درویش ایله مه
مانده ام از کجا می داند کدام زمان مناسب است برای بازگفتن سخن جان. مانده ام کدام یک از اصلاح طلبان پیشین، به جز پایداری به عهد که صفت اکثر آن هاست، در عین حال به موقع سخن گفتن با مردم را هم می دانسته اند. مانده ام سید محمد خاتمی با کدامین الگو چنین اعتدالی و اصلاحی است و از این زی در بدترین لحظه ها به در نمی شود. وقتی در این عرصات سخن از انتخابات می گوید و شرط اصلاح طلبان.
"گرچه زورآور شده اید، اما خود می دانید در بن بست هستید، پس راهی برایتان باز می گشایم تا بی شرمساری از برابر مردم کنار بروید و در کنارشان باشید، اگر عاقل باشید". این معنائی است که در پیام اخیر آقای خاتمی درج است. جوابش درست همان بود که دادستان تهران از جانب اقتدارگرایان داد، و درست همان بود که جنتی از سوی خود گفت، و به همین یک جمله کار صدها جمله کرد که باید در تعریف و توصیف او نوشته می شد. اما جواب نادرست متاسفم بگویم آن بود که دوستان اصلاح طلب دادند که انگار سر درددلشان باز شد تا کشف کنند که موقع این حرف ها نیست و کسی به این حرف ها گوش نمی کند. معلوم شد ما این یک درس را نخوانده ایم. و در اسفم که چرا از رقیب نمی آموزیم که چه خوب و هماهنگ عمل می کنند. ما نیز باید بیاموزیم به موقع سخن راندن را.
سخن به جا و برآمده از دلی به غایب صلح اندیش، که محمد خاتمی راست، در عین حال مجالی فراهم آورد تا آن ها که دل صافی دارند به فکر افتند. عطر خیراندیشی و صلاح جوئی پراکند در سرزمینی که یک سال و اندی است گروهی همه دین و همه آئین و همه نظام و همه ارزش ها و همه محبوبیت ها را قربان کرده اند فقط از آن رو که خودخواهیشان مانع است بگویند خطا کردیم. خطا کردیم و سرزمینی را که در هشت سال اصلاحات زیر انواع تیرهای تهمت و بلا و بدکاری دشمنان، شادی و لبخند در آن جاری بود و خلاقیت ها گل داده بود، به کهریزک و شهرت جهانی به اعدام و سنگسار، تحریم و باج دادن و هیچ خریدن آلودیم. اینک موش های کور چنان جشنی برپا داشته اند که بیم طاعون در دل ها انداخته . همه برای این که نگویند خطا کردیم. فضای سیاسی آلوده تر از هوای تهران شده است.
توصیه، پیش شرط، پیشنهاد یا هر چه نامش را بگذاریم از جانب کسی ناآشنا به خلقیات تندروها و قدرت طلب ها صادر نشد که. کسی گفت و اعلام داشت که خوب از دل بی رحم این ها خبر دارد. می شناسد هم جناب جنتی، هم حسین شریعتمداری، همه کاردهائی را که به مناسبت و بی مناسبت تیز می شوند. نگفت به تصور این که صبح فردا برایش خلعت می فرستند و برائت می جویند از همه پلیدی هایشان. گفت تا در صحیفه ذهن خیرخواهانشان ثبت شود.
استاد رضازاده شفق قصه ای می گفت، از روزگاران سخت انقلاب آذربایجان، زمان تبریز خونریز، مشروطه خواهان با قوای دولتی و در آن میان قوای حاج رحیم خان و روسای قبایل تجهیز شده به استبداد.
به گفته آن آذری شیرین سخن: در بحبوحه جنگ های خانه به خانه تبریز، درویش ایله مه [به زبان ترکی به معنای نکن] در میان شلیک مدام گلوله ها و توپ ها از شیشکلان به راه می افتاد و محلات درگیر جنگ مشروطه خواهان و مستبدان را طی می کرد و چون به امیرخیز می رسید معمولا خاک آلوده و گاه غرقه به خون بود. و گریان از دیدن جنازه ها، و ویرانی ها و زاری ها. اما فردا هم باز همین می کرد و دست از کار خود بر نمی داشت. پیرمرد در این سفر هر روزه کارش این بود که می خواند "آقاجان ایله مه". مخاطبش همه بودند، مخاطبش آسمان بود، مخاطبش همه کسانی بود که هنوز دلشان از کینه چنان لبریز نبود که مصلحت عام از دست بنهند. می گفت و می رفت. پریشان و گردآلود، اما از این کار دست بر نمی داشت.
روزگاران گذشت ولی نه چندان دیر و دور، به شرحی که در سینه تاریخ محفوظ است روس ها، صحنه را آماده دیدند و به بهانه مضحک افتادن یک کارگر کنسولگریشان از سر دیوار، شهر را در عاشورای صد سال قبل به خون کشیدند، چوب های دار به پا داشتند و شد آن چه نباید. در تهران ستار خان که عمری با عین الدوله [صدراعظم استبداد و فرمانده لشکر محمد علی شاه] جنگیده بود بر سر مشروطه و قانون، در تهران به راه افتاد و به خانه عین الدوله رفت. و چنین بزرگواری فقط در اندازه دل های بزرگ است. رفت و عین الدوله را بغل کرد تا از او بخواهد که حکومت آذربایجان را بپذیرد. گفت همه مجاهدین ترک به پیشواز خواهند آمد.
