تجربههای تاریخیمان را فراموش نکنیم
این نامه مهندس عزت الله سحابی فرزند دردکشیده ایران است.
خدمت همه هموطنانم در خارج از کشور سلام و عرض ارادت و برای همه آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون دارم. ای کاش شرایطی فراهم بود که شما سرمایههای ملی کشور همه توان، انرژی و سرمایه مادی و معنویتان را برای همین مرز و بوم و مردم رنجکشیدهاش صرف میکردید. اما همین که بسیاریتان علیرغم مهاجرت در سالهای دور یا نزدیک، هم چنان درد وطن و مردم دارید و سرنوشت و حوادث ایران را دنبال میکنید باعث خوشحالی و تقدیر است. آنچه برادر پیرتان را وادار به نوشتن این سطور میکند شرایط خاصی است که در آن به سر میبریم و به علت تحت فشار بودن و آزاد نبودن رسانههای داخلی، شما هموطنان خارج از کشور، هر یک کم و بیش، نقش مهمی در اطلاعرسانی و احیانا طرح و بازگویی تحلیلهایتان از طریق رسانههای خارجی دارید.
در همین رابطه، بیهیچ مقدمهای ذکر دو نکته را ضروری میدانم. از بنده هم بپذیرید که اگر حرفی میزنم، همان طور که به آقای خاتمی نیز عرض کردهام اولویت اولم «ایران» است نه مسئله نظام و حاکمیت غالب. بنده هم سالها و شاید ماههای آخر عمرم را طی میکنم و دیگر شائبه رد یا حفظ قدرت بنا به مصلحتهای فردی و احیانا قدرتطلبانه برایم منتفی است. اما آن دو نکته:
الف – با توجه به وضعیت خاصی که کشور ما در آن به سر میبرد و پس از انتخابات پرمسئله آن یک جنبش اعتراضی از مردم و نخبگان ناراضی و معترض بر نتایج انتخابات (و هم چنین اوضاع مملکت و رفتارها و سیاستهای حاکمیت، به ویژه در چند ساله اخیر)، شکل گرفته است؛ اینک بیم و امیدهایی بر سر راه این حرکت قرار دارد. یکی از آنها سوق یافتن این حرکت مدنی و مسالمتآمیز به سمت تندی و خشونت است. در این مورد کلیه افراد باتجربه و علاقهمندان به مردم و وطن ابراز هشدار و نگرانی کردهاند. از شماها نیز همین توقع میرود. بنده بارها گفتهام که در این مسئله حاکمیت و جناح غالب متجاوز اصلی است و در طول تاریخ هم همیشه این حاکمیتهای استبدادی هستند که مردم و جنبشهای مردمی را به صورت واکنشی به سمت تند و رادیکالیزه شدن پیش میرانند. این مسئله در همه جای دنیا مصداق دارد. الان هم متأسفانه آقایان سخت ایستادهاند و حاضر نیستند این جنبش خودجوش مردمی را به رسمیت بشناسند و یا در برابر آن مصلحتاندیشی کنند و اگر دلشان به حال ایران نمیسوزد لااقل به حال بقای حاکمیت خود بسوزد. بنابراین فعلا از این که آن جناح به حرفهای معقول و مشفقانه گوش دهد، مأیوسیم. اما از این طرف انتظار میرود که به نصایح و هشدارها توجه کنند. هر گونه حرکت جنبش فعلی، به سمت خشونت به ضرر ایران، مردمان آن و خود جنبش سبز است. چرا که وقتی حرکت خشونتآمیز شود، جناح غالب و قاهر دست بالا را خواهد داشت و آنها برنده بازی خشونت خواهند بود. به علاوه آنکه آنها بهانهها و دستاویزهایی دستشان میافتد تا بتوانند علیه جنبش مردم سمپاشی کنند و صف در هم ریخته خود را (چه در بین روحانیون و مراجع و چه در بین اصولگرایان منتقد و ناراضی و چه برخی مردم سنتی مذهبی) متحد و منسجم سازند. این امر باعث انسجام طرف مقابل و برعکس ایجاد تشتت و اختلاف در صف جنبش که بخش اعظمی از آن مخالف تندروی هستند خواهد شد. اما بالاتر از آن، بر فرض خشونت به پیروزی هم منجر شود، تجربه تاریخ جهان و خود ایران نشان داده است که خشونت عواقب مثبتی ندارد و آنها که با خشونت پیروز میشوند خود وقتی حاکم میشوند دست به سرکوب و خشونت و حذف مخالفان و منتقدان میزنند و این دور باطل همچنان ادامه پیدا میکند.
