Tuesday, June 2, 2009

کار زمین های مفت آباد نیست


این مقاله ای است که برای اندیشه نو نوشته ام

هیزم شکن مثل هر روز می رفت تا روزی را از دل تاریخ جنگل بگیرد. پسرش گفت پدر از شیر و از پلنگ و دیگر بهائم نمی ترسی. هیزم شکن با تجربه گفت نه، اگر ترسی دارم از تست که تبر را نزنی به پایت، وگرنه ما عمری است با پلنگ و یوز و خرس خو کرده ایم.
یک هفته مانده است به انتخابات و حل ماجرا. گیرم دو هفته بعدش هم با تکلیف روشن تر جای کار هست. هواداران اصلاحات – واقعی و موسمی، قدیمی و تازگی – آیا ممکن است این یک هفته زبان در کام بگیرند و تبر به پای خود نزنند.

آن که در زی اصلاح طلبی است شعارش نیست بلکه شعورش این است که یک گام جلو بردن ظرفیت های جامعه، افزودن به گنجایش مدنی جامعه، تلاش برای بلند کردن سنگی که صد و پنجاه سال است به سینه می بریم و بالای سر نمی توانیم برد، به مراتب شیرین ترست از چهار سال حکم راندن در خیابان پاستور. و این اگر در سر کسانی که در آن راسته نشسته اند نباشد و اگر به جایش حب مقام و فخر و جاه در جانشان رخنه کرده باشد، به فتوای عشق باید گفت نمازشان مقبول نیست.

چون چنین است و چون این راهی است که امیرکبیرها بر سرش جان باخته اند جایزست تامل، و جایزست چیره شدن بر خشم ها و نفرت ها.

این نکته ها چیزی نیست که کس نداند همه می دانند ردیفشان کردم تا گفته باشم درآویختن اهل اصلاحات با اهل اصلاحات همان حکایت تبرست و کودک هیزم شکن. جوانان اگر به جوش می آیند و تحمل از دست می دهند - که نباید چنین کنند، به هیچ بهانه نباید چنین کنند - حرجی بر آنان نیست که جوانی است و چنان که افتد و دانی. اما مردان کامل، راهنمایان فکری جامعه، و با تجربه ها چه می گویند در این هنگامه که هیچ فرصتی را برای زدن تبر به مچ پای خود از دست نمی گذارند.

بی فریاد
گویند در شمال چین ورزشی هست سخت و دردناک. دو تن از آن کوه های گوشت به هم می آویزند و پنجه های خود را در ران و بازوی دیگر می بندند، و می فشارند چنان که از جایش خون بیرون می زند گاه. اما بازنده آن است که فریاد کند و صدایش شنیده شود. حکایت خون گریستن همان جاست که درد تا عمق استخوان می رود اما جایز نیست آخ برآوردن.

در این دور از انتخابات برای هواداران تغییر و اصلاحات، با ترتیبی که روزگار پیش آورد و هیچ کس در آن تقصیرکار نیست، و شاید هم حکمتی در آن بوده است، ما را قاعده این است که دم برنیاریم. هواداران هر دو اردوی خواستار تغییر باید خون خورند و ساکت نشینند.
در دل تاریخ ایران از این گونه حکایت ها فراوان رخ داده است. در پایان جنگ جهانی دوم، غربی های جهانخوار [انگلیس و آمریکا] لشکریانی که به داخل ایران آورده بودند، در تاریخ خارج کردند. برای فریب هم شده اجاره محل هم دادند و حق استفاده از راه آهن را هم پرداختند، اما ارتش سرخ به فرمان استالین ماند. بعدها که در رازخانه های باکو و مسکو بازشد آشکار گردید که قلی اوف استالین را فریفته و برای او پیام کرده بود که آذری های ایران منتظر یک اشاره اند برای جدا شدن از ایران و همان روایت که در شرق اروپا و در فنلاند رخ داد در این جا هم اتفاق افتادنی است. چنین شد که مرد سیاست پیشه ای مانند پیشه وری هم فریب خورد و به سرانجامی که سزایش نبود مبتلا شد و هنوز در ذهن بسیاری متهم است که علم تجزیه طلبی برافراشت. اما آن روزگار که خیال خدمت به سرش بود جان خود را هم بر سر همین خطا گذاشت، به روایتی که دکتر جهانشاهلو معاونش نوشته است.