نشنیده ام و نخوانده ام که درویش ایله مه در آن زمان زنده بوده و در این دیدار تاریخی نقشی داشته است اما به گمانم اگر چنین بود، در اوج سختی ها و مصیبت های تبریز در آن عاشورا که زخمش هنوز بر جان خانواده های قدیمی آن دیار هست، چه بسیار که از درویش به خیر یاد آورده اند.
افسوس که توهم پیروزی، از شکست مصیبت بارترست. شکست پتک بیداری است و پذیرش آن می تواند پیشواز بیداری باشد. اما توهم پیروزی خوابی سنگین است که جز با صدای توپ بیداری نمی آورد. خواب زدگان را کی نازکی صدای درویش ایله مه بیدار می کند.
جناب جنتی که گفته است اصلا لازم نیست اصلاح طلبان وارد انتخابات شوند، انتخابات حاصل انقلاب پرهزینه ملتی را همچون حیاط خلوت خانه شان دیده است، که کلید شد نشد آن هم در دست باباقاپچی است. فریدون مشیری زنده یاد در شعر گرگ می سراید وای اگر این گرگ کردد با تو پیر. گرگ درون را می گوید.
آقای شریعتمداری که به جناب جنتی پیام می دهد که دوره آینده نمایندگان فعلی اقلیت مجلس را – به جرم آن که به ملاقات مرد اصلاح و اعتدال رفته و از وی دعوت به تسامح و آرامش شنیده اند – به گناهی که در دادگاه طبقه دوم موسسه کیهان موکد شده است – دیگر به انتخابات راه ندهند، گمان دارد که همیشه در بر همین پاشنه می چرخد، از یاد برده است به حاصل جلسات ناهار دوشنبه های این اتاق با سعید امامی، و هیچ یادش نیست که بعد مرگ سعید خون به دل خانواده وی کرد که نوشت سعید امامی مامور سیا بوده است و همسرش مامور اف بی آی. همو که وقتی شنید گلوله مغز سعید حجاریان را شکار کرده و تن بی جانش در بیمارستان سینا افتاده است نوشت "مگر سعید ما چه کرده بود" [هاهاها مقصودش این بار نه سعید امامی همپالگی دوشنبه ها، که سعید حجاریان بود که چون قتلش تقدیر نبود، دوباره در قلم مدیر کیهان شد عامل بیگانه [همان جائی که یک بار به رفیق خود داده بود]. لابد گمان بر این است که نسلی گذشته و همه از یاد برده اند. اما بپرسید چه شده است که چنین دوباره صدای گرگ های پیر درون چنین طنین افکن شده است. چه شده است که باز صدای جغد و کرکس می آید. جواب آسان است، چون منادیان شرم، منادیان صلح، پیام آوران یاس و سپیدی و قدرشناسی در بندند. بندیان اوین را به قرنطینه کرده اند و گرگ های درون گشوده زبان می تازند. اما باز جامعه به عطر صدای مرد اصلاح معطر شد که می گوید آقاجان نکنید.
نظرات
این آقا رفیع توطئه السلطنه که در تلویزیون قهوه ترکی می نوشد ، نمی فهمد که هیچ چراغی تا سحر نمی سوزد و هیچکس نمی تواند مانع جاری شدن آب در جوی آقا شفیع بشود. و اماّ این سیّد عبا شکلاتی هم هر عیبی داشته باشد لااقل یاسین خواندن در دقیقه نودش حرف ندارد.
آقای بهنود اگر این نوع مسالمت جویی و نرمخویی بی حد و مرز ارزشمند است و گره گشا، چرا گاندی در دادگاه ایستاد وگفت "من به قانون احترام می گزارم اما جریمه نمی دهم، اگر دوست دارید زندانیم کنید؟!...چرا ماندلا بارها درخواست مذاکره دولت آپارتاید را رد کرد و گفت تا شرایط من را نپذیرید در زندان می مانم و مذاکره نمی کنم؟!........یک بار جمهوری اسلامی با مکتب ناب محمدی این بلا را به سرمان آورد..حالا این بار قرار است با مکتب مسیح و تقدیم سمت دیگر صورت به کجا برویم؟!....آقا جان...عرصه سیاسی نه عرصه دین است نه عرصه عشق و عرفان،....فقط جای سیاست ورزی است.همین
ولی آقای بهنود عزیز همیشه آن کاری که گاندی کرد جواب نمی دهد. همیشه این همه نرمش از سمت آقای خاتمی حمل بر صلح طلبی ایشان نمی شود. ما اینجا خسته ایم، ما اینجا کرور کرور فریاد در گلو داریم و تا دلتان بخواهد قدرت در مشت هایمان که مدام کنترلش میکنیم. ما خسته ایم آقای بهنود، ما دلمان نمی خواهد باز آقای خاتمی بیاید و لبخند بزند و دلمان را ریش کند. ما خسته ایم. میدانیم که اینها را گفت تا جوابشان را بشنویم و ثبت شود در ذهن همه مان. اما ما همه ی این جواب ها را از بریم. ما سخت خسته ایم. همین.
