Wednesday, May 12, 2010

وسمه بر ابروی کور


نقاشی از مرتضا خسروی است به نقل از رادیو کوچه

از رادیو بی بی سی شنیدم که هوشنگ امیراحمدی به عنوان علاقه مند به برقراری رابطه بین دولت های ایران و آمریکا و کوشنده در این راه، در تحلیل خبر موافقت دولت ایران با صدور ویزا برای خانواده سه آمریکائی زندانی در ایران، می گفت این تصمیم به تلطیف چهره [حکومت] ایران در آمریکا کمک می کند.

آقای امیراحمدی که تازگی تهران بوده و اطلاعات دست اولی از تفکرات و برداشت دولتمردان ایرانی دارد در ضمن تاکید می کرد که این دوران اوج تیرگی و تاریکی روابط تهران و واشنگتن است بنابراین این خبرها جالب می تواند بود "بخصوص از آن رو که کشورهای غرب به سرکردگی آمریکا، در ماه های اخیر کوشش کرده اند که چهره خشنی از ایران در جهان به نمایش بگذارند."

چند روز قبل هم که آقای جواد لاریجانی اعلام داشت به نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل اجازه سفر به ایران داده می شود، از این دست تحلیل های خوش بینانه و امیدوارانه خوانده و شنیده شد. حال آنکه نه ویزا هنوز به دارست و نه بازدید به بار.

نشریات جهانی که عادت به تهیه گزارش های خبری دارند بر اساس یکی از اصول این حرفه و این نوع گزارش ها، هنگامی که خبری می رسد پسزمینه ای هم همراه با تاریخچه بر آن می افزایند تا به خواننده کمک کرده باشند برای فهم درست اهمیت خبر.

از جمله اینکه بر خبر صدور روادید برای خانواده دوچرخه سواران آمریکائی می افزایند که در اولین سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد وی با استفاده از نفوذ خود در سپاه و نیروهای نظامی، گروهی از ملوانان انگلیسی را که به آب های دریائی ایران وارد شده بودند لباس نو پوشاند در حالی که تندروها خود را آماده محاکمه و حتی اعدام آن ها به اتهام جاسوسی می کردند، وی با شهامت تمام خود به بدرقه شان رفت و هیچ یک از تندروها هم حرفی نزدند چون که پیدا بود که این کار با اجازه رهبر ایران صورت گرفته است. در ادامه توضیح رسانه ها می آید که این کاری بود که به مراتب کم ارزش تر از آن در دولت اصلاحات با اعتراض کفن پوشان و نهیب رهبر عالی کشور روبرو می شد و چه بسا پیشنهاد دهندگانش هم به زندان محکوم می شدند.

گزارشگران رسانه های جهان بر خبر نقل شده از آقای جواد لاریجانی هم از زبان "منابع مطلع" اضافه کرده بودند "جوادلاریجانی دبیرکمیسیون حقوق بشر اسلامی مستقر در قوه قضاییه ایران، اینک که برادر کوچکش از سوی رهبر به ریاست این قوه منصوب شده، از قدرت و نفوذ بیشتری برخوردار است. وی با توجه به شکست در تلاش برای به دست آوردن کرسی معتبر عضویت در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، اینک با فراهم آوردن زمینه سفر نماینده سازمان ملل به تهران و بازدید از زندان ها و گفتگو با زندانیان مطبوعاتی و سیاسی، قصد دارد تبلیغات درباره نقض حقوق بشر در ایران را خنثی کند".

اما آنچه در پسزمینه هیچ گزارش خبری در نشریات جهانی نخواهد آمد و تحلیلگرانی چون آقای امیراحمدی هم بدان اشارتی نخواهند کرد این است که صدور ویزا برای خانواده های زندانیان آمریکائی در زمانی صورت می گیرد که ده ها خانواده ایرانی که پدر، مادر، شوهر و همسرشان به اتهام های شبیه به شوخی [مانند اینکه چرا انتخابات را باور کردند و در ستاد انتخاباتی یک نماینده که شورای نگهبان تائیدش کرده بود حضور داشتند] در زندانند، امکان دیدار با عزیزان خود را ندارند. و زندانیان آمریکائی بدون شک در جائی گرم و نرم هستند تا وقت بازگشت به کشور خود خاطرات خوب از جمهوری اسلامی در یاد داشته باشند اما در همان زمان جوانان دانشجو و روزنامه نگاران گاهی چند ماه در سلول انفرادی نگاه داشته می شوند و هیچ ملاقاتی برایشان مقدور نیست. افرادی مانند مورد خانم بدرالسادات مفیدی که جرمش فقط نوشتن مقاله است، به فرمان بازجو بدون ملاقات می مانند چون "همکاری" نکرده اند. به زبان رایج یعنی حاضر نشده اند اعتراف کنند که عملی غیرقانونی انجام داده و با افرادی که بازجو تعیین می کند مرتبط بوده اند.