این نکته را هم بیفزایم که افراد و جناحهای تندرو در حاکمیت اکنون خود طالب خشونتآمیز شدن اعتراضات هستند تا راحتتر بتوانند آن را سرکوب کنند. آنها با تحلیلهای سادهانگارانهای فکر میکنند اکثر مردم بینابینی و بیطرفاند و یک اقلیت طرفدار حکومت و یک اقلیت کوچکتر معارض و مبارز با آناند. و آنها باید با اعمال خشونت نگذارند آن اکثریت وسیع بینابینی به اینها بپیوندند. دوستان عزیز پا در تله خشونت افراطیون سرکوبگر نگذارید. عدهای از نظامیها، مثل پزشکان جراحیاند که عادت کردهاند که برای هر بیماری راه حل جراحی دهند. آنها الان دارند همین نسخه را برای برخورد با مردم معترض میپیچند.
ب – نکته دوم هم این است که اینک نباید به هیچ وجه به شبیهسازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب پرداخت. افراد آگاه و ناظران باتجربه و عمقنگر به خوبی میدانند که الان نه سال 42 است که حاکمیت بتواند جنبش اعتراض مسالمتآمیز مردم را سرکوب و نابود کند و نه سال 56 است که مردم و جامعه از یک سو و دولت و حاکمیت از سوی دیگر در شرایط یک انقلاب قرار داشته باشند. بنابراین دوستان عزیز نصیحت و انذار و هشدار این برادر پیرتان را بپذیرید و در آن تأمل کنید که نباید با دادن تحلیلهای تند و اغراقآمیز و احساسی بر تنور احساسات آتش بریزید و حرفها و کارهای بیپشتوانه را تشویق کنید. تند کردن خواستهها و شعارها با شبیهسازیهای نادرست با دوران انقلاب دومین نگرانی بنده است. عزیزان من انقلاب در ایران فعلی، نه شدنی است و نه درست. تجربه حرکت و مواضع قانونی و مسالمتجوی دکتر مصدق در دوران نهضت ملی و حتی در بیدادگاهی که او را محاکمه میکرد و نظرات و تجربه مهندس بازرگان در دوران انقلاب و تجربه همگی ما در سی ساله اخیر نشان داده است که حرکت مطالبهمحور و تدریجی و رفتارها و خواستههای معقول و معتدل نتایج بهتر و ماندگارتری باقی میگذارد. اما در دوره دکتر مصدق، عدهای با تندروی و طرح شعار جمهوریت و یا پایین کشیدن مجسمههای شاه در برخی میادین و نظایر آن، جناح مقابل را متحد و عصبانی و مصمم کردند و یا نصایح بازرگان کمتر به گوش فعالان سیاسی آن روز نشست و در هر دو مورد نیز ما بهای سنگینی برای بیتوجهی به تجارب معقول و منطقی و تسلیم احساس شدن خود پرداختهایم.
از طرف دیگر هر انقلاب فرضی مستلزم دو قطبی کردن جامعه است. دوستان عزیز همه قبول داریم که جامعه ایران جامعه متکثری است، از مذهبی شدیدا سنتی تا بیمذهب. از راست و محافظهکار تا چپ و معترض. عزیزان دقت داشته باشید همین دولتی که با وضع آن چنانی مجددا به کرسی نشست به هر حال در ایران صاحب چند میلیون رأی است. تشدید حرکات و مطالبات عمل نادرستی است که جامعه ایران و نیروهای مختلف ذینفوذ و مرجع را در آن دچار تعارض دوقطبی میکند. امروزه نباید با رادیکالیزه کردن شعارها، برخی از روحانیون و مراجع مذهبی و نیز اصولگراهای منتقد و نیز برخی از بخشهای جامعه سنتی را به سمت جناح غالب راند. از سویی همه میدانیم که جنبش سبز، جنبش متکثری است که تند کردن شعارها و خواستهها عملا باعث انسجام جناح مقابل و برعکس ایجاد تردید و تشتت در درون این جنبش خواهد شد.
