Monday, July 27, 2009

فیل و آهو

این مقاله این هفته اعتمادست

قراردادهاي گلستان و ترکمنچاي بود يا جنگ هاي ايران و روس، داغ جدا شدن بخش بزرگي از شمال غربي کشور بود يا غرور و بدرفتاري روس ها و بلاهايي که در دو مقطع بر سر آذربايجاني ها و خراساني ها آوردند، شايد هم رفتار پرتبختر امثال گريبايدوف و قلي اف بود، يا فقط همسايگي و آن وصيتنامه پطر که مي خواست سربازانش پاي خود را در آب هاي گرم خليج فارس بگذارند. روزگاري پي ير ترودو نخست وزير کانادا با اشاره به همسايگي شان با امريکا گفته بود فقط ما درد همخوابگي فيل و آهو را مي دانيم.

واقع اينکه تا 30 سال پيش که امريکا وارد جغرافياي سياسي ايران شد و شيطان بزرگ شد، اين روس و انگليس بودند که چنان زخم شان با جان و تن ها آشنا بود که ايراني ها دو قرن دنبال سومي مي گشتند که بلکه از دست اين دو نجات شان دهد. گاه سر در پي آلمان بودند و گاه فرانسه، در زمان هايي عثماني بود و بالاخره امريکا.

تاريخ ديپلماسي ايران از زماني که از ابهام افسانه بيرون آمده در اين چالش خلاصه بوده است؛ يعني بعد از کشته شدن آقامحمدخان قاجار که داشت نقشه ايران را در شمال غرب کش مي داد تا برخلاف نظر پطر، ايراني ها به بندر پوتي برسند.

و در تمام اين دوران ترس از انگليسي ها دروني بوده و به افسانه هايي آميخته که گاه خود انگليسي ها بادش مي دادند و نانش را مي خوردند. آنان اگر قائم مقام و اميرکبير و تيمورتاش را هم به قتل رساندند باري به دست شاهان ايران بود، گاهي در مراسم عزاداري کشتگان خود شرکت هم کردند. اما روس ها خشن تر و شفاف تر عمل کردند. و به جز دو دوره جنگ با عباس ميرزا، در موقعيت هاي مختلف صاف در سينه ايراني ها ايستادند. پس چه عجب اگر در آغاز قرن بيستم هنوز باشند کساني که وقتي سخن از روس ها مي رود، کهير مي زنند. هنوز زنان سالخورده خراساني زنده اند که فرداي سوم شهريور 1320 پدران و برادران شان از ترس بلشويک ها آنها را به غار و زيرزميني بردند و محبوس کردند؛ عملاً زنده به گور. مي گويند هنوز اثر گلوله هاي توپ شان به گنبد طلا هست. و هنوز آن تکه خالي است در گنبد امام رضا که کندند و بردند.

اين ترس از روس که روزگاري موجب جدال هاي وسيع بين روسوفيل ها و انگلوفيل ها در صحنه سياست داخلي هم شده بود که دولت مي بردند و مي آوردند، تنها کوتاه زماني ريخت آن هم به روزگار انقلاب کبير و روي کار آمدن لنين بود که امثال ملک الشعرا و نيما دل بسته حکومت شورايي و لنين شدند. و دنباله همين خط رسيد به حزب توده و دل بستن اکثر هنرمندان و روشنفکران به آرمانخواهي هايي که دير نماند.

تا بداني اين نگراني و فوبيا چه اندازه پايدار است، کافي است سرگذشت سه تن از باکفايت ترين رجال ايران به ياد آورده شود که تنها و تنها گناه شان اين بود که زبان روسي مي دانستند.

تيمورتاش وقتي در 55 سالگي به دستور رضاشاه به آن سبعيت کشته شد به گفته دوست و دشمن از باکفايت ترين رجال ايران بود که از عهده دفاع از حقوق کشور در سخت ترين موقعيت ها برمي آمد. بعد از اينکه انگليسي ها به جهت مذاکرات نفت قصد انهدامش را کردند و مقاله يي در تايمز لندن چاپ شد که به منزله صدور فرمان اعدام وي بود، از فکر اينکه يکي از همکلاسانش در زمان تحصيل در سن پترزبورگ غکه به خدمت لنين درآمده و کميسر تجارت خارجي شده بودف دارد براي وساطت به تهران مي آيد، رضاشاه دستور مرگش را صادر کرد.

