Friday, January 1, 2010

درست انتخاب کردند مردم

بیانیه مهندس موسوی را خوانده اید، این یعنی کسی که خشونت در آئین او نیست، انسان صلح است نه عربده جویی در کمین فرصت برای قدرت نمائی کور. این یعنی انسانی که برای دست یافتن به قدرت [حتی به قصد قربت به خدمت] حاضر نیست حقی ناحق شود. این یعنی انسانی که حضور در قدرت و خبر داشتن از پستوهای آن فاسدش نکرده است، و لقلقه زبانش حقوق حاکم و حکومت نیست. مردم برایش اصل است، حقوق مردم. و وقتی از این حقوق می گوید مقصودش حفظ منصب و موقع خود نیست.

بیانیه مهندس موسوی جواب آن هاست که گمان کردند خرخره طرف را زیر دندان دارند به یک فشار کار تمام است. پیام می فرستد که صدای هر دو سو را شنیدم: هم آنان که با رفتاری که با سبعی که در برابر چشم ها آفریدند و رفتاری که با گرفتارشدگان کردند منتهای رحمت خود و عطششان را به قدرت نشان دادند، و هم بلاکشانی که ملامت شنیدند، خون دیدند و خون خوردند، و پایدار ماندند. این پیام در عین حال قوت قلبی است برای همه استواران در صلح و مسالمت.

به گمانم در حقیقت مهندس حرمت همه کسانی را نگاه می دارد که نام وی را بر زبان داشتند وقتی جان دادند. پس در این پیام از خود و از حق خود می گذرد، اما بر سر حقوق آن جان باختگان می ایستد. مهندس می گوید آن ها گرچه فریاد می زدند یا حسین میرحسین، مرا در نظر نداشتند بلکه سرزمین امن و آزاد می خواستند، زندگی انسانوار می خواستند، دوستی طلب می کردند، مهربانی منظورشان بود. در یک کلام همه آن می خواستند که همین قانون بدانان داده است.

گرچه تاکنون هم هر چه توپخانه خشونت طلبان و قدرت پرستان به سوی مهندس پرتاب کرده، جز دروغ و بهتان نبوده است، اما بیانیه امروز نشان داد آن کس که مردم رنج دیده ایران برگزیدند، همه ظرفیت های یک رهنما را دارد. خیراندیش است و دردآشناست. غرور و بدخواهی و کینه در او راه نمی جوید. هدف را گم نمی کند. فرزند زمانه خویش است. آن چهره ای از مسلمانی است که سی سال پیش هم تمامی جامعه را قدرت چندان بخشید که از گردنه های سخت بگذرد. ورنه دجالان و چال دهانان اند آنان که هر شب در آرزوی جنگی می خسبد تا مگر نیاز به رجزخوان و توپچی داشته باشد، شمران تعزیه اند که منفعت خود در اشک و آه درآوردن می بینند بی آن که در زیر جلد اندک ارادتی به کسی داشته باشند،حتی به شمر، تنها در اندیشه وظیفه و دستمزد اند که به هر طریق برسد غنیمت است برایشان.

بیانیه مهندس انسانی تر و بلند مقام تر از هر سخن دیگر در عین صلح اندیشی و خیرخواهی قدرت سبز را نشانه می زند. این قدرت برگرفته از خواست مردم است که به میرحسین امکان می دهد که شرایط بازی را تعیین کند و خطی بکشد که از این پس هر کس آن سوی خط بماند، حجت بر وی تمام است.

وارونه شعاری است که گفته بود اگر موئی از سر محبوب من کم گردد "ما می دانیم و تیغ و رگ های شما". اینک بیانه می گوید وقتی توپخانه هایتان متوقف شود، دست از خشونت طلبی بردارید، بگذارید مردم بر گشته های خود زاری کنند، تیر و توپتان را به انبار برگردانید ما می مانیم و بهار خرم سرزمین مان، با قانون و صلح، بی کینه و بی خشم.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 1, 2010 at 7:54 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At January 1, 2010 at 8:02 AM , Anonymous Anonymous said...

تیم سبزپوش با ارسالی بلند، توپ رو به زمین تیم مهرورزی ارسال می کنه تا از خشونت بازی کاسته بشه. در همین لحظه سوت اتمام نیمه اول به صدا در میاد. به رختکن می ریم تا ببینیم تیم ها نیمه دوم که نیمه مربیان هست رو با چه تاکتیکی آغاز خواهند کرد

در همین حین از فیفا خبر میاد که تیم مهرورزی با جریمه های سنگینی مواجه خواهد شد. باید دید که مربیان تیم مهرورزی آیا می تونن از بحران رد بشن؟

 
At January 1, 2010 at 8:06 AM , Anonymous Anonymous said...

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر / باغ شود سبز و شاخ گل به برآید

آفرین بر شما مسعود بهنود

 
At January 1, 2010 at 8:15 AM , Anonymous Anonymous said...

آری اینچنین است برادر،
زمانی که یک سیاستمدار خیراندیش، یک انسان روشن ضمیر، فرزانه، آزادمنش و قانونمند در مسیر حق می ایستد در اذهان و دلهای مردم ماندگار و محبوب خواهد شد.
به امید آن روز که همگان در مسیر آزادی و حاکمیت قانون بایستند و برای آبادانی ایران زمین دست در دست هم بکوشیم.

 
At January 1, 2010 at 8:18 AM , Anonymous رها said...

به راستی گریستم وقتی بیانیه مهندس را خواندم و منتظر بودم دست به قلم شوید.

 
At January 1, 2010 at 8:18 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز :
دیگر خسته شده ایم. شاید این اشکال ماست.
راستی کمی در باره روش مشروطه خواهان در برخورد با محمدعلی شاه که به فرار او به روسیه انجامید بنوسید که به گمانم امروز بسیار بکار می آید.

 
At January 1, 2010 at 8:23 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز بیانیه موسوی مرا به یاد دادگاه دو مادر اصلی و قلابی بر سر یک فرزند می اندازد که هر دو مدعی بودند مادر اصلی هستند. مادر قلابی از حکم قاضی در شقه شدن کودک رضایت داد ولی مادر اصلی حاضر به شقه شدن جگر گوشه خود نشد.
به باورم موسوی همواره راه میانه را برگزیده است و مایل نیست خونی حتی از دماغ دشمنش ریخته شود.
به قول یک ضرب المثل معروف ایرانی اگر در خانه کس است یک حرف بس است.
بیانیه موسوی اتمام حجتی است برای همه کسانی که به دروغ داعیه نمایندگی از امام زمان را دارند.
آیا امام زمان در روزی که به نام سرور آزادگان جهان است خونریزی را مباح می داند؟ حسین شهید شد تا آزادی را به ارمغان بیاورد. آیا سزاوار است پس از 1400 سال عده ای پیروان حسین را به جرم آزادی خواهی به خاک و خون بکشند و کربلای دیگری بوجود آورند؟
صد آفرین به شمر که کشتار کربلا را با شجاعت پذیرفت ولی این بزدلان به اندازه شمر هم شجاعت ندارند که کشتار روز عاشورا را بپذیرند.
طهماسبی

 
At January 1, 2010 at 8:28 AM , Anonymous Anonymous said...

به آقایانی که می گفتند راه حلی نیست بگوئید این عقل شما بود که فقط بازی دو آبشنی را قبول داشت ببنید راه حال بیرون آمد. و به دوستانی که ممکن است سرود یاس بخوانند بگوئید برادر دستت زیر ساتور نیست و اندازه گیری را نمی دانی . یادم هست همزمان با لایحه دوقلوی خاتمی عزیز
من در هامبورک بودم دوستان قدیمی مسخره می کردند که برو بابا این هم خواست است زکی. باید تا فرصت باقی است زد و بست اما همان ها بعدا قانع شدند که اگر اصلاحات همان را به دست می آورد عالی بود. همان ها قانع شدند که مبارزه سخت است. اما موج سبز چیزی دیگرست پدر معنوی اش هم برخلاف گفته دوستان خاتمی است نه آیت الله منتظری. آیت الله منتظری با اصلاحات و حتی سبز کاری نداشت اما بعدها حمایت کرد اما این سزاوار پدرمعنوی نیست

 
At January 1, 2010 at 8:29 AM , Anonymous محمود said...

