Sunday, August 2, 2009

شيري در قفس


مقاله ای است که در سالگشت تبعید دکتر محمد مصدق برای صفحه تاریخ اعتمادملی نوشته ام

مصدق در احمدآباد بود و نسلي شيفتگي خود را به او، به نسل بعدي واگذار مي‌کرد. همين بودنش انگار اميدي بود که ظلم همه‌گير نمي‌شود، که مردم طاقت از دست نمي‌دهند تا رشته امور بگسلند و در خيال آباد شدن به خرابي‌شان گذر افتد. محصور بود و جز خانواده‌اش، آن هم آخراي هفته، کسي به ديدارش رخصت نداشت اما سايه‌اش بر سر شهر بود. عکسش پنهاني دست به دست مي‌شد و خبر هر حرکتش به گوش آنها که بايد مي‌رسيد.

در سر هر که سودايي پژواک صداي او بود. مصدق مظهر شده بود. مظهر حق‌طلبي، مظهر خواستن و توانستن، شکست خورده بود و نخورده بود. گفته بود راضي نيست مجسمه‌اش را بسازند اما مجسمه‌اي در خانه دل فرهيختگان شهر بود.

حاضر بودم هر چه داشتم و نداشتم بدهم و ساعتي را مثل حميد وارد قلعه احمدآباد شوم و مجاز باشم از پاپا عکس بگيرم. اما نمي‌شد چون من حميد نبودم و بابابزرگم اسمش دکتر محمد مصدق نبود. و همين بس بود که آرزو به دلم بماند که از نزديکش ببينم. بار اول که حميد عکس‌هايي را که از او گرفته بود با آن سر بزرگ و بيني عقابي ظاهر کرد، در همان تاريکخانه خانه‌شان، کاغذخيس را با گيره‌اي گرفته بود جلوي چشمم. پشت هم سوال کردم «اينجا چه دارد مي‌گويد» «به کي مي‌خندد» با «مادربزرگت چطور حرف مي‌زند»، «اين روستايي کيه که دست به سينه و مودب ايستاده است». اينجا بود که گفت «نبات علي» و اينجا بود که گفت «تازه لقا نيست در عکس، جلو نمي‌آيد، آقا باهاش ترکي حرف مي‌زند، اگر بداني چه رابطه‌اي دارد با آقا».

يک بار که خانم ضياء اشرف بيات دختر بزرگ دکتر مصدق، غروب جمعه وقت جدا شدن از پدر، از غمي که در چهره دکتر ظاهر شده بود، از تصور اينکه دارند مرد پير را تنها مي‌گذارند و بروند گريه‌اش افتاد، دکتر مصدق همانطور که عصا زير چانه داشت گفت بلند شيد برويد به زندگي‌تان برسيد من اگر کاري داشتم لقا هست. و همه ديده بودند که لقا همانطور که چادر نمازش را به سر انداخته و داشت بشقاب‌ها را جمع مي‌کرد از اين که نامش بر زبان آقا جاري شده بود چنان دستپاچه و شرمگين شد که سيني از دستش افتاد. تند رفت و نبات علي آمد و خرده بشقاب‌ها را جمع کرد.

نبات علي که آشپزي مي‌کرد و اهل احمدآباد بود و باباش هم رعيت خانم نجم‌السطنه بود بيشتر شب‌ها تشکش را مي‌آورد و جا مي‌انداخت، کنار همان اتاق مي‌خوابيد که آقاي دکتر تختش همانجا بود. تابستان‌ها هم در حياط جا مي‌انداخت، زير پنجره اتاق دکتر. نبات علي باورش بود که همه چيز دنيا در کتابچه‌اي است که بالاسر آقاست. هر چه مي‌خواست مي‌پرسيد و نگاهش به کتابچه بود، گرچه خواست‌هايش محدود بود. سيني ناهار را که مي‌گذاشت روي ميز جلوي رختخواب يا وقتي مي‌آمد ببرد با حجب و ادب مي‌پرسيد. اگر شرح باغچه و سيزيکار و دو تا گوسفند نبود، اگر خبر مرگ و عروسي احمدآبادي‌ها نبود، مي‌رسيد به سوالات خصوصي «آقا چند روز مانده به سيزده رجب». و دکتر عينکش را به چشم مي‌زد و با همان دقتي که در زندان لايحه دفاعيه خود را تهيه مي‌کرد، تقويم را ورق مي‌زد و مي‌گفت هفت روز.

بعدها حميد بارها درباره اين نبات علی حرف زده بود. همان که با زن و بچه‌اش ساکن قلعه احمدآباد بودند و تنها مونس روزان و شبان شيري که در قفس پير مي‌شد. آن نظام که افتخار مي‌کرد که بزرگ‌ترين قدرت منطقه شده از او همچون سگي مي‌ترسيد. و همين است سزاي زورگويان که در عالم واقع موش‌اند و هميشه هراسانند، خشونت‌شان هم از همين هراس مدام ‌است. وگرنه آن مرد با سر بزرگش و با بيني عقابي‌اش کي بود، خودش مي‌گفت کدخداي قلعه احمدآبادم با پنج سر رعيت، سه تا حاجب و نگهبان، يک گاو و سه گوسفند، هشت تا مرغ و دو تا خروس

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 2, 2009 at 9:13 PM , Anonymous Anonymous said...

ما با حرکتهای سازنده امیرکبیر ، فراهانی و مصدق سرسازگاری داشته و علاقمندیم و امروز نیز آنان را گرامی میداریم ولی در حمایت و دفاع از ایشان عاجز بوده و هستیم و بصورت جدی ، عقلانی و فعال برخورد نکرده بلکه منفعلانه و عاطفی برخورد کردیم و میکنیم . دوست داشتن ، آرمان داشتن ، خیالاتی بودن و هزاره گرا بودن با عمل فرق دارد. عمل از جنس تولید است .

 
At August 2, 2009 at 9:29 PM , Anonymous شاهد said...

بهنود جان ، ازديروز به سختي وباهزارزحمت مي شود به سايت شما دسترسي پيداكرد، فيلترشده است .
لطفا اين امكان رابگذاريد كه مقالات را باپست الكترونيك براي علاقه مندان ارسال كنيد .
البته خدارا شكرامروز صبح درروزنامه اعتماد ملي همين مطلب را ديدم و خواندم و لي ترسم ازاين است كه سرمسوولان اعتماد ملي هم به طاق بچسبانند!و همين يك راه ارتباطي راهم قطع كنند.

