Wednesday, May 13, 2009

با چشمی گریان و چشمی خندان


این مقاله آخر هفته اعتمادملی است

هيچ انسان آزاده‌اي نمي‌شناسم که از آزادي دختر جواني که به تشخيص جامعه جهاني و دادگاه جمهوري اسلامي گناهي در خور زندان نداشته، خوشحال نشود. اين خوشحالي در انحصار خانم هيلاري کلينتون و آقاي اوباما نيست. اما گويا علت آزادي خانم صابري لبخندي نيست که بر لبان دختر ايراني به تعبير بهمن قبادي با چشمان ژاپني و لهجه آمريکايي نشست.

حکم 8 سال زندان براي خبرنگار جوان ايراني از يک جهت مانند حکم اعدام دکتر آقاجري بود که از همان اولين لحظاتي که صادر شد کسي ترديد نداشت که اجرا شدني نيست. حتي اگر دانشجويان با غيرت دانشگاه‌ها براي انتقاد از اين حکم تجمع‌ها برپا نمي‌کردند آقاي خاتمي نمي‌گفت و آقاي کروبي رئيس مجلس وقت به آن حکم رنگ‌ننگ نمي‌زد باز هم کسي نبود که نداند اعدام استاد جانبازي با آن سوابق روشن ملي و انقلابي و دانشگاهي ممكن نيست.

همچنان که حکم دکتر آقاجري هزينه سنگيني برداشت، داستان دستگيري و آزادي رکسانا صابري هم هزينه‌ساز شد و از آنجا که رئيس‌جمهور هم در ميانه کار پرهيز تفکيک قوا را شکست و در نامه‌اي وارد اين پرونده شد، مي‌توان گفت بخشي از هزينه ايجاد شده بر دوش دولت افتاد. و چون انتخابات نزديک است شبهه عمل انتخاباتي پيش آمد و گوشه و کنايه‌هاي طنزنويسان مويد اين مدعاست. و چون کار مغازله و کرشمه رئيس دولت ايران با رئيس‌جمهور جديد آمريکا هم از آرزو به تمنا رسيده است باز زاويه تازه‌اي گشوده شد که از اتفاق، رسانه‌هاي بين‌المللي همه اين بخش را ديده و حتي نوشته‌اند که رئيس‌جمهور سوئيس واسطه و ميانجي اين اقدام بوده است.

از اين زاويه ماجراي آزادي رکسانا صابري به ماجراي آزادي ملوانان انگليسي هم شباهت مي‌برد که اولين هديه به دولت بود. و اگر کسي گمان بد نکند به ماجراي فرار شهرام جزايري از زندان و يافتن و بازگرداندن هم شباهتي دارد که بعد هم اعلام شد که همدستانش در ادارات حکومتي شناخته شده‌اند.

و چون شباهت‌ها مجموع شد آنگاه اگر در اذهان، به قاعده‌اي تبديل شود و از آن به اين نتيجه برسند که بابا کدام حکم، کدام گناه، کدام اتهام... همه‌اش بازي است، نبايد آنان را سرزنش کرد. که از اين تکرار جز همين نمي‌زايد. بدترين زاويه‌اي که اين نوع مصلحت انديشي‌ها دارد آنجاست که دستگاهي را بي اعتبار مي‌کند. انگار بخش مهمي از احکام آنجا به مصلحت صادر مي‌شود. و البته که هر کس حق ندارد مصلحت خود را مصلحت مردم و جامعه و نظام ببيند.
اينکه ايران بهتر است تنش روابط خود را با آمريکا کاهش دهد، اينکه 30 سال خصومت بس است و موقع آن رسيده که مذاکره شود، اينکه تحولات منطقه‌اي و جهاني و از جمله انتخاب يک رئيس‌جمهور با مشخصات اوباما موقعيت خوبي در اختيار ايران قرار داده است براي پايان دادن به يک دوران و آغاز دوراني تازه، همه اصولي است که درباره‌اش فراوان نوشته شده و هيچ کس با آن مخالف نيست. اگر هست مانند برخي از همکاران جدي نيست و موقعش که شد به سرعت ماشين بي فرمان، فرمان پيدا مي‌کند و مي‌چرخد. ترمز هم دارد، محکم هم کار مي‌کند که اين حکم هم نتيجه تکرار شبهات است.

