Wednesday, December 9, 2009

ضرورت تشکیل هیاتی بی طرف

از قدیم گفته اند هر کس به فکر خویش است ، کوسه به فکر ریش است. حالا حکایت ماست در این عرصات و در این زمانه بی رحم که چون بید بر سر ایمان خویش می لرزد ما هم به فکر قانون مطبوعات هستیم.
اعتماد گزارش مفصل و متینی تهیه کرده در مورد حقوق و قانون مطبوعات. من هم چند نکته گفتم که به همت یکی از بچه ها مکتوب شد و حالا به صورت مقاله ای در آمده است.

واقعيت اين است که در اين چهل و چند سالي که من در دنياي مطبوعات حضور دارم و شاهد وقايع اين حوزه هستم، تجربه ثابتم کرده هر وقت دولتي آمده و خواسته قانون مطبوعات بنويسد و آن را به اجرا بگذارد، به جز در يک يا دو مورد استثنا، حکایت این است که راه حل هاي تازه يي به ذهنشان رسيده براي سانسور و محدود کردن مطبوعات. به ياد ندارم جز در يک مورد که قانون مطبوعات در دوره آقاي خاتمي نوشته شد، دولتی آمده باشد قانون مطبوعاتي بنويسد به قصد اينکه به باز شدن و حرفه يي تر شدن فضا کمک کند. یا شرايطي ايجاد کند که مطبوعات، جامعه را به سمتي ببرند که با مسووليت هاي خودش آشناتر شود يا حتي به سمتي برويم که جامعه حرفه يي روزنامه نگاران آرام آرام، تحمل حکومتی را که قدرت در اختيار دارد بالا ببرد. تا در نهايت به يک شفافيت و مسووليت پذيري برسيم.

اين کاري است که علي القاعده بايد بشود. اما معمولاً دولت ها چنين خيالي را در سرشان نمی پزند و هميشه به دنبال راه حل هاي آسان مي گردند. يکي از راه حل هاي آسان هم عبارت است از محدود کردن مطبوعات.

اين است که من هيچ دل خوش و ذهنيت مثبتي نسبت به طرح مساله اصلاح قانون مطبوعات توسط وزير ارشاد ندارم و با خود فکر مي کنم چه چيزي ممکن است در اين فضا دولت را اذيت کرده باشد که به طرح چنين پيشنهادي منجر شده؟

اما می توانم بگويم آن چيزي که مطبوعات را در فضاي حاضر آزار مي دهد، بي پشت و پناه بودن نشريات منتقد و مصونيت آهنين داشتن نشريات هوادار دولت است. در نتيجه از صدر تا ذيل مردم کشور در مقابل آن نشرياتي که مصونيت دارند، بي پناهند و بالعکس، به آن نشرياتي که مي خواهند پناه ببرند آن طور که بايد، فضاي انجام کارها و طرح مسائل داده نمي شود.

در چنين فضايي انسان بيشتر تصور يا آرزو مي کند اين وضعيت شکل و شمايل جديدي بگيرد اما آيا کسي باور مي کند که دولت بخواهد در اين ميان دردي را چاره کند؟، به نظرم حتماً اين طور نيست. به همين دليل باورم اين است که گروه هاي روزنامه نگار و مستقل کمک کنند و از نمايندگان مجلس بخواهند به همين قانوني را که هست، لطفاً دست نزنند.

اما اگر پيشنهادات ارائه شده از سوي اهالي مطبوعات قابل اجرا بود، من در قانون مطبوعات مي نوشتم آنچه از خزانه عمومي کشور که بيت المال است قرار است به هر شکل و زمينه يي صرف مطبوعات شود زير نظر يک هيات حرفه يي و بي طرف برود چرا که تالي فاسد دارد. بسياري مجموعه ها مثل راديو و تلويزيون، قوه قضائيه و... چه از نظر قانون، چه از نظر عرف و اجرا از زير دست دولت ها به طور کلي خارج شده اند. به خاطر اينکه فرض بر اين بوده است که هيچ دولتي حق ندارد از بيت المال براي تبليغ، ماندگار کردن و بزرگ نمايي فعاليت هاي خودش استفاده کند. چون چنين تصور و پيش زمينه يي وجود دارد بنابراين يکي از مهم ترين تغييراتي که خوب است در قانون پياده شود اين است که هر چه به شکل يارانه، کمک يا هر عنواني که دارد، حتي اگر قرار است يک ريال از خزانه به مطبوعات پرداخت شود، نه توسط دولت بلکه به وسيله هياتي بي طرف معمول و مقرر شود.