 
At August 3, 2009 at 12:17 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود
ولی باید متأسفانه بگم این موشها ظالم دیگه طاقتی برای ما نگذاشته اند دیگر چشمه اشکمان خشک شده این 50 روز هفته ای یکی دو تا تشییع جنازه داشتیم که داغ دلمان را تازه میکرد این هفته هم که جنازه نداشتیم با این دادگاه روح و روانمان را به آتش کشیدند از قیافه همه آنها مشخص بود عین کفتار به جانشان افتاده بودند از هیچکدام به جز پوست و استخوان چیز دیگری نمانده بود عبدالله رمضان زاده را قبل از انتخاب دیده بودم مثل شیر می غرید در جلسات سخنرانی اگر دعوا نمی شد مزه نداشت بس که این جناح راستی ها از حرفهای منطقی و مستدل و اطلاعات فراوانش آتش می گرفتند و حالا آن آتش ها به جان خودشان در زندان انداخته اند گریه هایم هم دیگر تمام شده نمی دانم باید چه کنم

 
At August 3, 2009 at 12:37 AM , Anonymous Anonymous said...

شما به ما آموخته اید نیک بخت آن کسی است که کوجه ای در دل مردم به نام خودش داشته باشد و مباد بر ما که فراموش کنیم این روزها هم می گذرد گیرم تلخ خیلی تلخ به هر حال می گذرد ما که در دلمان کوچه ها ساخته ایم به نام آزادی
فایزه

 
At August 3, 2009 at 1:03 AM , Anonymous فی میل said...

شیرینی اش همین است که هر اتفاقی می افتد و ما جوان تر ها آشفته و بی تاب می شویم، یک آدم قدیمی تر باشد حکایتی برایمان بگوید بلکه این چشم و گوش های قیر اندودمان کم کمک باز شود
زیبا بود
(به خصوص این قسمت را خیلی دوست داشتم که قصه ی لقا مسکوت و معلق ماند)
پایدار باشید

 
At August 3, 2009 at 1:04 AM , Anonymous saeid said...

salam ostad
binazir bud,mamnun ke dar morede in ostureye tarikhe moasere jahan minevisid.
mesle hamishe aali.
zende bashid o payande.
be ghole italiaeeha meraviglioso.

 
At August 3, 2009 at 1:07 AM , Anonymous ashkan paarty said...

سلام
نظیر مصدق بسیار کم داشتیم و داریم . بسیار کمتر از آن مقداری که ملتی به استبداد خو کرده همچون ما احتیاج دارد . باز صد رحمت به همان شاه که مصدق را با شکنجه وادار نکرد از عظمت آریابد شاهنشاه آریامهر وارث کورش کبیر و پدر ملت سخن براند.

 
At August 3, 2009 at 1:15 AM , Anonymous Pirooz said...

خیلی وقته که چیزی از آقا مسعود نمی خوانم، هر جا تیتری میبینم که زیرش نام مسعود بهنود یک جوری می درخشد که انگار میگوید این را باید خواند . کلیک نمی کنم. دل و دماغ برای حرف قشنگ ندارم.

صحبت که میشود زیر لب غر میزنم ای بابا کی حوصله ی تاریخ داره.

اما امروز این مطلب از زیر دستم در رفت یک نفر لینک گذاشته بود و پاراگراف اول. که من را تا ته برد .
انگار یک موسیقی دل نشین وسط این همه هیاهو .بعد از مدت ها نفسی کشیدم
نگاه کردم دیدم در وبلاگ آقای بهنود هستم. چشمم تر شد.

زورم میاد بگم استاد که اصلن دوست ندارم چیزی پیشوند کنم. یا پسوند

آقا مسعود خوشا به حال ما، که تو هستی.

 
At August 3, 2009 at 1:35 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear noble Mr behnoud.
As soon as i open my eyes in the morning.I turn the comy on.hoping to read your new article.

Thank you with all my heart.bless
you .People will remember your name
for many many many years to come too. You will also be remembere so
well.

 
At August 3, 2009 at 2:49 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي بهنود عزيز ، سلام
بهنود عزيزم ، همين الان شنيدم كه برادر دوستم كه دچار سرطان نوع بدخيم ريه شده بود با دعاي پدر و مادر و دوستانش از اين بيماري خلاص شده و شفاي عاجل گرفته است
بيائيد ما ايرانيان نيز دعا كنيم كه خداوند متعال روزي ،
به حق تمامي شهيدان راه آزادي و به نام تمامي آزادگان جهان ، سايه ننگين اين تومورهاي بدخيم سرطاني را كه به نام اسلام و به نام اوليا و امامان پاك الهي برجان و مال و ناموس ايران زمين و آريائيان چنگ انداخته اند و از اسلام جز نام چيزي نمي دانند ،از سر ما باز كند و طعم آزادي را به مزاق ما بچشاند .
آمين يا رب العالمين

 
At August 3, 2009 at 3:04 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود
بیش از دو هزار سال گذشته و نام و یاد اسپارتاکوس هنوز زنده است. همچنین دیگر قهرمانان راه آزادی و عدالت برای بشریت. چقدر زیبا نوشته اید "آن نظام که افتخار مي‌کرد که بزرگ‌ترين قدرت منطقه شده از او همچون سگي مي‌ترسيد". اگرچه نباید به حرمت و کرامت حیوان با وفایی مانند سگ توهین کرد و این نظام های ضد بشری را با این موجود و دیگر موجودات از نظر ما موذی مقایسه کرد اما قبول دارم که گاهی برای رساندن مطلب راه دیگری باقی نمی ماند. در ضمن به علت پارازیت شدید از دریافت امواج بی بی سی و دیدن آن چند دقیقه برنامه شما در شصت دقیقه مدتی است با کمال تأسف محروم شده ام.
سربلند و سلامت و سبز باشید