امان الله خان ضياءالدوله هم درس خوانده روسيه بود و به هوش و استعدادي که داشت تا مقام بالاترين افسر ايراني قزاقخانه جلو رفت. براي آنکه تن به تسليم به خارجي ندهد در کنسولگري انگليس در تبريز در همان محرم سياه خود را کشت. در اين هنگام فرزند 10ساله اش در سن پترزبورگ در يک پانسيون بود. اين فرزند نام پدر جوانمرگ خود گرفت، و شد امان الله جهانباني و سپهبد ارتش نوين، اما نه او و نه فرزندانش با همه هوش و استعداد و دانشي که داشتند در دستگاه سلطنت محرم نشدند. اين دو تا.

سومي احمد ميرفندرسکي بود؛ يک ديپلمات واقعي. در دوران آخرين پادشاه تا بالاترين مقام ها در دستگاه ديپلماسي هم رفت اما چنان که پيرانه سر در گفت وگويي بلند با احمد احرار روزنامه نگار بازگفته است همواره شاه و ساواک به او بدگمان بودند.

اما به همين وسواس ها، به چنين بدگماني هاي گاه بي دليل و سوءظن هاي گاه بيمارگونه، ايراني ها توانستند گربه را در کنار يک فيل بخوابانند؛ فيلي که 70 سال بزرگ ترين زرادخانه جهان را داشت و يکي از دو ابرقدرت جهاني بود. در اين فاصله هرگز به اندازه اين چند سال بي احتياطي نشده بود. پس امروز اگر کساني نگرانند، نگراني شان تنها به سقوط دم
به دم توپولف ها، به بازي تلخ روس ها با نيروگاه بوشهر نيست، از منافعي طولاني تر مي ترسند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At July 27, 2009 at 8:47 AM , Anonymous Anonymous said...

che konim as daste rusha

 
At July 27, 2009 at 8:50 AM , Blogger Amin said...

جسارتاً، فیل نیست و خرس است.

 
At July 27, 2009 at 1:56 PM , Anonymous ندا said...

درود
اين روزها اين خاك ولايت زده بوي مرگ مي دهد . عده اي قرباني بي مسئوليتي عده اي قرباني قدرت طلبي. هر دو قربا ني اند.
با اجازه لينك دادم.
پايدار باشيد

 
At July 27, 2009 at 2:14 PM , Anonymous فرهاد حیدری said...

زنده باشی آقای بهنود عزیز
ایا این روسها بد هستند که منافع ملی خود را پیشانی نویس کرده اند یا ما که همین سه نفر را هم اگر تاریخدانانمان گوشزد نکنند فراموش
میکنیم؟

 
At July 27, 2009 at 2:36 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
چه زيباست اين تاريخ
تا وقتي كه لاي كتابها بماند و سروقتمان نيايد
خوش باشيد

 
At July 27, 2009 at 3:38 PM , Anonymous Anonymous said...

ايا ميشيود روز ازادي ايران را ديد

 
At July 27, 2009 at 6:30 PM , Anonymous عصر آزادگان said...

به هوس راست نيايد به تمنى نشود / اندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد

 
At July 27, 2009 at 6:31 PM , Anonymous Fariba Parand said...

What Canadian Prime Minister, Pierre Trudeau, exactly said was, "Relations with the States is like sleeping with an elephant. No matter how friendly and even-tempered is the beast, if I can call it that, one is affected by every twitch and grunt." It's really amazing how you often make stories and scenarios of yourself!

 
At July 27, 2009 at 6:32 PM , Anonymous Saghari said...

ريشه مشكلات اينجاست ٠ خامنه اي و سپاه بدون روسيه ميهمان ٦ ماهند٠ همانطور كه شاه بدون آمريكا بود٠


کارشناس آذربایجانی:مراجعه به دادگاه درباره تقسیم خزر موثرنیست

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=4338

همه شما جزو امپراطوري شوروي بوديد و رويهم ۵٠ درصد داشتيد با خيانت حزب توده و ملاها روسيه استعمارگر ۵٠درصد شماها را يكجا برداشت و حالا شما را به جان ايران انداخته تا از سهم ۵٠ درصد ايران بدزديد٠ و براي ايران تا خرخره فرورفته در لجن استعمار به جا مانده از كشور شوراها فقط ١١ درصد بماند٠ بي خود نيست مردم ايران مي گويند مرگ بر روسيه و وبسايت هاي چپ روسي آدرس نوكيا مي دهند٠ توده ايها هم از صحنه غايبند٠

 
At July 27, 2009 at 6:57 PM , Anonymous نادر said...

