آن ها که حباب می سازند
این مقاله امروز اعتماد است
سام هيث که به او «سام سام حبابي» لقب داده اند هفته گذشته اعلام کرد سرانجام و بعد از 20 سال کوشش توانسته بزرگ ترين حباب جهان را بسازد و انتظار دارد نامش در کتاب رکوردهاي گينس ثبت شود. آري درست خوانده ايد، 20 سال براي ساختن حباب. او از اينکه سرانجام به چنين مقامي دست يافته خوشحال است و تنها مانده اينکه خبرنگاري او را در برابر اين پرسش قرار دهد که بعد چه خواهد شد.
سام اگر خيلي صادق و حاضرجواب باشد، راست و درست خواهد گفت هیچ جز یک حباب بزرگ که عکس اش در نشريات جهان چاپ شده است، يا اگر طبع شوخ داشته باشد شايد جواب بدهد؛ همين که شما آمده ايد با من مصاحبه کنيد. همين که نامم بر سر زبان هاست. اما فقط سام نیست کساني هستند که حباب را مي سازند و همين دستاورد را هم ندارند.
يکي از وظايف ما روزنامه نگاران همين است که با سوالي، يا ذکر مثالي، به وضوح يا به تلميح، تلنگري بزنيم به بلور خاطر ديگري. ورنه خطر اين هست که آدمي مانند سام 20 سالي بگذراند و تازه دريابد که حبابي است حاصل عمر از دست رفته اش. سام را خوب که نگاه کنيم تنها کسي نيست که کاري مي کند که مي توانست نکند يا مي توانست سال هاي عمر را بر کاري بهتر از اين بگذارد.
در همين باغي در شمال تهران که الان چشم جهاني به آن است و گروهي از نام آشنايان در آن جا ميهمانند، چند سال قبل پيرمردي به کار زندانباني مشغول بود که مي گفت از قبل ازانقلاب کارش همين بوده و مامور و نگهبان بوده است. گيرم به گفته خودش در آن روزگاران نگهبان خانه يي در حصارک و شاهد آمد و رفت دلبرکان و حالا نگهبان ويژه بند انفرادي اوين. حاج محمد فقير آدمي بود که روزگار پشتش را خم کرده و به فقر معتادش داشته بود، شادمان به يک دست لباسي که هر سال اداره زندان ها به او پاداش مي دهد. حال آن که در روز و شبان خدمت مانند ديگران پيژاما به تن داشت، همچون ميهمانانش. بد آدمي نبود، خبث طينت اصلاً نداشت. به وظيفه عمل مي کرد.
يکي در ميان با حاج محمد، نگهبان ديگري بود جوان و جوياي نام آمد، بر زندانيان سخت تر از آن مي گرفت که مقررات از وي توقع داشت، مدام فرمان مي داد و از جمله به پاسبانان جوان هم امر و نهي مي کرد و به تهديد از آنان مي خواست موقع بردن ميهمانان به هواخوري کلامي بر زبان نياورند يا وقت خدمت مبادا لبخندي بر لبان شان بنشيند، که اگر چنين شود گزارش شان خواهد داد.
روزنامه نگاري که بد حادثه گذارش را به آن باغ انداخته بود روزي از روزها به خشم آمده از بدزباني هاي جوان، به او گفت تو بيست و دو، سه سالي بيشتر نداري، 31 سال ديگر که در اين کار بماني، اگر خوب کار کني، تازه مي شوي حاج محمد. آيا اين بود سهمي که از خدا مي طلبيدي.
روزهاي ديگر که نگهبان جوان زنداني را به هواخوري مي برد، سکوت بود و برخلاف پيش او هيچ نمي کوشيد تا سکوت را با تذکر و تهديد و هشدار بشکند. روزنامه نگار پشيمان از سنگدلي خود خط نگاه او را دنبال مي کرد مگر دريابد آيا سوال او جوان را به فکر انداخته و به خود گفته چرا چنين سرنوشتي را براي خود برگزيدم. يا صد پرسش بدتر از اينها.
روزنامه نگار تا در آنجا بود پاسخ سوال خود را نيافت. و هر روز از خود پرسيد آيا به تلنگري که به خاطر جوان زدم خدمتي به او کردم. مي توان گمان کرد که سام سام به سوداي شهرت و حتي ثروت به اين کار درآمده باشد، اينک هم داراي موسسه يي است که بزرگ ترين توليدکننده حباب است و در آگهي هايش ادعا کرده انواع حباب ها را مي تواند بسازد و همين طور انواع ماشين هاي حباب ساز و طرح هاي جديد سرگرم ساز. اما چه بسيارند ديگران که اين را هم دستاورد ندارند، خود نمي دانند چطور به اين کارها درافتاده اند.