 
At August 3, 2009 at 3:11 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ آن استقلالی که از روی عجز و لابه و التماس باشد بدرد لای جرز میخوردنمیخواهم
مرحوم مصدق را و کار سترگش را کم ارزش کنم اما آنزمان تازه روسها با ساخت و پاخت با
آمریکا و انگلیس از شمال ایران رفته بودند و نمایندگان این سه کشور !! در مجلس چوب و چماغ
میکشیدند اگر مصدق با همت کاشانی چند صباحی آن سه کشور را کمی !! ترساندند بزودی
انگلیسیها کاشانی و مصدق را جدا کردند و دولت مصدق هم مثل بادکنک با یک یورش دربار
ترکید ... امروز داستان دیگریست هرچند روشنفکرانی مثل شما ابهت این استقلال واقعی را
خوب میدانند اما عناد و کینه ورزی !!؟ عقیدتی شماها با حکومت وقت نمیگزارد که حقیقت
را عریانتر بیان کنید ... امروز فرید ذکریا در سی ان ان از مک لالن معاون سازمان سیا و سولیوان
رییس رادیو اروپای آزاد در پراگ میپرسد : تا دوماه پیش همه اذعان داشتند ایران یک قدرت
بالقوه در منطقه شده آمریکا را در عراق عذاب میدهد اسراییل را جنوب لبنان وادار بشکست
میکند و با حماس اسراییل و آمریکا را آزار میدهد و احمدی نژاد در میان مردم عرب محبوبتر
از رهبرانشان است اما بعد انتخابات و شکاف عریان بین رهبران حالا دیگر آن قدرت دارد متلاشی میشود و ....البته معاون سیا با زیرکی خاص خودش گفت ایران از بحرانهای
زیادی عبور کرده و احیانا از این هم عبور خواهد کرد اما دولت اوباما اگر میخواهد میوه ایی
بچیند !! نباید زیاد طول بدهد و .....بله جناب بهنود قدرتهای خارجی اینگونه از شکافهای ایجاد
شده میوه !! میچینند

 
At August 3, 2009 at 6:16 AM , Anonymous Anonymous said...

Yade bozorgani mesle mosadegh bekheyr... man chand vaght pish yeki az doostan e sare karam taze motevajeh shod man irani hastam va koli zogh zad e shod o goft "i didn't know ur one of Mosadegh boys"... kheyly delam sookht ke ma ghadr e in adama o karashon o nemidoonim o hamish e montazere in hastim ke irad begirim o arzesh e adama o karashoon o zir e soAl bebarim... dar sorati ke khodemoon mishinim o az posht e computer o webloga nar e keshy mikonim o donya ro harif mitalabim... va darigh az ye ghadam ke bekhaim vardarim... emroozam didim kia raftan baraye tanfiz e kodeta gar... hamishe yademoon khahad moond... be omid e pirouzi baraye jomhoriE irani...

 
At August 3, 2009 at 12:57 PM , Anonymous rakhshan said...

آن وقت ها که مردم ساده دل بودند و غالباً کم سواد، گاهی فکر میکنم که قدرت تشخیصشان قوی تر از امروز بود.

 
At August 3, 2009 at 12:59 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
و مصدق امروز ما میرحسین نام دارد.............ممنون از نوشته قشنگتون..........من تعجب می کنم چه طور میذارند چاپ شه؟

 
At August 3, 2009 at 3:30 PM , Anonymous Anonymous said...

خیلی جالبه برین تو سایت leader.ir
عکسهای تنفیذ امروز رو ببینین؛ اولا غیر از خزعلی و مصباح (و البته جنتی) یه آخوند گردن کلفتی که سرش به تنش بیارزه و مهره مهمی تو سیستم باشه پیدا نمی کننین. بعد هم که انگار همه اومدن ختم احمدی نژاد!...دریغ از یه لبخند،...حتی روشون نمی شه تو دوربین نگاه کنن.

 
At August 3, 2009 at 4:15 PM , Anonymous Anonymous said...

عالی بود ممنون از نوشته قشنگتون واقعا خوش حالم از این که [...] و البته تعجب هم می کنم

 
At August 3, 2009 at 6:03 PM , Anonymous Anonymous said...

‫دو نکته در رقص تحویل حکم تنفیذ به محمود جلب توجه میکرد. نکته اول آقای خامنه ای ابتدا به سمت محمود نرفت تا صورتش را ببوسد، بلکه عشر ثانیه دست چپش را نگه داشت تا شاید محمود ببوسد؛ با لبخوانی میشه دید که محمود به او میگه " اگه قبول کنید شونه تونو ببوسم". این خیلی جالبه برای اینکه محمود سعی داره با شانه بوسی به جای دستبوسی به بقیه و علی الخصوص رهبر بگه رییس منم، و از طرفی هم خامنه ای خدا خدا میکنه که این سنگ رو یخش نکنه. خلاصه همان حکایت مشایی. از طرف دیگه معلوم میشه خامنه ای خیلی از اینجا رونده و از اونجا مونده شده. فراموش نکنید که سنخ فکری خامنه ای باطنا از قبیل مرتجعین حوزه نیست، و خودش هم میداند که اینها برای مقامش مجیزش رو میگن. از طرف دیگر به نظر میرسه که احمدینژاد پشتش به جاهای دیگری گرمه، و از آنکه در لفافه این رو به رهبر بگه حیا نمیکنه. نکته دوم رفتار منشی رهبری و نوع نگاه اوست به محمود که خیلی معنی داره، و به نظر میرسه که به زبان بی زبانی میگه ....خودتی. خلاصه دینامیک این روابط به نظر پیچیده تر از اینها به نظر میاد و بعید نیست آقای خامنه ای در شرایطی باشه که ناصر الدین شاه با امیرکبیر- بخوانید هاشمی_ و آقاخان کرمانی - بخوانید محمود - بود، و بعد از از دست دادن امیر دایم بادست پشت دست میزد. تلخیش اینه که تاریخ ما هربار که تکرار میشه بازم تراژدیه!

 
At August 3, 2009 at 7:43 PM , Anonymous Anonymous said...

‫واضح ترین پیوند برای دیدن مکالمه رهبر با احمدینژادhttp://www.blinkx.com/video/ahmadinejad-presidency-confirmed/vQg4zirN59MYT4hYPXokTA

 
At August 3, 2009 at 10:29 PM , Anonymous mah said...

سلام اقای بهنود الیس چی شد ؟ چاپ شد ؟ ایران یا کجا میشه تهیه اش کرد .

 
At August 4, 2009 at 1:36 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای کامنت گزار ناشناس،بسیار اعتراف جالبی کردید،....همین تایید می کند وقتی مردم پشتیبان حکومتی نیستند،استقلالش (تازه آن هم با دوپینگ روسی) به درد جرز دیوار می خورد.در افتخار برانگیزی این استقلال همین بس که دو ماه است همه دنیا از سران جمهوری اسلامی مانند کسی که بیماری خطرناک دارد پرهیز می کنند و هیچ کس رویش نمی شود با احمدی نژاد در یک قاب عکس باشد.

 
At August 4, 2009 at 2:06 AM , Anonymous Anonymous said...

