حکایتی دردناک و نگفتنی
صدها قصه هست در میان مثل های فارسی با مضمون پس آقا دزده هیچ تقصیری نداشت. درست حکایت این روزهاست و مضمونی که در نماز های جمعه توسط امامان منصوب یکصدا ساز شد: کروبی با افشای ادعای تجاوز در زندان ها با آبروی نظام بازی کرده است .
آن ها که در تهران زندگی کرده یا می کنند با این نوع استدلال فراوان روبه رو شده اند. اثبات این نظر که توسط ستاد ائمه جمعه به تمام کشور ارسال شده و امامان جمعه هم مانند اعضای بی اختیار یک ارکستر همان نت را زده اند، غافل که دیر شده همچنان که چند صد نفری در تهران به گفته های آقای احمد خاتمی واکنس نشان دادند بقیه ای هم بودند هزاران هم در دل گفتند. دندان به هم سائیدند. این عکس یک روحانی ساده است که همان جا تعارف را کنار گذاشت و با صدای بلند گفت. الان او کجاست؟
سال 81 بعد از آن که دوره توقیف فله ای نشریات پایان گرفت و اسیران آن دوره از جنگ تحجر و اصلاح طلبی کم کمک آزاد شدند، در زنده یاد ماهنامه پیام امروز همکاران گزارشی درست کرده بودند درباره زندان اوین. هر کدام از آزادشدگان هم یادداشتی نوشتند به احتیاط. عزت الله سحابی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله نوری، محمود شمس الواعظین، شیرین عبادی، مهرانگیز کار، عماد باقی، قوچانی، ابراهیم نبوی، احمد زيدآبادی و ده نفری دیگر. در یادداشت آقای کرباسچی و من اشاره ای بود به وضعیت زندانیان و صبح ها وقتی به دادگاه منتقلشان می کنند.این تعبیر که زندانیان مانند لاشه های گوشت که از سلاخ خانه می برند، صبح ها به بند این اتوبوس ها آویزانند، تازگی نداشت، همه می دانند.
دو روز بعد یکی از بزرگان اهل تمیز با من وعده دیدار داشت. تا نشستیم قبل از هر چه ماهنامه را جلو گذاشت، چشم ها را حق به جانب تنگ کرد و روی هر حرف تاکید گذاشت و ارام و جویده به یادداشت های زندانیان اشاره کرد و گفت خب برادر هیچ فکر نکردید این نوشته دست این و آن می افتد، این همه دشمن داریم، این همه منتطرند تا بگویند که جمهوری اسلامی نمی تواند کشور را درست مدیریت کند، آیا درست است که آبرو نظام را ببرید.
دیدم استدلال فایده ای ندارد با این میزان حق به جانبی که در لحن کلام اوست. حکایتی نقل کردم و گفتم در سال های دور هر زمستان شاه سابق به سن موریتس می رفت ، از سه سال مانده به انقلاب دیگر نرفت و تعطیلات زمستانی را رفت به کیش و بزرگان دنیا به میهمانیش بدان جا آمدند. در آن سال ها وقتی سفر شاهانه شروع می شد امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت که با آن همه دانش و تجربه قربانی ناسپاسی شاه و بی فرمانی انقلاب شد، سردبیران چند روزنامه بزرگ شهر را صدا می کرد و حرفش این بود که در این یک ماه که شاه برای استراحت می روند مانند همیشه روزنامه های تهران را می برند برایشان و می خوانند. اگر جوادیه یا نظام آباد، آب لوله کشی ندارند یا مردم ورامین از برق بی بهره اند همیشه چنین بوده است، این یک ماه هم رویش. چاپ چنین خبری هیچ اثر نخواهد داشت جز این تعطیلات اعلیحضرت را منقض می کند. چه کاری است؟
یکی از سال ها علی باستانی یکی از روزنامه نگاران به نام که استقلال رای و صراحت لهجه او مشهورست رییس دولت را مخاطب قرار داد و گفت وقتی روزنامه هیچ دردی از دردهای مردم را منعکس نکرد، چرا مردم آن را بخرند و بخوانند. گفتنی است که در آن زمان روزنامه ها میلیاردها یارانه نمی گرفتند و اصولا امری به نام توزیع کاغدا و لوازم چاپ معمول توسط دولت بین روزنامه ها نبود. در جواب صراحت باستانی، نخست وزیر هیچ جا نخورد و گفت یعنی روزنامه تان باد می کند، باشد هر چقدرشان نفروخته ماند و باد کرد بفرستید من می خرم و پولش را می دهم. "من" در این گفتگو به معنای دولت و هزینه سری نخست وزیری بود چرا که هویدا چیزی از خود نداشت. هویدا در آن جا نماینده یک سیستم بود و نه به وجود آورنده آن و حتی راضی از آن. امروز هم همه کسانی که به این روند تن می دهند بدان معنا نیست که راضی باشند و یا خود آن را به وجود آورده باشند. شاید بتوان گفت که همه قربانی هستند چنان که وقتی هویدا قربانی شد یکی از روزنامه ها امکان دفاع از حقوق وی را نداشت. صدایش به گوشی نرسید.