فردا روز که معلوم شود خانواده آمریکائیان حتی از کیسه فتوت ریاست جمهوری هزینه سفر و اقامت در هتل پنج ستاره کیش را هم به دست آورده اند، باز واکنش تحلیلگران سیاست خارجی این خواهد بود که این اقدام آشتی جویانه پیامی است از تهران و یک پیروزی برای آقای اوباما به حساب می آید، و می نویسند با این حرکت چهره احمدی نژاد در میان لابی های واشنگتن ترمیم شده است. در پسزمینه چنان خبر امیدوار کننده ای کسی نخواهد گفت و نخواهد نوشت هفته گذشته مادر فرزاد کمانگر، نه امکانش را داشت و نه خبر شد تا در مراسم اعدام فرزندش شرکت کند. نخواهند نوشت نامه مادر بدرالسادات مفیدی به دادستان تهران حتی خوانده نشد.

درست تحلیل می کنند امیدواران و علاقه مندان به حفظ روابط جمهوری اسلامی با آمریکا [و غرب] که سفر نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل کمک خواهد کرد به "تلطیف چهره خشن معرفی شده جمهوری اسلامی"، اما جای سئوال نه چندان کوچکی را باقی می گذارند. آیا خبر صدور ویزا برای خانواده زندانیان آمریکائی حتی در زمانی که جهان پرست از خبر ضجه خانواده پنج تنی که یک صبحدم بی خبر در اوین اعدام شدند، باز هم "تلطیف" می کند. به راستی جهان به همین ظاهربینی و ساده لوحی و گمراهی است؟ اگر چنین باشد پس درست می گوید جناب احمدی نژاد که "جهان در انتظار ماست که اداره اش کنیم". جهان در انتظار شماست تا در میان بهت همگانی اعدام کنید، چنان که وکیل متهمین که به قاعده آشنا و امیدوار به عدالتخانه است با اشک و بغض نقل کند که قرار چنین نبود، پس آن گاه برای باغچه گل سرخ پیام التماس آمیز مهر و محبت بفرستید [نگران نباشید که جوابتان ندهند]. در همان حال برای مردم ساده کاشان و برازجان شعار بدهید که "کاکا سیاه" دست به سینه شماست، اما در حقیقت با گردن کج دست به سینه او باشید برای یکدم ورود به کاخ سفید. البته وقتی این میسر شد یادتان نرود که کیهان باید تیتر بزرگ صفحه اولش این باشد "احمدی نژاد پرچم اسلام بر بام کاخ سفید ظلم کوبید". جهان در انتظار شماست که بیاموزیدش که می توان کرد و لر و تهرانی و بلوچ را به جرم نوشتن مقاله و یا عضویت در حزبی قانونی به انفرادی انداخت یا طناب دار بر گردن، اما آمریکائی ها خوبند برای آنکه می توان از دور ناسزایشان داد و از نزدیک با آنان نرد عشق باخت. آری جهان را باید اداره کرد با قشون کفن پوشان به فرمان.

گمانم این است که تحلیلگر مطلع در پاسخ سئوالی درباره صدور روادید برای خانواده آمریکائی های زندانی باید می گفت "این برای جلب قلوب واشنگتن است، اما در زمانی که خبر اعدام پنج زندانی عقیدتی جهان را پر کرده همچون وسمه کشیدن بر ابروی کور".

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 12, 2010 at 6:43 PM , Anonymous Anonymous said...

vay bar ahvale ma agar jahan chenin ast.Eedam ra faramoosh mikonad va viza ra michasbad khoda komakeman konad.Dast shoma ham dard nakonad ke dige vaghean vazeh minevisid mamnoon.

 
At May 12, 2010 at 8:52 PM , Blogger Unknown said...

آقای بهنود چرا راه دور میری، ندیدید که قبل از انتخابات تو انگلیس چه جور به هم دری وری می گفتن و همدیگه رو متهم می کردن حالا اومدن پای یک میز دارند قربون هم میرند واسه اعتلاف. یکی نیست بگه آخه یکم جا واسه این هم می گذاشتید. گویا جدی جدی مردم هرچی بهشون بگن باور میکنن!!!!

 
At May 12, 2010 at 11:05 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
ممنون
خدا حفظتون كنه آقاي بهنود كه اينقدر زيبا و محكم مي نويسيد
موفقيد ان شا الله

 
At May 12, 2010 at 11:42 PM , Anonymous Anonymous said...

به هر حال برای پرش بسوی قله های ذلت ببخشید عزت بایستی سکوی پرش پیدا کرد . با امید باینکه حاجت دولت مشنگان با بستن دخیل به درگاه مبارک کاخ سفید روا شود و مجید دو کلۀاین دولت فخیمه ، قبل از افتادن از پشت قاطر شفا یابد .