روسها قابل قیاس با آمریکاییها نیستند ٬ آمریکا بنیانش با اشغالگری و کشتار مردم
بومی آن پا گرفته مردمش نژاد خالصی ندارند تخم و ترکه صدها نژادند اما سرزمین
حاصلخیزی را تسخیر کردند و وقتی آلمان و ژاپن را شکست دادند دیگر شکم تمساح
پیدا کردند و افتادند بجان صدها کشور فقیر در دنیا و تاراج کردند و امروز دارند
روسیه را قطعه قطعه میکنند سولژنیتسین الکلی بیمار را با کمک انگلیس و اروپا بر
سر کار آوردند تا این دلقک بیمار و بی سیاست از روسیه یک بنگلادش بسازد که ساخت
ولی محبوب غربی ها بود تا اینکه پوتین آمد و روسیه را نجات داد و با اینکه سیستم
سرمایه داری را ترویج میکند اما نق نق غربیها را برانگیخته چرا که غرب استثمار گر
همیشه بدنبال چپاول است و هرکه مانع کار شرکتهایش شود مورد غضب دولتها و مطبوعات
گوش بفرمانش قرار میگیرد ... احمدی نژاد هم مثل پوتین مثل شاوز و کاسترو مورد
حمله غربیهاست نه بخاطر آزادی و دمکراسی که عربستان !؟ اصلا ندارد اما چرا محبوب
غربیهاست !؟ چون نوکر بی چون و چرای شرکتهای چپاولگر آنهاست

 
At August 4, 2009 at 2:34 AM , Anonymous Anonymous said...

اینهاییکه مدعی دوستی با آمریکا و غرب هستند یا از مرحله پرتند یا ریگی در کفش دارند
که المامور و محضور !!؟ وگرنه آمریکا خودش را برج عاج نشینی میداند که سر میز نهارش
انگلیسی ها بعنوان سر پیشخدمت و فرانسوی هاا بعنوان سر آشپز و آلمانی ها بعنوان شوفر
و ژاپنی ها بعنوان باغبان و بقیه دیگر جزو غازورات این را صدها بار توسط هالیوود فیلم
کردند و بدنیا نشان دادند ٬ تنها نکته قابل ذکر اینجاست که این خانواده برج عاج نشین امریکایی
دکتر خانوادگیش و مباشر حقوقی و مالیش از قوم یهود هستند که بالاتر و مهمتر از هر کشوری
در این خانواده امریکایی حضور بالقوه دارند ( کشور تاسیس شده اسراییل فقط جهت سر زمین
امنی برای روز مبادا !؟ مثل نازیها تامین شده و این شش میلیون ساکن آن تماما از طبقه
فقیر و کم ثرمایه و بیشتر از اروپای شرقی تازه مهاجر انباشته شده اند وگرنه اصل انها همچنان
در امریکا و اروپای غربی همه ابزار کارها در دستشان است ) حالا ایرانی ها چه دوستی میتواند
با این غولتشن گنده دماغ داشته باشد ؟؟ شاه بهترین نوکری را میکرد اما مطبوعات این یاغی
زورگو هم دیکتاتور هم مستبد هم ... لقبش میداد چرا که که این اواخر چند دلاری طلب نفت کرده بود !!؟ میخواست کمی هم خرج مردم ایران کند
اما مگر آن چپاولگر رحمی داشت ....خب نتیجه این چنین شد سی سالست یک آن از خصومت
با ایران دست بر نمیدارد تا دوباره یک نوکر از ایران نسازد دست بر نمیدارد ٬ این انتخابات
و درگیری ها بین روئسا بهترین فرصت برای آنهاست . حالا روشنفکر مستقلی داریم که
خلاف خواسته غرب قلمی بزند !؟

 
At August 4, 2009 at 3:59 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود ممنون از تمامی نوشته هاتون. من تاکنون چندین مقاله از عبدالله شهبازی خواندم که به نظرم هیچکدامشان پایه و اساس درستی ندارند اما این یکی به نظرم ارزش خواندن دارد . که مقاله ایست علیه احمدی نژاد و مشایی و شریعتمداری. واقعا معلوم نیست شهبازی چه در سر دارد و دل در گرو کدام گروه ودسته. بخوانید بد نیست. سرفراز و پیروز باشید.
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8810.htm

 
At August 4, 2009 at 5:21 AM , Anonymous Anonymous said...

‫عجب چیز دامنگیریست این جمهوری اسلامی. بجز بنیانگذارش یا آنها که همان اول ترور یا فوت شدند، از مجاهدین خلق تا هاشمی رفسنجانی کسی نیست که دران نقشی بازی کرده باشد و پاکدامن ، تندرست، یا آبرومند از آن جسته باشد. چیز عجیبی است!

 
At August 4, 2009 at 1:26 PM , Anonymous Anonymous said...

http://www.facebook.com/note.php?note_id=118944682679&ref=mf

 
At August 4, 2009 at 2:11 PM , Blogger ذهن ِآشفته said...

و همين است سزاي زورگويان که در عالم واقع موش‌اند و هميشه هراسانند، خشونت‌شان هم از همين هراس مدام ‌است

 
At August 4, 2009 at 2:12 PM , Blogger ذهن ِآشفته said...

.

دلتنگی ها را نمی شود نوشت. می دانم.

از تو نمی توانم بگویم. می دانم.

ولی ...

.

اشک را شاید، اما بغض را نمی توانی اندازه بگیری.

کاش می فهمیدی که اشک، همه ی ماجرا نیست.

کاش بغض را می فهمیدی.

نمی دانی چه می گویم.

اگر نه، نمی خندیدی.

.

بادبادک های سبزم را پاره کرده ای.

هم بازی هایم را گرفته ای.

نمی گذاری با گربه ام بازی کنم.

لذت های زندگی ام را یکی یکی بلعیده ای.

نمی دانی چه کرده ای.

اگر نه، نمی خندیدی.

.

روی صندلی چرخ دار نشسته ام.

کنار پنجره.

بغض گلویم را گرفته.

می خواهم از آن کوه ها بالا بروم.

می خواهم تا خانه های روبرو بدوم و برگردم.

می خواهم با بچه های همسایه بادبادک بازی کنم.

می گویی: "کفش که داری. برو"

اما پاهایم را نمی دهی.

داری برایم داستان می خوانی.

ماهی سیاه کوچولو

.

شاید یک بغض کودکانه بیشتر نباشد،

اما نمی فهمی.

اگر نه،

نمی خندیدی.

.

دلتنگی ها را نمی شود نوشت. می دانم.

از تو نمی توانم بگویم. می دانم.

ولی ....

.

می دانی ؟

اشک را شاید،

اما بغض را نمی توانی کاری کنی.