افتخار کردم . به دوستانی که دنبال دولتمرد بزرگ می گشتند و می گفتند دوران بزرگان تمام شده است بگو ببین این بیانیه در حد بیانیه های تاریخ مردان بزرگ بود

 
At January 1, 2010 at 8:36 AM , Blogger Unknown said...

سلام
سال نو ميلادي مبارک اما مبارک به قلم و قدم شما خصوصا اکنون که پيرگرگان جاهل خواستار برقراري دادگاههاي بيداد خود براي اعدام مردمي که جز آزادي و وفاي به عهد و دوستي در ايراني آزاد و دموکراتيک عاري از دروغ و دورنگي نمي خواهند.
يک معلم
کرمان - ايران

 
At January 1, 2010 at 8:50 AM , Anonymous Anonymous said...

چو در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور
این یاسین برای کدامین گوشهاست . ابن الوقت های وطنی حاضرند برای چند صباحی ماندن حتا یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی بفروشند . صداقت بیرحمانه نگارنده بیانیه و چهره بی نقابش در رقص زندگی ، آرامش را از حضرات ربوده است . واکنش این جماعت هر چه باشد در تاریخ معاصر ایران ثبت خواهد شد .

 
At January 1, 2010 at 8:56 AM , Anonymous Anonymous said...

فرق است که آواز هزاران را به گوش مردمان بخوانی یا برای کرکسان زمزمه کنی
کرکس گل نبوید و آشنائی بلبل نجوید
خشونت طلبان جری تر میشوند و هجوم میآورند
مردم گوش به زنگ و هشیار باشند

 
At January 1, 2010 at 9:15 AM , Blogger vahid said...

آقای بهنود
قلم شما حاوی یک متانت و ادب صادقانه ایست که بسیار بر دل می نشیند. محتوای مباحثتان هم از درکی عمیق از پیچیدگی های مسایلی که به آن اشاره می کنید حکایت می کند. نگاه نجیبانه ای دارید که به "محافظه کاری" معنایی ارزشمند می بخشد. اما به کمی شجاعت در امتحان کردن سبک های متنوع تر نوشتن هم نیاز دارید. گرچه شیوه نوشتن شما حاصل سالها قلم زدن است که به به سبک شخصی تان بدل شده اما بد نیست کمی نونوار شود تا به انتقال منظورتان بیشتر یاری رساند. بعضا شیوه شما در خارج کردن جمله از نظم مرسون نه تنها آن را زیبا تر نمی کند، بلکه معنای جمله را نیز دگرگونه می سازد. برای نمونه تیتر همین مطلب شیرین شما، که سبکی رایج در نوشته هاتان هست نه معنایی متفاوت به دست می دهد و نه از نظر شکلی آهنگین است.

 
At January 1, 2010 at 9:34 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد
قرار بود آقای خامنه ای تا دیر نشده عقب نشینی کرده همچون اعلی حضرت در سال 57 پیام انقلاب تان را به فرموده جنابعالی شنیده و امتیاز دهند
چه شد که بجای ایشان موسوس عقب نشینی کرد و در بیانیه اش دست از شعار غیرقانونی و نامشروع بودن دولت برداشت

 
At January 1, 2010 at 9:44 AM , Blogger arezoo said...

بعدازروزهای غمبار گذشته وخشم شدیدی که در وجودخوداحساس میکردم بیانیه مهندس موسوی مانندآبی بود که براین آتش ریخته شد وآرامش رابه من برگرداند وبقول توبهنود عزیز مطمئن شدم که انتخابم درست بوده است.اما کوگوش شنوا احمد خاتمی فوری نظرمیدهد ومنکروجودبحران میشود!!!نمیدانم چندببگناه دیگربایدکشته شودتااین خونخواران سیراب شوند.

 
At January 1, 2010 at 9:53 AM , Anonymous Neda Shiravi said...

جناب بهنود گرامی، دیروز که نوشته تان را خواندم، آن بند پایانی که به خردورزی دیده نشده و دیر هنگام سال 57 اشاره داشت، بسیار حسرت خوردم از بی عبرتی بزرگان به اصطلاح قوم چند پاره مان... امروز آقای موسوی نشان داد که پیام دیروز شما را شنیده است

درود بر شما و همه آزاد اندیشان

 
At January 1, 2010 at 9:54 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود بهنود! تو که بجای اسم کسانی که واقعا استحقاق آنچه در موردشون گفته شده رو دارن نقطه چین می زاری و بقول خودت نمی خوای بهشون تو بلاگ "تو" توهین بشه، چرا اسم "عمر" رو که من حاضرم ثابت کنم به ناحق بهش توهین شده تو کامنت ( January 1, 2010 7:54 AM) همونطور که بود گزاشتی؟؟!! سبزیت تا همین جا قد میده؟؟ خدا کنه که بچه هایی که تو بندر عباس و سنندج و کرمانشاه و زاهدان و ... دارن با دسبندای سبزشون بی فریادرس تیکه تیکه میشن این کامنت رو تو بلاگ قانون اساسی مند "تو" نبینن. اونم اولین کامنت!!

 
At January 1, 2010 at 9:55 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان عزیز به نظرم نظام امروز با دستگیریها و سخنان جنتی و احمد خاتمی و بیانیه سپاه نشان داد که کوتاه نخواهد آمد ولی از طرفی دوستان مرددی مثل سردار رضایی و مطهری و .. . هم به قول فاتح عیار دستشون میاد که آقای موسوی برای قدرت داشتن نیومده و قصدش واقعا اصلاح امور هست.
از طرفی پیشبینی من از حرکت بعدی جنبش اعلام اعتصاب عمومی از بهمن ماه است... مقدمات کار هم در دانشگاه های مشهد کلید خورده.
به نظرم آقای موسوی کسی است یک ذره ناخالصی توی وجودش نیست و تمام حرکاتش بر اساس منافع ملی است. حتی منم تعبیر آقای رضایی رو از بیانیه ایشان درست می دانم ولی حتی با تایید و تبریک به احمدی نژاد هم بحران حل نخواهد شد. چون وجود احمدی نژاد ذاتا به معنی بحران برای کشور محسوب می شه.
ای کاش جای محمود چاخان یک آدم عاقل از جناح راست توی انتخابات کودتا می کرد مثل آقای علی لاریجانی یا آقای قالیباف. در این صورت حتی آقای موسوی هم اعتراض نمی کرد.

 
At January 1, 2010 at 9:56 AM , Anonymous همایون said...

قسمت وزینتر این رخداد که به حق نماد خردمندی و عقل ورزی شده،منش و مرامش که به گفته خودش خواستگاهش کرامت انسانیست ماه هاست که برایمان روشن است،اما چه کنیم با قسمت لجوج و بی خرد این جدل که تاثیر گذار است تصمیم برخواسته از نادانیش.

 
At January 1, 2010 at 10:06 AM , Anonymous آرش said...

