتان گذاشته تا فکر دوستان دیروز باشید ؟ atolouie(AT)gmail.com
این آدرس من لطفا یک وقتی پیداکنید و مارا سرافراز . عزت زیاد

 
At March 9, 2012 at 10:42 AM , Anonymous آرش said...

سلام استاد
با توجه به اینکه میزان ارادت شما را به خاتمی میدانیم، دوست داشتم نظر شما را درباره رای دادن ایشان و تحلیلهایش بدانم. این احتمالا اولین باری است که مقاله شما عمل خاتمی را تایید نمیکند (هر چند میدانم پیش از آن نوشته شده)
تا جمعه و برنامه دیدبان بی بی سی منتظر ماندم اما گویی خاتمی و رای دادنش که سوژه خبری اصلی این انتخابات بود (حتی در سایتهای تابناک و الف) در این برنامه سانسور شد.
با تشکر
پی نوشت: هرچند حرفهای خاتمی نیز تا حدی پاسخ ما را داد اما تحلیلهای شما یقینا پخته تر از آنی است که ما برداشت میکنیم.

 
At March 9, 2012 at 11:26 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد بهنود

قبل از آغاز سال جدید به ما یک عیدی بدهید!
بعد از اتفاقات هفته ای که گذشت تنها نوشته ای از شما ما را آرام می کند

خوب باشید
بابک

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home