 
At August 4, 2009 at 5:33 PM , Anonymous عصر آزادگان said...

آقاي بهنود وقتي به بند آخر مقاله رسيدم گريه بود كه بند نمي امد، اين مصدق پدر ملّت ايران است هر چند كه سردمداران زور نسبت به اين بزرگوار بي مهري مي كنند و حتي در اوايل انقلاب از جانب بعضي نا مسلم نيز خوانده شد در حاليكه دكتر ايراني بودن و مسلم بودنش را افتخار مي دانست

هزاران سلام و درود بر مصدق

و امروز مهندس ما نشان داده كه مي تواند مصدق ثاني باشد

 
At August 4, 2009 at 7:53 PM , Anonymous samsami said...

به لابي روسها در ايران كه مي گويند روسها جنايت نكرده اند٠ تاريخ معاصر و كشتار مردم اوكراين و بقيه جمهوري هاي شوروي سابق و چك و لهستان و بقيه اروپاي شرقي و افغانستان و حمله هاي متعدد به ايران و حمايت از استبداد و مستبد و اشغال آذربايجان و شركت در ساقط كردن دولت مصدق از طريق لابي توده اي كه هنوز با مصدق خصومت دارد ولي صدام و اسد را تكريم مي كنند:

اگر می خواهید برای هزاران نفر فریب خورده ولایت فقیه رجوی اشک تمساح بریزید تا آنها راهوادار خود کنید بهتراست زیاده روی نکنید
رژیم عراق (شامل کردهای محبوب شما)حد اقل با رای مردم انتخاب شده۰ دست نشانده صدام بود که به ضرب کشتار و جنایت مثل همین ولایت فقیه استالینیستی مورد علاقه شما (حداقل تا پیش از خرداد ۸۸ )بر عراق حکومت می کرد آنهم مادام العمر۰ شما توده ایها و مارکسیست های روسی که در کانون نویسندگان و جاهای دیگر کودتا کرده اید نمی توانید به بهانه کودتاچیان مادام العمری دیگری که مشابه ج ا هستند آب توبه روی سر صدام بریزید و خصومت کور ضد آمریکایی تان که شما را به لجنزار حمایت از روسیه و ج ا و صدام و رجویست ها کشانیده را اینجا عیان کنید۰
این در حالیست که از آنطرف دست به دامان غرب هستید که این ولایت فقیه را بردارد۰
اگرچه حمله آمریکا برای تغییر رژیم توجیهی ندارد ولی فراموش نکنید آن حمله به درخواست شیعه و سنی و کرد ( اکثر مردم عراق ) صورت گرفت و تنها مخالف شرمنده اش کمونیست های روسی ایران بودند۰

عراق امروزاز ولایت فقیه استالینیستی که شما درایران برپا کردید جلوتراست ۰ بسیاری از آزادیهای سیاسی و اجتماعی را دارد که در ایران تحت الحمایه روسیه و کوبا و کره شمالی نیست ۰
فدرال اداره میشود ولی کردها و ترکمن ها و بقیه خلق های ایران که شما سی سال پیش خواب شوراهای خلقی برای آنها می دیدید امروز حتی در جنبش سبز که شما از آن حمایت معنی دار می کنید غایبند۰
فقط طبقه متوسط شهری تهران و اصفهان و یکی دو شهر دیگربار جنبش را می کشند۰
اگر می خواهید برای هزاران نفر فریب خورده ولایت فقیه رجوی اشک تمساح بریزید تا آنها راهوادار خود کنید بهتراست زیاده روی نکنید ۰
اینها همان اندازه مغز شویی شده اند که بسیجی و سپاهی ۰

لطفا اگر خیلی مسائل انسانی بر وجدانتان سنگینی می کند به این روسیه غارتگر و آن چین دلال و برادرانتان در کره شمالی ( کوتوله مستبد در حال مرگ مادام العمر) و ونزوئلا که ۲۰۰ ایستگاه رادیویی را تخطه کرده و ببرک کارمل و تره کی و ۰۰۰ هم اشاره ای بکنید۰
این دشمنی کور شما با غرب ایران را تا کنون از دموکراسی و پیشرفت باز داشته است۰ ما باید وضعی بهتراز ترکیه و مالزی می داشتیم ۰

 
At August 5, 2009 at 1:07 AM , Anonymous Ali said...

دوست عزیز مسعود بهنود با سلام
در برنامه اخیر شما در صفحه 2 در bbc در قسمتی از برنامه که شما در مورد خوشایند قدرتهای خارجی از وجو قدرت مرکزی در ایران سخن گفتید ناگهان با سانسور آن رسانه مواجه شدید لطفا ان مطلب خود را در وبلاگ خود بگذارید چون احتمالا به هدف زده اید.
با تشکر

 
At August 5, 2009 at 4:18 AM , Anonymous sahar said...

از خواندن مقالات شما لذت مي بردم و مي برم...به عنوان يك روزنامه نگار تازه كار در بهبهه اين روزهاي تار از گذشته دانستن راهگشاست...ممنون و صد بار ممنون

 
At August 5, 2009 at 4:46 AM , Anonymous Anonymous said...

‫تنظیف رییس جمهور انجام شد، و ایشان دیگر بو نمیدهد!

 
At August 5, 2009 at 4:47 AM , Anonymous shabnam said...

چرا خبري از كردستان و تركمن صحرا و مسجد سليمان و ٠٠٠ نمي نويسيد ؟ مگر اين شهرها را در اوايل انقلاب لنينگراد نمي گفتند٠ بازم رشت كه يك بار تظاهرات كرد٠ اين رفيق چاوز چرا ٢٠٠ ايستگاه راديويي را تعطيل و با گاز اشك اور با بسيج و سپاهش به آنها حمله كرده؟

كانون نويسندگان بحث را عوض كرده تا ج ا را نجات دهد٠ دقت كنيد باز ضد امپرياليسم بازي و حمله به آمريكا و عراق ٠ شما بهتر است به خامنه اي حمله كنيد و باز پاي مسائل عربها را به جنبش سبز باز نكنيد٠

 
At August 5, 2009 at 5:58 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود عزيز! طبق عادت خودت از اسم كوچك براي نوشتن استفاده كردم ولي چون تو لفاظي ومغالطه نمي كنم. نام شريف مصدق دلم را به لرزه در اورد ولي ايكاش از قلم تو جاري نمي شد.

 
At August 5, 2009 at 6:06 AM , Anonymous ‫دلاک الشعرا said...

