Sunday, January 11, 2009

فغان ز جغد جنگ و مرغواي آن



این مقاله امروز روزنامه اعتماداست.

برايم نوشته است که در اين روزها رفته به مزرعه پدري، دور از دود و صدا و تکنولوژي. نوشته است جايت خالي. نوشتم کاش همه مان بازمي گشتيم به دوراني که کشاورز بوديم و دشمني هامان در سهم آب و سهم بذر خلاصه مي شد و دوستي هامان در حد اشتراک قنات، وصلت فرزندان. مي دانم آرزوي محال است.

چنان به تلويزيون و برق و موبايل و شوفاژ و وان خو کرده ايم که بي اينان زندگي برايمان محال است. اما کاش ايلياتي مردماني بوديم که زندگي بر دوشي، باعث مي شد زمين را خانه خود و آسمان را پدرمان بگيريم، چشمه را خواهر مهربان خود بدانيم. و آب را گل نکنيم.

برايش نوشتم دور شدن از روستا و مزرعه، آن جا که چشم انداز گسترده دارد و هر صبح که چشم باز کني آسمان و پيرامونت به شکل ها و رنگ هاست گونه گون، حاصلش جمع شدن در شهرهايي بود که اول کار امن و جمع داشت و همين امن طلبي دام راه پدران مان شد که روستا واگذارند و شهري شوند. اما در شهر هميشه در منظرت ديوار است و ديوار جدايي است. و آسمان هر کجا آري همين رنگ است.

دزموند موريس در کتاب باغ وحش انساني، شهر را براي آدميان همچون قفس ديده بود براي جانوران. که در اين هر دو آزادي را مي گيرند و امنيت مي دهند. اما بشر در قفس خود نيز به کشتن پرداخت و جنگ گرفت، ويراني و مرگ آورد، دشمني افزود و چنان کرد که امروز در غزه هست و در سراسر آفريقا. و در آن ديگر بخش ها هم که جنگ نيست، تيز کردن شمشير هست و تدارک جنگ هايي که بر بمب و اينترنت و ماهواره سوار است، و صد صد مي برد. و جنگي نابرابر است، چشم در چشم، بيل در بيل، و نيزه در نيزه نيست که بتوان خون بس داد. حالا جنگ هايي است که با فشار تکمه يي، از دور صاعقه يي مي رسد چشم بسته و مدرسه بر سر جگرگوشگان خراب.

و باز اين را هم نوشتم که شايد بتوان جنگ را، به اين اعتبار که همزاد بشر است و به اين بهانه که ريشه در تفاوت ها و خودخواهي ديرينه دارد، ناگزير ديد و از ناگزيري اش پذيرفت. اما چه بايد کرد که چون مرغواي جنگ درمي افتد کساني هستند هميشه و همواره، که چشم و دل بسته با جنگ اند. بي آنکه در ميدان باشند مي کشند، و بر سر طالبان صلح همان مي آورند که در دو جنگ جهاني آلمانی هاي گاه روشنفکر بر سر هرمان هسه آوردند. مرد که سرانجامش به آسايشگاه هاي رواني کشيد، جنگ را نمي خواست حتي وقتي هموطنانش به آن نام هاي مقدس داده بودند و بهانه اش وطن بود.

اما براي آن دوست ننوشتم که به هر جا - روستا، مزرعه، دشت و کوه، دور و نزديک - مي روي يکي را همراه ببر. و آن همدمي است که در بي خبري هم دنياي آدمي را به تلاطم مي آورد و دنياي تازه يي خلق مي کند. و در آن دنياي تازه آدمي را تنها نمي گذارد. مقصودم به کتاب است.

آزموده ام. روزگاري در جايي تنگ يک نسخه از کتاب زندگينامه گرامشي، فيض روح القدس بود که مدد فرمود. يک بار هم در همين روزهاي بیزار از غزه و جنگ و آدم سوزي اش، گورزاد قصه هاي کوتاه هسه چنين کرد. و اين را از لطف ترجمه هاي لطيف سروش حبيبي دارم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 11, 2009 at 5:55 PM , Anonymous Anonymous said...

ای جان من ای جان
سرحال بوده ای ها. هر وقت با فرصت و از دل می نویسی. فرقی هم نمی کند درباره چه چیزی بنویسی آن وقت است که قلمت سوزی پیدا می کند و زیبائی که به چشم خناسان نمی آید. ... چه داند قیمت نقل و نبات این را برای [...] نوشتم که نوشته بود بهنود نثرش شلخته است و جه مزخرفاتی . بگذریم من که بعد مدت ها کیف کردم . من از همان کلاس ها می آیم و هنوز نگاه داشته ام چیزهائی را که کنار ورقه ام نوشته ای . یادگار خوبی است کاش مانده بودی . نه خوب شدی نماندی. دیگر طاقت نداشتیم.
م. بزرگر

 
At January 11, 2009 at 8:38 PM , Anonymous Anonymous said...

روستایی می گفت شهر دو عیب دارد. لهجه بد و دوری از آبادی . آبادی به معنای آب روان ، پای سپیدار ، بوی دلدار ، آلونک های بی دیوار و یار و نگار . مادامیکه سوداگران زر و زور و تزویر قادرند بر موج احساسات و عدم آگاهی توده سوار شوند ، از بغل گاو خواهند برید و در روی همین پاشنه غلط خواهد چرخید .

