Saturday, August 1, 2009

مخترعان ما کجايند

این مقاله این هفته اعتماد است

جزوه يي رسيده و در آن چند چيز براي فروش عرضه کرده اند، يکي يک باتري خورشيدي است که به اندازه کف دست است و پشتش چسب دارد و مي توان به هر چه - حتي پشت لباس - چسباند و انرژي مي گيرد از خورشيد و ذخيره مي کند. ذخيره اش آنقدر هست که لپ تاپي را هشت ساعت اداره کند و تلفن همراهي را 44 ساعت متصل نگه دارد.

تکه ديگر يک کوله پشتي است که در سطح عقبي آن باتري خورشيدي است. دو نوع است؛ در يکي پيداست که باتري خورشيدي دارد و در يکي پيدا نيست. اين کوله را بر دوش مي گذاري و فقط يک ساعت بايد پشت به آفتاب راه بروي تا باتري اش ذخيره شود، حالا هم فندک داري هم تلفن همراه، هم دوربين و هم لپ تاپ و نقشه خوان. يعني امکان گم شدنت نيست ديگر. امکان ندارد فراموشت کند جهان. در صفحه بعدي اين جزوه دوچرخه يي هست، کمي از دوچرخه عادي گران ترغ به پول ما حدود 200 هزار تومانف که وقتي دوچرخه سوار پا مي زند، انرژي توليد مي کند. بعد از کشف، فهمش دشوار نيست. يک توربين کوچولوي نيم کيلويي کنار چرخ هاست که در زمان ما چراغ دوچرخه را روشن مي کرد و حالا انرژي مي فرستد و در يک صفحه به وزن 100 گرم ذخيره مي شود تا سه روز چراغ دوچرخه يا 16 ساعت لپ تاپ و سه روز تلفن همراه را روشن نگه مي دارد.

يکشنبه هم در آبزرور خوانده بودم اختراعي که به دسته عينک متصل است و از آنجا به عصب بينايي. از اين طريق هر چه را چشم مي بيند اين وسيله از طريق ماهواره مي فرستد به هر جا که بخواهي. يعني در حقيقت چشم کار دوربين را مي کند و آن دسته عينک کار تلفن همراه يا وسيله فرستنده تصوير. در سال 2010 به نوشته آن روزنامه مي توان عينک را زد و هر چه ديده مي شود در يوتيوب غيا سايتي که لابد در زمان خود ساخته مي شودف به نمايش درآيد. نفس خواندن اين خبرها وسوسه برانگيز است. چه رسد که کسي مانند من هوس جواني و خبرنگاري کند و سر در پي سازنده اين باتري هاي کوچک خورشيدي بگذارد يا دنبال مخترع عينکي شود که بي سيم از مغز تصوير مي گيرد.

زمان زيادي نخواست، در کمتر از نيم ساعت در بزرگراه مجازي به مرکزي رسيدم که بايد. هر کدام از اين وسايل در جايي ساخته شده بود. اول حيرت آنجا بود که سازنده ندارند اين وسايل، به عنوان مخترع و دارنده حقوق مادي و معنوي اثر، يک آزمايشگاه در دانشکده يي در ادينبورو يا کيوتو يا پنسيلوانيا ثبت است. با رسيدن به اين اطلاعات حيرت از ساخته ها جايش را به حيرت از نظامي داد که چنين راه حل هايي براي گردش علم مي يابد. خلاصه کنم. دانشکده ايکس در لابراتوارش وسيله يي مي سازد و ثبت مي کند و ميليون ها درآمد خرج دانشکده و لابراتوار و حقوق استاد و وام به دانشجويان کم بضاعت و جذب استادان بهتر مي شود. پس دوچرخه و کوله پشتي فراموش شد و اين جست وجو آغاز شد که آيا فقط دانشگاه هاي معتبر راقيه هستند که چنين فکر درخشاني را دنبال مي کنند و چنان نتيجه يي به دست مي آورند، جست وجو حاصل باز هم حيرت آور داد. نام دانشکده هايي در برازاويل غکنگوف، در نايروبي غکنياف، بهارات غهندف هم در زمره جاهايي ثبت بود که اختراع داشته اند و به نام شان ثبت شده است.

نفس اينکه کار تيمي چندان جا باز کند که اختراعات از آشپزخانه دخترک 16ساله به کار جمعي دانشگاهي راه ببرد و توسط کساني شکل گيرد و تکميل شود که نيازي به گذاشتن اسکورت برايشان نباشد، مرغ انديشه را پرواز داد، به تحسر واداشت، وادارش کرد لعنت به اين نفت بفرستد که جوامع را معتاد و مبتلاي طلاي سياه کرده است و از انديشه بازداشته است و انديشمندانش را به تبعيد فرستاده است. در اين جست وجو به هشت نام برخوردم که به احتمال قوي ايراني هستند اما در هيات استادان مراکز علمي ديگر.

در اين جست وجو هر چه کردم مخترع چماق الکتريکي و شلاق و باتوم شوک ساز نديدم
.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 1, 2009 at 9:51 PM , Blogger Pejman said...

بهنود عزیز

نکند توهم فراموشکار شده ای. نکند تو هم اهل وعده دادن و فراموش کردنش باشی.
یادت هست که دو هفته پیش قرار کردی برایمان بنویسی که راست میگوید و که اشتباه میکند.
ما دوهفته است که منتظریم.
چون به تحلیلهایت اعتقاد دایم.