یکی بگوید آیا امکان تشکيل چنين هياتي اين سوال وجود دارد، در شرايطي که انجمن صنفي روزنامه نگاران هم تحمل نمي شود آيا چنين هياتي قابل تحمل خواهد بود؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At December 9, 2009 at 6:17 AM , Anonymous Anonymous said...

چقدر خوب که برای این بحث ارزشمند و سازنده از نظرات شما هم استفاده شده است .
آقای احمد توکلی هم خیلی بجا گفته اند:
«اما به شدت معتقدم قبل از آنکه ما مشکل «قانون» داشته باشيم، مشکل تفسير و قرائت مسوولان را از قانون داريم.»
برزو

 
At December 9, 2009 at 7:12 AM , Anonymous Anonymous said...

راهبيمايي ميلوني در راه است عاشوراي حسيني ساعت 10 صبح ميدان اقلاب تا ميدان آزادي

 
At December 9, 2009 at 7:40 AM , Anonymous شاهد said...

آقاي بهنود ، درفضاي فعلي انتظاراينكه قانون مطبوعاتي مترقي تصويب شود خيالي باطل است و من هم باشما هم عقيده ام .
راستي آقاي بهنود ،بعد ازآن نوشته شما درمورد نظرهاي داده شده دروبلاگ حداقل انتظاراين بود كه موضوعات بي ربط را درزيرنوشته خودنگذاريد ولي ظاهرا خودتان هم به اين مطلب خيلي معتقد نيستيد. قيچي شماهم ظاهرا درگذاشتن يا برداشتن نظرها خيلي قانونمند نيست . ببخشيد استاد جسارت كردم.

 
At December 9, 2009 at 9:31 AM , Anonymous Anonymous said...

مثل هميشه خيلي عالي بود.
چند روز پيش مطلبي خواندم كه احمدي نژاد گفته است كه مسئله انتخابات تمام شد. پسر خاله شيرين زباني دارم كه هر وقت من را مي بيند شعارهاي ايام انتخابات را مي دهد. "يه هفته دو هفته محمود حموم نرفته" يا "پرونده ها رو ميزه هي ميگه چيزه چيزه"
روز عيد غدير كه با خانواده خاله بيرون ميرفتيم وقتي پسر خاله ام كاروان عروس كشوني رو ديد كه به سمت حرم امام رضا ميرفتن سرش رو از پنجره ماشين بيرون آورد و اين شعارها رو داد. آخه اينجا تو مشهد ايام انتخابات همينجوري ماشين ها پشت سر هم ميرفتن و بوق ميزدن و شاد بودن اين بيچاره هم فكر كرده بود همون جريانه.
البته راهپيماييهاي بعد از انتخابات هم حس و حال خودش را داره اما هميشه همراه با يه ترسه (من تو راهپيمايي 30 خرداد تهران شركت كردم و تو تجمعات مشهد) اما اون روزهاي قبل از انتخابات همه با شادي تو خيابان ها بودن.
خلاصه كه خواستم بگويم مزه اون ايام رو يه پسر بچه سه ساله هم فراموش نكرده.

 
At December 9, 2009 at 10:17 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr.Behnood ,

I think it is time to usethe dufferences between Mr. Khamane-ee's ideas and Mr. Ahmadi nejad Ideas .
For example regarding dealing with USgovernment , they have obvious conflicts .
It will add to their conflict and weaken them both if wesupport the right idea , regardless of who is presenting it .