اما سوال اين است که بيگانه‌گرفتن مردم و خودي‌گرفتن بيگانه براي انجام تغييري در سياست خارجي آيا صحيح است يا برعکس. در چنين مواقع حکم شرف و عزت اين است که مردم ايران که 30 سال است هزينه گاه سنگين چنگ انداختن به صورت ابرقدرت آمريکا را پرداخته‌اند، اول از همه در جريان تغيير سياست‌ها قرار گيرند و توجيه شوند. وقتي مردمي پشت سر دولت بودند اصلا امتيازدادن لازم نيست. نيازي نيست براي خريد لبخندي دستگاهي را بي‌اعتبار کردن. وقتي مردم ايران خودي شدند هيچ لزومي نخواهد داشت توسط رئيس‌جمهور سوئيس پيام فرستادن که هر کار مي‌خواهي بکن قبل از انتخابات بکن.

باري شادمان از اينکه همزمان با برپايي جشنواره کن و توجه منتقدان جهان به فيلم ايراني ساخته بهمن قبادي، رکسانا صابري آزاد شد. با تبريکي به او با چشمي خندان و چشمي گريان، جمله قبادي را تکرار بايد کرد که در نامه‌اش خواست پرونده دخترکي با لبخند ايراني و چشمان ژاپني را سياسي نکنيد.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 13, 2009 at 8:45 PM , Anonymous Anonymous said...

قورباغه در حوض بی آب غاز چران می شود و اگر مصلحت باشد زیر دم خر را نیز می بوسد .

 
At May 13, 2009 at 10:37 PM , Anonymous nazanin said...

خیلی بد است ااگر بگویم از اول معلوم بود که بالاخره آزادش می کنند وفقط زمان گذاشتند تا هیجان داستان زیاد شود؟؟؟

 
At May 13, 2009 at 10:51 PM , Anonymous Anonymous said...

I was wondering if there was an iranian girl with iranian smile and iranian accent in her situation. what would happend to her

 
At May 14, 2009 at 12:04 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان

چنین پرونده‌هایی معمولن در دستگاه اطلاعاتی جناب «اژه‌ای» و هم‌مسلکان‌اش چیز تازه‌ای نیست. خود جناب‌عالی یکی از قربانیان‌ این مصلحت‌ها بودید. دستگاه اطلاعاتی که باید نام‌اش را گذارد اتاق مصلحت‌اندیشی خیلی امروزه دیگر دمُده شده و باید دستی به ظاهر و باطن‌اش بکشند. از همان آغاز دُم خروس که آزادی «رکسانا» باشد به شکل وقیحانه‌ای مشخص بود و این دست و آن دست کردن جز مانوری تبلیغاتی چیزی نداشت. من با شما موافق‌ام که حکایت گروگان‌های انگلیسی هم شباهت شگرفی به این داستان داشت. اما این داستان سی‌ساله است.

شاد زی

 
At May 14, 2009 at 2:35 AM , Anonymous Anonymous said...

ای کاش از حسین درخشان هم اینقدر حمایت شده بود و امروز شاهد آزادی این دیوانه دوستداشتنی نیز بودیم.

 
At May 14, 2009 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود چون یک نکته حساس را اشارتی نفرموده اید
لاجرم باید دوستانه بشما توضیح بدهم چرا که خود را پیرو
سفید و سیاه دیدن موضوع نمیدانید ...ولف بلیتزر در برنامه
سی ان ان از طرف وکیل رکسانا توضیح داد که خانم رکسانا
بچند برگ اسناد جنگ ایران و عراق دسترسی پیدا کرده بود
که دادگاه اول انرا بهانه حبس ۸ ساله اش کرده بود و قاضی
قبول نمیکرد که این اسناد را بآژانسی !؟ رد نکرده باشد