یک دوست

 
At August 1, 2009 at 10:36 PM , Anonymous شاهد said...

آقاي بهنود عزيز، اگرمقصودتان ازاينكه نامي ازمخترع چماق الكتريكي و شلاق و باتوم شوك سازنديديد اين است كه هيچكدام ازآن هشت نام به احتمال قوي ايراني چنين اختراعي نداشته اند بايد بگويم اشتباه گشته ايد اين وسايل ابتدايي را هيچ انديشمند ايراني اختراع نكرده وازقبل از57 به لطف استادان شكنجه آمريكايي و اسراييلي به ايران آمده است .
اما قطعا دوستان آمريكايي و انگليسي وسايل مدرن تري دارند كه درگوانتانامواستفاده مي كنند ولي فعلا به علت شكرآب بودن روابط فيمابين به حكومتيان ايران نداده اند .شايد زماني برسد كه هم جاي توپولف بويينگ سوارشويم وهم آزاديخواهانمان افتخارچشيدن شكنجه هاي جديد آمريكايي راداشته باشند .
بگذريم ازاين جمله اخيركه محض مزاح گفتم امروز درصفحه 24روزنامه اعتمادملي درستوني باعنوان "نگاه تاريخي " سخني ازمرحوم طالقاني را خواندم كه "اسكندردلدم " نقل كرده بود .
آيت الله طالقاني درپاسخ پرسشي گفته است : ما دراسلام چيزي ازاين چيزها"شكنجه و سلول انفرادي نداريم واصلا دراسلام چيزي به نام زندان وجود ندارد ."
كجاست آقاي طالقاني كه ببيند هم اوين هست و هم كهريزك درست مي شود تا جوانان ايراني را براي همه چيزي كه درقانون اساسي حق آن داده شده به بند بكشند .
بله دوست عزيز طعم آنها راكه مخترعش رامي خواستي طالقاني ها كشيدند . اما درآن روزگاراگردادگاهي پخش مي شد كيف مي كردي كه مردي مثل خسروگلسرخي و كرامت دانشيان وجوددارند كه حتي اگر با توهم كيش نيستند هموطن آزاده اند و مرد .
اما امروز مي گويند كه شما مردم خس و خاشاكيد و آنان راكه الگو وقهرمان مي پنداريد ترسويند . سي سال آب درهاون كوبيديد و كافربوديد و...
واي برما.

 
At August 1, 2009 at 11:30 PM , Anonymous saeeeed said...

با وجود آن همه سابقه در نوشتن،باز هم می بینی که بهنود همچو جوانکی تازه،چنان با شور می نویسد،هر چند کوتاه،که احساس می کنی توشه ای از این بر نگیری باخته ای!!
نه احتیاط ملال آور ÷یران را می بینی،نه خامی ناشیانه جوانکان را،خام بوده روزی،پخته شده اکنون،سوختنش را به این زودی آرزو نمی کنم،کع خود میانه ر ا بیش می پسندد...

 
At August 1, 2009 at 11:54 PM , Anonymous Anonymous said...

چماق الکتريکي و شلاق و باتوم شوک ساز
بخدا اگه ازينا خورده بوديم اينقدر نميسوختيم.
اونچه كه به تن ما خورد چماق ميخ دار بود.
يعني يه چيزي در حد انتظار از همين كسايي كه آي كيو يي در حد ملخ دارن.
پايدار باشيد

 
At August 3, 2009 at 6:12 PM , Anonymous reza said...

سلام آقای بهنود
نوشته های شما همیشه خوندیه، فقط یک سوال دارم چون این مورد زیاد به چشمم میاد: نمیدونم عباراتی مثل "يعني امکان گم شدنت نيست ديگر" ، "امکان ندارد فراموشت کند جهان" و "سازنده ندارند اين وسايل" از لحاظ دستوری چه حکمی دارن ( البته با توجه به نویسنده قاعدتا درست هستن) ولی تو یه متن مدرن یه کمی توی ذوق میزنه ( شایدم من بی ذوقم) . جملات این مدلی توی کتابی مثل ای سه زن خیلی میشینه
ولی اینجا ؟
امیدوارم نگید چه پررو. دارم 100% هامو میشکنم

 
At August 12, 2009 at 11:54 PM , Anonymous armin said...

اول پای راست

سلام
در ابتدا بر دستان قلم بدستت هزار بوسه میزنم که اعتباریست برای زبان وفرهنگ مادری که هنوز در قلبمان سو سو میکند.
اما آقای بهنود عزیز در این برهوت دنبال لگه کفش کهنه گشتن هم خطاست چه رسد به مخترع...
من شاید یکی از آنهایی باشم که می توانستی دنبالش بگردی .میتوانم باتوم برقی هم بسازم یسیار قوی تر از آنی که برادران و خواهرانم را آزرد.تفنگ لیزری هم می توانم بسازم که چشمان بی ناموس قاتلان ندا و غیره راهدف بگیردو...
اماهنوز بین آسمان زمین خدا حیرانم که کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
اما اگر بدنبال اختراع یک چیز که به درد بشریت بخورد من هم ترجیح میدهم در مستراح هوشمندی بسازم که اگر مادر مرده ای از زور فشار مسانه خدای ناکرده با پای چپ وارد موال شد نهیبش دهد که نامسلمان اول پای راست

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home