وقتی در آن بهار سال 81 این قصه بر آن پیام آور می گفتم این را هم افزودم که روزگار گذشت. آن کس که مرخصی و تعطیلاتش برای هویدا چنان پراهمیت بود که از خود مایه می گذاشت، توسط همان شاه به زندان افتاد و به انقلابیون سپرده شد و به وضعیتی ناگوار، بی آن کهتقصیری داشته باشد کشته شده، آن شخص هم که تعطیلات زمستانی اش باید به هم نمی خورد به سخت ترین بیماری ها و در دشوارترین شرایط از جهان رفته، بسیاری از کسانی که در آن روزها می خواندند تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود از گفته پشیمانند، آقای خلخالی که به کشتن هویدا آن همه اصرار داشت و برای سر دیگر اعضای دربار هم جایزه تعیین کرده بود در حالی با سرطان از جهان رفت که می گفت همراهان قدرش را ندانستند و انقلابی را که وی با هزار اعدام ابیاریش کرد در دست گرفتند و سابقون را راندند. رضا زواره ای که در آن زمان رییس زندان [قصر] بود و همو نمی گذاشت تنها خبرنگاری که موفق به دیار هویدا شد به راحتی با او سخن بگوید، بعد از بارها نامزدی برای ریاست جمهوری و بیست و چند سالی حضور در مقامات مهم مقننه و قضائئه و اجرائی، معترض و ناراضی از قضاوت همراهان، به گونه ای از جهان رفته که نزدیکانش آن را مشکوک می دانند...
در حقیقت خواستم بگویم این آمد و رفت مکرر کسانی که نگران ابروی نظام ها هستند و کهنه شدن دردهای جامعه. و انباشته شدن ماجراها و تجاوزها شاید از آن روست که می خواهیم تجربه جهانی را نپذیریم. در همه جهان چنین بدکاری ها رخ می دهد، روزنامه ها افشا می کنند، قوه قضاییه مستقل پشت کار را می گیرد، ماموران بدکار عقوبت می بیند و ریشه کن می شود، نظام ها بی آبرو نمی شوند که سهل است آبرو می یابند.
اما حکایت سال 81 نکته ای نداشت که این بار دارد. نگاه کنید به لشکری که امروز از تجاوزگران دفاع می کند. سردسته شان روزنامه کیهان که تیغ کشیده و به کمتر از محاکمه و زندان مهدی کروبی رضایت نمی دهد، از خود نمی پرسد چرا. نسبت شما با تجاوزگران چیست. و بعد خیل امامان جمعه که هیچ رحمی به ابروی خود ندارند. و البته تمامی رسانه های متعلق به آقای احمدی نژاد و تیم و دسته وی. این دیگر نادرست. البته آن روز که کیهان و آقای شریعتمداری با بیانی از سعید حنائی قاتل شانزده زن در مشهد سخن گفتند و کم مانده بود مجسمه اش را به عنوان قهرمان غیرت و مردانگی بالا برند باید می دانستیم که این پرده نیز فرو می افتد. عجب سخنی است به یادگار می ماند از آقای سید احمد خاتمی:
افشای تجاوز در زندان ها آبروی نظام را می برد.
نگاه کنید به این مرد روحانی. حدس بزنید چه می گوید
نظرات
اصولا فرق سابقون انقلاب از خامنه ای و هاشمی تا ...با متاخرین این است که اینها بنا به نقش موثر خود در برپایی حکومت اسلامی نسبت به آینده آن حساسند. فی المثل آقای هاشمی میداند که اگر جمهوری اسلامی تبدیل به حکومتی جایر بشود، در آینده نام او با آن پیوسته است، یا اگر ولایت فقیه از مسیر خود خارج بشود برجسته ترین تئوریسین آن آقای منتظری در معرض نکوهش خواهد بود که به روزی که این آرا را ارائه میداد عوارض احتمالی نظریه خود را ندید. بنا بر همین اصل فریادهای موسوی و کروبی و عسگر اولادی و ناطق نوری و توکلی و صانعی....فی المثل با موضع هاشمی شاهرودی یا قاسم روانبخش یا مصباح یا احمد خاتمی فرق دارد. اینها در اندیشه پاسخی هستند که باید به نسلهای آینده و امروز که هیچ نقشی در ساختار حکومت امروز ندارند بدهند. حسنه و سیئه هرچه این حکومت بدان تبدیل شود به پای سابقونی چون هاشمی نوشته است.
همین قاعده در خصوص نسل دومیهای سابقون، از بیت خمینی و مطهری و بهشتی تا دستغیب و صدوقی و.... صادق است، چرا که اینها انقلاب و جمهوری اسلامی را به حق با نام خاندان خود گره خورده میبیند. امروز مقاله ای خواندم از قاسم روانبخش در ذم آقای محمد مطهری. کاملا معلوم است که فرق ایندو در کجاست. یکی فرزند ایدئولوگ بزرگ انقلاب است، و کسی که پدر خود را در این راه از دست داده، و هرچه برین نظام بگذرد بر میراث معنوی پدرش گذشته، و دیگری از راه رسیده و بر سفره نشسته. اولی شاهکار پدر خود در آتش میبیند، اما این یکی تازه در فکر کلاهی ساختن از این نمد است که دیگری به رنج بسیار ساخته. معلوم است که کدام بیشتر دلسوز نظام اند و اگر این از نقایص آن میگوید با چه هدفی است، و دیگری اگر آنرا میپوشاند با چه هدفی است!
من تحلیل این دوست را قبول ندارم بلکه آدم ها را به دو گروه تقسیم می دانم یکی آن ها که جنان حب مقام و جاه و مال در آن ها قوی است که تا آخر حمایت از زور را ادامه می دهند و دیگر هم کسانی که به فکر تاریخ و آینده هستند بنابراین تا پایان با استبداد نمی روند بلکه وسط راه پایشان می لغزد و چو بید بر سر ایمان خود به لرزه می افتند. نباید کاری کنیم که منقدان از کار خود دست بشویند و فکر کنند که چون سی سال پیش کاری کرده اند مجبورند همان غذا را تا پایان بخورند
جماعت مشنگی که شعر می گویند و شعار می دهند و غافل اند که در قافیه اش خواهند ماند ، امروز نقش دولت را به بهای حذف نقش مردم برجسته می کنند و بیشتر عزادار حسین اند تا شیعه حسین یعنی ستایشگر حقیقت اند تا عمل کننده به حقیقت و خودفریبی و دگرفریبی که جهل نسبت به واقعیت است را پیشه خود کرده اند .