فریبا خانم آیا مطمئن هستید ترودو همان یک بار که شما سراغ کرده اید درباره آمریکا حرف زده است . چرا این را می گویم چون که من هم در سالیان قدیم همین روایتی را که آقای بهنود گفت اگر اشتباه نکنم در مجله تایم خوانده ام .
به نظرم آقای بهنود خود بهتر می توانند این موضوع را روشن کنند.

 
At July 27, 2009 at 7:01 PM , Anonymous Anonymous said...

به نظر من کاربران این سایت که عموما هم مردمان فهیمی هستند وقتی چنین متسامح به نظر می آیند تکلیف جوانان [...] دیگر معلوم است. آقا نادر ساده دل تصور کرده فریبا خانم یا آقا در صدد کشف چیزی است و یا قصد آن دارد که به ما چیزی یاد بدهد. نه برادرم او از نوشته اش پیداست که قصد تخفیف و اگر نگویم توهین دارد به آخر نوشته اش دقت کنید. در جالی قدیم ها خوانده ام که معلومات اندک موجب مرگ و نیستی می شود. حالا ایشان با نقل یک جمله از یک فرد آیه صادر فرموده اند که شما تا کی می خواهید خیال ببافید. باید بهشان گفت خانم یا آقای محترم گفتند قورمه سبزی را با غ می نویسند یا با قاف . طرف جواب داد با گوشت بره وشنبلیله . مقصود این است که روس ها و خطراتشان پوشت گوش ماست .

 
At July 27, 2009 at 7:03 PM , Anonymous دکتر احمدی رشت said...

من تردید ندارم که جمهوری اسلامی همان طور که آقای بهنود هم در مقاله دیگری نوشته اند مراقب هست و نمی خواهد به سرنوشت افغانستان مبتلا شود، اما مهم این است که در اثر بی تدبیری کسانی مانند احمدی نژاد خودرای خودپسند ممیکن است روس ها سوراخی را که عمری بسته بوده پیدا کنند

 
At July 27, 2009 at 8:43 PM , Anonymous Anonymous said...

About Mr. behnood's code from Trudeau. He said: Living next to you is in some ways like sleeping with an elephant. No matter how friendly and even-tempered is the beast, if I can call it that, one is affected by every twitch and grunt. (Addressing the Press Club in Washington, D.C., 25 March 1969)

Cordialement
JM
Ville de Quebec

 
At July 27, 2009 at 8:59 PM , Anonymous شاهد said...

آقاي بهنود ،‌ روس ها متاسفانه چه آن زمان كه درقالب شوروي همسايه ما بودند و چه اكنون برخي بي سياستي ها را به خرج داده و مي دهند .فراموش نكنيم رابطه سران رژيم سابق شوروي را با شاه كه حتي درروزهاي پاياني اين سلطنت پهلوي به شكل حمايت گونه اي ادامه داشت وبازهم فراموش نكنيم كه بعد ازسقوط اين رژيم همان هابودند كه قبل ازبسياري كشورها جمهوري اسلامي را به رسميت شناختند .
درتبريك به احمدي نژاد دراين انتخابات هم آنها پيشگام بودند (شايد آنها ماشين چاپ آگهي تبريك خودكاردارند كه بلافاصله وارد عمل مي شوند وبدون فكرعمل مي كنند ).
باهمه اين ها به گواه تاريخ هيچگاه روس ها به اندازه انگليس و آمريكا جنايت و خيانت درايران نكرده اند
طرح موضوع روس ها دراين مقطع شايد نوعي انحراف و استفاده طرفداران آمريكا و انگليس درايران باشد.
سه نفركشته اي نيز كه اشاره كرديد مربوط به زمان رضاخان بود ، تاريخ معاصرايران به خصوص درعصرمحمد رضاپهلوي انباشته ازجنايات انگليس و آمريكاست . جناياتي كه خود بيشترازهمه ما به آن واقفيد . بنابراين هرنوع انتصاب نظام به روس ها و حمله به روسيه به اين بهانه تنها آدرس عوضي دادن است ، كه شما به يقين اهل آن نيستيد.

 
At July 27, 2009 at 9:38 PM , Blogger persianist said...

