Friday, February 25, 2011

خبری نیست، توخالی است

اهل نظر، اهل دقت و تامل، در حرکت دو ناو نظامی ایرانی از تنگه هرمز به سمت سوئز، درست بعد از داستان مصر و ناپدیدی حسنی مبارک، درایتی دیدند که لبخندی حتی به لب منقدان آورد. همین است پاداش دانائی و وقت شناسی. غرور هم آورد که مخالف و منقد را هم به قبول می رساند. اما این لبخند که شهادت بر درایت می تواند بود دیر نماند. پنجشنبه رسید. پنجشنبه را مردم پایتخت با چشمی خندان و با چشمی گریان گذراندند.

به ویژه برای آنان که برانداختن حکومت مقصد و مقصودشان نیست، بل هدفی بالاتر و والاتر دارند. حضور بی خبر هزاران مامور پلیس و تجهیزات موتوری و تفنگ های جدید، از حدود ظهر بحث درانداخت. ابتدا وحشت آورد و بعد انگار مانوری بی آزار بود برای ترساندن کسانی که ممکن است سهولت کار به اغتشاش تشویقشان کند، تا بدانند کار دشوارست. برخی می گفتند این حق حکومت است که مسوولیت حفظ امنیت عموم را در وظیفه دارد. برخی معتقد بودند نشان از نگرانی حکومتگران دارد. کسانی هم با توجه به حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی نگاهشان بدان سو می رفت که این تدارکی است برای انجام کاری که مدت ها بود در سر تندروها بود و مجالش نمی یافتند یا امید داشتند فتنه پایان گیرد. عده ای هم با اشاره به ترافیک اتوبان تهران - قم، و اخباری که از بالاگرفتن اعتراض مراجع و روحانیون بزرگ می رسد، علت را در نزدیکی انتخابات مجلس خبرگان می دیدند.

یکی گفت این مانور نظامی نشان می دهد آن بالاها کسانی هستند که حساب ایران و لیبی را یکی می دانند. از همین رو پیام می فرستند به مردم. به گفته او ورنه چه نیازی بود به چنین لشکرکشی، در چنین موقعی.

اما هر چه بود، راست باید گفت، ترساننده بود. یکی از شدت دلهره قرص آرام بخش می خواست و دیگری تپش قلب گرفته بود. از پشت پنجره ها و درنگاه کسانی که در اتومبیل نشسته در خیایان گشت می زدند تا خوراکی بیابید برای تحلیل و تفسیر، اوضاع عادی نبود. گمانه زنی ها نیز در خلوت و سکوت به سرعتی چند برابر رشد کردند.

و چنین بود تا غروب که نوبت برنامه " دیروز، امروز، فردا" رسید که از پیش برایش تبلیغ فراوان شده بود، حضور وزیر اطلاعات در تلویزیون – و کم نبودند کسانی که همدیگر را خبر کردند که به گوش باشند مصلحی حرف ها دارد –. محسوس محوطه شهرک ها خلوت شد. اما چندان که دقایقی از پخش مصاحبه وزیر امنیت دولت گذشت، به جای غرور پریروز و وحشت دیروز، کمدی شد. اول در شهرکی غرب یکی فریاد زد بچه ها پائین، بعد همین صدا و به ادبیات مختلف در شهرک های کرج و اسلامشهر و نواب هم جوانان و هم پدرانشان را به گعده های چند نفری رساند و بعد صدای قهقهه از گیشا بلند شد. آن ها که باید می ترسیدند از مانور روز، نه فقط به ترس نرسیدند بلکه پیام کردند که خانه خالی است. پس آن گاه اهل نظر و تامل که گفتم، روی در هم کشیدند که این چه حکایت است، نه به آن درایت و قدرت نمائی، نه به این مضحکه.

برای سالخوردگان درست تکرار شبی بود که ارتشبد ازهاری را مردم دیدند در تلویزیون به عنوان بالاترین مقام ارتش و نخست وزیر نظامی، همان که از دور هیبتش ترساننده بود، چندان که دهان گشود، همه به هم گفتند شاباجی خانم که ترس ندارد فردا سرخیابان تنکابن. و سر خیابان تنکابن جلو خانه آیت الله طالقانی میعادگاه انقلابیون از هر مرام و دسته و جمعیتی بود.

سخنان به شوخی نزدیک جناب مصلحی همه ابهت رزمناوها و مانور روز پنجشنبه را شکست، حتی پیش از توضیح کوتاه دکتر امیرارجمند کسانی به پوچی خیال و خالی بودن دست تهمت زنندگان پی بردند.