از آنجا که به ای میل شما دسترسی نداشتمو وبلاگ شخصی نیز ندارم مقاله ام را به صورت کامنت نوشتم
خشونت یا مصالحه
اخیرا بین اهالی سیاست و مطبوعات بحثی در باب خشونت و مصالحه درگرفته است، و این که راه پیروزی جنبش سبز از کدام یک میگذرد. از آنجا که اهالی قلم عموما روشنفکرند، ناگفته پیداست که خشونت را امری مذموم دانسته، آن را تقبیح کرده و مردم را به راهپیمایی سکوت و دریافت حق خود به طرق مسالمت آمیز دعوت مینمایند. در این که خشونت مذموم است و انسان برای مهربانی و رحمت پای به این دنیا گذارده شکی نیست، در اینکه بهتر است مسائل به روشهای مصالحه جویانه حل شود، کسی تردیدی ندارد چرا که تبعات کمتری داشته و طرفداران حق بدون دادن هزینه و خون به حقوق خود دست مییابند، اما تا کجا؟ در این مقال میخواهیم با دیدی متفاوت به این موضوع بنگریم.
انقلاب مشروطه به نوعی سرآغاز تاریخ معاصر ایران و آغاز تقابل جنگ افزار و مغزافزار در سپهر سیاست ایران میباشد، چه آنکه قبل از آن هر که زورمندتر بود بر مردم حکومت کرده و کشور، صحنه جنگهای تن به تن بین حاکمان و خواستاران حاکمیت بود. اما با آغاز جوّ روشنفکری در ایران و جهان و افزایش جمعیت تحصیل کرده و دنیا دیده، ظهور مجدد روحانیت سیاسی پس از صفوی و وضعیت اسف بار مردم در دوران سیاه حاکمیت قاجار، شرایطی برای مصالحه جویان ایجاد شد تا شاه بیمار را وادار به عقب نشینی کنند و برای اولین بار پیروزی مغزافزار را بر جنگ افزار جشن بگیرند. اما این پیروزی دیری نپایید زیرا، روشنفکران که پایگاه مردمی ضعیفی داشتند میدان را به مشروعه خواهان واگذاردند و جنگ داخلی مصالحه جویان به خاطر مصلحتجویی همیشگی روشنفکران به رقیب واگذار شد. و نهایتا این انقلاب چنان ضعیف شد که دیگر مردم به نمایندگان منفعت طلب خویش اعتمادی نداشتند. مشروطه شکست خورد و مردم آمال خویش را در دیکتاتوری رضا شاه دیدند.
پس از اولین شکست مصالحه جویان، زمانه چرخید تا دوباره دور قدرت به آنان برسد. آری! مصدق سردمدار مصالحه جویی نوین به میدان آمد اما، پس از شروعی توفانی چنان به نظاره ماوقع نشست که شرکایش به او نارو زدند و حرکتش با کودتای ننگین اوباش عقیم ماند و این بار نیز عاقبت مصالحه جویی به ورطه دیکتاتوری افتاد و محمدرضا برای اولین بار خود را شاهی واقعی دید.
چرخش زمانه به جایی رسید که گروه های مختلف سیاسی سر درآوردند و انقلابی به یاری همه از چپ¬ها گرفته، تا مذهبی، ملی-مذهبی، مجاهد و صد البته مردم به وقوع پیوست. در این لحظه اولین مصالحه جوییها را توده ای ها با مطرح کردن خط امام آغاز کردند، و جالب آن که زودتر از همه از میدان به در شدند! آیت الله خمینی با انتخاب گروهی پیشرو برای دولت موقت به کناری نشست و میدان را به مصالحه جویان واگذار کرد و خود نگران میدان شد، اما دیری نپایید که دشمنان ملت چوبهایشان را لای چرخ این گروه کردند.آری! باز هم مصالحه جویان طرفی نبستند و آنها نیز در کنار چپهای روشنفکر نشستند. رفتارهای نسنجیده گروهی که خود را حامی ملت میدانستند و نهایتا در پایان جنگ به روی آنها آتش گشودند نیز به حاکمان میدان کمک کرد تا بیشتر و بیشتر کمند قدرت را بکشند. پس از دوران سیاه دهه شصت باز هم مصالحه جویان و این بار به نمایندگی هاشمی میدان قدرت را به دست گرفتند. سیاستمداری تمام قد و البته بسیار مصالحه جو. او که در دور اول حضور خود افرادی به نسبت شایسته را روانه کابینه خویش کرد آرام آرام چنان در مصالحه جویی غلتید، که در دور دوم دشمنان ملت عنان از او گرفته و خود را به او تحمیل کردند و او دم برنیاورد و با لبخند به راه خویش ادامه داد. عافیت طلبی هاشمی، شکستی دیگر را برای مصالحه جویان رقم زد. این همان هاشمی است که مردم همچنان منتظرند آسی از عبایش درآورد و همه را میخکوب نماید، اما نیک میدانیم که هاشمی پیش از این تمامی آسهای رنگارنگش را بازی کرده و حال باید با برگه های ریزش پایان بازی سیاسی خویش را لحظه شماری کند.
ادامه دارد

 
At January 1, 2010 at 10:08 AM , Anonymous صمد said...

میرحسین موسوی به حق ادامه زنجیره ای است که امیرکبیر و مصدق و خاتمی را به یکدیگر متصل کرده است.
او تنها کسی است که در بلوایی چنین، می تواند شوری چنین میهن پرستانه را در سطور پیامش جای دهد بی تهدید و با بزرگ منشی ای که خاص بزرگ مردمان آشنای سرزمین مان است.

 
At January 1, 2010 at 10:10 AM , Anonymous arash said...

از آنجا که به ای میل شما دسترسی نداشتم و وبلاگ شخصی نیز ندارم مقاله ام را به صورت کامنت برایتان فرستادم
خشونت یا مصالحه
اخیرا بین اهالی سیاست و مطبوعات بحثی در باب خشونت و مصالحه درگرفته است، و این که راه پیروزی جنبش سبز از کدام یک میگذرد. از آنجا که اهالی قلم عموما روشنفکرند، ناگفته پیداست که خشونت را امری مذموم دانسته، آن را تقبیح کرده و مردم را به راهپیمایی سکوت و دریافت حق خود به طرق مسالمت آمیز دعوت مینمایند. در این که خشونت مذموم است و انسان برای مهربانی و رحمت پای به این دنیا گذارده شکی نیست، در اینکه بهتر است مسائل به روشهای مصالحه جویانه حل شود، کسی تردیدی ندارد چرا که تبعات کمتری داشته و طرفداران حق بدون دادن هزینه و خون به حقوق خود دست مییابند، اما تا کجا؟ در این مقال می¬خواهیم با دیدی متفاوت به این موضوع بنگریم.
انقلاب مشروطه به نوعی سرآغاز تاریخ معاصر ایران و آغاز تقابل جنگ افزار و مغزافزار در سپهر سیاست ایران میباشد، چه آنکه قبل از آن هر که زورمندتر بود بر مردم حکومت کرده و کشور، صحنه جنگهای تن به تن بین حاکمان و خواستاران حاکمیت بود. اما با آغاز جوّ روشنفکری در ایران و جهان و افزایش جمعیت تحصیل کرده و دنیا دیده، ظهور مجدد روحانیت سیاسی پس از صفوی و وضعیت اسف بار مردم در دوران سیاه حاکمیت قاجار، شرایطی برای مصالحه جویان ایجاد شد تا شاه بیمار را وادار به عقب نشینی کنند و برای اولین بار پیروزی مغزافزار را بر جنگ افزار جشن بگیرند. اما این پیروزی دیری نپایید زیرا، روشنفکران که پایگاه مردمی ضعیفی داشتند میدان را به مشروعه خواهان واگذاردند و جنگ داخلی مصالحه جویان به خاطر مصلحت جویی همیشگی روشنفکران به رقیب واگذار شد. و نهایتا این انقلاب چنان ضعیف شد که دیگر مردم به نمایندگان منفعت طلب خویش اعتمادی نداشتند. مشروطه شکست خورد و مردم آمال خویش رادردیکتاتوری رضا شاه دیدند.
پس ازاولین شکست مصالحه جویان،زمانه چرخید تا دوباره دور قدرت به آنان برسد.آری!مصدق سردمدار مصالحه جویی نوین به میدان آمد اما، پس از شروعی توفانی چنان به نظاره ماوقع نشست که شرکایش به او نارو زدند و حرکتش با کودتای ننگین اوباش عقیم ماند و این بار نیز عاقبت مصالحه جویی به ورطه دیکتاتوری افتاد و محمدرضا برای اولین بار خود را شاهی واقعی دید.
چرخش زمانه به جایی رسید که گروه های مختلف سیاسی سر درآوردند و انقلابی به یاری همه از چپها گرفته، تا مذهبی، ملی-مذهبی، مجاهد و صد البته مردم به وقوع پیوست. در این لحظه اولین مصالحه جوییها را توده ای ها با مطرح کردن خط امام آغاز کردند، و جالب آن که زودتر از همه از میدان به در شدند! آیت الله خمینی با انتخاب گروهی پیشرو برای دولت موقت به کناری نشست و میدان را به مصالحه جویان واگذار کرد و خود نگران میدان شد، اما دیری نپایید که دشمنان ملت چوب هایشان را لای چرخ این گروه کردند.آری! باز هم مصالحه جویان طرفی نبستند و آنها نیز در کنار چپهای روشنفکر نشستند. رفتارهای نسنجیده گروهی که خود را حامی ملت میدانستند و نهایتا در پایان جنگ به روی آنها آتش گشودند نیز به حاکمان میدان کمک کرد تا بیشتر و بیشتر کمند قدرت را بکشند. پس از دوران سیاه دهه شصت باز هم مصالحه جویان و این بار به نمایندگی هاشمی میدان قدرت را به دست گرفتند. سیاستمداری تمام قد و البته بسیار مصالحه جو. او که در دور اول حضور خود افرادی به نسبت شایسته را روانه کابینه خویش کرد آرام آرام چنان در مصالحه جویی غلتید، که در دور دوم دشمنان ملت عنان از او گرفته و خود را به او تحمیل کردند و او دم برنیاورد و با لبخند به راه خویش ادامه داد. عافیت طلبی هاشمی، شکستی دیگر را برای مصالحه جویان رقم زد. این همان هاشمی است که مردم همچنان منتظرند آسی از عبایش درآورد و همه را میخکوب نماید، اما نیک میدانیم که هاشمی پیش از این تمامی آسهای رنگارنگش را بازی کرده و حال باید با برگه های ریزش پایان بازی سیاسی خویش را لحظه شماری کند.
ادامه دارد...