سیاست متقابل روسیه و ایران جنگ سرد بلقوه و نوینی رادر مقابل دنیای غرب پیش چشم می آورد که ایران ، کوبای آن روز آن خواهد بود.

 
At July 27, 2009 at 10:43 PM , Blogger خاشاک said...

تابحال به کرات شنیده ایم و به تجربه دیده ایم که ایرانیان کمتر در کارهای گروهی موفقند و اساسا team working در کشور ما جایگاه مناسبی ندارد. هرچند در آموزش های علوم مدیریت و همایش ها و کنگره ها به وفور از محسنات این شیوه در پیشبرد بهتر امور سخن رانده میشود، اما در عمل در جامعه ما از کار گروهی خبری نیست که نیست. مثال رایج و کلیشه ای در این مورد ناکامی تیم های ملی ما در ورزشهای گروهی و در مقابل کسب نتایج بهتر در رشته های انفرادی است که با وجود هزینه ها وبرنامه ریزی های فشرده و صرف امکانات مادی و معنوی کشور و به بهای کاستن از امکانات رشته های انفرادی ، اعزام این تیم ها قریب به منفعت نبوده و جز در موارد نادر ، موفقیتی نصیب ایران نکرده است.
اما غرض از این انتقاد از خود ، پرداختن به ورزش و فوتبال و لزوم انجام فعالیت فرهنگی برای ایجاد روحیه کار گروهی در بین جوانان نیست . هدف از این مقدمه پرداختن به حوادث ایران پس از انتخابات است ،که به کودتای مخملی تعبیر شده .
کودتا به شرایطی گفته می شود که در آن یک اقلیت از نیروهای نظامی علیه دولت قانونی کشور اقدام کرده و با اتکا به نیروی قهری آنرا از قدرت ساقط نموده و دولت دلخواه خود را جایگزین آن می کنند . از اصلی ترین و اولین اقدامات دولت های بر آمده از پروسه کودتا ، جلوگیری از انتشار اطلاعات بین مردم و همینطور نشت اخبار به خارج از مرزهای کشور از طریق تعطیلی تمامی رسانه های دیداری ، شنیداری و مکتوب و همچنین دستگیری و بازداشت فعالان سیاسی و مخالفان کودتاست. اما با همه این اقدامات گروههای کودتایی بخاطر فشار های داخلی و خارجی تا تحکیم شرایط سیاسی و اجتماعی کشور در وضعیت کاملا لرزان و بحرانی قرار داشته و این وضعیت تا حذف مخالفان و آرام کردن مردم معترض و راضی کردن جامعه بین المللی به پذیرش سیستم جدید ادامه می یابد .
اگر از این منظر به حوادث انتخابات ریاست جمهوری ایران بنگریم ، تعبیر آقای خاتمی در استفاده از ترکیب کودتای مخملی کاملا مناسب شرایط امروز ایران است. این کودتا توسط بخشی از سپاه پاسداران طراحی و به اجرا رسیده است، همزمان با سرقت آرای مردم مانور اقتدار برگزار شده و دستگیری ها آغاز می شود.وسایل ارتباطی قطع میشود و مخالفان و معترضان بازداشت و زندانی می شوند .البته چنانچه کشتار های خیابانی را به این شرایط اضافه کنیم ، می توان گفت کودتا چندان مخملی هم نبوده ، بلکه بیش از حد زبر و خشن انجام یافته است.
حال تصور کنید با گروهی نظامی روبرو هستیم که هم تجربه کار سیاسی ندارند و هم بخاطر کودتا در شرایط بحران می بایست اداره یک کشور را بدست گیرند ، ضمن اینکه کارنامه سیاه این گروه کودتایی ظرف چهار سال گذشته با درآمد های سرشار حاصل از فروش نفت و در شرایط نسبتا آرام و بدون بحران برای ایرانیان واضح و عیان است.
اگر اصل کم تجربگی ما ایرانیان را در کار گروهی بپذیریم به سادگی می توان پایان این کودتا را نه از آیینه ، که در خشت خام دید. وقتی تیم های ما با هزینه های گزاف و اقامت در هتل های چندین ستاره و دکتر روانشناس و ماساژور و سوناو جکوزی و حمایت تمام رسانه ها و در آرامش کامل توان کسب نتیجه ندارند، آیا می توان از یک گروه کودتایی که در اقلیت بوده و مجبور به زندگی در بحران است، توقع کسب نتیجه و به پایان رساندن پروژه کودتا را داشت؟

 
At July 28, 2009 at 3:08 AM , Anonymous Anonymous said...