سنگ در برکه می اندازی و پنداری
باهمین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظه آب گرفت
روایت اتفاقات همیشه از زبون شما طعم دیگه ای داره
آقای بهنود، در همه دادگاه های کیفری بین المللی تلاش دادستان این است که اثبات کند جنایات مورد بحث، سیستماتیک بوده و نمی تواند صرفاً خطای افراد محسوب شود. مسئله این نیست که در کشورهای دیگر هم شکنجه و تجاوز رخ می دهد یا نه. مشکل این جاست که وقتی ده ها و شاید صدها تن کشته می شوند و هزاران نفر شکنجه می شوند (ضرب و شتم کمترین شکنجه ای بوده که همه 4000 بازداشتی تحمل کرده اند) ما با یک جنایت سیستماتیک و گسترده روبرو هستیم و نمی توانیم چشم انتظار برخورد سیستم با خودش باشیم
در پاسخ دوست نویسنده نظرداد (کامنت) دوم :شاید مقصود خود را درست بیان نکرده باشم؛ منظورم این نبود که اگر کسی خطایی کرد باید تا آخر در آن خطا بماند. کاملا برعکس. منظورم این است که اگر فرزندان مطهری میگویند این آنچه پدر ما میخواست نبود و فلان عیب را دارد، این ازباب علاقه آنها به ایران و اسلام و نظام است، و اگر موسوی بگوید این نظام به فلان دلیل عیب دارد، این از باب علاقه او است به حفظ و تقویت آنچه جوانی خود را بر آن گذاشته، و بنا بر این صداقت دارد، اما خدا میداند انگیزه احمد خاتمی در پوشاندن ضعفهای اساسی نظام که میتواند قاتل آن شود چیست، و حتی اگر این حرفها را صادقانه میزند، چه قدر به بقای این نظام و تبعات خطبه های خود فکر میکند. دلبستگی و پروردن رویای یک نظام در زندان کمیته و زیر شلاق کجا و لذت سواری از قم به تهران برای ایراد خطبه کجا. جان و جهان این دو گروه کاملا باهم متفاوت است.
از همین باب است که باید به ایراداتی که امثال مطهری به این نظام میگیرند و مزایایی که امثال احمد خاتمی یا روانبخش برای آن ذکر میکنند به دو دید مختلف نگریست. مثالی بزنم: چنان که میدانید صنعت خودروسازی امریکا در بحران است. تنها شرکتی که توانسته خودش را حفظ کند، کمپانی فورد است، که توسط ویلیام فورد اداره میشود، و از ۵ سال پیش عیوب کار خود را دید، و با دلسوزی در پی اصلاح آن بر آمد، اما مدیران شرکتهای دیگر که چنین علقه ای جز منافع مادی بر مجموعه خود نداشتند ورشکست شدند. علت معلوم است. اولی تمام هویت خود را در بقای این سنت خانوادگی میدید، و دومی میدانست که چند روزی مهمان این شرکت است و بعدش هم مهمان شرکت دیگری.
این یکی در پی رفع نواقص است و خود را به آب و آتش میزند اما آن یکی همه چیز را خوب جلوه میدهد و بروز واقعه یکباره چوب حراج به همه چیز میزند و ناپدید میشود. امثال فردوست در رژیم پهلوی!
بهنودجان
آنچه معلوم است این نکتهی باریکتر زموست که همهی این آقایان که سینه سپر میکنند برای ولایت و گفتن این جمله که ضمانت انقلاب است و چنان ... همه جیرهخوار ولیفقیه هستند و در دور باطل من تو را تایید میکنم و تو هم مرا، ازشان انتظاری نیست. شما بهخوبی میدانید که در این سی سال عمر «جمهوری اسلامی» جز در دولت خاتمی که مسببین قتلهای زنجیرهای «وزارت اطلاعات» معرفی شد دیگر در هیچ دورهای مثل آن دوران هیچگاه حکومت خود را زیر سوال نبرد و همیشه این تحقیق و تفحصها نتیجه نداشت. اگر روزی هم به نتیجه میرسید لاپوشانی میشد و خلاصه کسانی به آن دنیا فرستاده میشدند. مثل پروندهی گوشتهای آلوده و...
ائمهی جمعه جز تعداد قلیلی باقی همه از منصوبان رهبری و بلهقربانگویان نظام هستند! چهگونه میتوان از اینان انتظار داشت به ندای رهبر لبیک نگویند و حتا به افتراهای آنچنانی روی بیاورند؟
شاد زی
نازنين يار 841213
نمي دانم هدف اصلي شيخ مهدي چست به نظر من دو چيز را مي خواهد ثابت كند
1. اينكه دستور حبس و شكنجه براي القاء وحشت و قاطعيت نظام از شخص اول مملكت يا با اطلاع او صادر شده است. ايشان در 18 تير هم اينچنين دستوري دادند و سردار لطفيان گفت: اگر محكوم شوم نام آمرين خود را فاش ميكنم؛تبرئه شدو لبخند مليحش را در روزنامه هاي صبح اصلاحطلب انداختند تازه برادرهاي حزب الله بر سرش گل فشاندند كه خوب كرد زدي عزت ابراهيم نژاد را كشتي عزيز جان
2. باز كار به بنبست مي كشد و ولايت مطلقه ي آن جناب عظاما باز به زير سوال ميرود و باز بايد قرباني بدهد و يا كل نظامش را بدهد
جائر بودن ايشان نقليست كهنه ايشان بايد اين روزها از سوراخ هاي كهنه گزيده شوند حال آنكه سوراخ هاي جديد در راه است
به قول تهراني ها سرگندهش زير لحافه
فداي شما
گفتیم آزادی بیان نیست گفتند آبروی انقلاب می رود گفتیم دموکراسی نیست گفتند آبروی انقلاب می رود گفتیم در انتخابات تقلب شده گفتند بهانه به دست دشمن ندهید گفتیم این چه کشوری است که برای ما درست کرده اید گفتند مرگ بر تو که ضد نظام و کشور وهمه چیز هستی
I>و به تدریج به جایی رسید که کسانی" را که یک روز انسان های ماجراجو و غاصباشان می نامید، متمدنترین انسانهای روی زمین خواند و اولین رییسجمهور آدمکش و غاصب آن ها " آبراهام لینکلن " را شهید راه آزادی! معرفی کرد<
این قسمتی از نامه قاسم روانبخش است که سرچماقدار حوزه فیضیه و لولویی است که مراجع راهم میترساند. این بابا با این نثر و خط و ربط نامه هم مینویسد، و ابراهام لینکلن را به جای ژرژ واشنگتن مینشاند. ببین کار مملکت را به کجا رسانده اند که چنین بیسوادی ناظم حوزه علمی قم بشود. از قدیم گفته اند اوضاع ببین چه پیسه، خر چسونه رییسه!