جناب بهنود عزیز باز هم به هنگام نوشتید آن چه را که باید به یاد ما می آوردید. شگفت آور است که با این همه سال مبارزه برای آزادی هنوز نمی دانیم تا آزادی را در درون جستجو نکنیم آن را نخواهیم یافت. احمدی نژاد و یارانش از آسمان پائین نیامدند که اگر فردا با خشم و کینه بیرونشان کردیم دیگر آسوده شویم اینها را ما با باورهای نادرستمان بزرگ شان کردیم و بر تخت پادشاهی نشاندیم اگر هنوز هم در زمین اینها بازی کنیم و شکستشان هم بدهیم دوباره می سازیمشان.
خاتمی به ما هشدار می دهد که در زمین دشمن به بازی دشمن تن در ندهیم
دست مریزاد استاد! بسیار به دل این حقیر نشست
خداوند حفظتان کناد
مدت ها بود دلم لک زده بود برای این طور نوشتنت/ امید دادنت راهنمائی کردنت. طعنه زدنت داستان گفتنت.
مرسی مرسی مرسی
چرا کم می نویسید .
گفتم نکند آقای خاتمی و شما قهر کرده اید از ما.
من بمیرم . یعنی هنوز هست در شهر کسی که از این امیدها بدهد. یعنی هست کسی که ما را از یاس نجات دهد. موافق نبودم با پیش شرطههای خاتمی اما وقتی دوباره نوشته ات را خواندم. انگار نیسم خنکی در جانم دوید و خحالت کشیدم از سید. دستت را می بوسم
خیلی ممنون بابت مقاله. میدانستم که مینویسید و منتظر بودم و همین را میخواستم که بنویسید تا اطمینان حاصل کنم از افکار خودم
یک نکته اینکه تصور نمیکنم در جناح حاکم کسی ماندهباشد که معنای این حرفها را بفهمد
شاید نفر اولشان, ولی بعید میدانم.
توهم پیروزی در ان سوی میدان بیشتر است
کاملا صحیح میفرمایید...بالاخره، "روزی" این داستان هم به آخر خواهد رسید...از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که همین اسم عریض و طویلش رعب در دل "دشمنان" می انداخت که گنده تر نیستند...؛
ولی آخر کی؟...و از کجا باید آغاز شود؟
هر روز، اندکی از ثروت این ملت به باد میرود، هر ماه، چند جوان دیگر زندانی میشوند، هر سال، بر تعداد سالهایی که زیر ابر جهالت نفس می کشیم یکی اضافه میشود...؛
یاد برشت افتادم و یکی از "داساتانهای آقای کوینر"ش...که سالها به "قدرت" خدمت کرد و همیشه در جواب سوال او که میپرسید "به من خدمت میکنی؟" سکوت میکرد....تا روزی که قدرت، به پای خودش رفت و آقای کوینر، همه چیز را مرتب کرد و در خانه اش را بست و گفت: "نه"!؛
نه آنها که نام اصلاح طلب داشتند فرهنگ اپوزسیون حکومت بودن را داشتند و نه حکومت فرهنگ مقتدر بودن و فراز و نشیب را از سر گذراندن دارد.
آن زمان که با نسیمی ستونهای حکومتشان لرزید چنان که دیدیم به عجز و لابه فتادند و اکنون باد در غبغب نهاده تصویر معترضین خشمگین را روی قاتلین امام حسین میکس میکنند تا بگویند هر که از ما ناراضی است دشمن حسین است .
پس بدانند که ملت ایران بی هیچ اغراقی همه دشمن حسیناند و باز هم میگویم همه حتی بیست و چهار ملیونی که به احمدینژاد رای دادند نه به جمهوری اسلامی بلکه به کسی رای دادند که برای اولین بار بر خلاف مسیر سی سال گذشته عمل کرد
کسی که برای ماندن نه یارانهی سوخت و نان را هدر داد و نه به قدرت خارجی باج داد
او که آنچه مردم سی سال پیش میخواستند امروز به حقیقت پیوند داد و صادقانه بدون اینکه ذرهای بترسد نه صدای مردم را برید و نه اجازه داد کسی از بیت المالش جابجا کند
نمی دانم این از ساده لوحی او بود یا از سیاستش در همین ماندهام
حتی نمیدانم آن هالهی نور را واقعا دید و یا برای امثال مخاطبش برگی رو کرده بود مثال رو کم کنی تا در میدان وقاحت معطل بمانند که دیگر چه میتوانند بگویند در کار رئیس جمهوری که محبوب خلق و خدا توامان است
اما هر چه بود وجود او از هر لحاظ که فکر کنید مغتنم بود حتی از این بابت که بدانیم هنوز برای داشتن شعور سیاسی خیلی راه باید برویم
متاسفانه اکثریت جامعه ی ما را قشر محروم تشکیل میدهد و خوشبختانه این قشر محروم میداند که" لبخند" شکم را سیر نمیکند.
پس در آینده نیز نباید انتظار داشته باشیم که این قشر محروم به کسی جز همانکه وعده داد نان را سر سفره ی ایشان بیاورد و با اجرای طرح هدفمند عملا به وعده ی خود عمل کرد رای دهند
اما این را نمیتوانم برای خودم حلاجی کنم که چگونه است که این قشر مثلا روشنفکرما با شعار دموکراسی از درک یک چنین معادله ی ساده ای عاجز است
اگر امروزه شاخه ی تندرو حکومت اینقدر قدرت گرفته است که اینگونه بی محابا گاه حتا چوب لای چرخ دولت میکند
واقعان چه شرایطی و چه کسانی مسبب و بانی این شرایط شده اند
بقول انسان سکولار هنوز برای رسیدن به شعور سیاسی خیلی باید راه برویم
برزو
مانده ام شما از کجا می دانید کدام
زمان مناسب است برای بازگفتن سخن جان
مانده ام شما با کدامین الگو چنین اعتدالی و اصلاحی هستید و از این رو در بدترین لحظه ها به در نمی شوید.