 
At January 12, 2009 at 2:11 AM , Anonymous Anonymous said...

هرچه بگندد نمکش میزنند
وای بروزی که بگندد نمک

جناب بهنود ٬ در مقابل صد ها جت جنگنده و هزاران تانک مدرن و نفر بر های
ضد گلوله ارتش اسراییل چند صد تفنگ بدوش فلسطینی و یک میلیون مردم
فقیر محاصره شده و اسیر بی برقی و بی آبی و ....بی غذایی و این کشتار
وحشتناک !؟ انتظار دارید که این نصفه خبر هم بدنیا نرسد !؟

آقا جان همینکه در آمریکا اصلا خبری در رسانه ها منتشر نشده خودش یک
پیام آشکار بقدرت سیطره یهودیان بر مطبوعات در امریکاست

تازه وای اگر یک کودک و زن اسراییلی دچار این موشکهای بیهدف میشد
انوقت ....چه عرض کنم بهنود عزیز دایم بدنبال تطهیر مطبوعات ازاد
در غربی ولی ته دلت میدانی که چنین نیست

 
At January 12, 2009 at 2:14 AM , Anonymous Anonymous said...

بی جهت نیست که همه میگن بهنود.

امید

 
At January 12, 2009 at 3:19 AM , Anonymous Anonymous said...

کامنت دوستی را که نوشته ته دلت می دانی که چنین نیست، واقعا واقعا مرا به حیرت و تاثر انداخت و شاید قطره اشکی هم ریختم. از نویسنده متشکرم که یادآوری کرد. به شما خوانندگان این سایت توجه می دهم ببینید وقتی کسی که چنین راحت و خوب می نویسد برعکس من که جانم در می آید که دو کلمه بنویسم، این قدر تعصب دارد که حاضر نیست بپذیرد مظلومیت فلسطینی ها عالم را گرفته است. و آن قدر تحت تاثیر تبلیغات نظام است که می گوید اصلا صحبت از مطبوعات غربی و بی طرفی اش نکنید. و آن قدر مطمئن است که به آقای بهنود می گوید خودت ته دلت می دانی... وای به حال توده عوام.
جای گریه ندارد. ؟ سئوال می کنم از شما آقای بهنود. از شما اهل فضل گریه ندارد؟

 
At January 12, 2009 at 4:09 AM , Anonymous Anonymous said...

با نویسنده هر چه بگندد نمکش می زنن هستم.
عزیزم تو که همه مطبوعات آمریکا را در سیطره یهودی ها می بینی اهل حقیقت نیستی. پس واترگیت، گوانتانامو، زندان ابوغریب، روابط جنسی کلینتون، افشای دروغ های کاغ سفید و انگلیس در توجیه حمله به عراق، جاسوسی اسراییل در آمریکا، حمله گسترده به دولت آمریکا در رابطه با ویتنام و هزاران مطلب دیگر از این دست را چه رسانه ای منتشر کرد؟ شما مگر این روزها سی ان ان ، فاکس نیوز و روزنامه های معتبر آمریکا را نگاه نمی کنید(ممکنه که نه به خاطر زبان) ؟
اگر اینطور باشه که تو میگی پس همین اینترنتی که تو تئوری توطئه را منتقل می کنی نیز در دست یهودی هاست؟ مطمئن باشید سیمای ما برای تحریک عوام صحنه های فجیح را نشان می دهد وگرنه در کشورمان بدتر از جنایات اسراییل رخ داده است و حتما مثله شدن کشیش های مسیحی در اوائل دهه 70 ، فروهرها و صدها انسان بیگناه دیگر را شنیده اید. آیا تا کنون این جنازه های مثله شده را سیمای لاریجانی و یا ضرغامی نشان داده اند؟
آیا کسی می داند گورهای دستجمعی زندانیان سیاسی سال 67 که برادر من نیز از جمله آنها بود در کجای ایران است؟ آیا کسی از گور پیروز دوانی خبر دارد؟ آیا داغ از دست رفتن عزیزی را دیده ای و ندانی گورش کجاست؟ بلی مطبوعات آمریکا در دست یهودی ها و مطبوعات و سیمای ایران در دست آخوندهاست. تو می دانی زندانیان سیاسی که در سال 67 کشته شدندچندین برابر فلسطینی های این چند هفته بودند آیا تا کنون احوالی از خانواده هایشان گرفته ای؟
مجید -شیراز

 
At January 12, 2009 at 5:26 AM , Anonymous Anonymous said...