 
At May 12, 2010 at 11:58 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد ارجمند،
این حقیر فکر میکنم که دید سیاسی آقای امیر احمدی تنها از نظر زمانی با دیدگاه شما متفاوت است از آنرو که :
۱. چهل سال قبل مخالف شاه و کردار دیکتاتوری اش بودید.
۲. بیست سال قبل دولت موسوی بدتر از شاه بود و شاه در کل دوره ی پادشاهی اش این همه اعدام نکرده بود.
۳. سال قبل از جنازه ی سیاسی میرحسین موسوی قهرمان ملی ساختید بی توجه به در خوشبینانه ترین آمار هزارو ششصد اعدامی (که قبلا به دو تا پانزده سال زندان محکوم شده بودند)در زمان دولت ایشان .
۴. احتمالا بعد از بیست سال از بازگشت آقای احمدی نژاد در مقابل اصول گراهای تندرو حمایت خواهید کرد.
خوب استاد گرامی فکر نمیکنید که بهتر باشد اگر این مخالفت ها و حمایت هایتان را به روز کنید تا بلکه قسمتی از مشگلات این ملت و این سرزمین ختم به خیر شود و ما هم همه عمرمان را در اتاق انتظار سپری نکنیم.

برزو

 
At May 12, 2010 at 11:59 PM , Anonymous Ali S said...

آقای بهنود عزیز
دست مریزاد که در این روزگار سنگین و تیره ، با نوشته هایت بغض گلویمان را کمی سبک می کنی . این هم از طنز تلخ روزگار است که این نکات را باید به هموطن یادآور شد . تاریخ ، ننگ های بی شمار بر چهره دارد و شاید حکومت ایران امروز ، تنها یکی از انان است ، اما نیک می دانیم که هر حادثه ای در تاریخ فرصتی است تا انسان خودش را بیازماید و بر جایگاهی بنشیند . یکی می شود احمد جنتی و دیگری احمد زیدآبادی ، تاریخ ظلم طولانی است اما صبر انسانیت ، بسی طولانی تر . امروز فرزاد را می گیرند و بر صندلی قضاوت بر ریش حقوق بشر می خندند ، اما انسانیت قضاوت اش را خواهد کرد و هیچ گاه فریب هیچ دستگاهی را نخورده است . فقط ما می مانیم و بازماندگان انان که زندگی خویش را فدا کردند که من یقین دارم هیچ چیز تسلایشان نخواهد بود ، نه اعدام حاکمان امروز و نه در بند کردن جلادانشان . تنها شاید و شاید و امیدوارم ، سر تعظیم همه ما در برابرشان و و احترام ابدی ما بر تک تک نام هایشان کمی از این رنج بگاهد
علی

 
At May 13, 2010 at 12:17 AM , Anonymous Anonymous said...

an 5 nafar "aghidati" SABZE khodi naboodan? sokotetan bi sharmane ast.ali

 
At May 13, 2010 at 1:32 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود، از شیفتگان قلم شما هستم از دوره نوجوانی و جوانی. با نوشته هایتان بارها نگران شده ام، خندیده ام و گریه کرده ام. و این بار... با خبر پنج اعدام خاطراتی را که سالهاست زندگی کرده ام دوباره جان گرفتند درد تنهائی، به جانم شعله کشید وقتی خواندم که خانواده های جوانان به نا حق اعدام شده مقابل اوین تجمع می کنند و ساعت 11 صبح جلوی دانشگاه قرار دارند. میدانید وقتی چشم به راهی تا ناهار را با عزیزت بخوری و نمی آید..
نمی آید.. جستجو می کنی می پرسی و نمی آید تاپنج روز دلهره آور می گذرد و از اخبار ساعت2 نام عزیزت همانکه برای ناهار منتظرش بودی را به عنوان اعدام شده اوین می شنوی، اوین می روی و نشانی را در قطعه 87 می دهند و اینچنین زندگی 22ساله تمام می شود. نه تنها اجازه مراسم نداری، اجازه ضجه و فریاد هم نداری، دست بر دهان مادر می گذاری تا فریادش ستمگران را عصبانی نکند، ستمگرانی که گروگان گرفته اند عزیز دیگر که هیچ گناهی ندارد جز برادری 22ساله خفته در زمین 87 هشت سال ، بارها زیر اعدام می برند و آخر آزادش می کنند اورا که وقتی رفت 24ساله بود و 32ساله زمانی که برگشت، اورا که همسرش باردار بود وقتی که رفت و پسرش 8ساله زمانی که برگشت. و پسری که کابین ملاقات جزء حتمی تصورش از رابطه پدر و فرزندی بود. 8سال دلهره و هر دیداری شاید دیدار آخر. و هنوز سالی از اعدام عزیز 22ساله و رفتن 24 ساله نرفته خانه ای را با تیربار هدف
می گیرند، خانه ای که کودکانی 4 و 2 ساله و زنی بی خبر از همه جا و فارغ از هرگونه فعالیت سیاسی در آن است. 4ساله ساکن بهشت زهراست، پدر و مادرش خاوران و 2ساله که وحشت زده و زخمی ماهها وجودش و زنده بودنش کتمان می شد و اگر همسایه ها نبودند لابد الآن از "خواهران بسیج" بود برگردانده شد و حکایت وحشت او، گریه ای شبانه اش و....بزرگ شدنش مثنوی است هفتاد من کاغد.
آقای بهنود به مادران عزیز داغدار من بگوئید بنالید که دیگر تنها نیستید و به خواهرانشان بگوئید صدای شما را
می شنوند. بگوئید فریاد بزنید فریادی که بغض فروخوره بیست و چند ساله ماست، بغض ما را فریاد کنید، فریاد کنید....