هموطنانی که در خارج از کشور به سر می برند از این نظر در معرض آسیب بیشتری قرار دارند. چون طبع زندگی در خارج، کم و بیش، «ذهنی» شدن تدریجی روی شرایط داخلی کشور است. هم چنین به لحاظ روانی بسیاری از ایرانیان وطندوست و ملی که درد ایران و زاد و بومشان را دارند، معمولا دلشان برای بازگشت به کشور بیشتر میتپد و همین امر آنها را عجول و «شتابزده» میکند. هم چنین متأسفانه برخی افراد نیز به لحاظ شخصی و شخصیتی دنبال «موقعیتطلبی»ها و جایگاهطلبیهای فردیشان هستند و همین امر خصیصه شتابناکی آنها را بیشتر تشدید میکند. عدهای نیز هستند که به علت سوابق سلطنتطلبی و یا دیگر سوابق، عصبانیت و نفرت شدیدی از اصل انقلاب و یا از جمهوری اسلامی دارند. مجموعه این عوامل (ذهنی شدن، عجله، جایگاهطلبی، نفرت و عصبانیت و...)، خود محرکهایی میشود برای تند کردن دور حوادث و برخورد احساسی و غیرمنطقی با آن و هر دم بالا بردن سطح مطالبات و شعارها، بویژه با شبیهسازی دوران کنونی با مقطع انقلاب سال 57.
من به ویژه باید برای هموطنان ایران و مردم دوستمان در خارج از کشور که نگاه و درد ملی دارند، و بنا به تجربه تاریخی به سیاستها و عوامل و مقاصد و رفتارهای بیگانگان همواره با تردید و شک مینگرند، و خود آرزوی سربلندی و استقلال و آزادی و رفاه و توسعه و عدالت برای ایران و ایرانیان را دارند؛ تأکید کنم که دوستان عزیز مسائل عملی سیاسی را نه صرفا بر مبنای «حقیقت» بلکه بر مبنای «موفقیت» باید سنجید. «حقیقت» شاخص عرصه اندیشه و عقل نظری است و عمل «موفقیتآمیز» شاخص سنجش عرصه عمل و استراتژی. مردم معترض و بویژه جوانان ایران «حق» دارند که از سرسختی، سرکوب و توهین و تحقیر مقامات و رسانههای دولتی در رابطه با خواستهها و حرکت مدنی و مسالمتآمیزشان ناراضی و عصبانی باشند و در ذهن حقیقتجوی خود بر راه حلهای رفع مشکل و موانع پیش رو بیندیشند. اما خیلی حرفها ممکن است حق و «حقیقت» باشد، اما عمل سیاسی و استراتژیک نه صرفا بر اساس حقیقت بلکه بر اساس قدرت، مصلحت و تناسب قوای اجتماعی صورت میگیرد. بنابراین در این رابطه از بنده بپذیرید که حتی اگر انقلاب به نفع ایران و مردمانش باشد (که در آن بسیار تردید وجود دارد)، اینک در ایران، اگر ما با آن به صورت احساسی و اغراقآمیز برخورد نکنیم، شرایط انقلاب نیست. مهمتر از همه این که سعادت ملت ایران اقتضاء میکند روشها و مطالبات جنبش سبز به گونهای باشد که در افق پیش روی آن جا برای همه ایرانیان، بدون هر گونه حرکت تقابلی و تعارضی و قطبی، باز باشد. هر حرکت و مطالبه و شعار ما باید بر همبستگی ملی و نیز بر انسجام جبهه سبز بیفزاید و از تشدید قدرت و انسجام جناح معارض با خواستههای به حق جنبش (و رفتارهای جناح مقابل که منافع ملی و موجودیت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ما را روز به روز تخریب میکند) بکاهد و در کل در حد توان و تحمل افراد و نیروهای حامل و موثر و دخیل در جنبش باشد. دوستان گرامی هرگونه برخورد «تندش کن، لنگش کن»، بویژه از راه دور، ما را به سمتی میبرد که دودش به چشم همه خواهد رفت. من ضمن اذعان و تأکید مجدد بر اینکه سیاستهای حاکمیت باعث تشدید شعارها و خواستهها میشود اما باید همان گونه که اخیرا در مصاحبهای اشاره کردم به همه دوستان و بویژه جوانان عزیز بگویم که همیشه ایثار و فداکاری این نیست که انسان آماده چوب خوردن و حتی گلوله خوردن در راه آزادی و استقلال و... باشد، اینها هم گاه لازم است، اما همه عزیزان باید بدانند که گاه تحمل حرکت تدریجی از گلوله خوردن هم سختتر است. گاه انسان در یک لحظه گلوله میخورد و از این اوضاع راحت میشود. اما اگر بخواهد چند سال تحمل ناملایمات