چرا جناب بهنود یکهو فیلت یاد هندوستان کرده !؟ دیروز خیلی دور را یاد آوری میکنید
که چه بشود !؟ لااقل امروز آن آذربایجانیکه قسمتی از خاک عزیزمان را بخودش چسبانده
در بغل بریتیش پترلیوم نازنینتان !! سخت جاخوش کرده ٬ خب از آن انگلیس مکار که
شعار آبهای گرم خلیچ فارس را آنروزها سر میداد لطف کنید بپرسید میشود
آن قطعه خاک ایران را پس بدهند ؟؟ یا شما فقط بروسیه ده پاره شده عناد دارید نه
دوستان مهربان و دمکرات ! انگلیس و آمریکا .... آخه این چه بی انصافیست که میکنید

 
At July 28, 2009 at 3:56 AM , Anonymous حميد said...

دزد، بازار آشفته دوست تر مي دارد. چه جاي ملامت بر كساني كه سود و منفعت خويش مي جويند از بازيهاي زمانه؟ ما خويش را درمان بيابيم بي ملامت اغيار

 
At July 28, 2009 at 7:12 AM , Anonymous Anonymous said...

http://golfepersique.blogspot.com/?

Here is iran, Evin Prison.

 
At July 28, 2009 at 8:36 AM , Anonymous حذف نکنید لطفا said...

آه عزیزان کاری نکنید حزب توده برنجد که عاق والدین می شوید ببنید کامنت گذار ناشناس چطور پرونده می سازد برای آقای بهنود که چرا یک بار حرف روس ها را زدی . همان روش مرضیه . آقای بهنود که شما همیشه از این توده ای ها تجلیل می کنید حالا بخورید نوش جانتان تا بدانید که این [...] همین اند. ولی واقعا شرمم آمد از توده ای هائی که همین کشته شدن روزنامه نگار حق پرست را که دو ماه قبل اتفاق افتاده و بارها و بارها نمی بینند یا فکر می کنند که در لیبرال دموکراسی هم روزنامه نگار را می کشند. مرگ بر وابستگی ذهنی . زنده باد استاد خودم که گاهی عیب این می گوید گاه عیب آن. در صدای آمریکا یک تنها رسواشان کرد و آن وقت توده ای ها برایش کف زدند اما بعد از توده هم به موقع حرف زد. تازه به نظر کمی هم جانب دوستان را نگاه داشت. خودش نوشت علیه سایه حرقی ندارم بزنم
خلاصه خرسه اگر هم فیل صدایش کنی باز می فهمد که مقصود چیست.
راستی در جواب آن دوست که نوشته فیل نیست خرس هست باید بگویم داداش به ظرافت موضوع توجه کن . گفته ترودو را ببین آقای بهنود گربه را علامت ایران گرفته و خرس را هم به فیل تبدیل کرده است. با عرض جسارت
آقای بهنود لطفا حذف نکنید

 
At July 28, 2009 at 12:54 PM , Anonymous فریبا said...

به به... می بینم که شما هم حذف می کنید، کامنتی بی هرگونه بد یا زشت گویی را. مبارک است انشاءالله

 
At July 28, 2009 at 2:57 PM , Anonymous Haleh said...

آقاي بهنود
بنده نه بادمجان دور قاب چين شما هستم و نه صد در صد موافق و همفكر شما٠ نمونه بارز اختلاف بنده و جنابعالي در راي دادن به موسوي بود٠ اما دو خصوصيت شما را از ديگران ممتاز مي كند
اولا تاريخ نگاري و مشي روزنامه نگاري شما كه بسيار مستقل و بدون باج دادن به اين و آنست چه روس ها و حزب توده باشد چه انگليس ها و چه آمريكا و چه ملاها٠
دوما فريب نخوردن و دنبال جو نرفتن و مردم گرايي عوامفريبانه را نصب العين قرار ندادن شماست٠
هر انسان آزاد از مذهب و ايدئولوژي و ايسم هاي زنجيري بايد از شما به خاطر اين مشي منحصر به فردتان قدرداني كند٠
من سهمم را ادا كردم٠
كاش همه روزنامه نگاران و روشنفكران ما از افتادن در دام مافياهاي قدرت و يا دنباله روي كور كورانه از جمعيت به هيجان آمده بپرهيزند٠

 
At July 28, 2009 at 3:28 PM , Anonymous اشکان said...