به روزگاران دور کسان مانند علی کمانگر و شش انگشتی بودند و فراوان بودند و مي توانستند تا ابد هم ناشناس بمانند و حتي خانواده شان هم ندانند که از کجا ناني به کف مي آورند و به حسرت مي خورند. اما دنياي امروز به شفافيتي که دارد به افشايي که در ذات آن است دنياي غريبي است. انگار رسانه هاي الکترونيک مدام از آدمي مي پرسند سهم تو از زندگي اين بود
نظرات
اینان که در طلب حبابی شدند / به بانگ و تلنگر خطابی شدند / آسان رفته اند به خوابی خوش / ندیدند که عطش سرابی شدند ؟؟
از هحصولات مرغوب جامعه استبدادزده همانا فقر فرهنگی و بیماری مهلک چه کنم چه کنم است . شلاق ملامت فشاری است بر ذهن مستبد زده تا آن را از حقارت به سوی تشخص سوق دهد .
از پشت میله های قفس امروز
با مرغکی به گفت وشنود بودم.
من یک غزل به زمزمه می خواندم
او یک غزل به چهچه سر می داد.
در اوج همدلی و هم آهنگی
او گوشه ایی ز پرده ی غم می خواند
من پرده ایی ز گوشه ی دلتنگی .
من به تازگي با سايت شما آشنا شده ام مدتها بود كه دلتنگ يك قلم زيبا و روان بودم .اطرافياني دارم از جنس دگر، گه گاه مقالات شما را كپي پيست مي كنم برايشان، شايد تيشه اي باشد بر سنگ نتراشيده وجودشان. ممنونم از نوشته هاي زيبايتان
This comment has been removed by a blog administrator.
حباب، سست است و ناپايدار. به آساني مي تركد. ناپديد مي شود. محو مي شود آن سان كه گويي هيچگاه نبوده است. چه بدعاقبتيم ما اگر عمري صرف حبابي باطل كنيم كه هيچ فرجامي برايمان نداشته باشد. و نه نامي حتي به نيكي. كاش از خواب بيدار شويم
ghashang bood mesle hamishe. bad nist ke shoma mesle kia rostami ke hafez ra mesle kard az cinema va theatre dorost kardan dast bekeshid be khosus kari az aadami balaye motevaset mesle golestan ke hanuz faghat mikhahad jalbe tavajoh konad. roozname negari kari setorg ast rahaayash nakonid
Dear Mr behnoud jan.
Thank you .Iknow people who have done terrible things in their so
called mature years.i remember thinking is this what you have come
up with?
it is very very sad. thank you once
again.
بهنود عزيز ، سلام
آري ، اگر ما ايرانيان نيز از خود هماره بپرسيم كه آيا سهم ما از زندگي اين است؟از خود بپرسيم كه آيا سهم ما از دولت مداري و جمهوريت اين نظام است ؟ تكليف خودمان را با خودمان بهتر ميدانيم .
اما مژده اي دارم كه جوانان اين مرزوبوم امروزه از خود هرروزو هر روز اين سوالات را مي پرسند و اين است دليل انقلاب جديدي كه درراه است ،آقايان نيز خوب ميدانند كه روزگارشان به سر آمده ،زيرا جوان ايراني امروز آگاه تر از ديروز مي انديشد و هر روز بهترين ها را براي خود و مملكتش ميخواهد.