سلام استاد
چشممون به در بود چی عجب بعد از مدتها مقاله ای نوشتید
من هر بار که ازشما چیزی میخونم انگار بدنم جون میگیره
ارادتمند شما - حامد از مشهد
مسعودخان سلام
باور دارم که حکومت تا اینجا زیرکانه به هدف خود رسیده است. خشونت و بی منطقی را بین جوانان پرشور نهادینه کرده و گوهر گرانبهائی چون خاتمی را مهجور و آماج حملات دوستان خودش.این رااز یادداشتهای خوانندگان شما حتی می توان فهمید. خاتمی مرد روزهای سخت است عکس آنچه خیلیها می گویند و مرد آینده است، آینده بغایت دور جامعه ایران. قدر این گوهر شاید نیم قرن دیگر دانسته شود در این بوم و بر. و افسوس بر نسل ما که حتی مانند هندیان 60 سال پیش قدر بزرگان خود ندانسته و نمی داند. و نسلی که بر منهج بزرگان خود قدم ننهد، سرگردانی را به ثمن بخس خریده است. تا کی باشد که بیدار شویم و دست تغابن بر زانو زنیم ما جماعت هیجان زده مرده پرست
بهنود عزيز واقعا از شما انتظار همين سخن مي رفت آري از آن سيد بزرگوار نيز جز اين سخن كه بهترين سخن بود چيزي انتظار نمي رفت بهنود عزيز خوشحالم كه در آن سالها كه بحث عبور از خاتمي در دانشگاهها ورد زبانها بود هميشه مدافع اين سيد عزيز بودم و مي گفتم حتي خاتمي اگر يك قدم پا فراتر بگذارد اين برادران گم كرده راه مملكت را به آتش مي كشند و براي رسيدن به دموكراسي و جامعه اي ايده ال تر بايد صبر كرد و آرام تر و ديديم چه شد هرچند كه اگر باز هم صبر كنيم و عاقلانه حركت كنيم به پايان اين سياهي راهي نمانده و روشنايي صبح نويد فردايي زيبا مي دهد خدا كند زنده باشيم و سپيدي صبح با هم به نظاره نشسته و جشن آزادي در ايراني آباد چپ و راست ،مذهبي و غير مذهبي ، كرد و لر ، بلوچ و ترك ، همه و همه با هم گرفته و پايكوبي نماييم.
ای جان
نفسم تازه شد. خداوند نفست را تازه کناد
گفت آقاجان نکنید...
جواب دادند:
به فر و جاه ندیده فلک چنین روزی
به عدل و داد شده مملکت نکوفرجام
نسبت من با نوشته های بهنود مانند نسبت نوزاد به مادر است. اگرچه دوستان نویسنده و فهیم از این تمثیل خوششان نمی آید ولی من بدون اینکه مبالغه کنم نظرم را رک بیان کرده ام..
اما دوستی در باره گاندی و ماندلا سخنی گفته اند.
1- وضعیت گاندی و ماندلا تقریبا شبیه هم بودند و برخوردشان نیز شبیه هم ولی فاکتور مهمی که باعث پیروزی هر دوشان شد صرفا نه به خاطر قدرت گاندی و ماندلا در پیش بردن اعتراض نبود بلکه مهمترین فاکتور اوضاع وخیم جهانی و انگلیس پس از جنگ جهانی دوم در زمان گاندی و فروپاشی بلوک شرق در پایان دهه 80 وافزایش فشارهای بین المللی بر دولت آپارتاید باعث شد که دولت انگلیس در دو مقطع کوتا بیاید.
وضعیت دولت ایران در حال حاضر شبیه وضعیت و یا بدتر از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است که از هر سو تحت فشار است و فشار خارجی بر میزان فشار مردم در داخل بیشتر است.
با این تفاوت انگلیس تا آخرین لحظه از رژیم آپارتاید حمایت مادی و معنوی کرد و این در حالی است حتی یک قدرت خارجی با این رژیم نیست. با یک مقایسه اندک متوجه می شویم که وضعیت ایران به مراتب از وضعیت رژیم آپارتاید بدتر است.
اگر ماندلا و گاندی توانستند در دوران ضعف دولت انگلیس حرفهایشان را به کرسی بنشانند چرا خاتمی که هم وجه بین المللی دارد و هم به دنبال دموکراسی و آزادی انسانهاست و هم فشارها از هر سو به طرف دولت ایران است نتواند کف مطالبات مردم را به کرسی بنشاند.؟
به نظرم هم خاتمی توپ انداخت در زمین حکومت و هم مسعود عزیز با نوشته اش مهر تایید بر این اقدام خاتمی زد.
دوستان باید بدانند بهنود بیش از 45 سال است در تحلیلهایش همه نوع حکومت داخلی و خارجی را مورد بررسی قرار داده است و عموما آنچه که می گوید ناشی از تجربه 45سال نویسندگی و تحلیلگری اش است.