اين ستيزه گري ذاتي است. هميشه همين بوده . حرص بشر را پاياني نيست و امثال هرمان هسه چوب دو سر نجس خواهند بود و بس.
درضمن ايكاش خيال خودتان را راحت مي كرديد و اين كامنت داني را مي بستيد!آدم ياد تلفن هايي مي افتد كه شب ها مردم داخل يا خارج نشين به برنامه تلويزيوني صداي آمريكا يا رسانه هاي مشابه مي زنند. مشتي شعار و مرده باد و زنده باد. نفر بعدي مي خواهد به نفر قبلي جواب دهد.نفر بعدتر به هردوي آنها و اين باز ي همينطور ادامه پيدا مي كند. يكي دائم و بي جهت مدح شما را مي كند .يكي ديگر مي آيد هم به شما توهين مي كند و هم به دوستداران قلمتان تا مثلا حال آن ديگري را كه تمجيدتان كرده بود بگيرد.و در اين هياهو آنچه كه مغفول مي ماند خود نوشته شماست.چرا مثل هوشنگ گلمكاني عمل نمي كنيد كه خودش را از اين حاشيه پردازي راحت كرده و امكان كامنت را حذف كرده. هرچند كه اين موضوع مساله ديگراي را فاش مي كند و آن اين است كه وقتي جماعت بهنود خوان و بهنود شناس ما اين ها باشند واي به حال بقيه.

 
At January 12, 2009 at 6:27 AM , Anonymous Anonymous said...

یادم وقتی 14 یا 15 سالم بود یه برنامه سیاسی بود مثل رویداهای هفته و از این جیزها،که این آفای بهنود مجریش بود و با شور فراوان کمپ دیوید و اینارو توضیح میداد!حالا چی شده که فلسطین و اینا خوب شده؟
آدم خوبه رو راست باشه هم با تاریخ هم با خودش
سپیدوسیاه و آیندگان وخانه عنکبوت و....دوم خرداد و...bbcخدا بخیر کنه

 
At January 12, 2009 at 9:07 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای کمانگیر در شان بهنود نیست پاسخ افرادی را بدهد که آگاهی ندارند. شما نگران کامنت گذاران نباشید بالاخره روزی میشه که ما هم چگونه کامنت گذاری را یاد بگیریم.
اینها همان نوشتن دیکته است که همه تمرین می کنیم.
شایانفر

 
At January 12, 2009 at 9:55 AM , Anonymous Anonymous said...

jenab behnude -kheili kheili- aziz, chera Nezhat be oun sarnevesht dochar shod???

 
At January 12, 2009 at 2:16 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود
کاش پرنده بودم
با شادمانی پر میگشودم
می رفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی
--- یادش خوش ---

مطلب شما منو بی اختیار بیشتر به این شعر دوره اول دبستان انداخت
----
چند وقت پیش یکی به این شبکه های ماهواره ای زنگ زد و گفت: چرا شما دارید آهنگهای شاد می گزارید مگر نمی بینید در غزه جنگ است ؟ مجری برنامه که آقای قاسم گلی بود گفت : دوست عزیز همش که نمیشه عزا و غزه وظیفه ما شاد کردن دل مردمه.
واقعا هم همین باید باشه
چرا همه مسائل باهم قاطی میکنیم اونور دنیا جنگ ما باید بزنیم تو سرمون؟ که جز ضرر هیچ ارتباطی هم با ما نداره ! ما هنوز تاوان جنگ 8 ساله خودمون ندادیم !
ایران سربلند ایرانی سرفراز

 
At January 13, 2009 at 12:15 AM , Anonymous Anonymous said...

آنهاییکه مخالف موسیقی و شادی در زندگی هستند جا دارد یک بار هم شده فیلم تایتانیک را ببینند. تا متوجه شوند در اوج نا امیدی گروه موسیقی برای شادی و آرامش مردم می نواختند.
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.
شایانفر

 
At January 13, 2009 at 1:40 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بهنود جان

هیچ چیز بدتر از این نیست که عزیزان در قالب موضوع نظر ننویسند و به حاشیه بروند!! البته من به دیدگاه آن‌ها مادامی‌که نظرشان منتشر می‌شود احترام باید بگذارم... اما کیست که نداند شما دل‌تان از این‌همه کشتن و بردن و غارت و یغما گرفته! دل‌تان از این‌همه بی‌رویاها که یک بند شعر از بر نیستند گرفته... راستی چه رازی‌ست که بشر، بشر را تکه‌پاره می‌کند؟

شاد زی

 
At January 13, 2009 at 2:58 AM , Anonymous Anonymous said...

قصد آزار دلی را نداشتم بلکه نظری داشتم که نوشتم ٬ ضمنا بنده هم سن و سال
جناب بهنودم و از بخت بد نصف عمرم را در غرب ستمگر !! هدر داده ام و هنوز
اجازه ورود بخاک عزیز ایران را ندارم ...اما در باب این غرب و آزادی مطبوعاتش
متاسفانه دیگیست که برای مردم جهان دوم و سومی نمیجوشد پس بهتر است بقول
عوام سر سگ توش بجوشد ( بیچاره سگ این حیوان با وفا ) بله جوان آتشین مزاج عزیز
نیکسون از طرف ماشین حزب دمکرات و مطبوعات لیبرال زیر مهمیز رفت وگرنه
تا دم استعفا همچنان جمهوری خواهان و مطبوعات راستگرا حمایتش کردند و امروز
هم میکنند این چه ربطی حق و حقوق مردم ایران و فلسطین و ویتنام دارد!؟
تا حالا خوانده اید و یا شنیده اید که در باب مسائل مردم غیر امریکایی یک رسانه
و نشریه پر نام امریکایی خطی مخالف دولت آمریکا بگیرد !؟
مثلا دولت آمریکا بگوید حزب الله لبنان تروریست است و سی ان ان بگوید
نخیر تروریست نیست !؟ یا نیو یورک تایمز بنویسد که نیست !؟