را بکند تا در مبارزه سیاسیاش منطقی و آرام باشد و در برابر تهمتها و افتراها و سرکوبها و حبسها خویشتن داری نماید، این هم خود یک نوع فداکاری و ایثار است. شاید هم سختتر باشد. دوستان عزیز، پس از سهم عمده و اصلی جناح غالب و تندرو حاکمیت در برخورد با اصلاحات (و اینک جنبش سبز) و ناکار کردن آن، در این سوی صف نیز اگر بسیاری از شما به نقد بزرگان اصلاحات به خاطر فرصتسوزی و کوتاه آمدن و یا به اصطلاح راستروی در «حرکت از بالا»ی اصلاحات میپردازید، در «حرکت از پایین» نیز هرگونه چپروی میتواند آثار مشابهی در ناتمام و ناکام گذاشتن حرکات و مبارزات داشته باشد. خطاهای سیاسی، محاسباتی و استراتژیک، چه فردی و چه جمعی، چه در بالا و چه در پایین، چه راستروی و چه چپروی؛ روزی در محکمه وجدان خود افراد، حافظه تاریخی مردم و بالاتر از آن در پیشگاه خداوند قابل نقد و پاسخگویی و حسابرسی است.
بنابراین خواهران و برادرانم تقاضای بنده را بپذیرید و بر احساسات، روحیات و دغدغههای فردیتان، به خاطر خدا و مردم، غلبه کرده و آنها را به نفع یک حرکت منطقی و تدریجی کنترل کنید. به خصوص جوانان عزیز میهنم، با همه حقی که در عصبانی و احساساتی شدن در زیر فشارها و سرکوبها و دروغها و تهمتها دارند، به خاطر نسل خودشان و آینده مردم و مملکتشان باید برخوردهای ولو واکنشی و احساسات پاکشان را کنترل کنند و درسهای تاریخ پرفراز و نشیب و مملو از درد و رنج و هزینههای بسیار ایران عزیز را آویزه گوششان نمایند و الا صداقت و شجاعت ستودنی و قابل احترامشان برای دستیابی به آزادی و عدالت کافی نیست.
در پایان به یک نکته نیز اشاره کنم. دوستان عزیز اینک باید از هر نوع دوقطبیسازیهای افراطی خودداری کرد. یکی از این قطبیکردنها، قطبی کردن مذهبی – غیرمذهبی است. جنبش سبز مانند خود جامعه ایران، پدیده متکثری است و در آن از افراد شدیدا مذهبی تا افراد شدیدا غیرمذهبی حضور دارند. آنها میتوانند در عرصه بحث و نظر، هر یک عقیده خود را داشته باشند، اما در عرصه عمل سیاسی آنها باید موجودیت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به عقاید هم احترام بگذارند. در حاشیه رحلت آیتالله منتظری و مباحثی که در این رابطه درگرفت، این حالت دو قطبی خود را نشان داد. دوستان عزیز، بزرگی آیتالله منتظری به «صداقت» و «شهامت» او هم در نظر و هم در عمل بود. ایشان یک مرجع تقلید مذهبی است که در سنتیترین شهر ایران زندگی میکرد. آرا و نظرات ایشان را باید در این چارچوب دید. صداقت و شهامت فکری ایشان، حال در هر مرحله از زندگیشان به گونهای که میاندیشیدند، زبانزد همگان بوده و هست. از تقریظی که در آن شرایط بسته قم بر کتاب شهید جاوید مرحوم صالحی نجفآبادی نوشت تا آخرین فتاوایشان در باره حق شهروندی بهائیان (که فقه عقیدهمحور را به فقه انسانمحور نزدیک کردند)، شهامت و شجاعت نظریشان را در میان و چارچوب روحانیون حوزوی نشان دادند. ایشان در عرصه عمل نیز همین صداقت و شهامت را داشتند و از «امتحان»های بزرگ «اخلاقی» تاریخی سربلند بیرون آمدند و به خاطر عقاید و ارزشهای اخلاقیشان، به پست و منزلت و قدرت پشت کردند. ممکن است بساری از روشنفکران و نواندیشان مذهبی و یا دیگر روشنفکران، به لحاظ فکری و ذهنی و زبانی جلوتر از آقای منتظری بیندیشند، اما آنها نه نقشی را که آیتالله منتظری در میان حوزهها، روحانیون، مردم سنتی و نظرگاههای حقوقی دینی موثر در قدرت و اجرا ایفا میکنند دارا هستند و نه، بالاتر از آن، بسیاریشان امتحان تاریخی شخصی و تاریخی اخلاقی آن چنانی که آیتالله منتظری پس داد، دادهاند. هم اینهاست که به آیتالله منتظری نقش ویژهای در رابطه با دفاع از حقوق بشر در ایران میدهد.