من نیز نقدهایی بر خاتمی دارم ولی عزیزانم باید ظرفیت انسانها را در محیطهایی ارزیابی کنیم که جامعه کشش آن ظرفیت را داشته باشند فکر می کنم خاتمی با اینکارش میخ تابوت نظامی که مدعی است انتخابات در آن آزاد است کوبید
ارادتمند همه نویسندگان ریز و درشت
طهماسبی
آقای طهماسبی عزیز، شما به نوعی سخن مرا تایید کردید.من هم می گویم حالا که وضع بین المللی جمهوری اسلامی از رژیم آپارتاید هم بدتر است، چرا سرسختی خاتمی به پای ماندلا نمی رسد؟ رژیم آپارتاید از چند سال قبل از فروپاشی شوروی به ماندلا پیشنهاد مذاکره می داد. زمانی که حتی تصور از بین رفتن آن رژیم در آینده نزدیک وجود نداشت. اما هر بار او رد می کرد و از اصولش کوتاه نمی آمد.
یک لحظه فرض کنید شب 22 خرداد خاتمی به جای موسوی نامزد بود. آیا غیر از این است که بعد از اعلام نتایج همه را به آرامش و ضایع نکردن شیرینی حضور ملت! فرا می خواند و یک غرولند آبکی هم چاشنی اش می کرد؟( در واقع من از موسوی هم همین را انتظار داشتم و از مقاومت او یکه خوردم).آیا اگر چنین می شد اصولا انگیزه ای برای پدید آمدن جنبش سبز و حمایت از کسی که حتی بر سر حقوق خودش هم ایستادگی نمی کند بوجود می آمد؟
آقای ناشناس عزیز ما قصدمان این است که مانند مقتدایمان که خاتمی باشد جنبشش سبز را ادامه منطقی دوم خرداد بدانیم. اما اگر قرار باشد به سم پاشی و متلک بگذرانیم ناچار به صدا در می آئیم که ما از رایمان در دوم خرداد خاطره هشت سال زندگی با عزت و راحت و شاد داریم که در آن تندروها بدنام بودیم و اگر تلخ شد به کاممان به خاطر اشتباه خودمان بود که خیلی خودمان را پیروز دیدیم و دشمن را دست کم گرفتیم. اما شما بفرمائید که از این رای سال گذشته جز کشتن و اعدام و زندان چه نصیب ما شده که حالا شما انتظار دارید که خاتمی هم به همین روش اعمال کندو نه برادر من شما هم بدون این که بخواهی تندرو هستی. ما حرفمان این است که راه آهسته و محکم و با تداوم . این بار اگر با هر روش توانستیم موقعیتی به دست آوریم امیدوارم که قدرش بدانیم . و خیلی زود با کیهانی ها در کوبیدن خاتمی و خاتمی هم همصدا نشویم . با معذرت از استادمان جناب بهنود که همه ما را تحمل می کند
سپاس آقای بهنود
من به عنوان بک جوان 27 ساله ایرانی ساکن در شهرستان کاشان نمی دانم چرا همه چیز بر علیه ماست تا به نفع ماخاتمی با زیرکی این خواست ها را اعلام کرده و به نوعی نشان داده که اگر حضور مردم را می خواهید باید به خواست های مردم تن بدهید و گرنه دیگر مردم بی دلیل در راهپیمایی ها و انتخابات شرکت نمی کنن و در نهایت صفر های کنار عدد اصلی خوانده شوند
در شرایط فعلی هر آتشی که پایه گذارش جمهوری اسلامی باشد به نظر من نباید با هیزم ما گرم تر شود
محور 3 گانه رهبری جنبش سبز (موسوی -کروبی - خاتمی)واقعا جنبش را عالی به پپیش بردن
کروبی خواست های جسورانه و آرمانی مردم را فریاد می زند
موسوی خواست هایی که امکان بروز در جامعه را دارد
خاتمی کف کف خواسته ها را
جالب اینجاست که در نظامی که قرار بود مردم در راس امور باشند هر کس که از مردم سخن بگوید فتنه گر است خواه به هر شکلی که خواست های مردم در آن مطرح باشد
ممنون که هستید و سپاس برای قلم زیبایتان
matn zibast,mesle hamishe! vali sohbat az etedal va eslah kami ajib ast!!agar che be nazar behnoud,ehteram gael hastam,vali benazaram be zamani residim ke digar az eslah va eslahtalabi,neshani bagi nist! tajviz in noskhe,manand morphine mojeb tahdir mellat khahad bod.hagigat eslah napaziri regime,hagigat oryan ast. tabrizdr. arn
مهمترین هدف خاتمی استمرار استبداد مذهبی و تئوری ولایت فقیه خمینی است
اعتدال زمانی معنا دارد که در یک دمکراسی انحراف ایجاد شود
نه در یک نظام توتالیتر مذهبی و ایدئولوژیک
حنای خاتمی دیگر رنگی ندارد
اصلاحات مرد زنده باد انقلاب برای دمکراسی
عجبا حیرتا
استاد ایشان چه میگویند؟
آیا باید چهرهها و سیاستمدارها با طناب چنین افرادی به چاه روند؟
بخدا دست شما را میبوسم که با این همه بی مهری باز هم چون ایشان را چنین میبینید برای به به و چه چه ایشان ساز دلشان را نمیزنید و در دل برایشان افسوس بخورید.