They will start blaming each otherfor being supportedby Iran's green movement !!

thanks .

 
At December 9, 2009 at 11:57 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
ظاهرا مشکل اینجاست که که خود میدانند تاکنون قرائتشان از قانون کاملا اشتباه بوده است، و بهتر دیده اند که قانون را با خودشان هماهنگ کنند!!!.
به امید رها شدن از خفقان و آزادانه نفس کشیدن در ایران.

 
At December 9, 2009 at 12:51 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام جناب بهنود ..تبریک میگویم ..براستی ذوق زده شدم ..وسر انجام ..به قول امروزیها پراگماتیک شدید ..واز قالب فقط سخن وسخن ونصیحت واندرز وعبرت اموزی وکلمات خوب وارزوهای شیرین وبیان چشم اندازهای زیبا .ویا فقط گفتن از ناکامیها وزشتیها ..بدر امده اید ..البته همانطور که گفته اید جائیست که به شما مربوط میشود ..گر چه ناگفته نماند که این بیقانونیها دیر زمانیست که بر صنف شما فشار میاورد ..ولی بهر حال خیلی خیلی حوشحالم ....و ماهی را هر وقت از اب بگیرید تازه است ..انچه که مهم است ..که شما تصمیم گرفتهاید ..که به طور عملی چیز مشخصی را بخواهید ..وبرای ان راهکاری را ارائه داده اید ...که میتواند مورد مناقشه قرار گیرد .....گر چه احتمالا خیلی دیر است ووکار شمادر این دولت به نظر نمیرسد که ثمری دهد ..ولی انچه که مهم است اینست ..که بلاخره به راههای عملی وملموس برای حل مشکل فکر
میکنید ..ونه فقط خطابه وسخن واندرز
به امید موفقیت شما

 
At December 9, 2009 at 5:26 PM , Anonymous خسته said...

ببخشید که به موضوع زیاد ربط ندارد: چند روز پیش با خودم فکر میکردم، شما که یک تحلیل گر سیاسی هستید و از طرفی یکی دو سال پیش، گفتید که علاقمند جدی فوتبال و یک پرسپولیسی قدیمی هستید، چرا در مورد این انحطاط و افتضحاح بی سابقه که اخیرا فوتبال ایران (در سطح ملی و باشگاهی) دچارش شده ـ که از قضا کاملا هم سیاسی است ـ مطلبی نمی نویسید؟

 
At December 9, 2009 at 6:34 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام

سایت شما نیاز به یک بازنگری تکنیکی دارد. هر بار که روی "ادمه مطلب" کلیک میکنم یک صفحه پاپ اپ هم با لینک شما باز می شود.


با سپاس

 
At December 10, 2009 at 12:03 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان!

در اصل بیستم «قانون متمم قانون اساسی» در زمان مشروطیت و پادشاهی «محمدعلی شاه» که در باره‌ی آزادی مطبوعات است چنین می‌خوانیم:

عامه‌ی مطبوعات، غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، آزاد و ممیزی در آن‌ها ممنوع است. ولی هرگاه چیزی مخالف قانون مطبوعات در آن‌ها مشاهده شود، نشردهنده یا نویسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات می‌شود. اگر نویسنده معروف و مقیم ایران باشد، ناشر و طابع و موزع از تعرض مصون هستند.
* به نقل از کتاب:ایران در دوره‌سلطنت قاجار-علی‌اصغر شمیم-نشر قطره-1384-ص 492

حال چه فاصله‌ای پیموده شد که مقام عظمای ولایت در دولت اصلاحات آن‌چنان خشم‌ناک قانون را وتو می‌فرمایند تا نقطه‌عطفی باشد در تاریخ ایران که بدانیم دشمن کجاست!!!! تا بدانیم ایشان تا چه‌اندازه مجیزگو می‌خواهند و تاب کسی و نویسنده‌ای و انتقادی در پایگاه دشمن به زعم‌شان ندارند.