 
At May 13, 2010 at 1:46 AM , Anonymous فریده ن said...

برزوی عزیز واقعا این کامنت را در هشیاری نهاده است؟ این نوشته به روز نیست. ایشان از آقای بهنود می خواهد که به روز شود . آقای بهنود مطابق آن چه من خوانده ام [و برخی از ما جراتش را نداشتیم که نگهداریش کنیم] از روز اول انقلاب مخالف این تندروها بود. مخالف اعدام ها بود. منتها هیچ وقت چریک نبود. آقای بهنود در هیچ زمانی چنان که خود نوشته است به جز وقتی که شاه فرمان رستاخیز را داد در تائید حکومت روز ننوشته. این حکایت چهل سال است، باز برزو در حسرت است. در حسرت چی.
به نظرم برخی از ما حرف های مانده در گلو داریم و فکر نمی کنیم که کجا باید زد. حرفی هم در مورد کسانی دارم که علیه آقای بهنود می نویسند که در کامنت بعد خواهم نوشت. مقصودم برزو نیست. ایشان که نظرشان را همین جا دادند و بدگوئی نکردند.
جسارت مرا ببخشید

 
At May 13, 2010 at 1:51 AM , Anonymous فریده said...

اما سئوالی که مدت هاست در گلویم مانده و هفته گذشته که مقاله نماینده ولی فقیه در لوس آنجلس را خواندم داغم تازه شد.
سئوالم از آقای بهنود است شما چه می کنید که از مشاور فرح پهلوی که تابلوی رسمی خمینی را کشیده تا مجاهد رانده شده از مجاهدان که حالا شکست و وادادگیش را در زندان های لاجوردی با حمله به دیگران توجیه می کند، تا آن شاه الهی شعبان جعفری مقیم لندن همه به خونت تشنه اند.
نکند با گفتن حقیقت هر چقدر نرم آب در لانه شان ریخته اند، یا فکر می کنی حضورت نانی از آن ها آجر می کند.
به خدا طعنه نمی زنم. این مقاله [...] را دیدم و بعد هم نقلش را در کیهان شریعتمداری خواندم. این [...] ها با آن شاه الهی ها همرای شده اند و با ورشکستگان که مردم دستشان را خوانده اند و دیگر تابلویشان [...] . به گمان این از نجابت شماست و [...] که جوابی نمی دهید. این البته بیشتر عصبانیشان می کند.
جسارت مرا ببخشید
فریده از دوبی

 
At May 13, 2010 at 2:07 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ فرق شمای ایرانی با آن روشنفکر غربی اینجاست که اگر حزب و گروه مخالف
شما در ایران عسل بحلقوم شما بکند آنرا هرگز نمی پذیرید و وانمود میکنید که زهر هلاهل است
اما اگر در غرب آوباما یکهو استخراج نفت ساحلی را اجازه میدهد خانم سارا پلین مخالف فریاد
میزند آوباما دریل بیبی !! دریل و دیگر محافظه کاران هم برایش کف میزنند ......؟

اما وای بر حال ما ایرانی ها که فقط خودمان را قبول داریم ٬ در سال ۵۸ خبرنگاری از مسعود
رجوی پرسید این خواسته های گروهیت را اگر مثلا بازرگان یا سحابی هم اجرا کنند آیا حاظرید
بانها رای بدهید یا فقط رییس شدن خودت مهمه ؟؟ رجوی جواب داد ما ( من !؟) بکسی اعتماد
نمیکنیم و ....... حالا اگر احمدی نژاد بگوید حجاب خانم ها اجباری نیست ولی شمای مخالف
دنبال تخطئه وی هستید و مینویسید آره در لندن و پاریس و لس آنجلس خانم ها از لج
احمدی نژاد میخواهند چادر بسر کنند و ...؟

نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش اینست

 
At May 13, 2010 at 2:47 AM , Anonymous روشن said...

.سلام
در این نمایشگاه مثلا کتاب، دیدن نام مسعود بهنود در غرفه ی علم بهترین حس ها را به یک جوینده ی کتاب می دهد و برای این که نکند مثل خانوم نایاب شود و مجبور شوی با وجود خواندنش آن را از دست دومی های انقلاب بخری، همه را یک جا خریداری می کنی

.آقای بهنود قلمتان پاینده باد

 
At May 13, 2010 at 4:20 AM , Blogger Unknown said...