مواضع حرفهای جای خود
نرم نرمک میخواهید به ایشان حقایق را تفهیم کنید
اما نمیشود چرا؟
آخر ما این را بگذاریم به حساب لجاجت و بغض یا {....} و {....} (خودم سانسور کردم تا زحمت شما کم شود) کدام؟
اگر واقعیتها دیده نمیشود که وای بر ما با چنین بی بصیرتانی و اگر فریبکاری و مغلطه است که باز هم وای
نگفت به تصور این که صبح فردا برایش خلعت می فرستند و برائت می جویند از همه پلیدی هایشان. گفت تا در صحیفه (ذهن خیرخواهانشان ثبت شود.
جناب بهنود جملات بالا ار ان خود شماست ..راستش دقیقا مشکل ما با جناب اقای خاتمی وتمام کسانی که مانند او میاندیشند همین است ..چرا که او هر کاری که میکند یا میخواهد تئریهای فلسفی خود را با انها ثابت کند یا میخواهد در تاریخ نوشته شود که ایشان در این مسئله مخالفت خود را ابراز داشتند ایشان با اقتدارگرایان همراهی نکردند به این دلیل که در این سخنرانی چنین گفتند ..وقس علیهذا .بنابراین انچه برای ایشان مهمتر از سرنوشت هم اکنون مردم وزندگی واقعی انان است ..چگونگی نگارش تاریخ است وذهن قیلسوفان ونظریه پردازان .. مردم به سایستمدارن از این رو محتاجند که انها را مامور میکنند که زندگی همین امروزشان رابهبود بخشند نه اینکه نظریه ببافند و حرکاتشان رامناسب برای قضاوت تاریخی
نمایند
نظری که با امضای لاله در بالا آمده به نظرم کاملا غلط است هر کس کار خودش را می کند. شما اگر سیاستمداری می خواهید که همین امروزتان را درست کند بگردید پیدا کنید. جناب خاتمی ماموریتش را برای این کار در هشت سال طی کرد. امروز باید شعله امید در دل ها گرم بماند تا اقتدارگرایان به مقصود نرسند. نمی دانم این نفس های گرم از کدام سینه در می آید.
آقای بهنود ما قدر شما را می دانیم. شمائید که نه ادعا دارید نه قصد رای گرفتن دارید و در ضمن به اندازه کافی محبوب هستید اما به ما یادآور می شوید که قدر خوبان بدانیم . رویتان سفید و سیاهی از آن تندروها
سلام جناب حمید ق
تقاضا کرده بودید بگردم بدنبال سیاست مداری که بدنبال حل مشکل امروز من باشد ..باید بگویم اصولا تعریف سیاستمدار همین است وتقریبا تمام سیاستمداران دنیا به جز جمهوری اسلامی چنینند ..ولی متاسفانه در جمهوری ما عده ای در پی این هستند که اخرت ما را درست کنند ..که اتفاقا کار خویش انجام میدهند چرا که مردان مذهبی هستند وسیاست مدار نیستند وتعدادی نیز در پی اثبات نظریات فلسفی خویشند که باز هم کار خویش انجام میدهند چرا که سیاستمدار نیستند بلکه فیلسوفند ..ودقیقا مشکل ما همین است
به عنوان کسی که در میان مردم هستم بر این باورم هنوز هم سید محمد خاتمی محبوبترین فرد در ایران است
دوستش داریم
آن دوستی که سخن از استبداد مذهبی و تئوری ولایت فقیه خمینی می گوید متوجه نیست که بابا همین مردم ایران بودند که به این سیستم رای داد.
البته اکثریت مردم از جمله رهبران بزرگش چون بازرگان ندانسته تن به چین حکومتی دادند و بعد پشیمان شدند.چون استبداد در درون فرهنگ ما است. فرض می گیریم که ولایت فقیه یعنی استبداد دینی.
شما بفرمایید نوع حکومت دو پهلوی، محمد علی شاه و ناصر الدین شاه و شاه اسماعیل زنباره(بنیانگذار تشیع به عنوان مذهبی رسمی کشور) چه نوع استبدادی بودند؟ مگه آخرین شاه اجازه می داد کسی در باره سیاست و اقتصاد و امنیت، درآمد امام رضا، قراردادهای نفتی و خریدهای ارتش(حتما داستان هواپیمایی لاکهید یادتان میاد) سخن بگوید؟ او پس از تاج گذاری تمامی اخزاب را منحل کرد و خواستار خروج مخالفین از کشور شد. او هویدا از بی گناه ترین مقامات خود را به جرم ناکرده به زندان انداخت تا سیاسته های غلطش را به گردن او اندازد. اگر او اجازه می داد قانون حاکم باشد و تقسیم قدرت می شد و هر کس احساس مسئولیت در برابر قانون می کرد نه شاه آیا او سقوط می کرد؟
واقعیت این است که در طول این 500 سال گذشته شاهان و حاکمان در زیر لوای مذهب و حمایت روحانیون استبداد را در کشور نهادینه کردند و این فرهنگ فقط مختص ولی فقیه نیست بلکه هرکسی هم به قدرت برسد و داشتن قدرت مطلقه شبیه شاه عمل خواهد کرد. رهبران و مبارزین بنیان گذار سیستم نو بدون در نظر گرفتن تمامی جوانب امر و حقوق همه افراد جامعه قانونی مطلقه به نفع یک نفر از مجلس بگذرانند این یعنی مستبد پروری.
ما باید کمی واقعگرا باشیم.
الان اکثر رهبران و مبارزین اولیه انقلاب از صحنه کنار گذاشته شده اند چون این افراد از کرده خود در مستبد پروری پشیمانن.