 
At January 1, 2010 at 10:14 AM , Anonymous arash said...

اما باز هم مردم،میدان را برای مصالحه جویان باز گذاشتند.خاتمی آمد. نماینده تمام و کمال مصالحه جویی، که اصلا شعار او اصلاح بوده و هم ریشه با مصالحه.اما نتیجه آن شد که همه دیدیم آن قدر ظلم دید و دم برنیاورد، آنقدر بر مصالحه جویی اصرار ورزید که در سالهای پایانی ریاست او بر دستگاه دولت، عملا حکومت به بیت رهبری رسید و رهبر برای اولین بار خود را رهبر واقعی دید. تکرار اتفاقی که پس از مصدق نیز شاهد آن بودیم. آری تا آن زمان دولتیها قدرتمندتر از حکومتیها بودند لا اقل در ظاهر! باری، او پس از آن که ردای ریاست از تن به درآورد، از بحرانهای نه روز در میان سخن گفت اما چه دیر. زمانی که تبلیغات دشمنان ملت مبنی بر لیاقتی او گوش فلک را کر کرده بود و دیگر در میان مردم حامی نداشت، و روزگاری که میتوانست از پتانسیل حمایت مردمی اش استفاده کرده و از دشمنان ملت امتیاز بگیرد را از دست داده بود که او جز مردم چیزی نداشت.
در عین حال، مردم باز هم میخواستند حکومت را به مصالحه جویان بسپارند، دریغ آن که این بار دیگر دشمنان ملت حاضر به پس دادن حکومت نبودند. آری! این بار مصالحه جویان حتی از حق خود نیز نتوانستند دفاع کنند چه رسد به حق ملت. مردمی که بارها میدان را به مصالحه جویان سپردند، طرفی از این کار نبستند و در این صد سال سودی از این مسیر عایدشان نشد. مردم ما یک بار خشونت کردند و خشونت متقابل دیدند اما پیروز شدند. آن زمستان پنجاه و هفت بود. در آن زمستان ریختن در خیابانها، خشونت و شعارهای مرگ بر شاه بود که پیروزی را برای آنان به ارمغان آورد و نه مصالحه جویی ملی-مذهبیها.هدف مردم در آن زمان فقط این بود که شاه نباشد و الحق هم موفق بودند، پس از آن حکومت را به مصالحه جویان سپردند و هم آنان بودند که حکومت را دودستی به دشمنان ملت هدیه نمودند. لذا حق نداریم مردم را سرزنش کنیم و خشونت گرایی آنان را مذمت نماییم، چرا که راهی برایشان نمانده است.
چگونه میتوان مردمی را که هیچگاه سودی پایدار از مصالحه ندیده اند، دعوت به مصالحه کرد؟ چگونه میتوان خشم ناشی از مرگ یک هموطن را فروخواباند و مردم را دعوت به آرامش کرد؟ آری، فریاد زدن بر سر افراطیون که چرا چنین و چنان کردید آسان است، چرا که عمل انجام شده خواه ناخواه سود عده ای و ضرر عده ای دیگر را دربردارد. حال باید پرسید، وقت آن نرسیده است که مصالحه جویان را به خاطر کارهای نکرده استیضاح کنیم؟
تئوریزه کردن خشونت و دعوت مردم به آن صد البته فی الذاته امری مذموم است. اما خشونت برخاسته از خشم با تئوریهای سکوت و مقالات روشنفکرانه خاموش نمیشود و گاه جامعه ناچار خون را با خون میشوید. کاش به اینجا نمیرسیدیم اما جنازه های له شده را کجا بگذاریم؟ کهریزک را چطور فراموش کنیم؟ عقده های سرخورده ناشی از هیجان جوانی را کجا فروبخوابانیم؟ با مدعیان علی(ع) که حیدر حیدر گویان مردم را تاراج کرده و خونشان را در شیشه میکنند و منطقی جز خشونت ندارند چه بکنیم؟ تا کی ببینیم مدعیان دروغین راه حق و تئوریسینهای خشونت به راحتی پایگاه رسانه ای دارند قلم به هر یامفتی میلغزانند اما روشنفکران راهی برای ارائه ایده ها ندارند که هیچ، یا از شهر و دیار خویش متواری اند یا در زندان روزشماری میکنند؟ آری خشونت مذموم، اما پاسخی ناخودآگاه و غیر ارادی به محرکهای جامعه است.
لازم به ذکر است که هر تحلیلی در ظرف مکانی خود معتبر است و الّا نیک میدانیم که این تحلیل برای بسیاری دیگر از کشورها درست نبوده و نیست. قیاس ایران و شرایط فرهنگی حاکم بر مردم و حاکمانش با کشورهایی مانند انگلیس (که بدون انقلاب اصلاح شد)، فرانسه (که انقلاب های مدنی اش آن را به سرمنزل مقصود رساند نه انقلابهای خونینش)، و روسیه (که انقلاب خونینش شکست خورد اما فروپاشی همان انقلاب موجبات پیشرفت دموکراسی در آن کشور گردید)، قیاسی مع الفارق است.

 
At January 1, 2010 at 10:35 AM , Anonymous Anonymous said...

موافقم با این استدلال که ایشان امروز موضع درستی اتخاذ کرده اند،
البته با هفت ماه تاخیر
و بعد از دهها کشته و صدها مجروح
و پس از زندانیو متواری شدن جماعتی دیگر
و پس از از دست دادن شانس تأیید شدن در دوره بعدی انتخابات
و با پذیرش آسیبهای وارد آمده در حوزه بین المللی
و تنها بعد از مشاهده و مقایسه ی راهپیمایی موافقان روز چهارشنبه با تظاهرات اعتراضی روز عاشورا!
این هم جالبه (کپی/پست) از نامه ی محسن رضایی به رهبری:
«عقب نشینی آقای میر حسین موسوی از انکار دولت آقای احمدی نژاد و پیشنهاد سازنده ایشان به اینکه مجلس و قوه قضاییه به وظایف قانونی خود در قبال پاسخگو کردن دولت عمل کنند ، هر چند دیر هنگام بود ولی می تواند سر آغاز یک حرکت وحدت بخش در جبهه معترضین با دیگران باشد.»

حال اگر شما میخواهید عالم خیر خواهش بنامید استاد، بنده جرأت عرض برداشتم از ایشان را بخود نخواهم داد.
برزو

 
At January 1, 2010 at 11:11 AM , Anonymous Anonymous said...