حق این بود که یک مقاله مختص به اعدام ها و زهرچشم گیری از ملت می نوشتید. اینکه مقاله شما پاسخ به امیراحمدیست و نه اعدامها جای سوال داره.

 
At May 13, 2010 at 5:22 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود تصور نکنین لندن مرکز دنیاست . تو هر نقطه دیگه دنیا هم مردمی هستند مثل لندن . همون قدر روشنفکر و حتی بیشتر . این تصور اشتباهیه که مردم لندن از تهران روشنفکرتر و تهران از مثلا اصفهان آگاه تر و اصفهان از شیراز و نهایتا مردم برازجان و کاشان ساده لوه اند ! جناب بهنود من به عنوان فردی دنیا دیده خدمتتون عرض می کنم که هر چقدر به سمت شهر نشینی می رویم ، و تراکم جمعیت بیشتر می شود موضوعات مورد علاقه مردم سطحی تر و نازل تر می شود . شاید تو تهران موضوع مورد علاقه یه جمع سه نفره پسرونه دختر خوشگل محل باشه . 90 درصد بحث ها و صحبت هاشون بر سر این مطلب باشه ولی تو یه شهر کوچک تر بر عکس اون چیزی که شمای لندن نشین فکر می کنین هنوز بعضی از اصول اخلاقی کاملا نمرده اند که موضوع بحث دختر محل باشه . چه بسا مردم کتابخوان ترن و آگاه تر .
شما به چه اجازه ای مثلا مردم برازجان رو ساده لوح می نامین ؟ مگه برازجان یک سوم جمعیت استان بوشهر رو تشکیل نمی ده ؟ و مگه تو انتخابات جمهوری خاتمی بعد از یزد بیشترین آرا رو تو استان بوشهر نداشت ؟ آقای بهنود می دونم موضوع بحثتون چیز دیگه ای هست ولی فراموش نکنین که تو هر نقطه ای از این دنیا حتما یه چند صد هزار نفری دارن زندگی می کنن با عواطف مختلف و دنیا هایی رنگی و امروزه همه اهل اینترنت . من مطمئن هستم که کاشان پر است از مردم کتابخوان و روشنفکر . کمی بیشتر دقت کنید . لطفا کاراکتر سازی نکنید . برای ابراهیم نبوی این کاراکتر سازی ها بعید و زشت نیست ولی از شما بعید است که متوجه تاثیر تک تک حرکات قلم نباشید . شما یه معذرت خواهی به مردم ساده دل کاشان و برازجان بدهکارید

 
At May 13, 2010 at 6:05 AM , Anonymous نادر said...

به به چشم ما روشن . کاربران جدیدی پیدا شده اند در این سایت چشم شما هم جناب بهنود روشن. کسانی که باید به قاعده به صدا و سیما نامه بنویسند این جا پیدایشان شده و از جمله ای که اعتراض به احمدی نژادست و در آن مردم کاشان و برازجان بنا به تصور دارودسته حکومتی "ساده" تلقی شده اند استخراج کند که شما مردم کاشان و برازجان را ساده لوح خواندید عذرخواهی کنید.
ببخشید از همه . ببخشید کامنت گزار و ببخشند جناب بهنود. ولی من به عنوان کسی که سالیان است با قلم بهنود آشنایم تصور می کنم کامنت بالا نعل وارونه است . نویسنده همان است که بالاتر هم آمده وگرنه کجای نوشته جناب بهنود لندن مرکز جهان است . دلم سخت گرفته است ببخشید

 
At May 13, 2010 at 6:06 AM , Anonymous هیچ کس said...

با نادر موافقم تازه کامنت دیگری دیدم که جنابشان به بهنود دستور می دهد که این جواب امیراحمدی بود درباره اعدام ها موضع صریح اعلام کن.
جوابش این است که طلب موضع صریح را بگذارید برای بازجو و مقتدایشان . پیام مقاله چه شد
من به شخصه متشکرم کاری هم به دوستان جدید ندارم

 
At May 13, 2010 at 6:16 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود به تمامي دوستان بهنود جان ممنون از سخنان اگاهي بخشت ولي مردم برازجان و روستاهاي اطراف از سياسي ترين مردمان ايران هستند من يكي از دوستداران مقالات شما در روستاي چاهخاني هستم

 
At May 13, 2010 at 6:20 AM , Anonymous حمیده said...

من پیشنهادی دارم که می دانم با این روحیه زود به برخی برمی خورد. پیشنهادم این است که استاد هر چه می نویسند اولش مشخص کنند که مال ما بچه های تهران است که روی چشم می گذاریم یا مال از ما بهتران است که پیداست عمق و اشارت را در نمی یابند و همه چیز را نت و افشا می خواهند و با نثر جناب بهنود هم آشنا نیستند
رویم نشد بگم آقا بلند شین بیاین . تو نمایشگاه جاتون خالی بود

 
At May 13, 2010 at 6:29 AM , Anonymous Anonymous said...