حال هم وزارت ارشاد مطمئنن اوامر آقا را سرلوحه‌ی خود خواهد کرد. پس شکی نیست که هزاران بار عقب‌گرد خواهیم کرد. مبارک‌ها باشد. اصلن بگویید از دم همه را ببندند و کیهان باشد و کرشمه‌های زیبای‌اش

شاد زی

 
At December 10, 2009 at 6:29 AM , Anonymous Anonymous said...

تقدیم به دانش جویان دانش گاه تبریز

اهل دانشگاهم ، روزگارم بد نیست،

تکه نانی ، خرده هوشی ،سرسوزن ذوقی

استادی دارم قدر برگ های خزان پیر...

و خدایی که به گمانم در این نزدیکیست.

اهل دانشگاهم، پیشه ام دانش

گاه گاهی قفسی می سازند با رنگ می فروشند به ما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی کردند ؛

ترس هامان تازه شود!

چه خیالی ... چه خیالی نمی دانند ؛

خوب می دانیم پرده شان بی جان است.



اهل دانشگاهم

نسبم شاید برسد به کاوه ، سلمان ،زرتشت

یا نه ضحاک ،چنگیز ، اسکندر



من به مهمانی آزادی رفتم

من به زنجیره سبز

من به پای صندوق رای

من به میدان ها رفتم

رفتم از پله مذهب بالا

تا سر بام

تا هوای خنک الله اکبر

تا شب سخت درد و شکنجه



چیز ها دیدم روی زمین

من مردی ، نه نامردی دیدم رای هامان را

در جهبه های آزادی برد !

من مردانی ، نه نامردانی دیدم که می دانستند

و چه راحت یادشان رفت.

من ملتی دیدم فریاد می زد: نداااا ... سهرااااب... محسـ ســـ ن ...

من مردی ، نه نامردی دیدم که به آن " اوج شعور "

گفت: "خس و خاشاک"



نامردان در حسرت واماندن مردم،

مردم در حسرت آزادی

آزادی در حسرت "بودن" !



جنگ یک رای با خوانده شدن

جنگ مسلسل با الله اکبر

جنگ خونین ندا با هیچ کس

جنگ "نازی" ها با ساقه ی ناز

جنگ گاز خردل با یک سوال



حمله ی او به ما

حمله ی "فرمانده ی کل قوا" به خسی ، خاشاکی

حمله ی نیروی مسلح به دانشگاه

حمله ی یک گردان کور به یک جنین !

حمله ی هنگ سیاه به جنبش سبز !



فتح یک دنیا به دست "ما"



قتل یک حق به فرمان مسلسل

قتل یک ملت به دست دولت



تلویزیون ها را باید بست

زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید دید

آزادی را زیر باران باید جست

زندگی سبز شدن پی در پی

زندگی آب تنی در حوضچه ی "اکنون" است



رخت ها را بکنیم

آزادی در یک قدمی است



بیاریم سبد

ببریم این همه سرخ، بیاریم این همه سبز



و بخوانیم کتابی که توقیف شده

و نخوانیم روزنامه ای که به قیمت جانهامان چاپ شده...

و نزنیم sms که با پولش باتوم و فلفل و اشک آور و

حتی "من" و "تو" را بخرن د!

و نفروشیم خودمان را به ارزانی یک کیک، یک ساندیس !

و نرویم به جشن دانشجویی، که در آن باد نمی آید...

و در آن هیچ کس نمی گوید کهریزک کجاست؟

و نشویم تماشاگر خیمه شب بازی دستانی

چنگال وار بر گلوی "نیمه ی ما"،

جلوی دانشکده ی فنی

دانشگاه تهران،

شیراز،

اصفهان،

مشهد،

قزوین،

همدان...