گریستم جند باری در طول عمر 35 ساله ام اینچنین حق حق زده ام یک بار در صحنه ای از فیلم امیر کبیر در لحظه ایکه در جواب ناصردین شاه که ایران به چه احتیاج دارد و آن مرد بزرگ با صداقتی وصف ناشدنی گفت : ایران به من احتیاج دارد و این نوع از اشک را در معدود دفعاتی ] البته همگی در حین مطالعه تاریخ و منش بزرگان تاریخ بی اختیار از چشمانم جاری شد اما اینبار اشکم یک رنگ دیگر داشت و آن اینکه در عصر یکی از مردان بزرگ زنده ام و به چشم خود او را دیده ام و چقدر من سعادتمندم و چقدر ÷ر از شعف و غرور و چه اشکها در آینده از چشمان تاریخ خوانان و تاریخ نگاران از این همه عظمت یک انسان در اوج قدرت و هیاهو سرازیر خواهد شد زنده باد استواری و بزرگواری مردان حقیقت جو و حقیقت طلب کرمانشاه

 
At January 1, 2010 at 11:11 AM , Anonymous Anonymous said...

بزرگي منشي،آزاديخواهي و ميهن پرستي اين مرد را ببينيد با سخنان متعفن و نان به نرخ روز جناب لاريجاني ! درود بر صلابت و واقع بيني مير حسين.

 
At January 1, 2010 at 11:23 AM , Anonymous Anonymous said...

من بوی استعفا از این بیانیه شنیدم. هرچند همانطور که گفتید بیانیه ای عمیق و زیرکانه بود.

 
At January 1, 2010 at 11:34 AM , Blogger Unknown said...

زيبا بود بهنود عزيز

 
At January 1, 2010 at 11:38 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود
مرگ بستگان نزدیک ظایعه دردناکی است وباورنکردنی.قتل انها که دیگر فاجعه است .از پشت مانیتور کامپیوتر شکل اعتراضات با کف خیابان از یک جنس نیست.باید بود تا فهمید.یا اینکه عزیزی را از دست داد.جناب موسوی هم از جنس خود ماست مانند همه مردم .دست عجل که به عزیزانش رسید به فکر راه سوم افتاد.من نیز چون شما عاشق جامعه بدون خشونت و مملو از عقلانیت و عشق و محبتم ولی واقعیت چیز دیگریست.از افراد قدیسانی نسازید که روزی به جرم انتقاد از همین قدیسان با وانت نیروی انتظامی از رویشان رد شوند.اگر پیشنهاد قبل از ترور خواهرزاده ایشان بود تعاریف شما بر جان می نشست ولی اکنون ............

 
At January 1, 2010 at 12:08 PM , Anonymous Anonymous said...

چه تضمینی برای پایبندی رژیم و حکومت؟ چگونه مردم قبول کنند که دولتی که در انظار همه دولتی کودتایی است بر سر کاربماند، و خون جوانان چنین وجهه المصالحه قرار گیرد؟ از کجا که پس از نفس تازه کردن هارتر از همیشه بر مردم نتازند؟ کی جوابگوی خونهای ریخته و جنایات دولت در داخل و بیرون از زندانهاست؟ با چه سابقه قانونمندانه از مجلس و قوه قضیه میتوان حتی به آنچه پایبندی دولت نامیده شده امیدوار بود. نه مجلس و نه قوه قضاییه صلاحیتی ندارند، و شورای نگهبان هم که ام لفساد

 
At January 1, 2010 at 12:19 PM , Anonymous Sara said...

How refreshing it is to read, from time to time, beautifully written prose, and, with no English in it, no pretence to knowledge, hoorah. And how difficult it is for you, dearest Behnoud, to stay away from literature...comme toujours.

 
At January 1, 2010 at 12:23 PM , Anonymous Anonymous said...

به امید خدا صبح نزدیک است. امیدوار باشید. یاحق . علیرضا رادکیا

 
At January 1, 2010 at 12:39 PM , Blogger Prince said...

امروز این پیام را در ذیل بیانیه مهندس موسوی در سایت کلمه گذاشتم. اینجا نیز همان را تکرار میکنم:
جناب آقای موسوی، با توجه به حجم تبلیغات وسیع صدا و سیما و رسانه های دولتی و آسیب پذیری افکار عمومی در سطح مردم عادی و نبود امکان استفاده از رسانه های مردمی برای دسته ای از آنان امروز رادیکال شدن دسته ای تند رو در جنبش سبز باعث نگرانی و ناراحتی مردم شده است. این مردم برخی رفتارهای ناهنجار را در روز عاشورا دیدند در حالی که قبل و بعدی از آن نشان داده نشد. این افراد با آن حرکت سوای هر نوع مقدمه و موخره ای مخالفند و هیچ عاملی را موجه برای ان رفتار در روز عاشورا نمیدانند. ما میدانیم که بسیاری از مردم بدون تنش به خیابان آمدند اما رساندن این پیام به مردمی که در حجم وسیعی از آن تبلیغات سوزاننده و ارعاب کننده غرق شده اند سخت است.
این مسئله باعث دل چرکین شدن عده زیادی شده است. در نزدیکی خود افرادی را میبینم که میگویند از این جنبش و شما دلخورند. و رفع این کدورت تنها کار شماست.
جناب موسوی، فکر میکنم ادامه این جریان خشن همان است که دستگاه سرکوب می پسندد و ممکن است عده ای را به این گمان اندازد که خشونت تنها جریان غالب در راه جنبش سبز است.
همواره این را در میان کلامتان گفته اید. اما اینبار خواهش میکنم روشن و واضح موضع خود را با خشونت اعلام کنید. واضح تر از آنکه در این بیانیه اعلام کردید.
در یک جمله بگویین احانت کننده به عاشورا از ما نیست. یا پاره کننده عکس امام هرکه باشد از ما نیست. هر چند در بیانیه های شما به این موارد اشاره میشود اما جای جملاتی با این برندگی و کوتاهی خالی است.
اینبار برای مردم بیانیه بدهید و آنان را به عنوان یک برادر و یک دوست دعوت به مبارزانی آرام و مدنی نمایید.
آنان را دعوت کنید که خودشان افرادی را که به ناحق قصد تصرف تمام دستاوردهای جنبش سبز را دارند از خود دور کنند و یا آنان را به راه آورند، یا در موضع حداقل بگذارند. تعدادی شعار را که معتقدید جنبش را به بیراهه نمی برد تعیین کنید.
میدانم قصد رهبری جنبش را ندارید. اما این حرکت به گردن شما هم حق دارد پس حق برادری را بجا آورید و از جانب یک دوست تنها دعوت کنید.
سایت هایی را که قصد برهم زدن فضا و تغییر بازی را دارند مشخص کنید. از مردم بخواهید پیامتان را نشر دهند. در همین سایت کلمه و سایت های مورد تایید از هر بیانیه جملات و تعابیری کوتاه تر و حاوی جملات کلیدی را مشخص کنید و بر روی آنها مانور بدهید تا انتشار این پیام برای مردم که گاها بی حوصله می شوند ساده تر باشد.
جناب موسوی اگر ما دیر بجنبیم، این حرکت همان میشود که منافقین و انگلیسی ها میخواهند. چون رسانه در دست آنان است.
ما در این مبارزه با دو دسته طرفیم. طرفی خشونت طلب که در جلساتشان بر طبل جنگ میکوبند و طرفی دیگر عافیت طلبانی در آنسوی آب که به انقلابی خونین فکر میکنند.
و آخرین خواهش این که یک بار دیگر و به صراحت مواضع شخصی خود را در خصوص افرادی گه این روزها داعیه سبزی دارند در بیانیه ای عنوان کنید. افرادی مانند سلطنت طلبان، منافقین، بنی صدر ها، رسانه هایی مانند العربیه، تندروانی مانند مخملباف ها و …
جناب موسوی این شکی است که در دل مردم کوچه و بازار ریشه دوانده و از آن میترسم که روزی برسد که با وجود عدم دلبستگی به سیستم حاکم، این جنبش را هم امین خود ندانند.

 
At January 1, 2010 at 12:45 PM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr. Behnoud
Thanks for your article. But I think that Mr. Mousavi is not right.
1. In his letter he mentions Khomeini and glorifies the early dark days of the revolution.
2. He does not have any objection against the system. At the same time we can see that the green movement is against the current regime from bottom up.
3. Lets assume that this the greatest and the most thoughtful letter in the history of human. What will be the consequences of it? Does anybody believe that mullahs will concede and relent the power?
4. Mr. Mousavi's belief is deeply rooted in Islamic system and he cannot be a liberal leader for a modern society. Do not get me wrong. He is not an evil person but he is not "THE Leader" that people need at this moment. With this letter he has finished his role in the green movement. He has stretched himself as far as he can. He is and will be a follower of Khomeini.