فریده خانوم نازنین، همان نظر مرا به بیانی بهتر تکرار فرموده اند و فکر میکنم سوال بجای ایشان در مورد شرط هوشیاری بخصوص در دنیای سیاست بسیار حیاتی است. به همین دلیل اصرار دارم به جوابی درحد حداقل ممکن، لطفآ :

۱. در مورد به روز شدن استاد بهنود، جسارت این حقیر تنها در راستای دیدگاه سیاسی استاد بهنود است. و البته هرگز فرمایشات ایشان را یکسره رد نکرده ام. به نظر حقیر آقای بهنود ادیبی بزرگ و نزدیک به نیم قرن ژورنالیستی فعال در جامعه ی مدنی ما هستند.
در واقع حقیر از به روز شدن استاد بهنود به روزشدن با آقای امیر احمدی بود در پیش بینی آقای امیر احمدی شاید یک دوره بیست ساله پیش بینی و برنامه ریزی میشود.
۲. دشمن خارجی برای مثال، مانعی سنگین در پیش روی پروسه ی دموکراسی است. بررسی گزینه های کم هزینه و به خصوص امکان پذیر در پیش بینیهایمان! آقای عزت الله سحابی هم اصرار دارند به در دراز مدت دیدن این پروسه. کمک به روابط خارجی احیای دموکرسی است در بعد جهانی اش البته ، و گامی است به جلو.
۳. فساد اقتصادی حکومتی هم سد راه دیگری بر پروسه دموکراسی است، رانت خواریها ، کلاشی ها و سوء استفاده های دولتی با دلار هفت تومانی حتا نالایقان مثال زدنی را هم تبدیل به اقتصاد دان موفق میکند. نزدیک به دو دهه سوء استفاده های آقازادگان گویا به پایان برسد، اگر امیدوار باشیم و کمک کنیم .
۴. برداشت من این است که در حال حاضر دو گزینه در برابر ما وجود دارد.اصولگرای تند رو
و اصول گرای میانه رو. تاثیر گذاری منفی بر میانه روی تنها به تقویت تند روی میانجامد و نتیجه به نفع هیچ کس نیست نه این سرزمین و نه این ملت. این همان نگاه دراز مدت به روز است در امتداد آینده، با ما یا بی ما .

پ.ن.
فریده خانوم نظر مرا در راستای نظر بابک که در بالا آمده هم میتوانید معنی بفرمایید، اتاق انتظار را هم همان حسرت و یا صحیح تر بگویم امید به بازگشت به سرزمین خود.

 
At May 13, 2010 at 7:12 AM , Anonymous Anonymous said...

معلم از بوشهر:بهنودجان مطلبي ويژه در باره ي فرزاد عزيز بنويس .

 
At May 13, 2010 at 7:58 AM , Blogger MILAD said...

مسعود دو روز است وبلاگت را چک می‌کنم تا بنویسی‌ در مذمت اعدام، بنویسی‌ آنگاه که خداوند انسان را خلق کرد هیچ برتری به گروهی نداد که دیگری را بکشد. بنویس محکوم کن کشتن فرزندان ایران زمین را، بنویس

 
At May 13, 2010 at 11:41 AM , Anonymous حمید ق said...

سفارش ها زیاد شده ظاهرا بیشتر دوستان هم از شدت تاثر نمی خوانند مطالب را. همین مقاله را لابد تصور کرده اند درباره آرایش صورت است . وگرنه چرا باز هم تقاضا می کنند درباره اعدام ها و فرزاد نوشته شود
از این گذشته خواندم و گریستم
من جه احمق بودم که علیه شاه بودم . او دست کم این که منافع ایران را بهتر از احمدی نژاد می شناخت غیرت و اراده اش هم بیش تر بود. ولی ما چه مان شده بود که لگد به بخت خود زدیم.

 
At May 13, 2010 at 6:13 PM , Anonymous Anonymous said...

‫مراجع عظام در مورد تحدید نسل و حجاب و خراب کردن مساجد آذربایجان و .... همه موارد جزیی نظر دادند، اما یک کلام در حرمت خون مظلومان نگفتند. میگویند کاری جز دعا از دستشان نمی آید، واقعا اینطور است؟

 
At May 14, 2010 at 10:20 AM , Blogger انسان سکولار said...

جناب بهنودآیا احتمالن برقراری رابطه با آمریکا به صلاح ایرانیان نخواهد بود؟
تصور من از اندیشه های معقول شما اینست که تصدیق میفرمائید که در صورت حل مشکل زندانیهای گردن گلفت نوبت زودتر به زندانیهای بی پارتی میرسد.

 
At May 15, 2010 at 2:15 AM , Anonymous هیوا said...