جناب بهنود ٬ امروز با دوران مشروطه خواهی تفاوت بسیار دارد و شما هم زیاد امیدوار برفتن
سفارت انگلیس در زرگنده و دیگهای پلو !!! نباشید که آن حکومت درب و داغان حالا جایش
یک حکومت قوی و مردمی و نفوزش از مصر تا هند زبانزد همه است ... ولی بی بی سی و دولت
انگلیس دچار نوستالژی انروزگاران سعی در بزرگ کردن خودشان دارندد و اینکه امروز هم
جلودار مشروعیت !! از دست رفته اشان و ......دنیا عوض شده و ناتو با تمام قدرتش در افغانستان
مقابل چند هزار تالبان کم اسلحه دارد زانو میزند و ایران که دیگر جای خود دارد
حباب !!! انگلیس سالهاست ترکیده
راست گفته اید هم چون همیشه،روزگار غریبی است گیرم حالا نه،امروز نه، حتی فردا نه، با پس فرداها چه می توان کرد آدم خودش هم که نخواهد یک روزی دستش بیخ گلویش گیر می کند که سهمش از این دنیا چه بود ؟اوینی های امروز هم یک روز آزاد می شوند آن ها که زندانیند بیرون می آیند و آن ها که زندان بان بازنشسته می شوند، اما یک فرق بزرگ دارند، زندانی های امروز نور که به چشمانشان بخورد سرهاشان را بالا می گیرند و مستانه می خندند و زندان بانان تازه آغاز محکومیتشان را شروع می کنند آخر نور بدجوری چشمانشان را می سوزاند حباب ها که بالاخره می ترکد خودشان می مانند و این سوال که سهمشان از این دنیا چه بود؟
فایزه
با گذشت چند هفته از خروش مردم در ایران "آنها" و "ما" به خود قدری زمان تنفس دادهیم.
ولی بد نیست که این فرصت را برای اندکی چاره اندیشی و شاید هم برنامهریزی استفاده کنیم.
فعلا که هیچ نشانی از اعلام بیطرفی سپاه انقلاب وجود ندارد و مردم در تظاهرات در خطر جانی هستند.
دادگاهای نمایشی دارند شروع به ایجاد وحشت و یا حد عقل اعلام خطر برای ناظران میکنند.
و بحث و تفسیر سیاسیون و روزنامه نگاران در رساناهای جمعی دارد بیشتر معیوس کننده تا الهام بخش
میشود. پس چاره چیست ؟ به عقیده من ابزار کار ریشکنی این نظام تنها در دست ما خارجنشینها است:
تقاضای تحریم اقتصادی از کشورهای خارجی و اعلام اعتصاب سراسری در ایران. در حال حاضر هر دو پیشنهاد
از طرف بعضی از ما انتقاد میشود چون زندگی روزانه مردم در کشور را از آن چه هم که هست
بدتر میکند. ولی این یک مشکل مالی برای مردم داخل است که ما مردم خارج میتوانیم
بسادگی حل کنیم. از طرف دیگر اکثر ما به هیچ یک از احزاب اپوزیسیون در خارج اعتماد صد در صد نداریم.
پس تنها راه حل ایجاد یک جبهه جدید همبستگی با فریاد سبز آزادی مردم ایران است. و نهایتا به این دلیل
ما باید هر چه زودتر یک کنگره جهانی
تشکیل بدهیم
greenrobot88 (twitter)
روزگاری خوانده بودم که وزارت ارشاد سانسورچی های اداره کتاب را هر 6 ماه عوض می کند، چون در اثر مطالعه مداوم تنگ نظرش هایشان زایل می شود و دیگر کارایی اولیه را ندارند. گاهی کامنت های طرفداران ج .ا.ا را که می خوانم اول تحریک می شوم به پاسخ دادن. اما بعد فکر می کنم همین که این آدم ها به سایت شما و مانند آن می آیند و مطالب را می خوانند کافی است و مقصود در درازمدت حاصل خواهد شد
درود بر شما آقای بهنود
اینجانب برای نخستین بار آدرسی از شما یافتم. ارادت خاصی به شما دارم و همواره در پی شنیدن نظرات شما و حتی برنامه مرور روزنامه شما در بی بی سی هستم. صمیمانه امیدوارم همواره سلامت باشید و کسی نتواند قلم شیوای شما را برباید
استاد این بلاگ رو دوست دارم روح وقایع نگاری شما انگار زندگی میده به این صفحه . از میرزا جهانگیر خان تا محمد قوچانی رو تصویر میکنی از زن و بچه اون ساواکی میگی تا شاید حزب الله بخونه روزی ای کاش. و همین جا حتی شاگرد تربیت میکنی که یک سبزشان به تو مینویسد که به تو مینویسم و نوشته اش سبز ها را گره میزند تا جنگلی شوند و اشکهایشان به هم بپیوندند تا جویباری شود و آخر خواننده این صفحه احساس کند انگار به زنده رود مینگرد و صد البته که بروی رود جاری هم زباله هست هم حباب . بله زباله و حباب در صفحه حاضر میشوند و شما استاد هوشمندانه به ایشان مجال میدهید که این از روح یک خبرنگار آزاده بر میاد که اونها بنویسند به اندازه چند صفحه از پستی تمام خبر گزاریهای دنیا آنهم البته با ادبیات مخصوص خودشان بنویسند و وعده تکراری پیروزیشان بر همه جهان را بدهند. گرچه برای بسیاری شاید ناخوش آیند بیاد که به نظرات آنان بنگرند اما من یقین دارم فرصت دادن به آنان میتواند سازنده و مفید باشه دست کم ما رو به اذهان اون بخش از آن ها که توان خواندن و نوشتن هم دارند آشنا میکنه.