اما در آن عرصات رجال انگلوفیل – یا مشهور به انگلوفیلی – نتوانستند کاری کنند کابینه ها سقوط کرد تا مرد پیر سیاست قوام بر سر کار آمد. کارها کرد که استالین را از اندیشه ای که قلی اوف در سرش انداخته بود منصرف کند و از حمایت فرقه دموکرات آذربایجان بازش دارد. از میان این کارها از جمله این بود که دستور داد یک چند کسانی را که مشهور به انگلوفیلی بودند دستگیر کنند. و این زمانی بود که حزب توده به تجلیل از جناب اشرف پرداخت و درباریان خشم گرفتند که قوام کمونیست شده است ! پس نقش قوام گرفت.

یک روز صبح خبر کردند که حسن اکبر، اسدلله رشیدیان، سید ضیا، علی دشتی و خلاصه سرشناسان هوادار غرب [در آن زمان هواداران غرب نوکر انگلیس خوانده می شدند هنوز آمریکائی در کار نبود] قرارست دستگیر شوند. باهوش ها دانستند ماجرا چیست، یا به شهرستان ها رفتند و یا بقچه بستند و آرام به اتاقی که در یک محوطه نظامی برایشان تدارک دیده بودند وارد شدند. زندانی شدند. در این میان همسر یکی از زندانیان که از بستگان قوام بود وقت ملاقات خواست و در برابر آن کهنه حریف تواضع کرد و خلاصی شوهر را به اصرار تقاضا کرد و هی می گفت امروز باید او را به خانه برم.

قوام السطنه در پاسخ به دختر عمو گفت عزیز جانم بدبختی این است که این کار سیاست است و تدبیر به کار می آید، و کار زمین های مفت آباد نیست که به اشاره ای موقوفه بود و مجاز شد. این کار هزار پیچ دارد که یکی هم این است که گاه برای مصلحت باید به حبس هم تن داد. دعا کنید زودتر غائله ختم به خیر شود. نرنجید از قوام السطنه که این جا مصلحت ملک است.
با این زیرکی آن کهنه رند به آن زندانی پیام داد که اگر قرار بر محکومیت باشد زمینه هائی هست اما بهتر آن که تحمل کنی ماجرای آذربایجان تمام شود و ارتش سرخ برود. همین هم شد.

در بازی امروز ما هم اگر همراهان دستی به طراحی طرح های "پیچیده" ندارند که از یکی را از هیچ به صدارت برسانند اما تحمل که می توانند، صبوری که می توانند. باید پذیرفت که به قول شاه شعر فارسی جامعه را نازکی طبع لطیف تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد. اهل تفکر برای آن که به جوانان بیاموزند و بگویند که تبر به پای خود نزنید بهترست که خود نیز مراقب نیش ها و نیشگون ها باشند که این جا مقام رندی است.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At June 2, 2009 at 7:50 PM , Anonymous Anonymous said...

www.entekhabedahomeman.blogfa.com
موسوی-کروبی
اختلاف یا ائتلاف

 
At June 2, 2009 at 7:51 PM , Blogger Unknown said...

سلام بر استاد بهنود
فقط میخواستم اینو بگم که این مقالات شما رو چه جوری باید به اطلاع این طایفه کتاب و مقاله نخون رسوند. با تشکر محمدرضا

 
At June 2, 2009 at 7:57 PM , Anonymous Anonymous said...