‫ ‫ ‫تنفیذ

‫سنگ پا گر سربلندی در حمام از لیف دارد
‫گوییا نازی است در دوزخ که قیر از قیف دارد
‫سنگ سنگ است ار ‫چه زبری همچو ‫خار شیف دارد
‫گرچه شد تنظیف , ‫شاداماد ‫ما تلهیف دارد

 
At August 5, 2009 at 6:36 AM , Anonymous Anonymous said...

اعتراض برقی سراسری به تحلیف
http://www.photoheap.net/images/elqq0xq4w75qxqazj4b.jpg

 
At August 5, 2009 at 8:53 AM , Blogger Meead said...

آقای بهنود عزیز سلام
یک سوال داشتم
شما که تاریخ ایران رو خوب می دونید، آیا میشه تخمین بزنید عمر حکومت های استبدادی معمولا در ایران چند ساله؟

 
At August 5, 2009 at 12:38 PM , Anonymous saeed said...

سلام بر جناب بهنود عریر:

قسمتی ار مصاحبه صفار هرندی را که افاضاتی مغلوط و تکراری در مورد شما نوشته بود که در ریر میآید
.
وی گفت: «در حال حاضر افرادی در جامعه ما هستند که ۴۰ سال است در تفکرات خود معلق می‌زنند که از جمله اين افراد بهنود است که در دهه‌ ۵۰ در خدمت شاه است و در نزد وی سرسپردگی می‌کند و به عنوان گزارشگر ويژه به اسرائيل جهت پوشش خبر ملاقات مقامات مصر و اسرائيل فرستاده می‌شود و سپس نيروهای اجتماعی را برای سرسپردگی آماده می‌کند. وی بعد از انقلاب به عنوان روشنفکر چپ شناخته می‌شود و بعد همرنگ نيروهای مبارز می‌شود و سپس برای نيروهای سازمان مجاهدين خلق کادر تهيه می‌بيند و پنهان می‌شود و در نهايت در اواسط دهه ۷۰ پيدا می‌شود و حاصل کار او را در ۱۸ تير ۷۸ می‌بينيم که يک عده از جوانان قربانی اهداف اين افراد می‌شوند و الان هم به عنوان يک عضو رسانه‌ای در خارج قلم می‌زند و نوشته‌هايش اين‌جا منعکس می‌شود».

میگما...
خودتم موستوجبی موستوجبی
حالا هی کامنتاتو بار بذار و برو تا بچه ها باهاش حکومت اسلامی رو بترکونند ...
که صدایش ار طرف صفار هرندی در بیاد
.

 
At August 5, 2009 at 2:54 PM , Anonymous Anonymous said...

زنده باد عمو محسن که برای جنبش سبز واقعا از جون و دل مایه میزاره به امید روزی که ازت و همه اونایی که زحمت می کشن تو ایران تشکر کنیم

 
At August 5, 2009 at 3:26 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود،با خودم کلنجار رفتم که اینها را بنویسم یانه؛
در برنامه دیروز وقتی آقای سازگاراآینده را پیشبینی کرد و مجری گفت ایشان مثل اینکه خیلی خوشبین است شما گفتید شاید هم بدبین. اولش خیلی درگیرش نشدم ولی بعد فکر کردم چرا؟ چرا امید به عقب نشینی یا حتی فروریختن جمهوری اسلامی بدبینی است و امید به اصلاح آن خوشبینی ؟ آیا خوشبینی های این سالهای شما به "نظام" به حقیقت پیوسته که باز به درست شدن خود به خود امور خوشبین هستید؟ مگر شما خوشبین نبودید که "نظام" دست به تقلب وسیع نمی زند؟ مگر نمی گفتید ترمز های درونی "نظام" در مواقع حساس آن را کنترل می کند؟ حالا ترمز هایش کو؟ اگر این نظام با این همه خشونتی که به خرج داد و این همه بی آبرویی در بیرون و درون، ترمز دارد پس ترمز بریده به کی می گویند؟ می گفتید (و هنوز هم می گویید) که فلان و بهمان حرکت نابخردانه نظر کل "نظام" نیست بلکه بخش تندروی آن است.آقای خامنه ای دیگر باید چه کندکه ثابت شود "نظام" مساوی است با خودش و مجموعه مخدومانش؟! مگر یک روز جبهه ملی و نهضت آزادی و مجاهدین، بخشی از همین "نظام" نبودند؟ فردا که ابطحی و دیگران خلع لباس و در هم شکسته بیرون بیایند ،دیگر چه جایگاهی در این "نظام" دارند؟.....مشکل از آدم ها نیست مشکل از ذات جمهوری اسلامی و هر نظام فردمحور دیگر است. دوره های چند دستگی در این نظام ها استثنا است ، نه قاعده. یعنی زمانی که هنوز دیکتاتور قادر به قبضه کل قدرت نشده است.به همین دلیل بهچنین دوره های بی سرانجامی نمی توان دل بست

 
At August 5, 2009 at 4:27 PM , Anonymous Anonymous said...