ایران در انتظار
کودتای دوم و حذف احمدی نژاد
پيك نت بار ديگر لو داد!
١)بوتو را با احمدي نژادمقايسه كرد
٢)شايعه تقلب در انتخابات در پاكستان را با تقلب در انتخابات حمايت شده توسط روسيه در ايران را يكي فرض كرد٠
٣) چون بعد از آنواقعه مخالفين بوتو ( نظاميان ضيائ الحقي ) كودتا و نخست وزير مردمي پاكستان را به اعدام محكوم كردند مزورانه نتيجه ميگيرد كه درايران سپاه ( طرفدار احمدي نژاد و روسيه ) احمدي نژاد غير مردمي را مي خواهد بر كنار كند !
عجب مقايسه بي نظيري !
بايد تمام استراتژيست هاي روسي روي آن كار كرده باشند !
البته رژيمي كه از دموكراسي فاصله گرفت از مردم ميبرد بعد به قدرت خارجي متكي ميشود ( روسيه يا انگليس و آمريكا برايش فرقي نمي كند )
اما مقايسه اين رژيم با داود در افغانستان كه با كودتايي روسي ( توسط عوامل كمونيست افغاني پنهان شده در ارتش و تشكيلات داود خان ) جايش را به نورمحمد تره كي داد و بعد دو كودتاي ديگر حفيظ الله امين و نجيب الرحمان و بعد اشغال افغانستان توسط روسيه بسيار معقولتر است
چون كمونيست ها نمي توانستند يك كشور فئودالي مسلمان نوع طالباني را يك جا بالا بكشند اول نفوذ كردند داخل ارتش و تشكيلات سياسي و داود را عليه قوم و خويشش ظاهرشاه علم كردند و با كودتا او را حاكم كردند ( همان كاري كه لابي روس ها در ايران از سال ۵٩ دارد مي كند )
داود زيرك بود و زود فهميد كه اينها به دنبال كودتا عليه او هستند٠ ناچار به عربستان رفت و به آنها خطر را گوشزد كرد تا به آمريكائيها منتقل كنند اما عربستان و غرب به داود اعتماد نداشت فكر كردند دارد بازي مي كند٠
تره كي عامل نفوذي شوروي در كشور طالباني يك كمونيسم خلق الساعه روسي ايجاد كرد كه هنرش رنگ قرمز زدن به حفاظ پنجره مدارس بود٠ با يك كودتاي داخل حزبي( كه توده ايها آنرا عامل امپرياليسم مي دانستند ) سر نگون و آنهم پس از چندي با كودتاي ديگري سرنگون شد و چون در داخل حامي نداشت قدرت خارجي ( كشور شوروي ) مثل بقيه كشو رهاي تحت سلطه كمونيسم قلابي روسي آنرا اشغال كرد٠
چرا حزب لابي روسها در ايران هشدار كودتاي اين چنيني مي دهد ؟
١) احتمالا روس ها كه قدم به قدم از اشغال سفارت آمريكا تا كنون ليبرال ها و هر طرز فكر نزديك به غرب (حتي به اندازه كروبي خط امام و يا خاتمي) را از صحنه سياسي با تبليغات شديد ضد امپرياليستي و توطئه و تخريب شخصيت توسط گارد آهنين روشنفكري و ژورناليستي خود بيرون رانده و منزوي كرده اند و باعث روي كار امدن فرد و افراد بي مايه ولي متكي به رانت هاي سياسي - نظامي - اقتصادي نظير احمدي نژاد ( مورد حمايت شديد روس ها ) شده اند اكنون به مرحله پاياني سناريو خود را نزديك مي بينند و هراسان از نزديك شدن غير منتظره احمدي نژاد به غرب زمينه كودتاي شبه تره كي را دارند فراهم مي كنند٠
٢)روس ها هنوز در مرحله داودخان هستند٠ توده ايها كه مجبور بودند از طرح موازي جنبش سبز كج دار و مريض دفاع كنند حالا كه جنبش سبزامكان پيروزي نزديك ندارد بايد با يك مغلطه سياسي و نمايش مسخره به شكل كودتاي آمريكايي عليه احمدي نژاد از او يك چهره قابل دفاع بسازند و باز غارت روس ها تاروزي كه اين داود ايراني جايش را به يك نورالدين تره كي بدهد٠
٣) توده ايها كه چندان هم در جنبش سبز ديده نمي شوند در حاليكه از كانديد شدن موسوي در مقابل خاتمي و نوري و كروبي حمايت شديد مي كردند با حوادث غيرقابل پيش بيني روزهاي بعد از انتخابات و حركت طبقه متوسط و شعار مرگ بر روسيه نسبت به كل سمت و سوي حركت ها چه داخل قدرت و چه در ميان مردم نگران شده و از ترس اينكه احمدي نژاد و خامنه اي تحت فشار مردم و پسر عموهاي قدرت طلبشان در جبهه اصلاحات ترمز بريده و مثل كره شمالي ناگزير از فقر و فلاكت به جاي روسيه و چين خوشان را به آمريكا بفرشند دارد به پاسداران و نفوذي هاي تودهاي در سيستم امنيتي نظامي آماده باش ميدهد كه در صورت وقوع چنين نزديكي كودتا كرده و احمدي نژاد را سرنگون كنند٠
بنام فروزنده ماه و ناهید و مهر
عرض ادب خدمت حضرت بهنود
وای از این بهار آزادی
کــز گـل و بـرگ وشاخ شاخه آن
بوی سوزاندن عــشق می آیـد
دل مـن تنـگ آن زمستان است
که تو گفتی بهار می آید!!!!