اما دادگاه فرجام خواهی قبول کرد که رکسانا این اسناد را
بکسی رد نکرده و آزادش کرد اما این کل داستان نیست چرا
که مادر رکسانا ژاپنیست و سفیر ژاپن با تلاش شبانه روزی
در پی بیگناهی وی وساطت میکرد و سفیر سوئیس هم از
جانب آمریکا و صد البته یادمان نرود که احمدی نژاد هم
با نامه غیره منتظره اش بدستگاه قضایی بنوعی خواستار
حل قضیه بود ...البته شما هم مثل صادق زیبا کلام بخاطر

مخالفت با محافظه کاران در این مرحله انتخابات این
بده بستانها را خوشایند نمیدانید و حق اننقاد هم دارید
و عجیب است برای یک ایراندوست که بشنود استاد
دانشگاهی مثل زیبا کلام به بی بی سی بگوید : چرا
نخست وزیر انگلستان امروز باحمدی نژاد امتیاز
میدهد !؟

 
At May 14, 2009 at 3:45 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام، از این دولت بی‌ هویت جز این انتظاری نیست. قرار بود برای تغییر کاری بشود. فرموده بودید "ما داریم می‌‌آییم". شاید هم آمده اید و ما بی‌ خبریم. امروز آرمان گرایان چپ و تحریم ییان دیروز (ظاهراً بیشتر با انگیزه ی تقابل با اکثر یت اصلاحات) از یک کاندیدا حمایت میکنند و دیگری را تخریب میکنند، آنهم با استناد به "ظاهراً" و "به نظر می‌رسد"، شدید‌ترین تهمت‌ها را رندانه میزنند. یکی‌ از این مراکز هم "بر حسب اتفاق" [...] است. بالاخره ما نفهمیدیم به نظر شما هدف وسیله را توجیه می‌کند یا خیر؟ تصمیم کسی‌ در این موارد به کس دیگری مربوط نیست، من منکر تاثیر روابط عاطفی هم نمیشوم، اما بالاخره قرار بود "صندوق"، الزامات دمکراسی و اخلاق هم مهم باشد... ممنون- سعید

 
At May 14, 2009 at 4:20 AM , Anonymous Anonymous said...

توجه توجه
خانمهای ایرانی خارج از کشور
برای از دست دادن وزن و گرسنگی اجباری هتل اوین آماده پذیرای از شما است و برای رزرو آن فقط احیتاج به نگرفتن اجازه برای خبر پراکنی به خارج از کشور دارید.
مژده » مژده
بزودی بعد از بررسی, عمل کوچک کردن دماغ هم ارائه خواهد شد.

 
At May 14, 2009 at 5:13 AM , Anonymous Anonymous said...

دستگیری رکسانا توسط دولت و محکومیت آن توسط قضات دولتی و پادرمیانی رییس دولت از اعمال نادر جهان اصولگراست که دست ماکیاول را از پشت بسته است. رییس دولتی که برای انجام سفر به دیگر کشورها به جای استفاده از کانالهای دیپلماتیک خودی از امیر قطر استمداد می طلبد، رکسانا طعمه بی دفاع خوبی برای نزدیکی با آمریکا بود. این رییس دولت اصولگرا تا کنون دو بار به سران غرب نامه نوشته ولی تا کنون حتی آنها از اعلام وصول چنین نامه هایی ابا دارند.
هنگامی که شخص همواره خودشو بی اعتبار می کند و دروغ به عنوان اعمال واجبش شده، نباید انتظار داشت که دیگران و نهادهای دیگر را بی اعتبار نکند. هر دولت تازه ای که به قدرت برسد باید سالها طول بکشد تا دوران خاتمی احیا شود .
به عشق نوشته های تو
اسماعیلی

 
At May 14, 2009 at 5:24 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود باسلام
به عنوان یک ایرانی متأسفم که تابع قوه قضاییه ای هستم که خبرنگار بی گناه را به جرم جاسوسی به 8 سال زندان محکوم می کند و بعد با یک اشاره اورا آزاد می کند. این یعنی در ایران جرم و جنایت و خطا با یک اشاره نسبت داده می شود و با اشاره نیز پس گرفته می شود. بنابراین مدرک جرم، مستندات، دادگاه و شاهد و امثالهم جملگی برای این دستگاه واژه هایی بی معنایند!