تنها با آب علم و معرفت میتوان آتش عاطفه را تعدیل کرد . همان عواطفی که انفجارش کشوری را دگرگون کرد . فقر فرهنگی از محصولات مرغوب جوامع در بند است . ما تاراج شده و تاراج گریم . خو گرفته ایم که از ما چیزی باقی نماند زیرا فنا پذیری را ارزش میدانیم . تنها تدبیر خرگوش لرزان و ترسوست که هیولای جنگل را بزانو در می آزرد .

 
At June 2, 2009 at 9:43 PM , Anonymous حميد said...

حكايت آن پير واعظ است كه بيهوده سخن مي راند و او را گفتند كه سخن گفتن نيك نمي داني، آيا سخن نگفتن نيز نداني؟
حال در اين ميانه كه جناح حاكم با ذره بين در جستجوي كلامي از يك آبدارچي در اردوگاه اصلاح طلبان است تا به تيتر يك بدل شود، نمي دانم چرا پيران قوم گاه به نيش زدن به يكديگر مشغول مي شوند و صبوري پيشه نمي كنند. گل گفته ايد آقاي بهنود

 
At June 2, 2009 at 9:52 PM , Anonymous رضا said...

جناب آقای بهنود عزیز
قلمتان پاینده

 
At June 2, 2009 at 10:12 PM , Anonymous محسن تهران said...

اي بهنود عزيز! وقي پاي قدرت وسط مياد ديگه اين حرفا معني نداره خيلي خيلي دوست دارم مثل شما فكر كنم ولي چه كنم كه باورم نميشه دوستان فقط و فقط براي پيشبرد اهدافي كه شمردي اومده باشن به اين ميدون، مشكل اينجاست كه درصد زيادي ش براي همون ساختمان پاستوره و البته قدرت اجرائي كه اونجا بدست ميارن ايكاش ميفهميدن كه تو دل مردم موندن خيلي موندني تر و با ارزش تره همون چيزي كه خاتمي فهميد

 
At June 2, 2009 at 11:18 PM , Anonymous Anonymous said...

salam aghaye behnoud man besyar be herfeye rooznamenegari alaghemandam va taghriban hameye ketbaha va maghalate shoma ro khoonde va mikhoonam va hamishe yad migiram(mamnoon)

 
At June 3, 2009 at 12:54 AM , Anonymous Anonymous said...

وطن يعني صف نون و صف شير
وطن يعني همش درگيرِ درگير
وطن يعني همين بنزين همين نفت
همين نفتي كه توي سفره ها رفت
وطن يعني تمام سهم ملت
يه تيكه نون و باقي هم خجالت
وطن يعني اصلاحات چيني
وطن يعني كه روز خوش نبيني
وطن يعني همين آيينه ي دق
وطن يعني خلايق هر چه لايق

 
At June 3, 2009 at 1:43 AM , Anonymous محمود said...

درود بهنودجان!

سپاس از قلم‌ات که به فکر ریشه‌یی و اندیشه آن در سر داری بلکه این قوم در خود گم‌شده بر سر هیچ و پوچ اندکی درنگ کند و صبوری! متاسفانه یکی از رقبا به ضرب زور و گاهی هوچی‌گری و ترمز بریدن، احساس‌های جوانان را به چالش گرفته و دیگران گمان برده‌اند که چه صادق است این شیخ!! تو گویی هیچ در آستین نیست و این همه وعده به روزی محقق خواهد شد! نمی‌دانم چه بر ما رفته که اندکی حافظه را به کمک نمی‌طلبیم و دو دو تا چهارتا نمی‌کنیم؟!

باید جلوی فضای مسموم را گرفت. باید منطقی بود و با سرعت مطمئنه راند. دیروز هم از تلویزیون دولتی سخن رهبر انقلاب پخش بود که فقط حضور مردم غیور در صحنه کافی‌ست و مهم نیست کدام کاندیدا رای بیاورد. پیام این سخن آن است که مردم رای ندهید! اگر از رهبر بیزارید، رای شما تایید اوست! رای ندهید آقاجان! اما به کوری چشم تحجرگرایان و مستبدان، رای خواهیم داد!

شاد زی

 
At June 3, 2009 at 2:33 AM , Anonymous بابک said...