در انتها از اینکه مصدع اوقاتتان شدم عذر میخواهم. بنده هم مطلع و هم مطمئنم که اکثر قریب به اتفاق ایرانیان فعال در خارج از کشور نگاه و شخصیت ملی و درد ایران دارند و از مواضع و مواقع مشکوک و ملکوک پرهیز میکنند و همین طور بنا به آثار و مواضع منتشره بسیاریشان، خوشحالم که افراد با تجربه، معقول و منطقی و دوراندیش نیز در آنجا هم بسیارند و هم انشاءالله دست بالا را دارند. امید است نصایح این برادر پیر بر برخی مواضع احساسی و غیردوراندیش بعضی دیگر موثر افتد و حداقل آنها را به تأمل وادارد. پیروز و سربلند باشید.
نظرات
هنوز هم سیاستمداران با تجربه و دور اندیش داریم که هشدارمان دهند از تکرار تاریخ شرم آورمان! و ایکاش گوش شنوا داشتیم و میتوانستیم ایشان را سالیان سال حفظ کرده و برای این مرز و بوم زنده نگاه داریم.
با آرزوی عمری دراز برای آقای سحابی
برزو
دیروز اتفاقا صحتتان بود با بچه های کوی گفتیم فقط دو نفرند که به احترامشان هیچ نمی توان گفت و هر دو این بزرگواران از خشونت برحذرمان داشته اند لابد حکمتی هست.
یکی بهنود بود و یکی هم عزت الله سحابی
زاهدین بیر بارماغین کسسن دونر حق دن کئچر
گور بو میسکین عاشیقی سربا سویورلار آغلاماز
ترجمه: گر یک انگشت زاهد ببری از حق می برد، کافر شود / ببین این عاشق فقیر که سر تا پا پوستش می کنند و دردی نمی کند
a.azad
http://www.ayandenews.com/news/16970/
With whole respect for the author, people know what they are doing! They are not violent and although is good to remind them this is the best way to claim their rights but It is important,we acknowledge that they have not been violent!!
این حکومت بدون خشونت کنار نمی رود چون خود با خشونت برپاست و سی سا با خشونت به جنگ مردم رفته است.
ما وقتی به خاتمی رای دادیم آخرین محلت را به این حکومت دادیم و دیدید که چگونه رییس جمهور شد تدارکات چی و دستانش را بستند. آقای موسوی هم به همین صورت.
من بعنوان یک ایرانی سبز اعلام می کنم که حرف و موضعه تمام شده.جنایت و تجاوز در زندان ها ادامه دارد.هر روز ما صبر کنیم این جنایتکاران جنایت دیگری انجام می دهند.متاستفم که اعلام کنم پروژه انقلاب کلید خورده است و در این حرکت هزاران بی گناه نیز فدا خواهند شد.ولی تمام است ما جمهوری اسلامی نمی خواهیم.ما مرگ بر خامنه ای شعارمان است و اگر این خشونت است ما را بکشید.
بهنود جان
از این فرزانهگان موی سپیدکرده کاش در اوائل انقلاب داشتیم. البته داشتیم و کسی نشنید و ندید به سبب هیجانات اول انقلاب که طبیعی هم بود. امروز دوستان اگر چون من سخنان آقای «گنجی» را از تفسیرخبر صدای امریکا شنیدهاند که چه خوب! اگر نشنیدهاند توصیه میکنم بشنوند. ایشان هم ضمن اینکه عقیده داشتند موسوی ذرهای عقبنشینی نداشته بلکه بر خواستهای مدنی مردم تاکید هم داشتهاند. آقای گنجی خشونت را هم محکوم کردند. درود بر بهنود، گنجی، سحابی گرامی!
شاد زی
با سلام و احترام به آقای سحابی:
ضمن مخالفت با هر گونه خشونت و تاکید بر پی گیری مسالمت امیز مطالبات مردم؛ لطفا بفرمایید چرا ایران امروز در شرایط انقلاب قرار ندارد.