استاد یک بار از شاگردانت به عنوان افتخار زندگی ذکر کردی باید گفت که بی تردید درختی که کاشتی در مطبوعات ایران و هنوز دل نگران نشو و نمای آن هستی همچنان بار ور خواهد ماند تا سا ل ها .
روز خبرنگار مبارک
رمضان 57، رمضان 88
ماه رمضان 1357، در چنین روزهایی آغاز شد( 15 مرداد 1357 و امسال در 31 مرداد 1388). مسعود بهنود در کتاب از سید ضیا تا بختیار می نویسد: " در نخستین شب ماه رمضان، حادثه عجیبی در شهر ها رخ داد. مردمی که برای خوردن سحری برخاسته بودند، به شنیدن فریاد های الله اکبر سر از پنجره ها بدر آوردند. در میان این صدا ها که همصدا می طلبید گاه مرگ بر شاه هم شنیده می شد. ارتباطات انسانی در شهر های بزرگ، بیانی تازه می جست"
دوستانی که نماز شب می خوانند، دوستانی که نماز صبح می خوانند، دوستانی که برای اولین بار در نماز جمعه نماز خوان شده اند و دوستانی که اصلا نماز نمی خوانند، می توانند در نخستین سحر های ماه رمضان این شباهت نسبیِ اجتماعی، سیاسی، زمانی و مکانی را کامل و تاریخ را مکرر سازند.
This comment has been removed by a blog administrator.
جناب آقای بهنود
من در ونکوور کانادا درس می خوانم.
شنیده ام که در اینجا یک سخنرانی در مورد کتاب خود خواهید داشت. متاسفانه ایمیل شما را نمی توانم به دست بیاورم. می خواهم با ایمیل در مورد سخنرانیتان در ونکوور با شما مشورت کنم.
امیدوارم بتوانم با شما تماس بگیرم.
با سپاس فراوان
آیدین
مدد جوي شيرين سخن 841213-البته اميدوارم شماره تان را درست يادم باشد
سلام
حباب اهل افراط در اين روز ها از جنسي بسيار زخيمتر از برزنت شدهاست يادم نمي رود روبروي پارك ساعي در درگيري هاي روز تنفيذ بسيجي فيل پيكري با سه چماق - دو تا در دست و يكي در پر كمرش براي زاپاس- وقتي يك تنه 20 -30 نفر را ميزد فرياد ميكشيد يااااا حسين و وقتي مردم زدند شل و پلش را انداختند در جوي آب ناله برميكشيد يا زهرا
عزيز جان علاوه بر پول بسياري كه اين دوستان در جيب مبارك از راه دم تكان دادن و گاز گرفتم سرازير ميكنند وعدهي حورالعين نيز برايشان در ميان اجر اخروي محفوظ است.قربانت بروم به دختر مردم تجاوز كردهاند قربتاً الي الله بعد مي گويي كچي از حبايب سازي. حاصل از حباب سازي براي پايين دستي ها نان پاره و كباب و وعده ي جنت و براي بالا دستي ها چاه ويل پر نعمت است. گيرم حاجي زندان بان شما كمي به اندشيدن خطر كرده بود،ايشان مخلصين بسياري در آب نمك خواباندهاند
پاينده باشيد نازنين
بهنود عزیز
این یادداشت را در ضمیمهی روزنامهی اعتماد خواندم. دریغ که صفحهی آخر ضمیمه بود. پیشترها یادم هست روزنامهها حرمت نگه میداشتند و نامهای بزرگ را احترام داشتند و خلاصه در صفحاتی ویژه از آنها یادداشت چاپ میکردند. بگذریم...
سام هر چه کرد لوحی از خود به جای گذاشت. شما اما لوحی ماندهگارتر از آن حرف در سر جوان به جا گذاشتید بهگمانام. لوح شما با تلنگری نمیشکند.