سبز باشید و آفتابی
اما سلام
جناب بهنود،
بعد از سی سال جنایت و قتل و کشتار این حکومت معشوق شما، و بعد از فیلمهای مستند قتل مردم بدست سرداران رهبر، منتظر بودم ببینم دوباره در این مقاله چه توهینی به حکومت سابق میکنید و چه بهانه ی برای تخریب پادشاهی دارید که دو پاراگراف بیشتر طول نکشید در این مقاله تان (من هم زبان لنگ فارسی نویسی را از شما آموختم).
گناه کشته شدن مرحوم هویدا به دست خلخالی همانقدر تقصیر شاه هست که کشته شدن جوانان امروز به تقصیر موسوی. شما دقیقا منطق خامنهای را بکار میبرید، که ایرادی نمیشود داشت که رهبر است و رهبر شما. آقای بهنود، بس است از گذشته نوشتن وقتی حکومت مورد علاقه شما انقدر جنایت میکند. همان افتخار اولین عکس خمینی در تلویزیون نشان دادن برایتان کافیست. حیف از این قلم و شرم بر اینهمه دو رویی. امید به روزی که کینه شما به ایران سازان پهلوی پایان یابد.
امروز را بگیرید. دیروز گذشت. این روزها نیز بگذرد، چه شما زیر جلکی حمایتشان کنید چه نکنید.
این نوشتها برای ما که آن روزها و این روزها را دیده ایم درد آور است.
به آقاي خاتمي بايد گفت مگر براي نظام آبروئي هم گذاشته ايد که نگران رفتنش هستيد؟
آقای شاهدوست محترم که روی دیگر روزنامه کیهان و شریعتمداری هستی که هر روز آقای بهنود را به سلطنت طلبی و صهیونیستی متهم می کند. پرویز هم شبکه خبر جمهوری اسلامی همین ها را بلغور می کرد. همه به قول آقای بهنود صد در صدی ها همین هستند، چون جمهوری اسلامی بدست و لجن است حرف ساواک را نزنیم که این ها را در آستین خود پرورش داد، جالب است این شخص به آقای بهنودی که هم ظلم خلخالی را می گوید و هم عیب و ضعف شاه را خرده می گیرد که چرا بی طرف نیستی و او را متهم می کند به هواداری جمهویر اسلامی. ما تا چنین هستیم آزادی از ما دورست و مانند جن از ما می گریزد که باید گفت شاه هم یک دیکتاتور مفلوکی بود که البته صد مرتبه به این دیکتاتور خونریز سر بود و این هم در نوشته های آقای بهنود متسترست و گل بی عیب نبود برادر وگرنه من و شما این طور سرگردان نبودیم
خدا انصاف و ادبتان بدهد که مطمئنم دارید
با عرض معذرت از شما و از صاحب سایت
آقای کروبی صراحت لهجه دارد جسور است صادق تر از کافه شیوخ سنگدل است. شیخ شعری برگزیدآن روز نخست بر برگه های انتخاباتیش
خدا را مددی ای رفیق ره تا من / به کوی میکده دیگر علم بر افرازم
شیخ کروبی اینک تو را دشنام میدهند که از چه روی حق میگویی چرا علمی بر میفرازی و میگویی که جلادان بارگاه فقیه بر جان فرزندان ایران سنگدل تر بوده
اند حتی از آنچه خوانین مغول کرده بودند با پیکر شاهدین در پی هر نبرد
با تو در این راه میمانیم شیخ و روح و پیکر شاهد زخمی مان را به هر داد سرای که باشد خواهیم برد دهان بر نخواهیم بستن از گفتن آنچه از ناروا که بر ما روا شد تا علم حق طلبیمان افراشته بماند
شرزین : آه شیخ ، ریش ریا در آمده . روزگاری سخن از خرد »
گفتم دندانم شکستید ، و امروز در پی لقمه ای قلم
می تراشم می شکنید . چه بنایی می خواستم برآورم در
این ویرانه ، و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن
نمی توانم ، و هر دم در ضلمات خندقی یا چاهی فرو
می افتم ؛ و از درد ، اندیشه فراموش کرده ام .
استاد: هر چه بر تو آمد از توست شرزین ؛ نمی شد بگویی غلط
کردم ؟
شرزین: به خدا می گفتم اگر کرده بودم
استاد : حتی اگر نکرده بودی ! چه باید کرد وقتی تاس بد
بد می آورد و ششدر بسته ؟
شرزین: از شماست ، که مهره های این نردید .
استاد: و تو که اسب سرکش در این نطع سیاه و سپید
می رانی ، نمی بینی که تک می مانی ؟
شرزین: مرا مترسان از این پیادگان به وزیری رسیده ؛ من در
« قلعه دانش خویش ایمنم
از طومار شیخ شرزین نوشته ی بهرام بیضائی
آقای حمید،
مطمئن هستم که آقای بهنود نیازی به دفاعیات خشم الود شما ندارد، اگرچه با ادبیات انقلابی خود من را نواختید تا مگر یک نفر جرات نکند حرفی غیر از جمهوری اسلامی (یا اصلاحاتی یا اصولگرا) بزند. ولی بر خلاف آرزوی شما افکار دیگری نیز وجود دارند و نفس میکشند. من روی سخنم با شما نیست.