به نظر من آن كس كه تبر مي زند [...] و دار و دسته اش هستند. مردم خود فهميده تر از آدمهايي همچون [...] و ... هستند كه هر روز موذيانه عليه موسوي جبهه مي گيرند زمان دور نيست كه مشخص خواهد شد فرصت طلبان چه كساني هستند

 
At June 3, 2009 at 3:22 AM , Blogger آقای مداد said...

از همه طرف صدا می آید، های و هوی عجیبی ست؛ جیغ های بنفش، دروغ های قرمز، خیال بافی های آبی ........ در این هرج و مرج تکراری ....... دلم سکوت سبز می خواهد

 
At June 3, 2009 at 3:26 AM , Anonymous Anonymous said...

بچه ها اوضاع داره جالب می شه. نتیجه انتخابات هر چی که باشه بعدش دیدنیه. طرفها میفتن به جون هم و بزن بزن شروع می شه. اگر دکتر اینا ببرن این طرفی ها شروع می کنن به سرو صدا و بیا و ببین که بعداً با چند تا توپ و تشر ساکت میشن.
اگر این طرفی ها ببرن دکتر اینا چه قشقرقی که راه نمیندازن. فرصت دیدن این نمایش بزرگ را از دست ندهید. فقط آخر و عاقبت ما رو خدا بخیر کنه.

 
At June 3, 2009 at 3:43 AM , Anonymous کتایون م said...

رموز مصلحت ملک خسروان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا خموش

 
At June 3, 2009 at 2:12 PM , Blogger Unknown said...

اقای بهنود دلم پر بود جایی نداشتم اینجا نوشتم
نظر من درباره مناظره احمدی نژاد و موسوی
1- احمدی نژاد برای بقاء در مسند ریاست جمهوری به هر کاری دست میزند . حتی اگر خامنه ای هم بخواهد جلوی او باایست درباره او هم افشا گری میکند. موسوی نخست وزیر دولت خامنه ای بوده و تمام انتقادات و افشاگریهای دوره او به خامنه ای مربوط میشود. لذا کسانی که دوست دارند هرچه زود تر این حکومت از درون منهدم شود باید به احمدی نژاد رای دهند چون هیچ کس بهتر از احمدی نژاد نمی تواند پته این حضرات را روی آب بریزد. و اگر در مسند ریاست باشد به یاری همین روش به انهدام نظام جمهوری اسلامی خواهیم رسید.
2- موسوی در ابتدا ترسیده بود و دهانش خشک شده بود و بر سخنان خود مسلط نبود ولی وقتی احمدی نژاد او را غیرتی کرد از دفاع جانانه ای کرد. خداییش آخر کار را خوب آمد.
3- احمدی نژاد آنقدر احمق است که برای همه پرونده سازی کرده بود و باز هم میگفت دانشجوی ستاره دار نداریم.
4- احمدی نژاد آبروی مملکت را میبرد. او انسان احمقی است که مدرک دکترای آکسفورد کردان را با دانشگاه آزاد یکی میکند. او هیچ وقت قبول ندارد اشتباه میکند و این مشخصه یک آدم عاقل نیست.
5- موسوی حساب شده حرف میزد به نظرم انسان منطقی است. هرچند تا حالا طرفدار کروبی بودم ولی الان به چند گزینه دیگر فکر میکنم که یکی تحریم و دیگری موسوی است.
6- اگر احمدی نژاد به همین روند در مناظره های بعدی ادامه دهد و فردای آن روز افرادی مثل هاشمی ، ناطق نوری، خاتمی موضع خود را مشخص نکنند. شخصا به این درک میرسم که رای ندادن بهتر از رای دادن است. زیرا همه از یک قماش هستند. باید فردا هاشمی در سخنرانی خود در حرم امام موضع خود را مشخص کند. او باید به سئوالات و تهمتهای احمدی نژاد پاسخ دهد و گرنه کل نظام جمهوری اسلامی زیر سئوال رفته است. الان اگر یک کلمه از حرفهای احمدی نژاد در یک روزنامه چاپ میشد قطعا روزنامه به جرم اقدام علیه امنیت ملی توقیف میشد. حال که رئیس جمهور کشور این مسئله را مطرح کرده باید چه کرد.
7- به کروبی و دوستان او توصیه میکنم برای اطرافیان احمدی نژاد پرونده سازی کنند. برادرش، خودش، دکتر بهبهانی، الهام، مصباح ،و.. تا در مقابل او کم نیاورند. حال که او پرده دری میکند آماده باشید چون او احتمالا به تمام اطرافیان کروبی خواهد پرید.
8- محسن رضایی باید بفهمد برخی کارها روی کاغذ درست در می آید . ایشان با پیشنهاد مناظره (که به آن افتخار میکند) به خود انقلاب گند زد. خوب یا بد هاشمی و خامنه ای و بعد از آنها خاتمی و ناطق نوری روسای جمهور و مجلس این کشور در طی این 30 سال بوده اند . حالا همه مخالفان جمهوری اسلامی میگویند "دیدید ما که می گفتیم همه اینها دزدند" و من هم دیگر با قاطعیت نمی توانم در ذهن خودم آنها را منکوب کنم. ایشان باید بداند طرح دولت ائتلافی چگونه میتواند با وجود چنین اختلاف نظرهای عمیقی محقق شود. (اختلاف نظر که چه عرض کنم. اینها خودشان همدیگر را دزد میداند چه رسد به سوء تفاهم.)
9- جامعه ما هنوز آنقدر بزرگ نشده. بی شک عده زیادی از این افشاگری دلشان خنک شد. و به احمدی نژاد متمایل . شاید هم به او رای دهند فقط به این خاطر که توی دهن هاشمی زده. 4 سال پیش هم با همین سیاست او رای آورد و بعد دهن همه را سرویس کرد. او 4 سال پیش از اقتصاد، سیاست خارجی، آزادی های فردی و ... دولت خاتمی نالید و همه چیز را به گردن هاشمی انداخت. حالا هم دوباره همان سناریو را تکرار کرد. او یک شارلاتان واقعی است ولی متاسفم که باید بگویم متاسفانه بازهم رای خواهد آورد.
10 - در صورتی که احمدی نژاد مجددا رای بیاورد دیگر باید عطای این کشور را به لقایش بخشید و راهی برای فرار از این برزخ یافت.