اما همین دو بخاطر جناح بندی داخلی پدر بوش و چنی را بخاطر نیافتن سلاح های
کشتار جمعی در عراق در در آوردند چرا که حزب دمکرات از ان استفاده شدید
تبلیغاتی کرد و هم شد هم سنا را برد هم ریاست جمهوری را هم کنگره امریکا را٬ پس اشتباه
نکنید که این ازادی و دمکراسی راست کار خودشان است وگرنه برای مخالف
آمریکا چه دشمن های دیرینه اشان مثل کوبا و کره شمالی و ایران امروز و یا
چین و روس دیروز همه امریکا متحدند ...فرانسه و آلمان بخاطر مخالفت با
جنگ عراق زیر سیل اعتراضات دولت و مطبوعات امریکا رفت حتی دمکراتهای
مخالف جنگ عراق هم با اندو کشور بد زبانی کردند...؟

برنارد شاو گفت اگر انگلیسی ها که بتحمل مخالفان و دمکراسی شهره هستند را
خواستید آزمایش کنید از کاتولیک ها ایرلند شمالی بگوئید تا درجه خشم
و کینه نا تحملیشان را ببینید

 
At January 13, 2009 at 4:09 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام خدمت استاد بزرگوار من چون دیر به دیر مطالب شما را می خوانم(به علت عدم دسترسی دایم به اینترنت )٬ نظراتم همیشه عقب می افتدکه از این بابت پوزش می طلبم .این مطلب مربوط
به مقاله پیامی دیگر میرسد' است

دشمن دانا بلندت می کند !

با اینکه با راه اندازی شبکه بی بی سی فارسی مخالفم ٬اما راه اندازی آن را تبریک میگویم و خوشحالم از اینکه دشمنی دارم به این زیرکی .! که هرچندهدفش فرهنگ سازی برای چپاول بیشتر جهان است٬ اما درراستای اجرای سیاستهایش این وسط خیرش به مامیرسد ..

وان هم برخورداری از منبع ازاد خبری ولذت بردن از برنامه هایی ایست که دولت ایران اجازه استفاده از انها را نمی دهد(مانند اجرای موسیقی زنده و مصاحبه با اهالی موسیقی و هنر هر جای دنیا که باشندو........) دشمن از همین ضعف ساده چه برداشتهایی که نمیکند . کاری به این ظریفی٬ انصافا فقط از عهده ی این انگلیسیها یا به قول استاد بهنود از آلن ها بر میاید.

آلن هایی که عاشق زندگی اند وفقط به بقا فکر می کنند حالا علی ها ٬هی توی سر خودشان بزنند که تلویزیون بی بی سی فلان است و فلان آب رفته دیگر به جوی بر نمگردد. بااین حال می توان جلوی ان سد زد .و اولین گام محکم برای این سد ٬ازادی بیان اندیشه خواهد بود .

با تشکر لیلی از لندن

http://rimaferdos.blogfa.com/

 
At January 13, 2009 at 3:24 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد عزیزم اگرچه مثل همیشه زیبا بود و تاثیر گذار اما به گفته ی خودتان "این عدل است که پدیده ی جدیدی است در جهان، ظلم و جنگ که همیشه بوده و آغاز مشخصی ندارد" پس به شیوه ی پدربزرگ ها جنگ را نسبت ندهید به دوران جدید لطفا.

 
At January 14, 2009 at 3:15 AM , Anonymous Anonymous said...

بین خودمان باشد: از این جنگ کوچک منطقه ای، من می ترسم!...از اینکه سال گذشته کشورهای عربی کلی هواپیمای جنگی خریدند. از اینکه چند ماه پیش اعلام شد عربستان سعودی با تمام ظرفیت سوخت هواپیما تولید میکند. از اینکه اوضاع اقتصادی غرب و به ویژه در امریکا اسف بار است...از اینکه دائما خودشان با اغراق میگویند بدتر از این هم میشود...و از اینکه همیشه علاج فوری و قطعی این گرفتاری ها، جنگی گسترده و طولانی بوده است، من میترسم!...و آقای بهنود، شما تحلیلی ندارید؟ چیزی بگویید! ناسلامتی کار اصلی شما پیش از داستان نویسی و بازیگری و مرثیه سرایی برای رفتگان همین است. (یا بوده است؟)...میگویند بین این نسل سومی ها، مفسران سیاسی ای پیدا میشوند که چه و چه..اما سیاست ورزانی با تجربه عمری شما، در ایران زیاد نداریم. میدانیم که همتایان و همسالان شما، بعد از واقغه پنجاه وهفت، دیگر دست به عصا مینویسند و حق هم دارند با آن همه که از مردم شنیدند....اما شما را به خدا ، اگر حدسی دارید، با ما بگویید. خوشبینانه باشد یا نه، فرقی نمیکند. فقط چیزی بگویید!؛

 
At January 14, 2009 at 3:55 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود:قسمتی از نوشته خودتان..
اما براي آن دوست ننوشتم که به"
هرجا - روستا، مزرعه، دشت و کوه، دور و نزديک - مي روي يکي را همراه ببر. و آن همدمي است که در بي خبري هم دنياي آدمي را به تلاطم مي آورد و دنياي تازه يي خلق مي کند. و در آن دنياي تازه آدمي را تنها نمي گذارد. مقصودم به کتاب است.".وشاید هم ....چرا که نه !!؟

 
At January 14, 2009 at 4:46 AM , Anonymous Anonymous said...