اعترافات من در دادگاه بعد از ۵۰ روز که از زندانی شدنم می‌گذرد:
به نام خداوند بخشنده مهربان،
اینجانب سبز سبز پوش، در روز‌هایی‌ که در زندان بوده‌ام به مفاهیم عمیق و بلندی رسیدم که بر خود واجب میدانم در این دادگاه اعلام کنم تا شاید باعث راهنمایی‌ دیگران شود.
بنده در زندان که جای بسیار راحت و خوبی است و در کنار بازجویان عزیز و مهربان به این نتیجه رسیدم که مقام عظمی ولایت اگر نبود خبری از این نظام و ایران اسلامی هم نبود. بنده در این لحظه اعلام می‌کنم که به شدت ذوب در ولایت شده‌ام و کشفیاتی بس عجیب کرده ام.
بنده به این نتیجه رسیدم که سید ما، بزرگ ما، سرور ما، ولی‌ ما، رهبر ما، عزیز ما، همه کس ما، جناب آیت الله العظمی سید علی‌ خامنه‌‌ای دامه برکاته معصوم می‌‌باشد و بسیار بیشتر از حضرت علی‌ می‌‌فهمند. هوش و زکاوتی که رهبر ما دارد، امام اول شیعیان نداشته است. ذره‌ای از لیاقت و رشادت و شجاعتی که رهبر ما دارد، در علی‌ (ع) پیدا نمی‌شود. تعجب نکنید. به طور کامل برایتان توضیح میدهم و شما را شیرفهم می‌کنم همانطور که اینجانب فدای ولی‌ فقیه در زندان شیرفهم شدم.
مگر داستان ابو موسی‌ اشعری را نشنیده اید. هنگام انتخاب حکم یاران امام گفتند که ابو موسی‌ اشعری را میخواهند. حضرت علی‌ مخالف بودند و شخص دیگری را مناسب میدانستند. ولی‌ در آخر به حرف مردم تن در دادند. خوب اشتباه کردند. اگر ایشان همچون سید و سالار ما، خامنه‌‌ای شجاعت و جربزه داشتند که به حرف مردم گوش نمیدادند.
مگر نه اینکه مردم، میرحسین موسوی ملعون را میخواستند ولی‌ آقا احمدی نژاد را میخواستند. خوب با کمک بسیج و سپاه و لباس شخصی‌، چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات، احمدی نژاد رئیس جمهور شد و آقا به هدفشان رسیدند.
مگر مالک اشتر و بقیه یاران با وفای امام علی‌ کمتر از بسیجی‌‌ها و سپاهی‌ها بودند؟ اگر حضرت با گوشه چشم یک اشاره میکرد، تمام یارانی که نظر مخالف داشتند سر جایشان مینشستند. ولی‌ خوب آن‌ حضرت که ویژگیهای سید ما، آقای ما را که نداشتند. این شد که افتضاح حکمیت پیش آمد!
اصولا دیوار‌های سیمانی و بلند زندان و باز جوهای محترم و مهربان زندان به من آموختند که علی‌ (ع) در تفکراتش هم دچار اشتباه‌های فراوان بودند. از آن‌ حضرت نقل شده است که به سخن نگاه کن و ببین که حق است یا نه، نه به گوینده. خوب این حرف از اساس باطل است. معلوم است سخنی که از زبان سید و سالار ما، خامنه‌‌ای بزرگ و رئیس جمهور محبوبش بیاید حق است و هرچه از دهان موسوی ملعون بیرون بیاید یا کروبی گمراه، نا حق و باطل است.
آن‌ نامه ای که به مالک نوشته اند در باره اصول حکمرانی هم سراسر اشتباه و نا درست است. اصلا به خاطر همین طرز فکر غلط بود که حکومت علی‌ فقط پنج سال طول کشید و مالک هم نرسیده به مصر کشته شد. ولی‌ حکومت رهبر بزرگ ما بیست سال دوام آورده است و به امید خدا هزار سال هم ادامه خواهد داشت.

 
At August 5, 2009 at 4:27 PM , Anonymous Anonymous said...

من همینجا اعلام می‌کنم که خود علی‌ (ع) هم یک ضد ولایت فقیه به معنی‌ تمام کلمه بوده است و متأسفانه منحرف شده بودند. اگر اینطور نبود چطور حاضر به حضور در دادگاه آنهم در مقابل یک یهودی شدند و تازه حکم قاضی هم که علیه ایشان بود را قبول کردند چون که شاهد نداشتند. مگر مالک اشتر و محمد ابن ابوبکر مرده بودند؟ مگر ولی‌ فقیه اصلا به دادگاه میرود؟ مگر قاضی حق دارد که به ضرر ولی‌ فقیه حکم دهد چه رسد به امام؟ این تنها باری نبوده که علی‌ در دادگاه حضور داشتند که باز هم شنیده ایم که در دادگاه حضور داشته و تازه در ردیف یک فرد معمولی‌ هم قرار گرفته و از آن‌ بدتر که ناراحت شده که چرا قاضی به او احترام گذاشته در صدا کردن نامش چون حاکم بوده و به فرد دیگر نه!
اصلا امام علی‌ (ع) اگر اینقدر مردم را لوس نکرده بودند و بهشان رو نداده بودند، اوضاع در آنزمان آنطور نمی‌شد. خدا به ما لطف کرده که چنین رهبری به ما عطا کرده است که خیلی‌ باهوشتر و عاقلتر هستند و حکومتداری بلد هستند و ساده لوح نیستند.
مگر نه اینکه حفظ نظام اوجب الواجبات است. از همه چیز حتی نماز هم واجب تر است؟ من واقعا نمیدانم که علی‌ که امام است، که معصوم است، شب شهادتش که ابن ملجم را می‌بیند اینطور که در فیلم امام علی‌ نشان دادند، چرا او را دو شقه نمیکند؟ چه چیز مهمتر از حفظ نظام اسلامی؟ حق یک انسان آنهم یکی‌ از خوارج مگر اصلا مهم است؟ چرا یقه ابن ملجم را نگرفت و مجبور به اعترافش نکرد؟ از همه بدتر برای نماز صبح هم در مسجد بیدارش کرد!
دیدیم که حضرت علی‌ در حفظ نظام چه کوتاهی کرد و چه بالایی‌ به سرش آمد. آنوقت در عوض کیاست و درایت آقای ما، سرور ما، ولی‌ ما، خامنه‌‌ای را ببینید که در شب انتخابات دستور دستگیری تمام گمراهان و مشارکتی‌ها و سبز‌ها را میدهند که خدای نکرده نظام آسیب نبیند و کودتا نشود، آنهم از نوع مخملیش!
تازه حضرت علی‌ با خدا ارتباط داشتند و احتمالا خدا همه چیز را به ایشان نشان داده بود، باز هم در حفظ نظام تعلل کردند. ولی‌ خامنه‌ای بزرگ از طریق همین اطلاعات و سپاه خبر دار شد و لحظه‌ای شک و تردید نکرد و با شجاعت از نظام محافظت کرد.
اگر قرار به معصومیت است به نظر من حضرت آیت الله خامنه‌‌ای معصومترین و بی‌ اشتباه‌ترین فرد در تمام بشریت هستند. ایشان حتی اشتباهات پیامبر را هم نمیکنند و نکرده اند. مگر نه اینکه در فتح مکّه، وقتی‌ ابو سفیان و عده‌ای از مشرکان فقط به ظاهر مسلمان شدند، پیامبر به آنان امان داد؟ مگر قدرت پیامبر کم بود؟ مگر پیامبر از طریق وحی با خدا در ارتباط نبود؟ مگر از دل‌ آنها خبر نداشت؟ چرا همانجا ابو سفیان را نکشت؟ چرا یقه کفار را نگرفت؟ چرا اجازه حیات و زندگی‌ به آنها داد تا سالها بعد چنین بر سر اسلام و مسلمین بیاورند؟ مگر مهمترین وظیفه پیامبر حفظ نظام اسلامی نبود که اوجب الواجبات است و از هر چیز مهمتر است؟
آن‌ وقت در عوض رفتار رهبر معظم را ببینید. خامنه‌‌ای دلیر که حرف این هاشمی خیانتکار و موسوی ملعون و کروبی گمراه را که فقط به زبان بود باور نکرد. رهبر ما باور نکرد که آنها حفظ نظام و اقتدار نظام را میخواهند. ایشان حرف این خاتمی قرطی را باور نکرد که میگفت اصلاحات در راستای نظام و اسلام است.
رهبر و مولای ما از دل‌ این خأنین با خبر بود آنهم نه از طریق وحی، بلکه از طرق دیگر ... کم کم که فکر می‌کنم میبینم که به ولی‌ فقیه هم وحی میشود. اصلا مگر ولی‌ فقیه جانشین خدا روی زمین نیست و حرف او حرف خدا نیست؟
جناب قاضی من یک سری مطلب هم در مورد قسمتی‌ از آیت الکرسی و یک سری از آیات قرآن داشتم که الان یادم رفته است. راستش اثر قرص‌هایی‌ که باعث میشود اینجانب حقایق را شفاف و درست ببینم یک مقداری کم شده است.
یک مشت قرص را که قایم کرده‌ام را در می‌‌آورم و به قاضی نشان میدهم و میگویم :البته قرار بود که من تمام این قرصا را بخورم ولی‌ یک مقداریش را هم برای شما نگاه داشتم تا بخورید و حقایق را آنطور که هست شفاف ببینید. راستش آقای قاضی من قاطی کرده ام، قاطی کردنی عظیم.
داد میزنم : جانم فدای رهبر، جانم فدای رهبر.
و منتظر میمانم تا قاضی حکمش را بدهد ...