کاملاً درست میگین آقای بهنود؛ اما، نباید بیش از حد روی دخالت خارجی و روسها تأکید کنیم؛ در حالی که استبداد دیرپا و ریشه‌دار ایرانی رو از یاد ببریم.

 
At July 28, 2009 at 4:42 PM , Anonymous خسته said...

درود بر همگی. خواستم بگم که ما هنوز هستیم اما "خسته" تر از اینکه بنویسیم. حتی مقالات این سایت را هم گه گاهی می خوانیم. خدا پدر انگلیسها را بیامرزد که شبکه ای درست کرده اند و ما، آقای بهنود و دیگر اشخاص صاحب نظر را،آنجا می بینیم و می شنویم....حالا باز بگویید همه چیز زیر سر آنها نیست...؟! با یک کارهایی شان چنان روح آدم را خسته می کنند که جز تلپ و به تلویزیون خیره شدن کاری نتوانی کرد (سبک آقای بهنود شد بی اختیار...بخشید عمدی در کار نبود)...و آن وقت برایت شبکه درست میکنند. درست عین داستان تریاک و سوخته اش...؛ مرحمت زیادو جدی نگیرید، قدری به زعم خودمان بامزگی فرمودیم اگر آقای بهنود اجازتی دهد

 
At July 28, 2009 at 5:57 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود، تا آنجا که میدانم شما در دو سایت “شب نوشته‌ها“ و دیگری همین سایت “مجموعه مقالات“ مطلب مینویسید. در یک نگاه ،من بین آنها از نظر روش بیان تفاوتی نمیبینم. شاید زمینه های مطرح شده در آنها کمی با هم متفاوت باشند.
بنظر من لب کلام مقاله “فیل و آهو“ی شما اینست که “هشدار که روسها به منافع طولانی تر در ایران چشم دارند“ که می توانست بجای “فیل و آهو“ عنوان این مقاله باشد. حرف من در باره موضوع مقاله شما نیست بلکه به روش بیان شما در مقاله هایتان ایراد دارم. گزارشهای تلویزیونی مهندس بازرگان در سال ۱۳۵۸ را بیاد میآورید که ایشان از کلیله و دمنه و عبید زاکانی و ..... در سخنان خود بسیار مثال میآورد تا آنجا که اگر اشتباه نکنم د در چلنگر و غیرو شوخی هائی هم مطرح شد. انتظار من در آنزمان از اولین نخست وزیر بعد از سرنگونی شاه بیان واقعیتها همراه با مستندات آنها بود بگونه ایکه جدا از سطح و طبقه ی اجتماعی خود متوجه میشدم که مورد خطاب نخست وزیر هستم و بر پایه گفته های ایشان ریشه ها و انگیزه های گردش یا عدم گردش کار دولت و جامعه در آن شرایط ناپایدار را میشناختم و برایم دانسته میشد که بعنوان یک شهروند آیا بوظیفه خود عمل میکنم یا نه و در حال عواقب آن برایم چیست. آن انتظار از آن روش بیان برآورده نمیشد.
مستندی ندارم اما گمان میکنم دانش بسیاری از ما از تاریخ کشورمان در همان اندازه ایست که از کتابهای درسی فرا گرفته ایم و شمار بیشتری از ما بویژه نسل های ۱۳۵۷ ببعد از جزئیات تاریخ و بویژه تاریخ معاصر (جزئیاتی که شما در این مقاله آورده اید که در کتابهای درسی هیچگاه آورده نمیشوند) چیزی نمیدانند. یادآوری میکنم از حسین درخشان معروف به پدر وب لاگ نویسی فارسی، که روزی در باره دکتر مصدق نوشت “مثل اینکه این آدم حرفها و کارهای جالبی گفته و کرده. باید در فرصتی بیشتر روی آن کار کنم“ البته نقل بمضمون کردم. از اینرو حسن روش شما اینست که لابلای سطرها سرنخهائی میدهید که شاید کس یا کسانی تا بیشتر بدانند بروند و بخوانند، همچون که حسین درخشان نیت کرده بود.
بنظر من بیشتر آنها که در بیرون از ایران مقالات اجتماعی سیاسی نوشته و تفسیر پیش آمدها را میگویند روزنامه نگار حرفه‌ای نیستند بلکه با سوابق دیگری همچون ادبیات و شعر و فیلمسازی و دیگر هنرها، امروز به بیان نظر خود میپردازند، ازاینرو روش بیان آنها بر پایه تخصصی که دارند هست. شما هم که از سالهای پیش از ۱۳۵۷ در تلویزیون باصطلاح مرسوم، روزنامه نگار، بوده اید امروز به تاریخ نگاری گرایش بیشتری نشان میدهید.
اما ایکاش شما یک سایت دیگر راه اندازی میکردید و در آن تفسیرهای صددرصد دودوتا چارتائی و بدون ایماء و اشاره مینوشتید. بنظر من جای نوشته ها و تفسیرهای مستند، خلاصه، گویا و هدف دار بویژه آنگاه که شرایط دشوار و تعیین کننده است خالیست. من میخواستم این نظر را در یادداشت زیر مقاله “دیگه اون آق منصور نبود“ شما بنویسم یعنی درست در اوج هیجانات وقایع جاری یک ماه قبل ایران. همان روزها در یادداشتی زیر یکی از مقالات شما کسی از داخل ایران در چند خط و با هیجان بسیار از پیش آمدهای روز نوشته بود و پرسیده بود که “حالا ما چه باید بکنیم“. او و یا هرکس دیگر در چنان شرایط هیجان زده ای چگونه میتوانست پاسخ خود را از مقاله های شما یا هرکس دیگر که در آنروزها و اینروزها فراوان بوده و هستند بگیرد؟ مقاله ها و اظهار نظرهائی که بیشتر تأکید بر ادبیات و زیبائی بیان، شرح و تفسیرهای فلسفی اجتماعی چندین صد سطری و در مواردی نیشگون گرفتن از دیگر مقاله نویسان داشته و دارند.
اما در زمینه موضوع مقاله شما اول اینکه چه کشوری چشم به منافع طولانی مدت در ایران یا هر کشور دیگری ندارد؟ شکی ندارم که همه سهم میخواهند و هرکه زورش بیشتر است سهم بزرگتری میخواهد. من میگویم که باید به همه سهم داد و اجازه داد که ببرند اما در برابر آنچه که میبرند، چه میدهند یا در واقع سهم ایران از آن کشور چیست. این پرسشی است که پاسخ آن باید در دسترس هر شهروندی که خواست باشد تا ببیند آیا تراز این دادو ستد پذیرفتنی است یا نه. اگر بود که چه خوب و اگر نبود بتواند از راههای پیش بینی شده اثر بگذارد.
بهروز - تورونتو