شاد زی
Dear Mr. Behnood,
Wish the person who made Hobabs during the last four years in Iran & outside of Iran would read this article and could understand what he has done to ourcountry during these 4 years and coming years. I doubt about it. unless he has a mission; hope not.
Dear Mr. Behnood,
Salam,
I just left a comment regarding bubles made during last 4 years & the ones would be made in the coming years(hope not 4 more years). One point which I forgot to tell is the bubles Sam makes has some benefit as youn have mentioned though the ones were made during last 4 years had no benefit for our country,except disaster.
حمايت مزورانه روسيه و سانسور خبر توسط برخي چپ ها
در تازه ترین واکنش نسبت به تحولات ایران ، ولادیمیر احمد اف ، کارشناس ارشد انستیتو شرق شناسی روسیه در گفت و گویی با رادیوی دولتی روسیه گفته است که " اتهامات ایران به غرب برای دخالت در وقایع پس از انتخابات واقعیت دارد."
به گفته آقای احمد اف " ایران تاکید دارد که محاکمه آشوب گران در ایران با رعایت حقوق بشر انجام می گیرد و کارکنان دستگیر شده سفارتخانه های غربی در واقع به جاسوسی پرداخته و تظاهر کنندگان را به ارتکاب تخلفات قانونی تشویق کردند."
شعار مرگ بر روسیه
شعار مرگ بر روسیه در نماز جمعه ۲۶ تیرماه در تهران نشانه ای بود از این که معترضان از این که روسیه نخستین کشور قدرتمندی بود که به محمود احمدی نژاد تبریک گفت خشمگین هستند.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/08/090811_wmj-ar-russia-iran.shtml
جناب آقای بهنود سلام.
شما را از با نوشته هایتان از قبل از انقلاب میشناسم. شاید تعجب کنید چون من متولد سال 1357 هستم اما با اشتیاق بیشتر نوشته های شما را از آرشیو مجله های اقوام خوانده ام. آرزوی طول عمر و سلامتی برای شما دارم و یک خواهش . اگر امکان دارد بیشتر در برنامه های تحلیلی بی بی سی پارسی شرکت کنید.
با تشکر
آرزو داشتم اصلاح طلبها مثل یک حزب قوی در مقابل محافظه کاران با عقل و شعور
رفتار میکردند اما حیف که این شعور سیاسی را ندارند ٬ محافظه کاران سنتی همیشه
جناح تندرو و کمی هارشان !!؟ را کنترل میکنند اما اصلاح طلبها هرگز نتوانستند تند روهای
بی بند و بارشان را کنترل کنند خاتمی را همین ها دچار ضعف کردند و باعث چند دستگی
در اصلاح طلبها شدند و انها که عبور از خاتمی !!؟ شعارشان بود در پی فترت راهی غرب شدند
باطبی افشاری سازگارا گنجی و ....خب نتیجه چه شد ؟؟
اینبار هم اگر عاقلانه رفتار میکردند و بعد از آن راه پیمایی بزرگ روز اول شروع بسامان دادن
خودشان میکردند بسیار بهتر بود تا شیوه مقابله بمثل در خیابانها که باز تندروها بقول خودشان
موسوی و کروبی را بدنباله روی !!!؟ مجبور کردند و دیدیم که نتیجه بدتر بهمراه داشت
حالا هی ناله و زاری کنید که ملت !؟ دیگر ان ملت قبلی نیست و روضه بخوانید که شاید در
فرصتی دیگر !!! کلک رژیم را بکنید ؟ و سی سال را از دست داده اید اگر نیاموزید
سی سال دیگر را هم از دست میدهید
دنيا چو حبابست وليكن چه حباب
ني بر سر آب بلكه بر روي سراب
وان نيز سرابي كه ببينند به خواب
وان خواب چه خواب خواب مستان خراب ...
http://www.youtube.com/watch?v=9tl0MH4KGZU
نه آقای بهنود
آن جوان هم اگر هیچ چیز از دنیای بیرون از زندان به ارث نبرده باشد یکی را دارد، جاه طلبی. او هم آرزو دارد شاید روزی شلاق به دستش دهند فردایی بازجو شود و شبها خواب می بیند روزی هم بشود قاضی مرتضوی
اصولی از قانون اساسی :
اصل 32 :
هيچكس را نمي توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي كند در صورت بازداشت، موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاكمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.