و حاضر نیستند در کنار مستبد علیه مردم وارد صحنه شوند. خاتمی در 8سال ریاست جمهوری نشان داد که بسیار فروتن است و بیش از دیگران خواهان رعایت حقوق مردم است.
آنچیزی که خاتمی را از مستبدین متمایز می کند اصالت خانودگی اش است که زبان زد عام و خاص است.
ارادتمند
طهماسبی
ميخواستم بگم من بارها مطلب خاتمي عزيز رو خوندم! ولي هر چي توش ميگردم اثري از سازش نميبينم! انگار بعضي از ما عادت كرديم هر حرفي از خاتمي و ساير اصلاح طلبها بشنويم بذاريم به حساب سازش!!! من نميتونم بيان كردن كف مطالبات رو سازش بنامم! با تشكر از بهنود عزيز.
دود افیون کج اندیشی همه رو گرفته از سیاستمدار تا روزنامه نویس. ایران یکی از فقیرترین کشورهاست با درامد ۷۰۰۰ دلار در سال. میزان ضریب هوشی میانگین ۸۵ است که ۹۶ امین کشور دنیاست. بعضی مواقع انسان به اینکه آیا ایرانیها در چند ساله آینده با تعریف انسان سازگار باشند شک میکنه. سیاست مداری که بزرگترین شانس برای پیشرفت اقتصادی آزادی های اجتماعی و افزایش تواناهییهای ایران رو از دست داده اینطور مورد توجه باشه واقعن جای تعجب. از شما تعجب میکنم آقای بهنود که با هر حرکت کوچیک ی شیخ گربه رقصانی میکنید و اینقدر اهمیت میدهید. سیاست مدار و مدیری که نتونسته با ان همه امکانات به کمترین اهداف دست پیدا کنه و ایران رو به سم یک کشور آفریقای مرکزی پایین آورده اعتبارش را از دست داده و این توجه کردن به ایشان به بازی بیمزه میماند
جالب بود. فقط این واژه ابا شکلاتی را اولین بار خودتان کفتید یا دیگری ؟
استاد بهنور
بن علي از تونس رفت!
اين واقعه نوشته اي ديگر از استاد مي طلبد ما را اميدوار به رفتن سيد علي از ايران كند !
دوستان به نظر بنده یگانه راه پیشرفت و نجات این مملکت اصلاحات تدریجی، پیوسته و توام با اعتدال و پافشاری(یعنی همان چیزی که آقای خاتمی به آن مقید است) می باشد. هر روش دیگری به غیر از این روش سبب تحمیل هزینه های بسیار به کشور و مردم خواهد گردید. به امید این که عجله نکنیم و قدر سرمایه هایی چون خاتمی را بدانیم.
آقاي مسعود بهنود من قصد مزاحمت دوباره را نداشتم ولي اين فردي كه خود را انسان سكولار مينامد نطفه هاي استبداد را به شما مي خواهد ياد بدهد
در ضمن اين كه فردي محبوب باشد و همزمان نظراتش«درست» باشد
يك سفسطه است
خاتمي محبوب يا غير محبوب مهم اين است كه او به قول قوچاني سياستمدار خوبي نيست
خميني و هيتلر هم محبوب بودند
آقاي سكولار آقاي بهنود را به چاه استبداد نفرستيد
من با بهنود اختلاف نظز جدي دارم ولي سانسور نكردنش را ستايش مي كنم
درد ما احمدی نژاد و اراذل اوباش و سازش خاتمی نیست . درد ما مائیم . درد ما پس از بیست و چند سال منتشر شدن کتابهای ناب صمد و فروغ است و قدر ناشناسی ما . درد ما روال گام به گام ازادی مطبوعات است و سیل فحاشی ها به اصلاح طلبان . درد ما پارتی و سرمستی در شبانگاه سی خرداد است . درد ما ستاندن چهل هزار تومان یارانه است و خنده های پنهانی و آهسته زمزمه کردن که آه من بسیار خوشبختم
in ahmadinejad hameyey eslahat ro anjam dsare mide esm khatami be onvan eslah gar dar rafteh. ma nafahmidim ishon chio eslah kardan
آقایان من برای چندمین بار می نویسم که انسانیت حکم می کند که نشستن بر سفره و لگد زدن به صاحب سفره کاری ناجوانمردی است.
عزیزانی که نوشته های مان در سبزی فروشی ها هم خریدار ندارد باید بدانیم که احترام سفره بهنود را حفظ و روی آن راه نرویم.
اگر جایی دارید که نوشته هایتان را منتظر کنن بفرمایید آنجا.
بر سر سفره مسعود عده ای منتقد نشسته اند و ضمن احترام به صاحب سفره انتقاد هم می کنن.
کسی ما را دعوت به نوشتن نکرده پس وقتی که با پای خود آمده ایم احترام بهنود را باید حفظ کرد.