چه پارامترهایی را به عنوان جامعه در شرف انقلاب می شناسید که در حال حاضر در ایران وجود ندارد. چند انقلاب از نوع مخملی و غیره را می شناسید که تا چند ماه قبل از آن قابل پیش بینی بوده باشد.
در پایان راه حل شما برای حل بحران و پیگیری مطالبات چیست؟
آیا باید به خانه ها برگشت و منتظر فرصتی دیگر و یا ضعیف شدن حکومت نشست؟
آیا از طریق صندوق رای امید به تغییر داریم؟
جدای از چه نباید کرد بفرمایید چه باید کرد؟
پیروز باشید.
فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که «دیگر دوره مدارا تمام شده است و هر کس در تظاهرات غیرقانونی شرکت کند، با وی برخورد شدیدتری در مقایسه با گذشته خواهد شد (حق با شماست ولى چرخه خشونت در هر صورت از سوي نظام به سمت بالا گردانده ميشود در اين شرايت من نميتوانم پشتيباني خود را از مردم دريغ بدارم )
آخوندها آخر خط اینجور بازیهای سیاسی و دغل بازی هستند و خارج نشینانی هم هستند که دستشان با آنها در یک کاسه است همگی بخاطر داریم که بسیاری از همین خارج نشینان که هم اکنون آه و واویلای وطن دارند و میگویند خاتمی تدارکاتچی و چنین و چنان بود همین خارج نشینان با عملکردشان نشان دادند که دستشان در دست رژیم است کنفرانس برلین را که یادتان است
we can not avoid the long term fundamental changes in iran constitution,in my idea this is the question that the meli mazhabi leader and supporters ignore it, Moreover the government has big role in this fight and how the situation changes toward the revolution or reform is greatly depends on the regime role.but I cant understand the fear of Mr Sahabi from the word revolution,i 20 years ago he and his friend made a mistake , it dose not mean that any great changes would be mistake
سن که بالا می رود انسان از دیدن واقعیت ها عاجز می شود.اولا این رژیم 100% رفتنی است-چه با انقلاب چه بی انقلاب. ثانیا حکومت به هر کاری دست خواهد زد تا معترضین را به خشونت وادارد. بنابراین توصیه به عدم خشونت هر چند اخلاقی و هوشمندانه به نظر می رسد اما عملا در رابطه با چنین حکومتی که به هیچ اخلاقی پایبند نیست بی فایده می باشد.
موضعگیریهأی اخیر رضأئی و باهنر نشان دهنده شروع تغیرات در جناح حاکم است. دولتمردان حاکم دریافتهاند که تغییری در راه است و باید موضع خود را تا دیر نشده انتخاب کنند. اشتباهات گذشته خود را بپذیرند به این امید که مردم از آنچه اینان کردهاند بگذرند یا عزم را جزم کرده بر نادانی و نامردمی خود پای فشارند.
جناب بهنود
امروز که خطر کشانیده شدن جامعه به دام خشونت بسیار جدی است نباید به قلم استراحت داد و سکوت حتی لحظه ای جایز نیست
بیشتر بنویس لحظه به لجظه
بیشتر سخن بگو
جامعه نیاز راه چاره است
گرفتاریهای تاریخی ملت ما در بیست سال گذشته: سیاستمدار نبودن آیت الله منتظری که اگر سیاس بود حالا ولی فقیه بود، کم پشتی ریش هاشمی ( که اگر داشت بعد از برکناری آیت الله منتظری که بی توجه به درجه علمی افراد صرفا پی مترسک خوش ظاهری برای قالب کردن به مردم بودند ولی فقیه همو میشد نه خامنه ای) و ایضا کم پشتی محاسن آیت الله صانعی ( که در غیر اینصورت مرجع اعلم میبود)، و از همه مهمتر نازل بودن رتبه علمی سید علی خامنه ای بوده است که اگر وزن علمی ای داشت مجبور نبود در عوض همراهی با روحانیان روشن بینی از قبیل آقای صانعی به جنتی و یزدی و مصباح و جامعه مندرسین و فسیلهای مرتجع حوزه باج بدهد!