 
At June 3, 2009 at 8:17 PM , Blogger rozegar said...

با سلام
جناب اقای بهنود خواهشمندم از ذکر نام قوامدر کنار مصدق ودیگران بپرهیزید.ترا بخدا دزدی مثل قوام راچگونهبا امیرکبیر و.فروزانفر و......همردیف می کنید .ها دزد کت بسته رییس الوزرا شد وکلنل وعارف و خیلی های دیگر راسر به نیست کرد بنویسید که با کلنل وجنازه اش چه کرد وجند بار از روی کینه قبرش را را هم اتش زد . ما میدانیم ازادی اذربایجان نه با تلاش قوام ویا شاه کهبا فشار دولت امریکای تازه به صحنه امده بودقوام به فکر خودش بود ورنه موقع برگشتن با دستو متلک گونه شاه که جناب حضرت اجل اشرف و....از این حرف ها
از شما تعجب میکنم که کینه تان نسبت به پهلوی ها باعث میشود قلم شیوایتان به غرض الوده شود
درود

 
At June 3, 2009 at 8:19 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام بهنود عزیز
میدانم که هنوز فرصت دست نداده تا در مورد مناظره امشب بنگارید اما بگذارید پیش دستی کنم و بگویم آن تبری که صحبتش را کردید رقیب اصولگراو اقتدار طلب با قدرت به ریشه خود و خودیها فرود آورد

 
At June 4, 2009 at 1:52 AM , Anonymous Anonymous said...