 
At July 28, 2009 at 8:16 PM , Anonymous Anonymous said...

‫از آنجهت که بدیهی است اصل در شکنجه زنده نگه داشتن زندانی و کسب اطلاعات و اعترافات اوست نه کشتن متهم، ما والدین جوانان و نوجوانان دربند از مسوولین ندامتگاه گوانتانامو خواهشمندیم یک گروها ن شکنجه گر حرفه ای در اختیار ضابطین قضایی جمهوری اسلامی قرار دهند تا جوانان ما لت و پار اما زنده از زندان بیرون بیایند، یا حد اکثر با پای ورم کرده، ناخن کشیده یا نابینا. از حجه الحق ایت الله العظمی شاهرودی دام ظله العالی علی رووس شباب الا یرانیین هم خواهشمندیم این کار را خصوصا در مورد شخصیتهای سیاسی و ثقافی به کسانی بسپارند که علاوه بر تعهد تخصص هم دارند، و متهم را جزغاله میکنند نه اینکه بکشند. خلاصه به یک عده شکنجه گر حرفه ای نیاز است، پولش را هم از خانواده های شکنجه شده به عنوان حق فیزیوتراپی بگیرید. اجرکم عندالله کما وعدتم!

 
At July 29, 2009 at 8:53 AM , Anonymous فریبا said...