آقای بهنود، من نزدیک به چهل سال از عمر خود را با دنبال کردن گفتار شما زیسته ام. چه آنزمان که روی تانک اسراییلی برنامه برای تلویزیون آن شاه سابق میساختید و چه امروز روی دنیای مجازی. سوال دیگری به فکرم رسید: به خاطر دارید که ۱۶ سال پیش در مصاحبه با تلوین جام جم لس انجلس، بعد از انتخاب آقای خاتمی از تهران گفتید این حکومت آنقدر به خودش مطمئن است و محکم است که بگذارد خاتمی رئیس جمهور شود؟ حالا، امروز، استحکام این حکومت را چگونه ارزیابی میکنید --- حالا که نگذاشتند موسوی رئیس جمهور شود؟ هنوز هم محکم است؟ یا یک روز، و بزودی، حکومت ایران بدون پسوند اسلامی بکار خواهد بود؟!؟
هر عملی عکس العملی دارد.
نهایتش گلوله بستن بر هزاران معترض سبز است که در خوشبینانه ترین توجیه برای حفظ امنیت به آنها را تحقیر،خفه و حذف میکنند به جرم اینکه مثل کودکان پیشفعال صبوری نمیکنند و قرار ندارند تا اکثریت عوام جامعه بالغ شود است.
آنگاه ملت میرود زیر زمین.
....
بخوانیم:
تصمیم گرفتم کرم شوم.
*بعد از کلی نوشتن، الان دارم خودم را میتراشم:
پیش فعالٍ* بدون پا، آخرش میترکد!
نخواندههایت را بالا میآوردم،
تو هم نخوردههایم را بالا بیاور!
تا زندگی در آرامش ادامه پیدا کند...
...ادامه...
جناب آقای بهنود تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که همیشه نوشته های شما را با لذت خوانده ام ، میخوانم و خواهم خواند
جناب اقای بهنود نوشته های شما آنقدر برای من دلنشین است که در نوشته قبلی فراموش کردم به اصل موضوع بپردازم!!!!
وقتی به این عکس نگاه میکنم بیاد می آورم که چه بودیم و چه کردنمان البته خودمان هم به تحقق خواست آنان کمک کردیم
باسلام
موضوع اين است كه امير عباس هويدا "با آن همه دانش وتجرته " چطور چنين رفتار نسنجيده و ناپخته اي داشته است. مي دانيد كه اگر اين اطلاعات نادرست باشد چقدر درتحليل هاي خوانندگان شما از تاريخ و از رويدادهاي سياسي اثر منفي دارد؟
خود نه از امید رستم
نی زغم
وین میان
خوش دست و پایی می زنم
پاینده ایران
سوالی دارم آن آین است:
قدرت نیک است یا بد؟اگر نیک است چرا داشتنش بینایی آن زورو قدرت مدار را میگیرد تا حدی که جلوی پایش را نبیند و سرنگون شود.سرنگون شدنی.
اگر هم بد است پس چرا هر کسی بدنبال آن است.آیا ایراد از قدرت است یا از افراد به دنبال آن.
جناب بهنود نفرمایید از هیچ کدام ایراد از قدرتمدار زورگوست، چرا که آنان که با قدرت نیکی کرده اند آنقدر کمند در تاریخ که یا یادی از آنان نیست یا اگر هست مثابه یک قهرمان تاریخی اند تا مسلکی برای یک جامعه مدنی و انسانی.
جناب بهنود به نظر شما من جوان چگونه پیدا کنم آن را که ایران من سر آرمیدن ندارد.
آقاي بهنود...عجيب اين روزها ياد داستان كوتاهي از رومن گاري مي افتم
داستاني به اسم " كهن ترين داستان جهان"
بنده شرمنده به فرمان شما که می خواهید مخاطبتان را هم خودتان انتخاب کنیددیگر نمی نویسم . اما شما هم توجه داشته باشید من جواب آن سلطنت طلبی را دادم که با کلمات "بس است" "شرم بر این همه دوروئی " [...] می نویسد و اعتبار و شرف [...] ولی تا زمانی که کلام شما شبیه به این است که نوشتن فرموده اید حتما بنده ساکت می شوم شما هم مثل هر کس حق دارید از دیگری سئوال کنید ایشان هم حق دارد جواب بدهد با ندهد . که همان طور که جواب کیهان و تلویزیون جمهوری اسلامی را نمی دهد مطمئن هستم به شما هم جواب نخواهد داد.
اما سئوال جدید در میان نوشته های آقای بهنود جواب داده شده : حکومت با ایجاد ظرفیت های مستعد جامعه خود را پادار کرد اما تاب نیاورد و به همان ریل سنتی "حکومت آسان و بی آینده " برگشت. این را چندباری ایشان نوشته و گفته است.
من هیچ وقت در مورد شما و مقاله هاتون چیزی ننوشتم.ولی یه حرفی رو دلم سنگینی ممیکنه.
اقای بهنود شما در زندان بودین چرا باید بذارن بعد ازادیتون از ایران برین تا اونجا علیهشون صحبت کنید اونم اطلاعات...!!
چرا رفتید از زندان ننوشتید چرا از شکنجه هیی که باعث اعترافات شما و دوستانتون شد ننوشتید چرا حالا که از ایران مینویسید نمی گید همه انا کار اون خامنه ای چرا ... همش سوال
یکی از کاربرای بالاترین زیر لینک عکس این آقا
http://balatarin.com/permlink/2009/8/14/1703865
توضیحات کافی نوشته:
"نام این فرد رضا قهرمانی است اهل طوس مشهد است و در تهران ساکن و از دشمنان پرو پا قرص و قدیمی خاتمی و موسوی و سایر عقلا است.