بعضی از کامنت گزاران که خواهان سرنگونی رژیم هستند آنچنان بوجد آمده اند که
فکر میکنند با این مناظره مثل شاه که گفت صدای انقلاب را شنیدم دارد دوباره
تکرار حوادث میشود !؟؟؟ عجب خامند و عجب نا آگاه ....آنجا شاه در اوج ناتوانی
و اعتصابات و حکومت نظامی و ....بود اما امروز از دماغ کسی خونی در نیامده و
تازه این انتخابات است که هیجان لازم دارد هر چه بیشتر بهتر ٬ تا نوک دماغ را
دیدن حکایت برو بچه های ایرانیست کاریش نمیشه کرد

 
At June 4, 2009 at 2:01 AM , Anonymous Anonymous said...

این بدبخت احمدی نژاد تیشه به ریشه جمهوری اسلامی زد تا برای خودش رای بیاورد. مرد محترمی است موسوی من هیچ نمی دانستم . قصدم رای دادن نبود اما از دیشب مصمم شده ام رای بدهم .

 
At June 4, 2009 at 2:01 AM , Blogger Unknown said...

آقاي بهنود اگر صد مقاله ديگر هم راجع به شركت در انتخابات نمايشي بنويسيد فقط حقارت خود را نمايش مي دهيد
علي خامنه اي قدرت مطلقه را دست گرفته بايد با انقلاب مخملين او را از پاي در آورد و بناي سكولاريسم را پايه گذاشت

 
At June 4, 2009 at 2:02 AM , Anonymous Anonymous said...

من پدرم از قربانیان اعدام های 67 است و هیچ تمایلی به این جمهوری ندارم اما وقتی عوام فریبی و شارلانی احمدی نژاد را دیدم فهمیدم فقط مقصودشان این است که هاشمی را قربانی کنند و این جمهوری خون را نگاه دارند و قصد دارم نگذارم

 
At June 4, 2009 at 2:04 AM , Anonymous Anonymous said...

این گوساله ارادانی ساخته سپاه برای خر کردن مردم و رای گرفتن از آن ها همه کار می کند. بدبخت ما مردم که داریم یک رضاحان [...] درست می کنیم از خود راضی و خر رنگ کن

 
At June 4, 2009 at 2:05 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود ترا به حدا چیزی بگو. آمده ام سر کوچه بقال بی سواد می گوید آقای احمدی نژاد پته همه را ریخت رو دایره . او چه گفت که ما نمی دانستیم جز این که راه درست کردن کار گفت دیکتاتوری من است

 
At June 4, 2009 at 2:06 AM , Anonymous Anonymous said...

شما که کسی هستید که این همه برای آزادی نوشته ای درست نیست در این لحظه که سپاه و دستگاه [...] یک عروسک پرورو ساخته هیچ نگوئی و ساکت بنشینی و بگذاری عوام فریبی عمر بدهد به عوام فریبان .
آخه مرد حسابی تو که همه اش دروغ می گوئی چه داری بگوئی علیه مردی که هیچ وقت دروغ نگفت و جرمش در افتادن با خامنه ای بوده است

 
At June 4, 2009 at 2:20 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود اینجا جوانان مشکل نیستند.چه کسی بزرگان را نصیحت می کند؟
علیرضا

 
At June 4, 2009 at 2:55 AM , Anonymous Anonymous said...

من می دانم که از هواداران آقای بهنود و کاربران این سایت کسی نیست اما اگر کسانی هستند که احتمالا به افشاگری های احمدی نژاد دل خوش کرده اند کمی صبر کنند و ببینند که آیا دستگاه حاضر می شود کرباسجی را به مناظره بیاورد که حریف این ها هستآن وقت قضاوت کند بروید ببینید که دستگاه احمدی نژاد چه پول هائی دارد به چه کسانی می دهد
من از دست موسوی عصبانی شدم که وقتی او گفت این هزینه ها را از کجا می آورید چرا جواب نمی داد که یک هزارم هزینه ای که تو از جیب ملت می کنی نیست

 
At June 4, 2009 at 3:26 AM , Anonymous پگاه said...