و بپرسیم من چرا حق تنفس ندارم؟

و بپرسیم چرا حقیقت حبس شد؟

و بپرسیم: پدر، "انقلابت، آرمانت" این بود؟



کار ما نیست عوض کردن تندیس های قدرت،

کار ما شاید این است که

خاطره ی "بت"، رسم "بت خواهی" را،

به مرداب فراموشی بسپاریم



به دشت دانایی اردو بزنیم

صبح ها وقتی خورشید در می آید، متولد بشویم

شعور ها را پرواز دهیم

راه سبز امید را نم بزنیم

ریه هامان از سَموم ریا پرشده؛

خالی بکنیم

ننگ را بزداییم از خودمان

در به روی حق و بشر و عشق و دوست و راستی و آبادی آزادی باز کنیم...

کار ما شاید این است که

میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم!

 
At December 10, 2009 at 3:44 PM , Blogger Dalghak.Irani said...

می روم بیرون چرخ می زنم وچرخ می زنم توی کوچه باغ های بروبچ! داغ میشم، پخته میشم، ذوق میکنم، شعر میخونم، شعور مینوشم و...میام توخونۀ خان که پایی دراز کنم وگرم بشم. آخ آخ یخ کردم! راستی بخاری داری "مسعود"؟
1- وقتی قانون مطبوعات "ابراهیم رها"ی نازنین را دیدم توی اعتماد گفتم:" من سگ کی باشم که روقلم آقا ابرام بلند شم. مثل همیشه بی ربط نوشتم. می دونم.
2- ابراهیم رما که "2" نداره. او"تک"ه.
3- یا...هو

 
At December 11, 2009 at 1:58 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود آیا شما از کلمه مرگ بر ..؟ هر کس یا گروه یا عقیده ایی پشتیبانی میکنید !؟ بگمانم
نه چون علاوه بر بازرگان که بارها گفت هرکس با شعار مرگ بر ..؟ سر و کار داشته باشد خودش دیکتاتور
است آقای خاتمی هم هرگز پای جمعیتی که شعار مرگ بر ..؟ میدهد حاظر بسخنرانی نیست و شاید
بهمین خاطر هیچوقت نماز جمعه ایی را امامت نکرد ....اینروزها در یوتیوب یا بعضی وبلاگها از
شعار دهندگان مرگ بر ...؟ زیاد فیلم نشان داده میشود البته اکثرا محفلی !! یا در کوچه و پسکوچه ها
با جمعیتی کم و پشت بدوربین ...وقتی در انقلاب ۵۷ این شعار مرگ بر ...؟ توسط میلیونها نفر در
خیابانها داده میشد معلوم بود حاصل آن دمکراسی و آزادی نخواهد بود و دیدیم که چنین هم شد

 
At December 11, 2009 at 6:58 AM , Blogger Dalghak.Irani said...

"Anonymous" من یک آذربایجانی هستم
من یک بخاری خواستم
- حتی - یک پریموس
( یکی رادمردی گفت باران می خواستیم سیل آمد.
مثال آمدن بولدزری بجای فولکس واگن!)
- درمثل مناقشه نیست-
اکنون تو"خورشید" آمدی
برای گرمای دل یخ زدۀ من دلقک
بگو "ما" بگو "خنده"
خوش آمدی هموطنم
یعنی "ساقۀ ناز"
"نازی" را هم "تازی" را
خواهیم روفت دوباره
با ناز
"بی نیاز"
ما ناچاریم
نه بی چاره
ما بسیاریم فرمانده!
گوش به آواز
چشم به پرواز
پاینده باشی "یولداش"
سربازی دلقک را پذیرا باش.
یا...هو

 
At December 11, 2009 at 9:52 AM , Blogger Talented Moron said...

مگر هیئت منصفه ای که در دادگاه مطبوعات بود «بی طرف» بود که این یکی باشد؟ هیئت منصفه ای که عسگراولادی عضو آن باشد حتما بی طرف است!

 
At December 11, 2009 at 12:31 PM , Anonymous Anonymous said...

پیرو کامنت دوست ناشناس در مورد شعار مرگ بر ...! باید عرض کنم کاملأ موافقم و باید جدی رویش کار کنیم.
همینطور حداقل تبیین سیاسی ایران برای پنج سال آینده خیلی ضروری است!
به قول کارل مارکس( توجه بفرمایید به بعد تکنیکی بحث):
«برای تغییر یک وضعیت، ابتدا باید واقعیت آنرا بفهمیم. شناخت صحیح، تغییر (بهبود) بهمراه دارد.»