پنج قطره خون در نبود یک قطره اشک ریخته شد و ما باید شاهد بهبود روابط ایران با آمریکا باشیم؟! این آقای احمدی در کجا سیر می کند که ماو هم مثل سردمداران ایرانی مردم خود را نمی بیند اما می خواهد قلوب شاد آمرکایی ها را ناظر باشد؟!

 
At May 17, 2010 at 9:52 PM , Blogger فاخته said...

به نام ایزد پاک و دانا

درود بر شما بهنود عزیز

دور نا اهل روزگار است که تازه از راه رسیدگانی اینگونه قضاوت کنند درباره ئ کسی که سالهایی را در زندان و سالهایی تلخ تر را در تبعید می گذراند و اصلا چه می داند کسی که دل در گرو منافع خود دارد حال آنان را که برای وطن می تپند ... چه قضاوت است ما را که شبی را در زندان سرد و سخت نگذرانده ایم و ساعتی را در تبعید در آرزوی بازگشت نبوده ایم ! پوزش می خواهم از شما به جای کسانی که نخواهند دانست هیچ وقت و نچشند طمع زهر شیرین وطن را ...

گاهی فکر می کنم چه بهتر و دلپذیر تر بود اگر در زمانه ئ دایناسورهای نازنین و بی آزار زندگی می کردم تا زمانی که مردم آن بزرگ ترین آزارها را به خود می رسانند ! البته به نظر می رسد این تنها باقی مانده از سرزمین اهورایی ایران است که مردمی پیدا شوند که عدالت و آزادی را لجن مال می کنند چرا که در دیگر نقاط جهان مردم حداقل برای آزادی و شخصیت خود ارزش قائل می شوند ! ولی مشکل ایران این است که مردم نه تنها برای خون و آزادی و جان هم وطنان خود بلکه برای شخصیت و کرامت و آزادی خود نیزارزش قائل نیستند ! و تا همین روال است دموکراسی به هیچ گونه پایش را در ایران نخواهد گذاشت ! مردم ما هنوز هم به دو گروه کسانی که خود را فدای شاه می کنند و کسانی که خود را فدای مقام معظم می کنند تقسیم می شوند ! یعنی وجودی برای خود قائل نیستند ! شرف و ارزش شان در شاهی یک نفر یا در رهبری یک نفر است ! یک زمان جانشان را برای شاه صفوی می دادند ، یک زمان برای شاه قاجار ، یک زمان برای رضاخان ... و در هیچ زمانی خود را بدون قیم و بت و صنم نمی گذارند و دردناکتر آنکه شاه را در کنار میهن و خدا قرار می دهند و جان نثاران رهبر که بدتر خدا و میهن را هم اصلا به حساب نمی آورند ! متاسفانه برخی به یاد ندارند و سن شان و معلوماتشان اجازه نمی دهد که بدانند حکومت پهلوی پس از نیم قرن کشتار عزیزترین فرزندان این خاک سقوط کرد و همین شاه بی آزار هم پس از دست کم 15 سال خونین در زندان ها به اجبار دست از حکومت کشید ! کافی بود تا انگلستان و امریکا باز هم از او حمایت کنند تا همچنان " صدای انقلاب مردم " را نشنیده بگذارد ! کافی است کمی به اطلاعات " عمومی " مان اضافه کنیم تا بدانیم دموکراسی های بزرگ جهان چه مرحله ای را طی کردند تا به امروز رسیدند ! انقلاب خونین فرانسه که به اعدام شاه منتهی شد ! انقلاب مشروطه انگلستان به برکناری شاه ! مردم ایتالیا نیز سخاوتمندانه خانواده ئ سلطنتی را از کشور بیرون کردند ! و اینها همه بهایی بود که باید برای دموکراسی پرداخت میشد ...
متاسفانه برخی تفاوت را در شاه و روحانی می بینند ! دردا که تعلل تاریخی ایرانیان از آن رو است که هنوز آگاه نشده اند که موانع دموکراسی باید از میان برود چه شاه باشد ، چه مقام معظم ، چه رئیس جمهور کودتایی ، چه رئیس مجلس جیره خوار ، چه رئیس قوه ئ قضاییه حلقه به گوش ...
جناب بهنود گرامی
متاسفانه زمانه ای است که مفهوم وطن کم رنگ و کم رنگ تر شده است ! خیلی از همین مردمی که امروز معترض هستند اگر فردا از نظر معیشت تامین شوند و مشکات اقتصادی شان کم شود به آن بسنده می کنند چرا که اعتراض شان به دلیل شخصی خودشان است ! خیلی از همین اصولگرایان معترض اگر سهمی از کابینه داشتند با قافله ئ کودتا همراه می شدند ...
دریغ از هزاران گلی که در راه وطن پرپر شدند و نمونه ئ روشنش همین تابوتهای سبکی است که به تازگی آورده اند و عجیب نیست کسی که غرق در منافع کوچک و احمقانه ئ خود است و نشانی وطن را نمی داند ، خون به دل نشود و هیچ وقت نفهمد آنان چرا رفتند و چرا کشته شدند ...