در حاشیه هفت حوض بچه ها جمع شدند دور هم و می گفتند خبری نیست نترسید، توخالی است. آن سال های دور بچه ها در خیابان دم دادند: بازم بگو نواره ... ای [...] چهارستاره ... نوار که پا نداره.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 25, 2011 at 7:46 PM , Blogger Unknown said...

جناب بهنود با سلام و آرزوی سلامتی
خواستم پیشنهاد کنم هر بار که مطلب جدیدی می نویسید روی صفحه فیسبوک هم قرار بدید که راحت تر بشه با دیگران به اشتراک گذاشت و افراد بیشتری مطالعه کنند. با سپاس

 
At February 25, 2011 at 9:18 PM , Anonymous Anonymous said...

tange hormouz?

 
At February 25, 2011 at 9:45 PM , Anonymous Anonymous said...

پادوی مصباح و مشنگ چه فیلی هوا کرد. اینو میگن اعترافات تلوبزیونی به معنای واقعی کلمه .

 
At February 26, 2011 at 4:45 AM , Anonymous Anonymous said...

مجلس یاد بود و بزرگداشت مرحوم دكتر محمود بروجردی نیز روزدوشنبه (89/12/9)از ساعت 14تا 15:30 بعدازظهر درمسجد الجواد (ع)درمیدان هفت تیر برگزارخواهد شد .
مراسم ویژه بانوان نیز درهمان مكان و زمان خواهد شد.‫
‫ملت سبز! برای تسلیت به سید حسن خمینی، پیش به سوی الجواد!

 
At February 26, 2011 at 7:39 AM , Anonymous shams said...

گاه کلامی دشنه می شود و جگر را زخم میزند.این کلام مرد نشابور غوغا کرد در دلم .
شوخ چشمی خزه سالهاست که رود را فریب داده است
می نماید ان که می روم
ولی نمیرود
اینان سالهاست که به انتظار رفتنشان نشسته ایم.ما اینان پاس داشته ایم.بر گرده ی ما سوارند و ما خود کمر داده ایم به ایشان.یاد اورید مویه های مردم ان وقت که ایه اله خمینی کلام میگفت یا دویدن از پی موکب رهبر کنونی.
اری اینان میروند اما مایه اش هیبت مردانگی ماست که ستانده اند از مرد و زنمان.در خون ما ریشه دوانیده اند .خود از خود خسته ایم چون بیماری که به تنگ امده از بودنش.
مثالش هر روز هویداست.بخوانید صفحه حوادث را که اه ادمی بلند میکند اقسام جرائم و نامردمی ها.امار طلاق و قتل.
اینان میروند اما چیزی باقی نگذارده اند که بدان دل ارام کنیم الا ازادی که یادمان اورد که دیدن اعدام زیبا نیست. جان دادن یک انسان تفرج نیست که التماسش ببینیم و یکی مان قدم نگذارد به میان .
اری سبز بودن مزیتی دارد که دیده ام .دست دختری بگیری که برهانیش از دست دژخیم و زنی سینه سپر کند که مزدور جوانکی مجروح نکند.
خیابانهایمان خیابان نیست مگر انزمان که سبزش میکنیم و یادمان میرود سی و اندیست طراوت از دخترانمان و مهر از مردانمان گرفته اند.
بزرگی از بنی اسرائیل موسی را گفت خدا را بگو ببخشایدم جواب امد گیرم که ترا بخشیدم این همه خلق که به اندیشه ات دوزخی شده را چه کنم

 
At February 26, 2011 at 11:21 AM , Anonymous tiam said...

عزيز هميشه آشنا همان بود كه گفتي! مضحكه اي تمام و كمال. تراژدي كمدي وار ما.اما ظهر هم ترسي نبود. مشتي سرباز وظيفه را كه ضعف تغذيه از چهره و رخسارشان عيان بود، دريغ از يك ليوان شير روزانه، به ضرب لباسهايي حجم دهنده هيبتي پوشالي داده بودند. نيروهاي ويژهم خسته از هر روز سرگذر ايستادن. بسيج هم ناتوان دست به دامان كوتاه مشتي نوجوان بيكار شده بود. اين تصوير ظهر آن روز من بود

 
At February 26, 2011 at 5:43 PM , Anonymous Anonymous said...

این تحقیر رو به تن خریدند تا بدون مزاحم در خیابان های شهر شیخ و میر حسین و خانم رهنورد و خانم کروبی رو به ناکجا آباد منتقل کنند....
شما این طور فکر نمی کنید؟

 
At February 27, 2011 at 11:51 PM , Anonymous امیرمهدی said...

این روزها زیاد و به وفور می شنویم خبرهایی که پر از خالیست
چون نقش هایی روی قالی که پر از خط و خالیست
!