اینهم چندان بی ربط نیست:
و اما نگرانی من شاخه ی دگم درون اصولگرایان است، که این روزها چهار نعل میتازند به دستگاه دولتی و گاهأ توسط بعضی از شاخه های اصلاح طلب تغذیه میشوند. هر چند این شاخه ی اصولگرا از حمایت مردمی گسترده برخوردار نیست، اما حتی اندیشه ی بر کرسی ‌قدرت نشستن آن خواب در چشم ترم میشکند. که اگر چنان شود، حتی حالی کردن ایشان هم خون میطلبد، بماند برکنارکردنشان!
بزرگان بگویند؛ طی طریق چگونه باید در این راه سخت؟
برزو

 
At December 11, 2009 at 2:02 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام.این روزها بیشتر فریاد های فرو داده ام رو تو سایت شما داد میزنم استاد.بجز این آخری"تقدیم به دانش جویان دانش گاه تبریز"که پیداش نکردم وداشت خفه ام میکرد. خواستم بنویسم، بگم ، داد بزنم اتفاقا شدبر وزن صدای پای آب.16 آذر دلم گرفت نه بخاطر اینکه کلاسی تعطیل نشد، اعتراغی فریاد نشد ، نه .من هم بچه همان پدر و مادرانی هستم که 13 آبان تبریز رو شنیدند و هر روز با خواهش و التماس که "وارد هیچ دسته و گروه و .... نشو"بدرقه ام میکنند.ومن مثل همیشه با یه لبخند میگم باشه .دلم میسوزه مگه پدر و مادر هامون 30 سال قبل همین راه ها رو نرفتند برای رسیدن به آزادی.دلم میسوزه از اینکه ما رو ، خودمون رو به جان هم دیگه انداختن.دلم میسوزه از اینکه برای بدست آوردن کف خواسته هامون بیشترین هزینه رو باید بدیم.دارم کتابتون رو میخونم.واااااای خدا.باورم نمیشه تاریخ میتونه حتی در هر سی سال هم تکرار بشه. واقعا ضربه را همان جا زده اید که باید؛ولی حیف که مرهم پیدا نمیکنم.


از اینکه کامنت هام بی ربط به مقاله هستن معذرت می خوام.ولی درد دل رو باید به یه کسی گفت.یه کسی مثل دایی مسعود.راستی میتونم بهتون بگم دایی مسعود
بالاخره هر کسی از ظن خود شد یار شما:D.

 
At December 12, 2009 at 6:12 AM , Anonymous Anonymous said...

یک یشنهاد واضح؛
آیا موافقید با تشویق اوباما به مذاکره مستقیم با دولت ایران ؟
بنظر حقیر این نمیتواند مفید نباشد، و قطعأ به رشد دمکراتیک ایران کمک میکند.

سوالاتی که
روشهای رسیدن به یک دمکراسی ایده آل کدامند؟
مسیر ها، هزینه ها و هرزرفتها کدامند؟
زمان لازم برای حصول به نتایج اولیه چند سال است ؟
آیا انقلاب اسلامی سال ٥٧ زودرس نبود؟ آیا میدانستیم چه نوعی از دمکراسی را میخواهیم؟
چند مدل از دمکراسی را میشناختیم؟ وسعت توده ی با حداقل شناخت چقدر بود؟
امروز اما این نسبتها چگونه اند؟ و توان ترویج آزاد اندیشیمان چقدر است؟
گاه وسایل ترویج اندیشه ها درست جلو ی دستمان است و ما چشمها را تنگ کرده ایم و در دوردست میجوییم!
(درست مثل همین حالا)
برزو

 
At December 12, 2009 at 8:22 AM , Anonymous روشنك said...