اصل 38 :
هر گونه شكنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار يا سوگند، مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.
اصل 39 :
هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون دستگير، بازداشت، زنداني يا تبعيد شده، به هر صورت كه باشد ممنوع و موجب مجازات است.
آقای بهنود! این چه توضیحی بود در مورد کاریکاتور علی درخشی دادید آخه؟
اون کوه نورد داشت با تلاش و زحمت به جای اینکه از کوه بره بالا می رفت پایین! داشت با زور خودش رو پایین می کشید!
اقای بهنود
امروز گزارشی در مورد سوابق فعالیتی شما در شبکه خبر ارائه شد. لطفا گزارش را بررسی کنید و پاسخگو باشید. ن
داداش نازنین ناشناس یک بار دیگر کارتون علی درخشی را نگاه کن تا بفهمی که آقای بهنود درست دیده بود نه جنابعالی. آن کوهنورد رها شده است به بند پاره اش و به قول آقای بهنود سیم حایلش نگاه کن و به حالتت بعد متوجه خواهید که او با زور خودش را پائین نمی کشد. البته اگر همین که شما دربافت کردید هم می بود باز هم کاریکاتور زیبائی بود از این جهت حق با شماست اما کوهنورد سیم حایلش پاره شده کلنکش دیگر کاری نمی کند برایش . همین طور نیست؟
مادر که از علاقه من به آقای بههود خبر دارد دیشب صدایم کرد آخرای شب و گفت بیا ببین در شبکه خبر راجع به استادت چی می گوید. گفتم بگوید [...] می دانم که آقای بهنود از به کار بردن این اصطلاح ناراحت می شوند، اما همین است. به هر حال من نشنیدم و می دانم که چیزی از دست ندادم همین مزخرفاتی است که سی سال است درباره ایشان کیهان و رسالت می نویسند یادم نمی رود موقع استیضاح دکتر مهاجرانی چه چیزها درباره آقای بهنود نگفتند دست راستی ها.
نه برادر اگر هم آقای بهنود بخواهد جواب بدهد ما نمی گذاریم . آن قدر وقت عزیز او را دوست داریم که نمی گذاریم تلف این کارها شود.
جالب است که از افاضاتشان درباره کسی مانند آقای بهنود می توان محک زد که بقیه گفته هایشان هم چقدر مزخرف است. چون آقای بهنود به گفته پدر من از حدود سال های چهل یعنی چهل و پنج سال قبل، در هر کار بوده نوشته و گفته شده پنهانی نیست یا کار در روزنامه و مجله ای بوده یا رادیو و تلویزونی . مانند حضرات پنهانی نیست.. سلطنت طلب ها با آقای بهنود دشمن اند کیهان می نویسد بهنود سلطنت طلب، مجاهدین منفور چشم ندارند ایشان را ببنیند و مدام دستگاه رجوی وی را تهدید می کند ونوجه آیت الله صدایشان می کند بعد صفارهرندی پریروز ها گفته بود بهنود کادر سازی برای مجاهدین می کرده است بگو [...] اگر این طور بود که وقتی نه ماه به دستتان اسیر بود تکه پاره اش کرده بودید. خلاصه دردشان چیز دیگری است که یک روزگاری از آقای شمس الواعظین شنیدم که گفت بهنود تنها کسی است که این ها خواستند تبعیدش کنند که او به تندروی بپردازد و برانداز شود مثل خیلی های دیگر ، مثل خیلی از حزب اللهی ها که حقوقشان قطع شد به آمریکا پناهده شدند و اطلاعات فروختند. ما آقای بهنود به قول آقای نوری سنگین تر و وزین تر از این ها بود و بر موضع خود ماند. این دارد کورشان می کند. نه برادر حرص نخور
بهنود جان ، مقاله زيبايي بود ولي آن سام سام حباب ساز نه ضرري براي خودش دارد و نه ديگران ، حبابش هم اگربتركد كسي را اذيت نمي كند .
حباب سازهاي ما متاسفانه حباب لجني درست مي كنند و وقتي كه حبابشان مي تركد كثافت زمين وزمان را برمي دارد.