من به عنوان خواننده ی کتابهای بهنود و قلم روان و سحرکننده اش، امروز کمی مخالفم ولی اصراری ندارم شاید دلیلش همین است که خودتان فرمودید ما خیلی جوانیم سکوتمان سخت است ولی سخت تر آنی است که میبینیم و.... ما اعتقاد مطلق به موسوی نداریم ولی از مسخره شدن و بدبختی خسته شدیم . همه ی اسنها نماسنده ی ج.ا. اند ولی حداقل دوره ی خاتمی وقتی شفر خارجی می رفتیم مورد احترام بودیم

 
At June 4, 2009 at 5:06 AM , Anonymous Anonymous said...

اتفاقا بر خلاف نظر دوستمان كه مي گويند ممكن است با افشاگري هاي(اگر بشود اسمش را اين گذاشت!)احمدي نژاد كساني متمايل به او شوند من عقيده دارم احمدي نژاد تير خلاص به خودش زد. احمدي نژاد سوگند خود را موقع تحليف فراموش كرده است. مگر نه اين است كه رييس جمهور متعهد به دفاع از حرمت و كرامت انساني تمام ايرانيان است؟ آيا پسران آقاي هاشمي يا ناطق يا دختر آقاي خاتمي يا همسر آقاي موسوي يا بسيار ديگر كه او بي ادله ي درست و در جايي كه اصلا جايش نبود فقط نام برد و مورد اتهام قرار داد، درست مثل بقال محله ما، ايراني نيستند كه او نه به عنوان بقال محله ما كه به عنوان رييس جمهور حرمت آنها را شكست. من با اين موافقم كه پسران آقاي هاشمي و ناطق و هر كسي را كه نام برده شد، بايد احمدي نژاد را سو كنند.

 
At June 4, 2009 at 5:24 AM , Anonymous Anonymous said...

آقاي موسوي در برخورد با احمدي نژاد واقعا متانت به خرج دادند نه اينكه بترسند چون موردي براي ترس ايشان وجود نداشت. اتفاقا آنكه ترسيده بود به وضوح احمدي نژاد بود. كسي كه پر خاش مي كند تهمت مي زند و به هر قيمتي سعي مي كند خودش را تو جيه كند ترسيده است. من كه با برخورد ديشب آقاي موسوي مصمم تر شدم براي راي به ايشان ما نياز به متانت و حوصله ايشان داريم براي ساختن ايران.

 
At June 4, 2009 at 7:01 AM , Blogger هادی said...

سلام استاد
ای کاش مردم ما بیشتر مقاله می خواندند و دمی از این بی خبری دست برمی داشتند
زیبا بود و خواندنی

 
At June 4, 2009 at 8:21 AM , Blogger Unknown said...

ماجرای احمدی نژاددر مناظره بامیرحسین موسوی جریان مقصر،درتصادف دوخودرواست.چون میداندتقصیرکاراست و محکوم، بیشترسروصدامیکندوظاهری حق به جانب دارد

 
At June 4, 2009 at 8:33 AM , Blogger Kaveh Shahbazian said...

مسعود بهنود عزيز! دارم خودم را تحويل ميگيرم كه نوشته اي از خودم را برايت ميفرستم - در صفحه ات ايميلي نديدم. پس اينجا به صورت كامنت آنرا مينويسم. آدم با سوادي نيستم - حداقل آنقدر كه مدعاي خاصي داشته باشم، اما فكر ميكنم در اين نوشته چيزي هست كه تو بتواني هم بهتر از من درك كني و هم بهتر از من بيان. اما اين است پررو بازي بنده

الهم اشغل الظالمين بالظالمين و فوايد ساختاري آن

جايي ديگر از چيزي صحبت كرده ام كه آن را "بركات احمدي نژاد" ناميده ام. بعد از منظره ديشب، بين احمدي نژاد و موسوي، شواهد بيشتري براي آن يافتم