جناب بهنود
با درود
با توجه به مصاحبه ی آقای کدیور با لوموند و فرمایش های این پیر خردمند (جناب سحابی) اجازه می خواهم که بگویم به نظر من بزرگترین و حساس ترین نکته ای که از آن غافل مانده ایم همین است که مردم چه می خواهند؟ فرض کنید:
1- رهبر جمهوری اسلامی کوتاه بیاید و از مردم بپرسد که خب چه می خواهید؟
- چه کسی باید پاسخ او را بدهد؟ 70 میلیون جمعیت؟ میر حسین موسوی؟ محسن کدیور؟ باراک اوباما؟ چطوری؟
2- فرض کنید که رهبر و نظام جمهوری اسلامی با رفراندوم عمومی تحت نظر نهاد های بین المللی موافقت کردند؛ حال سؤال این است:
- چه چیزی را به رفراندوم بگذاریم؟ سلطنت؟ جمهوری؟ گزینه های آقای کدیور؟
- چه کسی گزینه های رفراندوم را تعیین می کند؟ سازمان ملل؟ مردم ایران (چطوری)؟ باراک اوباما؟ رهبر جمهوری اسلامی؟ آقای کدیور؟ میر حسین موسوی؟ یادمان باشد که آقای خمینی قاطعانه گفت: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد! ما چه داریم بگوییم؟
3- فرض کنید نظام جمهوری اسلامی آنقدر لجاجت و نفهمی کند که سبزها ( یا یک گروه به ظاهر معترض و یا مغرضی) دست به اسلحه ببرد و حکومت را سرنگون کند؛ سؤوال این است:
- چه کسی حکومت کند؟ رضا پهلوی؟ میر حسین موسوی و دوستان (که همان اسلام باشد)؟ توده ای ها؟ حجتیه ای ها؟
- آیا هر قومی ترجیح نمی دهد که خودش بر خودش حکومت کند ( تجزیه ایران و ایرانستانی که محمد رضا شاه می گفت)؟
باز هم به نظر من تنها راه برون رفت از این بن بست و نجات ایران از ایرانستان شدن و خودداری از نابودی باورها و عقاید بسیاری از ایرانیان که منشاء آن دین حنیف اسلام است (اسلام سبز بدون پسوند شیعه و سنی) عبارت است از:
1- انتخاب اعضای شورای انتخابات ملی (مرکب از همه ی اقشار ملی) تحت نظر نهادهای بین المللی
2- اصلاح قانون اساسی در مجلس مؤسسان که اعضای آن با انتخابات آزاد و تحت نظارت شورای ملی انتخابات برگزیده می شوند. در این قانون ولایت مطلقه ی فقیه حذف و به جای آن شورای نظارت فقها (بدون قدرت اجرایی) تعیین گردد.
3- موافقت رهبری با تعلیق ایشان و انتخاب مجدد "شورای نظارتی فقها" و نه ولایت مطلقه فقیه آنهم از طریق یرگزاری انتخابات آزاد فقط در جامعه ی روحانیت ایران (اعم از طلبه و مرجع و... تحت نظارت شورای ملی انتخابات)؛ بدیهی است رهبر فعلی نیز می تواند به عنوان یکی از کاندیداها مطرح باشد و چه بسا به عنوان رئیس شورای نظارت فقها و توسط خود این شورا انتخاب گردد.
4- استعفای احمدی نژاد و برگزاری انتخابات آزاد ریاست جمهوری تحت نظر شورا ی ملی انتخابات مرکب از همه ی اقشار ملی (بدون نظارت استصوابی و بدون شورای نگهبان) .
5- تجدید انتخابات مجلس شورای ملی ( بر اساس قانون اساسی جدید) تحت نظارت شورای ملی انتخابات
امیدوارم آنان که هوای انقلابات چه گوارایی و یا همین انقلاب سال 57 خودمان را در سر دارند و حتماً هم خشونت را وسیله ی رسیدن به آن می دانند؛ کمی به خود بیایند و واقعیتهای جامعه ی امروز ایران را درک کنند. اینجانب در سال 57 یکی از جوانان پر شوری بودم که با تمام وجود به دنبال رهبری انقلاب بودم و حتی در 22 بهمن 57 اسلحه به دست گرفتم. اما اکنون این رفتار را به فرزندان دانشجویم توصیه نمی کنم و همواره عدم خشونت و پایداری در قبال خواسته های قانونی را به آنان گوشزد می کنم و در عین حال خود را یکی از هزاران هزار جوانی می دانم که اکنون پا به سن گذاشته و با تجربیات سالهای 57 مسؤولیت هدایت فرزندانشان را به عهده دارند.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home