 
At August 5, 2009 at 5:49 PM , Anonymous محمد said...

استاد بهنود به شدت منتظر آن مقاله که بهمان قولش داده بودید هستیم. لطفا زیاد منتظرمان نگذارید

 
At August 6, 2009 at 3:08 AM , Anonymous Anonymous said...

هنوز هم اندک روشنفکرانی در غرب هستند که با وجدان پاک و آگاهی های بسیار از دغلکاری های
این دو حکومت جبار و استثمارگر امریکا و انگلیس لااقل در وبلاگهای آزادشان قلمی میزنند و وقایع
را برای اندک خوانندگانشان روشن میکنند ٬ میسان یکی از این اندک روشنفکران است که در
ولتر دات کام از اسرار پشت پرده سازمانهای ند و یوپی اس و ...که توسط میلیونها دلار اهدایی
وزارت خارجه امریکا و انگلیس در پشت پرده ایجاد دمکراسی در کشورهای غیر دوست !!!؟ پرده
برداری میکند ... البته در مورد ایران بسیار مو شکافانه تحلیل کرده و علت شکست فاحش این
براندازی را توضیح داده و عجیب هم نیست که نوشته خرج چهار صد میلیون دلار اهدایی کنگره
امریکا که در زمان بوش تصویب شده توسط سناتور لیبرمن و مایکل لدین و ولفوویتز و ...در باره
بچالش کشیدن نتیجه انتخابات و کمک بیحساب بمطبوعات غربی جهت بزرگنمایی کردن تظاعرات
چند هزاری بملیونی !!!؟ و ادمه آن حتی با تظاهرات چمد صد نفری ..... تمام جهت براندازی بود
و جایگزینی سهراب سبحانی ( این جناب کاندید سناتوری از جانب دمکراتها در مری لند بود و اصلا
توجهی بمذهب و دین یهودی این ایرانی سیتی زن آمریکایی نداشته اند !؟) نه اینکه موسوی بشود همه کاره !؟؟ آمریکایی ها و انگلیسی ها با همه
تجربه بیخبر بودند که مردم انقلاب کرده ایرانی نه مثل گرجی ها و نه اکراینی ها اینقدر کم تجربه
و بیخیال نبودند که با فشار اندکی فرو بپاشند

 
At August 6, 2009 at 4:52 AM , Anonymous Anonymous said...

‫شعار جدید:

‫کاریکاتور پینوشه
‫ایران شیلی نمیشه

 
At August 7, 2009 at 11:34 PM , Anonymous Anonymous said...

Baba iyn dastan saraiyha ra bezar kenar. Too ham shody mordeh nevis?

 
At August 8, 2009 at 12:41 AM , Anonymous Anonymous said...

میخوام خون گریه کنم.

 
At August 15, 2009 at 10:30 AM , Anonymous حامد said...

سلام نوشته هاي دلنشينتونو خيلي دوست دارم.آرامش خاصي بهم ميده .لطفاً در مورد وقايع زمان دكتر مصدق بيشتر توضيح بدين .ممنون

 
At August 15, 2009 at 10:49 PM , Anonymous بابک said...

آقای بهنود
تورو خدا شما دیگه از این آب گل آلود ماهی نگیرید. دوره این حرفها گذشته. شاه از مخالفانش میترسید اما خیلی وقتها این ترسها بی مورده مثل ترس زیاده از حد از ملیون که ناخواسته باعث بزرگ شدن اینها شد. به هرحال ترس یک دیکتاتور از یه گروه یا فرد باعث مشروعیتشون نمیشه. شما هم دست از این احساساتی و نوستالژیک نوشتن بردارید.
در هر حال مصدق نه تنها سمبل آزادی نبود بلکه با کارهای پوپولیستیی که کرد-البته نمیخوام با ا.ن مقایسه اش کنم چون به وجدانی که در وجودش بود اعتقاد دارم- باعث شد که مشروعیت نظام مشروطه پادشاهی از میان بره و ما گرفتار انقلاب 57 و باقی قضایا بشیم.
من سلطنت طلب نیستم اما تورو خدا ما رو با این حرفهاتون به دام این فاشیستهای میهن پرست نندازید.
فکر کنم این ملت تنها همین یک شقو تجربه نکرده.
تا کی باید تمام راهها رو تجربه کنیم تا از طریق برهان خلف به این نتیجه برسین که تنها راه نجات سر نهادن به راه آزادی و حقوق بشره.

 
At August 21, 2009 at 9:13 PM , Anonymous Anonymous said...

روستايی گاو در آخور ببست/ شير گاوش خورد و در جايش نشست/ روستايی‌ شد به آخور سوی ‌گاو/ گاو را می­جست شب آن كنجكار/ دست می­ماليد بر اعضای شير/ گه به پشت و گه به پهلو، گه به زير/ شير گفت گر روشنی افزون بدی/ زهره­اش بدريدی و دلخون شدی/ اين چنين گستاخ زان می­خاردم/ زان در اين شب گاو می­پنداردم؛

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home