درجواب نوشته هرچه بگنددنمکش می زنند: چرانمی رویدیقه تروریستهای حماس وحامیانشان رابگیریدکه جنگ افروزی می کنند؟ گروه حماس حدودیکصدهزارنفراست مردم فلسطین چندین میلیون نفرهستندکه درآرزوی صلح وبرقراری کشورمستقل فلسطین می سوزند.حماس وجمهوری اسلامی هرچه محمودعباس وجامعه جهانی می ریسدپنبه می کنندواین آرزورابردل مردم مظلوم فلسطین گذاشته اند.مسوولان جمهوری اسلامی وقتی سخن از« مردم ایران» می گویندمنظورشان [...]های بسیجی است 70میلیون نفردیگرراآدم حساب نمی کنندوقتی هم سخن ازمردم فلسطین می گویندمنظورشان صدهزارنفرحماس است میلیونهانفردیگررامردم حساب نمی کنندوخواسته های آنهارادرنظرنمی گیرندوازهمه اینهاگذشته به ماچه که فلسطینی هاچه می کنندچه نمی کنندخالدمشعل گفت : اسرائیل را نابودمی کنیم همانطورکه یزیدحسین را کشت !!!!امامسوولان جمهوری اسلامی این موضوع رانادیده گرفتندوبازهم ازاین یزیدی حمایت می کنندتصورکنیداگریک ایرانی چنین جمله ای راگفته بودتاهفت پشتش رابه دارمی زدندچه دسته های کفن پوشی راه می افتادولی چون خالدمشعل گفته بودزیرسیبیلی ردش کردند!!ایرانیان سنی راآزارمی دهندفلسطینی های سنی را حمایت می کنند.فلسطینیهاازصدام پول گرفتندودرجنگ هموطنان ماراکشتندچرامطبوعات ایران اجازه بیان این واقعیتهاراندارندآیابنظرشمامطبوعات جهان هم بایدقلب واقعیتهاکنندآنطورکه جمهوری اسلامی می کند؟ نکته بین

 
At January 14, 2009 at 10:01 AM , Anonymous Anonymous said...

صادق

خانه‌ی شاملو تخلیه شد !
http://www.mardomak.org/news/s/7146/

 
At January 14, 2009 at 2:18 PM , Anonymous Anonymous said...

دمت گرم با این نوشته ات خیلی خوب شارژ شدم
نیاسری

 
At January 14, 2009 at 10:44 PM , Anonymous Anonymous said...

از ما گذشت
وای بر احوال دیگری

 
At January 15, 2009 at 1:00 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام به آقا مسعود. چره قشنگ و مهربانت را دیدم. اگر بگویم هوادار حزب توده ایران هستم عصبانی نمی شوی؟دوستت دارم و به اصلاحات می اندیشم.

 
At January 15, 2009 at 3:12 AM , Anonymous Anonymous said...

این جناب بهنود اهل بحث و فحث با کامنتگزاران نیست که وقت گیرست و لاجرم
بیهوده چون شمای مخالف بهنود نه عوض میشوید نه قادر هستید بهنود را براه و کیش
خودتان در بیاورید و از همه مهمتر پنجاه در صد خوانندگانش از داخل ایران هستند
که کمتر وبلاگی در خارج ایران چنین مشتری پر بهایی دارد . اما اگر بهنود را خوب
شناخته اید جوابتان آسان است

کامنتگزاری که هوادار حزب توده است خدمتشان عرض کنم بهنود مخالف تفکرات و
عملکرد حزب توده بوده و هست اما چه بسیار از بزرگ نویسندگان این حزب مثل
بزرگ علوی و احسان طبری و میم به آذین و .....بنیکی یاد کرده و بسیار هم آموخته
و فکر نمیکنم از شما هم عصبانی باشد

 
At January 15, 2009 at 3:29 AM , Anonymous Anonymous said...