دلم مي خواست خواننده هاي مؤنث وبلاگ شما هم خواسته ها و مطالبات و دغدغه ها و نگراني هايشان را با جنبش سبز درميان بگذارند و بگويند چه انتظاري از يك دولت سبز در آينده دارند .. دوست داشتم به چنين مطلبي لينك بدهم .. البته در صورتي كه شما هم دوست داشته باشي .. چون حق دادني نيست .. گرفتنيست .. اگر خودمان نخواهيم هيچ چيز عوض نمي شود حتي با وجود بستن مچ بندهايي همرنگ تمام رنگهاي رنگين كمان هم ! .. : ) ..

البته اين بدين معنا نيست كه شما به عنوان يك مرد ايراني .. يك همسر ايراني .. يك فرزند ايراني .. يك پدر ايراني .. يك برادر ايراني مطالباتي براي دختران و زنان خانواده و دوستان خودت نداشته باشي .. شما هم مي تواني بنويسي ..

 
At December 12, 2009 at 9:56 AM , Anonymous Anonymous said...

Behnood salam,
Agha man in-ja ye chizi ( chiz-ha) ro ne-mifahmam!! Ma migim nar-eh migan be-doosh. Matbooat bayesti azad bashand. Hamin na yek kalameh kamtar va na yek kalameh bishtar. Hich ensani( mesl e khabar-negar, nevisandeh, journalist, honar-mand, sisat-madar,kar-mand, bassati,danesh-joo, zaneh-khaneh-dar( az har do noesh),footbaliste va ,,,) na-bayesti mored e aziat o azar va ya taht eh taghib gharar begirand; va ya be noo-i fa-aliat-haye-shan mahdood shavad chon be no-i digar fekr mikonand. In bana, moghadameh va BASE eh kar ast. Man be shakhse-eh be kamtar az in ghaneh ni-stam,na-boodeh-am va na-khaham bood.

zendeh-bad aval AZADI, zendeh-bad aval IRAN.

GODOT

 
At December 12, 2009 at 11:53 AM , Anonymous human said...

با سلام : شما بفرماييد در شرايطي كه تجاوز به ناموس مردم و كشتن و كتك زدن ناموس مردم به خاطر حق گويي در راستاي آموزه هاي فكري كسي تلقي ميشود و نه توهين به او ؛ اما پاره شدن عكس او اهانت!آيا شما انتظار داريد چنين رفتار دموكراسي از رژيم سربزند!؟

 
At December 13, 2009 at 5:35 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزيزم و دوستان سبزم سلام
بهنود جان لطفا بيشتر دست به قلم شويد و براي ما از جامعه آرماني مان در اينجا بيشتر بنويسيد ، ما به سخنان و تجربيات شما نيازمنديم.
دوستان سبزم ، همديگر را انشاالله در راهپيمايي مليوني عاشوراي حسيني خواهيم ديد.

 
At December 14, 2009 at 11:08 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب روشنک خانم به موضوع خیلی مهمی اشاره کرده اید، بنضر من این موضوع الویت دارد بر تمام آزادی ها و حقوق انسانی دیگر.
البته ما میبایست تلاش کنیم که بحث را در چهارچوب اسلامی به پیش ببریم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، ناچاریم به پذیرش بایدهای این مهم. من شخصأ به ممکن بودن این مقوله خوشبینم.
ترکیه ازیک سکولاریسم آتاتورکی آغاز شده و دارد تلاش میکند که یک دمکراسی اسلامی باشد،
ما اما، دقیقأ ازنقطه ی مقابل شروع کردهایم یعنی داریم از یک حکومت اسلامی به سمت دمکراسی اسلامی حرکت میکنیم.
این دو مدل مثالهای خوبی برای یکدیگرند، دمکراسی های اسلامی امکان پذیرند، اینرا ترکها و پارسها قطعأ از افتخارات خود خواهند نمود.

من فکر میکنم که خانمها پیش از همه باید خواسته هایشان را مطرح کنند، و امیدوارم که خانمها و آقایان کمی برای بحث شما وقت بگذارند و حداقل به موضوع آن فکرکنند!

برزو

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home