 
At January 1, 2010 at 12:48 PM , Anonymous Anonymous said...

من کاری به جناح مقابل ندارم
اما این بیانیه مردم(مخالفان حاکمیت فعلی) را به سمت آنچه باید طلب کنند سوق می دهد
چند روزی بود مدام فکرم این بود که این جنبش چه می خواهد و ی خواهد چه کند این پنج خواسته می تواند اغازی باشد بر خواسته های مدنی مردم و چنان که میرحسین موسوی گفت بنا نیست یک جا محقق شود اما اکنون مشخص است علاوه بر نابسمانی های اقتصادی مردم باید از حاکمیت چه بخواهند و این نوید بخش است برای آینده

 
At January 1, 2010 at 1:03 PM , Anonymous Anonymous said...

sepas o dorod
masod jan , padkast ha khili ghadimi shodeh , lotfan ....

 
At January 1, 2010 at 1:07 PM , Anonymous Anonymous said...

من هم با این دوست موافقم.بابا این آقایون با زبون خوش نمی رن با زور و فشار باید بیرونشون کرد.اگه دست روی دست بذاریم و مماشات کنیم سران جنبش سبز رو به راحتی اعدام می کنند.بعدشم وقتی با باتوم توی سر مردم می زنند ،باید ایستاد و گفت یکی دیگه هم بزن؟.

 
At January 1, 2010 at 1:11 PM , Anonymous Anonymous said...

فردای ایران مال ماست
فردای ایران مال سربازان صلح است
مال پویشگران سبز آزادی
سبز می مانیم و
آرمانهای زیبای 57 را زندگی خواهیم کرد
بعد از بهار

یا حسین
میرحسین

 
At January 1, 2010 at 2:00 PM , Anonymous false identity said...

We have many outstanding intellectuals, personalities and even politicians but as you quite rightly said, one characteristic make him distinguished from others; He has pulled out from a non transparent and totalitarian elites years ago, and definitely has shown a strong character for the last 6 months;he has passed his tests with great marks! Now is clear why when he steps in Khatami pulled out, Khatami perhaps is a nice man but certainly is not man current situations! You are right Mr Behnoud Mousavi is the best representative of Green Movement and may be tick all boxes to be the only one who is able to lead the nation.

 
At January 1, 2010 at 2:05 PM , Anonymous Anonymous said...

توصیه مقامات جمهوری اسلامی به شدت عمل بیشتر علیه معترضان در پی انتشار پیشنهادهای میرحسین موسوی

سلام اقای بهنود ..خبر بالا را میبینید ..ولابد خبر اطلاعیه رضائی را هم شنیدهاید از شما خواهش میکنم اگر میتوانید نگذارید که حکومتیان از این بیانیه به نفع خود استفاده کنند وچوب حراج به خون جوانان این سرزمین بزنند ..وبخواهند ورق را برگردانند ..ودوباره ملت بماند واین حکومت ظالم وستمکار ..نگذارید با این زرنگی بخواهند بیانیه را به نفع خود
مصادره کنند .
که اگر چنین شود دوباره وقایع بعدازواقعه 18 تیر ماه انهم به شکل بسیار وحشتناکترش بوقوع خواهد پیوست ودوباره این وسط به جای اینکه مردم به خواسته خود برسند این رهبر است که نجات مییابددوباره همان اش وهمان کاسه ..نگذارید ..چنین شود ..که اگر چنین شود ..اینبار قیام ملت بسیار خونین بارتر از امروز دوباره به وقوع خواهدپیوست ..همانطور که امروز بسیار خونینتر وعمیقتر از 18 تیر 78 است
انگاه شما ئید وانگشت به دهان گزیده ..

 
At January 1, 2010 at 4:20 PM , Anonymous Anonymous said...

این بیانیه یک مطلب کلیدی دارد ابتدا می گوید مردم بدون بیانیه آمدن بیرون و بعد می گه دولت پاسخ گوی مردم باشد و موارد دیگر ، بنابراین این جور برداشت می شود کرد که میرحسین به جای اینکه از مردم بخواهد برای دعوا بر سر قدرت به خیابانها بیایند از آنها می خواهد که مطالبات معیشتی را بر سر دولت بکوبند (با حفظ جنبش سبز)و نیز با توجه به اوضاع بین المللی که احتمال تحریم زیاد است و این یعنی نبوغ سیاسی در گسترده کردن جنبش و در صورتی که حکومت نپذیره یعنی: ریزش بیشتر نیروهاشان و در عوض تقویت جنبش سبز. (ولی راستش مردد هستم که مرزبندی هایی که موسوی کرد، کار درستی یا نه) در کل این بیانیه جناح افراطی (چماق بدستها) را هدف گرفته است.

 
At January 1, 2010 at 4:24 PM , Anonymous Anonymous said...

یعنی این همه کامنت یک نفر هم مخالف بیانیه موسوی نبود؟ یعنی یک نفر هم فکر نکرد این سازش است؟ خیانت به خون نداها و سهراب هاست؟ یا اینکه آقای بهنود شما هم در محدوده قدرت خود سانسورچی هستی؟

 
At January 1, 2010 at 5:43 PM , Anonymous Anonymous said...

به نظرم بسیار هوشمندانه و خیرخواهانه نوشته شده است و از زرین ترین اعلامیه های تاریخ معاصر ایران به شمار می آید
اولا اعلام کرده که هیچ واهمه ای از مرگ و عواقب پیگیری حق مردم ندارد
ثانیا اصلی ترین حقوق و خواسته ها و مطالبات مردم را که به نظرم در همین قانون اساسی نیز وجود دارند ذکر کرده است البته ایشان مدعی نشده که این قانون اساسی فعلی بی نقص است و من مطمئنم که ایشان با بخشهایی از آن مخالفت جدی دارند بخصوص آنجا که به اختیارات رهبری مربوط هستند اما ایشان به تاکید به بخش مردمی این قانون اساسی اشاره می کنند
تنها جایی که ممکن است خواننده را به خطا بیندازدآنجاست که از مسئولیت پذیری دولت سخن می گوید شاید بعضی گمان کنند که این نوعی عقب نشینی از مواضع قبلی مبنی بر عدم مشروعیت دولت است اما به نظر من وی با طرح این موضوع نشان داد که علاوه براین که این دولت غیر مشروع است غیرپاسخگو نیز می باشدو درواقع نقدی جدی بر دولت فعلی وارد کرد
البته نباید از نظر دورداشت که همین اظهار نظر می تواند از سوی حکومت دلیل بر ضعف و عقبنشینی تلقی شود

 
At January 1, 2010 at 7:00 PM , Anonymous Farshad said...

میر حسین
شیر حسین

 
At January 1, 2010 at 7:05 PM , Blogger bobby said...

ایشان دولت را با این بیانیه به رسمیت شناختند و قبول کردند که دولت کودتا باید مدارا کند تا همه چیز درست شود پس چه شد رأی مردم این وسط و چه شد کسانی‌ که از جانشان مایه گذاشتند. این حق موسوی و هیچ کس دیگر نیست که از حق مردم گذشت کند. این را میگویند سازش و کنترل جنبش به وسیله رهبر یا پسر خالهٔ رهبر.

 
At January 1, 2010 at 7:19 PM , Anonymous نیما said...