ضمنا بد نیست بدانید ایشان از کارکنان شورای نگهبان هستند و فردی بسیار متحجر و غیر منطقی و عصبی است حالا برای من سوال است که اعتراض او به کیست اگر زمانی که اعتراض میکرده امام جمعه احمد خاتمی بوده احتمالا این آقا اعتراض میکرده که چرا میگویی باید با برخی زندانیان با رآفت اسلامی برخورد شود و اگر هم امام جمعه کس دیگری بوده باز پیشبینی علت اعتراض او دشوار نیست"
آقای بهنود من یک مشکل کلی با نوشته های شما دارم، شما همیشه با استفاده از حکایتهای تاریخی نتیجه ای ضمنی می خواهید بگیرید که آینده چگونه خواهد بود یا سیر حوادث به کجا منتهی خواهد شد. این نتیجه هم غالبا به گونه ای است که به انسان ها امید می ده. قبول دارم که این کار ارزشمنده ولی حقیقت اینه که
1- تاریخ تکرارپذیر نیست وگرنه باید قبول کنیم که انسان داخل یک چرخه باطل به دور خودش می چرخه.
2- نتایجی که شما می گیرین همیشه نتایج مثبت تاریخیه که چگونه ظالمهاعاقبت به خیر نشدن، اما تاریخ پر از نمونه های متضاد این هم هست.
که خوبان قلع و قمع شدن. تازه بسیاری از این خوبان در گمنامی قلع و قمع شدن و نام و یادشون هم باقی نمونده. منظورم اینه که می شه با این استدلال کلی شما به نتایج کاملن متفاوتی رسید.
3- انسان موجود محدودیه و تجربه هاش هم همینطور سالها پیش دوستی برام نوشت تجربه های محدود نتایج لایتناهی ندارد.
من خودم چند تااز کتابهای تاریخی شما رو خوندم و دوست دارم. منظور کلی من اینه که شاید نباید بیشتر از حد به تاریخ به مثابه آیینه عبرت و چراغ راه آینده نگاه کرد. به نظر میاد که خاورمیانه توی گذشته خودش گیر کرده.
اقای بهنود
تفسیر جالبی داشتید. نتاسفم برای اون دوستمون که حکومت رو معشوق شما میداند. به هر حال مشکل ایران همیشه این بوده که چشمهایمان به اندازه کافی باز نبوده و برداشت صحیحی از اطرافمون نداشتیم. امیدوارم همگی روزی بهتر ببینیم
Mr Behnood,
You need professional help from a doctor. You have an unexplainable anger against Shah.s regim.
You keep contradicting yourself. How can you make a strong comment like " Hoveyda was innocent" when you mention examples of his lies to the Shah
دوست عزیز و محترمی که قصد کرده اند ارزش داستان های تاریخی آقای بهنود را نادیده بگیرند سه عیب برای استدلال خود برشمرده اند که از جمله این است که تاریخ تکرار می شود در حالی که به نظر نویسنده کامنت تاریخ تکرار پذیرنیست. ممکن است نشان بدهند که کجا ـآقای بهنود نوشته اند تاریخ تکرار می شود. آقای بهنود هیچ گاه این را نگفته و مثال تاریخی زده که تلنگری باشد و دیده ایم که همیشه هست. اما دوست عزیز کامنت گذار در پایان کامنتش نوشته خاورمیانه در گذشته خود گیر کرده . یعنی پذیرفته که ما ایرانی های عضو خاومیانه از روی تاریخ مشق می کنیم یعنی تاریخ تکرار می شود در خاورمیانه . در این صورت مشکل چیست.
می خواستم بگم دوستان خیلی برای دفاع از آقای بهنود چوش نزنید . اگر صلاح بود خودشان دهان باز می کردند و جواب خزعبلات تلویزیون را می دادند این جا که کامت گذاران همه از علاقه مندان هستند.
حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن
اينها ازاستالين آموختند رمز جنايت مقدس را٠
در صحن دادگاههای مسکو هر از گاهی متهمی فریاد بر میداشت: «من گناهکارم، مرا بکشید!» یا دیگری داد میزد: «من خائن هستم، خائن باید کشته شود!» در پشت صحنه بر متهمان چه گذشته بود؟ پس از حدود هفتاد سال هنوز به این پرسش پاسخ قطعی داده نشده است.
دهها نفر از سران حزب کمونیست و فرماندهان ارتش سرخ به دستور یوزف استالین رهبر حزب و رئیس دولت اتحاد شوروی در برابر دادگاه قرار گرفتند. استالین شخصا در اتاقکی مخفی بر جریان دادگاهها نظارت داشت و از طریق زیردستان خود جریان دادگاه را هدایت میکرد.
آقای بهنود،
با امید فرو نشستن آتش خشم انقلابی طرفدارانتان، این جوابیه را با تاخیر مینویسم، با آرزوی اینکه یا آن انقلابی رزمنده از این وبلاگ سفر کرده باشد و یا خشم انقلابیاسلامیش فروکش کرده. جالب است در آن پاسخ اولش چند ناسزا ردیف من و کسیکه دستش از دنیا کوتاه است کرد، در پاسخ دوم چنان خشمناک بود که شما برای عدم عدول از ادب نوشته ش را سانسور کردید. میترسم در جواب این لغات با ساطور به در خانه من بیاید و پاشنه در را بکند.
بهر توصیف، جناب بهنود گرامی، شاید طرز قضاوت من از شما با دوستان دیگر فرق میکند زیرا که من شما را از تلویزیون آن "آخرین شاه" بخاطر دارم، و نه به عنوان مدافع اصلاح طلبان این حکومت اسلامی. دلیل علاقه شما به این حکومت اسلامی همین بس که در مصاحبه با رادیو زمانه دوباره تکرار کردید که شما عکس آقای خمینی را از تلویزیون پخش کردید. اینجا زیر هیچ فشاری نبودید و طرفداری از خمینی این روزها افتخار نیست، مگر اینکه هنوز واقعا معتقد به آن باشید.