هموطن نکته بین !! عزیز که نکته نمیبیند جز تفکرات ناب خودش که البته محترم
است اما سعی نکند آنرا زورچپان بدیگران کند ٬ عزیز هموطن نتیان یاهو و بگین و
موشه شافاژ دقیقا همتفکر دیک چنی و رامزفلد و بیل کریستول در آمریکا هستند
اما تد کندی و چاک هگل وتا حدی اوباما و جان کری کاملا با نظرات خشن و تند روانه
آنها مخالفندو بیشتر به تحمل و مماشات و گفتگو با تندرو های مسیحی و اسلامی و یهودی
پافشاری میکنند ٬ البته برای شمایی که انقلابی و برانداز هستید خاتمی و احمدی نژاد
با هم فرقی ندارند و در توهم هفتاد میلیون مخالف حکومت آخوندها !؟ گرفتار هستید
و هرگز هم از خودت نمی پرسی مخالفت با این وسعت !! اصلا چگونه پا برجاست ... والله
سیا و موساد هم باین دست و دل بازی شما حسرت میخورند ٬ در باره حماس و فلسطینی ها
دیگر با این طرز تفکر شما جای بحثی نیست که بیشتر از نتیان یاهو دل میسوزانید

 
At January 15, 2009 at 5:39 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقا بهنود
خبری در هفته پیش شنیدیم که بسیار تکان دهنده بود. "مادران صلح" در 22 دی ماه با حضور در برابر سفارت فلسطین شعار" صلح صلح آتش بس در غزه" سر دادند در این میان عده ای بسیجی و امنیتی با شعار " مرگ بر صلح مرگ بر آتش بس" با گاز فلفل به جان مادران صلج می افتند. بدون تردید چنین اعمالی باعث سرشکستگی ملت بزرگ ایران در جهان خواهد شد و ما تعدادی از دانشجویان گروه تاریخ دانشگاه های ایران در صددیم طی نامه ای از سوی اکثریت ملت ایران به باکی مون دبیر کل سازمان ملل حمایت کامل خود را در برقراری صلح در غزه و سایر مناطق نا آرام جهان اعلام کنیم. از آنجاییکه نوشتن چنین نامه ای با نام و نشان محروم از تحصیل را در پی خواهد داشت فقط شمار دانشجویان را که بالغ بر هزار نفر می باشند درج خواهیم کرد.
زنده و جاوید صلح و نابود باد خشونت
کمپین هزار دانشجوی تاریخ ایران

 
At January 15, 2009 at 9:11 AM , Anonymous Anonymous said...

ای آقا . واقعا کاش بر می گشتیم به همون روستا ها . نمیدونم . . . . یه حس نوستالژی گرفته من رو .


به وبلاگ من بیایید . یه شعر قشنگ گذاشتم .

 
At January 15, 2009 at 2:42 PM , Blogger ArmanParian said...

جناب بهنود
چندی پیش کامنتی مشابه گذاشتم اما از آنجا که دوباره نتوانستم آن را پیدا کنم یک بار دیگر پرسشم را اینجا می آورم: من چهار فایل صورتی از چهار کاست رادیویی شما با عنوان کانال دو دارم. رادیویی بر روی کاست که در روزها و سال های اول انقلاب منتشر شدند. گمان می کنم انتشار این کاست ها بر روی اینترنت می تواند با استقبال دوستداران پادکست های شما به ویژه نسل جوانی که از حال و هوای روزهای آغازین انقلاب بی خبر هستند مواجه شود. بدون تردید این کار تنها با موافقت و رضایت شما امکان پذیر خواهد بود پس از شما می خواهم نظر موافق، مخالف و یا راهنمایی احتمالی خود را در همین مکان برایم قرار دهید. باتشکر

 
At January 15, 2009 at 6:23 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام ـ من با تعطیل این کامنت گذاری مخالفم ـ چطور دلتان میاید که چراغ این شهر فرنگ به این قشنگی را خاموش کنید. چند نفرهمیشه هستند که چنان از هر نوشته اقای بهنود ـ فرق نمیکنه ـ از خوشی بیتاب میشن که فکر میکنی حالت انزال بهشون دست داده. چند نفر دیگرند که هر چه اقای بهنود بنویسه ـ فرق نیکنه که چی بنویسه ـ اصغر ترقه میشن و بهش اتهام میزنند ـ مثل اونکه از سابقه ایشان مینویسه ـ سپید و سیاه و عنکبوت ـ حالا فکر میکنید اگر این رفیق ویا برادر جای دادستانی انقلاب داشت چه بر سر بهنود میاورد. یا ان یکی که هم سن و سال بهنوده ونصف عمرش را در در غرب بوده. بنده خدا با اظهار نظراتش نشون میده که عمر تلف کرده. چند تائی هم هستند که وکیل مدافع و سخنگوی رسمی اقای بهنودند. عینهو که نیمساعت پیش با اقای بهنود جلسه داشتند و از مکنونات فکری و ذهنی ایشان ـ شاید هم از بیشتر از خود ایشان انهم با قاطعیت با خبراند. البته معدودی هم هستند که معنای اظهار نظروکامنت گذاری را میدانند.
فکر میکنم اگر سی سال پیش انترنت کشف شده بود و مثل امروز همه به اینترنت دسترسی داشتند و افکار و امیالشان را در اینترنت بدون سانسور و زیورو اصلاح و رتوش ـ مثل حالا بقلم میاوردند انقلاب نمیشد ـ چرا ـ برای اینکه در ان موقع هر از گاهی یکی یک مقاله با وقت فراوان و فرصت حک و اصلاح و دقت مینوشت وماها یواشکی از ان هزارن کپی و به به و چه چه که ما چه جواهرات و فرشتگانی هستیم نوادگان کورش به خواب رفته ـ و تنها یک دیو است که باید برود. بر حال با ایده نویسنده محترمی که پیشنهاد بستن سایت اظهار نظر ها را کرده به دو دلیل مخالفم. اول که ندادن فرصت اظهار خوانندگان خود خواهی نویسنده و بی احترامی به اظهار نظر خواننده است و دوم فرصت اینکه دست ها رو شودونبینیم و فراموش کنیم مثل قدیمی را که ـ هر ملتی سزاوار همان حکومتی است که دارد.