آقای بهنود، با احترام به درک و فهم بالای شما:
بعد از اینکه متن بیانیه موسوی، و نقد شما رو خوندم، من هم تحت تاثیر قرار گرفتم تا حدی، مثل تمام کسانی که همینجا نظر دادن.
ولی
ولی قضیه اینه که آقای موسوی الان دیگه کاره ای نیست. ایشون ممکن بود خودش رئیس جمهور ایران بشه و وضع نابسامان موجود رو تا حدی به سامان برسونه. ولی بعد از تقلب و بعد از اینکه نشد انتخابات رو تجدید کنیم، به خواست مردم توجهی نشد، مردم هزینه دادند، خون دادند، هفت ماه گذشته، حکومت و دولت نشون دادن که به هیچ وجه کوتاه نمیان، هیچ مسالمتی در کار نیست. حالا آقای موسوی می خوان این بحران رو با ارائه پیشنهاد به دولت فعلی حل کنن؟ با نصیحت؟ دمکراسی رو قراره طبقهء حاکم برامون بیاره؟ در سه و سال و نیم باقیمانده از دورهء ریاست احمدی نژاد چه بلایی به سر ایران خواهد اومد. نظریات آقای یزدی که فقط چند ماهیست به قوت بالا گرفتن اعتراضات از معرض توجه دور شده به چه صورت؟ فراموش خواهد شد؟ و مهمترین سوال اینکه امسال مجتبی رو می خواهید نصیحت کنین؟

لطفاً یکی به سوال آخر من جواب بده:

شما می خواهید با نصیحت کردن سران حکومت و دولت به دموکراسی برسید؟

 
At January 1, 2010 at 7:23 PM , Anonymous Anonymous said...

‫در پاسخ دوستی که کامنت اول را توهین آمیز دیده اند، بگویم که مقصود توهین به کسی نیست، چنانکه چه بسا دوستان کمونیست یا مذاهبی جز اسلام در میان مخالفان حکومت باشند. این که ما بگوییم اعلامیه موسوی از مبانی اصیل تشیع ریشه گرفته ( که در این سالها در التقاط با روشهای استالینیستی و مذاهب دیگر اسلامی که بیشتر بر سرکوبی و جهاد با دگراندیشی تاکید میکنند تا روشهای اقناعی از شکل اصیل خود خارج شده) نفی فداکاری برادران اهل تسنن یا دیگر اندیشان نامسلمانی که در این خیزش بزرگ ملی پابه پای دیگران آمده اند نیست.
‫به باور من برادری از اهل سنت که در این راه ستمسوز قدم برمیدارد از آن بسیجی به ظاهر شیعه ای که با متدهای خشونت بار ضد علوی به ستم یاری میرساند هزاران بار ارجمندتر و ماجورتر است...

 
At January 1, 2010 at 7:59 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز - شاید شما چیزی می بینید که بی خردانی چون من از درکش عاجزند. اما چه خوب بود اگر بجای مدح گویی آشنا در فرهنگ مذهبی ایرانیان قدری بیانیه مهندس را از نظر قابلیت اجرا در شرایط فعلی و مطابقت آن با خواستهای مشترک تظاهر کنندگان مورد تحلیل قرار می دادید تا شاید آنچه شما می بینید و ما نمی بینیم مشخص شود. به امید روزی که به محتوی بپردازیم نه به کاریزما

 
At January 1, 2010 at 9:38 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود! فقط کامنت هایی را که قربان صدقه تان بروند منتشر میکنید نه؟ امیدوارم نخواهید با انتشار این کامنت مثلا عکسش را نمایش دهید، که خیلی توی ذوق می زند.

 
At January 1, 2010 at 10:00 PM , Anonymous مهرنوش said...

بهنود عزیز،من هم با خواندن این بیانیه بعد از مدتها اندکی احساس آرامش کردم. زمانی که به این آقا رای دادم خیلی با اشتیاق اینکار را نکردم. با خودم گفتم بر خلاف میلم به یک اصولگرا رای می دهم. اما یک اصولگرای واقعی نه حکومتی ذوب در ولایت. با خودم اندیشیدم این شاید تنها راهی است که یک وفاق ملی ایجاد شود. که هم ما راضی باشیم و هم مذهبی ها. دیگر افراطی ها هم بهانه ای نداشته باشند برای برانگیختن احساسات مذهبی مردم.
اما هر چه از انتخابات گذشت به درستی انتخابم بیش از پیش پی بردم. حکومت مدتی است به شدت سعی می کند موسوی را وادار به اعلام برائت از قسمت بزرگی از رای دهندگانش کند. از هر تریبون ندا دادند که راهت را از اینها جدا کن. که ملامت کند ما را به گناه نکرده! ولی بیانیه او بسیار صریح، روشن و خیرخواهانه بود. من فهمیدم که او ما را دیده و می شناسد.
آرش عزیز حق با توست. ما هر بار حکومت را بدست مصالحه جوها سپردیم آن را دو دستی تقدیم خشونت طلب ها کردند. اما قصور از آنها نبود. خرد ما ما را به مصالحه جویی می کشاند اما به گاه مصالحه ،از روی احساس، مصالحه گر را سازشکار و خائن می خوانیم. او را تنها می گذاریم و همان می شود که خشونت طلبان می خواهند. این تناقض درون ماست که تاریخی پر از تناقض و دور باطل برایمان رقم زده. امروز هم ببین خیلی ها می گویند بوی سازش می آید! من نمی فهمم راه حل سیاسی از نظر ما چه معنی دارد؟
با همه اینها متاسفانه من گمان نمی کنم در جناح حاکم اینقدر خرد مانده باشد که به چنین مصالحه ای بیاندیشد. امید که گمان بد بینانه من خطا باشد.

 
At January 1, 2010 at 11:02 PM , Anonymous Anonymous said...

Mesle hamishe khaili mamnoon.Mardom agah va ba shooran va midoonan che kasi ra entekhab kardan,vali moteasefane bazi az doostsn ya bayaniye ra dorost nakhondan ya khoob dark nakardan,kojaye in bayaniyeh aghab neshini bood ya sazesh ya kotah amadan?IRAN SABZ KHAHD SHOD.

 
At January 1, 2010 at 11:09 PM , Anonymous تلنگر said...

جناب بهنود
با تمام علاقه ائی و احترامی که به قلم شما دارم ذکر چند نکتهً دوستانه در مورد مقالهً فوق تنها به جهت ابراز حس وظیفه ایست که در این لحظات حساس بر دوش همهً ما سنگینی میکند .
دوست عزیز
شاید آخرین بیانیهً آقای میر حسین یکی ا ز شجاعانه ترین بیانیه های صادره از طرف این طیف باشد که همهً ما ملزم به پشتبانی از آن هستیم ,.ولی از انجا که در حال حاضر من نیز مثل شما سالهاست شهر و دیار را به اجبار رها کرده و در غربت مجبور به کسب تجارب جدید از برخورد دیگر فرهنگها با درک و فهم آزادی از نزدیک شده ام, باید به ناچار معترف به وجود طرز گفتاری اسطوره پرور در سنت و ادب ایرانی باشیم که همه میدانیم تا چه اندازه میتواند مخرب این لحظات خطیر باشد .
دوست عزیز؛ ظرافت حل این ضعف سنتی و منتهی به بحرانی مداوم متوسل به تبحر و نفوز قلم شماست تا در عین ایجاد تمرکزی مثبت در رویدادهای مهمی مانند موضوع مورد بحث ,ذکری از نکات به جا مانده از و ناگفته ها در این بیانیه و دیگر اظهارات این طیف, مانند آیندهً توازن فمینیسم در جامعه یا برخور با آزادی ادیان (به عنوان مثال بهائیت) یا حتی مبارزه با جذب تفکرات لائک یا سکولار و دیگر موارد که شما خود حق استادی در ذکر انرا دارید را نیز به تصویری جامع تر برای مطالبهً نهضت سبزمان ترسیم کنید .
امید بر این است که این چند کلام را از دوست خود به عنوان طلبی ایدآلیستی یا زود بهنگام و کمال طلبانه برنتابید که منظوری جز استفادهً مطلوب از فرصتهای طلائی تاریخمان در آن نیست که شاید نتها از کف بدر رفته ایست از پُر پردازشی یا تسامح در پیکرترشئ از شخصیتهای سیاسی در تاریخ معاثر ما.
با احترام
تلنگر

 
At January 2, 2010 at 12:37 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي بهنود !
آيا منظور شما از صلح، کنار آمدن با جمهوري اسلامي است ؟! اگر منظور شما همين است به نظر ميرسد که ناگهان ذوق زده شده‌ايد از بيانيه آقاي موسوي و شاداب شده‌ايد از اينکه جمهوري اسلامي مي‌ماند و شما همچنان به نقش خود ادامه ميدهيد و يا اينکه اميد داريد اصلاح طلبان قدرت را در دست گيرند و شما نيز به واسطه دوستي با آنان در آينده به نوايي برسيد. چراکه پرونده شما آنقدر روشن است که در فرداي آزادي ايران کسي براي سخنان شما ارزشي قائل نخواهد شد. اما توبه کنيد و از اين رفتار زشت و موذيانه خود دست برداريد. مردمي که براي رسيدن به آزادي کشته ميشوند به چنين صلحي نياز ندارند.
زنده باد آزادي
بابک