با ارادت خالصانه
طهماسبی
دروردی دوباره به آموزگار ِ نکته ها و نوشته ها
خاتمی هرچه که بود و هست مرد ِ روز شنبه نبود(بالعکس میرحسین مدل88)و به گفته ی سروش ضعف در تئوری "هم" داشت.اما ما دیگر تئوریسین نمی خواهیم و عملگری می خواهیم که حرف ِ نظریه پردازان را گوش دهد(مثل ِ کروبی یا مثلا خود موسوی)خاتمی محصول صندوق ِ رای و لبخند ما بود(همان که گفتی نمی توان به کنارش نهاد) .خاتمی ِ دور ِ دوم هیچ نکرد و تو گویی 4 سال قبل ِ آن ما به یک خاتمی ِ دیگر رای داده بودیم،و این ضعف تا آنجا رفت که نتوانست از صندوق های 84 محافظت کند،کاری که هاشمی سال 76 به خوبی انجام داد و اینجا بود که یقین دانستم دوره ی خاتمی تمام شده است،مثل ِ آذرخشی درخشید و رد ش اما تا اید در دلها ماند :)
و اینکه شما،جناب ِ بهنود ِ عزیز همواره مشعوف این عزیـــز هستید خود گواه متانت ِ شماست،چیزی که هر روز من را تا اینجا می کشاند.و بین شما و دیگر اپوزیسیون و ... افتراقی بسیط می اندازد.پس بنویس که هرچه از توست نیکوست.
جناب بهنود،
با سلام. مطلبي از يك بنده خدا شنيدهام كه آن را برايتان در زير نقل مي كنم. در صورتي كه امكانش را داريد از خبرنگاري در ايران بخواهيد در اين مورد بيشتر بررسي كند. البته خودتان بهتر صلاح را ميدانيد.
و اما مطلب اين است:
ظاهرا تعدادي از پاكستانيهاي فراري از سيل را بين شهريار و كرج اسكان دادهاند. البته اسكان توصيف مناسبي نيست، چرا كه گروهي از آنها در اين سرما در چادرهائي كه خودشان با تكه پارچه و چوپ درست كردهاند زندگي ميكنند و عدهاي هم كه وضع بهتري دارند در گودالهائي كه روي آن را با تير چوبي و تخته پوشاندهاند. آنها نه آب آشاميدني دارند، نه برق، نه وسيله گرم كننده. وضعيت خوراكشان را خبر ندارم. همينقدر ميدانم كه براي آب به معدنهاي شن و ماسه اطراف مراجعه مي كنند و با گالن پلاستيكي آب ميگيرند. آبي كه احتمالا براي شستشوي ماسه به كار ميرود و تصفيه شده نيست.
تعداد دقيق آنها را نميتوانم تخمين بزنم اما حدودا 500 تا 600 نفر و شايد هم بيشتر باشند. در ميان آنها از بچه شيرخوار تا پيرمرد و پيرزن هست. تقريبا هيچكدام از آنها كه ديدهام لباس گرم به تن نداشتهاند و با يك پيراهن ميگرديدند. وضع ظاهر بچههاي آنها نشان از گرسنگي و سو تغذيه دارد و خيلي لاغر و كم بنيهاند.
كساني كه براي گرفتن آب به معادن مراجعه ميكنند سرپا چرت ميزنند كه احتمالا نه به خاطر اعتياد (چون بعيد است پولي براي تهيه مواد داشته باشند) بلكه بعلت بيخوابي شبانه ناشي از سوز سرما و نداشتن جاي گرم يا پوشش مناسب است.
وضع بهداشت آنها بهشدت نگران كننده است و بوي تعفن از فاصله دور از آنها به مشام ميرسد.
اين گروه از چند ماه پيش (از بعد از عيد سال 89) در اين مكان به سر ميبرند.
نشاني تقريبي محلي كه در آن قرار دارند از اين قرار است:
كرج، جاده شهريار، خيابان هفت جوي (خيابان دامداران) بعد از معدن دوم يا سوم - در فاصله 100 تا 150 متري خيابان
امیدی به نخبکان نیست ، اقبالمان را بر سبزی فروشان و میوه فروشان بیازمائیم شاید فرجی شود
اقای بهنود به نظر من شما بیشتر به درد استادی اخلاق میخورید جدی میگم، قصد تمسخر ندارم. واقعا جالبه برام که قبول ندارید اقای خاتمی راه رو گم کردن.
آقای بهنود به بزرگی ات سلام
چند وقتی است که با خود کلنجار می رم و آن اینکه چه می شد که خاتمی در 8سال حکومت خود 5وزیر و مقام ارشد در حد و توان تو می داشت.
چون شما به تنهایی توان شناساندن انسانهای توانمند و ناتوان دارید ولی اگر خاتمی 5مشاور ارشد مثل تو می داشت قطعا امروز مردم گرفتار نادان ترین عنصر جامعه نمی شدند.
سخنان اخیر احمدی نژاد در ایرنا نشان می دهد او نه تنها حاضر نیست که قرائتی غیر از قرائت او از دین وجود داشته باشد بلکه مایل نیست قرائتی غیر از قرائت او در باره نوع حکومتداری وجود داشته باشد.
او خواهان نابودی همه زبانها و حاکمیت زبان فارسی است.
به قول هاشمی کسی که هم کوروش میگه و هم امام زمان دروغ می گوید. او نه به فارسی اعتقاد دارد و نه به عربی .
ارادتمند
طهماسبی
سلام. هر روز صبح که اخبار را چک میکنم میبینم دوباره چند نفر اعدام شدند سریع میام سراغ سایت شما تا شاید مرحمی پیدا کنم برای این روح آشفته اما انگار استاد چند صباحی است که دل نوشتن برای این دردها را ندارد.
تونس انقلاب شد. هر یکی دوروز خبر اعدام جدید. حالا هم که مصر آشوب شده. استاد منتظریم
استاد گرامی
از این عکس چه بیاموزیم؟
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home