 
At January 16, 2009 at 12:10 AM , Anonymous Anonymous said...

به هموطنی که جواب مراداده است:
باسلام:آیامی دانیدچراجمهوری اسلامی هرکس را« دانشجو؛ کارگر؛ پزشک؛ مدافع حقوق بشرو.....» سخنی بگویدیاقدمی برداردکه همسوبه نظرات وخواسته های رسمی حکومت نباشددستگیرکرده ومنتسب به موسادوسیا وخلاصه « دشمن » می کند؟
دلیلش اینست که مردم رافاقد« شعور» میداندچون خودش گروهی راتربیت کرده است که طبق دستورمی گویندطبق دستورمی نویسندطبق دستورعمل می کنندازاینروتصورمی کندکه دیگران هم « دستوری » هستندبااین تفاوت که ازخودش دستورنمی گیرندبلکه ازبیگانگان دستورمی گیرند!
آیادراینکه فلسطینی هادرآرزوی صلح هستندواز60سال جنگ خانمانسوزبی نتیجه خسته شده اندشک دارید؟آیادراینکه حماس همه مردم فلسطین نیست بلکه جزئی ازکل هست بنابراین خواسته های اوخواسته های اکثریت نیست همانطورکه نصرالله ومقتداصدرنماینده اکثریت مردم لبنان وعراق نیستندهمانطورکه بسیج همه مردم ایران نیست وخواسته های اوخواسته های همه مردم ایران نیست شک دارید؟.آیادراینکه نبایدمردم بی دفاعی رابه کشتن دادوخوددرجاهای امن نشست وهی نفت روی آتش ریخت شک دارید؟ آیافریادصلح خواهی سردادن وبرای تحقق آن تلاش کردن واقع بین بودن بهتراست یاشعارهای توخالی دادن خیالبافی کردن درعالم هپروت سیرکردن برتشنج افزودن دستگیرکردن اعدام کردن سنگسارکردن وغیره کارخوبی است؟ بنظرشماشعاربهتراست یاشعور؟نکته بین

 
At January 16, 2009 at 12:31 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقای بهنود به نظر می رسد شهادت طلبان در ایران زیادند و به قول آن رند بزرگ که هزاران تن از فرزندان این مرز بوم با شعارهای اغوا کننده او در جنگ کشته شدند می گفت" چرا در شهادت را بستید؟" و ممکن هم است راست بگوییند که خواهان شهادت در غزه هستند. ما نمی دانیم. واقعااگر قرار است شهید شوند خوب کارو یکسره کنند و مردم را از شر خود راحت کنند. مگر اینها نمیگن حسین حسین. پس کی؟ با رفتن از دیوار سفارت و باغ مردم که یه حسین نمی رسن. باید به میدان جنگ رفت و شربت شهادت را نوشید. البته اگر جرات چنین کاری را ندارید قرص های روانگردانی نیز وجود . همانطوریکه این قرصها جرات بالا رفتن از دیوار را به آدم دست میده برای شهادت نیز جرات میده.
شهرستانی

 
At January 16, 2009 at 1:01 AM , Anonymous Anonymous said...

آقایی که سالها در غرب است و هنوز هم حق بازگشت به ایران را ندارد عرض کنم. آیا ما که در ایران هستیم نباید در باره پدیده ای به نام رسانه های آزاد غرب سخن بگوییم؟ در مورد برخورد رسانه های غرب با حزب الله نیز بگویم که من ده ها مقاله در رسانه های غرب و آمریکا در دفاع از حزب الله دیده ام. شما فکر می کنید که همه جای دنیا مثل ایران است که تا گفتند " حماس تروریست" روزنامه کارگزاران را ببندند؟ در این مدتی که شما در غرب بودید کی دیدید که یک روزنامه را تعطیل کنند؟ مگر مجاهدین خلق از نظر دولت های غربی از جمله آمریکا یک گروه تروریستی نیست پس چرا کنفرانس های مطبوعاتی برایش می گذارند و به عنوان منبع خبری رسانه های غرب یاد می شود؟ خواهش می کنم به انسان هایی که خاک کاغذ، قلم و کتک و زندان را خورده و رسانه های آزاد را به وجود آورده اند و هم اکنون افتخار جهان غرب است اینقدر توهین نکنید. نویسندگانی می ترسند که برای به قدرت رسیدن در سال 57قلم و کاغذ و دوات را رها کردند و یا به جان هم افتادند و همدیگر را با نام های جبهه ملی، ملی-مذهبی، نهضت آزادی، فدایی، مجاهد، قلع و قمع تا ولایت مطلقه را بر کشور حاکم کنند و پس از باخت بازی به حریف خونخوار راهی غرب شدند.آیا ولایت فقیه بدون حضور افرادی چون بازرگان، یزدی، قطب زاده، بنی صدر، حاج سید جوادی، ملکی، سروش، آیت، میر حسین موسوی، فروهرها،سنجابی، امیر انتظام، سحابی ها، صدرها، و.....امکان پذیر بود؟

 
At January 16, 2009 at 4:50 AM , Anonymous Anonymous said...