جقدر درفرهنگ ما ايرانيان درمورد نوع دوستي گفته اند اما امثال حاج محمد ها وجوانان چماق به دست چيزي ازآن نياموخته اند .زماني كه مردم درهفده شهريور به خاك خون افتادند گفتند كارسربازان اسرائيل است . امروز كه چماق برسرهاكوبيده مي شود و جمجمه خردمي شود مي گويند ايراني نيستند و كارعرب هاي لبنان است !! واقعيت اين است كه درميان ما نيز خودفروختگاني هستند كه يا به طمع روزي 50 هزارتومان ونه لعبتكان بهشتي چماق برفرقمان مي كوبند و يا مي خواهند خودي به اربابان نشان دهد تا ازچماق كشي به كشيدن چيزهاي ديگرارتقاء يابند.
به هرحال تمثيل جالبي بود برايتان سلامتي آرزومي كنم .
افراد مشنگ که مدت چهار سال از خوردن قرصهای خود پرهیز میکنند زیر حباب ذهنی خود ساخته شان از دریافت و تهذیب تأثیرات پیرامون عاجزند و تفاوتی بین واقعیات بیرونی و تصورات درونی مانند تخیلات ، نمی گذارند و همواره با هذیان و ادراک موهوم دست به گریبانند . اینان اعضای دایمی حزب جدیدالتأسیس مشنگان حبابی میباشند .
ممنون از ناشناس 7:45 عالی بود آقای بهنود نباید جواب خزعبلات را بدهد اگر وقتی دارد برای ما از تجربیات خودش از آینده این دولت [...] بنویسد و آدم هائی مثل احمدی نژاد یا ثمره هاشمی . برایمان توضیح بدهد که آیا وزارت اطلاعات واقعا به دست این ها فتح شد
salam
baraye in ke lal namorede basham be in ayate qoran estesh had mikonam.
باي ذنب قتلت به كدامين گناه اين عمر عزيز رو كشتيد و مي پرسند از ما كه: ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم
حبابي ساختند بر فراز خوش خيالي هاي ظالمانه شان
حبابي كه از آبهاي آلوده به دروغ و ستم و قتل ساختند
بدين زور و زر دنيا چو بي عقلان نشو غره / كه اين آن نوبهاري نيست كش بي مهرگان بيني
This comment has been removed by a blog administrator.
سلام استاد
من فکر میکنم آن جوان راهش را جور دیگری پیدا کرد. رفت بازجو شد و تیرخلاص زن شد و آخرش سعید مرتضوی یا شاید احمدی نژاد شد
آنکه همه چیز را زیر سر امپریالیسم انگلیس و آمریکا میداند همین توده ایها هستند۰
نگاه کن دائما می گو یند حجتیه انگلیسی پشت این ج ا است و دائما می گفتند مصدق نوکر آمریکا و بازرگان آمریکایی ۰ حالا هم ول کن سروش و زید آبادی و گنجی و نوری نیستند که اینها لیبرال هستند و در خط آمریکا ۰
اما بزرگنمایی می کنند در مورد موسوی ( سکوت) و نبوی و تاجزاده۰
خامنه ای حجتیه است یا ضد آمریکاست ؟
نگفتی چرا این چند سال جاسوس روسی نگرفتند؟ مگافون و دریای خزر و گازپروم و نفت و گاز شمال و ۸۵ هواپیمای روسی و ۲۱ سال پروژه بوشهر و صنایع نظامی و پشتیبانی از کودتا همه توهم است ؟
چرا رهبر جدیدالولاده حزب توده در خارج از نقش روسیه و چین حرفی نمیزند
عمویی کجاست و نظرش در مورد تجاوز جنسی چیست ؟
مجلس خفتگان!
نمونه این حباب همان مجلس خبرگان است.
بی خاصیت تر از این مجلس خبرگان چیزی دیده ای؟ اینهمه اتفاقات در این کشور افتاد، احدی از اینها به فکر نیفتاد که بپرسد چی شده! آن روزی که شورای نگهبان این آقایان را دست چین میکرد میدانست که باید گروهی ملای خمار و عالم بیعمل را انتخاب کنند، نه امثال کروبی را...... الحق که باید بگویند مجلس خفتگان نه خبرگان!
سلام
حقیقتا امثال کارگر جاوید و جواد گودرزی که اسلحه می کشند بر روی جوانان همشهری و هم وطنشان به کجا می خواهند برسند ؟ آیا لحظه ای با خود فکر کرده اند ؟ سرانجام چه خواهد شد ؟ گلوله را انداختی و یکی را کشتی و چند نفر را هم زخمی تا بعد از بیمارستان ببرند کهریزک و آنجا بکشند . بعدش چه ؟
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home