 
At January 2, 2010 at 1:16 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي بهنود كامنت اول از دستت در رفته اسم "عمر" را حذف كن من از كرمانشاه هستم و دوستان اهل تسنن بزرگترين حاميان مير ما بودند از شما اين گاف بعيد بود به هر حال حذفش كنيد لطفا
اما بيانيه :
من ذوق كردم همان ذوقي كه بعد از مناظره مهندس با آن شياد كرديم!! در پوست خودم نمي گنجم از اين همه صداقت زيركي، هوش و خردمندي ما به مير حسين افتخار ميكنيم و البته بدانيد اين عقلانيت در جبهه مقابل نيست كه درك كنند و متاسفانه بايد بگويم جنبش به راه قبلي خود مجبور خواهد بود ادامه دهد

 
At January 2, 2010 at 4:50 AM , Anonymous نیما said...

خدمت تمامی دوستانی که همچنان به جد و به کل از بیانیهء آقای موسوی حمایت می کنند.
من سوالم رو دوباره تکرار می کنم.
با توجه به اینکه آقای موسوی فرصت ریاست جمهوری را از دست داد و با توجه به سیر صعودی خشونت طلبی حکومت، جنبش چطور می خواهد با استفاده از پیشنهادات این بیانیه به پیشروی کند؟

واقعاً دل شما راضیست به آزاد شدن تعدادی زندانی و بازگشایی چند روزهء دفاتر احزاب تا آبها از آسیاب بریزد و باز یزدی و احمدی و خامنه ای.
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

 
At January 2, 2010 at 7:07 AM , Anonymous Anonymous said...

in bayaniye partabe toob bezamine harif e,har chand hameye ma javabe in ro midunim ke javab nemideh! vali in baes rizesh mishe,benazare man bezudi rejim tasmim migire bazi az mohrehasho shahid koneh,ahmadinejad'am az an jomlas, vali heyf ke dige tupi namunde ke bahash bazi kard!

 
At January 2, 2010 at 7:20 AM , Anonymous Anonymous said...

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/ جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود / از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم / یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست /کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت



a.azad

 
At January 2, 2010 at 2:59 PM , Anonymous mina moradi said...

سلام جناب بهنود ..انگونه که اقای موسوی را را شناخته بودم تقریبا مطمئنم که انچه ایشان در مورد دولت نوشته اند اصلا نظر شخصی خودشان نبوده ..ونظری است که براحتی میتوان فهمید که از اصرار اقای خاتمی وامثال شما برایشان تحمیل شده ..ولی او در نظرم از اینجهت بزرگتر جلوه کرد ..که دانستم که برای متقاعد کردن دوستان خود حتی حاضر است که برخلاف رای خود نظر دهد وعمل کند تا در عمل به انها بفهماند که طرز فکرشان غلط است واین حکومتیان را بدرستی نشناخته اند ..میبینید اقایان.... شما وامثال شما چون خاتمی واقعا باید گفت که کورید وانقدر اسیر افکار خود هستید ودرارزوی ثابت شدن افکار خود هستید که واقعیات جامعه را به زور میخواهید نبینید ...
اری خیلی خوب بود اگر واقعیت جامعه ما همان بود که شما واقای خاتمی همواره از ان صحبت میکنید ..ولی چکنیم که اینگونه نیست ..ایا اصرار اینچنینی امثال شما بر به کار بردن یک روش که در طی این 12 سال هزاران بار در ازمایش با شکست مواجه شده وحتی یک مورد هم برای رضای خدا موفقیت نداشته ..اب در هاون کوبیدن نیست ؟؟!!نمیخواهم بیازرمتان ..ولی ایا براستی این تعصب نیست ..هیچ کار علمی را را پس از اینهمه ازمایش وخطا که صد در صد بوده ایا عقلائی
است که باز هم تکرار شود
ایا نمیخواهید حداقل یک تغییری در ان بدهید ..شکلی دیگر که کمی فرق داشته باشد بکار ببرید تا شاید جواب دهد ..

 
At January 2, 2010 at 6:54 PM , Anonymous افشاری said...

واقعا زهی [...] و بی [...] که آدمی چنین عاشق و متوهم افکار خودش باشد که حدسی بزند که حتما هیچ پایه و اساسی ندارد و بعد هم بر اساس همان حدس شروع کند به کسی مانند آقای بهنود ناسزا گفتن . آخه عقل نباید در سرها باشد.
مقصودم کسی است که مینا مرادی امضا می کند. ونمی کند اول بپرسد که آیا آقای بهنود خودتان چنین نظری را در دهان مهندس موسوی گذاشتید. اگر گفتند بله جای بقیه سخن باقی است وگرنه می شود مانند اوهام دیوانگان

 
At January 2, 2010 at 6:55 PM , Anonymous Anonymous said...

سرکار آقای مینا مرادی مدتی بود افاضاتی نداشتند واقعا برای شنیدن این همه [...] دلمان تنگ شده بود. اما انگار [...] شده ایشان بدتر از پیش
ببخشید ها

 
At January 2, 2010 at 8:13 PM , Blogger Unknown said...

راستی آقای بهنود بین خودمان بماند، چه شد که کامنت مرا منتشر نکردید؟ توهین آمیز بود یا خیلی خوشایند نبود!؟

 
At January 3, 2010 at 3:20 PM , Anonymous mina moradi said...

.با سلام مجدد وبا اجازه از جنابعالی میخوستم جوابی به اقا یا خانم افشاری بدهم ..البته چون همیشه مختارید که انراپخش کنید یا خیر
سلام سرکار یا جناب افشاری میشود بگوئید کجای
نوشته من ناسزا گوئی است .من فقط انتقاد کرده ام ..واگر ایشان را به کور بودن متهم کردم ..برای اینکه واقعا چنین میبینم ..واین اصطلاحی است که در نوشته های معمول فارسی زبان برای گفتن اینکه شخص واقعیات را نمیبیند به کار میبرند وحالت ناسزا گوئی که شما از ان استنباط کردید ندارد ..با این وجوداگر احساس کردید بی ادبانه است معذرت میخواهم ..ولی این واقعیتی است که من میبینم ونمیدانم انرا چگونه به اقای بهنود به شکل زیباتری بگویم ..منکه مثل ایشان قلم زیبا وشیوا ندارم ..دوم اینکه گفته اید من اقای بهنود را حتما متهم کردم ..خیر اگر خوب بخوانیدمیبنید که گفته ام امثال ایشان
یعنی کسانی که مثل ایشان فکر میکنند ..در اخر اگر چنانچه اقای بهنود چند طرفدار مثل شما داشته باشد ..بایستی برایش نگران بود ..که براحتی امثال شما میتوانید از اقای بهنود دمکرات وازادیخواه ..به مرور دیکتاتوری بسازید که تاب تحمل کلمه ای از همچو منه حقیری نداشته باشد ..بهتر است مراقب باشیم ..که قسمتی از گناه دیکتاتوران به گردن خود ماست . .

 
At January 4, 2010 at 4:53 AM , Anonymous firouzeh said...

به قول مارکس تاریخ دو بار تکرار می شود و من نگران این تکرارم با انقلاب....

 
At January 5, 2010 at 3:17 PM , Anonymous نیما said...

اصلاحات به کجا می خواد بره؟ به چی امید بستین؟ حکومتی که یک مدعی نیابت از طرف امام در راسش قرار گرفته چطور ممکنه اصلاح بشه؟ همین حالا تصمیم بگیرید. آینده رو شبیه سازی کنید. اصلاحات به جایی نمیرسه جز همین حکومت و دقیقاً همین حکومت.
ضمناً آقای بهنود شما خودتون راغبین نظراتی که اینجا نوشته میشه با ادبیاتی متکلف شبیه نثر تاریخ بیهقی باشه؟! ء

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home