احمدي نژاد - و در واقع مجموعه و ساختاري كه او نماد آن است - براي اولين بار در تاريخ ايران - و نه فقط تاريخ حكومت فعلي - تفسيري جديد از واژه قدرت ارائه داد. تا كنون قدرت تنها ماهيتي بسيط و يكپارچه داشت و داراي ساختاري ثابت بود. دارا بودن قدرت به "قرار گرفتن در موقعيتي برتر" تفسير ميشد. في المثل اينكه فردي يا گروهي بتواند تصدي سازمانها و مقامهايي با "دامنه اختيارات وسيعتر" را عهده دار شود

اما در تاريخ ايران بعد از احمدي نژاد، قدرت ماهيتي مستقل و سيال پيدا كرده است. قدرت هم اكنون چيزي است به سان انرژي و براي نقل و انتقال آن و استفاده از آن بايد ابزارهاي لازم را تهيه كرد. حالا ديگر گروهها ميدانند كه صرفا دارا بودن مشروعيتهاي عرفي و قراردادي كافي نيست و صرف قرار داشتن در منصب خاصي، تصاحب قدرت را تضمين نميكند

نتيجه اين امر حركت به سوي ساختارهاي منسجمتر در فضاي سياسي ايران است. از اين زمان است كه حركت حزبي معناي واقعي خود را پيدا ميكند، يعني تلاش براي تهيه و مديريت ثمر بخش منابع مالي، انساني و فكري. در طول زمان و به تبع همين تفكيك بين جريانهاي مختلف سياسي در جامعه، حركتهاي صنفي نيز براي مردم ملموستر و معنا دارتر خواهد شد. حركت به سوي تدوين قواعد و معيارهاي منفعت فردي و كاري در قالب اصناف

هر چند كه احمدي نژاد شروع وقيحانه اي را براي اين تغيير در بعد سياسي جامعه ايران رقم زد - كه نتيجه مستقيم مقاومت جامعه در سطوح مختلف فرهنگ و قدرت در مقابل ارائه تفسيرهايي متفاوت از قدرت و منفعت فردي و گروهي و پيوند شديد افكار اقتصادي با پس ماندهاي انديشه هاي عرفاني است - با اين حال اين تغيير بسيار نويد بخش است. ديگر امثال آقاي موسوي نميتوانند و نبايد كه به شيوه هاي متحجرتر استفاده از گفتماني مبتني بر مفاهيم تخيلي صرف - كه به صورت مديريتهاي هيأتي نمايانگر ميشود - متوسل شوند و بر مردم منت گزارند كه ما شيفتگان خدمتيم و امثال آن. اينان بايد كه ديدگاههاي خود را به روشني بيان كنند و براي اجراي آن برنامه ريزي كنند

فكر كنم اگر احمدي نژاد دوباره انتخاب شود اقدام به مهاجرت كنم. شايد هم نكنم. بسته به توان رواني و عاطفي خودم دارد. اما هر چه كه پيش آيد، حضور احمدي نژاد و نقطه اوج آن، منظره ديشب، آينده اي بسيار متفاوت را براي ايران رقم خواهد زد. آينده اي كه گمان ميبرم در آن منافع مردم ما بهتر تأمين خواهد شد

 
At June 4, 2009 at 8:38 AM , Anonymous Anonymous said...

خاک بر سر من که می خواستم به این شارلاتان رای بدهم . دیشب تا صبح نخواییدم خدا رحم کن

 
At June 4, 2009 at 1:35 PM , Blogger ahmad askari said...

درود بر بهنود عزیز که با نوشته هایش ذهن آدم آرام می گیرد و روان صیقل می یابد.
نوشته شما عمق دارد و در خود گهری پنهان دارد. و این از تجربه و دانش شماست.
حرف شما در رابطه با به خطا خدمت نکردن و نقد بی موقع و ژست های روشنفکرانه بی مورد سخت قابل دفاع است.
دوستان اصلاح طلب نیز تا این زمان با تجربه عمل کرده اند .
روزگار برای شما و ایرانیان نیک باد

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home