نادر گرامی، بله، اطمینان دارم. از اتفاق مدتی است روابط ایالات متحد و کانادا را بررسی می‌کردم، لذاست که حضور ذهن داشتم، منبع آن هم پیش رویم است، اگر مایل بودید برایتان می‌فرستم. مطابق این منبع، این سخن را ترودو در بیست وپنجم مارس 1969 در باشگاه ملی خبرنگاران در واشینگتن گفته، ولی متن آن را قبلا ایوان هد، مشاور ترودو نوشته بود. گویا بعدا کاریکاتوری بر این اساس منتشر شد که ایالات متحد را فیل و کانادا را موش نشان می‌داد، به همین دلیل تا مدتها سخن ترودو تحریف شد به خوابیدن فیل با موش، به اشتباه البته. هر چه بود و هست، آهو زاییده تخیل بهنود نویسنده است
راستش بیشتر از سی سال است نوشته‌های بهنود را با علاقه دنبال می‌کنم، ولی بعد از آن داستان دوربین کشیدن پشت قلعه بم که چند سالی پیش نوشت، چندان اعتمادی به نقل قولها ندارم و همه را بررسی می‌کنم قبل از پذیرفتن صد در صدی

 
At July 30, 2009 at 1:44 AM , Blogger Unknown said...

جناب بهنود دلم خیلی گرفته بلایی به سره یکی از بچه های محل آوردن که برق از کله هممون پریده

 
At July 30, 2009 at 1:50 AM , Anonymous Anonymous said...

فرانسیس فوکویاما بعنوان یک پرفسور شناخته شده
عالی مسایل را میشکافد و عالیتر هم نقد میکند و از همه
مهمتر جایگزینی قوانین را هم بیان میکند . ایشان از یک
حکومت سکولار جانبداری میکند اما مشکلهای پیش رو در
جامعه ایران را سریع بیان میکند

ایکاش این خیل روشنفکر ایرانی که جز نظر خودش انهم
انقلاب و براندازی های تکراری کمی بنوشته های پر مغز
فوکویاما عنایت میکردند تا این همه وقتشان را بیهوده
تلف نمیکردند

 
At July 30, 2009 at 4:52 AM , Anonymous Anonymous said...

wow,
young people are being killed in Tehran and you are indirectly advising in London?

Have Fun

 
At July 30, 2009 at 3:01 PM , Anonymous Anonymous said...

شعار مردمی تظاهر کنندگان ایرانی تا پیروزی بر دیکتاتورها:
موج سبزم
سبز سبزم
من رها می کنم این وطن را:
آمدم آمدم تا که مانم
آمدم آمدم تا که مانم
------------------
ای برادر
خون خواهر
می چکد، می دهد این ندا را:
آمدم آمدم تا که مانم
آمدم آمدم تا که مانم
--------------------
خشم ملت
شور امت
می دهد هر دمم این ندا را:
آمدم آمدم تا که مانم
آمدم آمدم تا که مانم

 
At August 5, 2009 at 8:45 PM , Anonymous Pezhman said...

استاد بهنود، همیشه از خواندن مقالات شما لذت برده‌ام. خواستم نظر خود را در این مورد بیان کنم: افتادن توپولف‌ها نه تقصیر روسها بلکه تقصیر هموطنان خود ما است. کسانی که در دوره‌ رفسنجانی و بعضا خاتمی توانستند از دولت امتیاز تاسیس خط هوایی بگیرند، با پایین‌ترین استانداردهای سرویس و نگهداری هواپیما. هواپیماهایی آوردند -- نه دست اول یا دوم از خود روسیه، بلکه از جاهایی مانند قرقیزستان -- که پس از فروپاشی شوروی به علت فقر مالی سالها روی زمین مانده بودند بدون سرویس و نگهداری. هواپیمای ۵ سال خوابیده را مغولستان هم نمیخرد، اما اینها خریدند و از فرصت طلایی کمبود ظرفیت هما و آسمان استفاده کردند و مشغول پارو کردن پول شدند، چندرغازی برای نگهداری هواپیما با پایینترین استانداردهایی که در دنیا میتوان یافت خرج کردند، و در عوض سود کلانی از پول بلیط به جیب زدند. تعجبی ندارد که هواپیماها یکی پس از دیگری میفتند. ناوگان هوایی خود روسیه ۱۰۰ برابر ناوگان هوایی ایران است و یک صدم میزان تصادفات توپولف‌ها را ندارد،. خود پوتین و مدودف با توپولف‌های جدید مسافرت میکنند که هیچ چیزی از ایرباس اروپایی و بوئینگ آمریکایی کم ندارد.

من در دوره‌ای که در سازمان هواپیمایی به عنوان تکنیسین مشغول بودم با چشم خود تفاوت کیفیت سرویس و نگهداری ایران ایر (هما) و آسمان را با شرکتهایی که مثل قارچ از زمین سبز شده بودند را دیدم. این توپولف نیست که سقوط میکند، حرص و آز هموطنان خود ما است

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home