در پایان اضافه کنم که بدبختانه، ظاهر آراسته و شیک شما، آن کراواتها و کتها ی سه دگمه و موهای مراتب (با اظهار حسادت از اون همه موی سیاه!!!) تا آبد به شما برچسب طاغوتی خواهد نواخت، چه بخواهید و چه نخواهید. ولی چقدر خوب است که ظاهرتان کریه مانند عسگر اولادی نیست و قلمتان هرز همچون [...].
(چند تا نقطه را خودم اضافه کردم!)
بی صبرانه چشم انتظار مقاله ۲۸ مرداد شما هستم!!!!
بهنود عزيز ، بسياري ازصاحبان قدرت و حكومت افرادي را براي مناصب مختلف انتخاب مي كنند كه ريشه درجايي ندارند . اين افراد نيز نگران هيچ چيزو هيچ كس جز مقام و منصب و منفعت خود نيستند وحاضرند به همه چيز تن دهند ، نمونه اين افراد هميشه بوده است . مصاديق آنهارا درجامعه امروزايران به خوبي مي توان جست .
اصولا سيداحمدخاتمي خطيب نماز جمعه كيست وازكجا سردرآورده ؟ سعيد مرتضوي كيست و چگونه امروز دكتراي به او اعطا مي شود؟روانبخش ، كوچك زاده و ....بسياري ازكساني كه امروز عنان سخن ازكف داده و دهان به هرزه گويي مي گشايند ريشه درهيچ جا ندارند . براي آنها موقعيتشان مهم است .
ارباب قدرت اين گروه را با كارمي گيرند و(اگربه چيز زشت تري تعبير نكنم ) چون دستمال كاغذي پس ازمصرف به دورمي اندازند . نامي هم ازآنها به جزاعمال زشت باقي نمي ماند.
از نسل گذشته گله دارم. از نسلی که همهٔ هویتمون ازمون گرفت و الانم فقط درد گرونی و کم پولی رو داره. اینکه ۳۰ ساله تلویزیون رسمی مملکت حق نشون دادن هیچ ساز موسیقی رو نداره درد نیست؟ اینکه جوونهایی که هنرمند هستن و میخوان نون روح پرجلاشون بخورن هیچ حقی ندران درد نیست؟ کاش دیوارای اتاقم اینقدر بلندو سخت نبودن. کاشکی برایم یک هویتی گذاشته بودید، به یک سرزمینی تعلق داشتم. کاشکی تموم آدم حسابی های مملکت میرفتن و یکشبه لباس شخصی میشدن، با چوبو چماق میومدن بیرون. مثلا مسعود بهنود با یک چماق می ایستاد توی میدون انقلاب جلوی دانشگاه از هرکسی که رد میشد زهره چشم میگرفت. یا مثلا شیرینی عبادی توی یوسف آباد جلوی دفترش به مردم گاز فل فل تعارف میکرد. کاشکی اون آدمهای مستی که شبا توی خیابونهای شهر تا صبح آواز میخوندن برمیگشتن دوباره، من که ندیدمشون. اما باهاشون همدرد و همصدام. شاید می زدن، شب گردی و تا صبح آواز خوندن تنها مرهم روح آزاده ای باشه که معنی زیبایی را فهمیده و حاضر نیست شرافتشو به خرافه پرستان بفروشه...
Salam,
Bebakhshid aghayoon man fekr mikonama ke darim yekam sar reshteh karemoono gom mikonim. Soal ineh: Ba in farz ( ke mahal ham nist, chon derkhat-eh mordeh dar (( Dar Entezareh Godot)) act dovom barg dar avord- ke farda in hokoomat ye jooraie na padid shod ya che midoonam soghoot kard ya bel akahreh mesleh zamaneh enghelab mardom be dorost ya ghalat hagheh ray dashtan; Soal ineh ke barnameh nokhbegan CHIST? Aslan nokhbeh darim ( Migam nokhbeh dar maanayeh vaghei kalameh-ash ra dar nazar begirid)?
بهنود جان خوب نوشتی و آن روحانی فربه که گفت افشای تجاوز آبروی نظام را می برد.
مگه
نظام آبرو هم دارد که برود؟
از سال 1360 تا کنون تجاوز یک امر روتین در زندانها بوده است در دهه 60 برای جلوگیری از ورود دختران باکره به بهشت توسط پاسداران انقلاب مورد تجاوز قرار می گرفتند و امروز برایجاد رفعب و وحشت سپاهیان به دختران و پسران تجاوز می کنن.
یکی از فرماندهان سپاه در دهه 60 قصد تجاوز به یک پسر بچه داشت که با دخالت یک مامور وظیفه شناس کلانتری و مورد ضرب و شتم قرار دادن آن فرمانده قضیه فیصله پیدا می کند ولی وکیل سپاه برای این فرمانده متجاوز در دادگاه به دفاع از او می پردازد و کل ماجرا را منکر می شود.
البته همه اینها برای اینکه آبروی سپاه نرود.
آیا سپاه بعد از ماجرا تجاوز به دختران و پسران در زدان دیگه آبرویی دارد؟
از قدیم گفته ان جلوگیری از ضرر در هر زمان سود است نه زیان.
نظامی که در ظلم قوطه ور است دیگه آبرویی ندارد تا نگران آن fhan.
طهماسبی
این نیز بگذرد
بهنود عزيز/ زيبا بود وزيباتر خواهد شد اگر خود بگويي ان روحاني چه مي گويد؟اعلام كرده بودم بدليل فني نتوانستم سخنانت را در دانشگاه لندن بشنوم؟(توقعات از جنبش) بنظرم انتشار انها در حال حاضر بسيار مفيد خواهد بود كه اكثرا نگران خاموشي جنبش هستيم؟! درود دكتر ع ر ن تبريز
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home