 
At May 14, 2009 at 5:24 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان، رکسانا باید میلیارد ها بار خدا را شکر کند که متهم به وافوری نشد مطئن باشید که اگر چند هفته دیگر می گذشت متهم به مواد مخدر نیز می شد. البته دستگاه اطلاعات ما واقعا در منجلاب قوطه ور است.
از وزارت اطلاعات تعجب نمی کنم از مسیح مهاجری تعجب می کنم که هر روز صدها بار شعار "ستارالعیوب " سر می دهد . او این نازنین را متهم به آلودگی کرده است. آیا اینها زن و بچه و ناموس ندارند؟
من نمی دانم که این حوزه ها چگونه جایی است که هرچه یاد می گیرند و می نویسند و می گویند در "سکس" خلاصه می شود.
البته ببخشید وقتی در فرهنگ این جماعت با نوزاد می شود جماع کرد ، آلودگی یک دختر نجیب چیز عجیبی نیست.
باور کنید که اگر کفتار و نوشتارهای اینها را جمع آوری کنید از هرچه مجله سکسی سکسی تر خواهد بود.
وا اسفا
شاهرخ.

 
At May 14, 2009 at 10:29 AM , Anonymous یلدا said...

اگه بی گناه بود چرا بازداشت شد؟ و اگه گناهکار بود چرا آزاد شد؟آقای بهنود بیست سال از خدا عمر گرفتم اما کابوس همیشگی من نفس کشیدن تو هوای کشوریه که میدونم تنها وقتی به زعم قانونش گناهی مرتکب بشم شهروندش به حساب میام. با خودم فکر می کنم پس تکلیف ده ها جوونی که اینجا به هزار و یک دلیل اسیر و دربند هستن چی میشه؟ جوونایی که بخت به اندازه ی خانوم صابری یارشون نبوده تا حمایت امریکا و ژاپن سازمان های حقوق بشر رو پشت سر خودشون داشته باشن.
ما رو به خاطر جنسیتمون از نشستن روی صندلی های قضاوت محروم میکنن تا خدای ناکرده جوشش احساساتمون باعث پایمال شدن حق مسلمونی نشه. پس چرا کسی از اشتباهات آقایون قضات حرفی نمیزنه؟

 
At May 14, 2009 at 10:38 AM , Anonymous Anonymous said...

Albate az ye jahat dige badam nabood ta kasy nare baraye Fox News kare kone ...lol... vali joda az khoshy, baraye in khanoome ham baad nashod hala miad Amrica koli maroof mishe... aslan nezam mesle yek NOGHTE PARESH e baraye hame....
Agha, axe mirhossein o dast dar dast e khanoomesh didid??? ALAH O AKBAR! lol

 
At May 14, 2009 at 11:00 AM , Anonymous Anonymous said...

Masoud jan please correct the title

"Chashmi GeryAn Va Labi KhandAn"

 
At May 14, 2009 at 2:04 PM , Anonymous بارانی77 said...

آخر وقتی مردم پشت دولتی باشند اصلا چه نیاز است به قهر و ستیز که بعد بخواهند درباره ی آشتی و مصالحه با مردم مشورت کنند؟ از خودتان آموختم که توصل دائم به دشمن خارجی نشان این است که یک جای کار خراب است

 
At May 14, 2009 at 8:05 PM , Anonymous Anonymous said...

قضیه مدارک بدست آمده توسط رکسانا که توسط وکیلش مطرح شد به نظر من خیلی شبیه به یک بازی سیاسی بود. چون بعد از آزادی رکسانا و مصاحبه هیلاری کلینتون مبنی بر تداوم پیگیری دلیل دستگیری رکسانا وکیل رکسانا سریعا اعلام کرد که رکسانا مدارک محرمانه ای در اختیار داشته.
خب به نظر من خیلی ساده به نظر می رسه که دستگاه قضایی ایران در قبال آزادی رکسانا این تعهد رو از جناب وکیل گرفته که در محافل عمومی دستیابی رکسانا به مدارک محرمانه رو تایید کنه وگرنه همه می دونیم که خبر دستیابی یک دختر جوان به مدارک محرمانه دولتی بیشتر چیزی شبیه به یه شوخیه

 
At May 15, 2009 at 3:03 AM , Anonymous pouyan said...