سبز و پایدار باشید .

 
At May 20, 2010 at 6:58 AM , Blogger Unknown said...

Mr.Behnood- why you are not writhing anything about JAFAR PANAHI?

 
At May 20, 2010 at 8:59 AM , Anonymous nima said...

اول از همه چیز خودم رو معرفی کنم که من همونم که نامه ام رو به جای سیمای جمهوری اسلامی به بهنود نوشتم.
متاسفانه محل کار من به شکلی است که امکان دسترسی به اینترنت را ندارم . فقط گاهی اوقات که در خانه هستم یه کم وبگردی می کنم . مطلب نادر در جواب مطلب من بار دیگه این رو نشون داد که روح استبداد ، توهم توطئه ، لگد مال کردن و محکوم کردن عقیده ناموافق به هر شکل و ... تو عمق جان و روح ما ریشه دوونده . اگه هم گروهی از ما مردم ایران داد دمکراسی می زنیم فقط به خاطر اینه که دستمون به جایی (قدرت ) بند نیست وگرنه و اگه پاش بیفته از "این بدتر" هم می کنیم . مثلا تو کامنت گذاری که دستمون و زورمون می رسه :
"
کسانی که باید به قاعده به صدا و سیما نامه بنویسند
در آن مردم کاشان و برازجان بنا به تصور "دارودسته حکومتی" ساده تلقی شده اند
نویسنده همان است که بالاتر هم آمده
کامنت بالا نعل وارونه است
"
و شانس اوردم که سعید جان عادت به زیاده نویسی ندارید و کامنتتان چند خط بیشتر نبود . وگرنه دودمان من رو بر باد می دادین !
ولی متاسفانه من نه تنها جزو دارو دسته حکومتی نیستم . بلکه به خاطر عقایدم هزینه داده ام و می دهم. یکی از دو سه نفری بودم که درس و دانشگاهشون رو روی اتحاد دوباره طیف شیراز و علامه دفتر تحکیم وحدت گذاشتند . تونستیم با حضور نود درصد دانشگاه های اقلیت انحلال این شاخه حکومتی و پیوستنش به اکثریت رو اعلام کنیم . و جوابش رو هم که اخراج از دانشگاه بود گرفتیم . ولی چه سود که دوستان "تهرانی" با احزاب اصلاح طلب ساخت و پاخت داشتند و در انتخابات شورای مرکزی و اون جا که "دستشون رسید" انتخابات رو به هم زدن که ترکیب شورای مرکزی تغییر نکنه . ( همون هایی که الان تو ینگه دنیا نشستن و بهتره اسم نبریم و خاکستر آتیش نکنیم )
و جریاناتی که منتهی به تشکیل طیف مدرن و سنتی (وابسته به احزاب اصلاح طلب) و نهایتا تضعیف دوباره تحکیم شد .
جناب سعید خان و کامنت گذارای بعدی که بنده رو مورد ملاطفت قرار دادید : همه ما دیکتاتور های کوچیکی هستیم که "چون دستمون به جایی بند نیست" فریادمون آسمون هفتم رو هم پر کرده .
قصد بنده هم تذکر "نکته ای" به جناب بهنود بود که همه ما بعضی اوقات بنابر مشغولیات ذهنی از آن غافل می شویم . یادمون می ره که پیرزن عصا به دستی که بی تفاوت از کنارش رد میشیم قصه هایی تو سینه داره که تا حالا تو هیچ کتابی چاپ نشده . اگر ایشان منظور دیگری برداشت کرده اند من از ایشان عذر خواهی م کنم .

 
At May 21, 2010 at 8:01 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز
درود بر شما بازهم چند گام جلوتر از همه هستی.
در خصوص سفر امیر احمدی که از زمان دکتر ولایتی سمت لابی گری ایران-آمریکا را به عهده داشته است اعلام کنم.
یکی از دوستان از اظهارات امیر احمدی در محافل آمریکا تعریف می کرد که امیر احمدی از آزادی سه آمریکایی در آینده نزدیک بسیار خوشبین است و گفته است.
خانم سارا در 9 ماه گذشته به تدریس زبان انگلیسی به لحجه آمریکایی به یکی از مقامات بلندپایه قضایی ایران مشغول بوده است و به مجردی که این مقام زبان را فرابگیرد هر سه آمریکایی آزاد خواهند شد.
البته اعلام کنم که من هنوز به گفته این دوستم یقین پیدا نکرده ام ولی با خواندن کتاب راجر کوپر انگیسی "حبس ابد و اعدام "
این احتمال را می دهم که حرفهای این دوستم درست باشه.
راجر کوپر در کتابش مدعی اس که آیت الله ری شهری از وی خواسته بود که "درسهایی از قرآن " وی را به انگلیسی ترجمه نماید.
ارادتمند
طهماسبی

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home