 
At March 1, 2011 at 1:34 PM , Anonymous Anonymous said...

هدف بالاتر و والاتر از سرنگونی رژیم های دیکتاتوری چیست؟ چاپلوسی شاه و خمینی و رفسنجانی و هر کسی که بر سر قدرته؟ پس از اینهمه سال ضد و نقیص نویسی باید یک جایی شروع بکنی کم کم با خودت صداقت داشته باشی. اگر نقشی و جایی در قیام مردم نداری مسخره اش نکن.این کار را با انقلاب 57 هم کرده ایی. شما درس روزنامه نگاری نخوانده ایی اما پس از اینهمه سال نوشتن وادعای روزنامه نگاری کردن دستکم رفتاری روزنامه نگارانه داشته باش.

 
At March 2, 2011 at 1:32 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ برعکس نظر شما و همنوایان بی بی سی فارسی که ادعا میکنند تظاهرات
چند ده هزاری !!!؟؟؟؟ داشتند باید عرض کنم بسیار از مرحله پرتید و پر بیراهه میروید

اصلا ایران با لیبی قابل مقایسه نیست بخصوص طبق ادعای شما ملی گراها ایران
با سه هزار سال تمدن و ... لیبی هزار قبیله اییی !!!! کاشکی این همه تعجیل نمیکردید

آن گفته های ژنرال اظهاری و نوار و دنگ و فنگش ....با این رژیم مذهبی و پر طرفدار
شاید شما و دوستان نارمکی اتان را رمقی بدهد اما استقلال با وقار ایران و دشمنی امریکا
و انگلیس و این همه شدت و حدت آنها نتیجه منفی خواهد داد

لیبی شاید قذافی را نخواهد اما این التماسهای از طریق سی ان ان و بی بی سی که
عاجزانه از تظاهر کننده ها میخواهند مقابل دوربینها از این دو سلطه گر تقاضای
کمک نظامی کنند اما انها نمیپذیرند و درود بر انهاو صد بار درود بر اینگونه
تظاهر کنندگانی

 
At March 2, 2011 at 4:42 AM , Anonymous Anonymous said...

‫واقعیت این است که رهبری خود را دست نشانده قوم الظالمین کرده است، و این البته به معنای بی خاصیت شدن رهبر است. رهبری از خواص بی بصیرت گفته اند، اما از بصیران بی خاصیت (بخوان عالم بی عمل یا زنبور بی عسل) که خود نمونه آن است باید میگفت. اگر رهبری وجود داشت یا بروز داشت این اتفاقات نمی افتاد، و این خوشبینانه ترین شکل تحلیل است. چه بهتر بود روز هایی که رهبری، بیشتر امور را به هاشمی یا خاتمی سپرده بود، و فقط سلطنت میکرد!

 
At March 2, 2011 at 4:50 PM , Anonymous نادر said...

این سه تا کامنت آخر را نگاه کنید تا معلوم شود چرا حکومت پیروز است و مخالفانش که ما ها هستیم همچنان ضعیف و شکست خورده . نگاه کنید سه تا نظرست اما هر سه ـآن قدر خود را درست دیده اند که دیگران و از جمله نویسنده را مسخره می کنند. کجا آقای بهنود از تعداد تظاهر کنندگان نوشته یا گفته که دوست عزیزمان معترض است
کجا جناب بهنود ایران را با لیبی قابل مقایسه دانسته که دوستمان استدلال دارد که این طور نیست. برادران موقع مهمی است کمی دقت . کمی مطالعه کمی تسامح.
در ضمن برای دوستی که نوشته اند تنگه هرمز و لابد مقصودشان این بوده است که کشتی ایرانی از کانال سوئز گذشته باید عرض کنم که دو کشتی ایرانی هنوز تا این ساعت از سوئز نگذشته اند. بنابراین تذکرتان بی جاست مگر این که مقصود دیگری داشته باشید
با عرض معذرت از شما و از جناب بهنود

 
At March 3, 2011 at 2:23 AM , Anonymous Anonymous said...

ملت ما کم درس تاریخ خوانده و دوباره یادمان رفته چه بر سر مصدق اوردیم دوباره داریم همان تاریخ را مینویسیم دوران سیاهی بزرگ تازه شروع شده

البته شاید هنوز دیر نشده باشد نباید ترمز مردم شد (اقای بهنود(

با ننوشتن یا کم نوشتن یا نوشتن ترمزی نمیتوان کاری کرد

 
At March 4, 2011 at 2:55 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزيز عنوان اخرين مقاله ات را براي كامنت انتخاب كردم: : خبري نيست.نو خالي است.": ايا حال زمان ننوشتن است؟ تبريز دكتر ع رن

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home