بهنود جان
چرا در رابطه با انتخابات چیزی نمینویسی؟
یادمه تو انتخابات قبلی همه گفتن رای ندید ولی شما گفتی توی انتخاباتی که حتی حداقل آزادی وجود داره بایست
شرکت کرد
ولی هیشکی حرفتو قبول نکرد
حالا بگو چیکار کنیم
دوست دارم دقیقا نظرتو راجع به همه کاندیدا بدونم
دوست دارم بدونم خودت به کی رای میدی
من منتظر پست بعدی شما هستم

 
At May 15, 2009 at 11:43 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
در این دولت تعجبی ندارد که این اتفاقات بیفتد نه از آنکه به هوای مشت کوبیدن به دهن بدخواهان ایران در هر سمیناری آبروفروشی کنیم و نه از آنکه رییس جمهورمان چند سرباز انگلیسی را بدرقه کند و یا شتاب زده خواستار آزادی رکسانا صابری باشد

 
At May 15, 2009 at 11:43 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
در این دولت تعجبی ندارد که این اتفاقات بیفتد نه از آنکه به هوای مشت کوبیدن به دهن بدخواهان ایران در هر سمیناری آبروفروشی کنیم و نه از آنکه رییس جمهورمان چند سرباز انگلیسی را بدرقه کند و یا شتاب زده خواستار آزادی رکسانا صابری باشد

 
At May 15, 2009 at 8:22 PM , Blogger ارفالس و خاطرات خواب زمستانی said...

با سلام، جناب بهنود خود نیک می دانید که مسئله سربازان انگلیسی، تفاوتی ماهیتی با موارد دیگر داشت و هدفی، به نوعی، عکس آن موارد داشت

 
At May 16, 2009 at 5:04 AM , Anonymous پیراهی said...

تازه یافتمت...
و تازه شدم.

 
At May 16, 2009 at 6:37 AM , Anonymous Anonymous said...

آقا بهنود حتما این شعار یادتون رفته؟ "شما گریه کنید ما حکومت"
گریه بخشی از حکومت ماست و لذابار آخرتون باشه که واژه گریه را منفی بنگری.
ما ملت را با گریه سرپا نگهداشته ایم وگرنه با این گرفتاری هایی که برایشان ایجاد کرده ایم تا کنون هزاران بار کفن پوسانده بودند.
ما 500و اندی سال است که مردم ایران را گریانده ایم و حالا چه اشکالی دارد که یک ژاپنی -ایرانی و آمریکایی هم گریه کند.برای اطلاع شما امسال برای عزاداری به هند رفته بودم. در مسجد جامع شیعیان پلاکارتی 30متری در عرض خیابان دیدم که باورم شد "هر که از ظن خود شد یار من" یک واقعیت است. در آن از قول امام حسین نوشته شده بود"ای یزید اگر اجازه نمی دهید در نیوا بمانیم پس اجازه بده به هند برویم"
شما می توانید این تذکر مرا به حساب تهدید هم بگذارید.
بدون سپاس
مهدوی

 
At May 16, 2009 at 11:58 AM , Anonymous sanaz said...

نه دیوها،نه فرشته ها ، نه چشمه ، نه باران ، وقتی تو یادشان نمی کنی ، نمی میرند.زنده اند.و یک روزی می آیند . هیچ قصه ای نا تمام نمی ماند.آینه حتی وقتی تو در آن نگاه نمی کنی ، آینه است

 
At May 17, 2009 at 1:58 AM , Blogger Unknown said...

پریس پارسان : جناب بهنود متشکرم از نوشته شما با این قلم روشنگر.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home