به آنان که جنگ راتجربه نکرده اند:
آیافیلمی راکه همه ساله سیمادرسالروزفتح خرمشهرنشان میدهددیده اید؟ آیاعمق شادی مردم رادرآنروزحس کرده اید؟ آیامی دانیدکه چرامردم اینگونه برقص وپایکوبی پرداخته اند؟واضح است که صداوسیماوهمسوآن واقعیت راکه درپس اینهمه شادی وجودداردبه نسل جوان نمی گویند.لحظه ای که رادیواعلام کردخرمشهرآزادشدهرکس درهرنقطه ای ازایران بودغریوخنده راسرداده واشک می ریخت وهمه یک جمله می گفتند« جنگ تمام شد».
امافردای آنروزحاکمیت شعارراه قدس ازکربلا می گذردسردادوشعارجنگ جنگ تاپیروزی وهمه امیدهای مردم رابرباددادوهرکس مخالفت کردسرکوب شدازجمله نهضت آزادی که مغضوب واقع شدوتاامروزهم مغضوبیتش ادامه دارد.این میل شدید« امپریالیست » بودن ازهمان روزدرحاکمیت ایجادشده وتاامروزادامه داردمنتهادرآنروزباتحمیل 5سال جنگ برمردم تجلی یافت وبعدازنوشیدن جام زهرباحمایت ازافرادی مثل خالدمشعل وهنیه ونصرالله ومقتداصدروغیره .تقسیم بندی کرده اند مردم مظلوم ایران پولش رامی دهندمردم مظلوم فلسطین ولبنان وعراق وافغانستان خونش رامی دهندودولتهای فرصت طلبی مثل روسیه وچین وونزوئلا وبولیوی ونیکاراگوئه وغیره ازاین کلاه برای خودنمدهائی ساخته وهرروزبیشترازروزپیش مردم ایران رامی چاپند.آیامی دانیداین احساس « ناپلئون» ی حاکمیت بودکه میلیونهاکشته ومجروح وخروارهاویرانی پس ازفتح خرمشهرنصیب مردم ایران کردبهمراه هزاران معتادبیکارتنفروش دزدقاتل بچه های طلاق خانه بدوش کارتن خواب و....که تاامروزرشدتصاعدی داشته وبه میلیونهاتبدیل شده است .کسانی که باصلح مخالف هستندوبرطبل جنگ می کوبندیاجوان هستندوخام وازتاریخ درس نمی گیرندویا نامردمانی هستندازگروه « چاپندگان ملت» که تنهابفکرپرکردن جیب خودهستندوگرنه هیچ انسان سالمی ازجنگ دفاع نمی کند.نکته بین

 
At January 16, 2009 at 5:09 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای ذره بین عزیز
اشکال شما این است که تصور می کنید مردم ایران این حرفها را نشنیده اند و فقط شما می دانید نه جانم مردم هم شب و روز نظرات مثلا اوپوزیسیون و برنامه های صدای آمریکا را می بینند. بنابراین خواهش می شود کامنت مرتبط با مطالب آقای بهنود مرحمت بفرمائید. نیم خورده های سی ساله را رها کنید این جا هم جای تبلیغات نیست . چه موافق چه مخالف نظام.

 
At January 16, 2009 at 5:10 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظرم آقای بهنود کم حوصله شده اند و هر کامنتی را اجازه می دهند. این اواخر سهم شعارهای قلابی صد تا یک پول پیرمردی زیاد شده است این جا. من استدعا می کنم فقط درباره مطالب مرقوم بفرمائید اگر ممکن است آقای بهنود شما همیشه جلوگیری کردید که این جا بشود دیوار [...] عمومی.
با عرض معذرت

 
At January 16, 2009 at 11:34 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود

فکر کنم من بعد صدا و سیمای شما رو بیشتر در تلویزیون ببینیم
افتتاح بی بی سی را هم به جامعه روزنامه نگار مخصوصا شما همایون باد. به هر حال من یکی که خیلی خوشحال شدم .

ایران سربلند ایرانی سرفراز

 
At January 17, 2009 at 12:58 AM , Blogger Amir Hessam said...

داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عدۀ‌مان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.

چاره‌اي نداشتيم. همۀ ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم... يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است... کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند..

اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش که سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم:«عمو سبزي‌فروش . . .. بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيۀ شعر روي کلمۀ «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم. همۀ شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:

عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي کم‌فروش! . .. . .. بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زال‌زالک داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ .... . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.


……………

اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان ، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.»

فصلنامۀ «ره‌ آورد» شمارۀ 35، صفحۀ 286

 
At January 17, 2009 at 4:24 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي امير حسام
مدتها بود كه از ته دل نخنديده بودم. از مطلبي كه نقل فرموديد بسيار لذت بردم. بسيار شيرين بود. متشكرم.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home